برخی نکات مطرح شده در این جلسه
زبان قرآن؛ فراتر از قانون و فقه
قتل یک انسان مساوی با قتل همه بشریت
رسیدگی به یتیمان با یادآوری سرنوشت فرزندان خود انسان
اهمیت امنیت روانی در جامعه و رسانهها
ناامنی روانی در بازار و روابط روزمره
مجاز بودن غیبت در مشاوره و ازدواج
نامه تند امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به عثمان بن حنیف
لزوم رسواسازی برخی افراد برای صیانت از امنیت روانی جامعه
متن جلسه
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
«یا أیها الذین آمنوا [اجتنبوا] کثیراً من الظن إن [بعض] الظن إثم ولا تجسسوا...»
یک اشکالی که معمولاً مبلغین در عرصهی دین و فرهنگ وارد شده است، این است که مسائل را از زاویهی حقوقی و قانونی میخواهند همیشه مطرح بکنند. در کلمات ما معمولاً باید و نباید زیاد است: «این حرام است»، «این واجب است»، «این باید ترک شود»، «این باید انجام شود».
زبان قرآن خیلی این شکلی نیست. یک وقتهایی اینجوری هست، ولی عمدتاً اینجوری نیست. زبان قرآن یک زبان روانشناسانه، هستیشناسانه و جامعهشناسانه است. مسائل را اگر مطرح میکند، آن موضوع را از موضعی دارد میبیند که آن ربط به انسان دارد، ربط به هستی دارد، ربط به جامعه دارد. میگوید: «این کار دارد هندسهی تو را به هم میزند، هندسهی جامعه را به هم میزند.»
جلسات اول خاطرتان هست؟ اولین جلسهی این بحث که امروز جلسهی نود و نهمش است و فردا جلسهی پایانی و صدمش است. اولین جلسهی این بحث عرض کردیم: خدای متعال مهندس است. روایت، خدای متعال را مهندس معرفی کرد. همه چیز را خدا از زاویهی مهندس دارد میبیند. قرآن را یک مهندس نوشته، یک مهندس گفته؛ مسائلی است که برای یک مهندس اهمیت داشته است. این ماه رمضان، قرآن را از زاویهی یک مهندس بخوانید؛ [کسی] که پیام یک مهندس را دارد دریافت میکند. با این نگاه، این ماه مبارک که قرآن میخوانید، با این نگاه باشد.
یک مهندس میپرسد: «کلید فرغونم کجاست؟» حالا شما دو مهندس؛ شما مهندس (هستید)، خدا (هم) مهندس (است). با هم گفتگو کنید، دیالوگ کنیم. ببینید خدا به عنوان یک مهندس، هندسهی شما و عالم و جامعه و اینها را معرفی میکند. آیات قرآن خیلی در این جهت زیباست. من دو سه تا آیه امروز برایتان بخوانم. امروز و فردا شاید کمی طول بکشد؛ جلسات آخرمان است. کمی اگر طولانی شد، خلاصه (بپذیرید).
یک آیه، سورهی مبارکهی مائده، آیهی ۳۲: «مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا.»
آدمکشی. الان به ما بگویند: «در مورد بدی آدمکشی صحبت کن.» (میگوییم:) «آقا، بد است دیگر، معلوم است دیگر! خب، چه بگوییم؟» «اعدامش کنند؟ بسوزانندش؟ فلانش کنند؟» (اینها) همه نگاههای امنیتی و حقوقی (و) جرایم پلیسی (است). اصلاً قرآن پلیسی مسائل را مطرح نمیکند؛ پلیسی (نگاه) ندارد. (اگر) مسائل پلیسی دارد، مسائل پلیسی را هم یک جور دیگر وارد میشود. این الان (در مورد) آدمکشی؛ کدام پلیس نگاهش این است؟ کدام قاضی که دارد حکم اعدام صادر میکند، نگاهش این است؟ کدام زندانبان نگاهش این است؟
میفرماید: «قاتل، یک آدم اگر کشته، انگار قتل عام کرده است؛ کل بشریت را، جمیعاً، انگار همه را کشته است.» نگاه من به قتل این است. حالا پسفردا برنامهی «ماه عسل» دوباره شروع میشود دیگر. نقد «ماه عسل» دیگر نکنیم دیگر! یکی از اینها، یک آدمکش بوده که توبه کرده و بخشیدهاندش. معمولاً هر سال یکی از اینها را دارند دیگر. ببخشید دیگر! خانوادهی مقتول اهل بخشش باشند.
اصلاً تعبیر قرآن اینجا خیلی قشنگ است: «فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ...» خیلی تعبیر فوقالعادهای است! بچهات را کشته، این قاتل هم داداشت است. تو دیگر داداشت را نکش! (قرآن نمیگوید:) «بچهات را انتقام بگیری. برادر تو؛ مِن أخیه یعنی برادرته.» این سرِ جایش، ولی آقایی که تو (کسی را) کشتی، تو همه را کشتیها! یک نفر را نکشتی؛ قتل عام کردی بشریت را. نمیخواهد بگوید: «آقا، مهربان باش.» یعنی هیچی (چنین نمیگوید). باز قرآن میگوید: «وقتی کسی، کسی را میکشد، این قاتل، تمام گناهان مقتول میافتد گردنش، «فَتَكُونُ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ» (در همین سورهی مبارکهی مائده است).»
قاتل، تمام گناهان مقتول میافتد گردنش. (مثلاً) قتل کرده است. میدان تلویزیون؛ اینجا نمیدانم باخبر شدید یا نشدید، یکی آمده، رگبار را گرفته و خلاصه رفته است. (حالا میگویند:) «تفنگش چه بوده؟ دو در؟ قاتلش کیست؟» و فلان و اینها. (نه!) دیروز بشریت را قتل عام کرده است، نه یک نفر را. حالا آن آدمی که کشته شده، آقای مثلاً معتادی بوده؛ اصلاً فرقی ندارد. کسی که یک نفر را کشت، (گویی) همه را (کشته است). یک نگاه قرآن (این است که این کار) هندسهی عالم را به هم زده است. «به چه حقی تو کار من دخالت کردی؟ این اجل داشت، سر وقتش میرفت.»
«بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ.» البته، در این دو جا کار مرا باید بکنی: اگر آدم کشته، باید بکُشیش. اگر فساد هم کردی و بکُشیش (یعنی اگر مفسد فیالارض بود و بکُشیش)، (یعنی) من دارم میکشم. اینجا نه تنها کارت بد نیست، بلکه خلیفهاللهی. اگر تو این آدم را اعدام کردی، انگار من اعدام کردهام. تو خلیفهی خدایی، اینجا در این اعدام. (این) نگاه مهندسی خدا به مسائل اجتماعی (است).
مسئلهی دوم: آقا! در مورد رسیدگی به ایتام، (و) نخوردن حق و حقوق ایتام صحبت بکنیم. (ما) مسائل را حقوقی و جزایی و اینها صحبت میکنیم. قرآن چه میفرماید؟ در سورهی نساء:
«وَلْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً [ضِعَافًا] خَافُوا عَلَيْهِمْ.»
میگوید: «ببین، به این یتیمها برس، حقشان را نخور. بعداً خودت هم میمیری، بچههایت یتیم (میشوند). دوست داری بعداً حق یتیمهایت خورده بشود؟» قشنگ تعریف میکند؛ دارد از عالم صحبت میکند، نه فقط قانون. «باید این کار بشود»، «نباید این کار بشود»، (اینها) «باید و نباید» نیست.
(قرآن) نمیخواهد نظم زمخت و چغری را ایجاد بکند؛ نظم بدقوارهای به ارمغان بیاورد. (صرفاً) فقط آدمها منظم باشند؟ نه، من نظم نمیخواهم! من میخواهم (بفهمم) از هندسه چه خبر است؟ این کار، نتیجهاش این است که گسترش پیدا میکند، شیوع پیدا میکند، هتک حرمت یتیم (رایج میشود). بعد آخر، دامن خودت را (هم میگیرد).
غیبت هم که با هم بحث میکردیم، قرآن همینجوری وارد بحث میشود. میفرماید که: «ببین، غیبت که میکنی، گوشت برادر مردهات را میخوری.» من نمیخواهم فقط قانونی به تو بگویم این کار بد است. [آن را] برش زدم؛ (این) هندسه است. چرا گوشت برادر مرده را مطرح میکند؟ قرآن به دو چیز خیلی تأکید دارد: یکی امنیت روانی، یکی شخصیت اجتماعی. دیروز اشارهاش را کردم. امروز، امنیت روانی برای خدا خیلی مهم است. جامعه باید جامعهای باشد که امنیت داشته باشد. در اوج امنیت، امنیت روانی است.
تعریف مؤمن چیست؟ شما مؤمن را تعریف کنید. منتظرم بشنوم. یک مؤمن را در یک کلام تعریف کنید. مسلمان کسی است که یک سری بود و نبودها و باید و نبایدها را قبول دارد. درست است؟ فرمود: «المسلم من سلم المسلمون من یده و لسانه.» اصلاً مسلمان از «سلم» میآید، مؤمن هم از «اَمن» میآید. مسلمان کسی است که دیگران را در سلم قرار بدهد. مؤمن کسی است که دیگران را در امان قرار دهد. مؤمن کسی است که ایجاد امنیت روانی میکند. دیگران از زبان او و دست او در اماناند. این میشود تعریف مؤمن.
چقدر در اماناند؟ (چرا) نسبت به زبان او، (او) نابودت میکند؟ دائماً در تیررس شلیک زبان او (هستی). این الان یک چیزی پرتاب میکند تا عمق جانت. این مؤمن نیست؛ متشرع به یک سری مسائل ظاهری هستا! نماز اول وقت، نماز شب، حرم، زیارت عاشورا، خودش درست (است). انشاءالله که ثواب هم دارد. (ولی) اصل، امنیت روانی است.
ما خیلی در مورد امنیت روانی باید بیشتر با هم صحبت بکنیم. پیامرسانهای داخلی را چه شکلی فلج کردند؟ که کسی نیاید؟ گفتند: «امن نیست.» این «امن نیست» را کجای فطرت مردم دست گذاشتند؟ روی امنیت روانی. خیلی جالب است دیگر. احساس ناامنی میکند. اسم «سروش» که میآید، احساس میکند یک بابایی به اسم سروش نشسته، پیام آن وسط میخواند، رد میکند. یکی آن وسط [است]. این حس روانیِ (مربوط به) سرورهایی که شما پیام را داری میدهی، کجا «ریسیو» میشود؟ از کجا فرستاده میشود؟ دیگر اصلاً برایش مهم نیست. فقط مهم این است که: «اینجا امن نیست.» این پیامرسان داخلی دیگر امن نیست!
امنیت روانی چقدر قشنگ است! واقعاً این دین چقدر (عالی)، چقدر جذاب است! میگوید: «رفتی مغازه خرید کنی...» چند نوع (مسئله) رعایت نمیشود بین ما؟ چقدر بد است! چقدر بد است ما اینها را رعایت نمیکنیم! خیلی دردم میآید. مغازه رفتی خرید کنی، سیب را میپرسی: «کیلو چند؟» میگوید: «پنج تومان.» (میگویی:) «مرتیکهی گرانفروش! سر کوچه میدهد سه تومان!» این کار شما مسیحیت است!
هر چه (قیمت) پرسید، (و) از قبلی هر قیمتی گفته (بود)، به درک! به تو چه که به این میگویی؟ چرا امنیت روانی جامعه را خراب میکنی؟ قیمت خریدی، هر قیمتی به تو گفتم، نکن این کار را! نیا به نفر بعدی بگو: «آنجا ارزانتر میدهند، جنسش بهتر است.» وقتی دو نفر فضای رقابت با هم دارند، پیش یکی دیگر تعریف از یکی دیگر نکن. یکی را جلویش از آن یکی انتقاد نکن.
بعد ما میآییم مسابقه میسازیم؛ از دابسمش و چه میدانم، تقلید صدا و خوانندگی و تازگیها بازیگری و استندآپ کمدی. (او) میایستد، چهار نفر آنجا نشستهاند. این مدل که اصلاً مال ما نیست! اینجا صدام وایساده (و) یک صندوبی اجرا کرده. بعد این مثلاً استاد و مربی هم نشسته، لنگهای مبارکش را هم روی هم انداخته. نابودش میکنی! (او میگوید:) «خیلی باکلاسی، خیلی حرفهای (هستی).» [یعنی] برنامهی «استیج من و تو» باشد. همانجا پیشرفت نمیکنی. بخورد توی سرمان پیشرفتی که بخواهد با نابود کردن چهار نفر، پیشرفت حاصل بشود!
تو که نه لهجهات (خوب است و نه) میگوید: «اوکی.» صدایت چرا اینجوری است؟ (باید) صدایش را تغییر بدهی! پیشنهاد بده. بگو: «عزیزم، شما برای دوبله چقدر خوب بودی! مشاورهی اشتباه دادم؛ گفتم بیا استندآپ. بیا، من برایت (کار) دوبلهات را معرفی میکنم.»
امنیت روانی چقدر (مهم است!) بخش مهمی از معضلات اجتماعی ما به امنیت روانی برمیگردد. امنیت روانی نیست. ما نسبت به همدیگر در امان نیستیم. (من) ولی گاهی احساس ناامنی دارم. فیدبکها را آدم میبیند. رفتم، گفتم: «فلانی توی سخنرانی گفته که فوتبال کار قوم لوط است.» بعد ما را خواستند (به) فلانجا. «بیا جواب پس بده!» وقت تنگی که هزار و یک مصیبت داریم، یک ساعت وقت گذاشتیم، رفتیم (گفتیم:) «فوتبال، همهاش ضبط شده است.» این فایل چه ذهنیت خرابی (ایجاد میکند که) به من بگویند: «یک شیخی آمده توی دانشگاه میگوید: فوتبال (اشتباه است).» عجب شیخ احمقی! فضای علمی، جای این حرفهاست؟
مطلب یک چیز دیگر بوده، به یک نحو دیگر. من خودم این را به عنوان رد این حرف، اینجا صحبت کردم. بعضاً (در برخی موارد) استفاده کنیم: خواب حجت نیست. ناامنی روانی، مشاوره. (اگر) احساس این داشتی که من نسبت به شما ذهنیّتم خراب میشود، معلوم میشود من مؤمن نیستم. (اگر) احساس ناامنی نسبت به من داری (یعنی من مؤمن نیستم). آنقدر باید من مؤمن باشم که شما بگویی: «من هر چقدر هم از خصوصیترین مسائل زندگیام به این بابا بگویم، (او) آدمِ امنیت روانی ایجاد میکند (و) ذهنیّتش نسبت به من خراب نمیشود.» و من همان رفاقت و صمیمیت مشاورم. محتوا را (اگر) بروم بگویم، (یعنی) تخریب کنم؟
یکی از جاهایی که غیبت جایز است، کجاست؟ در مشاوره است. وقتی کسی میخواهد یک کاری انجام بدهد، این هم (بخاطر) امنیت روانی است. اتفاقاً محور (مجاز بودن) غیبت، امنیت روانی است. همانجایی که میگوید: «غیبت نکن»، به خاطر حفظ امنیت روانی است؛ (و) همانجایی که میگوید: «غیبت کن»، به خاطر حفظ امنیت روانی است.
«نه، من غیبت نمیکنم.» (این در برخی موارد) خیانت است. (مثلاً اگر) دختر دارد، (و) مسائلی که میدانی برایت یقینی است و (باید) دخالت در ازدواجش (بکنی، در این موارد) حالا اینجا نگفتنش خیانت است. یک موردی آمده بود پیش ما برای مشاورهی فرزند یکی از معارف، یکی از علما.
او میخواست. (من به او گفتم): «مادر بزرگوار (او)، (که) خیلی احترام و ارادت و اینها (دارد)، ببین، شما اگر میخواهی ازدواج کنی، این مسائل را من در خانوادهی این بزرگوار سراغ دارم: یک، دو، سه، چهار، پنج. اینها، حواست بهشان باشد. دختر ایشان هم این ویژگیها را دارد.» هیچی (نشد).
بعد از یک مدتی اینها ازدواج کردند و اصلاً خیلی عجیب (بود). چقدر واقعاً آدم اتفاقات عجیبی برایش پیش میآید و خوب هم هست. تجربه است، باعث پختگی آدم. حملاتی به ما شد از طرف همان خانواده و اینها. پسره رفته به دختره گفته: «ببین، من خیلی عاشقتم. آنقدر عاشقتم، رفتم با فلانی (مشورت کردم). چه موانعی به عشق تو گذشتم!» عجب! عجب آدم مارموز، منافقی!
ناامنی. (هم) مشاور و هم مستشیر نسبت به همدیگر احساس امنیت داشته باشند. عرض من تمام. نکتههای دیگری هم ماند؛ شخصیت اجتماعی. فردا تمام کنیم.
گاهی مصالح جامعه اقتضا دارد شما بعضی مسائل را بگویید. امنیت روانی جامعه اتفاقاً به این است که بعضیها رسوا بشوند. آقا! امیرالمؤمنینی که آنقدر در مسائل حساس است، قلم بیتالمال استفاده نمیکند، شمع بیتالمال استفاده نمیکند، آنقدر در پرهیز (و) در حرف زدن پرهیز دارد، مراقبه دارد، یک استانداری رفته (به) یک جایی؛ حالا افطاری بوده، شام بوده. دعوت کردند این بندهی خدا را. نه مجلس حرام بوده، نه از پول بیتالمال بوده، نه «بخور بخور» اموال مردم بوده، «بریز و بپاش» این حرفها نبوده. پولدارهای بصره، آقای عثمان بن حنیف را دعوت کردند (به) شام؛ «یک شام دور هم باشیم.» بیتالمال نبوده.
حالا این امیرالمؤمنین که آنقدر مراقب است، یک نامهی بلندبالا در «نهجالبلاغه» مینویسد. در طول تاریخ، آبرو نمیگذارد برای عثمان بن حُنیف. (میگوید:) «آقای عثمان! لَقَدْ بَلَغَنِي (به من خبر رسیده که) تو را دعوت کردهاند در مجلسی که تُسْتَطَابُ لَكَ الْأَلْوَانُ (غذاهای خوشایند برایت آوردهاند). فقیرشان مَجفُوّ و غنیشان مَدعوّ (است).» پولدارها را دعوت کردهاند، فقیرها (نبودند). تو وزیر حکومت اسلامی، تو استانداری!
آقا! حضرت سه صفحه به رگبار بستهاند. «کار گوسفندهاست! من آدم میخواهم!» امامت را نگاه کن که با دو قرص نان زندگی میکند. تو چه ربطی به این فرمانده و حاکم داری؟ آخر نامه... حالا فقط دعوت شد بنده خدا، سر سفره نشسته، هیچ کاری هم نکرد. آخر نامه چه (میفرمایند؟) حضرت میفرمایند که: «از آن بالا پرت شدی، داری میروی توی درهای که جهنم است. تا ته نرسیدی، خودت را به یک جایی بند کنی، نگه داری.»
«نامه را دادم که وسط راه خودت را نگه داری.» حساسیت را نشان (داد)، غیبت کرد و رسوا کرد. (باشد که) وظایفمان آشنا بشویم و ما را کمک بکند و این ماه رمضانی که در پیش است را سرشار از برکت و معنویت قرار بدهد و در فرج حضرت ولیعصر (عجلالله تعالی فرجه الشریف) تعجیل بفرماید.
به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
جلسات مرتبط

جلسه نود و چهار : مؤمن؛ هم زرنگ هم سادهدل
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه نود و پنج : مرز باریک خوشبینی و واقعبینی
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه نود و شش : لغوگویی، آفت تمرکز و سلامت روح
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه نود و هفت : تجسس؛ گناه فراموششده در فرهنگ ما
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه نود و هشت : حقیقت پنهان غیبت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه صد : نیاز انسان به مقبولیت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه صد و یک
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه صد و دو
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه صد و سه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه صد و چهار
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه دو
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه سه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه چهار
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنج
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه شش
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هفت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هشت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه نه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه ده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه یازده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت