تأکید قرآن بر نسبت برادری میان مؤمنان
تفاوت حکومت با تقوا و حکومت با زور
نمونه غرب: کنترل جامعه با پلیس و قوانین سخت
امام زمان (عج) و اداره جامعه با رشد عقلانیت مردم
اهمیت برادری ایمانی بر برادری تنی در المیزان
روایت امام سجاد (ع) درباره نگاه پدر، مادر و فرزند به مؤمنان
شرط امام صادق (ع) برای قیام: اعتماد و اتحاد مالی میان مؤمنان
فرهنگ جبهه و ایثارگری شهدا بهعنوان الگوی اجتماعی
پیادهروی اربعین و برادری میان ایرانی و عراقی
نیاز جامعه به رحمت الهی برای لیاقت ظهور
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. «انما المؤمنون اخوة فَاَصْلِحُوا بینَ اَخَوَیْکُم و اتّقوا الله لعلّکم ترحمون.»
در ادامه بحثمان در سوره مبارکه حجرات، به این آیه شریفه رسیدیم. میفرماید: مؤمنین نسبتشان با هم فقط یک نسبت است؛ نسبت مؤمنین با همدیگر، نسبت برادر است؛ برادران همدیگر هستند. در یک جامعه، افراد اولین نسبتی که با هم دارند، در یک جامعه ایمانی، نسبت برادری است. همه نسبتها و روابط، تحتالشعاع این رابطه است.
اگر افراد جامعه، ادراکشان نسبت به هم ادراک برادرانه بود و نسبتشان را با هم نسبت برادرانه تعریف کردند، این جامعه را میشود با تقوا مدیریت کرد؛ وگرنه با گرز آهنین باید مدیریت شود. جامعه از این دو حالت خارج نیست.
«لابد للناس من امیر فاجر». امیرالمؤمنین فرمودند: «مردم حکومت میخواهند، حاکم میخواهند.» این حاکم یا باید خوب باشد یا باید بد باشد. حاکم خوب اگر خواست حکومت کند، این یک سیری دارد، یک پروسهای دارد، یک قواعد و اقتضائاتی دارد. حاکم خوب با ایمان و تقواست که حکومت را اداره میکند؛ پس مردم هم باید اهل تقوا باشند. اگر اینطور نبود و از حریم بندگی و ایمان و تقوا خارج شدند، جامعه را دیگر باید با ابزارهای فراوان دیگری مدیریت کرد.
الان در غرب چگونه جامعه را مدیریت میکنند؟ وقتی ایمان و تقوا نیست، یکی از اهرمها پلیس است. پلیس را متهم میکنند به خشونت. خشونتی که در غرب هست را حرفهای شعاری هم نمیزنم؛ بروید مطالعه کنید، ببینید جایگاه پلیس چیست، رفتار پلیس چطور است، در غرب برخورد پلیس چه شکلی است. ترسی که مردم از پلیس دارند، از اسم پلیس دارند، از آرم پلیس دارند، یک سری اهرمهای مهارکننده دارند. با اینها کنترل میکنند؛ یکیشان مثلاً بیمه است که قبلاً اشاره کردیم. قوانین جزایی؛ قوانین جزایی بسیار سفتوسخت و جدی و محکم.
جامعه، بالاخره نیاز به حکومت دارد، نیاز به مدیریت دارد. طراحی خدا، مهندسی خدا برای اداره جامعه چیست؟ خدا دوست دارد آدمها با فهم و شعور و عقلشان با هم زندگی کنند. دوران امام زمان، اتفاق خوبی که میافتد این است: ما در جلسات قبل از شمشیر حضرت [امام زمان] صحبت کردیم، بهخاطر اینکه یک سری سوءتفاهمها را برطرف کنیم. ولی این را هم میگوییم: امام زمان با شمشیر مملکت را اداره نمیکند؛ امام زمان با عقل مردم، مردم را اداره میکند.
«اکمل الله به احلام». عقل مردم را کامل میکند. «رؤوس الناس»؛ که این تشبیه هم هست. بعضیها فکر میکنند امام زمان که میآیند، دست میزنند روی سر مردم. اگر یکییکی هفت میلیارد آدم بخواهند دست بزنند، دیگر پنج شش سال فقط هر روز باید مردم بیایند و هی دست بزنند؛ حضرت به حکومت نمیرسند حکومتداری کنند. دست میگذارند، تمثیل است.
با یک اشراف ولایی و تکوینی که دارد، امام عصر و جامعه امتحانات و ابتلاعاتی را گذرانده است. خدای متعال اینها را وارد دوره جدید تاریخی میکند. در این دوره جدید تاریخی، عقول مردم یک رشد پیشرفتهای دارد.
مردم را در برهههای تاریخی، اگر تاریخ تمدن را مطالعه کنید، و مباحث تاریخ تمدنی و فلسفه تاریخ، [و] مباحث فلسفه تاریخی را مطالعه کنید، میبینید در یک دورههایی، یکدفعه مردم ویژگیهای جدیدی پیدا کردهاند؛ یکدفعه شرایط عوض شد. شما همین دوره انقلاب خودمان را با دوره قبل از انقلاب مقایسه کنید. قشنگ شما کتابهای آن دوره را بخوانید، فیلمهای آن دوره را ببینید؛ سطح عقلانیت اصلاً قابل قیاس نیست. خیلی در این چهل ساله، سطح عقلانیت نسبت به قبل انقلاب بالاتر است. و اگر قبلترش را وقتی باز قیاس میکنید، عقل بشر یک پیشرفت خیلی عجیبوغریبی کرده است. در روابط آدمها میبینید؛ دیگر همین خود فضای مجازی خیلی دخالت دارد.
روابط وقتی پیشرفته میشود، ادراک انسان از خیلی مسائل رشد میکند. اقتضائات پیشرفت [این است که] دیگر انسانها چیزهای دیگری را میفهمند که تا قبلش ابزار فهمش را نداشتند. دوران امام زمان هم همچین رشدی اتفاق میافتد؛ مردم عقلانیتشان میرود بالا، با آن عقلانیت، حضرت حکومت میکند.
«انما المؤمنون اخوة». مؤمنان با همدیگر فقط برادرند. نسبتی که شما از بنده و بنده از شما درک میکنم، چیست؟ بفرمایید: نماز میخواند، وقتمان را هم میگیرد، بعدش هم صحبت میکند. بعضیها میخواهند استراحت کنند، اذیت میشوند. تصور شماست دیگر؟ تصور ما که خب خوب است. نه، حالا تصور شما انشاءالله خوب است. بالاخره چند جوان قبراق و شاداب و فرهیخته، این فرصت و امکانی را که خدا به برکت خون شهدا داده، اینجا با همدیگر بنشینیم، آیات قرآن و معارف الهی را با هم مرور کنیم.
قرآن ذهنیتی که میخواهد ایجاد کند، چیست؟ میگوید: در جامعه ایمانی به همدیگر که میرسید، اول همدیگر را برادر بدانید. هرچه میخواهید نسبت به همدیگر ذهنیت داشته باشید، بعد از آن باشد. یعنی چه؟ یعنی من بگویم شما برادران من، برادر واقعیاید. [بلکه] این برادر از برادر تنی مهمتر است! خیلی جمله کلیدی است. در المیزان میفرماید: «فکر نکنید دارد تشبیه میکند؛ برادر تنی که خاصیت ندارد، اصل، برادر ایمانی است. برادر ایمانی یک چیزی شبیه برادر تنی است.» آن برادر تنی چقدر مهم است! این هم یک چیز برعکسی است. برادر تنی آنقدر اهمیت ندارد که برادر ایمانی اهمیت دارد.
اصل، برادر ایمانی بوده است. مبنای اخلاقی این فرهنگ اگر در جامعه بیاید، چه اتفاقی میافتد؟ برادر! آن وقت من شما را برادر دانستم، نگاه ما به همدیگر، نگاه مدیر و [یا] چه میدانم، ریاستی و رئیس، مرئوسی و بالاپایینی و اصلاً اینها نمیشود.
چهار تا برادر با همدیگر کارخانه بزنند، جلوبندی برادران شریفی، الا ناصر! ناصر چه کار کرده بود که اینها بیرونش کردند؟ جلوبندی برادران شریفی؛ ناصر، ناصر! وقتی که در آن جلوبندیسازی با هم کار میکنند، دیدی با هم چه شکلی کار میکنند؟ (اخراج بشود، اخراجش کرده بودند.) ولی بقیه که هستند: عروسیاش است؛ او دنبال مریض باید برود. الان مثلاً ممّدشان است و اصغرشان را و اکبرشان را و ناصرشان را هم که بیرون کردهاند. حالا شاید هم ناصر دانشگاه [رفته باشد].
حالا این ممّد و اصغر و اکبری که با هم هستند... اصغر و اکبر مشکلات دارند. اکبر بچهاش مریض است. اصغر هم دنبال خرید جهیزیه است. و [در مورد] ایام میلاد حضرت قمر بنیهاشم و حضرت اباعبدالله، [کسی] میگفت: روضهخوان بالای منبر گفتش که: «حضرت عباس سوار ذوالجناح شد، آمد پایین.» طرف گفتش که: «حاجآقا، ذوالجناح مال امام حسین نبود؟» گفت: «تو موتور هوندا داشته باشی، به داداشت نمیدهی؟ [به] داداشم دیگر چه اشکالی دارد؟»
یک جامعه، اگر [مانند] رفتار [مورد انتظار] امام سجاد [باشد]؛ امام سجاد فرمود: «مؤمن نمیشود کسی، مؤمن واقعی، مگر اینکه هر آدمی در آن جامعه ایمانی، هر آدم دیگری را که دید، یا آن را پدر خود بداند، یا مادر خود، یا برادر خود، یا فرزند خود.»
بامزه! چند روز پیش یکی از این کوچههای اطراف حرم، کوچه چهارباغ، میگویند ها، یکطرفه است. کاری داشتم، آمدم بروم، یک ماشین از روبهرو آمد. چراغ داد. خیلی جدی است. انگار نه انگار صمیمیترین رفیق ماست. سلامعلیک، احوالپرسی، در خدمت باشیم. حالا اگر شما هر کسی را خواستی با او دعوا کنی، اول برادرش [را] برادر دانستی، دیگر اصلاً دعوا ممکن نیست.
جامعهای که همه با هم برادرند، این شکلی میشود: داداشت پشت فرمان است؛ آقا، این داداش توست. پدرت باشد، آقا، پدر خودت [است]. (تکرار برای تأکید:) جامعهای که همه با هم برادرند، این شکلی میشود: داداشت پشت فرمان است؛ آقا، این داداش توست. این پدرت باشد، آقا، پدر خودت [است]. حالا اگر شما در ماشین پدرت نشسته باشی، حق هم میدهی به آن راننده پشتی که کفرش درآمده است. اعتباری دارد. پدرت میشود دیگر، یک جایگاهی دارد. ناراحت میشود کسی بوق این شکلی بزند.
آمد پیش امام صادق، گفت: «آقا، چرا قیام نمیکنی؟» این را به تو قبلاً شاید با هم خوانده بودیم. «آقا، چرا قیام نمیکنی؟» حضرت فرمودند که: «روابطتان با همدیگر، شما مؤمنان، چه شکلی است؟ در این حد هست که... در این حد روابطتان گرم هست که وقتی یک نفر مؤمنی نیاز مالی دارد، بدون اینکه به شما چیزی بگوید، دست در جیب شما کند، پولش را بردارد، برود؟ اینطوری شدین، بیایید به من بگویید قیام کنم.»
امام زمان دو تا چیز میخواهند: یکی اقتدار در برابر دشمن بیرونی، کفار؛ یکی رحم. (لعلّکم ترحمون: رُحَماءُ بَیْنَهم.) رحم بین مؤمنین. فحش ندهید. رحم یعنی: این بچه خودت است.
در هر ادارهای که رفتی، کارپرداز بودی، کارمند بودی، هر کسی که آمد، اربابرجوعت، این داداش توست. آدم... این کتاب «دختر شینا» را من تازگی سه چهار تا از این کتابهای دفاع مقدس را در دست داشتم، مطالعه و اینها. «دختر شینا» را تازگی بررسی میکردم. بله، شهید صمد هژیر. ستار اسم ستار بوده، به اسم صمد معروف بوده. صمد و ستار بودند؛ اسمها را جابهجا کرده بودند. صمد: آنی که صمد بوده، بهش میگفتند ستار. ستار یعنی صمد واقعی است. او که شهید میشود، این صمد دیگر که بهش میگفتند ستار، یعنی صمد... ست، ستار، صمد... برمیگردد خانه؛ مادرش بهش میگوید که: «مگر من ستار را به تو نسپرده بودم؟ جنازهاش را برای من نیاوردی؟» در بغلش شهید شده بود. «مادر! آنجا همه داداشهای من بودند، نمیتوانستم همه را برگردانم. صد تا داداشم خورده بودند زمین؛ یا همه، یا هیچ!»
با این منطق میشود دنیا را آباد کرد. با منطق جبهه، با فرهنگ جبهه، میشود دنیا را آباد کرد. این همان فرهنگ پیادهروی اربعین است. سلفی بگیرد. سرباز نظامی عراقی بود. در محیطی که اصلاً هیچ ایرانی نبود، وایساد کنار من، شروع کرد. رامین عصبانی شد. گفت: «انتظر الحسین». عراقی هم دارد تحویل میگیرد؟ ایرانی و عراقی... ابلهان! ما بهخاطر مدافعان حرم ما را تحویل میگیرند. ما کشور اینها را نجات دادهایم. کتککاری نمیبینی، دعوا نمیبینی. سیصد و شصت و پنج روز دنیا آباد نمیشود. همه آدم این شکلی باشند، همه جور به داد هم برسند. دعوا داریم با همدیگر؟ سهم این را بگیرد!
مؤمنان! اصل ایمان اینجاهاست. حجره طلبگی که بودیم، این روایتی که خوانده بودیم... کمسنوسال هم بودیم. گفتیم: بیاییم [به] روایت عمل کنیم؛ همین است دیگر، مقاومت. بعد از اینکه جامعه را این شکلی میشود آبادش کرد: با ایمان و «اِتّقوا الله لعلّکم ترحمون». ایمان داشته باشید. تقوا مورد رحمت خدا قرار میگیرد. اصلیترین نیاز یک جامعه، رحمت خداست. جامعهای که رحمت ازش تبلور دارد، تجلی دارد، این یک همچین جامعهای [است که] همه با هم خوباند، همه با هم مهرباناند. رحمت با ایمان [میآید].
خدا انشاءالله به آبروی امام عصر، جامعه ما را جامعه مؤمنی قرار بدهد که لیاقت داشته باشد برای ظهور حضرت ولیعصر و حاکمیت امام عصر ارواحنا فداه. به حق این ایام ماه شعبان که متعلق به امام عصر است، و به حق موالید این ماه شعبان و اعیاد شعبانیه، به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.