برخی نکات مطرح شده در این جلسه
پرسش درباره تفاوت مثبتاندیشی و سادهلوحی
جمع اضداد در شخصیت مؤمن؛ زرنگی و سادگی
روایت «المؤمن کیس» و زرنگی مؤمن
داستان آیتالله گلپایگانی و جمع سادگی با هوشیاری
مثبتاندیشی بهعنوان نتیجه سلامت درونی
سوءظن و بدبینی ناشی از فضای ذهنی آلوده
تعریف اعتدال: اوج مثبتاندیشی همراه با اوج زرنگی
متن جلسه
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. یا ایها الذین آمنوا.
سؤالی که گاهی مطرح میشود این است که وقتی ما در مورد مثبتاندیشی صحبت میکنیم، مرز بین مثبتاندیشی و سادهلوحی چیست؟ معمولاً میبینیم آدمهای مثبتاندیش دچار سادهلوحی، خوشباوری و زودباوری میشوند؛ باور میکنند، قبول میکنند، کلاه میرود سرشان.
آدمِ مثبتاندیش؛ اگر همه چیز را مثبت ببینی و حمل بر صحت بکنی، کلاه میرود سرت، کلاهت پسِ معرکه است! راهش چیست که آدم بین این دو تا باشد؟
مؤمن، جمع اضداد را با هم دارد. خیلی از صفات را باید آدم هر دو تا را با هم داشته باشد. اعتدالش به این است که جفتش را داشته باشی. وقتی جفتش را داشتی؛ یعنی هم خوف را داشته باشی، هم رجا را، میشود اعتدال. باید در نهایت امیدواری به خدا و نهایت ترس از خدا باشی. جفتش را در نهایت که داشتیم، میشود اعتدال.
سادهاندیشی و زیرکی هم اینطور است. اگر جفتش را در اوج داشتی؛ مثبتاندیشی و زیرکی، اگر جفتش را در اوج داشتیم، میشود اعتدال. در اوج مثبتاندیشی، اوج زیرکی و زرنگی.
اولاً آدم مؤمن زرنگ است؛ «المؤمن کیس». کلاه سرش نمیرود، بازی نمیخورد. «چی به چیست؟ کی به کیست؟» در عین حال، یک سادگیهایی هم دارد دیگر. جمعش را بگذارید، برایتان یک مثال بزنم.
دل بده! به قول مداحها، دل بده عزیزم! مرحوم آیتالله گلپایگانی، سید محمدرضا، مرجع تقلید معروف که آیتالله صافی گلپایگانی داماد ایشان است، از مراجع بسیار بزرگوار بودند. ایشان در مناسبتهای مذهبی در بیتشان مراسم داشتند. از بیرون میآمدند؛ اگر میلاد بوده، جشن میگرفتند، اگر هم شهادت بوده، مراسم عزا.
بعد یک آقای رندی (شاید رند) میآمد، یک چیزی میگفت: «ببینم چند چند است؟» میگفت: «خدا تازگی پسری به ما داده، علی.» «مرحمتی بفرمایید.» ایشان دست میکرد در جیبش، یک پولی در میآورد، به آنها میداد و میرفت.
مناسبت بعدی، مثلاً سیزدهم رجب بوده، میرفت. بیستوهفتم رجب، مبعث، میآمد. پیرمرد، جمعیت هم زیادند. «حاج آقا، خدا تازگی پسری به ما مرحمت فرموده است، اگر یک مرحمتی...» جشن سوم شعبان بوده، دوباره پول را میگرفت، میرفت. نیمه شعبان میآمد، دوباره پول میگرفت، میرفت. نیمه ماه رمضان میآمد. دفعه هفتم و هشتم میآمد، درِ خانه، میگفت: «خدا تازگی پسری به ما عنایت فرموده است.» ایشان دست در جیبش نمیکرد، [بلکه] میگفت: «قدر زنت را بدان، خیلی زن خوبی است، حواست بهش باشد.»
در اوج زرنگی و اوج سادگی، ترکیبش این است. نه زرنگیاش قالتاقبازی دارد، نه سادگیاش. مؤمن در عین حالی که زرنگ است، حواسش هم هست؛ ولی پیغمبر اکرم وقتی کسی جلویشان دروغ میگفت، خالی میبست، [میگفتند:] «لطفاً جمع کن، خالیبند! نگذار برایت رو کنم، بگویم... بگویم...»
در روایت دارد که: «از فراست مؤمن بترسید.» «نورٌ مِنَ الله». مؤمن زرنگ است، حالیش است، حواسش جمع است. از این بترس. از آن طرف میگوید که: «مؤمن ساده است. اکثر اهل الجنة البُلْه.» عجب روایتی است! «اکثر اهل الجنة البُلْه»؛ ابله جمعش میشود «بُلْه». اکثر بهشتیها بُلهاند، بُله، آدمهای ساده.
در روایت داری یکی از سادگیهای مؤمن این است: مؤمن چون دروغ نمیگوید، فکر میکند همه راست میگویند. روایت از پیغمبر است: «آدمهایی که وقتی یک چیزی بهش میگویی، میگوید: "راست میگویی؟" من خودش خالیبند است.» آدم که دروغ نمیگوید.
روایت دارد که حضرت موسی خواب دید حضرت آدم را. روایت خیلی قشنگ است. حضرت موسی خواب دید حضرت آدم را، برگشت گفت: «باباجون، قربان شکلت بروم! آخه چرا چرا این کار را با خودت کردی؟ چرا این کار را با ما کردی؟» تفسیر دارد. حضرت آدم برگشت گفت: «پسر جانم، "یا بُنَیَّ" (تعبیر "یا بُنَیَّ")، پسر جانم! من را شماتت نکن! ابلیس برای من قسم دروغ خورد، من فکر میکردم اصلاً روی کره زمین نمیشود به خدا دروغ گفت. باورم نمیآمد کسی جرئت داشته باشد قسم دروغ بخورد. آنقدر من خوب بودم، چوب دل پاکم را خوردم، اطمینان کردم. خدا تعلیم اسماء بهش کرده و همه اسماءالله را بلد است و بعد بیاید گول بخورد!» در عین حال، حالا ماجرا خیلی [طولانی است]؛ یکی از سنگینترین داستانهای بحث مفصلی در «المیزان» کرده است. آدم مؤمن سادگیهایی دارد.
خب، چه میشود که مثبتاندیش میشود؟ به خاطر خوبیهایش مثبتاندیش است. آدمهای مثبت، مثبتاندیشاند. در روایت فرمود: «آدم خوب، همه را خوب میداند؛ آدم بد، همه را بد میداند.» توی فضایی وقتی زندگی میکنی که دائماً دوروبرت خوبی است، همه را خوب میدانی. کل کره زمین الان، تا خود ترامپ و آن زن مدلش، هر دو دزدند! الان تصورش این است، بنده خدا رهبری همه دارند میخورند.
یک مراسم عزایی شرکت کرده بودیم. من بچه بودم. همسایه روبهرویمان همسرش از دنیا رفت. مراسم عزا بود و توی چلوکبابی، خلاصه کباب میدادند. از اقوام آن متوفی، دو نفر روحانی بودند، شرکت کردند و اینها رفتند بالای مجلس. یکی بغل من نشسته بود، هم دولَپی هم داشت میخورد. ذهنمان تحت تأثیر قرار گرفت. گفتم: «نه، مگر از اقوام شماست؟» گفت: «نه، مرتیکه فلان فلانشده!» خیلی وقتها این است ماجرا. فضای ذهنی آدم برمیگردد به عملش.
تازگی با منشی خانواده صحبت میکردم. منشی فهمیده که همسر ما مثلاً طلبه است و اینها، گفته که: «زندگی با طلبهها چطور است؟» «خیلی چطور؟» گفتم: «خیلی بددلاند، خیلی گیر میدهند.» «درست است؟» توضیح دادم: «رادیو را میزدم، میترکوندم، کجاها را خراب میکردم و فلان.» «حالا چون اینجوری بوده، تند بوده، مال خودش بوده؛ اصلاً بددل تویی، بقیه.» فضا وقتی میآید اینجوری بگیر و ببند، همه را تو آن فضا بگیر و ببند میداند. این خاصیت طبع این آدم است. آدمی که اهل یک کار است، در این مشاورهها برای من زیاد پیش میآید. میآید میگوید: «آقا، همه دخترها خراباند.» «اعتماد کردی؟ تو چه فضاییای؟ قشنگ مشخص است الان چند نفر را هندل میکند!» خودت آدم سالم، همه را سالم میدانی.
پس این مثبتاندیشی برمیگردد به آن سلامت. آن سلامت در عین حالی که مثبتاندیش میکند آدم را، آدم را ساده میکند. یک وقتی سرش کلاه میرود. این سر کلاه رفتنه، خوب است. این پونهای است! پیغمبر میگفتند: «این اذنه.» در قرآن دارد: منافقین میگفتند: «این پیغمبر اذنه؛ هر که هر چه میگوید، گوش میدهد.» پیغمبر را کجا بد میشود ساده ترتیب اثر بدهی؟ هر کس هر جایی آمد، یک حرفی بهت زد، ترتیب اثر آدم همه حرفها را میشنود، پَرش را میزند. حرف این را هم میشنود، حرف آن را هم میشنود. با این هم خوب است، با آن هم خوب است. همه را خوب میداند. هیچکس هم قصد دزدی ندارد. دلفینها هم که پرواز میکنند، ترتیب اثر بده! آن را که خودش رفته از هشتاد جهت بررسی کرده، آن را ترتیب اثر میدهد.
جمع بین این دو تا این شکلی میشود. این میشود آدم زرنگ و مثبتاندیش. جفتش را با همدیگر. اهل این کمالات باشیم.
جلسات مرتبط

جلسه هشتاد و نه : رسانه و بازتولید فرهنگ تمسخر
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه نود : رسانه و جنگ روانی علیه ذهنیت مؤمنان
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه نود و یک : گمان بد؛ زهر پنهان در روابط اجتماعی
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه نود و دو : تقوای ذهن؛ فرمان قرآنی برای مهندسی افکار
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه نود و سه : ضرورت مدیریت ذهن و کنترل خطورات فکری
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه نود و پنج : مرز باریک خوشبینی و واقعبینی
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه نود و شش : لغوگویی، آفت تمرکز و سلامت روح
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه نود و هفت : تجسس؛ گناه فراموششده در فرهنگ ما
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه نود و هشت : حقیقت پنهان غیبت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه نود و نه : غیبت و تخریب امنیت روانی جامعه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه دو
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه سه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه چهار
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنج
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه شش
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هفت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هشت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه نه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه ده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه یازده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت