نهی قرآن از تمسخر و سخریه بهعنوان یک اصل تمدنی
تفاوت بنیادین اومانیسم (اصالت لذت) و توحید (اصالت کرامت)
تعریف لذتگرایی در فرهنگ غرب و مشروعیتبخشی به آن
حقوق همجنسبازان بهعنوان محصول ساختار اومانیستی
رایج بودن تمسخر در رسانهها، طنز و کاریکاتورهای سیاسی
سیره امام سجاد (علیهالسلام) در رعایت حقوق حتی برای دشمنان
سوءاستفاده رسانههای غرب از شعار کرامت انسانی
مرزهای کرامت انسانی؛ چه کسی آن را تعریف میکند؟
تمدن اسلامی بهعنوان مقدمه ظهور امام زمان (عج)
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
"یا ایها الذین آمنوا لا یسخر قوم من قوم عسیٰ ان یکونوا خیرا منهم ولا نساء من نساء عسیٰ ان یکن خیرا منهن."
در سوره مبارکه حجرات، در مباحث تمدنی، بحثمان به این آیه شریفه رسید؛ آیهای که درباره تمسخر است و میفرماید که همدیگر را تمسخر نکنید. نکتهای که اینجا مطرح است، تفاوت مبنای اومانیسمی و مبنای توحیدی است که در ساخت فرهنگ و ساخت یک تمدن با همدیگر دارند. نکتهای است که قرار بود امروز با هم دربارهاش گفتگو کنیم.
اینکه مبنای اومانیسمی گفته میشود، اینطور نیست که حالا همه افرادی که در غرب زندگی میکنند، اینگونهاند. وقتی هم گفته میشود مبنای توحیدی، اینطور نیست که همه مسلمانها این شکلیاند. ما دو تا مکتب را قیاس میکنیم. بله، در غرب خیلیها هستند. حالا یک اشکالی است که معمولاً مباحث غربشناسی ما واردش میشود؛ ما تمدن غرب را تعریف میکنیم، همه فکر میکنند که هر آدمی که اینجاست، اینگونه است. مثلاً در تمدن غرب خانواده جایگاه ندارد، بر فرض. خب فکر میکنند دیگر! الان شما میروی تو خیابانها، مثلاً جوی آب دارند زندگی میکنند و نه کسی زن دارد، نه خانواده. بعضی وقتها خانوادههای محکم خیلی خوبی هم هست. بعضی وقتها عشقی که بین اینها هست، عشق عجیب و غریب و وفاداری، وفاداری عجیب و غریبی است. این ربطی به نظام و ساختار ندارد. در نظام مؤمنان با همدیگر برادرند. خب حالا چقدر از مؤمنین این ادراک را نسبت به هم دارند؟ چقدر همدیگر را برادر میدانیم؟ چقدر فداکاری برای همدیگر داریم؟ دو تا نظام و دو تا ساختار دارند با هم قیاس میشوند.
در مبنا و ساختار اومانیسمی، اصالت با خود انسان و کامجویی انسان است. خوب دقت بفرمایید! بحث امروزمان خیلی مهم است. اصالت با کامجویی انسان است؛ باید شما لذتت و منافعت را تأمین کنی. کار تمدن و ساختار چیست؟ باید یک کاری بکنیم که همه با هم این منافع و لذت را تأمین کنند. منافع و لذتی هم که گفته میشود، منافع و لذت در سطح ماده است دیگر؛ لذت مادی، لذتهای محسوس. یک آزادی هست و یک اصالتی هست؛ یعنی انسان اولاً اصالت دارد و آزاد است. هر آنچه که او میخواهد، حق است. مشروعیت اصلاً ندارد! چیزی به اسم مشروعیت نداریم تو این فضا. هرچی که تو میخواهی، حق است. مدیریت میکنم. کارکرد مدیریت من این میشود که مراقبت میکنم همه لذت ببرند تو این سطح و کسی نتواند مانع لذت بردن دیگری بشود. این میشود کار مدیریتی من.
حالا آن لذت چیست؟ ممکن است این لذت گاهی به این باشد که شما بخواهی یکی دیگر را در سخریه خودت بیاوری، مسلط بر او بشوی. اینجا چند تا مبناست، چند تا کار میتوانیم بکنیم. یکی اینکه اصلاً نگذاریم کسی، کسی را به سخریه در بیاورد. اگر او نخواست؛ و آن فردی که تمسخر نیستا! یک نفر را من میخواهم خودم از کانال او تأمین کنم، لذتی باشد. از لذت جنسی گرفته شده، لذت تفریحی گرفته شده، شما حق نداری کسی را بدون خواست خودش ازش کامجویی کنی. اگر خودش خواست چی؟ خودش خواست که هیچی!
یک نکته مثلاً تجاوز و اینها، تعریفشان چیست؟ به این است که طرف خودش نخواسته؛ یک رابطهای که یک طرف مخالف بوده. اگر موافق باشند، حالا بر فرض هر دو هم از یک جنس باشند، این راضی، آن هم ناراضی؟ بفرمایید، ناراضی، ناراضی کار نداریم! همجنسبازی، لذت... در آلمان میشود یک قانون مصوب. اینها حقوق دارند، باشگاه دارند، انجمن دارند، سهمیه دارند در قدرت. کسی حق ندارد به اینها بگوید بالا چشمتان ابروست!
مسئله جدی است که یک کشوری مثل ایران، یکی از مفاد قطعنامهها این است که چرا شما حقوق همجنسبازان را به رسمیت نمیشناسید؟ نمیشود یک عاملی برای تحریم و فشار؟ رو چه مبنایی داری این حرف را میزنی؟ رو مبنای اینکه انسان یک درخواست نوعی در انسانها را شما داری کور میکنی. یک سری آدم تو ایران هستند که همجنساند و دوست دارند با هم باشند. برای چی نمیگذارید؟ اصلاً مشروعیت! وقتی او میخواهد یک لذتی را در خودش احساس میکند، میخواهد تأمین بکند. تأمین این لذت وابسته به یک فرد دیگر. کارکرد تمدن و مدیریت: به هم برسانند و حواسش باشد جای دیگر اگر کسی نخواست، مزاحم او نشوند.
اینها بخشهای شفاف این تمدن است. یک خرده برویم عمیقتر بشویم؛ یک لایههای خیلی ظریفتری که دارد. حالا همجنسبازیاش بین ما نیست، چیزهای دیگرش بین ما هست. یک بخشی از فساد تمدنی و ساختاری اینهاست.
شما باید تفریح کنی، لذت ببری. گاهی لذت و تفریح شما این است که یک آدمی را دست بیندازی، سرکار بگذاری؛ به قول امروزی، ایستگاه بقیه را بگیری. یک نظام من طراحی میکنم برای تفریح تو و یک سری آدم را میآورم در تسخیر تو. اشهادمان را خواندیم و چند سالی هم از کفنمان هم که روی سرمان است و کلاً آمادهایم؛ یعنی دیگر آماده برای هر گلوله و ضربه. پشت سرمان حرف میزنیم. این مقدار آدم موافق با ما چیز عجیبی است یا واقعاً نقد دارید، نمیگویید؟ من استقبال میکنم. قبلاً هم عرض کردم اگر لازم باشد مناظره میکنیم. این حرفها، حرفهای مهمی است، حرفهای جدی است. باید با همدیگر بحث کنیم. میخوانم و میگویم: حرف خیلی خطرناک است. اول، اول بخوانم.
آقا، من فوتبال میبینم، سینما میروم، فیلم میبینم. حالا ادامهاش... فوتبال مال چه ساختاری است؟ فوتبال فعلی... خیلی دارم مزهمزه میکنم؛ از اینور و آنور میزنم، از اینور وارد شوم، از آنور وارد شوم. بگویم؟ نگویم؟ شما میتوانید بازی فوتبال اختراع چه قومی بوده؟ یکی گفت: نه، نه، عقبتر، عقبتر از بنیاسرائیل... قوم لوط. آفرین! فوتبال در روایت دارد چهار تا اختراع داشتند، پنج تا اختراع در تفسیر روشن. در سوره مبارکه اعراف بحث حملات شدیدی میکند به فوتبال. آدامس، جویدن، فوتبال... خلاصه خودشان اختراع کردند، طراحی کردند. من الان در مقام ارزشگذاری قوم لوط و اینها نیستم. همه فوتبال بازی میکنند، همجنسباز... یک حرف دیگری دارم: چرا این باید بشود اختراع قوم لوط؟ چه فرهنگی بین قوم لوط بوده که اقتضا داشته این بازیای مثل فوتبال را بردارند بیاورند، اختراع کنند؟ فرهنگ کامجویی... چه ربطی دارد؟
دوست دارد دیگران برایش هنرنمایی کنند با مدیریت و اشراف و چیرگی من. یعنی یک مشت آدم بدون اینکه من لذت ببرم، گل بزند، چهکار کند؟ من لذت میبرم از این درگیریهایی که میاندازم. خروس لاریها را میدیدیم میانداختند قدیم به جان هم. عجیب غریبی است! انرژیش رفته، دارد بیحال میشود. کلهاش را میکند تو خون، یک دو قورت خون میرود بالا، میآید جان میگیرد. یک چیزی شبیه کشتی کج. آنها کشتی کجشان اجرا میشود. یک بازی مثل کشتی کج. جالب است دیگر! تو فرهنگ ما هم نمیگیرد؛ یعنی شما هزار سال کار فرهنگی بکنید ولی تو جمهوری اسلامی... نه، جمهوری اسلامی نه، تو ایران! مثلاً شما در خراسان رضوی، در نیشابور، کشتی کج... کشتی کج نگاه کنیم؟ مردم در درازمدت عوض میشوند؟ من احتمالش را میدهم مطالبات ملی بشود و بعد تیتر روزنامهها باشد: چرا مسابقات کشتی کج مشهد؟ بیرون کنسرت و اینها، کشتی کج نیاورید اینجا! این... این یک حسی است. دوست دارد لذت ببرد از اینکه آدمها را مدیریت کند. کشتی کج است! تو فضای رسانه میبینید، این فضای دست انداختن خیلی رایج است. دست انداختن، جوک ساختن، اینها همش مصادیق سخریه است دیگر.
حالا شما اول حق نداری آدم را مسخره کنی. تو فرهنگ لیبرالیستی هم این بد است. همه دوست داشتند این را مسخره کنند. مسخره کنم دیگر! دیگر همه میخواهند آقا من دارم مسخره میشوم. مسخره مدیریت میکردم. الان همه دوست دارند مسخرهات کنند. رئیسجمهور مملکت بازی سرش در میآورند. چه جوکهایی میسازند! چه کارتونهایی! چه مستندهایی! فیلمش را دیدید: دیدار سرزده، بازدید سرزده، وارد شدیم، بچهها سرشان را داشتند... بچهها انقدر جیغ زدند، گریه کردند، از نزدیک دیدن مردم و ملت و اینها... حقوق شهروندی؟ حرفها چی میشود؟ منافع ما تأمین بشود؟ منِ منی که رسانه دستم است، چقدر از تو خوشم میآید؟ خوشم نمیآید و نابود بشوی. گفتمان عمومی میاندازم. همه خوششان میآید از اینکه تو مسخره بشوی. آن مطالبهای که شکل گرفت، پیرمرد محترمی از مسئولین جمهوری اسلامی را که ششصد تا آدم هستند، سنش از او بیشتر... خدایا! عمر فلانی را به ما بده! بعد دیگر از زمان آدم و فلافلی، فرزندان آدم و حوا و اینها را دیگر میخندند. احترام معنا ندارد، کسی حرمتی ندارد.
کاریکاتور ما هم هستا! این را به شما بگویم غلط است. یک جوان مؤمن حزباللهی انقلابی پیدا میشود، کار فرهنگی میکند، کاریکاتور این را میکشد. برای او خیلی بد است. طنزی منتشر میشود، فقط مسخره میکند، به سخریه میگیرد مسئولین را. تقلید استدلال، تقلید صدا، تقلید صدای نمکینی است که یک محتوایی تویش است. یک چیزی را آدم نمیتواند از طریق تقلید صدا تخریب کند. شما اوایل دهه هفتاد شاید خیلیهاتان به دنیا نیامده باشید. نمیدانم. من یادم است یکی از این مسئولینی که بعداً برای لیبرالها خیلی عزیز و محترم شد – حالا اشاره بکنم، میدانید عزیز شد – آن موقع خیلی بدشان میآمد. آقا، جوکهایی که برای بنده خدا ساخته بودند؛ جوکهایی که اسم یکی از حیوانات را گذاشته بودند به خاطر شمایل ظاهری! حق نداری! تو طیف مقابل باشی، کلاً روی هوایی! مقایسه میکنند. هر اسمی خواستند میگذارند. برای مردم احترام بگذارید. رئیسجمهور بوده مثلاً رفت. بازیهای عجیبی است! خیلی قشنگ!
آقا، امام سجاد علیه السلام شما ببینید؛ یک انسان چقدر میتواند حقوق انسانی دیگران را به رسمیت بشناسد؟ حقوق انسانی دشمنانش را به رسمیت بشناسد؟ مخالف دشمن است یا اصلاً دیکتاتور، دیکتاتورند علیه حقوق ملتاند. یادگاری داشته باشید! خیلی روایت عجیب و غریبی است. امام سجاد فرمود: قاتل امام حسین کی بود؟ فرمود: اگر شمر، شمشیری که باهاش پدرم را کشته، بیاید به من امانت بدهد، بعداً امانت را بخواهد، اول از امانتش کامل نگهداری و محافظت میکنم، بعد صحیح و سالم تحویل میدهم. حقوقی دارد! دادگاه صحرایی، مخالف ما حرمت ندارد، جایگاه ندارد، شخصیت ندارد؟! روایت عجیب و غریب اینجوری داریم از اهل بیت. خیلی عجیب غریب است! امام سجاد، خادمشان، فرمودند که صداش کردند. خادم زیاد بود؟ امام سجاد علیه السلام میرفتند تو کشورهای مختلف مبلغ. صدا کردند، نیامد. دوباره صدا کردند، نیامد. دفعه سوم صدا کرد، نیامد. آمدند بالا سرش گفتند: بله! شنیدم. گفتش که: چون میدانم هرچی جواب شما را ندهم، شما کسی نیستی که با من بد برخورد کنی. شکر میکنم یک همچین ذهنیتی از من ایجاد کردی برای زیر دستها. مدیریت اسلامی نمیترسند ازش. خب همین است دیگر! کارم پیش نمیرود. بله، کار امیرالمؤمنین پیش نرفت. نمیترسیدند. شمشیر کشیدند، گفتند مذاکره میکند، قبول میکند یا میکشیمت. دیکتاتور! خودشان را بکشند! دیکتاتورند. حقوق انسانی برای شهروند قائل نیستند. برای زیر دستش قائل نیستند. میگوید صدایت کردم خودت باید بیایی دیگر. من برای مخالف، برای زیر دستش حقوق قائلم. میشود مبنای توحیدی. کرامت انسان اینجاست. کرامت انسانی...
چه بازیهایی که در نمیآورند سر ما! چرا اعدام میکنید؟ انسان کرامت دارد! آیا... باریکلا! آفرین! بگذار خودم اعدام کنم. بده من یک بمب اتم بیندازم هیروشیما. آقا انسانها را نکشید! آزادی! اعدامش کردند. چه بازی درآوردند! مسلحانه کرده، دستگیر شدند. آمار این درآمده. خودش را تحویل داده. من آمدم خودم را تحویل دادم. موج رسانهای: در جمهوری اسلامی کسی که خودش را تحویل بدهد، اعدامش میکند. تمرین مسلحانه حکمش معلوم است. خیلی حرف اینجا هست. کرامت را کی باید تعیین کند؟ مرز کرامت را کی تعیین میکند؟ یک قدرتی باید باشد. از اینجا به بعدش نه، از اینجا به بعدش آری. تا اینجا این، تا اینجا آن، تا آنجا. خودش خداست! این تمدن خودش خداست. خودش تعیین میکند حقوق را، حدود را، مرز را. کی را بکشند، کی را نکشند. کی را آرام بکشند، بیسر و صدا بکشند. بیولوژیک را میبینید دیگر؟ سرما خورد بنده خدا مرد. این تا دیروز زنده بود. بعد شما تو زندانت! طرف خودش رفته خودش را دار زده. فیلمش موجود است. چهکار کردی تو زندان؟ خودکشی کرد! خیلی جالب است. جواب پس بدهیم. بعد فضای عمومی ما شکلی میشود که جواب میخواهد. بعد میشود مطالبه ماها. بازی خیلی قشنگی مشغولیم با همدیگر.
یک زن مأمور، زنی حالا یا جنون روانی داشته یا مشکل داشته یا به قول آن با ما ترشیده بوده، مشکلات زنانه داشته، چه میدانم! زده. چه ماجرایی درست میشود! چه جوی درست میشود! البته باید باشد، ما نسبت به ظلم صدایمان در بیاید. حواسمان باشد ظلمها را هم با هم بسنجیم. پسِ کله بخورد، یکی باید سیلی بخورد، یکی باید قنداق تفنگ تو سرش بخورد، یکی باید سنگ تو سرش بخورد. فرق میکند اینها با هم. رگبارت را بستی؟ رگبار بسته میخورد. بامزه است طراحی آن. عاقبت ما را بخیر بکند. ولیعصر (عج) تعجیل بفرماید و ما را مقدمهساز تمدن حضرت ولیعصر (عج) قرار بدهد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.