برخی نکات مطرح شده در این جلسه
فطرت انسان؛ مطلقگرا و کمالجو
تنوعطلبی بشر؛ محصول اشتباه در تشخیص زیبایی
حضرت ابراهیم (علیهالسلام): «من افولکنندگان را دوست ندارم»
راز محبوبیت فیلمهای عاشقانه؛ نیاز فطری به عشق
عجله؛ ریشه تمدن غرب و فرهنگ یهودی
گوساله سامری؛ پرستش عجله، نه صرفاً یک حیوان
قرآن و رمزگذاری «عجل» در داستان بنیاسرائیل
تمدن اسلامی؛ ساخته بر صبر، نه شتابزدگی
زیبایی حقیقی؛ جلوهای از جمال خداوند
صبر؛ مسیر رسیدن به کمال مطلق و ظهور امام زمان (عج)
متن جلسه
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
در شرح حدیث یازدهم «چهل حدیث» حضرت امام (رضوان الله علیه)، بحثی درباره فطرت دارند. حضرت امام نکاتی را در مورد فطرت میفرمایند؛ نکات خیلی مهمی. یکی از نکاتی که حضرت امام اشاره میفرمایند، این است که فطرت هم کمالگرا است و هم مطلقگرا است؛ یعنی هم کمال میخواهد، هم کمال محدود نمیخواهد؛ کمال مطلق میخواهد.
و گاهی این فطرت فریفته میشود. چیزی را کمال میداند، چیزی را زیبایی میداند، بعد باخبر میشود که این زیبایی نیست. به محض اینکه باخبر شد که این زیبایی مطلق نیست، رو میآورد به یک زیبایی دیگر. اصلاً تنوعی که انسان دنبالش میگردد، به دلیل اشتباه است. او امری مطلق را میخواهد، (اما) آن را در چیزی میبیند که محدود است و میخواهد عوضش کند؛ یکی دیگر را بیاورد. باز میبیند آن محدود است، باز عوض میکند. دائماً در حال عوض کردن چیزهایی است که با خودش کمال در او میبیند، در حالی که اشتباه میکند.
چرا انسان اینجا اشتباه میکند؟ من یک واژه به شما کلیدواژه بدهم؛ فعلاً این کلیدواژه را دستتان داشته باشید. بعداً باز این کلیدواژه را به من تحویل بدهید، (همین) در همین سخنرانی. این کلیدواژه، کلیدواژه «عجله» است. ما با این کلیدواژه خیلی کار داریم؛ واژه بسیار مهم و غریبی است. این فعلاً کلیدواژه دستتان باشد؛ چند دقیقه دیگر از شما میگیرم. با بحث دیگری فعلاً کار دارم.
یک استدلالی است در قرآن؛ استدلالی فوقالعادهای است، این هم خیلی غریب است. حضرت ابراهیم (علیه السلام) در گفتوگویی که با ستارهپرستان و خورشیدپرستان و ماهپرستان داشتند، این را شنیدهاید دیگر. ماجرا، ماجرای معروفی است؛ از بچگی در مدرسه به ما گفتند این را.
حضرت ابراهیم اول دید که خورشید میپرستند. اول ماه بود، خورشید بود، کدامش بود؟ اول خورشید بود یا ماه بود؟ اول ماه بود. «چرا؟ هذا ربی، هذا اکبر؟» اول ماه را دید، گفت که: «خب، این خیلی خوب است.» «فَلَمّا رَأَى القَمَرَ بازِغاً قالَ هذا رَبّي». وقتی دید این ماه دارد میدرخشد، خوب است، این رب من است. «فلما أفَلَ» (افول کرد و) رفت، خورشید آمد. بزرگتر است، نورش هم بیشتر است؛ «این رب من است، این را میپرستم.» دوباره غروب کرد، ستارهها در آمدند، ستارهها را میپرستم. دوباره غروب کردند.
حضرت ابراهیم یک جمله فرمود. خیلی هنرمند بود! حضرت ابراهیم! واقعاً هنر یعنی این. (مگر) آدم حزباللهی، یعنی آدم بیعرضه؟ الان به شما بگویند: «آقا، یک فیلم صددرصد اسلامی میخواهیم بسازیم.» شما چه میگویید؟ کسی هم میبیند؟ صددرصد اسلامی باشد، مشتری دارد؟ کمی باید از این «زهرماریها» قاطیش بشود دیگر!
مداحی رفته بود بالای منبر (گفت): «میخواهم فقط از روی مقتل بخوانم، روضه دروغ نخوانم.» صاحبخانه بهش میگفت که: «آقا، روضههای دروغ اینقدر نخوان!» گفت: «خیلی خب، حالا فردا شب روضه راستکی میخوانم.» در «حماسه حسینی» (مرحوم مطهری) نقل میکند: آمد شروع کرد روضه خواندن؛ (اما) این صاحب مجلس (دید) هیچکس گریه نمیکند! آمد در گوش مداح گفت: «آقا! کمی از آن 'زهرماریها' قاطیش کن، هیچکس گریه (نمیکند).»
فیلم صددرصد اسلامی ساختیم، یک کتاب صددرصد اسلامی نوشتیم، مخاطب ندارد. حالا حضرت ابراهیم یک حرکت صددرصد اسلامی کرد. هنر این است، ظرافت این است. او آمد توی جمع اینها. اینها آخر که تمام شد، یک نیمخط گفت. این نیمخط، تاریخ را به هم ریخته است. فرمود: «إنی لا أحبّ الآفلین.» آفرین! چقدر این جمله، جمله فوقالعادهای است! مرحوم علامه طباطبایی ذیل این آیه غوغا کرده، توضیحات مفصلی دادهاند. متن علامه را آورده بودم که فرصت نمیشود بخوانم.
ایشان میفرماید که حضرت ابراهیم استدلال نیاورد. استدلال این بود که بگوید: «این خوب نیست، این صحیح است، آن غلط است، این باطل است، آن حق است.» اصلاً کاری به حق و باطل نداشت. گفت: «من دوست ندارم!» دوست داشتن که برهان نشد! شما در یک گفتوگوی علمی، یک کسی یک چیزی میگوید: «من خوشم نمیآید.» خوش آمدن شما را ما چکار داریم آقا؟ مطلب درست است یا غلط است؟ (طرف) میگوید: «نه، من خوشم نیامد.» خوش نیامدن که نشد استدلال! برهان نشد! شما بگویید: «درست است» یا «غلط است»؟ (نه!) «دوست دارم، دوست نمیدارم.» من آفلین را دوست نمیدارم. افولکنندگان را دوست نمیدارم. نگفت افولکننده نمیتواند خدا باشد؛ گفت افولکننده نمیتواند دوستداشتنی باشد. خیلی ظرافت دارد مطلب.
کسی را باید بپرستی که بتوانی عاشقش بشوی. (بت) صلاحیت عشقورزی ندارد. ادبیات قرآن دیوانه میکند آدم را. ما چه میگوییم؟ در مدارسمان یاد میدهیم: «همه چیز از تویش در میآید غیر از عشق.» این جهان نظمی دارد. یک کسی به او نظم داده. خب حالا چکارش کنم؟ دلت را نبرد! نه! هرچه من میبینم یک نظمی دارد، یک کسی بهش نظم داده. ماشین را که میبینم یک مهندسی (داشته). تکتک مهندسها (میگویم): «نظمی و ناظمی داشته.» چکارش کنم؟ خدا که اینجوری نیست که (فقط) خدا (باشد). (خدا باید) طوری باشد که عاشقش بشوی. خدا اونی است که بشود عاشقش شد.
فطرت شما موجودی را میخواهد که افول نکند، غروب نداشته باشد، پایان نداشته باشد. فطرت میخواهد. گول میخوریم. آقا! همه این فیلمهایی که میسازند، فیلمهای عشق و عاشقی که جذاب هم هست (مثلاً) «حریم کیکی» و فلان و اینها... (جدا از اینکه ما به 'حریم' مردم چکار داریم)، جذابیتش به چیست؟ چرا ملت مینشینند نگاه میکنند؟ جذابیت این فیلمها به چیست؟ عشق خیلی جذابیت دارد، عشق خیلی جذابیت دارد. «زهرماریهای» دیگر هم قاطیش میکنند دیگر. ولی توی دوگانه عشق و شهوت، چرا ما شکست میخوریم؟ چرا فیلمهایی که یک تم شهوتآمیز دارد با یک فضای شورانگیز عاشقانه، این (فیلمها) مخاطب دارد؛ (اما) فیلمهای ما نمیگیرد؟ حرف هم برای گفتن داریم. جنبههای «پورن»اش را حذف میکنیم، (و بعد) نداریم (چه بسازیم). حالا فیلمهای هالیوودی هم که صبح تا شبش، از اول تا آخرش پر نیست که! صدا و سیمای جمهوری اسلامی قشنگ سانسور میکند و پخش میکند. الان امشب ببینید، برای اینکه ملت نروند توی خیابان، چقدر فیلم پخش میشود؛ جدیدترین فیلمها! مشکل سر اینها نیست. اینها را هم که (صحنههایش را) در میآورد، باز جذاب است؟ جذاب نیست؟ چرا؟
حالا من کار ندارم، یک بحثی باید با هم داشته باشیم. یک وقتی اگر فرصت شد، در مورد رسانه خب چند جلسه با هم صحبت کردیم. در مورد فیلم هم، عوامل جذابیت یک فیلم چیست؟ عشق خیلی جذاب است. مردم عاشق، حتی اگر عاشق نباشند، عاشق دیدنِ عاشقهایند؛ خیلی جذاب است. قرآن خیلی این را قشنگ نشان داده است. ما حتی، بابا، حضرت یوسف را هم من یک وقتی اینجا نقدش کردیم دیگر. آن جنبههای عشق واقعیاش در فیلم خیلی بروز ندارد. عشق یوسف و زلیخا «خرگوش» خیلی در میآید (بهشکل غلوآمیز یا سطحی)، (اما) عشقهای واقعی خیلی تویش درنمیآید. چرا ما نمیتوانیم؟ ما ادبیات این را نداریم که بتوانیم با مردم اینجوری صحبت کنیم؟ «ببین! این افول میکند.» چرا؟ این نکته، (همان) کلیدواژهای است که بهتان داده بودم؛ به من بدهید. کلیدواژه چه بود؟ «عجله».
انسان یک ویژگی دارد. کل بحثی که سرِ فطرتش در میآید، با این کلمه است؛ آن عجلهاش [مایه] جهنم (سختی) است. ما در فرهنگمان، در فرهنگ رواییمان، خیلی عجله را تقبیح کردهاند، ولی در گفتمان دینی، منبری و تبلیغاتی ما، این واژه اصلاً جایی ندارد. شما چند بار همانقدر که در مورد تکبر بد شنیدید، در مورد عجله بد شنیدهاید؟ یا نه؟ چرا؟ چون منی که میخواهم بیایم صحبت کنم، خودم عجولم! در حالی که قرآن میگوید کل این هندسه فطرت را یک چیز به هم میریزد؛ مهندسی فطرت یک «باگ» (نقص) دارد؛ کل فطرت را خراب میکند. آن «باگ» چیست؟ «عجله» است.
عجله یعنی چه؟ شما عشق به بینهایت داری، عشق به زیبایی بینهایت داری. یک زیبا میبینی، عجولی، دلت را میبرد. اینجا باید صبر کنی. باید صبر کنی تا از این گذر کنی. تمدن غرب، کلیدواژهای که در کل این تمدن میدرخشد، کلیدواژه «عجله» است. انسانها را البته خدا هشدارش را داده، گفته: «خُلِقَ الإِنسَانُ مِن عَجَلٍ». من انسان را از عجله آفریدم. چرا انسان عجول است؟ چون انسان محدود است، چون انسان ضعیف است. انسان اگر قوی شد، دیگر عجول نخواهد بود، ولی انسان ضعیف است.
ضعف (بشر). (در مورد) علوم، چه مهندسی کرد؟ ضعف را میشود مدیریت کرد. یک سری کمالها را دوست دارد، در عین حال عجول و ضعیف است. با عجله و ضعفش میشود یک کاری کرد؛ به کمترین حد از کمالات قانع بشود. کمترین حد از زیبایی، کمترین حد از لذت، کمترین حد از قدرت. انسان قدرت را دوست دارد، انسان نظم را دوست دارد. (برای) هرچه که انسان دوست دارد، یک سطح خیلی پایینی (هم) دارد. با عجله میشود (انسان را) آورد توی این سطح.
تمدن اسلامی چه میخواهد؟ خیلی جالب است. تمدن اسلامی، رکن رسیدن (به) بهشت این است که عجول نباشی. آیهای که از سوره آل عمران میخوانیم، آیه آخرش دو واژه گفته بود که ما بحث نکردیم. (در اصل) سه واژه بود؛ یکیاش را بحث کردیم، دو واژه را بحث نکردیم. البته بعد عید انشاءالله بحثمان ادامه دارد. در آن آیه فرمود: «اصبِروا و صابِروا و رابِطوا.»؛ سه کلیدواژه برای ساخت تمدن اسلامی. یک، هم خودت اهل صبر باشی؛ دو، هم دیگران را اهل صبر کنی؛ سه، هم اهل رابطه باشی ('رابطه'). تمدن اسلامی دو بار روی صبر سرمایهگذاری کرده است. خدا چرا؟ برای اینکه (اگر) عجول باشی، میشود بنیاسرائیل. بنیاسرائیل عجول بوده است.
چرا خدا از واژه «عجل» استفاده میکند در مورد گوساله بنیاسرائیل؟ این مباحث، یک بسته ترمینولوژیکی فوقالعادهای دارد در نظام واژهشناسی. (در مورد) گاو، قرآن چند تعبیر دارد: یک تعبیر «بقر» دارد، یک تعبیر «عجل» دارد و تعابیر دیگری هم جاهای دیگر دارد. اینجا نمیگوید اینها «بقر» (را پرستیدند). وقتی که میخواهند گاو را بکشند، «بقر» را به کار میبرد. (ولی) تعبیر «عجل» را به کار میبرد (با حروف) عین و جیم و لام. چرا؟ چون گوساله بین حیوانات نماد عجله است؛ حیوان عجولی است. اینها [نشان میدهد که] بافت درونی بنیاسرائیل چون عجله بود، نمود بیرونیاش شد گوساله.
گوساله اینجوری نیست که در تاریخی پرستیدند و تمام شد. قرآن اصلاً حرفش حرفهای پایانپذیر و برههبردار و اینها نیست که بگوید در یک برههای از تاریخ، دوری گوسالهای جمع شدند و رفتند. کتاب هدایت مگر نیست؟ این کتاب تا آخر عالم مگر قرار نیست کارایی داشته باشد؟ خب به ما چه که یک تعداد آدم گوساله پرستیدند؟ ماجرا حقیقتی دارد، یک بطنی دارد. آن بطن را خدا میخواهد به من و شما بگوید. بطنش این است: اینها عجول بودند. این همه کرامات دیده بودند، اینها از وسط دریا رد شده بودند.
یک سی روز حضرت موسی از اینها وقت خواست (تا) تورات بیاورد. این سی روز هم مشکل نداشتند. ده روز تمدید شد. از اول ذیالقعده تا آخر ذیالقعده قرار بود حضرت موسی آخر ذیالقعده بیاید. شب اول ذیالحجه شد، دیدند نیامده است. (این) «اضافه خدمت» حضرت موسی (بود). آن ده روزی که تمدید شد، چه کسی وسط بلند شد؟ سامری. سامری چکار بود؟ اهل کشف و کرامات. «بِما لَم یُبصِروا بِه». چشم برزخی داشت. آقا جان! من وقتی که اینها از توی دریا رد میشدند، جناب جبرائیل تمثل کرد. ملائکه میتوانند تمثل کنند، (و) در قالب بدن انسان در بیایند. جبرئیل تمثل کرده بود در قالب یک بدن انسان، ولی کسی او را نمیدید. سوار بر یک اسبی بود و ایستاده بود، دو طرف دریا را با اذن الهی نگه داشته بود. حضرت موسی عصا را زد، باز شد. آنکه نگه داشته بود، جبرئیل بود. جبرئیل جایی ایستاده بود، زیر پای اسب او خاک نمدار بود. سامری دیده بود جبرئیل را. آنقدر چشم برزخی داشت.
«قالَ بَصُرتُ بِما لَم یَبصُروا بِه فَقَبَضتُ قَبضَةً مِن أَثَرِ الرَّسولِ.» (سوره مبارکه طه) (سامری گفت:) «من از زیر پای جبرئیل، زیر پای اسب جبرئیل خاک برداشتم، با آن گوساله سامری را درست کردم.» گوساله سامری معمولی نبود، یک حقیقت ملکوتی داشت، عجیب و غریبی بوده است. گوساله سامری حرف میزده، کار میکرده. حالا خیلی ما نسبت به ویژگیهای جزئیاش اطلاعاتی نداریم، ولی آنقدری که میدانیم، خیلی چیز فوقالعادهای بوده است. بنیاسرائیل به موسی گفتند: «هوملنا.» (یک) خیلی چیز عجیب و غریبی بوده است. سامری عجله مردم را مدیریت کرد.
کاری که تمدن غرب میکند، انسانها را عجول میکند و از آنها میخواهد زود به محصول برسند، زود به غایت برسند؛ پاداشهای فوری. حالا من با نظام عجله کار دارم، بعداً مفصل با هم صحبت میکنیم. تمدن غرب، تمدن عجله است. نظام آموزشیاش میشود همین که شما در آن هستید؛ بدون تعارف، مبتلا کردن به این آسیب (عجله). میگوید: «درس خواندی؟ اثرش کی معلوم میشود؟» (و این) سریعتر (از) نظام الهی این شکلی نیست. بعد سریع، یا معلوم میشود درسخوانی یا درسنخواندهای. درسنخوانی، میروی بیرون، مشروط (میشوی). دوباره میخوانی، باز مشروط شدی، افتادی و فلان و اینها... میروی بیرون. سریع باید اثر حاصل بشود. محصولات عینی و سریع در تمدن غرب بار میآیند. ریشهاش برمیگردد (به) بنیاسرائیل. تمدن یهود است دیگر. تمدن صهیونیستی، تمدن یهود است؛ نظامی (مبتنی بر) عجله است. انسانها عجول بار میآیند. یک سری کمالات را میخواهند؛ سطحیترین لایه، همان چیزی است که اول از همه با آن مواجه میشود. شما باید صبور باشی، باید اینها را رد کنی. اولین چهره زیبایی که دیدی، نباید جوگیرت کند. اولین کمالی که دیدی، نباید جوگیرت کند.
بعد حضرت امام اینجا میفرمایند که اگر کسی بر مبنای فطرت پیش برود، میفهمد که در این عالم هیچ کسی غیر از خدای متعال، لیاقت توجه ندارد (و نباید) اصلاً به آن توجه کند، چون کمال مطلق است. اگر هم به یک گلی توجه میکند، زیبایی گل جلب توجه کرده است برایش، به خاطر اینکه جمال محبوب را در او میبیند.
خدا رحمت کند مرحوم آیتالله انصاری شیرازی. حاج آقای محمدی خراسانی که از علمای مشهد هستند و از مدرسین معروف قم هستند، در کتاب «شرح کشف المراد»شان که کتابی کلامی است، آنجا میفرمایند که با استاد مرحوم آیتالله انصاری شیرازی که از فلاسفه بزرگ بود و بسیار شناختهشده بود (رضوان الله علیهما)، خدمت ایشان رسیده بودیم. از شاگردان مهم علامه طباطبایی. و ایشان گفته بودند: «فیلسوف شرق!» از سوئد و کانادا و اینها از ایشان درخواست کرده بودند (با) هواپیمای اختصاصی (سفر کند، اما) قبول نکرده بود.
(حاج آقای محمدی خراسانی) میگوید: با ایشان رفته بودیم بیرون. بعد یک کسی داشت رد میشد، پایش رفت روی گلی. آیتالله انصاری شیرازی خیلی لطیف بود؛ اصلاً حرف میزد، گریه میکرد؛ از اول تا آخر. صدایش بلند شد، گفت: «آقا! پایت را بردار از روی گل! پا روی جمال یار نگذار! پایت را از روی جمال یار بردار!»
اگر گل میبیند، دیگر زیبایی گل او را نگرفته است (جذبش نکرده است).
«برو ای دوست، شکر بهتر یا آنکه شکر سازد؟
خوبی قمر بهتر یا آنکه قمر سازد؟»
او دیگر خدا را دارد میبیند. در این گل، جمال گل نیست، جمال خداست که در آن جلوه کرده. هر آنچه که میبیند، دارد کمال خدا را میبیند. این (گل) نمیتواند جلب توجه کند برای او. این میشود نظام مبتنی بر فطرت.
رسیدن به این (مرتبه) چه میخواهد؟ «صبر». صبر یعنی چه؟ (اینکه) چیزی نگویی «نه»؛ یعنی به هر سطحی از کمال که رسیدی، قانع نشوی؛ [بلکه به دنبال] درجه بالاتر (باشی) تا به آن کمال مطلق برسی.
ما را با صبرمان برساند به دوران طلایی حضرت ولیعصر (عج) و فرج مطلقی که در پیش است، انشاءالله. و انشاءالله نزدیک است. انشاءالله که همه از سربازان و یاوران حضرت ولیعصر (عج) باشیم، به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
جلسات مرتبط

جلسه شصت و چهار : مهندسی شیطان؛ جلوهگری دروغین به نام زیبایی
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه شصت و پنج : فریب سرعت و ابزارسازی شیطان در تمدن مدرن
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه شصت و شش : زیبایی حقیقی؛ از چهره ظاهری تا جمال الهی
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه شصت و هفت : چرا جمال و مال کمال حقیقی نیستند؟
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه شصت و هشت : نگاه امام به فطرت در «شرح چهل حدیث»
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هفتاد : چرا ایمان زیباست و کفر نفرتانگیز؟
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هفتاد و یک
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هفتاد و دو
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هفتاد و سه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هفتاد و چهار
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه دو
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه سه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه چهار
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنج
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه شش
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هفت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هشت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه نه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه ده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه یازده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت