تمسخر بهعنوان ابزار تخریب اعتقادات
رها کردن حجاب و دینداری تحت فشار تمسخر
عملیات روانی علیه طلاب و جوانان مذهبی
نقش استقامت در پیروزی مقابل تمسخر
تبدیل تهدید تمسخر به فرصت قدرت
تحقیر نژادی و زبانی در فرهنگ عمومی
جنون باربی و بحران هویت فرهنگی
حقارت در برابر بیگانه و آسیب به جامعه ایرانی
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
"یا ایها الذین آمن لا یسخر قوم من قوم عصا ان یکون خیرا." آیه کریمهای که محضرش بودیم در سوره مبارکه حجرات، درباره تمسخر است. تمسخر یک صفت بدی است در یک جامعهای که انسانها قرار است با هم زندگی بکنند. معمولاً هم دو عامل دارد، تمسخر: یک عامل و انگیزه، بیشتر انگیزه روانی و انگیزه تخریبی؛ یک انگیزه هم انگیزه تفریحی. پس معمولاً به دو علت تمسخر اتفاق میافتد: یا با انگیزه تخریبی، یا با انگیزه تفریحی.
این آیه کریمه البته به آن جنبه تخریبی خیلی نظر ندارد و خیلی بحث نمیکند؛ ولی خب مهم است. معمولاً وقتی میخواهند اهل یک عقیده، اهل یک استراتژی و نگاه را تخریب بکنند، از ابزار تمسخر استفاده میکنند. یک آماری گرفتهاند در دانشگاه، در همه دانشگاهها برای بچههای مذهبی که وارد میشوند: بسیاری از اینها، یک درصد متنابهی از دختران چادری، چادر را رها میکنند. دانشگاه فردوسی این آمار خیلی صادق نباشد؛ الحمدالله وضعیتی که انسان میبیند، متفاوت است.
در سایر دانشگاههای کشور، خب من بسیاری از دانشگاهها و بسیاری از شهرهای کشور رفتهام. دانشگاههای معتبر و اصلی شریف و امیرکبیر و ایهام که خب سالها بودهام، وضعش هم دائماً در رفت و آمدیم؛ انسان میبیند که این آمار تا حدی ناظر به واقع است. دانشجویی که وارد میشود؛ حالا مثلاً یک خانمی که چادری است – چادر نه به عنوان علامت دینداری، به عنوان یک حرکت سمبولیک – به مرور در ترمهای بالاتر این دچار تزلزل میشود. آقا پسری که ظاهری دارد از مسائل دینی و شرعیات، به مرور که جلو میرود، سستتر میشود، فاصله میگیرد.
بعد یک دانشگاهی میرفتم تهران، بیش از یازده سال پیش؛ دانشگاهی بود که میگفتند: "آخوند اینجا پا نگذاشته تا حالا!" وارد شدیم. خیلی فضای فوقالعادهای بود؛ ستارخان تهران بود و منطقه خیلی ویژه و عجیب و غریب. یک نفر مسلمان تقریباً در دانشگاه بود؛ آن هم ظاهرش هیچ ربطی نداشت. بعد میگفت: "من خودم قاطی اینها کردم که بتوانم نفوذ کنم توی اینها، اگر ربطی ندارم به همین فضا!" برگشتیم. چند جلسه بحث داشتیم. خدا را شکر، جلسه خیلی شلوغ شد و اتفاقات دیگری رخ داد.
ابزاری که طرف مقابل استفاده میکند، ابزار تمسخر است. آمار گرفتهاند: "چرا این چادریها؟ چرا این پسرها دست برداشتند؟" به خاطر تمسخر. تمسخر خیلی اثرگذار است. یک آدم را مسخره کن؛ مسخره خیلی اثر دارد. یادم نمیرود. ما یک رفیقی داشتیم، هممباحثه ما بود در دبیرستان؛ متخصصی شده. ما دو تا با هم کلاً با هم بودیم و هر دو هم المپیاد کار میکردیم و معدلها مثلاً بیست و اینها، تکرتبههای کنکور مثلاً، این دو تا از این حرفها، از این چرت و پرتهایی که معمولاً میگویند.
بعد خیلی هم با هم صمیمی بودیم و دائم با هم بودیم، تا اینکه من یک وقتی احساس کردم باید بروم طلبه بشوم. مازندرانی بودیم. دوستمان خانوادگی و صمیمی و گرم. روزی که مطرح کردم، یادم نمیرود. توی ماشین اینها بودیم، ماشین پدرش؛ من گفتم: "میخواهم طلبه بشوم." صدای قهقهه این را الان توی گوشم است. رسماً یک دیوانه پیدا کرده بودند دیگر؛ قشنگ نیم ساعت خندیدند.
دفاعی که میکردند جالب بود. بابایش جلو نشسته بود، به مامانش میگفت: "شوخی میکند، نه جدی نگیر!" یک عملیات روانی برای ما رفتند. بعد که دیدند جدی است، قطع رابطه کردند با ما. [گفتند:] "تمام! آلرژی داریم نسبت به آخوندها. اینها دیگر نبینید!" امانتی داشت این رفیق ما دست ما. با کلی التماس و اینها: "آقای، حقالناس است؛ بیا بگیر!" و اینها. یک جا قرار گذاشتیم. از دور گفت: "بنداز!" نزدیک گرفت و رفت دیگر.
حالا توی فضای جامعه. دو سه روز پیش دختر ما آمده میگوید که: "راننده سرویس توی ماشین رد میشدیم، به یک روحانی توهین کرد!" اینها است دیگر. بالاخره بچه شما توی ماشین است و میشنود و میبیند و اینها؛ طبیعی است باید بشنوی و ببینی حرفها را. و برد با کسی است که استقامت کند. برد با کسی است که استقامت [کند]. ما که استقامت نکردیم، مرد نبودیم؛ ولی اگر کسی مرد باشد با این عملیات روانیها مقاومت کند...
همان دانشگاهی که به شما گفتم؛ نه حالا خاطره است دیگر، بخواهیم بگوییم تجربه است. حالا فضا صمیمی و گفتوگوی رفاقتی؛ با هم گفتوگو میکنیم. توی همین دانشگاه، من یادم است وارد شدم. بعد یک دانشگاه عجیب غریبی بود، "لیان شامپویی" بود، یک چیز فوقالعادهای بود. از در که وارد میشدید، سمت چپ کافیشاپ دانشگاه بود، مختلط؛ خیلی قشنگ، رسمی، اصلاً؛ یعنی همینجور. اتاق اساتید طبقه بالا بود. یک سروصدای بلند شد؛ انواع و اقسام صدای حیوانات و انواع و اقسام فحشها. از این پلهها رفتیم بالا.
پلهها هم دقیقاً روبروی این فضای کافیشاپم، توی فضای باز. از این پلهها رفتیم بالا؛ گفتیم: "الان میرویم توی اتاق، خلاصه تمام میشود." رفتیم، در قفل است. قفل را رفتیم توی دل جمعیت و صداها بیشتر شد و اینها. رفتیم بغل همان کسی که بیشتر از همه سروصدا میکرد؛ بده. حلقهای بودند اینها، "دالتونهای" آنجا؛ چهار پنج نفری بودند، اصل کاریا. رفتیم توی جمع اینها. نشستیم. شروع کردیم با اینها حرف زدن. و حالا فضای علیه شما، صد نفر دارند فحش و سروصدا طراحی میکنند.
یکی از این دختران بدحجاب، که نه، بیحجابشان را فرستادند بغل ما؛ عکس که بزنیم توی اینترنت و ماجرا داشتیم دیگر. سناریو برای ما طراحی [کرده بودند]. یک کم حرف زدیم و بعد "شایان" - نمیدانم چی چی - مثلاً گفتند که: "تو سید بودی؟ گفتم باید دستت را ببوسم! با حاج آقا ولمان کن، جون مادرت!" آقا ما [دیدیم]، از ما گیر و التماس، از این اشک و زاری!
[یکی میگفت:] "آقا، من غلط کردم!" شهرک غرب هم بود. [یکی میگفت:] "من مادرم سالی دو بار نماز میخواند. اصلاً ما مذهبی هستیم." ما خودمان تا سر ماشین "چهاربالی" به دست و پای ما افتاد. ول نمیکرد. شما اگر با قدرت وارد بشوی، غلبه با شماست. اگر یک فضایی است که تمسخر او اصلاً میخواهد مسخره کند که از میدان رفتی، روی خودش عملیات معکوسش را انجام دادی؛ مهره شما ابزارش را از دست میدهد.
نکته مهمی است. همان جایی که او دارد مانور میدهد، روی همانجا شما باید بشود عامل قدرتت. همانی که میخواهد بکند برایت عامل ضعف و تهدید، همان باید برایت فرصت بشود.
امروز روز میلاد کدام بزرگوار است؟ حضرت علی اکبر امام حسین (علیه السلام). خدا سه پسر به ایشان داد؛ طبق نقلهای معتبر، اسم هر سه را گذاشتند علی. خیلی عجیب است ها! توی چه دورهای؟ توی دورهای که بالای منبر، وقتی منبر را شروع میکردند، اول باید سَبّ علی بن ابیطالب میکردند. عامل ضعف است. نقی، تقی، هر کدامش را مسخره میکنند. خدیجه را میگویند که یک آمار بسیار پایینی پیدا کرده در کشور. خیلی آمار عجیب و غریب. دو سه نسل پیش یکی از اسمای خیلی [رایج]، سه درصد شده. چقدر شده؟ فاجعه است!
مسخره میکند. امام حسین (علیه السلام) فرمود: "بالای منبر به اسم سَبّ پدرم میکنند؛ اسم همه بچههایم را میگذارم علی: علی بزرگی، علی وسطی، علی کوچیکه." اینجوری تفکیک میکند. کربلا اسم علی که میآمد، اینها رم میکردند. چشم مقابل به خشم میآمد. [پرسید:] "به من: 'تَستَحلون دَمی؟' [یعنی] چرا میخواهید من را بکشید؟" گفتند: "بغیک!"
وقتی که داری [میبینی که] یک چیزی را تبدیل میکند به عامل ضعف، [در واقع همان] عامل قوت دارد. [طرف مقابل] مسخره میکند، فشار میآورد، جو روانی ایجاد میکند. شما همان جو روانی را مدیریت کن در برابر تمسخر؛ آن وقت شما پیروزید.
سلبریتیها از این کارها میکنند. کارهای جالبی هم هست. یک توییت: یک کسی توهین به این کرده. خیلی خوشگل نشد؛ آن یکی خوشگلتر شد. خیلی هنرمندانه است دیگر! قشنگ شما [با] موضع قدرت وارد شدی؛ طرفت نابود شده. اونی که مسخره کرده، شما موضع با صلابتی نشان دادی. یا مثلاً یک کسی یک جوکی برایش درست کنند، خودش بیاید جوک را تعریف کند، خیلی در پازل قرار میگیرد.
یکی از این باباهای اول انقلاب که امام جمعه بود یک جایی یک اسمی گذاشته بودند. بعد بیبیسی با او مصاحبه [کرد]. [پرسید:] "حاج آقا شما اول انقلاب گربه نَرِه را میگویی؟" [آن بنده خدا] نمیداند که این [طرف] دارد طراحی میکند که از زبان یک کسی که جایگاه مرجع تقلید دارد، تمسخر مراجع را از زبان خود این بکشد بیرون [و] خراب بکند. بنده خدا ساده است، در پازل او قرار گرفته. نه مدیریت تمسخر؛ قدرت تمسخر تخریبی.
آن تفریحش را هم بگویم، عرض من تمام. تمسخر تفریحی هم، انگیزهاش چیست؟ انگیزه دور هم بودن و بالاخره بگوبخند و این حرفها است. عاملی دارد که باعث میشود بشود تمسخر کرد. عامل تمسخر این است که آدمها با هم تفاوت دارند. شما در کسی چیزی میبینی که در نظر جالب میآید، بامزه میآید. آن چیست؟ آن شهری که همه قدها ۱.۶۰، ۱.۷۰؛ حالا یک کسی هم پیدا بشود، ۱.۲۰ مثلاً قدش.
یکی از این رؤسای جمهور [با] تیم بسکتبال، والیبال و اینها دیدار کرده بود. اینها همه قدها عکس گرفته بودند، منتشر کرده بودند. صحنه دیدنی! این خودش یک عاملی است، بامزه است. یک جایی که همه سفیدپوستاند؛ حالا یک نفر سیاهپوست باشد، بامزه است. سیاهپوستان به سفیدپوستها میخندند. اینها همه سیاهاند؛ یک نفر سفیدپوست پیدا میشود.
ویژگیهایی هست که یک نفر را بامزهتر میکند. آن میمیک چهره، به قول هنرمندان، یک شرایطی دارد که یک نفر را بامزه میکند. این تفاوت طبیعی است؛ خیلی باید عادی باهاش برخورد کرد. اگر هم نقص محسوب میشود، خدای متعال این را گذاشته برای اینکه شما به آن کم زمانی که خودت داری، متوجه باشی. در روایت دارد: "اگر از کنار کسی رد شدی، مبتلا به یک بیماری بود؛ حالا معلول بود، مشکلی داشت؛ نگاه به او نکن." نگاهی به او [نکن]. خیلی اذیت میشوم.
"فرهنگی میکنیم!" [یعنی اینکه] برداشتند بچهها را، بردند آسایشگاه معلول. [این است] کار فرهنگی! کسی که طراحی فرهنگی میکند... یکی از اقوام نزدیک ما معلولیتی دارد. بعد برداشته بودند دوران ابتدایی، یکی دیگر از فامیلهای نزدیکش، بچههای مدرسه را آورده بودند آسایشگاه معلول؛ اینها ببینند. شکر خدا! دو هفته این بچه، این یکی که معلول بود، بیمار شد. [میگویند:] "مشکلات [او را] نعمت ببینید! بدبختها را [ببینید]! شما نعمت [را] شکر کنید!" بچهها! رسماً با فرهنگ تمسخر داریم [عمل میکنیم]. میخواهیم شکر را جا بیندازیم.
تفاوت ببینید! تفاوتها را. آدمها با هم تفاوت دارند. هزار و یک تفاوت داریم؛ یکیاش هم این است. تفاوت که عامل خنده نیست؛ تفاوت عامل چرخش زندگی است. صحبت میکنیم. علامه طباطبایی میفرماید: "اگر تفاوت بین آدمها نباشد، یک روز نمیتوانند توی دنیا زندگی کنند." آن چیزی که زندگی را اداره میکند، تفاوت آدمهاست. تفاوت آدمها جذاب است، خیلی قشنگ است. مختلف درآوردیم، "لِتَعارَفُوا."
زبانها چقدر فرق میکند. نه، جذابیت زندگی تبدیل میشود به ویرانیهای زندگی. هر که غلبه داشته [باشد]؛ امتیاز رنگ چشم فلان و موی بلوند و نمیدانم قد فلان و اینها، میشود امتیاز. یک باربی درست میکنیم؛ آدمهای ضعیف و حقیر در برابر او. این میشود آدم معیار. اینجوری اگر باشی، چه غذا [؟] توی اروپا و آمریکا عمل جراحی و عمل زیبایی کرده بودند، جاهای مختلف اندامیشان که شبیه باربی بشود. خیلی عجیب و غریب. یک جنونی راه افتاده بود: "جنون باربیها."
آدمها شبیه باربی بشوند. یک طراحی دیگر: سیاهپوستها را تحقیر کنی، زبانهای خاصی را تحقیر کنی. این الان بین ما هم رایج است ها! باز نمیکنم روضه را. بعضی نژادها، بعضی زبانها، بعضی موقعیتهای جغرافیایی، بین ما جایگاه حقیری دارند.
یک کلیپی ساختهاند. خیلی کارهای خوبی میشود در عرصه مستند. خدا خیر بده برای بچه [اش]. یک بابایی، به نظرم اول خودش را عرب جا میزند یا یکی از این کشورهای منطقه. بعد میآید بین مردم. یک سؤالی دارد. هیچکس محلش نمیگذارد. همان آدم، یک کم ژستش را عوض میکند و با زبان اسپانیولی میآید بین مردم. اولین کسی که ازش درخواست میکند، طرف میگوید: "آقا، برویم منزل؛ در خدمت باشیم."
رویم نمیشود بگویم. آن جوان آمریکایی پا شده، آمده اینجا. میگوید: "من نمیدانم، شش ماه است، چقدر است؟ توی اینستاگرامش نوشته که شش ماه ایرانم، به پیشنهاد دویست تا دختر، این مدت با دویست تا دختر بودهام؛ دویست تا دختر ایرانی!"
حقارت در برابر بیگانه که فرهنگ کشور را نابود میکند. چرا؟ چون آمریکایی [است]. مزیت دیگری نیست، غیر از اینکه او آمریکایی [است]؛ من ایرانی [ام]. برای مزیت او بر من، همین بس [است]. آمریکایی، من ایرانی. باز بین خودمان، اقوام درجه یک و دو دارد دیگر. شهرها درجه یک و دو دارد. اینها نقاط آسیب فرهنگ است.
خدا انشاءالله ما را نجات دهد از آسیبهای فرهنگی، به آبروی حضرت علی اکبر. انشاءالله آبرو باشیم برای اهل بیت، به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.