برخی نکات مطرح شده در این جلسه
تهدید قرآن به بازگشت امتها به جاهلیت
جایگزینی امتها با «قوم فارس» در روایات
خطر طاغوت در لباس دین و مسئولیت
نمونههای رفتار مؤمنانه در تاریخ و انقلاب
روایت هارون مکی و معیار یاران حقیقی ولایت
ایثار رزمندگان دفاع مقدس و مقایسه با اصحاب ائمه
نقش ایمان در پیروزی انقلاب و جنگ تحمیلی
پیوند دهه فجر با ایمان و انتظار فرج
متن جلسه
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
«وَاعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ ۚ لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِّنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ.»
در این آیۀ کریمه از سورۀ مبارکۀ حجرات بحث کردیم. علامه طباطبایی (رضوان الله علیه) میفرمایند که عدهای دنبال این بودند که پیغمبر را تحت فشار قرار بدهند. اول افکار عمومی را شکل میدادند، بعد پیغمبر را تابع افکار عمومی میکردند. یک گفتمانی را میساختند، یک انگیزش عمومی ایجاد میکردند، بعد فشار میآوردند به پیغمبر که شما باید این خواستۀ مردم را اجرا کنید. این آیه فرمود: «اگر بخواهید یک همچین برنامهای با پیغمبر داشته باشید، او اگر مطیع شما بشود، شما دچار دردسر میشوید، به مشکل میافتید، از پیشرفت میمانید و دچار عقبگرد میشوید.»
یکی از تهدیدهای جدی قرآن کریم، خطاب به مؤمنین و مسلمین، همیشه این است که «من هیچ باکی ندارم شما را برگردانم به دورۀ جاهلیت. اگر شما بخواهید مرتد بشوید، اگر شما بخواهید برگردید، من همۀ شما را برمیگردانم به دورۀ قبل، بلکه بدتر از آن دوره.» و خدای متعال تهدید میکند؛ حتی میفرماید: «من شما را میبرم و یک قوم دیگری را میآورم.» در آن سوره (محمد) فرمود که: «و اگر رویگردان شوید، (خدا) قومی دیگر را بهجای شما میآورد که هرگز مانند شما نباشند.» اصلاً من شما را کلاً جمعتان میکنم و یک نسل و یک طایفۀ دیگری را میآورم که مثل شما نباشند.
حالا جالب است که در ذیل این آیه که در سورۀ مبارکۀ محمد وارد شده، در روایات ما فرمودهاند که منظور از این «طایفۀ دیگری» که خدای متعال فرمود «من شما را میبرم، آنها را میآورم»، «رجالٌ من فارس» است؛ مردمان ایرانی. خدای متعال دارد بشارت میدهد ظهور اینها را. پیامبر زدند به کتف جناب سلمان و فرمودند که: «نوادگان سلمان و قوم و طایفۀ سلمان، اینها همان قوم پسندیدهاند که خدای متعال دربارۀ ایمان اینها (خلاصه) دارد به شما تهدید میکند که اگر شما بخواهید کم و کاستی داشته باشید، من اینها را میآورم.»
یا در روایات هم داریم که وقتی حضرت ولیعصر (ارواحنا فداه) ظهور میکنند... حالا این روایات، روایات ناسیونالیستی نیستند. بعضی وقتها میبینم بعضی از دوستان و سروران عزیز عربزبانمان هم که تاج سر ما هستند، در جلسه حضور دارند؛ یک وقت برداشت این نکنند که ما حالا امروز آمدیم، یک روز مانده به ۲۲ بهمن، داریم برای خودمان (هی...)!
فرمود که بعد از ظهور امام عصر، حجرههای مسجد کوفه را که در مسجد کوفه (حجره حجره) مردم جمع شدهاند، تعلیمات علوم دینی میکنند و فارسها دارند به عربها اسلام یاد میدهند. تعبیر امام صادق را میبینیم که: «فارسها میآیند و دوباره شما را مسلمان میکنند.» به تعبیر اعراب، آنها دین را از مسلمانان ایران گرفتند، یعنی ایرانیها، اعراب را مسلمان کردند. بعداً، مزیت ناسیونالیستی در آن نیست. بحث چیز دیگری است؛ بحث نژاد و ژن خوب و این حرفها که نیست! بحث سر این است که نسبت ما با این حقایق و این معارف چطور باشد.
خدای متعال، به تعبیر امام امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه، «لَیْسَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ خَلْقِهِ حَوَادِثُ» (حادثه: خویشاوندی/نسبت نزدیک): خدا با کسی پسرخاله نیست، با کسی خویشاوندی ندارد، با کسی فامیل نیست، با کسی بدهبستان ندارد. هر وقت شما از این مسیری که آمدهاید، برگشتید، خدای متعال هم برمیگردد. اگر (ادنا) برگردید، برمیگردد. اگر ادامه دادید، امداد نصیبتان میشود، کمک میآید.
مردم ایران، غریب به چهل سال پیش، قیام کردند برای خدا، (مَثنَیٰ وَ فُرادَىٰ). حضرت امام فرمود که خدای متعال در قرآن یک موعظه بیشتر ندارد؛ آن هم با تعبیر «انّما» آورده است. «من فقط یک موعظه برایتان دارم؛ آن هم این است که برای خدا قیام کنید، یا دوتا دوتا یا یکی یکی، «ثُمَّ تَتَفَكَّرُونَ»؛ بعدش بنشینید تفکر کنید.»
در ذیل این آیه بحث خیلی قشنگی دارد که چرا اول قیام لله را مطرح کرده، بعد تفکر را میفرماید. میفرماید: «اول باید چاه را ببندی، بعد فکر کنی.» ماجرای چاه را شنیدهاید دیگر؟ علامه حلّی دربارۀ بحث نجاست چاه تحقیق میکردند. چاه منزل ایشان. ایشان میخواست ببیند که اگر نجاستی تو چاه افتاد، چه شکلی باید نجاست چاه را برطرف کرد. نشست، بررسی کرد، به یک نتیجۀ علمی رسید. ایشان گفت: «نه، ببندیدش! من دوباره مینشینم تحقیق میکنم.» چاه را بستند، دوباره تحقیق کرده. «اول قیام کنید، بعد تفکر کنید. اول موانع را بردارید، تعلقات را کنار بزنید. بعد میبینی دل خودش چه را میخواهد.»
ایمان همین است. اگر این موانع، این طاغوتها، نباشند، مردم خودشان میدانند چه میخواهند. اگر این فشار سیاسی و رسانهای نباشد، مردم میدانند چه میخواهند. باطن مردم، فطرت مردم، خودش میداند چه میخواهد: خدا را میخواهد، معنویت را میخواهد، غیب را میخواهد، ملکوت را میخواهد. این موانع و این اهرمها و این فشارهایی که میآیند، دلها را جهتشان را برمیگردانند.
مردم قیام کردند برای پس زدن این طاغوتها. خب، در مرحلۀ اول موفق بودیم. طاغوتها هم البته یکی دوتا نیستند و تشکیکی از مراتب دارند، درجات دارند. گاهی میآید طاغوت؛ «ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد». طاغوت میآید در همین لباس، زیر همین عمامه، زیر همین عبا. اول انقلاب با همه سنخ طاغوتی مواجه شدند و الحمدلله تا حالا که به صحت و سلامت گذشت. این قیام لله بود، برکاتش را دیدیم. قیام لله کردیم، برکاتش (آمد). هرجا هم که آسیبی داریم، بهخاطر این است که قیام نکردیم. هنوز قیام لله نکردی، هنوز مؤمنانه برخورد نکردی.
در سیستم اداری ما ضعف زیاد است؛ متأسفانه ساختار ما ساختار مؤمنانه نیست، یک ساختار ایمانی نیست. ساختار ایمانی خیلی فرق میکند. بله، ما قبول داریم یک سری حرفها را، ولی ساختار ایمانی یک چیز دیگر است.
در مورد یکی از اصحاب امام جواد (علیه السلام) روایت وارد شده که سوار شتر بود. از اصحاب خوب امام رضا و امام جواد (علیه السلام) بود. در روایت دارد که سوار شتر بود. یکی از دوستانش آمد به او گفت: «آقا، تو داری این مسیر را، مثلاً این کوچه را (از آخر کوچه)، یک مغازه است، یک بقالی است مال فلانی. شما این دو درهم دستت باشد، با این شتر که داری میروی، آخر کوچه که رسیدی، از شتر که پیاده شدی، بده به صاحب مغازه.»
این آقا برگشت، گفت: «خب، پس یک چند لحظه اجازه بده.» با اجازه چی؟ گفت: «من یک دقیقه برگردم، بروم از صاحب این شتر که شتر را به من کرایه داده، اجازه بگیرم. چون من شتر را که از او گرفتم، این قید در آن نبود که میخواهم دو درهم هم تا آخر کوچه ببرم به یکی تحویل بدهم. بروم از او بپرسم با این دو درهم همان قیمت قبلی را حساب میکند یا قیمت عوض میشود. اجازه باید بگیرم؛ شاید صاحبش راضی نباشد. عنوان جدید، عنوان حقوقی جدید؛ شتر کرایهدار میشود و دارد باربری میشود. یک باری میخواهد برسد.»
وقتی از دنیا رفت، وجود نازنین امام جواد (علیه السلام) فرمود که: «دفنش نکنید تا خودم بیایم.» آمدند، غسل و کفن (کردند)، در پیراهن مبارک خودشان (پیچیدند)، خودشان نماز خواندند، خودشان خودشان در قبر گذاشتند.
این رفتارهای مؤمنانه اینهاست. حالا اگر یک مسئول ما، یک مدیر ما، اینجور مؤمنانه برخورد کند... مثلاً شهید باکری (رضوان الله علیه) گفتند که: «یک آقایی در ارومیه میرود به شهرداری مراجعه میکند. در راه پله، یک آقای لباس خاکی صادق (برادر!)، «شما اینجا توی این شهرداری برای من کاری سراغ داری؟ من عائلهمندم، نیاز دارم.» «آره، اتفاقاً یک کاری برایت هست. برو کارگزینی بگو که فلانجا را مرا عضو کند.» او میآید و میرود. «فردا بیا.» از فردا میآید. یک دو هفتهای میآید. بعد دو هفته به او میگویند که: «شما از امروز رسمی شدی.» میگوید: «خب، در این دو هفته چه بود؟» «در این دو هفته شما بودی، ولی جا برایت نبود. این دو هفته تعدیل نیرو شد، جابهجا شدند. از امروز شما جا برایت باز شده.» «خب، این دو هفته من حقوق میگرفتم؟» گفتند: «شهردار حقوق شخصی خودش را میریخت به حساب شما.» گفت: «شهردار کیست؟» گفت: «همان آقایی که تو راه پله...» آیا باکری؟
امیرالمؤمنین هم با این مشکل مواجه بود، پیغمبر هم با این مشکل مواجه بود. جعفر طیارها و حمزه سیدالشهدا همان اول رفتند. این خوبها به دردبخور، زود میروند. بالاخره امیرالمؤمنین فرمود: «من مثل جراحی میمانم که میخواهد خار از تو بدن دربیاورد. هیچ ابزاری برای درآوردن این خار ندارد، غیر از خارِ شما! آن کسانی که من میخواهم با شما مداوا کنم، جراحی کنم، شما خودتان خارید! من چهجوری با شما خار در بیاورم؟» جامعه عقب میافتد، دچار مشکلات میشود. جامعه وقتی که مؤمنانه رفتار میکند، پیشرفت میکند.
رمز موفقیت ما در جنگ چه بود؟ با ۸۳ کشور جنگیدیم. ما تنها جنگ جهانی اصلی، در واقع، جنگ جهانی ما بود. تنها جنگی که در طول تاریخ غرب و شرق با هم یکجا متحد بودند. هیچوقت نشده بود شوروی و آمریکا با هم در یک جنگ مشترک بشوند. همه رقم تجویز کردند، کمک کردند.
روایت را در بهشت رضا میخوانم (بگویم) عرض من. تمام. خاصیت ایمان را (بیان کرد). سهل خراسانی آمد به امام صادق (علیه السلام) گفت: «آقا، چرا شما قیام نمیکنید؟» امام صادق چه میخواهند برای اینکه قیام کنند؟ برای حکومت خودشان، چه جور آدمهایی لازم دارند؟ امروز هم فهمیده میشود ما چه لازم داریم.
او: «صد هزار، بلکه بیشتر، نصف الارض؟ شما نصف کرۀ زمین آدم داری؟ نصف مسلمین؟» هارون مکّی وارد (شد). رضوان الله (علیه) دم در بود، کفشش در دستش بود. سلام (کرد) که حضرت فرمودند: «و علیک السلام.» (آیا آن) تنور آتشین بود؟ (تنور) شعلهور بود. شعله گاز، شعلهپخشکن اینها که نبود که. آتش بود، قشنگ شعله میکشید، زبانه میکشید. تنورها هم تنورهای عمیقی بود. (سهل خراسانی گفت:) «خراسان چه خبر؟» آقا، سلام دارم. نجات داشته باشد، (مثل) نشستن و آتش گلستان شده بر (ابراهیم) خلیل. «خراسان چند نفر اینشکلی سراغ داری؟ گفتی نصف الارض با ما؟ والله قسم یک نفر هم سراغ ندارد!»
شهادت امام صادق در بهشت رضا برای دوستان سخنرانی داشتیم، آنجا عرض میکردم، میگفتم: «والله قسم این بسیجیها و این شهدایی که اینجا دفناند، همه از هارون مکّی بالاتر بودهاند. هارون مکّی؛ امام صادق به او فرمود: «برو تو آتش.» این بسیجیها، نه امام صادق نفرمود، نه شاگرد امام صادق هم نفرمود: «تکتک بروید تو آتش.» شاگرد امام صادق دفاع کنند.
حضرت امام (رضوان الله علیه) اینها چه کردند؟ شنیدهاید بعضی از این داستانها را؟ دو نفر دعوایشان شده بود سر اینکه روی این سیمخاردار چه کسی بخوابد. در حد کتککاری (بود). گفتیم، دیدم که دو تا برادرند. سیمخاردار رزمندهها (میخواستند) رد بشوند. (انگار سر) خواستگاری دعوا میکردند، کتککاری! افسانه نیست؛ والله قسم اینها واقعیت دارد.
یکی از این عملیاتها، به نظرم کربلای ۴ بوده. (برای اینکه) رد بشوند از این سیمخاردارها، یک جوانی داوطلب شد. گفت: «فقط مرا به روی شکم اجازه بدهید بخوابم.» خیلی اصرار کردند که «نمیشود و فلان». بعداً فهمیدند که پدرش جزو کسانی بوده که میخواسته از روی آن رد بشود. «پدرم سست نشود، دلش نلرزد.» همین الان حججیها اینجورند دیگر. اینان دیگر! فرستادیم منطقه. ای کاش بفرستیم پشت میز. البته حججیها معمولاً خوباند. پشت میز هم بیایند، حججی (وار میز را) میلرزانند دیگر! بالاخره خاصیت میز، سست میکند آدم را. خیلی مرد میخواهد آدم پشت میز بیاید، دلش نلرزد و همانجور مؤمنانه برخورد کند.
رمز پیروزی ما ایمان است؛ اینکه از اول قرآن فرمود: «انتم الاعلون.» «این را داشته باشید، من ضامن پیروزیتان هستم، من ضامن پیشرفت این انقلابم.»
و این ایام، این دهۀ فجر، ۲۲ بهمن، همۀ ما را اهل ایمان، اهل فداکاری، اهل تلاش قرار بدهد. و انشاءالله این انقلاب را برساند به دست صاحب اصلیاش، حضرت ولیعصر (ارواحنا فداه). به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
جلسات مرتبط

جلسه چهل و هفت: تفاوت نام پیامبر با عنوان «رسولالله» در قرآن
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه چهل و هشت : معیار قرآن و اهل بیت در تقدم عمل بر نسب
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه چهل و نه : دیکتاتوری اکثریت؛ نقد قرآنی بر دموکراسی
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنجاه : سه ابزار دشمنان: قدرت، ثروت و رسانه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنجاه و یک : وقتی پیامبر مطیع مردم شود؛ آغاز انحطاط تمدنها
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنجاه و سه : ایمان؛ رمز عبور از فتنههای آخرالزمان
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنجاه و چهار : محوریت ایمان در سامان عالم
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنجاه و پنج : کفر، فسق و عصیان؛ مراحل لطمه به ایمان
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنجاه و شش : فرهنگ برآمده از فطرت؛ راه تمدن امام زمان
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنجاه و هفت : فاوت فطرت و غریزه در مهندسی خلقت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه دو
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه سه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه چهار
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنج
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه شش
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هفت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هشت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه نه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه ده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه یازده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت