برخی نکات مطرح شده در این جلسه
قرآن و تأکید بر تقوای ذهن و مدیریت افکار
خطر رهاشدگی ذهن و تولید گناه در خیال
وسواس فکری و مشکلات روانی ناشی از آن
قضاوت عجولانه و سوءظن بهعنوان بیماری اجتماعی
دیدگاه علامه طباطبایی درباره گمان و ترتیب اثر دادن به آن
نقش صورتهای ذهنی در سلوک و معنویت
داستان سید مرتضی و اثر خیال در نماز
حکایت صابونفروش نجفی و محرومیت از دیدار حضرت ولیعصر (عج)
ضرورت حفظ ذهن از تصورات منفی و آلوده
دعا برای رهایی از تخیلات مسموم به برکت امام عصر (عج)
متن جلسه
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
یکی از نکات نابی که قرآن کریم به آن اشاره دارد، مدیریت ذهن است. بخش عمدهای از مهندسی روابط، وابسته به مهندسی ذهن است. اگر قرار است که روابط روی یک چارچوب سالمی پیش برود، جامعه یک مسیر منطقی و معقولی داشته باشد، [و] بخش عمدهای از ذهنیت افراد نسبت به همدیگر، ذهنیت مثبتی باشد؛ قرآن اصرار دارد [که] بخشی از تقوا این است: «ذهنی داشته باش، عمل نیست.» بخشی از تقوا در ذهن، مدیریت ذهن است. آدم حق ندارد هر جوری دوست دارد فکر کند؛ بخشی از تقوا، تقوای ذهن است.
حرفی را بزنیم...؛ هر تصویری که...؛ نمیشود که هر تصویری که من خواستم نسبت به بقیه در ذهن خودم راه بدهم و با هر ذهنیتی که خواستم زندگی کنم. ذهنیت من باید منطقی و معقول باشد. گاهی ذهن انسان رهاست، میرود برای خودش. این آیه میفرماید ذهن را رها نکنیم. بسیاری از چیزهایی را که ذهن میرود دنبالش و کسب میکند، برای خودش تولید میکند؛ اینها گناه است. گناه، گناه خودش اسم...؛ اسم در قرآن که آمده، غیر از «زن» [گناه زنا] با «معصیت» و اینهاست. آن گناهی که هندسهی یک چیزی را به هم میزند، این را به آن «أفّ» میگویند. ذهن رها، هندسهی زندگیات را به هم میزند.
یک بخشی از بیماریها، بیماریهای فکری است: وسواس ذهنی. خوشفکر [و] باهوش... وسواس فکری زیاد در مشاورهها [آدم] میبیند. دانشجوی زرنگ است، مطلب را روی هوا میفهمد؛ طلبه است یا دانشآموز، خیلی بااستعداد و خوشفکر و باهوش. خلاقیت ذهنی پدر این را درآورده است. پیش بنده [آمده] مشاوره، میگوید: «من یک همزادی دارم، صبح تا شب با او زندگی میکنم. صبح که بیدار میشوم، اول این را بیدارش میکنم، بعد تا شب با همیم.»
فعالیت ذهنی، ذهن بیشفعالی برای خودش صورتسازی میکند. معروفی [شخصیت] تلویزیونی [بود،] اسم نمیآورم. یکی از فلانیها [گفت]: «من خیلی به فلانی علاقه داشتم؛ یک چیز بامزه در مورد فلانی بگویم.» این نصف شب [بلند میشود]، عروسکهایش را بیدار میکند، به عروسکهایش غذا میدهد و اینها. همینجور هاج و واج مانده بودم چقدر [او] در تخیلات این بنده خدا دارد زندگی میکند. ذهن که رها بشود، دیگر هر چه بخواهد برای خودش میسازد. بعد در روابط گاهی این [ذهن] میشود منبع و مبدأ برای تصمیمگیری. در ذهن رها، زود قضاوت میکند، زود به نتیجه میرسد.
ما در تهران زندگی میکردیم. مسجدی داشتیم. من برای نماز به مسجد میرفتم؛ نوجوان بودم. یک روزی رفته بودم سرویس بهداشتی. امام جماعت مسجد از داخل سرویس آمد بیرون؛ نه دستش را شست، نه وضو گرفت؛ [و] آمد بالا [برای] نماز جماعت. خیلی من تعجب کردم. «بهداشت هم چیز خوبی است!» چقدر یادم میآید [که] عقب افتاده باشد. با چشم خودم دیدم. مسجد خواستند و کم کم در آن منطقه از تهران آبرویش رفت تا [اینکه] از تهران جمع کرد [و] رفت یک شهرستان دیگر. او معروف شد به این ماجرا.
[تا اینکه] گفت: «۲۰ سال گذشت. یک روزی رفتم دکتر، آمپول زدم. حمله گفتی رفتم. با چه مصیبتی پیدایش کردم! چند ثانیه در آن در، آمپول زده بود، آمده بود [و] پنبه را کنده [بود]. چقدر من برایش حرف و حدیث درست کردم! چقدر آبرو رفت! چشمم دیدم، خودم دیدم؛ زود به نتیجه رسیدن بد است.»
بعضیها اتفاقاً بیماری رایج بین آدمهای باهوش، این است. ملت ایران ملت باهوشیاند؛ ضریب هوشیشان از متوسط جهانی بالاتر است. ملتی که باهوش است، یکی از بیماریهای اخلاقیاش، بیماری سوءظن است. اولین صحنهای که دید، اولین دیالوگی که دید، اولین حرفی که شنید... ما [را] نصیحت میکنند: «حاج آقا، زود بیا! تقوا ندارد. سر وقت نمیآید.» شاید این باشد، ممکن است، احتمالاً یک ترافیکی هم باید باشد. قاعدتاً کسی از توی راه میآید، راه بسته میشود. این یک چیز منطقی است. ماشین خراب میشود، وامیایستد. اینها به نظرم چیز طبیعی به نظر میرسد.
مرحوم علامه طباطبایی ذیل این آیه میفرماید که: «گمان بردن در مورد [یک] آدم، ذهنیت پیدا میکند. مهم این است که ترتیب اثر ندهد، به رو بیاورد [و] گاهی بگوید؛ گاهی ترتیب اثر به این است که یک [نگرش] نسبت به این آدم پیدا بشود.» این هم بد است. علاقهی قلبی از بین میرود. در ذهنم دیگر این آدم را یک آدم امل، عقبافتاده، بیفرهنگ، بیتق... [میبینم]. فضای ذهن من [باید] فضای سالمی نگه داشته [شود] و فضای معطر باشد. فضای ذهنی آدم، صورتسازیهای ما در ذهنمان آثار دارد.
خیاط [یا «خیال»؟]، دانلود ذهنیتها و صور ذهنی و اینها... سید بزرگواری داریم در طول تاریخ شیعه، سید مرتضی. این دو تا آقازاده کوچک که بودند، مرحوم شیخ مفید، استادشان برداشتی درد زدن، یا علویهای آمد و خانمی سیدی بود. این دو تا آقازاده را آورد. گفت: «به این دو تا بگویم، ولی یکیاش را میگویم برایتان در مورد این رابطه [که رخ داد].»
این دو تا برادر، یک بار نماز میخواستند بخوانند. [یکی از آنها گفت:] «عمرت گناه نکرد [و] انجام نداد. فکر گناه هم نکردی.» سید مرتضی ایستادند جلو به نماز. رکعت اول جماعت خواندند. رکعت دوم دیدند [که] فرادی [شد]. چی شد؟ نجاست داشت؟ چطور؟ خونی-مونی بود؟ [برای] نماز [اشکالی پیش آمد]؟ قبل از نماز یک خانمی آمد از من در مورد مسائل زنانه سؤال کرد. من در نماز ذهنم درگیر جواب بود. [بله،] «صورت ذهنی اثر دارد.»
خیاط [یا «خیال»؟]... بعد، این آقا کارش این بوده که از این کرههای جغرافیایی درست میکرده. جغرافیایی... الان دیگر گوگل اِرث و اینها آمده؛ [رفته] کلاس بالا. دیگر قدیم [شده]؛ همه جا، همه مدارس و دانشگاهها... به قول تهرانیها: «میدان اعدام پایین، چاله گلبندک اعدام...» [یا مثلاً میگویند:] «یک کم رنگ زرد بگیرم، یک کم رنگ سبز بگیرم و اینها؛ یک کم مقوا بگیرم و بروم.» خلاصه از این رنگها چیست؟ در مغزت زرد و سبز هی میآید و هی میرود و... چیکار میکنی با خودت؟ فکر نکن! مدیریت ذهن: یک تصویری در ذهن آدم میآید. آن تصویری که در ذهن آدم میآید که طبیعی است خطور میکند، آدم میگیردش. یک دفعه آن تصویره را [میگیرد]... منظر همین صورت ذهنی، توفیق میآورد.
ایام نیمه شعبان... اسم بعضی از تصورها، بعضی از ذهنیتها، آدم را عقب میاندازد. کوفهای مغازه عطاری داشت؛ آدم بسیار مؤمن و سالمی بود. داستان، داستان موثق و مطمئنی است. این از منابع معتبر است. سلام عرض میکنم خدمتتان حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه). بعضی یاران و اطرافیانی که بالاخره با حضرت رابطه دارند، اینها که از دنیا میرفتند، بقیه یاران را میفرستادند برای خرید سدر و کافور پیش اینها. معمولی نیستند و سر [ماجرا را] متوجه شد.
ماجرا چیست؟ یک روز به اینها اصرار کرد. آن سمت دریای نجف و اینها ظاهراً بوده. به دریا رسیدند. بعد [از] قرار گرفتن در آب، نرفتند. حالا حساب کنید چگالی [اش] میشود که از روی آب داشت رد میشد. به آسمان نگاه کرد، دید که هوا ابری شده. صابونفروش بود. صابون قالب گرفته، گذاشته بود پشت بام مغازه. تا ابرها را دید، گفت: «آه! این الان باران میزند. صابونم خراب میشود!» تا این [فکر] در [ذهنش آمد]، بغلش کردند، بردندش [و] حضور داشتند. «ما برویم اجازه بگیریم برای دیدار.» آمدند و رفتند خدمت حضرت. برگشتند به این آقا گفتند که: «اذن دیدار صادر نشد. باید برگردیم.» صابونی [مانند آن فکر] دارد میآید اینجا، در مسیر عقب میاندازد آدم را. یک ذهنیت، یک تصور، یک خیال، آدم [را] بگیرد؛ این تصور را متوجهش بشود. گاهی هم معصیتی نیست، [اما] عقب میافتد. ذهنیت منفی باشد نسبت به خدا و اهل بیت، [و] مؤمنین؛ بکگراند ذهنی برایش [ایجاد میشود]، بر اساس آن رفتار کند با دیگران.
امام عصر ما را از همه تصورات و تخیلات مسموم و فاسد [حفظ کند].
جلسات مرتبط

جلسه هشتاد و هفت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هشتاد و هشت : تفاوتها؛ راز زیبایی و معنا در زندگی
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هشتاد و نه : رسانه و بازتولید فرهنگ تمسخر
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه نود : رسانه و جنگ روانی علیه ذهنیت مؤمنان
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه نود و یک : گمان بد؛ زهر پنهان در روابط اجتماعی
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه نود و سه : ضرورت مدیریت ذهن و کنترل خطورات فکری
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه نود و چهار : مؤمن؛ هم زرنگ هم سادهدل
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه نود و پنج : مرز باریک خوشبینی و واقعبینی
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه نود و شش : لغوگویی، آفت تمرکز و سلامت روح
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه نود و هفت : تجسس؛ گناه فراموششده در فرهنگ ما
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه دو
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه سه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه چهار
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنج
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه شش
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هفت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هشت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه نه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه ده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه یازده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت