برخی نکات مطرح شده در این جلسه
نقش شبکههای اجتماعی در ایجاد حس کاذب شخصیت
غیبت بهعنوان تخریب مستقیم منزلت اجتماعی افراد
تقوا بهعنوان تنها ضمانت واقعی برای رعایت قانون
نگاه علامه طباطبایی به غیبت در المیزان
تفاوت نقد علمی با غیبت و تنقیص شخصیت
لزوم رسواسازی در موارد خاص برای حفظ جامعه
اهمیت حمایت از نیروهای مؤمن و حزباللهی
متن جلسه
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. یا ایها الذین آمنوا اجتنبوا کثیراً من الظن إن بعض الظن إثم ولا تجسسوا واتقوا الله إن الله تواب رحیم.
دربارهٔ شخصیت اجتماعی قرار شد که در این جلسه، [که] جلسهٔ پایانی بحثمان هست، نکاتی را عرض بکنیم [و] بحث را به پایان برسانیم. خیلی مهم این است که افراد در جامعه نیاز به حس مقبولیت، حس مطلوبیت، حس مفید بودن دارند. اصلاً ما با دیگران زندگی میکنیم برای اینکه نیازهایمان برطرف بشود و یکی از نیازهایمان همین نیاز به مقبولیت و مطلوبیت است. همه دوست دارند در چشم دیگران تکریم بشوند، بزرگ داشته بشوند، انسان مفیدی محسوب بشوند. این خاصیت جامعه است، اساس جامعه است. اصلاً جامعه بدون این [ویژگیها]، جامعه نیست! ساختار و فونداسیونی که خدای متعال برای این موضوع در نظر گرفته، چیست؟
من اول یک فونداسیون دیگر برای شما بگویم. اسم این شبکههای اجتماعی یک چیز عجیب و غریبی است. این شبکههای اجتماعی واقعاً چیز فوقالعادهای است؛ خصوصاً توییتر و اینستاگرام. حالا با تلگرام خیلی کاری نمیتوانیم داشته باشیم، باهاش [چون] تلگرام ذاتاً متفاوت است؛ یک بستری است برای تولید انبوه خبر و محتوا. اینستاگرام البته در آن تولید انبوه هست، در توییتر هم هست، ولی چیزی که مهم است، آن مطلوبیت و مورد پسند واقع شدن است که در این شبکههای اجتماعی [ایجاد میشود]. جالبه؛ یک ساختاری دارد: اولاً فقط "لایک" میشود کرد، شما فقط ابراز علاقه میتوانی بکنی، ابراز تنفر نمیتوانی [کنی].
بعد هم یک اهرم قدرتی هست دست آن ادمین به اسم "بلاک". پایت را از گلیمت بیشتر دراز بکنی، حرفی بزنی، کامنتی بگذاری، ریپلای بکنی، چیزی بگویی که من خوشم نیاید، از هستی ساقطی! مثل آن گلادیاتورها بود که اینجوری انگشت را برمیگرداند [رو به پایین]؛ این همان است، برمیگرداند و ساقط میکند. و فضایی [ایجاد میکند] برای اینکه شما خودت عرصهای بیاوری [و آدمهایی را پیدا کنی] که برایشان مطلوبیت داری و برای تو [مطلوبیت دارند]. فضای خیلی عجیبی است دیگر. میگردند از سراسر دنیا آدمهایی که همفکر تواند، هممدلاند با تو، پیدایت میکنند، فالو ات میکنند، لایکت میکنند، ریتوئیتت میکنند؛ شما یک شبکه میشوید. اگر کسی خارج از این حلقه [باشد]، چیست؟ هر که در این حلقه نیست، خارج از این ماجراست. آدمهایی که مثل ما هستند، اهمیت دارد لایکشان. و این حس مفید بودن را به آدم میدهد، برای آدم میآورد، ارضا میکند. احساس میکنی چقدر برای جامعه مفیدی، چقدر تأثیرگذاری. یک حس [است]، البته کاذب؛ البته یک حس کاذب.
واقعیاش چیست؟ واقعیاش تکریم اجتماعی است. همه واقعاً باید در جامعه محترم باشند. واقعاً غیبت را حرام کرده [است] به خاطر اینکه به شخصیت اجتماعی افراد لطمهای وارد نشود. برای اینکه دائم [همه]، در حال "لایک" همدیگر باشند؛ "لایک" واقعی همدیگر. [خداوند میگوید:] "من اهرم را هم نمیدهم دست خودت که اگر کسی این کار را نکرد ساقطش کنی. اهرم را میدهم دست تقوا و تقلا. جامعه را با تقوا باید اداره کرد." [و نمیگوید:] "بگیریم، ببندیم، زندانیاش کنیم."
در روایت، یک روایت خیلی زیبایی داریم، خیلی روایت زیباست. امیرالمؤمنین فرمود: "یک نفر اگر در این عالم صلاحیت داشته باشد که حبس ابد به او بخورد، آن هم اونی است که باید کنترل بشود: زبان است. دست و پا را میشود بست، زبان را میخواهیم چهکارش کنیم؟ زبان را چه کنترل میکند؟ تقوا یک مراقبت الهی لازم دارد."
مرحوم علامه [طباطبایی] در "المیزان"، در مورد این بحث که در سورهٔ مبارکهٔ یوسف، بعد از ماجرای دستگیر شدن حضرت یوسف و زندان افتادنش، میفرماید: "یک ضامن اجرایی برای قانون در جامعه بیشتر نداریم که واقعاً هر کسی قانون را عمل بکند، با عشق عمل بکند، در خلوت هم عمل بکند، حتی عمل به قانون برایش جریمه داشته باشد." حضرت یوسف اینجوری بود؛ به قانون عمل کرد، در خلوت هم عمل کرد، جریمهٔ عمل به قانون را هم پرداخت کرد. کسی به خاطر عمل به قانون بیفتد زندان، به خاطر چی؟ "لولا أن رآی برهان ربّه". چون عاشق خدا بود، چون موحد، چون خالص، چون با تقوا [بود]. اونی که ضامن اجرایی قانون است، تقواست. این باشد طلبتان؛ بعد از ماه مبارک انشاءالله خدمتتان رسیدیم. ایام تابستان که خدمتتان هستیم عزیزان، بعضیها هستند [که میخواهند] به بحث ما تخصصی [تر بپردازند]. تابستان انشاءالله در مورد این چند جلسه آن موقع بحث میکنیم که جامعه را فقط با تقوا، فقط جامعه را با تقوا میشود اداره کرد، نه با هیچ چیز دیگر. در ادامه صحبت خواهیم کرد. شخصیت اجتماعی خیلی چیز مهمی است. ما دائماً باید پالس مثبت از همدیگر دریافت بکنیم و برای همدیگر ارسال بکنیم.
بعضی از بزرگان و خوبانی که ما دیدیم، خدای متعال توفیق داد؛ البته استفاده که نکردیم، عرضه نداشتیم استفاده کنیم. حالا [امیدوارم] وبالمان نشود، باعث جهنم رفتنمان نشود. بعضی ویژگیهایشان واقعاً بینظیر بود. حالا هنوز هم هستند البته. فقط تعریف میکنند. با هر کسی مواجه میشدند، یک سری خوبی [از او میگفتند]. مثلاً طرف کلاً در عمرش یک بار یک کار خوبی کرده، [این] استاد به هر کسی میرسد، میخواهد او را معرفی کند [و میگوید]: "ایشان کسی است که فلان روز فلان جا به فلان کس کمک کرد." دائماً دیگر؛ آنقدر اینجوری شده بود.
ما یک وقتی به مشکل برخوردیم، ایشان یک موردی را برای ما معرفی کرد برای خواستگاری. آنقدر که تعریف کرد، دیگر ما فکر کردیم روی کرهٔ زمین مثل ایشان نیست. بعد رفتیم و نیاز به تحقیقات هست. والدهٔ ما با همسر این استاد بزرگوارشان ارتباط داشتند، تماس گرفتند. بعد آن خانم هم میشناختند این خانواده را. بعد مادر ما به آن همسر استاد گفت که: "این خانواده چهجورند و اینها؟ حاج آقا که خیلی تعریف کردند." [خانم گفتند:] "حاج آقا، اول یک چیزی به شما بگویم؛ حاج آقا اینجوری است: ما این بچهٔ سه سالهمان [آن] موقع، بچهشان سه [ساله بود]. این بچهٔ سه سالهمان وقتی در خانه خواب است، حاج آقا از بیرون میآید [و] ما میخواهیم در مورد یک کار بدی که این بچه کرده چیزی بگوییم، ایشان میگوید: "این [سخنان در مورد او در حالی که او] خواب [است]، غیبتش محسوب میشود. بگذار بیدار شود." [حاج آقا] جلوی غیبت آنجا را زد. آنقدر که همهچیز را مثبت میبیند. البته [با کمی دقت] یک گوشههایی [از حرف] هم فهمیدم که ایشان مثلاً فلان کلمه را کم، آن وسط گفت؛ این منظورش این بوده که حواستان باشد شاید بعداً به یک مشکلی بر بخورد، از آن مشکل هست."
این آدمها چقدر به بقیه شخصیت میدهند؟ چقدر آدمها در کنار اینها رشد میکنند؟
ما چقدر معاصی اجتماعی به خاطر کسب شخصیت اجتماعی است! میخواهیم جایگاه پیدا کنیم. [مثلاً] اینستاگرام، به قول خودشان، میخواهد طرف بشود – به قول خودشان – "شاخ اینستاگرام". چهکارها که نمیکند! [نمونههایی] به زبان [نمیتوان] آورد [از] بعضی از این کارهایی که آنقدر متعفن است، بعضی کارهایی که صورت میگیرد. بالاخره روزی سی چهل [هزار] کامنت میآید روی فالوورها و بعد مشهور میشود، بعداً یک شخصیتی میشود. این حالا فقط میخواسته هزینهها را برای یک کسی انجام بدهد، هنوز فالوورهایش را دارد. بعد موضوع سیاسی میگیرد، بعد نفی و اثبات میکند. چیزهای عجیب و غریبی است [که نمیتوانم] برای شما [بیشتر توضیح بدهم].
مختصر [بود]. انتقاد خیلی خوبی یکی از دوستان دیروز به من کرد که من خیلی از این انتقاد خوشم آمد، خیلی قشنگ. واقعاً آدم چقدر استفاده میکند از انتقادات خوب. به من گفتند که: "شما در طول این سال گذشته علامه طباطبایی را آوردی [و] آب از دهنمان راه افتاد. ذهنمان نسبت به ایشان خاصیت متحجرانه پیدا کند [که] دیگر انتقادی به ایشان نکنیم یا انتقادی به ایشان روا ندانیم." نه، اینجوری نیست. ما اولاً که در فضای علمی، اول یک شخصیت را باید به عنوان متبوع قرار داد [و] از روی دست او نوشت [تا] آدم پیشرفت بکند، ذهنش قوی بشود، بتواند نقد بکند. این یک نکته. و نکتهٔ بعدی اینکه چرا انتقاد باید کرد؟ ولی انتقاد به حق از جانب کسی که در آن مسئله [صلاحیت دارد]. در این دنیا کسی به اندازهٔ شهید مطهری عاشق و شیفتهٔ علامه طباطبایی نبود. عبارات شهید مطهری در مورد علامه عجیب غریب [است]. "دیگر در کتاب احیای تفکر اسلامی، کتاب المیزان باید صد سال تدریس بشود تا فهمیده بشود، فقط بفهمند که چه نوشته." علامه طباطبایی قبل از [رحلت] علامه [محمدتقی جعفری] دنیا رفت؟ [نه] دیگر، علامه در رحلت ایشان گریه کرد. [و میگفت:] "به من حالت رقص دست میداد." بزرگترین منتقد علامه طباطبایی، شهید مطهری است. سه چهار تا از نظریات اصلی، امهات فکری علامه در طول حیات علامه طباطبایی [را نقد کرده است]. یکیاش بحث نظریات اعتباری علامه طباطبایی است که در آن دوران البته خیلی مشکلات پیدا کرد، [و] نزدیک به افکار هگل [است]. حرف علامه طباطبایی و شهید مطهری هم با هگل در این مسائل مخالف است، هم با علامه طباطبایی به شدت هم مخالف است. پس میشود در عین حال که آدم ارادت دارد، نقد علمی هم داشته باشد. این پس بحثش جدا [است].
که ما از "المیزان" [ادامه میدهیم]. دقت بفرمایید، میفرماید: "خیلی سریع بخوانم. شما دیگر گوش بدهید، دیگر باید دقت بیشتری [کنید]. روز آخر ماه شعبان را، شما به نیت ورود در ماه رمضان، یک چند جملهای از قرآن را از تفسیر علامه طباطبایی با قصد قربت تعامل بفرمایید. انسان که از روز اول به حکم ضرورت، اجتماع تشکیل داد، برای این تشکیل داد که یک زندگی اجتماعی داشته باشد و در اجتماع دارای منزلتی شایسته و صالح باشد؛ منزلتی که به خاطر آن دیگران با او بیامیزند و او با دیگران از خیر دیگران بهرهمند و دیگران از خیر او برخوردار بشوند. غیبت عامل مؤثری است برای اینکه او را از این منزلت ساقط کند و این هویت را از او بگیرد. در آغاز، یک فرد را از عدد مجتمع صالح کم کند، سپس فرد دوم و سوم."
چرا زندگیهایی که باید در ظاهر آدمها با همدیگر رفتوآمد داشته باشند، تبدیل شده به اینکه خودشان تعیین میکنند با کی [رفتوآمد کنند]، با کی [رفتوآمد نکنند]؟ یکی از بدیهای فضای مجازی این است: شما خودت خانوادهات را تعیین میکنی. خانواده است دیگر! افراد خانواده را خودت تعیین کردی. هر که را بخواهی بیرون میکنی، هر که را بخواهی وارد میکنی. این خیلی بد است. جامعه، جامعهٔ خرابی است. اگر جامعه سالم باشد، همه از اینکه همدیگر را ببینند، کنار هم باشند، لذت میبرند. وضعیت افطاریهایی که در ماه رمضان آدم میبیند، سال به سال، رونقش دارد کمتر میشود. این همبستگیها، این روابط خانوادگی، یک عامل اصلی [در از بین رفتنشان] این کینهها و کدورتها [و] گسست خانواده، گسست جامعه [و] غیبت و بداندیشیهاست.
آن که یک نفر را [با] ذهنیتها نسبت بهش خراب میکنیم، یک نفر را [در] جایگاه اجتماعی و شخصیت اجتماعیاش رو [به فساد میکشانیم] و صلاح جامعه به فساد مبدل گردد و آن وقت دیگر افراد جامعه با هم انس نگیرند و از یکدیگر ایمن [نباشند] و به یکدیگر اعتماد نکنند. آن وقت است که "دوا" که همان تشکیل جامعه از روز نخست بود، به صورت دردی بیدوا در میآید. رحمت الله علیه. پس غیبت در حقیقت، ابطال هویت و شخصیت اجتماعی افرادی است که خودشان از جریان اطلاعی [ندارند]. "من خبر ندارم که دنبال سرشان چه چیزهایی میگویند و اگر خبر داشته باشند [و از] وضع خطری که این کار برایشان دارد اطلاع داشته باشند، از آن اعتراض میجویند و نمیدانند پردهای را که خدا بر روی عیوبشان انداخته، پردهپوشیها را بدین منظور کرده که حکم فطری بشر اجرا گردد؛ یعنی اینکه فطرت بشر این غرض حاصل میشود و افراد بشر دور هم جمع بشوند [و] با همدیگر تعاون و محافظت داشته باشند."
با در نظر گرفتن اینکه هیچ انسانی [عاری] از تمامی عیوب نیست، هرگز اجتماعی تشکیل نمیشد. در روایت دارد: "اگر خدا عیبهای شما را بر همدیگر نپوشانده بود، اگر خدا عیبهای شما را بر همدیگر نپوشیده بود، هیچکس حاضر نمیشد جنازهٔ هیچکس را دفن [کند]." جامعه با چی بناست [اگر] مخفی [نگهداشتن] عیوب ما از همدیگر [نباشد]؟ و بزرگترین رخنه در جامعه این است که کسی یک عیبی که از کسی سراغ [دارد]، منتشر [کند و] این پرده را کنار [بزند و] ذهنیتها نسبت به آن خراب [شود]. خیلی کار بدی است. حتی نسبت به دشمن، حتی نسبت به کسی که در جناح مخالف سیاسی ما [باشد].
شهید بهشتی میخواندم [که] آقازادهٔ شهید بهشتی دو سه تا خاطرهٔ عجیب دارد. آدم عجیبی است. نمیدانم چرا آنقدر [از او] یادم [میآید]. آنقدر عجیب میشود. گاهی تلویزیون نشسته بودیم؛ ماجرای چهاردهم اسفند. بنیصدر علیه شهید بهشتی سخنرانی میکرد. شهید بهشتی [بود] دیگر. حالا این را هم بگویم [بین پرانتز]: خیابان ایران که منزلش بوده، میآمده سرچشمه، سهراه سرچشمه، میدان بهارستان، یک چراغ قرمزی دارد. صبح به صبح یک بچهای بوده روزنامه میفروخته. [میخواسته] اخبار را داشته باشند [تا] کسی روزنامه نخرد. روزنامه را هم تیترش را بلند بلند میگفت که مشتری جلب بشود. او هر روز صبح که ما میآمدیم، میگفت: "خیانت جدید بهشتی! بدو بیا! دزدی جدید بهشتی! بدو بیا!"
همزمان [با سخنرانی بنیصدر] تلویزیون نشسته بودیم، سخنرانی میکرد با آن شعار بدی که من نمیتوانم به زبان بیاورم که چه شعاری میدادند در دانشگاه تهران. [شهید بهشتی گفت:] "ساکت باش! حق نداری غیبت [کنی]." بعد میگوید که پسر شهید بهشتی میگوید: "ما سخنرانی [را] گوش کردیم، شهید بهشتی برگشت منزل. تا من آمدم یک چیزی علیه بنیصدر بگویم، شهید [گفت]: "قیمت! آقا! اینکه فاسق علنی است، نمیدانم... [شما] از شخصیت اجتماعی [او] دفاع نمیکنی؟" [قرآن میفرماید:] "الذین آمنوا [یدافعون عنهم]؛ خدا از مؤمنین دفاع میکند." ما اگر مؤمن باشیم، ما... یا چه ایمانی! یک امت بود. برای ملت ما اینجوری [بود]. این شخصیت اجتماعی خیلی مهم است. [میگوید:] "غیبت [او را] حلال میکنم." [یا اگر] طلبهای غیبت کند، حلالش [میکنم]. غیبت جایز میشود.
بعد دیگر [نکتهٔ] ۱۲۳ [اینکه]: این را هم بدانید: شخصیت اجتماعی به میزانی که شخصیت اجتماعی ضریب پیدا میکند، غیبت آن آدم، درجاتش بالاتر میرود! لذا بزرگترین غیبت، غیبت علما و مراجع است. اگر کسی شطر کلمهای – شطر، شطر کلمهای – علیه علما سخن بگوید، دقت بفرمایید: "اگر کسی شطر کلمهای علیه علما سخن بگوید، عاقبتبهخیر نمیشود. توبه هم بکند، خدا توبهٔ او را نمیپذیرد." برای [همین] دیگران [مهم است] که اینها حیاتبخش، اینها هدایتگرند.
[مثلاً یکی از] مسئولین جمهوری اسلامی در مورد یکی از مراجع میگوید: "این دامادش فلانکاره [بوده]، درست نبوده." [این حرف را] رها باشد در طبیعت، خیلی خطرناک است. مرجع تقلیدی خراب میشود، آن هم مرجعی که وهابیت و بهائیت و اینور و آنور، همه دارند سرمایهگذاری میکنند که تخریبش کنند. تخریب در غیبت اونی که ملاک است دو تا چیز است. این را عرض کنم: یک: "تنقیص"؛ یک: "فقدان". یکی اینکه آن آدم حضور نداشته باشد، "فقدان". یکی هم "تنقیص"؛ جایگاه او کاهش پیدا کند، اعتبار او کاهش پیدا کند. اگر نقدی شد که اعتبار کسی را کاهش نداد، اصلاً اصل نقد هم همین است. نقد بکنیم، شخصیت آن طرف لطمه نبیند، کارش لطمه ببیند. کار... یک وقتی ما با "فعل" کار داریم، یک وقت با "فاعل" کار داریم. از جهت فعلش کار داریم. خیلی دقت میخواهد. "فعل" را باید کوبید؛ هرچقدر هم فعل خطرناکتر، موضع ما باید سریعتر و شفافتر [باشد].
عرض کردم، یک جاهایی غیبت واجب است. بعضی جهنم میروند به خاطر اینکه سکوت کردند. سکوت یعنی چی؟ شما میبینی یک کسی دارد یک جنایتی میکند، یک خیانتی میکند، سکوت [میکنی]؛ غیبت [واجب میشود]. جالبه؛ به حضرت امام میگفتند: "آقا! علیه محمدرضا پهلوی سخنرانی نکن. این شیعه است. حرم امام رضا میآید. قرآن چاپ میکند. مراسم میگیرد. مراسم عاشورا میگیرد. در دربار عید غدیر، عاشورا میگرفت. شیعه است. غیبت نکن." خیلی جالبهها، چه مقدسهایی پیدا میشوند! اینکه امام فرمود: "من زخمی که از متحجرین خوردم، از هیچکس نخوردم." این متحجرین مثل مارهای خوشخطوخال [میگویند:] "غیبت نکن!" [میگوییم:] چهکار بکنی دیگر؟ مشکلاتی که هست، هیچکدام ارزش این را ندارد که "آقا داد بزند، غیبت [کند]." این حرفی که من زدم، ارزش این را پیدا کرده که این داد بزند؟ چه غیبت!
چند تا نکتهٔ دیگر عرض بکنم. مرز ما: بهترین راه برای مقابله با بدی، نشر خوبی [است]. آقا! الان در مجموعهای داریم با هم کار میکنیم. یک نفر کمکاری میکند، [آیا] کرامت اجتماعیاش را حفظ [نکنیم]؟ الان فلان کس که زیر دست ماست، باید کارش را انجام بدهد، کارش را انجام نمیدهد. این را چهکارش کنیم؟ امیرالمؤمنین به مالک فرمود: "مالک! یک سری آدم هستند زیر دستت، کارهایشان را درست انجام نمیدهند. راه تنبیه اینها این است: آدمهایی که کارهایشان را درست انجام میدهند، تشویق [کن تا] جایگاه [آنها] در ذهنیت اجتماعی نسبت به او مثبت [شود]."
حالا گاهی آدمهایی که در یک نظام و در یک ساختار و در یک تشکیلات فداییاند، وفادارند، [عدهای] ذهنیتها نسبت بهشان خراب میکنند. رهبر انقلاب فرمودند: "آنهایی که علیه جوانان مؤمن حزباللهی موضع میگیرند، خیانت به این کشور میکنند. از همه چیز، از همه جور خیانتی بدتر این است [که] فلان صنعت تعطیل بشود، فلان چیز را بدهند، فلان بازرسی ویژه را [ممنوع] کنند؛ از همهٔ اینها بدتر این است که آن نیروهای خط اولی که برای فداکاری و دفاع وایمیایستند، سینه سپر میکنند، اینها را در ذهن مردم آدمهای متحجر، اُمُل، افراطی، بیعقل، بیسواد، اینها را اینجوری نشان بدهند." این گناهی نیست که خدا ازش بگذرد. این خیانتی نیست که خدا ازش بگذرد. ذهنیت نسبت به اینها خراب کردن، خیلی کار عجیب و غریبی است.
در این ماه مبارک رمضان که در پیش است، روی این مورد کار کنیم. اساتید میفرمودند که در ماه رمضان روی یک ویژگی کار کنیم [و] همهٔ موضوعات یکدفعه وارد نشویم. یک دریای دیگر [است]. ماه خداست و مهمانی خداست. یک انقلابی بشود [در وجود] آدم. یک چیزی را بگردد، پیدا کند، روی همان تمرکز کند. [مثلاً] این ماه رمضان، ماه بدون غیبت باشد. بد [است] اگر هم بد گفتیم، حلالیت بطلبیم. چند ساعت دیگر وارد ماه مبارک رمضان [میشویم]. حلالیتش را چهشکلی بطلبیم؟ ناراحت میشود. نه، بزرگان فرمودند: "شما به نحو کلی هم اگر استحلال کنی، استحلال (حلالیت طلبیدن) به نحو کلی هم استحلال کنیم، او هم بگوید "حلال کردم"، قبول است." الان آدم پیام میدهد، زنگ میزند: "فلانی! آقا! ماه رمضان دارد وارد میشود. ما را حلال کن. کلاً بدیای، چیزی اگر بوده از سمت ما به شما، [آن را] حلال [کن]." لازم [است] برای هر غیبتی آدم حلال [بخواهد]. کردید، سفت شد از اول! "إن الله تواب رحیم" [است].
تقوا داشته باشید. خدا تواب رحیم است. کسی سهم از رحمت دارد که اهل تقوا باشد. اصل تقوا. ما یک سال خدمت شما بودیم. من یک سال واقعاً برای بنده یک سال افتخارآمیزی بود. خدا را شکر میکنم و درود میفرستم به شرف آن برادر عزیزی که به ما اصرار کرد که ما وارد [دانشگاه شویم]، چون سالیان سال در فضای دانشگاه فاصله گرفته بودیم. یکی از دوستان عزیز و فاضلمان که رئیس پژوهشکدهٔ شهید [مطهری] [بودند]، تماس گرفتند؛ با اصرار ایشان بود که [به] دانشگاه فردوسی آمدیم. و برادر عزیزم، سرور گرامی، حاج طلا فداکاری کردند واقعاً که این موقعیت را در اختیار ما قرار دادند. واقعاً من خدا را شکر میکنم. با همهٔ مشغلهها، همهٔ کاستیها – این را هم باید [بگویم] – در بیان، در محتوا، در سر وقت آمدن، هزار و یک عیب و ایراد داریم. واقعاً باید عذرخواهی بکنیم [از] شما. ولی بابت اینکه در این جمع بودیم، محضر شما عزیزان بودیم، واقعاً ایام خیلی خوبی بود. خدا را شکر میکنم. عنایت ویژهای میدانم از جانب امام رضا علیهالسلام که ما را در محضر شما عزیزان آورد. از همهٔ عزیزان من درخواست حلالیت دارم. انشاءالله در این ماه مبارک برای هم دعا بکنیم. به یاد هم باشیم. ما که به همهٔ شما ارادت داریم، یادمان باشد. انشاءالله به یاد همهٔ عزیزان هستیم و دعاگو هستیم. [خداوند عاقبتمان را] بخیر بکند و خدای متعال از ما راضی باشد.
خدایا! در فرج امام عصر (عج) تعجیل بفرما. قلب نازنینش را از ما خشنود بفرما. و صلی الله علی سیدنا محمد و.
جلسات مرتبط

جلسه نود و پنج : مرز باریک خوشبینی و واقعبینی
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه نود و شش : لغوگویی، آفت تمرکز و سلامت روح
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه نود و هفت : تجسس؛ گناه فراموششده در فرهنگ ما
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه نود و هشت : حقیقت پنهان غیبت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه نود و نه : غیبت و تخریب امنیت روانی جامعه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه صد و یک
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه صد و دو
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه صد و سه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه صد و چهار
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه صد و پنج
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه دو
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه سه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه چهار
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنج
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه شش
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هفت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هشت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه نه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه ده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه یازده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت