برخی نکات مطرح شده در این جلسه
تبیین دو فطرت انسان: عشق به کمال و نفرت از نقص
فطرت؛ براق سیر انسان به سوی معراج
فطرت بهعنوان بدیهیترین اصل در منطق فلسفی
اسلام، دین فطری فراتر از زمان و تاریخ
نقش تزکیه در شکوفایی یا حجاب فطرت
ارتباط کودک با امام عصر (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) پیش از زبان باز کردن
آیتالله بهجت؛ حفظ فطرت پاک در طول عمر
ماجرای شیخ محمدتقی بافقی و دید ملکوتی کودک
مقایسه عشق زلیخا و برهان حضرت یوسف (علیهالسلام)
زیبایی حقیقی در پرتو فطرت شکوفا و الهی
متن جلسه
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. بحث فطرت را خدمت عزیزان داشتیم، ذیل مبحث مهندسی خلقت. خوب، عبارات حضرت امام رضوان الله علیه را میخواندیم دربارۀ فطرت در آثار مختلف حضرت امام. در کتاب «شرح حدیث جنود عقل و جهل»، چند جای این کتاب، امام یک بحث خیلی عالی دربارۀ فطرت دارند. من سعی میکنم خیلی شستهورفته، بدون اینکه بحث حالت آکادمیک و درسی پیدا کند، بحث را ارائه کنم خدمت عزیزان و نکاتی که در مطالب حضرت امام هست، انشاءالله.
امام میفرمایند که خدای متعال با عنایت و رحمتش، با دست قدرتش، "طینت آدم اول" را مُخمَّر دو فطرت و جِبِلَّت به آن مرحمت کرده است: یکی فطرت اصلی، یکی فطرت طبعی. پس انسان دو تا فطرت دارد، طبق بیان حضرت امام.
خب، امام میفرماید که این دو تا فطرت، "براقِ سیر" و "رَفرَفِ عروج" است. کسی میخواهد به معراج برسد، با این دو تا میتواند برسد. و خودشان هم اینجا میفهمانند که پیغمبر هم با این دو تا به معراج رفت؛ با دو تا فطرت: فطرت اصلی و فطرت طبعی، به سوی مقصد و مقصود اصلی. آن دو فطرت، اصل و پایۀ جمیع فطریاتی است که در انسان مخمر است. ما فطریاتی داریم؛ همه برمیگردد به دو تا فطرت: فطرت اصلی و فطرت طبعی. دیگر فطریات، شاخهها و اوراق آن است.
یکی از آن دو فطرت که سمت اصلیت دارد، فطرت عشق به کمال مطلق و خیر و سعادت مطلق است. فطرت اصلی ما چیست؟ کمالگرایی مطلق، کمال مطلق، خیر مطلق، سعادت مطلق. اصلاً غیب برنمیدارد، محدود نمیشود. هر آنچه که خوب است، هر آنچه که فضیلت است، هر آنچه که کمال است، میخواهد به صورت مطلق باشد؛ محدود نیست، مقید نیست. این میشود فطرت اصلی انسان که در کانون جمیع سلسلۀ بشر، از سعید و شقی و عالم و جاهل و عالی و دانی، مخمر است. نتانیاهو هم دارد! فطرت اصلی را دارد. برگرد [و ببینید].
در تمام سلسلۀ بشر، انسان تفحص و گردش کند و جمیع طوایف متشتت و اقوام در عالم را تفتیش کند، یک نفر را نیابد که به حسب اصل جبلت و فطرت، متوجه به کمال و عاشق خیر و سعادت نباشد. اصلاً فطرت زمان ندارد، دوره ندارد، محدوده ندارد. این سؤال خندهداری که میگویند: «اینها مثلاً مال اسلام است. اسلام مال ۱۴ قرن پیش است. پس اینها قدیمیاند، سنتیاند.» اینها آدمهای سنتیاند؛ یعنی چه؟ یعنی حرفهایشان، حرفهای قدیمی است؟ فطرت که اصلاً کهنه نمیشود! فطرت که زمان ندارد! فطرتی که قدیمی [نمیشود]! اسلام حرفش حرف فطرت است. فطرت هم مال همهجاست، همۀ دورهها، همۀ زمانها، همۀ انسانها.
قرآن میگوید حرف کفر است که «قدیمی است». اینها حرفهایشان قدیمی است. اینها حرفهایشان از زمان شیطان است. خیلی جالب است، میگوید این را اولین بار شیطان گفت. حرفهایی که تاریخ برنمیدارد. حرف شما تاریخ برمیدارد. اولین بار هم ابلیس گفته، مال چند ده هزار قرن پیش. حرف ما حرف نوع و مقصود از فطریات، اموری است که بدین مثابه باشد و از این جهت، احکام فطرت از اَبدهالبدیهیات و از اَوضحالواضحات خواهد بود.
اصلاً تو منطق ارسطویی، منطق مشاء که منطق ارسطویی جناب ارسطو است؛ ایشان که بنیانگذار مباحث بدیهیات (یعنی تدوین کرده این را)، ایشان بدیهیات را شش قسم کرده است: بدیهیات، اولیات و فطریات و حدسیات و مجربات و مشاهدات و اینها، شش قسم و متواترات، شش قسم. بدیهیاتی که جناب ارسطو [معین کرده است]، یکی از بدیهیاتی که ایشان معین کرده، فطریات است. خیلی جالب است! مباحث منطقی و فلسفی معمولاً حل نمیشود. تو منطق منظومه و جاهای دیگر هم که بحث میشود، خیلی سریع و ساده از کنارش رد میشوند. معمولاً دوستانی که حالا ما خودمان تو بحث منطق و اینها، دوستان میلنگیدند، میگفتند: «آقا، این فطریات چی شد؟ شما جز توضیح خوبی نمیدهید!» [فطریات] از همۀ بدیهیات، بدیهیتر است.
اینی که شما کمال را دوست داری، کمال را اصلاً یک چیزی کمال میدانی، قدرت را کمال میدانیم؛ کمال بودن قدرت بدیهی است، این فطری است. چرا؟ چون فطرت میگوید. فطرت چیست؟ همین تعریف که کردی. فطرت اصلی از همۀ بدیهیات بدیهیتر است. زیبایی فطری است، زیبایی کمال است. زیبایی این است: «زیباست.» «هر زیبایی خوب است.» میگوید: «حالا استدلال بیاور! زیبایی خوب است، استدلال مجربات است؟ جزو مشاهدات است؟ جزو متواترات است؟ جزو چیست این؟» این جزو فطریات است. فطریات خودش بدیهیات را میسازد. وقتی یک امری فطری شد، میشود بدیهی. توی کلیت آن ما بحثی نداریم، ها؟ این را چندین بار گفتیم. توی موارد و مصادیقی که مشکل پیدا میشود، که الان یک مثالی عرض میکنم، این را تمام کنم.
و دیگری از آن دو فطرت، روانشناسی جانداری... فطرت اصلی چه بود؟ عشق [به] کمال. فطرت طبعی چیست؟ تنفر از نقص. شما هم علاقه دارید، هم تنفر دارید. «حُبِّبَ إِلَيْکُمُ الْإيمَانُ...» ادامهاش هم ایجاد حب کرده، هم ایجاد نفرت کرده. ایجاد حب میشود فطرت اصلی، ایجاد نفرت میشود فطرت طبعی. خب، این سمت فرعیت و تابعیت دارد. فطرت تنفر از نقص و انزجار از شر و شقاوت است که این مُخمَّرٌ بالعرض است و به تبع آن فطرت عشق به کمال. تنفر از نقص نیز مطبوع و مخمر در انسان است و این دو فطرت که ذکر شد، فطرت مخموره غیر محجوبه است.
جانم به اصطلاحات امام! کی باورش میشود این آقا انقلاب کرده؟ او سخنرانیهای ساده در حسینیۀ جماران [میکرد]، [میگفت:] «ولاکن آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند.» فطرت غیرمحجوبه و مخمره و این حرفها به آنجا رسیده.
امام [میفرمایند:] فطرت مخموره غیر محجوبه؛ اصل فطرت حفظ شده، حجاب هم پیدا نکرده، تجزیه نشده. «قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا». فقط خواب [در] ما دستگاهها... این فطرت هر چه جلا پیدا کند، هر چه غبار از آن کنار برود، این میشود تزکیه، این میشود رشد. هر چه غبار بگیرد، این آلوده میشود، تیره میشود، کدورت پیدا میکند، محجوب میشود. فطرت اصلی را اگر کسی توانست نگه دارد، ولیّ خداست. ولیّ خدا به دنیا میآییم. یک چیزی نیست که ما لازم باشد کسبش کنیم در آینده.
بچه کوچک که محکوم احکام طبیعت نشده و وجهۀ روحانیت و نورانیت آنها باقی است و اگر فطرت متوجه به طبیعت شد و محکوم به احکام آن گردید و محجوب از روحانیت و عالم اصلی خود شد، مبدأ جمیع شرور و منشأ جمیع شقاوت و بدبختیهاست. همین فطرت، فطرتی گرفتار طبیعت شده، میشود مبدأ تمام بدبختیها و گرفتاریها و شرور و آلودگیها.
حالا بچهای که به دنیا آمده: «کُلُّ مَوْلُودٍ یُولَدُ عَلَی الْفِطْرَةِ.» همه با فطرت به دنیا میآیند. خب، این بچه... در روایت پرسیدند آقا چرا گاهی بچه میخندد، گاهی گریه میکند؟ حضرت فرمودند که بچه، امامش را میبیند، امام عصر خودش را. ارتباط ملکوتی و پیوند فطری دارد؛ میبیند. اگر امام تا وقتی که در محضر او (یعنی او در محضر امام) است، این خوشحال است. هر وقت که این جدا شد (سر چه چیزی جدا میشود؟ این هم بحث دارد)، هر وقت جدا شد، این ناراحت [میشود].
یکی از بزرگان فرموده بود: «آقای بهجت از ویژگیهایشان این بود که آنی را که تحویل گرفته بود، سالم تحویل داد.» خیلی حرف است! نود و پنج سال آدمی فطرتش لکه برندارد، بلکه این استعدادها را همه را فعال کند! ما با چشم برزخی آمدیم. بعد حضرت فرمود که بچه عوالم مسائل برزخی را میبیند تا وقتی که زبان باز میکند. به تعبیر استادمان، هر وقت زبان باز میشود، چشم بسته است. این زبان که باز میشود، شروع میکند حرف زدن، چشمش دیگر بسته میشود. بعد کمکم فراموش میکند چهها دیده. حالت طبیعی و اولیه دارد. یک عده باز دوباره تو همان سن طفولیت با لطافتهایی که دارند، این را نگهش میدارند، فعالش [میکنند].
بله، مرحوم شیخ محمدتقی بافقی. شیخ محمدتقی بافقی از بزرگان کسی بود که تو ماجرای کشف حجاب موضع گرفته بود. وقتی که رضاشاه با همسرش بدون حجاب آمده بود تو حرم، همسر [شیخ] داد زده بود و بعد رضاشاه گرفته بود زیر چکمه، با لگد ایشان را گرفته بود، زده بود و تبعید کرده بود: قم، ری. از ایشان [نقل است]. بعداً که رضاشاه ظاهراً عمهاش یا خواهرش را از دست میدهد، گفته بود: «نماز میت را بگویید همین محمدتقی بافقی بیاید بخواند.» [به او] «زدیاش؟» گفته بود: «آره.» گفتند: «چرا؟» [گفت:] «او لگد میزدم، یک جوری استغاثه میکرد: 'یا صاحبالزمان!' دل من لرزید، فهمیدم حقیقت با حقیقت [است].» گفتند که توی ری که ایشان بود...
یک روزی تو نماز جماعت ایشان، یک بچه شش هفت ساله بعد نماز شروع میکند داد و بیداد کردن. بابایش صدا میزند. با گریه و ترس و اینها میپرد تو بغل بابایش. بابایی میگوید: «چی شده عزیزم؟» [پدر گفت:] «پشت [فلانی] نماز میخوانی؟ یکی هم جلوی او بود سجده. من ترسیدم گفتم کار نداشت. هیچکس نمیدید.» بافقی بعد از نماز [از] پسر [پرسید]. [پسر] میگوید که: «شما این پول را برمیداری [از] بازار همین بازار شهر ری، آنجا یک سیخ کباب تو بازار بهش میدهیم.» جایتان خالی، ما تو آن بازار شهر ری کباب زیاد خوردیم.
فردا میآید، بچه را میآورد و سیخ کباب را داده، بچه خورده و بعد [پدر به شیخ] میگوید: «امروز بچه ما چیزی ندیده.» [شیخ] میگوید که: «این پسر شما یک حقیقت ملکوتی دیده است. من گاهی که مراقب خودم هستم، حواسم به نماز و برنامهها و اینها هست، نماز من متصل میشود به نماز عصر ولیعصر (عج).» [به پدر] «این بچه [با] لطافت باطنی و فطرتش این حقیقت ملکوتی را دیده بود.» [پدر به شیخ] میپرسد: «بابا، چرا امروز ندید؟» [شیخ] گفت: «کباب تو بازار اکل و سوق دنائت است. غذا تو بازار خوردن کراهت دارد. این تاریکیه، غذای توی بازار چشم بچهات را گرفت. دیگر چشمش بسته شد.»
عالم فطرت این شکلی است؛ اینقدر سریع حجاب برمیدارد، اینقدر سریع بسته میشود. فطرت شکوفا شد، حقیقت را دید. دیگر اصلاً نگاه کن ماجرای یوسف و زلیخا. این را عرض کنم، عرض من تمام.
مثال قرآنی برای دو تا عشق: یک فطرت اصلی که در حجاب نرفته و یک فطرت اصلی که در حجاب گرفتار شده. فطرت اصلی که در حجاب گرفتار شده کیست؟ زلیخا. زیباست دیگر، راست میگوید یوسف زیباست. «فَذَلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ.» گفت: «مرا ملامت میکنی؟ خارج شو برای اینها با جمال و زیور اینها بیا بیرون.» به تعبیر مرحوم آیتالله یعقوبی رضوانالله علیه میفرمود: «خدا هر آنچه که از جمال مادی میتواند تو عالم دنیا بروز دهد، در یوسف بروز داده است.» جمال مادی دنیوی است.
حالا جمالات این آمد تو آن مجلس. این زنهایی که ملامت میکردند: «فَقَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ.» دستهایشان را تکهتکه کردند. این دستها را غلط است تعبیر تکهتکه کردن، [بلکه] «دستور تکهتکه کرد» [یا بریدن]. زیبایی را ببینید. بعد تازه همه شهر عاشقش شدند. حالا اینها یوسف دیدند، زیبایی یوسف دیدند. یوسف چه دیده؟ «وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ.» او چه دیده؟ برهان رب دیده. زیبا بوده، جذابیت نداشته؟ چرا، یک جمال دیگر دیده.
«من حاضرم بروم تو زندان: «أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَني إِلَيْهِ.» من تو زندان بروم، تو را ببینم، برایم قشنگتر از این است که آزاد باشم، اینها را ببینم.» این حاصل چیست؟ فطرتی است که شکوفا شد.
بعد تو زندان رو میآورد به یک نفر، میگوید که: «آقا تو داری آزاد میشوی، «اذْكُرْني عِنْدَ رَبِّكَ.» بگو ما اینجا مظلوم واقع شدیم.» نگاه کردی ۸ سال زندانش اضافه شد؟ کجا دیدید زندان این شکلی ببرند برای کسی؟ خانم اینجوری زندان نمیبرد برای آقایش. [یعنی] بگوید: «به آن، به آن یکی نگاه کردی؟» ۸ سال زندان! خدا یوسف را ۸ سال انداخت زندان. گفت: «به آن نگاه کرد؟ من خودم را به این زیبایی بهت نشان دادم، داری مرا میبینی، بعد به یکی دیگر رو میکنی؟» زندان میبرد.
اینها عالم فطرت است. این زیباییهایی است که فطرت حقیقی و فطرت [دارد]. برو، اهل این فطرت قرار بده و این زیباییها را برای فطرتمان شکوفا کن.
برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
جلسات مرتبط

جلسه پنجاه و پنج : کفر، فسق و عصیان؛ مراحل لطمه به ایمان
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنجاه و شش : فرهنگ برآمده از فطرت؛ راه تمدن امام زمان
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنجاه و هفت : فاوت فطرت و غریزه در مهندسی خلقت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنجاه و هشت : فطرت و طبیعت؛ دو ساحت وجود انسان در هندسه خلقت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنجاه و نه : فطرت؛ صفحهای سفید با نور استعداد
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه شصت و یک : قلب انسان؛ آینهای میان عالم غیب و شهادت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه شصت و دو : نیاز حقیقی انسان و سقوط تمدنهای جعلی
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه شصت و سه : فطرت انسانی؛ آینهای صیقلی از عالم قدس
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه شصت و چهار : مهندسی شیطان؛ جلوهگری دروغین به نام زیبایی
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه شصت و پنج : فریب سرعت و ابزارسازی شیطان در تمدن مدرن
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه دو
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه سه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه چهار
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنج
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه شش
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هفت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هشت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه نه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه ده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه یازده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت