برخی نکات مطرح شده در این جلسه
انحطاط تمدنها در پی قطع ارتباط با روح و عقل جامعه
تمایز حوزه اطاعت پیامبر از مردم با حوزه وحی و ولایت
مشروعیت از ناحیه ولی و نقش مقبولیت مردمی
جایگاه نظارت استصوابی و تنفیذ در نظام دینی
تفاوت مشقت در مسیر ولایت با مشقت ناشی از بیولایتی
نمونه تاریخی: سختیهای مردم پس از رویگردانی از امیرالمؤمنین(ع)
نمونه معاصر: رهبری و دغدغه بیکاری جوانان در اقتصاد مقاومتی
رحمت و غصهخوردن ولی برای مردم در برابر دیکتاتوریهای دیگر
متن جلسه
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
[در آیه] "کثیر من الأمر"؛ واژهای در این آیه هست، واژهای بسیار کلیدی و زیبا: کلمه "ع ن ت" به این معناست که از هم گسستگی و شکست و از هم پاشیدگی اتفاق بیفتد. قرآن در این آیه دارد راه فروپاشی را –فروپاشی مؤمنین، فروپاشی جامعه مسلمین را– میگوید. احتمالاً این آیه برای دشمنان خیلی جذاب باشد. روشهای براندازی؛ راه براندازی مؤمنین چیست؟
کلمه "عنت" به معنای فروپاشی، فروپاشیدگی و به هم ریختگی و براندازی است. میفرماید: اگر پیغمبر مطیع شما شد، میروید در مسیر فروپاشی و براندازی؛ با این راه، جامعه مسلمین آسیب میبیند و خراب میشود و به انحطاط میکشد.
حالا بحث انحطاط تمدنها بحث مهمی است. پایاننامههای مفصلی هم برایش نوشته شده؛ از موضوعات جالبی هم هست برای جامعهشناسها که یک تمدن و یک امت چه شکلی شکل میگیرد، چه شکلی از بین میرود؟ انحطاط تمدنها وابسته به چیست؟ فروپاشی تمدنها وابسته است. یک تمدن مؤمنانه تنها در یک صورت است که حفظ میشود؛ آن هم وقتی که کالبد این تمدن ارتباطش با معنا، روح و عقل این تمدن قطع نشود.
قبلاً عبارات جناب فارابی را در کتاب "المله" و سایر کتب ایشان آوردیم، با هم مرور کردیم و بحث کردیم. ایشان میفرماید: نقش پیغمبر در جامعه، نقش قلب، نقش مغز، نقش روح است. اگر این ارتباط قطع شد، این بدن میشود یک بدن بیخاصیت. الان هم همینطور است دیگر؛ اگر یک بدنی اعضایش ارتباطش با عقل و مغز قطع شده باشد، این را به آن میگویند چه؟ "مرگ مغزی". زنده است، اکسیژن دارد به آن میرسد، رگها دارد کار میکند، قلب هم دارد پمپاژ میکند، یک حیات نباتی دارد، ولی اعضایش را میگیرند هدیه میدهند؛ یعنی ارزشی ندارد این. در حالی که کبد دارد کار میکند، تولید خون هم میشود، ولی این اعضا هیچ خاصیتی ندارند.
حالت "عنت"؛ فروپاشی، به هم ریختگی، از هم گسیختگی، بیخاصیتی مال چه وقتی است؟ وقتی که بهجای اینکه جامعه مطیع پیغمبر و عقل منفصل باشد، پیغمبر مطیع جامعه باشد. [اگر چنین شود، در] "کثیر من الأمر" دچار آشوب میشوید، دچار به هم ریختگی میشوید، وضعتان به هم میریزد.
نکته جالب این است که میفرماید: "فی کثیر من الأمر"، اموری هست که اشکال ندارد پیغمبر مطیع مردم باشد. معرفی کرده، میفرماید: "وَ أَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ". یک سری امور، امر و هم امر خود اینهاست، امر مربوط به مردم است. اینها را از خودشان مشورت بگیر. اینها را کی بفهمیم؟ این مردمسالاری دینی حدودش اینجور مشخص میشود. کی مشخص میشود که یک امری است که وابسته به رأی مردم است؟ وقتی که خود پیغمبر به رأی مردم گذاشت.
حالا بحثهای جدی است. من یک خرده از تبعات برخی بحثها میترسم؛ میترسم سوءتفاهم باز پیش بیاید. یک سری مباحث مطرح است در کشور ما، تقریباً بیش از پانزده سال است یک سری مباحث مطرح است در مورد مشروعیت و مقبولیت؛ [اینکه] یک جامعه دینی و یک حکومت دینی، مشروعیت و مقبولیتش چطور است و مقبولیت چه اثری در مشروعیت دارد؟ نکته قرآنیاش این است که هر وقت مقبولیت از طرف ولی جامعه به آن مشروعیت داده شد، آن مقبولیت، مشروع است. (حرف سنگین میدانم، خیلی هم تبعات دارد.)
خب، یعنی چه؟ یعنی مردم نیستند که ولی را ولی میکنند. مردم هم نیستند که ولایت به کسی [بدهند]. مردم این ولایت را نافذ میکنند. این ولایت یک حیطهها و یک زوایایی دارد. خود آن ولی گاهی این را افاضه میکند به آن مردم؛ این حیطهها را میسپارد، تنفیذ میکند، وابسته به رأی آنها میکند.
اگر رئیسجمهور هم در این سیستم رئیسجمهور شد، رئیسجمهور برآمده از ولایت است. رئیسجمهور [را مردم انتخاب] نمیکنند، ولی [ولی فقیه] به مردم این اختیار را داده، مشروعیت به رأی مردم داده [تا] رئیسجمهوری انتخاب شود و من [آن را] تنفیذش کنم. [اگر این] صورت نگیرد، اصلاً ولایتی نیست، اصلاً مشروعیتی نیست. یا [میگویند:] "خودت بیا با این رأیگیری کن!" بعضی وقتها در جامعه همچین حرفهایی مطرح [است]، [مثلاً میگویند:] "بیشتر رأی، رئیسجمهور است!" اصلاً این رأی، حجیت و مناط و اعتبارش آنی است که به آن مشروعیت داده است: امر ولی به اینکه شما بیایید رأی بدهید و انتخاب کنید بین این چند نفر.
جایگاه شورای نگهبان و بحث نظارت استصوابی، تأیید صلاحیت و اینها، قشنگ جا میافتد. تأیید صلاحیت این کاندیداها یکی از شئون ولایت است. از نکات جالب حکومت ما لااقل این است؛ حکومت ما میدانید خیلی دیگر شورش را درآورده در مردمی بودن! دیگر آنقدر هم لازم نیست مردمی باشد، ولی دیگر خیلی مردمی است. قانون اساسی را به رأی گذاشته، یک بار پیشنویس قانون اساسی را گذاشته، یک بار اصلاحیه قانون اساسی را به رأی گذاشته. همه این حرفها بدون رأی مردم هم اینها حجت بود. مردم همان اولی که آمدند، گفتند "ما جمهوری اسلامی میخواهیم." کفایت [امضای] مردم شده بود، ولی باز خود قوانین به رأی مردم گذاشته شده است.
بعد قوانین فرعی که در مجلس تصویب میشود، آنکه دیگر با رأی مردم کاملاً [کافی است]. لازم نیست مردمی باشد برای اینکه مشروعیت داشته باشد؛ افاضه شده به مردم برای کمک. ولی اگر اینجور رابطهای باشد، جامعه پیش میرود. ولی اگر ارتباط با این عقل فعال و عقل منفصل قطع بشود، جامعه دچار عنت، آسیب میبیند، عقب میافتد، پیشرفت نمیکند.
این را بگویم؛ عرض امروز ما تمام این بخش اول آیه را امروز تمام کنیم، جلسه بعد برویم بخش دوم. یکی از ظرایف قرآن این است در آخر سوره مبارکه توبه میفرماید: "عزیزٌ علیه ما عنِتُّم". شنیدهاید دیگر این آیه را؟ یکی از ویژگیهای پیغمبر چیست؟ وقتی مردم دچار عنت شدند، برای پیغمبر سخت میآید. خود این عنتی که مردم دچارش میشوند، این گرفتاریها و به هم ریختگی، این محصول چیست؟ پیغمبر را گوش نکردند. هر جامعه دچار مشقت میشود به خاطر این است که حرف ولی را نپذیرفته است.
مشقت داریم؛ یک وقت مشقت در مسیر تحقق ولایت است. یک کسی است؛ راه را بلد است، رفته، تجربه دارد، دنبال او راه میافتی. خب رفتن با او سختی دارد. این مسیر سختی دارد. ولی سختی رفتن با آن راه بلد، یک سختی است. سختی گوش ندادن به او و به مصیبت افتادن، یک سختی دیگر است. دو تا سختی است. وسط گیر میافتد.
برای خود من تجربه پیش آمده؛ توی کوه با رفقامان میرفتیم، یکی از کوههای تهران زدیم و رفتیم. همانجا سر خوردیم، رفتیم تا ته دره. جنازه [مان] آمدند! خلاصه دوستان به دادمان رسیدند. خلاصه این تجربه برای من حاصل شده است: بابا، این دو بار سه بار رفته، بلد است، میداند. حرفش را گوش بده. خب مشقت دارد. میدانم این راهی که خودم دارم میبینم بیست و پنج دقیقه طول میکشد، ولی بیست و پنج دقیقه یک راه فرعی لیز خطرناکی است که اصلاً راه نیست، جاده نیست، جای دست گرفتن ندارد، جای پا ندارد.
مشقت گوش کردن حرف او [هست]؛ مشقت [دارد] ولی رشد در آن است. یک جامعه وقتی آسیب دید، آسیب از این نوع دوم [است]، نه آسیب از نوع اول. آن آسیب نوع اول، سختیهایش اتفاقاً عین رحمت است، عین رشد است. ولی این سختیهای دوم فقط جامعه را عقب میاندازد.
بعد پیغمبر که مردم به خاطر گوش نکردن حرف او عقب افتادند، غصه مردم را میخورد. خیلی جالب است؛ [اینکه] غر بزند، دیکتاتورمآبانه [رفتار] بگیرد، بگوید: "دیدید گوش نکردید، بیچاره شدید! حالا گوش بدهید!" او بیشتر از همه غصه میخورد. "عزیزٌ علیه ما عنِتُّم". وقتی شما به عنت، گرفتاری میافتید، او بیشتر از همه غصه میخورد.
یک مثال بزنم در سطح پایینتر: ولایت فقیه، [همان] ولایت رسولالله است؛ دیگر درست است؟ مفصل با هم بحث کردیم در این جلسات. در سطوح پایینتر این ولایت، شما ببینید مثلاً رهبر معظم انقلاب را. به عنوان مثال دارم عرض میکنم؛ بحث اقتصاد، بحث اشتغال. ایشان چند سال است دارند میفرمایند؟ از سال هشتاد و هشت اسامی سالها همه به اسم مباحث اقتصادی است. چند سال است؟ الان هشت سال است. احتمالاً، احتمال قریب به یقین، سالی هم که میآید با همان عنوانش اقتصادی [خواهد بود]. ایشان نُه سال است دارد راهکار میدهد برای اشتغال. فرمود: "اگر قاچاق وارد کشور شد، جلو چشم مردم آتیش بزنیم. واردات را کنترل کنید، تولید را رونق دهید." سیاستها را ابلاغ کردند، رفت مجمع تشخیص، گفتوگو شد، بحث شد. ایشان ابلاغ کرد. سیاستهای اقتصاد مقاومتی پیاده نشده، اجرا [نشده است]. بهجای اینکه بیاید موضع طلبکاری بگیرد (طلبکاری هم میگیرد)، ایشان میفرماید که: "جوانی که بیکار برمیگردد خانه، خجالت میکشد، [ولی] من خجالتزدهام از بیکار بودن او." "عزیزٌ علیه ما عنِتُّم". این تفاوت ولایت با بقیه حکومتها و با بقیه مدلهاست.
بعد میگویند: "دیکتاتوری؟" خندهدار است! دیگر نفهمیدی دیکتاتوری یعنی چه. حرف را میزند، فرصت میدهد که بفهمند. حرف را میفهمند. بعد میگوید: "خب، من هم سهیم بودم در اینکه اگر عقب افتادیم، من هم ناراحتم از اینکه عقب افتادیم." این عین رحمت است. این ولایت عین رحمت است. این است با مدارا و رحمت.
اینکه فاطمه زهرا (سلام الله علیها) فرمود: "تفاوت علی (علیه السلام) با بقیه این است: علی اگر حاکم بشود، شما سختگیریهای علی به خودش را نمیبینید. علی اگر حاکم بشود، این شتر خلافت را با نرمی و محبت میبرد؛ یکجوری که پوزه این شتر زخم نمیشود. بقیه جوری سفت و سخت میکشند که هم پوزه شتر زخم میشود، هم دست و پای شتر زخمی میشود."
همین هم شد. دیگران دیدند، دیدند چه مصیبتی سر مردم آمد. کسی جرأت نداشت نطق بکشد. [اگر] تفسیر قرآن میکردند، ضربه شلاق میخوردند. [تا] قرآن تفسیر [شود و] حرف به مردم بخواهد برسد؛ همان [چیزی] که ما میگوییم لازم است [آن را] ببینیم؛ [تا] یک نکتهای از معارف دین به مردم [برسد]، معالم دین [را] یاد [بگیرند]. چه مشقت و سختی مردم کشیدند وقتی که از امیرالمؤمنین (علیه السلام) رو برگرداندند! ولی امیرالمؤمنین بیشتر از همه برای مردم غصه میخورد.
عزیزٌ علیه ما عنِتُّم. [خدایا،] همه ما را در مسیر تحقق ولایت حقه قرار بده. به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
جلسات مرتبط

جلسه چهل و شش : نگاه قرآن به اکثریت و نقد مبنای دموکراسی
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه چهل و هفت: تفاوت نام پیامبر با عنوان «رسولالله» در قرآن
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه چهل و هشت : معیار قرآن و اهل بیت در تقدم عمل بر نسب
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه چهل و نه : دیکتاتوری اکثریت؛ نقد قرآنی بر دموکراسی
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنجاه : سه ابزار دشمنان: قدرت، ثروت و رسانه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنجاه و دو : تلاش برای تابع کردن پیامبر به افکار عمومی
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنجاه و سه : ایمان؛ رمز عبور از فتنههای آخرالزمان
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنجاه و چهار : محوریت ایمان در سامان عالم
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنجاه و پنج : کفر، فسق و عصیان؛ مراحل لطمه به ایمان
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنجاه و شش : فرهنگ برآمده از فطرت؛ راه تمدن امام زمان
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه دو
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه سه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه چهار
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنج
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه شش
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هفت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هشت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه نه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه ده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه یازده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت