برخی نکات مطرح شده در این جلسه
تبیین قرآنی تفاوت کفر، فسق و عصیان
کفر بهمعنای بیاعتنایی قلبی و ظاهری به دین
فسق؛ ظاهر مؤمنانه همراه با بیاعتنایی قلبی
عصیان؛ پذیرش قلبی همراه با لغزشهای رفتاری
حساسیت قرآن به خبر فاسق و اثر آن بر جامعه ایمانی
نمونههای عینی از جوامع فاسق در کشورهای اسلامی امروز
آسیب دوقطبیسازی جامعه بر پایه ظواهر دینی
لزوم تفکیک میان کفر، فسق و عصیان در برخوردهای فرهنگی
شرط رسیدن به «الرّاشدون»؛ محافظت جامعه از سه مرحله سقوط ایمان
متن جلسه
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
«وَ لَاکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیَانَ ۚ أُولَٰئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ.»
آیه شریفهای که محضرش بودیم، آیه بسیار مهم و پرنکتهای بود که حالا امروز هم برخی نکات را عرض میکنیم تا انشاءالله چند جلسه دیگر بحث را ادامه دهیم.
سه مزاحم برای ایمان در این آیه مطرح شد. برای کسانی که کار فرهنگی میکنند، کار رسانهای میکنند، دغدغه دارند؛ نسبت به این مسائل، این آیه بسیار راهگشاست. از سه طریق ایمان لطمه میبیند. از سه زاویه با ایمان درگیر میشوند؛ با یک تمدن مؤمنانه، با یک جامعه مؤمنانه. وقتی قرار است هجومی به فرهنگ آنها شود و دستبردی به این فرهنگ زده شود، سه زاویه مطرح است که در آنها درگیری وجود دارد: اول: کفر؛ دوم: فسوق؛ سوم: عصیان.
واژهها، واژههای طلایی و زیبایی است. واژههای قرآن را باید با لطافت خودش فهمید. یکی از مشکلات ما این است که حتی واژههای قرآنی را چون در فارسی استعمال میکنیم، وقتی میخواهیم ترجمه هم بکنیم، همان ترجمه را استفاده میکنیم؛ درحالیکه اینطور نیست. واژهها هر کدام معنای خودش را دارد و ابتدا باید به زبان عرب مراجعه کرد که در زبان عرب این واژه چه استعمالی داشته، سپس به قرآن مراجعه کرد که خود قرآن این واژه را وقتی که ظریفکاری روی آن انجام داده، چه کرده و چه معنایی را از دل این کلمه درآورده است.
کلمه اول، کلمه کفر است. خب، ما میگوییم کفر به چه معناست؟ پنهان کردن؟ یا ناسپاسی؟ معنای اصلی و کامل واژه کفر، بیاعتنایی، بیمحلی، بیخیالی، بیتوجهی است. واژههای قشنگ و دقیقی است که میتوان در ترجمه فارسی این کلمه به کار برد. به کشاورز میگویند: کافر. [همانطور که در سوره مبارکه فتح به زرّاع (کشاورزان) لقب «کفّار» داده شده است.] چرا کافر؟ یا حتی کافور که حالا شما در غذاهای دانشگاه میل میفرمایید، خود این کلمه کافور که شما را بیخیال میکند، سست میکند، بیاعتنا میکند نسبت به یک سری اموری که باید... همینطور کشاورز هم دانه را میاندازد در دل خاک؛ دیگر نسبت به آن بیاعتناست؛ چشمپوشی میکند از این دانه و در واقع از خیرش گذشته است. دیگر [برای او] یا درمیآید یا درنمیآید؛ دیگر رها کرده و کاری به کار این دانه ندارد. مرحله اول اینگونه است. اولین مرحلهای که ایمان لطمه میبیند – که خب مهمترین بحثش هم هست – مهمترین ضد ایمان، کفر است.
اگر بخواهم یک تعریف اجمالی و سرانگشتی در مورد این سه واژه داشته باشم که اول ماجرا خیالتان را راحت کنم، باید تفاوت این سه کلمه را اینطور بگویم:
اولین کلمهای که ضد ایمان است، کفر است. کفر یعنی اینکه نه در دل نسبت به مسئله اعتنا و توجهی دارد و نه در رفتار. هم دلش بیاعتناست و بیمحل، هم رفتارش و ظواهرش. از ظاهرش هم میتوان این بیاعتنایی را فهمید. قیافهاش، چهرهاش، ریاکشنش، میمیک صورتش؛ قشنگ بیاعتنایی و بیمحلی و اینکه مسائل برایش مسخره است، عجیب است و بهوضوح در این چهره و در رفتارش دیده میشود. کافر هم دلش بیاعتناست، هم رفتارش. این مرحله اول.
مرحله دوم: فاسق. فاسق کیست؟ در فارسی، وقتی میگوییم طرف فاسق است، یعنی چه؟ یعنی یک گناهی انجام داده است. قرآن لزوماً به این شخص فاسق نمیگوید. قرآن به کسی فاسق میگوید که رفتارش – اتفاقاً اینها را داشته باشید؛ خیلی به درد میخورد – رفتارش اتفاقاً بعضاً مؤمنانه است، ظواهر امر را نگه میدارد، اما دلش اعتنا به این مسائل ندارد.
«وَ لَاکِنَّ الْمُنَافِقِینَ هُمُ الْفَاسِقُونَ.»
فاسق کیست؟ منافق. رفتار و ضوابط و ظواهر را نگه داشته، قشنگ به زبان نمیآورد موضعش را تا حساب کار دست بقیه بیاید؛ در دل میخندد به این حرفها، ولی در ظاهر بالاخره ظواهر را نگه میدارد. «فرزندم، بعد از من نمازهای مرا بخوان؛ غیر از نماز ظهر و عصر.» شنیدید دیگر؟ گفت: «پدرجان، چرا نمازهای ظهر و عصر را نخوانم؟» گفت: «آن را سی سال در اداره بودم و خواندم. صبح و مغرب و عشا را اینها را بخوان برایم.» [یعنی] فقط در اداره نماز و بس؛ دیگر نمیشود مطرح کرد. این میشود فاسق.
مرحله سوم: عصیان. البته قرآنیاش «عصیان» درست است؛ در فارسی میگوییم: «عصی». عصیان چیست؟ این برعکس است؛ این در دل قبول دارد، اما در رفتارش میلنگد. پس سه مرحله چه شد؟
یک: کفر؛ نه در دل قبول دارد، نه در رفتارش بروزی دارد.
مرحله دوم: فسق؛ در رفتارش بروز میدهد، ولی در دل قبول ندارد.
مرحله سوم: عصیان؛ در دل قبول دارد، اما در رفتارش میلنگد؛ نمیتواند همه را انجام دهد، مشکلاتی دارد.
ورود لغوی بیشتر نکردم، چون وقت نیست و بحثهای مفصلی دارد. [آیتالله] مصطفوی در کتاب شریف «التحقیق فی کلمات القرآن الکریم» ذیل این سه واژه بحثهای مفصل و مبسوط و بسیار زیبایی دارد که در این جلسه فرصتمان محدود است و باید سریع رد شویم.
جالب است؛ حضرت موسی وقتی برگشت از کوه و دید که مردم گوساله میپرستند، به جناب هارون گفت: «اَلَا تَتَّبِعَنِ اَفَعَصَیْتَ اَمْرِی؟» (آیا از من پیروی نکردی؟ آیا امر مرا عصیان کردی؟) توضیح داد، توضیح داد؛ معلوم شد که نه، من اتفاقاً کاری را کردم که تو میخواستی؛ [اینکه] تفرقه نیفتد. من هم از تفرقه نگهداشتم.
نکته جالبش این است که حضرت موسی توهم عصیان دارد در مورد هارون؛ معلوم میشود که کسی مثل هارون هم میتواند مرتکب عصیان شود. قرآن رسماً در مورد حضرت آدم میگوید: «وَ عَصَىٰ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَىٰ.» (آدم پروردگارش را عصیان کرد و گمراه شد.)
خب، ما چون در فارسی همه را «گناه» میگوییم، بعد به مشکل میخوریم. مثلاً قرآن دارد میگوید: آدم عصیان کرد؛ نمیگوید: «زنا» انجام داد. خیلی واژههای مختلفی داریم. واژههای شدید را اینجا به کار نمیبرد؛ «عصیان» به کار میبرد. عصیان یعنی چه؟ عصیان ممکن است یک وقتی کار شما بد نباشد، ولی مطابق دستور نیست. درست شد؟ مطابق دستور نیست، ولی کارتان هم بد نیست. الان بنده که اینجا نشستهام یا شمایی که اینجا نشستهاید، دستور چیست؟ مثلاً دستور این است که منی که اینجا نشستهام، حرف از خدا و پیغمبر و دین بزنم. حالا من اینجا بنشینم و برای شما قصههای هزار و یک شب بگویم؛ بر فرض یک داستانی بگویم: «حسین کرد شبستری». [کارم] زشت نیست، بد نیست، ولی عصیان هست. کار بدی نیست، ولی مطابق دستور نیست. امر نکردند به من که بیایم اینجا از این حرفها به شما بزنم؛ ولی همچنین کاری گناه نیست. این عصیان است.
یک وقتی هست که من ظاهرم را نگه میدارم، ولی در دلم اصلاً این حرفها را قبول ندارم. این میشود «فسق». قرآن آنجا در سوره حجرات، آیه ۶ [اگرچه عدد ۹۰ را گفت] نفرمود که اگر کافر برای شما خبر آورد؛ [بلکه فرمود:] «إِن جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ». نگفت: «اگر کافر آمد.» نکته مهمش این است: کافر اگر بیاید که موضوعش معلوم است؛ فاسق است که خطرناک است.
«الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمَانِ» (کنایه از آیه حجرات، آیه ۱۱). فسق یعنی چه؟ یعنی از این حریم و حدود و ضوابط و اینها بیرون بزند؛ در دل رفتاری است، اشکال ندارد؛ ولی طرف اصرار دارد [که] خودش رفتار بدی سر میزند، میخواهد بگوید: «من رفتارم اثر کفر نیست.» توجیه میآورد. هی قسم میخورد: «والا به خدا ما هم با شماییم! والا به خدا ما هم مملکت را دوست داریم! سلیقهمان فرق میکند، نظرمان فرق میکند. نظر مخالف داشتن مگر جرم است؟» از این حرفها. نه، نظر مخالف جرم نیست، ولی دلبستگی به کفار جرم است.
خب، دلبستگی هم که شما نمیتوانی بگویی دلت بسته است: «بیا کتکت بزنم.» علاقه است دیگر! [شخصی] دوست دارد، نماز میخواند، نماز شب میخواند. [اما قرآن میفرماید]: «وَيَسَارِعُونَ إِلَى الْكُفْرِ» (اشاره به سوره مائده، آیه ۵۲). آیات قرآن، آیات عجیب و غریبی است! غش میکند، مثل آن بابایی که میگفتند منبر گذاشته بودم جلوی پرده، این ور آقایان بودند، آن ور خانمها. شنیدید ماجرا را؟ این بنده خدا روضه میخواند و هر روز هم غش میکرد وسط روضه. [اینها] تمایل دارد، دوست دارد [به] طاغوت. [ظاهرش] رفتار بدی نیست؛ نماز میخواند، اهل طاعت است، اعتکاف میرود، کربلا میرود. [ولی] کفار را که میبیند، دلش یکجوری میشود، میچسبد به آنها؛ خوشتیپاند، باکلاساند، اصلاً یک چیزیاند اینها! دلش میرود. این را قرآن به آن میگوید فسق. اینها فاسقاند.
فرهنگ و [آنچه در آن است] لطمه میزند [به جامعه]. جامعه ایمانی، اول سعیاش این است که جامعه را نسبت به این حرفها اصلاً کلاً بیاعتنا کند، کافر کند. اگر نشد، [سعی میکند] فاسق شود؛ در یک سطحی، در یک لایهای، رفتارها [درست] باشد، [ولی] دلبستگی نباشد. جامعه کافر که زیاد در دنیا داریم. جامعه فاسق، اگر بخواهیم بگوییم چه جامعهای [است]، [همین] کشورهای حاشیه خلیج و کشورهای اسلامی [هستند]. ماشاءالله، خدا برکت بده! نماز جماعت دبی... یکی از [کارهایی که میشود کرد این است که] برویم ببینیم نماز جماعت چه خبر است! [بعد از] نماز جماعت بیا بیرون، تازه ببین چه خبر است!
تایلند و... اهل بخیه – الحمدلله در جلسات احتمالاً حضور دارند – توضیح بیشتر از این لازم نیست. تایلند یک کشور اسلامی است، اندونزی، مالزی، این ور اردن تا کشورهای آفریقایی. شما تلویزیون اینها را من یک وقت نشستم چک کردم – در حد حلال؛ یک وقتی به من شک نکنید! – نشستم تکتک این شبکهها را بررسی کردم: از نیجریه و آفریقای جنوبی و سودان، خدمت شما عرض کنم که تا کشورهای این طرف کویت. نشستم برنامهها را چک کردم؛ بهحسب کار رسانهایمان. برنامه کودک را که حالا در همه شبکهها، [حتی] مسیحی و این ور و آن ور و کشور اروپایی، بررسی کردی تا یک حدی. بعد روی برنامههای خود اینها کار میکردیم: برنامههای شبانگاهیشان، برنامههای طنزشان، برنامه خانوادگیشان. چیزی که دیده نمیشود، خدا و پیغمبر است، ولی ظواهر هست. [اینها] مسلماناند، این نرمافزار هیچ بویی از پیغمبر ندارد. رفتارها و اسم پیغمبر...
سریالهای ترکیهای را ببینید. ترکیه که دیگر آخرش است واقعاً. اگر بخواهیم یک جامعه فاسق [نمونه بیاوریم]. اسماً همه اسامی خدا و پیغمبر [است]: عبدالرحمان، چیچی، عبدالجبار، عبدالفتّاح. بعد رفتارها بعضاً هم رفتارهای درستوحسابی [هستند]. بعد میبینی در مسائل انگیزشی و درونی و قلبیاش نسبتی با خدا و پیغمبر نیست، دیده نمیشود. [این] حالتِ فسق است؛ عصیان در این مرتبه نیست، مرتبه پایینتر است. همین رفتارها، رفتارهای کافرانه باشد، ولی قلب دلبسته است.
البته ما با عاصی رفتاری که میکنیم، با آن دو تا این رفتار را نداریم. هر کدام برخوردی که با آن میشود، [فرق دارد]. باید با فاسق یک جور برخورد کرد، با عاصی یک جور دیگر؛ [اما] ما همه را به یک چوب میزنیم. در این دیوارنویسیها نوشتهاند؛ بعضی وقتها واقعاً آدم دلش خون میشود. من نمیدانم به کجا باید شکایت ببریم. نوشته چی؟ «دختر بدحجاب، مؤمنِ حزباللهی»! چه جرئت میکنند اینجور [بنویسند]؟! «دختر بدحجاب، عروسک آمریکایی»! یعنی حماقت هم حدی دارد! [این شخص] یک رفتار [درست] دارد، حالا مشکل [دیگری] دارد. [انگار دارد] محمدرضا پهلوی برخورد میکند! خیلی هم خوشحال و شنگول، بینهایت [بیاطلاع].
چیزی که میشود گفت این است که [این بنده خدا] عصیان دارد. [مقایسه میکند با] MI6 و چه میدانم، سیا و جاسوس و اینها. همه مشکل فلان است؟ چیست؟ [باید] تفکیک شود. جامعه دوقطبی میشود؛ [تقسیم به] مؤمن و کافر. آن وقت هرکه بدحجاب باشد، ذیل کفر تعریف میشود. «چهارشنبههای سفید» میگوید: «ببین، یا مؤمنی چادر داری، یا کافری [و چادر را] برمیداری.» چادری داریم میرود روی پست برق میایستد، پارچه سفید تکان میدهد! حالا یک بزرگواری از دوستان پیدا شود، پرچم ایرانی دست بگیرد، [ببینید] ورق برگردد [یا نه]! بازندهایم؛ چرا؟ چون تفکیکی نداریم.
باید هنگام انتخابات و راهپیمایی و اینها را نشان دهیم؟ [اینگونه] تعریف کنی، این نهایت عصیان است. عصیان فقط این نیست؛ هزاران [گونه] دیگر داریم. رفتار غیرمؤمنانه زیاد است. در این سه لایه، اگر شما ایمان را محافظت کردی – با مراتب خودش – ابتدا باید مراقبت کنی جامعه کافر نشود، دلها برنگردد نسبت به این معارف و این حقایق و این ارزشها؛ ارزشهایی که حالا ارزشهای انقلاب و اینها، [باید مراقبت کنی] نسبت به اینها دلها برنگردد. این مرحله اولی است که باید مراقبت کرد. اولین مراقبتی که عنصر حزباللهی مؤمن باید در جامعه داشته باشد برای امر به معروف و نهی از منکر. حساسیت نسبت به چه چیزی باید باشد؟ حساسیت نسبت به دلها باید باشد.
مردم، دلها مثل اینکه دیگر با امام حسین و محرم و فاطمیه و شب قدر و قرآن و اینها دیگر دارد برمیگردد. این دیگر نقطهای است که اصلاً نمیشود! هزار و یک مفاسد هست، فقط دلمان خوش است به اینکه مردم شب قدر میآیند مسجد و محرمها میروند هیئت. نه! مرحله [اول را] تثبیت کن، بعد وارد مرحله دوم [شو]. یقه چهکسانی را بگیری؟ یقه فاسقین را بگیری.
مرحله دوم: آستین را بالا میگیری. حالا الحمدلله در این مملکت فراوان داریم مسئولینی که ظواهر را نگه میدارند، دلها جای دیگر! [اینها] دارند فرهنگ را عوض میکنند. من حتی نمیتوانم [کدی] به شما بدهم که مثلاً [بگویم] مذاکره و امام حسین و کربلا و... چی؟! و صدای کسی هم درنمیآید. حوزه علمیه خواب است، کسی درگیر این حرفها نیست. به امام حسین فحش بدهی، [کسی] میزند. این همه طرفدار داری شماها و رأی دارید و آدمِ کارتان هستید و من که خودم را با شما درگیر کنم، پنجاه تا روزنامه دارید، فقط ما را [تخریب] بکند، آبرو برای ما نمیماند؛ از خانه بیرون نمیتوانیم بیاییم. با حرکت فاسقانه درگیر شدن سخت است. سنگینترین دوره خودش را طی میکند حرکت فاسقانه. یک چیزی که «اینها فاسقاند» یک حرف دیگر است. رفتار فاسقانه است؛ یعنی دلها را دارد متمایل به یک جای دیگری میکند.
امام حسین میماند، ولی تهش هرچه از امام حسین و کربلا و اینها خوانده میشود، میبینی هیچ رشادت و عزت و غیرت و هیچی از آن درنمیآید. درگیری اینجاست، در این مرحله. اگر این سه مرحله را ما طی کردیم، «أُولَٰئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ». این جامعه، جامعه رشد کرد. این به نتیجه رسید. [خداوند ما را] اهل رشد قرار دهد. حرف زیاد است. واقعاً هم آدم این دغدغه را دارد که ما اگر یک حرفی بزنیم، سریع متهم میشویم به اینکه این ضد دولت است و ضد فلان جناح و ما [میگوییم]: «ائمه جمعه را کثر الله امثالهم، از بالا تا پایین شستیم.» یک روز امیر جمعه هم شاید بیش از ۹۵ درصد اصولگرا باشد. مگر حرف، بحث این است که این مال این جناح، مال آن جناح است؟ عینک جناحی زدهاید! تا یک حرفی بزنی خلاف فلانی، [میگویید]: این ضد فلانی است، این پایداری است! [ما به] پایداری انتقادات تندی هم داریم. همچنان به اصولگرا، به اصلاحطلب داریم. [و به] ارگانهای زیر نظر رهبری هم داریم. خیالتان راحت باشد! شورای سیاستگذاری زیر نظر رهبری است و خیلی جاهای دیگر. قرآن را خواند، فهمید. متناسب با قرآن نقد کرد، جامعه را ساخت. به هرکه هم میخواهد بخورد، بخورد. کارمان این است، رسالت ما این است.
خدا انشاءالله ما را کمک کند در این مسیر بتوانیم با بصیرت پیش برویم و نگاهمان از قرآن معطوف نشود به این جهات. فرج امام زمان را نزدیک کند به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
جلسات مرتبط

جلسه پنجاه : سه ابزار دشمنان: قدرت، ثروت و رسانه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنجاه و یک : وقتی پیامبر مطیع مردم شود؛ آغاز انحطاط تمدنها
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنجاه و دو : تلاش برای تابع کردن پیامبر به افکار عمومی
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنجاه و سه : ایمان؛ رمز عبور از فتنههای آخرالزمان
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنجاه و چهار : محوریت ایمان در سامان عالم
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنجاه و شش : فرهنگ برآمده از فطرت؛ راه تمدن امام زمان
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنجاه و هفت : فاوت فطرت و غریزه در مهندسی خلقت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنجاه و هشت : فطرت و طبیعت؛ دو ساحت وجود انسان در هندسه خلقت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنجاه و نه : فطرت؛ صفحهای سفید با نور استعداد
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه شصت : چرا فطرت هیچگاه کهنه نمیشود؟
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه دو
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه سه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه چهار
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنج
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه شش
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هفت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هشت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه نه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه ده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه یازده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت