برخی نکات مطرح شده در این جلسه
قلب انسان؛ دو صفحه رو به عالم غیب و شهادت
شرط دیدن عجایب: کنترل چشم و دل
امام زمان (عج) و ظرفیتهای ناشناخته فطرت بشر
سلمان؛ نمونه انسان شکوفا در پرتو فطرت
حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) و روایت مهمانی فرشتگان برای سلمان
حسرت روز قیامت؛ چرا مثل سلمان نشدیم؟
روزه و کنترل اعضا؛ راهی به سوی حکمت و بصیرت
شنیدن نغمههای ملکوتی در حرم امام رضا (علیهالسلام)
ماجرای طیالارض با کرامت علامه طباطبایی
برتری انسان بر ماده با اراده برخاسته از فطرت
متن جلسه
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
کلمات حضرت امام (رضوانالله علیه) دربارهٔ فطرت را، به مناسبت بحثی که در سورهٔ مبارکهٔ حجرات داشتیم، مرور میکردیم. بخش دیگری از سخنان حضرت امام دربارهٔ فطرت را امروز با هم، انشاءالله، در کتاب «تقریرات فلسفه»، جلد ۳، مرور میکنیم. امام عبارتی دارند. (البته عبارتْ مهم نیست؛ کمی با هم دربارهاش گفتگو کنیم.)
انسان در اوّلِ تولد، قلبش مثل آینهای دو رویه است. آدمی که به دنیا میآید، هر بچهای که به دنیا میآید، قلبش مثل یک آینهای میماند که دو طرف دارد: یک صفحهاش به طرف عالم غیب و صفحۀ دیگرش به طرف عالم حس و شهادت باز میشود. دو صفحه است. هر قلبی دو صفحه دارد، دو رو دارد. یک طرف به سمت عالم ماده است که به اصطلاح قرآن به آن «عالم شهادت» میگویند؛ عالم شهادت. یک طرف هم عالم غیب است.
این دو طرف قلب، بستگی دارد که انسان کدامش را ببندد و کدامش را کاملاً باز کند. بستگی به این دارد که چگونه مدیریت کنید؛ نمیشود هر دو را به صورت مطلق باز کرد تا هرچه خواست ببیند.
اگر قرار شد آن چشمی که به سمت عالم غیب باز میشود، بخواهد کامل باز باشد و کامل ببیند، چشمی که به سمت عالم شهادت باز میشود، باید کامل باز نباشد. پیغمبر اکرم (ص) تعبیری فرمودند. ایشان فرمودند که اگر شما چشمتان را بر آنچه خدا دیدنش را حرام کرده است، «قبض ابصارکم عما حرم الله علیکم» - یعنی دیدنش حرام است - کنترل کنید، اوّلاً عجایب را میبینید؛ دوّم، «ترون ما أرى»؛ هرچه که منِ پیغمبر میبینم، شما هم میبینید.
اگر این حرفهای اضافه، این گفتگوهای اضافه، حرفهای بیخاصیت و این پراکندگیهای دل نبود؛ اگر این هرج و مرج در این مملکتِ دل، این آشفتگیهای قلبی و باطنی و روانی نبود، «لتسمعنّ ما أسمع»؛ هرچه منِ پیغمبر میشنوم، شما هم میشنوید. خیلی حرف است! استعداد ما تا کجاست؟ تا جایی که هر آنچه پیغمبر میبیند، ببینیم و هر آنچه پیغمبر میشنود، بشنویم! این فطرتی است که خدا به ما داد؛ فطرت تا آنجا پیش میرود.
پیغمبر تا کجا رفت؟ به جایی رسید که جبرئیل فرمود: «یا رسولالله، از اینجا به بعد اگر یک بند انگشت بالاتر بیایم، آتش میگیرم. شما تنها باید در معراج بروید.» ایشان فرمودند: «هرچه من میبینم، شما میبینید.» امیرالمؤمنین (ع) خطاب کرد: «یا علی، «أنت تسمع ما أسمع و تری ما أرى»؛ هرچه منِ رسولالله میشنوم، تو میشنوی و هرچه من میبینم، تو میبینی. «إلا أنک لست بنبی»؛ جز اینکه تو پیغمبر نیستی، تو مأموریت ابلاغ نداری.» هرچه من میبینم، تو میبینی؛ هرچه من میشنوم، تو میشنوی. خب، این مراتبی است. این فطرت فعال میشود، شکوفا میشود. شکوفایی فطرت به چیست؟ این شکوفایی است. کسی میشود سلمان؛ سلمانی که از اهل بیت است. یعنی چه؟ یعنی اهل مشاهدات است.
فاطمهٔ زهرا (سلامالله علیها) که ایام میلادشان را در پیش داریم، سلمان را میخوانند، میگویند: «سلمان بیا، من ملکی را دیدم.» حالا تعابیر خیلی جالبی اینجا داریم. حضرت فرمودند: «چهار فرشته دیروز آمدند اینجا، مهمان من بودند. اسامی [برخی از آنها]، مثلاً سلیمه (همسر سلمان) و زریره (همسر ابوذر) - که اینها همسران بهشتیشان هستند - آمدند و گفتند که پس کِی آقای سلمان وارد بهشت میشود؟ شوق ما به دیدن سلمان بیش از شوق سلمان به رفتن بهشت است.» اصلاً [اینطور] فرمودند: «إنّ الجنةَ لأربعه»؛ بهشت مشتاق اینهاست، نه حوریهای بهشت! خود بهشت، کمال بهشت به این است که سلمان را در خودش راه بدهد. این کمال بهشت است. بهشت آن موقع کامل میشود. خیلی حرف است! شوخی نیست اینها! اینها در اثر چیست؟ در اثر شکوفایی فطرت است.
خب، ببینید! ما الان این فطرت را خدا به ما داده است، ولی یک فطرت دوسویه است. «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا»؛ [یعنی] هم قدرت و استعداد برای فجور داریم، هم همانقدر استعداد برای تقوا داریم. همانقدر که میتوانیم خوب باشیم، میتوانیم بد باشیم. در عین حال، «حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ»؛ ایمان را زیبا جلوه دادی. اگر دنبال این فطرت راه افتادیم، شکوفایش کردیم...
مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت (ره) میفرمودند؛ این تعبیر ایشان خیلی عجیب بود. [ایشان] در مشهد میفرمودند؛ یک جمعی خدمت ایشان رفته بودند، سال به نظرم ۷۶، آن سالها. از جملات عجیب، هوشیارکننده و هشداردهندۀ مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت (ره) این بود که: «روز قیامت هر یک از ما حسرت میخوریم و میگوییم: «ما میتوانستیم [مثل] سلمان [باشیم].»» حسرت سلمان! سلمان هم فاصلهاش با خود اهل بیت (ع) بالاست! چقدر فاصلهها زیاد است که ما نسبت به سلمان حسرت میخوریم! وگرنه همه آدمها باید حسرت بخورند: «چرا ما [به جایگاه] امیرالمؤمنین (ع) نرسیدیم؟» زحمت کشیدیم و [بعد] ببینیم که نمیشود؟ [اما اگر] زحمت نکشیدیم، [پس] شد؟ [آیا باید] زحمت بکشیم و اثرش را نبینیم؟ برکات میآید، آثار میآید، غوغا میشود. در اثر چیست؟ این [همه] باید مدیریت شود.
اصل، مهندسی فطرت است؛ مهندسیِ فطرت، مهندسیِ [زندگی] شماست. شما باید عالم غیب را با عالم شهادت تنظیم کنی. شهادت را کنترل کردی، عالم غیب فعال میشود. کارش هم سخت نیست.
«این دهان بستی، دهانی باز شد / کو خورندهای لقمههای راز شد؟» (این بیت از مولوی است.)
فرمودند: «الصیامُ تُعرفُ به الحکمةُ»؛ [یعنی] روزه میگیری، از این دهان هر چیزی پایین نمیرود. خاصیتش چیست؟ از این دهان درّ و جواهر میآید بیرون؛ خدا به تو حکمت میدهد. دهان را که کنترل کنی، همان دهان فعال میشود. چشم را که کنترل میکنی، همان چشم فعال میشود. گوش را که کنترل میکنی، همان گوش فعال میشود.
خدا رحمت کند مرحوم آیتالله یعقوبی (رضوانالله علیه). در همین حوالی، نزدیکِ شماست؛ سالیان سال [ایشان] فامیلِ رضاشهر بودند. کمسن و سال بودیم، خدا توفیق داد آشنا شدیم. [البته] استفادهای که نتوانستیم [از ایشان ببریم] و عرضه نداشتیم که استفاده کنیم. ولی در ۱۷، ۱۸ سالگی میرفتیم محضر ایشان، منزل ایشان. ایشان میفرمود: «گوش وقتی کنترل شود، در حرم امام رضا (ع) صداهایی میشنوی از نغمۀ ملائکه که با شنیدنش غش میکنی و ممکن است بمیری؛ بس که این نغمهها دلرباست!»
خب، منی که گوشم رهاست در عالم شهادت، معلوم است که سهمی از عالم غیب ندارد. آن نغمههای اصلی را نمیشنود، آن صدای ملائکه را نمیشنود، صدای تسبیح ملائکه را نمیشنود.
در حرم امام رضا (ع) خبرهایی است. از بزرگان شنیدیم؛ خیلی چیزهای عجیب و غریبی شنیدیم. پروا دارم از اینکه خیلی از اینها را بخواهم مطرح کنم، چون باورش کمی سخت است.
علامه طباطبایی که وارد حرم شد، من دیدم که تعدادی از اجانین – جنیانِ شیعه که در رفت و آمدند در حرم – (حالا نترسید بگویید آقا چشممان باز شود بخواهیم اینها را ببینیم که دیگر بهتر که باز نشود!) تعدادی از اینها، همانطور که آدمها دور ایشان را گرفته بودند، دور علامه طباطبایی را گرفته بودند. به آن بزرگ [مرتب] گفته بود: «آن بزرگ فرموده بود که اگر سطحت بیاید بالاتر، ملائکهای هم که میآیند دور ایشان را میگیرند، میبینی.»
سطح بالاتر، اهل بیتی را که او زیارت میکند، شکوفا میشود.
«زکات این فلاح»، حالت چیست؟ حالت باز شدن. حالا ما میگوییم: «رستگاری.» رستگاری یعنی چه؟ تعریف شود! سلام یعنی چه؟ رستگاری! رستگاری یعنی چه؟ رستن یعنی چه؟ یک دانهای که شکوفا میشود، این را میگویند «رستن». رستگاری [او از طریق] فطرت به فلاح میرسد. با چی؟ با تزکیه. این قوا شکوفا میشود، شما این قوه را داری.
الان آن سرِ عالم چیزی دارد اتفاق میافتد، ببینید! خیلی حرفها را من میترسم واقعاً، آقا جان، [بگویم]. بعضیها این قوه را دارند. با پرواز روح میروند جایی، کاری که دارند انجام میدهند، برمیگردند. نمیدانم بعضی داستانها و خاطرات را بگویم یا نگویم؛ واقعاً میترسم.
حالا هندیها از یک سری چیزها یک «تروکی» (ترفندی) دارند؛ یک سری چیزها را رها میکنند و یک سری استعدادها و قوا فعال میشود. این فطرتِ عالَم است، ببینید! این فطرتِ عالَم است که این شکلی است. در اثر ترک یک سری چیزها، یک سری چیزها به شما میدهند. حالا اگر ایمانی باشد، ایمانیاش را به شما میدهند. ایمانی اگر باشد، علیالدوام است و نورانیت دارد و فطرت مربوط به فطرت خودت را رشد میدهد. اگر هم شیطانی باشد، هم ازت میگیرند و هم یک قویتر میآید و برات مسلط میشود. جهنم خدا میدهد. خیلی ساده است.
یکی از اساتید میفرمود: «در بازار تهران رد میشدم...» اینها داستانهایی است که ما از علما شنیدیم؛ نه از بقال و چقال و سبزیفروش – که خوباند البته – ولی کسی که حالا علمی ندارد و همینجور آدم احساس میکند یک نورانیتی دارد و بخواهد یک حرفی از او قبول کند. اینجوری که نیست! اساتید [ما] مجتهدند؛ اقلش مجتهدند. از شاگردان بزرگان بودند. برخی شاگرد مرحوم آیتالله بهجت بودند، برخی شاگرد علامه طباطبایی بودند و بزرگان دیگر [مثل] جوادی آملی، آیتالله حسنزاده.
این استاد بزرگوار ما [میگفت]: «در بازار تهران رد میشدم. یک مغازهداری [بود که] رفتم داخل.» [ایشان] گفتند: «اینها سینه به سینه [نقل میشود]، جایی نیست، نه در کتاب است نه در اینترنت، نه [جای دیگر].» رفتم خدمت ایشان. گفت که: «یک ماجرایی را میخواهم برایت بگویم. در این بازار سالیان سال دنبال اهل [معرفت] بودم، پیدا کردم.» ایشان گفت که: «من مدتها بود دنبال این بودم که «طیالارض» [یاد بگیرم/انجام دهم].»
یک روز یک آقای هندی در این بازار من را دید. به من گفت که: «آدرس میدهم؛ برو از این آقا طیالارض [یاد بگیر].» [گفتم:] «محلهٔ صفائی، مثلاً آقای طباطبایی؟» [گفت:] «کدام طباطبایی؟ علامه طباطبایی.» در میزنی، به ایشان میگویی: «من را فلانی فرستاده است.» (اسم خودش را گفته بود؛ همین آقای هندی.) ماجرا [و کراماتِ] ایشان از علامه طباطبایی و ماجرایی که هست، خیلی زیاد است؛ خیلی خیلی بیشتر بروز پیدا کرد.
من رفتم قم. به همان آدرس رفتم، در زدم. مرحوم علامه با پیراهن و شلوار طلبگی در منزل تنشان بود. [وقتی] آمدم دم در، گفت: «فلانی فرستاده است؟ گفته بیایم خدمت شما برای طیالارض؟» [سر را] پایین انداختند، کمی تحمل کردم. فرمودند: «همینجا بایستید.» من آمدم بیرون، دست من را گرفتند. کمی رفتیم جلو؛ «مکانیکی سبزوار...» (نمیدانم چیست [این] سبزوار!) فهمیدم اینجا سبزوار است. یک قدم دیگر آمدیم جلو، دیدم که دم حرم، حرم امام رضا (ع) است. زیارت کردیم. ایشان کأنه به من اعطا کرد، تکویناً. چیزی نگفت، [ولی] اعطا کرد، طیالارض را به من داد.
استاد ما با خنده نقل میفرمود: «مشهد میخواستم بیایم، یک توقف در سبزوار داشتم. سبزوار [همان جایی است که] ایشان [من را] آورد. [میخواستم به مشهد بیایم، اما] یک [بار هم به] سبزوار باید میرفتی.» به هر حال، اینها استعدادهایی است که در آدم [هست]؛ استعدادهای سطح پایین است. اینها در دوران امام زمان (عج) شکوفا میشود، برای نوع مردم شکوفا میشود. چه تفاوتی بین علامه طباطبایی و دیگران است؟ در دوران امام (عج) جنسش فرق میکند، مدلش فرق میکند، کلی کلی تفاوت دارد.
به هر حال، اینها استعدادهایی است که در اثر شکوفایی فطرت خدا قرار داده است. شما [باید] مسلط بر عالم ماده [شوید]. ماده بر ما سوار است؛ این در و دیوار بر من سوار است؛ من از اینها نمیتوانم رد بشوم. ولی وقتی فطرت شکوفا شد، من سوار میشوم بر عالم شهادت. اینها میشوند در حجاب من، نه من بشوم در حجاب اینها. اینها میشوند در اختیار من، نه من در اختیار اینها. درست شد؟ آن وقت شما با اراده، آهن را راه میاندازی. با اراده، بدنت را میفرستی برود. اینها با کدام اراده است؟ ارادهای که در اثر فطرت فعال شده است.
خدا انشاءالله فطرت همهٔ ما را شکوفا بکند و در فرج حضرت ولیعصر (عج) تعجیل بفرماید، به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
جلسات مرتبط

جلسه پنجاه و شش : فرهنگ برآمده از فطرت؛ راه تمدن امام زمان
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنجاه و هفت : فاوت فطرت و غریزه در مهندسی خلقت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنجاه و هشت : فطرت و طبیعت؛ دو ساحت وجود انسان در هندسه خلقت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنجاه و نه : فطرت؛ صفحهای سفید با نور استعداد
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه شصت : چرا فطرت هیچگاه کهنه نمیشود؟
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه شصت و دو : نیاز حقیقی انسان و سقوط تمدنهای جعلی
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه شصت و سه : فطرت انسانی؛ آینهای صیقلی از عالم قدس
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه شصت و چهار : مهندسی شیطان؛ جلوهگری دروغین به نام زیبایی
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه شصت و پنج : فریب سرعت و ابزارسازی شیطان در تمدن مدرن
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه شصت و شش : زیبایی حقیقی؛ از چهره ظاهری تا جمال الهی
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه دو
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه سه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه چهار
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنج
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه شش
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هفت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هشت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه نه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه ده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه یازده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت