تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه نود و شش : لغوگویی، آفت تمرکز و سلامت روح

00:20:57
78

برخی نکات مطرح شده در این جلسه

کنجکاوی بی‌جا، آغاز انحراف ذهن

تجسس و سرک کشیدن؛ مصداق حرام قرآنی

غیبت، بدتر از زنا در نگاه قرآن

خوردن گوشت برادر مرده؛ تشبیه تکان‌دهنده قرآن

لغوگویی؛ معادل لقمه حرام

تأثیر حرف‌های بی‌خاصیت بر تمرکز ذهن

داستان بزرگان درباره حساسیت به مدیریت ذهن

تعرض به آبرو، بدتر از تعرض به جسم

نقش ذکر به‌عنوان خوراک روح

سکوت و کنترل ورودی‌ها؛ راهی برای قدرت فکری

متن جلسه

‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ». دربارهٔ مدیریت ذهن نکاتی مطرح شد. البته، خب بیش از این همیشه بحث می‌کردیم، وقتمان محدود است. به مباحث دیگری که در سورهٔ مبارکهٔ حجرات داریم هم باید برسیم. امروز تا حدی پروندهٔ این بحث را ببندیم.
یکی از چیزهایی که باعث می‌شود مدیریت ذهن از دست خارج شود، کنجکاوی است؛ کنجکاوی‌های نامعمول، بیش از اندازه و غیرضروری. چطور هر مسئلهٔ فطری، زمینهٔ انحراف در آن بود، قبلاً بحث می‌کردیم. آن کسی که دوست دارد قدرت داشته باشد – میل به قدرت یا حس فطری است – زمینهٔ انحراف ایجاد می‌شود و او را به دیکتاتوری می‌کشاند. حس بقا دارد و باید تناسل و تناکح داشته باشد، او را به فساد و فحشا می‌کشاند. گاهی هم انسان حس علم‌دوستی دارد، دوست دارد بداند. این زمینهٔ انحراف ایجاد می‌شود؛ می‌شود کنجکاوی، می‌شود جاسوسی، تجسس.
قرآن از آن تعبیر به تجسس می‌کند که حرام هم هست. تجسس یعنی تو کار دیگران سر درآوردن؛ آدم برود مثلاً ببیند طرف دارد چه‌کار می‌کند، از خودش بپرسد یا مثلاً سرک بکشد. مفهوم سرک کشیدن ما کمی فرق می‌کند با تجسس. گاهی مثلاً رفیق آدم زنگ زده، آدم کنجکاو است ببیند زن او چه شکلی است؛ این همان تجسس است. شروع کند برود تو نظام مقایسه که این بهتر است، آن بهتر است. از عروسی برمی‌گردند، میزگرد دارند؛ تا صبح چند نفری نشسته‌اند، چند تا آنالیزور و کارشناس‌اند. تا صبح دارند تحلیل می‌کنند: داماد سرد بود، عروس سِر بود، خانوادهٔ این‌ها چه گفتند، آن‌ها چه‌کار کردند، این‌ها چه‌ها دادند، این‌ها باکلاس‌تر بودند، آن‌ها بافرهنگ‌تر بودند، این‌ها باشعورتر بودند. خلاصه، برای خودش تا صبح آنالیز این زن و شوهر. خیلی از مسائل با همین سؤال حل می‌شود.
«به ما چه؟» به امام صادق علیه السلام عرض کرد که: «آقا، این آیهٔ قرآن، «یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ» – وقتی آسمان رعد و برق می‌زند، رعد تسبیح خدا را می‌گوید – این یعنی چه؟» حضرت فرمودند: «به تو چه؟» «مالک و فلان، حورالعین جسمانی یا روحانی؟ قشنگی؟ مالک و الهورالعین! علیک با الصلاة!» یکی گفت: «آقا، این دیگر علم است دیگر، اینکه دانستنش خوب است.» تا اینجاها زمینهٔ کنجکاوی را بسته‌اند: سؤال نکن، لازم نیست بدانی. [قرآن] نگفته در مورد حج سؤال کرد، سؤال‌های الکی که مثل: «عزیزم ببخشید، سینی ملامین بیاورم؟» یا توی خودش کنجکاوی‌هاست، تجسس. آدم هی ذهنش درگیر باشد تو یک مسئله، برود ببیند تهش چیست، چه خبر است؟ می‌خواهم بدانم. نه، دوست دارم! مدیریت ذهن از دست آدم درمی‌رود. بزرگان نسبت به ذهنشان حساس بودند، مراقبت داشتند. حالا بعضی‌هایشان واقعاً آدم تعجب می‌کند.
آمد پیش پیغمبر گفت: «آقا، باغم را هدیه دادم به شما.» حضرت فرمودند: «چرا؟» گفت: «داشتم نماز می‌خواندم، این صدایش حواس من را تو نماز پرت می‌کرد؛ به درد من نمی‌خورد.» بابا! حساسیت نسبت به اینکه ذهنش را مدیریت کند! بعضی چیزها لازم نیست. لازم نیست بداند کیا بودند، چه آوردند، چند نفر تولدت را تبریک گفتند، اولی که بود، چه گفت، دقیقاً چه به تو داد. تو را خدا! زمینه‌های حسادت با همین سؤال‌ها شکل می‌گیرد. زمینه‌های تکبر با همین سؤال‌ها شکل می‌گیرد. پس «فلانی این را آورد، دیدی من بهتر آوردم؟» خیلی مشکلات پیش می‌آید با کنجکاوی‌های الکی.
«لَا تَجَسَّسُوا»؛ تجسس نکنید. بعد [قرآن] می‌آید بحث غیبت را مطرح می‌کند که اینجا دیگر برگ‌ها بریزد با این خلاصهٔ فرمایش قرآنی که فرمود: «غیبت نکنید.» «أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا؟» «دوست داری گوشت برادر مرده‌ات را بخوری؟» هم گمان بد، هم تجسس، هم غیبت؛ هر سه تایش خوردن گوشت برادر مرده است. یعنی چه؟ خوردن گوشت برادر مرده یعنی چه؟
حالا تو آن فیلم «کتاب قانون» دیدید؟ آن خانمه – فیلم را کیا دیدند؟ – یکی نبود، یکی از آن ته در حال خواب. خدا خیر بده دوستان را. خلاصه این وسط مجلس روضه، مجلس سفرهٔ حضرت ابوالفضل و این‌ها مثلاً خط برنامه بود. بعد آمد دید خانم تازه‌مسلمانی که داشت به قرآن عمل می‌کرد. فیلم جالبی بود در نوع خودش، هرچند انتقادات جدی هم نسبت به آن هست. غیبت می‌کنند، این کتاب قانونش که قرآن بود درآورد، شروع کرد همین: «آیا دوست می‌دارد هر یک از شما گوشت برادر مرده‌اش را بخورد؟» به هم چپ‌چپ نگاه می‌کردند. «تازه‌مسلمان چی می‌گوید؟» «همچین کتابی دارند، ولی بهش [گفتند:] حرف خوبی است.» ولی خب یک خرده نحوهٔ پردازشش یک جوری بود. اول فیلم اصلاً احساس کردی جای دیگر می‌خواهد برود، بعد [ناگهان] جای دیگر رفت و این‌ها؛ تعجب‌برانگیز.
چرا قرآن تشبیه به خوردن گوشت برادر مرده کرده است؟ یکی دو جلسه. نکتهٔ فوق‌العاده عجیب در این آیه این است که حرف زدن را به خوردن تشبیه کرده است. معمولاً شنیدن را تشبیه به خوردن [می‌کنند]: «آدمی فربه شود از راه گوش» به قول مولوی. آدم از راه گوش فربه می‌شود. قرآن می‌فرماید آدم از طریق زبان فربه می‌شود. با حرف زدن تو که داری خوراک می‌دهی به خودت. با چشم می‌گیرد آدم، با گوش می‌گیرد؛ با زبان کسی خوراک برای خودش نمی‌فرستد.
اولاً که ذهنیت را که قبلاً بحث کردیم، خود این ذهنیت یک خوراک است دیگر. تصوراتی که شما به خودت القا می‌کنی؛ کنجکاوی‌ها و این حس دانستن، این‌ها خوراک حرف زدن‌هاست. حرف زدن خوراک، غیبت خوراکی است. یعنی حرف زدنی است که آن ماده‌ای هم که دارد استعمال می‌شود، گوشت از برادرت است و مرده هم هست. تک‌تک این‌ها را باید رویش بحث کرد. چرا به گوشت تشبیه کردی؟ [چرا گفتی] برادر؟ [چرا نگفتی] دیگران؟ [چرا گفتی] مرده؟
نکتهٔ اول این است که قرآن نگاهش به مسائل، نگاه فقهی نیست. این خیلی مطلب مهمی است. یکی از اشکالات عمده‌ای که به ما طلبه‌ها، روحانیون وارد است، این است که همهٔ مسائل فقهی را بررسی کنیم: حرام است، حلال است، جایز است، احوط این است که ترک شود. لسان قرآن این شکلی نیست. در نگاه قرآن، یکی از بزرگ‌ترین گناهان، غیبت است دیگر. این را می‌دانید؛ غیبت از زنا بدتر است.
قرآن در مورد زنا چیزی نگفته. حکم خاصی ندارد، تعزیر ندارد. مسئله‌ای که برایش بار کرده، خیلی بدتر است. یعنی حیثیت فعل را از بین برده است. گفته که شما داری مرده‌خوری می‌کنی. به زناکار نگفته مرده‌خوار. گفته این کار را انجام داده، شلاقش را می‌خورد، بعد هم توبه می‌کند، زندگی‌اش را [ادامه می‌دهد]. ولی مرده‌خوار! این‌ها آدم‌هایی هستند که بعضی‌هایشان پرهیز [از گناهان دیگر] کردند؛ من [می‌گویم]: خیلی خطرناک‌اند. این‌ها زامبی‌اند، زامبی! آدمی که غیبت می‌کند و در فرهنگ ما چهرهٔ زامبی را برایش ترسیم کردند، خیلی خطرناک است؛ وحشی است. این آدم وحشی است. نگاه قرآن به غیبت این است. غیبت از زنا بدتر است. استفاده کردن یکی راحت‌تر است، دیگر.
آقایی که می‌خواهد طبیب شود، جراح شود، بگو که: «آقا، آدمی که جراحی کند و آن جراحی در حوزهٔ تخصصی او نباشد، خیلی کارش خطرناک‌تر و بدتر از جراحی‌ای است که در تخصص خودش جراحی می‌کند و زیرمیزی می‌گیرد.» زنا [کنیم؟] من دارم کار را می‌بینم. تعرض به جسم یک آدم آن‌قدر بد نیست که تعرض به آبروی یک آدم بد است. تعرض به جسم چقدر بد است؟ تعرض به روح، تعرض به آبرو، صد مرتبه بدتر است. تعرض به جسم ترمیم‌پذیر است، مداوا می‌شود. مداوایی ندارد، ترمیمی ندارد. یک کلمه، کسی ذهنیتش نسبت به یک کسی خراب می‌شود، چه تبعاتی بار می‌شود؟
یک داستانی باشد، طلب‌تان از امین‌التجار شیرازی؛ شاید فردا عرض بکنم. [داستانی] مفصل است؛ خودش ۲۰ دقیقه وقت می‌برد که می‌خواهم [در] جلسه با هم صحبت کنیم. غیبت تعرض به آبروی دیگران است و از جنس خوردنی هم هست. به روح خودت خوراک می‌دهی. بخشی از خوراک روح ما، حرف‌هایی است که می‌زنیم. چرا ذکر خوراک است؟ مرحوم شاه‌آبادی و حضرت امام، ذکر را تشبیه به خوراک کرده‌اند. به دهان یک بچه لقمه می‌گذاری؛ خیلی تشبیه فوق‌العاده‌ای است.
این حرف‌ها زمینه‌ای می‌شود برای اینکه چطور بعضی احشام دو معده‌ای‌اند. دیدید؟ یک معده دارد، غذا را می‌گیرد، بعد [مجدد] بالا می‌آید، دوباره یک دور دیگر آن را می‌جوئد، می‌دهد معدهٔ دوم. ما انگار دو معده‌ایم. حرف‌ها می‌آید، اول تصور می‌کنی، بهش فکر می‌کنی، یک دور دیگر می‌آید به دهان، گفته می‌شود، بعد تازه برمی‌گردد تو معدهٔ دوم. واسه همین، حرفی که تو معدهٔ اول مانده، آدم همان‌جا نگهش دارد؛ دیگر پردازشش نکند، دنبال این تصور برود یا بخواهد تحقیق بکند، ببیند این درست بوده، نبوده، یا بخواهد حرف بزند در موردش. این دارد خوراک را می‌دهد به معدهٔ دوم: گوشت برادر مرده. گوشت انسان مرده چقدر مسموم است؟ چقدر خطرناک است؟ هم شما را مسموم می‌کند، هم از او وقتی کم نمی‌شود، دیگر ترمیم نمی‌شود؛ حیثیت خودت است.
مرحوم آیت‌الله شیخ محمد کوهستانی از علمای بزرگ مازندران، خیلی شخصیت فوق‌العاده‌ای است. ایشان در حرم مدفون‌اند، بالاسر [مرقد]. اگر رفتید مازندران، راهتان خورد بین نکا و بهشهر، از این سمت که می‌روید، یک تابلویی دارد؛ زیرگذری، می‌روید بالا. یک روستای کوچک است به اسم کوهستان؛ روستای کوهستان. عکس آیت‌الله کوهستانی هم دارد. منزل ایشان هنوز هست. منزلی بوده که امام عصر [عج] در آن منزل تشریف آورده‌اند. مرحوم شهید هاشمی‌نژاد آنجا درس خوانده، آنجا تربیت شده، شاگرد مرحوم آیت‌الله کوهستانی بوده است. هنوز آن فضا هست؛ آن حصیر کف اتاق، باغچه و خلاصه آن درخت‌های پرتقال و فضای فوق‌العاده‌ای است. یعنی [ارزش معنوی] کار صد منزل، منبر ایشان است. کتاب‌های ایشان هست.
آقای کوهستانی چند تا جمله دارد. ایشان شخصیت فوق‌العاده‌ای [بود]. «بر قلهٔ پارسایی». کتاب زندگینامهٔ ایشان، کتاب خیلی زیبایی است: «بر قلهٔ پارسا». خیاط آنجا آمده بود و خیلی ابراز ارادت کرده [بود]. جمله دارد دور اتاق ایشان. جملات ماندگار ایشان. یکی سر کوچه دارد، یکی هم در مسجدشان دارد. مسجدشان کمی پایین‌تر است. مجموعاً می‌شود هفت هشت تا. حالا من مقداری که یادم باشد، چند باری مشرف شدیم. منزل خیلی منزل نورانی‌ای است.
یکی زده که: «خدا یک علی بن ابی‌طالب داشت، الحمدلله آن هم امام ما شد.» «پیش ما لنگ و لوک‌ها اگر شیعهٔ علی بن ابی‌طالب را جهنم ببرند، من یکی که طاقت ندارم.» «ای کاش موقع تشییع جنازه به من اجازه می‌دادند، سر از تابوت بیرون بیاورم، بگویم: قدر این «لا إله إلّا الله» را بدانید.» آخر مسجدشان زده [است که]: «محتضر بود و بیهوش بود. چند لحظه به هوش آمد، این جمله را گفت [و] از دنیا رفت که: "آیا جز راه خدا راهی هست؟"» یکی دیگر تو کوچه زده: «در عزا و عروسی به یاد خدا باشید.» تو اتاق ایشان این جمله را بزرگ زده، نوشته که: «من حرف لغو را کمتر از لقمهٔ حرام نمی‌دانم.» ا...‌ه! «من حرف لغو را کمتر از لقمهٔ حرام نمی‌دانم.» باریک‌الله به این فهم که قرآن را چشیده، می‌داند!
از نگاه قرآن، حرف از جنس خوردنی‌هاست. بعد حرفی که خاصیت ندارد، مثل خوراکی که خاصیت ندارد، این فقط سیستم را درگیر می‌کند، مختل می‌کند. آیت‌الله طباطبایی عرض کردند: «آقا، چرا ما تمرکز نداریم؟» امتحاناتم هست، ۵۰ جلد کتاب می‌نویسند، ۲۰۰ تا راهکار برای تمرکز. حرف اضافی سیستم را مخدوش می‌کند، مختل می‌کند. این درگیر است؛ این‌ها را باید پردازش کند. ما فکر [می‌کنیم] روح باید برود. به چه درد من می‌خورد؟ کلمهٔ طیب بالا می‌برد. کلمهٔ طیبه نیست، بالا می‌رود، پایین می‌آید، [سیستم را] درگیر می‌کند، به هم می‌ریزد این سیستم را. اولین خاصیتش، حواس‌پرتی است. آدم‌هایی که زیاد حرف می‌زنند، حواس‌پرت‌اند. آدم متفکر، آدم‌های ساکت.
یکی از دوستان که فرزند یکی از اساتید، از علمای بزرگ بود، عرض کردم که شما در ماشین که با پدر می‌روید خانواده اردبیل این مسیر طولانی، گفتم: «شده رادیو روشن کنی؟» گفت: «آره.» گفتم: «حاج‌آقا، چی [گفت]؟» گفت: «هیچی، خاموشش! مداحی نه.» خیلی جالب است؛ آدم آن‌قدر بزرگ می‌شود، اصلاً نیازی به بیرون ندارد. چه می‌خواهی از بیرون بگیری؟ این چون خودش غوغایی است. هندزفری گذاشته، گوش دارد می‌دهد. دیگر وقتی گوش دادن نیست، اینجا از درون باید بجوشد. اگر ورودی‌ها، ورودی‌های کنترل‌شده‌ای باشد، این درون، درون قدرتمند [می‌شود]. تمرکز بالاست، قوهٔ فکر بالاست. بعد نشسته تو سکوت، دارد تولید می‌کند، کتاب تولید.
خدا ان‌شاءالله به ما یک همچین قدرت فکر و همچین ذهن قدرتمندی عنایت بفرماید و در فرج حضرت ولی‌عصر تعجیل بفرماید، به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.

جلسات مرتبط

محبوب ترین جلسات تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

عنوان آهنگ

عنوان آلبوم

00:00:00
/
00:00:00