تقوا بهعنوان معیار برتری انسانها در برابر سلسلهمراتب طبقاتی
نقش آب و اقلیم در شکلدهی توسعه و نابرابریهای منطقهای ایران
«لتعارفوا»: ضرورت شناخت تفاوتهای قومی، فرهنگی و وضعیت معلولان
تراکم جمعیت، تولید مازاد و چرخه فقر
زیستجهانی شهید مصطفی چمران
امیرالمومنین (علیهالسلام): پیوند دانایی و شجاعت در کنش اجتماعی
نقد اشرافیت و کاخنشینی مسئولان
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. «یا ایها الناس، ان اکرمکم عند الله اتقاکم، ان الله علیم خبیر». این آیه کریمه از آیات بسیار فوقالعاده قرآن کریم است. در عین حال که طبقات اجتماعی را معرفی میکند و جایگاه نشان میدهد، امتیاز و مراتب را بر حسب طبقات تعریف نمیکند.
فضای جامعه، فضایی است که استعداد انسانها مختلف است، امکانات مختلف است، رزقها مختلف است. انسانی باهوشتر، فضا برای کار او فراهمتر است. یک منطقه برخوردارتر؛ خب، این انسان داراتر است. و یک منطقهای هم محرومتر است؛ طبقه فرودست شکل میگیرد. نه آنی که داراتر است ممتازتر و بالاتر است، نه آنی که ندارد پایینتر. در واقع در جامعه، طبقه دستچندم به حساب میآید.
قبیلهها و شعوب هستند؛ انسانها امکانات و موقعیتهای مختلفی دارند. این طبیعی است. کتابی که دیروز معرفی کردیم، [از] دکتر زیباکلام. حالا هم با خود ایشان اختلاف نظر زیاد است؛ هم در مسائل مختلف، هم در خود این کتاب؛ و هم اینکه همه مطالب کتاب از جهت خود ما لزوماً مورد تأیید نیست. در مورد نقش آب در دارا بودن یک کشور. «ما چگونه ما شدیم؟» و کتاب «غرب چگونه غرب شد؟»؛ دو کتاب از ایشان هست.
در کتاب «ما چگونه ما شدیم؟»، آن کتاب مال دهه هفتاد است. البته کتاب بسیار پرفروشی هم هست، در بیست و هفت هشت بار چاپ شده و مطالب خوبی هم دارد. از زاویه خوبی ایشان وارد بحث شده است. به قول خود ایشان: «من خواستم همه کاسه کوزهها را سر دشمن خراب نکنیم. یکم بیاییم خودمان را مقصر بدانیم، ببینیم که تقصیر ما چیست؟» البته یک جوری آدم کمکم میفهمد که انگار یک جورایی هم تقصیر خداست! یکم که کتاب را میخواند، احساس میکند که انگار خدا هم بیتقصیر نیست.
هر چه آب و باران و جنگل برای غربیها گذاشته است! دلیل عمده اصل این است که خب، یک مملکتی فقیر میشود؛ منابع طبیعیاش وقتی کم باشد، آن مملکت فقیر باشد. بعد، آن چیزی که منابع طبیعی را سرشار میکند، آب است. ایران هم به خاطر اینکه دو سلسله جبال، راه ورودی ابرها را بستهاند، ابری نمیآید که باران بیاید. از بالا، البرز بسته است، آب پایین نمیآید. از شرق هم زاگرس برخوردار است. نسبتاً سمت لرستان و اینها منطقه سرسبز است. شمال هم سرسبز است، وسط همه کویر. و یک جورایی انگار تقصیر خداست دیگر! کوهها را اشتباهی گذاشته است. نباید خیلی روی آن بحث کرد که خب، این مناطق، مناطق برخوردار میشوند و کمکم بدبختی و عقبماندگی [میآید]. عقبماندگی ما به خاطر این است که آب نداریم.
اروپاییها آب دارند، باران دارند. بعد، مقایسه هم میکنیم. مقایسه خوبی هم هست که مثلاً سرانه بارشی متوسط در دنیا ۱۰۰ میلیمتر در سال است. بیشترین حدش در ایران ۵۰ کیلومتر [است]. بعد، مثلاً کانادا ۲۰۰ میلیمتر آب در سال متوسطش است. در ایران بالاترین جا مثلاً آستارا است که این حالا مثلاً از همه بالاتر است و اینها. بعد میآید مازندران و اینها. حالا مشهد هم جزو جاهایی است که تقریباً خیلی پایین است. سرانه بحث میکند. و خب، اینکه ما دارا نیستیم، علتش این است. با آخر هم آدم میماند که باید چهکار کرد؟ آب نداریم، باید چهکار کنیم؟
آب هست، جمعیتی هم هست. و جمعیت هم قدرت میآورد. هر چقدر تراکم جمعیت بیشتر باشد، قدرت بیشتر است، تولید بیشتر است. تولید بیش از مصرف... شهرهای مختلف ایران تولید میکنند، ولی تولید به بیش از مصرف نمیرسد. بلوچستان نهایتاً تولیدش بتواند کفاف مصرفش را بدهد. بعضی جاها خیلی تک و توک، مثل مثلاً حالا شمال و غرب اینها، یک مقداری تولیدش بیش از مصرف خوب است. جمعیتی که تولید بیش از مصرف نداشته باشد، سرمایه و درآمدی هم ندارد. سرمایه و درآمد هم که نباشد، منطقه محروم [میماند].
تأمل. اگر خواستید بفرمایید، از آن مطالب خوبی استخراج [میشود]. قرآن میفرماید: «قبیله قبیله کردیم [تا] همدیگر را بشناسید»، «لتعارفوا»؛ تفاوتها را ببینید و ببینید که خب مثلاً این آقا یک چیزهایی دارد که شما ندارید، شما یک چیزهایی دارید که ایشان ندارد. چه جالب! تصوری که نسبت به بیماران مثلاً هست، معلولین مثلاً هست... خب، ببین! تو اگر چشم نداشتی، این شکلی [میشدی]. دست و پا نداشتی، این شکلی میشود. نخاع تو اگر مثلاً سالم نبود، این شکلی [میشدی]. خب، خدا فقط ما را متفاوت آفرید که همدیگر را ببینیم؛ که ببینیم اگر مثلاً آنجور نبودیم، اینجوری میشدیم. رنگ صورتها را مختلف کرد، زبانها را مختلف کرد؛ فقط برای این بود که ما ببینیم که خب، ما مثلاً سفید هستیم. یعنی تعریف متکبرانهای است؛ نگاه، نگاه بدی است. نگاه کنیم که خدا را شکر کنیم [که ما سفید هستیم؟].
خب، مگر آن معلول بنده خدا چه محرومیتی دارد؟ انسانهای درجه یک هستیم [و] ما بریم اینها را نگاه کنیم، ببینیم آدمهای درجه دو چهشکلیاند؟ قدر درجه یک [بودن]. منظور قرآن این است: سفیدها بروند سیاهها را نگاه کنند، قدر سفید بودنشان را بدانند. پولدارها بروند بدبختبیچارهها را نگاه کنند، قدر پولدار بودنشان را بدانند. ماه رمضان هم برایت این است که پولدارها گرسنگی تحمل کنند؛ [گفته] بود که پولدارها چی میکشند.
البته ماه رمضان یکی از کارکردهایش این است که داراها از مشکلات ندارها سر در میآورند. لذا شما میبینید در ماه رمضان، انفاقی که میشود، صدقات که داده میشود؛ یعنی اینکه آن مردم بیشتر همزادپنداری کردهاند. داراها بیشتر همزادپنداری کردهاند، درد فقرا را فهمیدند، گرسنگی کشیدند. [وجود دارد] پولدارها، [و] یک طبقه بدبختبیچاره. «تعارفوا»، همدیگر را بشناسید.
بشناسید، بشناسید یعنی چی؟ اطلاع پایانی... به نظرم ایشان بوده، [در] حوزه علمیه. من یک وقتی رفته بودم یکی از شهرستانها. بعد دیدم که یکی از شاگردان من که خب، دست ما میآمدند، به موقعیتی رسیده. در منطقه خودش، موقعیت ممتازی پیدا کرده، [شده] امام جمعه. شاگرد زیاد داشتم. او را شناختم. آمدم جلو. متبخترانه و متکبرانه [پرسید]: «احوال آقا چطور است؟ خوب هستید؟ انشاءالله ما که اینجا مشغولیم، بالاخره این کارها، مراجعات...» دیدم که خیلی لحنش مغرورانه است. لهجه آذری داشتم. بعد فرموده بودند که: «من دیدم این خیلی از موضع بالا دارد صحبت میکند.» از من پرسید که: «شما هنوز مشغول چه کاری هستید در قم؟» دستم را گرفتم سمتش، گفتم: «هیچگاه...» [کسی که] به یک موقعیتی رسیده، گذشته را فراموش میکند.
«شعوب شعوب» کردیم؛ همدیگر را بشناسید! چهها در دست دارید و چه نیازهایی دیگران دارند که تو میتوانی آن را برآورده کنی. واقعاً فوقالعاده است، واقعاً فوقالعاده. شخصیتی بینظیر. باید در همه دانشگاههای ما یک مجسمه، یک تابلو، یک چیزی از ایشان باشد دیگر. ما قرار است خروجی همه دانشگاههایمان چمران [باشد]. قرار است که دانشجوهای ما از آنها چمران دربیاید. ما دانشگاه داریم که تولید انبوه چمران داشته باشیم. ما هی باید هر سال چمرانها تولید کنیم.
کسی که وقتی در آمریکا درس میخواند، استادی که نمره ۲۰ او ۱۸-۱۸ است، برگه اتحاد فیزیک چمران را وقتی میخواند، به او ۲۲ میدهد. [استاد گفت:] «من این را دادم یادگاری برای خودم بماند که من یک بار یک ۲۲ دادم!» هوش واقعاً فوقالعاده است. هنوز آثار ایشان [در] فیزیک هستهای [هست]؛ مبدع، ایشان در بین ایران و ایرانیان بوده است.
الان هم برخی حالا از کودکی او میگویند که: «من پدرم یک قرون به من داد [تا] بروم نان بخرم. من آمدم در خیابان دیدم که یک فقیری [نیاز] دارد. دلم نیامد من بروم نان را بخرم و ما سیر بخوابیم، [در حالی که او] گرسنه باشد. پول دادم به او. برگشتم خانه. برای اینکه پدر و مادرم و من آن شب در سیاهچال، گرسنه و تشنه، در سرما انداختند و خوابیدم. تا صبح لرزیدم تا یکم احساس بکنم درد فقیر [را]. گفتم من بکشم [تا] حرکت ۱۰ نفر را بهرهمند کنم.»
لبنان، تفنگ دست. خیلی عجیب است! آن [درباره] کدام امیرالمؤمنین است؟ [که] میگوید: «ما اعرف فیلسوف شجاعت الا علی»؟ فیلسوف شجاعی در طول تاریخ نمیشناسم مگر علی بن ابیطالب. فیلسوف که تفنگ دست نمیگیرد! فیلسوف که شمشیر دست نمیگیرد! حالا باید در «وزان» این جمله بوعلی بگوییم که ما هیچ دانشمند رزمندهای را نمیشناسیم در این سطح از دانش جنگهای نامنظم. نوع رسمی مطالعه بکنید، خیلی واقعاً عجیب بوده است. شهید چمران، شخصیتی استثنایی.
شهید چمران، یتیمخانه [تأسیس میکند]. همسر لبنانی میگیرد: خانم غاده جابر (غاده با غین). هادی جابر... خاطرات ایشان را بخوانید. اصلاً کتابهایی که در مورد شهید چمران چاپ شده، بخوانید. کتابهای مطالعه زیاد داشته باشید. روحیه آدم را عوض میکند، فضای ذهنی آدم را عوض میکند. همسر توسط خود ایشان مسلمان میشود، محجبه میشود، مهریهاش میشود آموزش قرآن. بعضی [از] خانواده متوکلی بوده است. یتیمخانه شهید چمران تشکیل میدهد. کسی که هیئت علمی بوده در آمریکا، پا میشود، میآید اینجا، در لبنان فعالیت [میکند]. دیر آمد. برای ایشان غذای مادر من درست کرد، برنجی بود. حالا مثلاً [خواست] برداشت [کند،] پرسید که: «بچهها امشب یتیمخانه چی خوردند؟» [جواب دادند:] «بابا، اینها همه شام خوردند، سیر خوابیدند. [در حالی که] خبر ندارند تو چی میخوری!»
بچهها خوابند! خدایا! بچهها که بیدارند؟! مسئول این شکلی داریم. طبقه ممتاز، اشراف، [مثلاً] ژل خوب، نرمتن... دلیل نرمتنان تصدیق کند. چند هزار متر زمین در لواسان به او دادند. با چه مصیبتی باید از او پس گرفت؟ چه ادراکی خواهد داشت از درد مردم؟ متوهمتر از همه اینان. [در] جلسه [آینده] با هم صحبت خواهیم کرد. هفته آینده بحث بسیار مهمی است.
امام یک دستهبندی دارد. مردم را دو دسته میکند: بالاشهریها، پایینشهریها. خود امام [هم در] جماران بوده دیگر. یک طبقه ممتازی که صرف اینکه داراتر است، احساس میکند که داناتر است و همه سیاستهای مملکت را اینها باید انتخاب [کنند]. درد مردم را نمیفهمد. مثل چمران بمیرید، مثل چمران زندگی کنید. چمران! تنگ شده [که] ببینمش. جدا از گزارش، چه روحیهای داشته است!
از تمام مسئولین و وزرای ما، سطح سوادش بالاتر بوده است. وزیر اول انقلاب، دکتر از آمریکا گرفته [بود]. وزارت دفاع را انتخاب میکنیم. [وزیر دفاع] میدان جنگ. وزیر دفاع میدان جنگ! کدام وزیری الان در میدان است؟ در میدان، رسماً وزیری که با بسیاری از قشر مستضعف در تماس [است]. مردم را میبینند. با افتخار [که] بعضی از این بزرگواران روزی ۷۰ میلیون، ۸۰ میلیون درآمد دارند. روزی یک عمل جراحی شد، چقدر درآمدش است؟ بعد با افتخار میآید اعلام میکند: «من فلان ماشین، فلان ماشین را میخواستم بگیرم، این یکی امنیتش بیشتر است.»
[در] مشهد سخنرانی میکند، توصیف و ثنای پولدارها و پولداری! چه طبقهای [است]؟ کی؟ یک مسئولی که سالها مستأجر بوده، یکهو از پایین شهر میرود بالای شهر! حقوق کارمندی یعنی چی؟ چه معنایی دارد؟ قابل فهم نیست. یک طبقه ممتاز اشراف را میخواهد شکل بگیرد. از قِبَل مکیدن خون مردم، از قِبَل ریاست برای مردم، میرود بالاتر؛ فاصلهاش با ما بیشتر میشود. ریز میبیند. توهم است. دروغ است. اینها را بستهاند، میخواهند ما را خراب کنند. دفاع نیست. قابل فهم نیست. نابود میکنند انقلاب را.
امام فرمود: «روزی که مسئولان ما متوجه کاخنشینی شدند، به تعبیر خودشان، فاتحه اسلام و جمهوری اسلامی را بخوانید.» مسئولین متوجه کاخ [زندگی کردن] شدند؟ چند تا مسئول داریم که زیر نیاوران زندگی میکنند؟ بگویید، پیدا کنید! چند تا داریم [که] درد حاشیه شهر و مردم پایین [را میفهمند و] مترو بنشینند؟ اینها درد و دلهای ماست و حرفهای جدی است که باید با همدیگر، انشاءالله، بیشتر صحبت بکنیم.
خدایا، فرج امام عصر را [نزدیک کن]؛ قلب نازنینش را از ما راضی بفرما! دانشجوهای ما، دانشجوهای مؤمن ما، اساتید مؤمن ما؛ همه را از جنس و رنگ و نوع چمران قرار بده!