رابطه عصیان با کفر و قتل انبیا
معصیت در برابر اطاعت و تبعیت
عصیان حضرت آدم (علیهالسلام) و پیام آن
داستان موسی و خضر؛ درس صبر و تبعیت
ترک تنگه احد؛ عصیان سرنوشتساز اصحاب
ولایت فقیه؛ نقشه و تسلیم در برابر رهبر
عدالت و فقاهت شرط اطاعت ولی
هدف خلقت و تحقق آن در دوران ظهور
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
«وَلَکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَکَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْیَانَ».
جلسه آخر سال ۱۳۹۶. بحث نظام تسخیر را با هم در این سال پیگیری میکردیم. در سوره مبارکه حجرات با هم بحث کردیم. به آیه هفتم این سوره رسیدیم. چند ماهی را هم در این آیه بودیم. امروز، انشاءالله، میخواهیم بحث این آیه را تمام کنیم. در این چند دقیقه که حالا عزیزان لطف بفرمایید و تحمل میفرمایند.
بعد، در مورد کفر صحبت کردیم، در مورد فسوق هم صحبت کردیم. واژه سومی که در این آیه، واژه مهمی است، واژه «عصیان» است. گفتیم که سیری که در قرآن دارد، عصیان به فسوق منجر میشود، فسوق هم به کفر. در مورد عصیان نکاتی بحث شد. اولاً اینکه عصیان به کفر منجر میشود.
دو آیه از سوره مبارکه بقره و آل عمران: آیه ۶۱ سوره بقره و آیه ۱۱۲ سوره آل عمران. «وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ». در سوره آل عمران میفرماید: «یَقْتُلُونَ الْأَنْبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ ذَلِکَ بِمَا عَصَوْا وَ کَانُوا یَعْتَدُونَ». اینهایی که پیغمبران را کشتند، اینها اولاً کفر و آیات خدا را نادیده گرفتند، بعد هم انبیا را کشتند. چه چیز اینها را به اینجا کشید که هم مبتلا به کفر شوند، هم مبتلا به قتل انبیا شوند؟ اونی که اینها را دچار این ماجرا کرد، عصیان بود. «ذَلِکَ بِمَا عَصَوْا». چون اهل عصیان بودند، به کفر کشیده شدند.
نکته دیگر این است که گاهی قرآن کفر و عصیان را با هم آورده است. میفرماید: «یَوْمَئِذٍ یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ». اینهایی که کافر شدند و عصیان کردند، معلوم میشود که کفر و عصیان با هم [آمده است].
خب، حالا عصیان چیست؟ ما میگوییم معصیت. در فارسی ما، جالب است که هم عرض کردیم، یک بار هم به گناه میگوییم. یعنی به فسق و معصیت و اینها یک چیز میگوییم، گناه را هم میگوییم فسق، معصیت. در فارسی بین اینها فرقی نمیگذاریم. گاهی «خطیه» میگوییم، گاهی «ذنب» میگوییم، همه را میگوییم گناه. در قرآن اینها هر کدام معنای خود را دارد. در برابر چه؟ گناه در چه معنا؟ گناه در چه قیاس؟
معصیت دو تا مقابل دارد: یکی «تبعیت»، یکی «اطاعت». آن وقتی که آدم باید اطاعت کند و اطاعت نکند، میشود معصیت. آن وقتی که آدم باید تبعیت کند و تبعیت نکند، میشود معصیت. پس دو نوع معصیت. معصیت هم یک نوع گناه خاص شد؛ هر گناهی را به آن معصیت نمیگویند. فسق این بود که در یک ساختاری، قواعد و قوانینی بودند، درون ساختار را آدم رعایت نکند. فسق یعنی رفتاری دارد که تناسب با این چهارچوب و این ساختار ندارد. یک دانشجو کاری بکند که حرکت او هیچ ربطی به فضای دانشگاه و دانشجویی ندارد، این میشود [فسق]. حالا استاد به او یک تکلیفی میدهد، او تکلیف را نمیآورد، این میشود عصیان. درست شد؟
آیا ممکن است یک فعلی هم مصداق فسق باشد، هم مصداق عصیان باشد؟ ولی معنا را باید دقت کرد که ظرافتش [فراوان است]. چند جای قرآن معصیت را در برابر تبعیت آورده است. این چند تا نکته را خیلی سریع بگوییم. بحث این است.
معصیت من را کردند، تبعیت از دیگران کردند؛ یعنی تبعیت از نوح را که نکردند، شده معصیت نوح. آیه دوم سوره طه، آیه ۹۳: «قَالَ یَا هَارُونُ مَا مَنَعَکَ إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا أَلاَّ تَتَّبِعَنِ أَفَعَصَیْتَ أَمْرِی». حضرت موسی به حضرت هارون فرمود: «چرا از من تبعیت نکردی؟ تو معصیت کردی امر من را؟» معلوم میشود که معصیت دایرهاش اینقدر وسیع است که حتی شامل انبیا هم میشود. قرآن هم در مورد حضرت آدم تعبیر عصیان به کار میبرد: «وَعَصَىٰ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَىٰ». حضرت آدم معصیت کرد، عصیان کرد. چرا؟ گناه به این معنا که ما میگوییم، نیست. یعنی آن امر را آنجوری که ازش خواسته بودند، به جا نیاورد.
حضرت ابراهیم در سوره ابراهیم، آیه ۳۶: «فَمَن تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی وَمَنْ عَصَانِی فَإِنَّکَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ». هر که از من تبعیت کند، از من است. هر که از من تبعیت نکند و عصیان کند، به تو واگذارش میکنم. پس عصیان در برابر تبعیت.
آیه بعد، سوره هود، آیه ۵۹: «وَ تِلْکَ عَادٌ جَحَدُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ وَ عَصَوْا رُسُلَهُ وَ اتَّبَعُوا أَمْرَ کُلِّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ». اینها هم عصیان [کردند]؛ قوم عصیان کردند، انبیا را [نادیده گرفتند]، تبعیت کردند از دیگران؛ «کُلِّ جَبَّارٍ عَنیدٍ»؛ از بقیه دیکتاتورها تبعیت کردند. چون آدم بدون تبعیت که نمیشود. آدم قطعاً از یک کسی دارد تبعیت میکند. تبعیت از خدا و پیغمبر اگر نکرد، دارد تبعیت از یکی دیگر میکند؛ از یک دیکتاتور دیگر دارد تبعیت میکند. اینها عصیان رسول کردند. عصیان رسول هم میشود تبعیت از دیگران. پس عصیان در برابر تبعیت.
و باز سوره نمل، آیه ۲۱۵ و ۲۱۶، باز بحث تبعیت و معصیت را [آورده است]. این عصیان در برابر تبعیت. حالا عصیان در برابر اطاعت: سوره مبارکه [نساء، آیات] ۱۳ و ۱۴. «وَمَن یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیَتَعَدَّ حُدُودَهُ یُدْخِلْهُ نَارًا خَالِدًا فِیهَا». پشت سر هم. آیه ۱۳اش میفرماید که اگر اطاعت بکنند خدا را، بهشان بهشت میدهد و چه میدهد و اینها. اگر معصیت کردند خدا و رسول را، پس معصیت در برابر اطاعت ظرافت دارد.
معصیت در ماجرای موسی و خضر، از ظرافتهای کار [است]. حضرت موسی مأمور شد برود چهکار کند؟ تبعیت کند. سه تا واژه کلیدی که در این آیه سوره حجرات با آن کار داریم، در این آیات سوره کهف آمده است. حضرت موسی به حضرت خضر عرض کرد که: «آقا، من آمدم تبعیت کنم. أَتَّبِعُکَ؛ تبعیت کنم، یک غرض هم دارم، رُشْداً؛ دنبال رشد میگردم. آمدم تبعیت کنم، دنبال رشد میگردم.» بعد وقتی که یکی دو بار «انقلت إضافی» کرد، حضرت خضر به او فرمود که: «آقا، دیگر میخواهی اینجوری باشی، دیگر نمیشود و اینها.» حضرت موسی عرض کرد: «قَالَ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ صَابِرًا وَلَا أَعْصِی لَکَ أَمْرًا»؛ آقا، انشاءالله من صبر میکنم. صبر؛ صبر هم واژه کلیدی است اینجا. دیگر معصیت نمیکنم. معصیت موسی نسبت به خضر؛ دیگر از من عصیان سر نمیزند.
خب، مگر حضرت موسی چه داشت میگفت که عصیان بود؟ حضرت موسی حرف خلاف شرع داشت میزد. میگفت: «آقا، چرا آدم [را] کشتی؟ کشتی [را] چه [کار میکنی]؟ مردم [را] سوراخ میکنی؟» معلوم میشود یک وقتی یک کار خوبی، در عین خوب بودنش، میتواند معصیت باشد. یک کار بدی هم در عین بد بودنش، میتواند طاعت باشد.
از ما کار خوب و کار بد نخواستند، خیلی نکته مهمی است! مردم! کار بد انجام نمیدهند. ببین! دزدی نمیکنند. ببین! دروغ نمیگویند. ببین! هرزگی و هیزی ندارند. اثبات نمیشود. حالا بر فرض که اثبات بشود، خوب خواستند؟ مگر از ما دروغ نگفتن خواستند؟ از ما طاعت خواستند. [آیا] کشتی مردم [را] سوراخ کنیم؟ [آیا] بچه کوچک را بکشیم؟ گاهی نکشتن بچه کوچک میشود معصیت. خیلی جالب استها! خیلی ظرافت دارد. امر چیست؟ دستور چیست؟ نقشه چیست؟ برنامه چیست؟ آن را باید بروی کشف کنی. متعبد به یک کار خوبیم. جایگاه [خودت] را پیش من خراب نکن. به من دروغ نمیگویم.
برایتان جالب است؟ حالا میترسم خودم میترسم که مثلاً کسی به ما حمله کند، از تبعاتش میترسم. گاهی آدم میترسد یک حرفی جور دیگری فهمیده بشود. یکی از این حرفهای عجیب غریب این است: در مورد میثم تمار، جایگاه بلندی داشته است. من هم الان اصلاً در مقام اینکه بخواهم ایشان را تنقیص کنم، تخطئه کنم و اینها، ابداً نیستم؛ خدا نکند. آن شخصیت بینظیر، شخصیت فوقالعاده. امیرالمؤمنین فرموده بود: «میثم، تو بعداً وادارت میکنند به اینکه - فکر کنم در ماه رجب سالگرد شهادتش است - وادارت میکنند به اینکه به من لعن بگویی، دشنام بگویی، تبرّی کنی. چهکار میکنی؟» گفت: «من تبرّی نمیکنم.» حضرت فرمودند: «زبانت را از پشت دهنت درمیآورم، از پشت گردنت!» گفتند: «کدام نخل؟ اعدامت میکنند؟» یا هر روز ۳۰ سال میرفت پای نخل، آب میداد به آن نخل و جارو میکرد و دو رکعت نماز بالای [آن] میخواند. بزرگی را اعدام میکنند.
حرف علی جور نشود؟ این را فقط آن بالا آویزانش کنید. زبانش را در نیاورید. علی را [چه کسی میگوید]؟ امام صادق علیه السلام فرمودند [میثم] تقیه میکرد. خیلی حرفهاست! خدا که اجازه داده [است] جسارتی به ساحت مقدس میثم تمار بشود. گاهی اینجوری است. گاهی یک کار خوب هم لزوماً از ما نخواستهاند. گاهی این مدل شهادت، با همه خوبیاش، از ما نخواستند. شاید تقیه بهتر [بود] انجام میداد. با همه خوبی و زیباییاش، در نظر امام صادق، ترجیح داشت میثم میماند و شهید نمیشد، تقیه میکرد.
«کم بود [که] در برابر خضر معصیت کردم، ببخشید.» گاهی آدم دارد کار خوبی هم انجام میدهد، ولی این روی نقشه نیست، روی دستور نیست، روی برنامه نیست. برنامه یک چیز دیگر است. خیلی مهم است این نکات. جامعه اگر میخواهد آباد بشود، ما نباید لزوماً مردم را تشویق کنیم به کارهای خوب. نه، نه، نه، نه؛ اشتباه نکنید! ما باید مردم را تشویق کنیم به تسلیم شدن.
«انجام بده، بعد خواصش را برایش بگو: «برای کبدت خوب است، آن برای چیچی خوب است، آن برای زندگیت خوب است.» «این را انجام بده، آنجا مشکلت حل میشود.» «این را انجام بده.» مردم خیلی انجام میدهند، خب، خیلیها انجام میدهند، بله. ولی جامعه درست نمیشود با اینها. «اولئک هم الراشدون»؛ [اینطور] نمیشود. آخر آیه، آیه [حجرات] فرموده است؛ یعنی تسلیم محض پیغمبر باشیم، به رشد میرسند. نگو کارهای خوب؛ نماز خواندن که جامعه را آباد نمیکند. نماز خواندن در تسلیم پیامبر صلی [الله علیه و آله] است؛ «کما رأیتمونی أصلی»؛ «من نماز میخوانم، مثل من نماز بخوانید.» این نماز آباد میکند، این حج آباد میکند، این زکات آباد میکند.
گاهی میآیند با آدم بحث میکنند، صحبت میکنند. [به آدمی] ساده [میگویند] چهباید کرد؟ با آدمهای سادهلوح! مدینه میرود نماز مغرب را میخواند. چقدر فاصله است؟ ۵۰ دقیقه این همه راه از مسجد النبی برمیگردد، میرود مغازهاش را باز میکند. یک ربع دیگر اذان عشاست. مغازه را وا کرده، مشتری آمده، اذان عشا شده، دارد میبندد، برمیگردد، میرود. ۵۰ سال است هر روزش است. آدم جذب میشود دیگر. نماز جماعت اول وقت مگر نمیخواستی؟ بیا ببین، مثل هلو دل میبرد از آدم!
بعد روایت میفرماید که: «این بین رکن و مقام اگر صد سال [یا] هزار سال عبادت کند، میفرستمش جهنم؛ ولایت ندارد، ولایت میخواهم.» شیطان بدبخت فکر میکرد دیگر. گفت: «خدایا، مگر تو نماز سجده میکنم؟ برای خودت! خودت! خودت را عشقه! أَحَبّ! دوست دارم اطاعت بشوم، آنی که خودم نقشه [کشیدم] که من میگویم.» «نه، خدایا، سجده به تو بهتر است یا سجده به آدم؟» «خب، بله، برای خودت سجده میکنم.» «نه، من نمیخواهم. نقشه من این است. طرح من این است. این را قبول میکنی؟» یک جاهایی یک عده با ولایت درگیر میشوند. سر همین است.
برگشته یک آدمی در اوج بیشرفی. چهکار بکنیم؟ به کجا شکایت ببریم؟ آدمی که با چفیه و ریش و شعار حزباللهی در این مملکت اعتبار پیدا کرده، رأی جمع کرده، رفقایش را دستگیر کردند. بعد نامهاش را منتشر کرده به رهبری: «خبر داری مملکت چه خبر است؟ میدانی اینجوری است؟ میدانی آنجوری است؟ میدانی آنجوری است؟» نوشته کافر میشود. حالا ما حمل بر صحت تازه میکنیم. میگوییم واقعاً اینها درد دارند، دغدغه دارند، واقعاً دلسوزند. یک دو تا مشکل را دیدهاند، واقعاً به درد آمده دلشان.
البته ابن ملجم اینجور بود. صدای ناله یتیمان را در کوفه شنید، اعصابش خورد شد. گفت: «ما برویم انتقام اینها را از علی بگیریم.» نتوانست تحمل کند: «این همه آدم را علی بیخانمان کرد؟ این همه آدم کشته؟ این همه زنها بیوه شدند؟ بچهها یتیم شدند؟» خیلی احساسی عاطفی بود، برعکس آن تصویری که در فیلم امام علی ازش نشان دادند؛ یک تصویر خشن، خشک و اینها. البته [آنها] دوگم [و] متحجر [و] عاطفی بودند. اینها خوارج اشک میریختند؛ قلب، قلب... اینقدر آدمهای احساسی و عاطفی [بودند]. اینها را علی نمیفهمد؟ نقشه را نمیفهمد؟ برنامه را نمیفهمد؟
هر آدمی که جنایت میکند، اگر شما بخواهید اعدامش کنید، زن و بچه دارد. زن و بچهاش هم گریه [میکنند]. دلش نمیآید دیگر. نمیتواند مهربان است. بابا، درویش است، گریه میکند. بنده خدا پشیمان است دیگر. امیرالمؤمنین حالا اوج اعتدال. ببین امیرالمؤمنین این را اعدام میکرد، [ولی در عین حال] دست میکشید روی سر بچههایش، نوازش میکرد. آره، هر کدام را جای خودش. اینها نکات مهم معصیت از اینجاها درمیآید.
حضرت موسی عرض کرد که: «آقا، من همان نقشهای که تو میخواهی، میآیم با همان نقشه. ولی خب سخت بود.» گفت: «نمیتوانی آقا، نمیتوانی صبر کنی.» خیلی زور میخواهد، خبرها احاطه نداری. یک صبر سنگینی میخواهد؛ با نقشه من پیش آمدن. «إِنَّمَا الْعِلْمُ یَحْمِلُهُ أَهْلُ الْبَصَرِ وَ الصَّبْرِ وَ الْعِلْمِ بِمَوَاضِعِ الْحَقِّ». علم را کسی حمل نمیکند، مگر اینکه اهل بصیرت و صبر و علم به مواضع حق باشد. یک اهل بصر باشد، یک اهل صبر باشد. صبر خیلی مهم است. ظرفیت تحمل روی نقشه آمدن خیلی حوصله میخواهد. ابعاد قضیه را نمیدانی، حرف زدی.
خود رهبری؛ رهبری در آن موضوع که مثلاً ۵۰ درصد اهمیت داشت، اینقدر سفت موضع گرفت. در این موضوع که ۱۰۰ درصد اهمیت دارد، [چرا...]؟ چرا؟ چرا را شما نمیتوانی بگویی عدالت دارد یا ندارد، نقشه دستش هست یا نیست، فقاهت دارد یا ندارد. اگر اینها را دارد، بقیهاش دیگر تسلیم و اطاعت است. دیگر حرف نباید بزنی. دیکتاتوری میکند؟ نه عزیزان! شما باید نظارت کنید. خلاف بیّن [را] نبینید. ولی نقشه دیگر با اوست، نه اینکه تو نقشه دستت باشد، روی نقشه تطبیق بدهی. این دیگر چه ولایتی شد؟ نظارت بر عملکرد او داشته باشیم. خلاف بیّن ببینیم. خلاف بیّنی از او سر میزند یا نه؟ معصیت بیّنی از او سر میزند یا نه؟ اگر معصیت سر نمیزند، عصمت هم نمیخواهیم. عدالت میخواهیم، فقاهت هم دارد. حرفی نمیزند که خلاف فقاهت باشد، بارز بشود که این آقا مثل اینکه اصلاً سر درنمیآورد از مسائل فقهی. اگر همچین حرفی نمیزند، معلوم است نقشه دستش است. عدالت هم دارد برای اجرای نقشه. بقیهاش دیگر تسلیم و اطاعت است. [باید] بکشی [و] بیایی. اگر اینجور شد، «اولئک هم الراشدون». این جامعه به رشد میرسد.
کفر و فسوق و عصیان ریشهکن بشود، تسلیم محض. یارانی میخواهم که اگر «سی» بگویم، نصفش حلال. سؤال پیش نمیآید یعنی چه؟ «دون هارون مکی» [و] «سهل خراسانی» [که قبلاً خواندیم]. «قاتل»! «قیام نمیکنی خراسان». جامعهای که ما میخواهیم بسازیم، آدمها اینجوری میخواهد. آدمهای امام زمان این شکلاند.
یکی از مصادیق معصیت که در قرآن آمده است، این را بگویم و بحث رشد را عرض [کنم و] تمام [کنم]. خیلی جالب است. یکی از مصادیق معصیت، سوره آل عمران. آقا، تنگه احد! ماجرایش را میدانید دیگر عزیزان! ماجرا [را] شنیدید. تنگه احد [را] پیغمبر فرمود: «در هیچ حالتی این را رها نکنید.» جمعیت سرریز کرد به سمت غنائم، اینها وایستادند، تنگه را گرفتند. قرآن خیلی قشنگ میگوید: «حَتَّىٰ إِذَا فَشِلْتُمْ وَتَنَازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ وَعَصَیْتُم مِّن بَعْدِ مَا أَرَاکُم مَّا تُحِبُّونَ». خدا یک چیزهایی که دوست داشتید را بهتان نشان داد؛ پول و اموال و غنائم بود. آنجا دیگر معصیت کردی، تنگه را رها کردی. معصیت کفر نبود، فسوق هم نبود.
معصیت [را] بگیری کجا؟ در برابر که؟ در باره کفار، دشمن. در برابر مؤمن، دوست. در برابر دوست، همیشه باید حق خودت را بگیری. در برابر دشمن چیست؟ جا دارد تا [کجا] جا دارد؟ کدام حق؟ چقدر اهمیت دارد؟ چقدر دارد هزینه بابتش پرداخت میشود؟ نقشه دستش است. ما تسلیم در برابر کسی که نقشه دستش است.
ولایت رهبر معظم انقلاب واقعاً الگوی تاریخی است برای ما در ولایتمداری. من حسم این است که خدا این چند سال دوره امام را میخواست [که] رهبر معظم انقلاب را نشان بدهد تا این الگوی ولایتمداری دستمان بیاید. چه مدلی باید ولایتمدار [بود]؟ سابقه ندارد. لایق هم ندارد. بعد از آن هم کسی [نتوانست] اینجور [باشد]. حق قانونی و طبیعی ایشان بود که نخستوزیر خودش را انتخاب کند. کل ریاست جمهوری چی بود؟ یک مقام تشریفاتی. بالاترین درصد رأی تاریخ جمهوری اسلامی را که ایشان آورده، ۹۵ درصد آرا از آنِ ایشان بوده است. با آن سابقه، با آن همه فداکاری، با آن همه زندان! نظر امام بر این است. تازه امام هم حکم نمیکردند، چیزی هم نمیگفتند. ایشان خودش کشف میکند که نظر امام به این است که فلانی نخستوزیر باشد. در هر دو دوره. آقا، حق شماست دیگر. این که حق است. بابا! طرف انتخاب کرده، معاون اول و رهبری پیام داده. رهبری [یا] کل پست تشریفاتی ریاست جمهوری یک خاصیت داشت که نخستوزیر را به مجلس معرفی میکردی. آن را هم ایشان از همان حقی که داشت، همین را هم نتوانست ایفا کند. آن نخستوزیر هم میشود قسم خورد که ۱۸۰ درجه اختلاف فکری با ایشان داشت. در جلسات خصوصی، چون صدای داد و بیداد بالا میرفت، اصلاً نخستوزیر اعتنایی به ایشان نداشت، اصلاً قبول نداشت ایشان را. حالا بچه محل و فامیل هم که بودند، این هم خودش مزید بر علت [بود]. از این حق طبیعی خودش گذشت.
در فضای تشکیلاتی و ساختاری که آدم دارد کار میکند، اگر کسی نقشه دستش [باشد]. رابطه موسی - خضری، الگوی رهبری در برابر امام. در باره خضر انجام میداد. حالا خدا از ما چه خواسته است؟ خدا از ما خواسته است در برابر ولی. داستان موسی که یک داستانی نیست که آن هم گفته بود [که] رفته. این ماجرای نمادین سمبولیک یک داستانی است دیگر. حالا نه الان موسی و خضر واقعیت دارد یا ندارد؟ الان هست؟ انجام داد یا نداد؟ الگو هست یا نیست؟ الان من و شما کجای داستان موسی و خضریم؟ من و شما موساهایی هستیم که خضرمان ولیالله [است]. حالا پیغمبر اکرم، امام زمان و در طول [زمان] مراتب پایینتر، ولی فقیه و اینها. آن تسلیم و تبعیت.
حالا خدا از موسی یک تسلیم و تبعیت خواسته بود؛ از فرد موسی. از ما جامعه را خواسته است. موسی اگر فرد موسی تبعیت میکرد، میگفت: «مَا عَلَّمْتَ رُشْدًا»؛ موسی به رشد [رسید]. حالا اگر جامعه ما تبعیت کند، «اولئک هم الراشدون» میشود؛ کل جامعه به رشد میرسد. رشد با هدایت. دانشکده کشاورزی را مثلاً [با] دانشکده روانشناسی مثلاً بلد [باشم]. در دانشگاه فردوسی. حالا تویش نرفتم. اینکه بروم تویش، با کل فضا آشنا بشوم، فضای اداریاش را ببینم، کلاسهایش را ببینم، نمازخانهاش را ببینم. اینکه برای من حاصل بشود، به این میگویند رشد. من الان هدایت به دانشکده روانشناسی شدم، ولی چون تا حالا نرفتم، راشد [نیستم]. درست شد؟
پیغمبر آمده است برای هدایت یا برای رشد؟ هم برای هدایت، هم برای رشد. میفرماید که: «یَهْدِی إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ». قرآن و پیغمبر هدایت به رشد میکند. اصل کار این است. جامعه در یک مداری از هدایت مستقر میشود، نه فقط بیاید [و] بگیرد کجا باید برود. میرود در آنجا. علامه در المیزان میفرمایند: «شرطش آن تبعیت محض از پیغمبر اکرم است.» آن هم نه شما و ایکس و ایگرگ؛ همه با هم، جامعه با هم تبعیت کند. اشاره به آن میکردیم: جامعه باید هدایت بشود، فرد دیگر مهم نیست. جامعه اگر تسلیم و تابع بود، جامعه راشد است. این آنی است که غرض از خلقت بوده است. غرض از این مهندسی بوده است. مهندسی خلقت که بحث ما بود، عنوان بحث ما بود. این یک غایتی داشت دیگر؛ همه هندسه را برای یک آن غایت. وقتی به آن برسند، میشود رشد. رسیدن تبعیت، تسلیم محض از پیغمبر. نه در برابر پیغمبر کفر، نه فسوق داشته باشی. اینها که نبود. جامعه تسلیم محض که بود، به آن غرضه میرسد.
آن غرض، انشاءالله کیست؟ انشاءالله در دوران حضرت ولیعصر ارواحنا فداه. روز آخر سال اذیت کردیم، حلالیت میطلبیم. خدا انشاءالله به همه دوستان و عزیزانمان کمک کند، توفیقات بدهد، از این ماه رجب انشاءالله دست ما را پر کند، بهره ما را زیاد کند و این سال ۹۷ که در راه است، چند ساعت دیگر، این را انشاءالله بر ما مبارک کند و سال ظهور، سال ظهور قرار بدهد. انشاءالله که این مباحثی که داشتیم، وقوع پیدا کند در دوران امام عصر به زودی و این حقایق را انشاءالله به چشم خودمان ببینیم.
خدایا، در فرج امام عصر تعجیل بفرما. قلب نازنینش را از ما راضی بفرما و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.