نقش آب و جغرافیا در توسعه و نقد نگاه تقلیلگرایانه
خطبه قاصعه امیرالمؤمنین (علیهالسلام) درباره تکبر و امتحانات الهی
قرار گرفتن کعبه در سرزمین بیابانی بهعنوان آزمایش ایمان
رویارویی حضرت موسی (علیهالسلام) با فرعون و تضاد ظاهری قدرتها
مفهوم «زینت» و «مال» در دعای حضرت موسی (علیهالسلام)
ماجرای عبور بنیاسرائیل از دریا و نصرت الهی با ایمان حداقلی
پاسخ به شبهه «آیا مؤمنان همیشه فقیر و محروماند؟»
جایگاه فدک در تولید ثروت مشروع برای اهل ایمان
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم
«یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا إن اکرمکم عند الله اتقاکم إن الله علیم خبیر»
دو تا انتقادی که دوستان جلسه قبل به بحث دیروزمان داشتند را مطرح بکنم. بزرگواری که مستشکل بودند را در میان جمع نمیبینم. اولاً تشکر میکنم از دوستانی که نقد دارند؛ خیلی خوب است. خاصیت یک بحث علمی همین است؛ به تعبیر حضرت امام، این دو جلسه روضه نیست که یک نفر بخواند و حالا یا بگریند یا بخندند و بلند شوند بروند. این یک جلسه علمی است و تشکر میکنم که اگر نقدی هست، به خودمان مطرح میشود، پیش خودمان آورده میشود، نه اینکه پشت سر برده شود، با کم و زیاد و بحث خلاصه به جاهای دیگری کشیده شود.
یک نقدی که داشتند این بود که چرا شما از آقای دکتر صادق زیباکلام (من فکر کردم که اول میخواهند از ایشان دفاع کنند، بعد دیدم که نه، هجمه به خود ایشان بود)، مثلاً یک جوری انگار منظورشان این بود که «شأن تو نیست دهن به دهن بشوی با ایشان؟» ما اینطور [نگاهی] نداریم. ثانیاً ایشان را در برخی حوزهها صاحبنظر میدانیم و به مطالبی که فرمودند، اعتنا میکنیم. حالا در مباحث تاریخی، بله، ما به ایشان کاری نداریم. مثلاً ایشان میفرمایند که «عید سعید قربان یادگار پیغمبر اسلام است»؛ در حالی که عید سعید قربانِ حضرت ابراهیم (علیهالسلام) بوده است. یا مثلاً خدمت شما عرض کنم که ایشان برخی تحلیلهای سیاسی و مباحث [خاصی را مطرح میکنند]؛ میفهمم که «ما هر وقت تیم ملی ایران بازیهای جهانی را میبازد، خوشحال میشویم»؛ با حرف ایشان [در این زمینه] کاری نداریم. یا مثلاً میفرمایند که، عرض کنم خدمت شما، «مردم آمریکا نمیگذارند رئیس جمهورشان برجام را پاره کند». تخصصشان علوم سیاسی هست، ولی به تحلیل سیاسی ایشان هم کار نداریم.
یک کتابی دارد: «ما چگونه ما شدیم، غرب چگونه غرب شد». تولیدات علمی خود ایشان هم در واقع نیست، ترجمه است. خوب ترجمه کرده، حرف غربیها را جمعآوری کرده، خوب تطبیق داده است. از این جهت این کتاب مطرح شد؛ رویش هم بحث [میشود]. از بحث علمی باید استقبال کرد؛ تضارب آرا میآورد. مبنای ما قرآن است. اینجا از جلسه اول گفتیم دور هم میخواهیم بنشینیم روی مباحث قرآنی کمی تأمل بکنیم. حرف هم زیاد است در این مباحث. حالا وارد بحث طبقات اجتماعی شدیم. چند جلسه انشاءالله بحث خواهیم کرد؛ خیلی اینجا حرف داریم ما.
یکی از دلایل عقبافتادگیمان این است که آب نداریم و سرزمینمان، سرزمینی بیابانی [است]. غربیها آب و سرزمینشان جنگلی است، جنگل حاصلخیز؛ خب، رشد کردند. نصف حرف درست است. حالا ایشان البته به کشاورزی نظر دارد؛ این هم بحث خوبی است، بحث بشود. قبلاً هم یک مقداری بحث کردیم. ولی خب این بقیه حرفش چیست؟ کسی که نگاه قرآنی دارد، یک سری چیزهای دیگر هم کنار این میفهمد؛ چیزهای دیگری هم که [این آقا] میگوید.
یک نکتهای را من عرض کردم، توضیح بیشتر میخواهم بدهم، بعد برسم به اشکال دومی که دیروز عزیزمان مطرح کرده بودند که آن هم در دل این جواب پیدا میکند. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) یک خطبهای دارند در نهجالبلاغه؛ خطبه قاصعه. من استدعا میکنم، التماس میکنم از عزیزانمان این خطبه را بخوانند. طولانی است البته، سی صفحه است در نهجالبلاغه. خطبه «قاصعه»؛ قاف، الف، صاد، عین، ها، قاصعه. عمده خطبه، موضوعش در مورد تکبر است، ولی خیلی مباحث را امیرالمؤمنین (علیهالسلام) مطرح فرمودند. خیلی چیزها گیر آدم میآید، خیلی چیزها، خیلی چیزها آدم میفهمد. یکیاش این است که خدای متعال چه مدلی امتحان میگیرد برای اینکه تکبر آدمها و کفر آدمها، جحود آدمها، انکار آدمها بیرون بیاید. میفرماید خدای متعال یکی از چیزهایی که با آن امتحان میگیرد، این است که یک شکوه ظاهری میدهد به جبهه کفر و استکبار.
یکی از چیزهایی که خدا با آن امتحان میگیرد، امکانات به اینها میدهد، ابزار به اینها میدهد. کافر وضعش بهتر است؛ اینکه کافر باران دارد، اینکه کافر زمین دارد، اینکه کافر کاخ دارد، میکشد به سمت اینکه ایمان نیاوری. اصلاً خدا خودش یک کارهایی میکند که ایمان نیاوری! امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میفرماید: خدا اگر میخواست، آنقدر کار بلد بود برای اینکه نرخ بشکند [و] همه همینجور کیلو کیلو مسلمان شوند، مؤمن شوند. خدا کار سخت کرده برای ایمان ما. دو سه دور این را بحث کردیم، مقایسه کردیم؛ هم قم، هم مشهد، هم جاهای دیگر شاید مقایسه کردیم. خیلی خطبه شریفی است؛ خیلی نکته دارد.
حضرت کعبه را مثال میزنند. نمیدانم، یک وقتی اینجا شاید با همدیگر گفتگو کردیم. حضرت میفرماید که خدا اگر میخواست، کعبه را در جنگلها، کنار آبشارها، [با] سنگهای قیمتی میگذاشت؛ یک جای دیدنی و توریستی. همه میآمدند، همه میآمدند. خدا آمده کعبه را گذاشته کجا؟ سرزمینی که نه آب دارد، نه علف دارد، نه کوه دارد؛ سنگلاخ [است]، کوه هم ندارد. یک بیابان عمیق؛ آب میآید تویش، باتلاق میشود، جمع میشود و مردم خفه میشوند. [همان] عمیق از وسط بیابانها و راههایی که وقتی میآمدند، راه میافتادند به سمت حج، نصف [آنها] یا میمردند در مسیر. همین الآن من در خیلی از قبرستانهای کشور که میروم، عادت دارم، اصرار دارم؛ میروم قبرها را میخوانم. آقا، «حافظهات ضعیف میشود» [گفتند]. گفتم: «آن کس که دنبال چرت و پرت بگردد، حافظهاش ضعیف میشود؛ کسی دنبال عبرت باشد، ضعیف نمیشود، برایش هم خوب است.» هر شهری که بروم، قبرستانش را میروم [و] میخوانم. بسیاری از قبورِ قبرستانها مال کسانی است که حج رفتهاند؛ همین مال پنجاه سال پیش [را میگویم]. برنمیگشتند. در پنجاه سال پیش، بخش عمدهای از مردم، تعداد خیلی زیادی، وقتی میرفتند، دیگر برنمیگشتند. حالا شما پانصد سال پیش، هزار سال پیش، از مشهد اگر میخواستی راه بیفتی حج بروی، یک سال فکر کنم رفت و برگشت طول میکشید. چرا خدا این کار را کرد؟ خدا میخواست کسی حج نیاید؟ آقا، این چه حرفی است؟ بله، همین است. خودش میپوشاند؛ ظاهر را میپوشاند؛ یک ظاهر سادهای میدهد، ظاهر گولزنندهای میدهد که خیلی کسی جذب الکی نشود؛ اثر ایمان بیاید، اثر باور بیاید.
بعد امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرعون را مثال میزند. [ایشان] میفرماید: موسی وقتی که آمد، [با لباسِ] «فشرت لهو بعثیه»، یک عصا دستش بود، یک لباس پشمی دستش بود. آمد در آن کاخ فرعون که هنوز که هنوز است، یکی از مناطق بینظیر روی کره زمین است؛ این اهرام ثلاثه از جهت ثروت و از جهت قیمت، معادل [آن] روی کره زمین نداشته باشد. در کاخ وارد شد حضرت موسی؛ یک عصا دستش بود، یک جلیقه پشمی [بر تن داشت]. بعد به فرعون گفت: «به من ایمان بیاور.» خندیدند. بعد حضرت موسی که حالا خدا کارهایی میکندها؛ لااقل خدایا یک آدم بفرست درست بتواند حرف بزند! حضرت موسی در صحبت کردن تپق میزد. [او دعا کرد و دعایش] برآورده میشود: «رب اشرح لی صدری...» عقده داشت در گفتارش. البته ذیل همین آیه، مرحوم علامه طباطبایی در المیزان [میفرمایند] که این دعا را که کرد: «فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ»؛ خدا مستجاب کرد. مگر عقده لسانی حضرت موسی برطرف شد؟ ولی وقتی که آمد با فرعون صحبت بکند، زبانش نمیچرخید. فرعون برگشت گفت: «لا یَکادُ یُبِین.» حرف بزند با یک عصا! پا شده آمده با یک لباس پشمی! میگوید: «به من ایمان بیاور، کاخت را نگه میدارم. کاخت اگر میخواهی برایت بماند، باید به من ایمان بیاوری.» خب آخه این حرفهایی است؟ آخه کی باور میکند اینها را؟ «سیستمی را بنداز!» امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میفرماید: خدا اگر میخواست، میتوانست آنقدر طلا و جواهرات با موسی بفرستد که [همه] کاخ [را پر کند]، یک سپاهی از فیل، پلنگ و گرگ و همینجور پشت حضرت موسی وارد کاخ شوند، کی جرئت دارد ایمان نیاورد؟
بعد حضرت موسی در سوره مبارکه یونس خطاب میکند [به خدای متعال]: «رَبَّنَا إِنَّکَ آتَیْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ زِینَهً وَ أَمْوَالًا فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا رَبَّنَا لِیُضِلُّوا عَنْ سَبِیلِکَ...» خیلی آیه عجیبی است! [و ادامه:] «...وَامْحُقْ أَمْوَالَهُمْ...» «خدایا تو آنقدر از مال و زینت [به آنها دادی که...]». من [تعجب میکنم که] علامه اینجا غوغا کرده، در المیزان میفرماید: «زینت غیر از مال است؛ گاهی آدم مال دارد، زینت ندارد. هم مال داشتن، هم شکوه داشتن، دلبری داشتن.» [و ادامه میدهد:] «خدایا تو آنقدر به فرعون و این اشراف دور و برش زینت و مال دادی که دیگر هیچکس ایمان [نمیآورد]. دل بردن از همه! تو چه داری؟» من دعا میکنم... حضرت موسی بعد از این دعاها، بعد از اینکه حالا اینها از آب رد میشوند و ماجراها پیش میآید، خب فرعون غرق میشود. هرچه که اموال و دارایی اینها بوده، میرسد به موسی و اطرافیانش. بحث جدی سینار در کتابهای اندیشه و معارف و اینها به ما نمیگویند. اینها جزو اصول دین است. خب، اشکال دوم برادرمان این بود که اینجور که شما میگویید که «ما هیچوقت پس نباید پولدار بشویم؟ چیه؟ همیشه باید مؤمنان توسریخور و بدبخت و بیچاره و هرچی مال و مکنت مال آنهاست؟» نه عزیزم! [قرار است] پولدار بشویم. فدک که بحث مفصلی کردیم، تحلیل مفصلی داشتیم. نمیدانم اینجا شاید ظهر هم یک بسته در مورد فدک گفتیم. فدک را بروید مطالعه بکنید؛ چی بوده؟ چه باغی بوده؟ برند بوده؟ همه محصولاتش برند بوده؟ این مال حضرت زهرا (سلام الله علیها) و امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بود. تولید ثروت باید کرد.
اوّلی که خدای متعال این عالم را آفریده، جبهه مؤمنین و کفار شکل [گرفت]. کفار [به آنها] یک شکوه ظاهری داده [شده است]. تا همین امروز هم بوده است. کی به مؤمنین قدرت و ثروت میدهد؟ هر وقت مؤمنین اولِ اوّل ایمان بیاورند، ثروت آنورهاست، قدرت آنورهاست. «نمیخواهی بروی؟» یک دلرباییهایی از آنور میکند. بعد دید نه، اینجا صفر ایستادی. همه اینها را میزند، میرود؛ هرچه مال آنهاست: «وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ». خیلی تعابیر عالی است؛ همهاش به تو ارث میرسد. مثل موسی؛ حضرت موسی وقتی که میخواست این بنیاسرائیل را جمع کرد، [شبانه آنها را برداشت و آورد تا] «فَسِرْ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ» در بروند. اینها نیرویی نداشتند بخواهند با فرعون درگیر بشوند، امکانات [نداشتند]. شبانه این را فقط خواستند در بروند. مهندسی امتحانات خدا اینجوری است. اینها را باید به ما یاد بدهند؛ بگویند: «فرار کن!» رسیدند به رود نیل. اطرافیان موسی برگشتند، گفتند که: «إِنَّا لَمُدْرَکُونَ.» آقا، اینها از پشت دارند میآیند، رسیدند به ما؛ صدای اسبهای فرعون دارد میآید. پیدا کردند. سیستم اطلاعاتی قوی فرعون رد اینها را زد، سریع رسیدند به اینها. شبانه [بود]؛ از پشت فرعون و همه آن سپاه مجهز [در حال تعقیب بودند] و از روبهرو دریا [بود]. [موسی گفت:] «خدا با من است.» عصا را زد، دریا [شکافته شد]. آمدند تو دل دریا. آنها هم دنبال اینها آمدند. همه را رد کرد، زد [و] دریا برگشت. چند بار عرض کردم جاهای مختلف، شاید اینجا نگفته باشم: خدا چه نصرتی رساند به کیا؟ به بنیاسرائیل! بنیاسرائیل کی بودند؟ چقدر درک ایمانی داشتند؟ در چه سطحی از ایمان بودند؟ بنیاسرائیل آنقدر سطح ایمانشان پایین بود، وقتی اینها از دریا رد شدند، دیدند فرعون غرق شد، رد شدند، رسیدند به قوم بتپرست. برگشتند به حضرت موسی، گفتند که: «اِجْعَلْ لَنَا إِلَهًا کَمَا لَهُمْ آلِهَهٌ.» «خوشگل ایمان بودند؟» آن نصرت بهشان رسید، [تا] به آن درجه برسند. نه، کمترین ایمان [هم] نصرت رسید. چون طرف مقابل هیچ است. وقتی [که طرف مقابل] هیچ است، شما بیست و پنج صدم که باشی، میروی. تمدنی است که صفر است، هیچ مبنایی ندارد. «إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا.» به شرط اینکه «جاءَ الْحَقُّ» [یعنی] حق بیاید؛ ولو بیست و پنج درصدش بیاید، باطل ایمان میخواهد.
طبقه مؤمنین از اول، طبقه محروم و مستضعفی بوده است. خب، قرار است تا آخر اینجور باشد؟ نه! قدرت دست طرف مقابل بوده، خدا داده. [خدا فرمود:] «دادم شما را امتحان کنم.» [خطاب به خداوند:] «إِنَّکَ آتَیْتَ [فرعون و ملأه]»؛ تو به اینها اینها را دادی «لِیُضِلُّوا عَنْ سَبِیلِکَ». [خدا میفرماید:] «دادی که از راه بیدینی، همه را گمراه کنم، امتحان بگیرم.» البته این را هم بدانید طیف مقابل، آن کس که دارد، اثر ظلم به او رسیده است. حالا ما در مورد غرب انشاءالله مفصل بحث میکنیم. وقت امروزمان تمام [است]. در مورد غرب بحث مفصلی داریم. تمدن غرب، علمش را قبول داریم، تکنولوژیاش را قبول داریم؛ همه اینها سر جایش درست است. [این] ظاهری است که خدا به کفار داده است. این نکته اول.
نکته دوم: بخش عمدهای از این [ثروت] با ظلم حاصل شده، با استعمار حاصل شده، با دیکتاتوری حاصل شده، با هژمونی حاصل شده. [اگر] ثروتمند بشویم، [فقط همین] ثروت نیست؛ این که قدرت نیست!
نکته بعدی: انشاءالله یک بحثی در مورد طبقات اجتماعی داریم که حالا در این جلسه فقط توانستیم یک توضیح اجمالی اشاره بکنیم. بحث خوبی است. اگر دوستان [توجه کنند]، درخواست من این است: حالا برخی از اشکالاتم که پیش میآید، به خاطر این است که پیگیری در مباحث نیست. بحث ما، بحث سلسلهوار است. البته بنا داریم یک جوری طرح و بحث و ارائه بدهیم که اگر کسی ده دقیقه یک جلسه هم آمد، یک چیزی [بفهمد]؛ حالا [اگر هم] هیچی از سفره قرآن [نباشد]. ولی بحثمان، بحث سلسلهای است؛ یک بحث مفصلی است. از دوستان خواهش دارم اگر کسی میتواند پیگیری بکند. اینجا هم نشد، در فضای مجازی فایلها آپلود میشود و ارائه میشود؛ آنجا بحث را دوستان پیگیری بکنند. بحث مهمی است؛ تا حالا جایی ندیدم طرح بشود و نکات خوبی هم انشاءالله لابهلای بحث مطرح خواهد شد.
خدایا، در فرج امام عصر (عجّلالله فرجه الشریف) تعجیل بفرما! قلب نازنینش را از ما راضی بفرما! و صلی الله علی سیدنا محمد و آله.