طبقات اجتماعی از منظر قرآن کریم
عدالت و رفع فاصله طبقاتی در جامعه مهدوی
نقد مارکسیسم و رؤیای جامعه بدون طبقه
سهگانه مالک، مدیران و تولیدگران
نقش کلیدی طبقه متوسط در تحولات اجتماعی
تأثیر دانشگاه بر شکلگیری طبقه متوسط جدید
بحران نظام پولی اعتباری و سلطه دلار
استعمار فرانو و بازتولید طبقات در عصر جدید
علامه طباطبایی و استخراج علوم اجتماعی از قرآن
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
بحث ما در سورهی مبارکهی حجرات است. عنوان بحثمان «نظام تسخیر» است. مبحث کلیدی و مهمی را که قرآن کریم، «باغبان نظام تسخیر» معرفی کرده، در سورهی مبارکهی حجرات پیگیری میکردیم. در اواسط این بحث، میخواهیم از امروز وارد بحث جدیدی بشویم. بحثی بسیار مهم، بسیار کلیدی، و در واقع شاهکلید و اصل بحث نظام تسخیر اینجاست.
من از دوستانی که دوست دارند کار سیاسی کنند، دوست دارند کار رسانهای کنند، دوست دارند کار فرهنگی کنند، دوست دارند جامعه را بشناسند، دوست دارند غرب را بشناسند، دوست دارند مشکلات اقتصادیمان را بشناسند، دوست دارند جایگاه خودشان را در جامعه بشناسند، جایگاه مهندسها و مهندسین را در جامعه بشناسند، و دوست دارند مشکلاتمان، موانعمان، نیازهایمان و ضرورتهایمان را بشناسند، تقاضا دارم: این ۳۰-۴۰ جلسهای که تقریباً از امروز داریم، بحث بسیار مهمی است. من فقط (البته بیش از دستم است،) ۱۰-۱۵ صفحه را میخواهم در یک جلسه ارائه دهم تا سریع تمام شود؛ اگر بتوانم. بحث بسیار مفصل و پیچیدهای است.
اگر کسی دوست دارد از قرآن لذت ببرد، بفهمد کارایی دین الان چیست، اصلاً دین به درد امروز میخورد یا نمیخورد، دین چگونه مشکلات امروز ما را برطرف میکند، [باید بداند که] عنوان بحثمان این است: «مهندسی طبقات اجتماعی».
ما در جامعه، طبقاتی داریم. این بحث اختلاف طبقاتی، تضاد طبقاتی که مارکسیسم مطرح کرده است، [مربوط به این طبقات است.] این طبقات اقتضائاتی دارد، درگیریهایی دارد، مشکلاتی دارد و تعریفی دارد. ما اصلاً جزء کدام طبقه هستیم؟ اصلاً قرآن طبقهبندی را قبول دارد یا ندارد؟ طبقهبندی بر چه اساسی است؟ بعد معلوم میشود که عدالت، یعنی عدالت طبقاتی، با این بحث اختلاف طبقاتی، فاصله طبقاتی، با اینها فهمیده میشود. پس اول ما باید طبقات را بشناسیم.
ما جامعهی امام زمان را از اول مطرح کردیم. عرض [همان] نظام تسخیری که ما اینجا بحث میکنیم، میخواهیم بفهمیم که جامعهی امام زمان چه جامعهای و چه دورانی است. بله، در یک سطح بدوی ما معمولاً آشناییم. ببینید، روایات ما عمدتاً مخاطبینشان [از] عوام هستند. حضرات معصومین در قالب مثال، جزئیات و [به شیوهی] کارتونی، خیلی از مسائل را جا انداختهاند. یکی از مشکلاتی که ما الان داریم، [این است که] میخواهیم روایات در مورد دوران امام زمان را با همان سطح [بیان]، [به] فضای نخبه [ببریم].
خب، حضرت مخاطبشان چه کسی بوده است؟ طرف بیش از گرگ و میش و اینها نمیفهمیده است. حضرت فرمودند: «دوران امام زمان اینجوری میشود که گرگ و میش میروند سر یک برکه آب میخورند.» فهمیدید؟ فهمیدم! برای فضای دانشگاهی باید چه گفت؟ باید بگوییم آقا تضاد طبقاتی از بین میرود، فاصله طبقاتی از بین میرود، جنگ طبقاتی از بین میرود.
بحث مفصل طبقات چیست؟ مارکس چه میگوید؟ ماکس [وبر] چه میگوید؟ دورکیم چه میگوید؟ جدیدیها چه میگویند؟ قدیمیها چه میگویند؟ علامه طباطبایی چه میگوید؟ از همه مهمتر، در تفسیر المیزان، قرآن چه میگوید؟ قرآن چه میگوید؟ تعریف قرآن چیست؟ بعد میفهمی که عدالت یعنی چه، مشکلاتمان چیست، از کجا داریم آسیب میخوریم، راه حل دارد یا ندارد. ما هرچقدر به جامعهی مهدوی، جامعهی امام زمان نزدیک بشویم، مشکلاتمان برطرف میشود.
خود حضرت [که] بیاید، حرف بچهحزباللهی، سیاستحزباللهی ما چیست؟ ما [همانند] قائدین بنیاسرائیل میگفتیم که [جامعه] دیتایی دارد، بر اساس آن دیتا کار میکند. چقدر آن دیتا را میشناسی؟ داری فعالش میکنی؟ کارایی داری [یا] نمیکنی؟ بحثهای جامعهشناسی، بحثهای بسیار مهمی است. مصیبتهای ما این است که علوم را از هم تفکیک کردهایم. به قرآن هم که رسیدیم، معمولاً حضرات علما – کثرالله امثالهم، دست همهشان را هم میبوسیم – بحثهای تفسیری که کردهاند، تهش فقط صرف و نحو از آن درآمده است.
باید یک علامه طباطبایی پیدا شود که هم روانشناسی از [قرآن] بیرون بکشد، هم جامعهشناسی، هم فلسفه، هم عرفان. [او باید] علوم مختلف را [بر قرآن] عرضه کند [و] از آن [قرآن] بیرون بکشد؛ چون علامه هرچه داشت، کنار گذاشت. در مباحث درس خارج اصول، یکی از چیزهای جالبی که به آن میرسیدیم، این بود که مرحوم علامه طباطبایی در بعضی از مباحث اصولی، [یعنی] اصول فقه، آرایی دارد. در علم اصول، بحث «استعمال لفظ مشترک در اکثر از یک معنا»، از مباحث تخصصی علم درس خارج علماست. مرحوم علامه طباطبایی در کتاب «حاشیهی کفایه» – که یکی از کتابهای خیلی سنگین است و علما میخوانند – استعمال لفظ مشترک در اکثر از معنا را محال میداند و قبول نمیکند.
همین آقایی که آنجا نظریه علمیاش این است، به قرآن که رسیده، [گویی] علم اصول در محضر قرآن آمده است؛ همین مبنا را قبول کرده است. خیلی جالب است؛ اینهایی که میگویند علامه طباطبایی حرفهایش را به قرآن چسبانده، این [نحوهی استخراج او از قرآن]، تو دهنی خوبی برای برخی است. [او] فلسفه را از قرآن بیرون کشیده، [و مطالبی] از قرآن گرفته و به فلسفهاش اضافه کرده است. از قرآن گرفته و به اصولش اضافه کرده است. اینها نکات مهمی [است]. مباحث جامعهشناسی، مباحث بسیار دقیق و مهمی است.
ماها خیلی سطحی با مسائل برخورد میکنیم. با پدیدهی بدحجابی و اینها که مواجه میشویم، اینها بهعنوان منکر برای ما مشخص شده است. یک دلیلی فکر میکردم، من تازگی به این دلیلش رسیدم: چرا ما فقط در سطح شناختمان از این مباحث آنقدر سطحی هستیم؟ [مثلاً] نگوییم به بچههایم «نزدیک نشو، اینها مثلاً خیلی مثبت نیستند.» اینها در [تربیت] تو، اثر مثبتی ندارد. [باید] ویژگیای از اینها را به این بچه بدهم که او بفهمد به چه کسی نزدیک شود و به چه کسی نزدیک نشود.
در دانشگاه صحبت میکنم، میگویم: «آقا چادری و غیرچادری و اینها فرقی نمیکند؛ ملاک ایمان است و این حرفها.» «چادریه را داشته باش!» این سطح دینداری ما که میگویند «دین پدری-مادری» است، همین است دیگر. حضرت علامه [طباطبایی]... من از توفیقاتم این است که از دین [وراثتی] درآمدهام و به دین [واقعی] درآمدهام. [یعنی] از دین پدریمادریم درآمدم و به دین قرآن وارد شدم. [فقط] پدر و مادر گرفتیم [و] مباحث تحلیلیمان هم سطحی است.
خیلی عمیقتر نگاه کنید، میبینید چقدر بحث سنگین است! دانشگاه الان چه میشود؟ وقتی به تأسیس دانشگاه برسیم، اصلاً دانشگاه را برای چه تأسیس کردند؟ خواستند طبقه متوسط جدید اجتماعی را بر اساس دانشگاه مدیریت بکنند. چهها این را تأسیس کردند؟ برای چه؟ کارکردش چیست؟ چقدر از مشکلات به اصل حضور دانشگاه برمیگردد؟ به دانشگاه عمیقتر میرسیم.
خود اصل نظام پولی [را در نظر بگیرید.] یکی از دوستان، دوستان خیلی خوب و فاضلم، حجتالاسلام دکتر نعمتی، اصل اینکه ما اینجا خدمت شما هستیم، [به خاطر فعالیت] ایشان [است]. ما فلسفه مقایسه میکردیم، فلسفه میخواندیم، [اما] یک ساعت ایشان اقتصاد میگفت. بعد ایشان که اقتصاد میگفت، گفتم: «آقا چرا اینها را کسی نمیآید به مردم بگوید؟ همه مشکلات به اینها برمیگردد.» علوم [را از هم تفکیک] کردیم [و] ربط [آنها به هم را نادیده گرفتیم]. نظام پولی را اعتباری کردی؛ چقدر در این مصیبت درمیآید؟ قابل مدیریت است برای کسی که میتواند جامعه را فلج بکند. [در حالی که] طلا و نقره، اصل طلا و اصل نقره، باید در گردش باشد. [کسی که] دلار را درست میکند، [میگوید:] «باید [فقط] با دلار، با چرخش اقتصادی [کار کرد]. اگر قبول نداری، هضمت میکنم، نابودت میکنم!»
من طلا دارم دیگر، معدنش هم هست، از زمین دارم استخراج میکنم، استحصال میکنم؛ حالا چه غلطی میخواهی [بکنی]؟ وضعیت اقتصادی [ما را اینگونه تحت تأثیر قرار میدهد.] [حال شما میگویید:] انفاق کنید، محبت کنید، نوازش کنید! آنچه معصوم برای عوام گفته، ما میخواهیم بیاییم برای خواص بگوییم.
یکی از ضعفهای عمده فضای تبلیغ [این است که] [توانایی] کشف [حقایق را] ندارد. خاصیت علامه طباطبایی این است که رفته حرف خواص را از [درون] قرآن کشف کرده [و] آمده برای خواص گفته است. کشتهمردهی تفسیر المیزان به خاطر همین است. ما [نه] علامه [تهرانی]، [نه] شهید مطهری [نیستیم که] کتاب طبقاتی بخوانیم.
نکته اول این است که اصلاً قرآن طبقات را قبول دارد یا نه؟ چون بعضیها نظریهی «جامعه بدون طبقات» را مطرح کردهاند. پیتر سوروکین – ایشان میگوید که در کتاب [با ارجاع به] ساموئل کونیگ – میگوید که جامعهی یکدست، [چیزی] رویایی است و وجود ندارد. حرفشان هم درست است؛ یعنی حرفش مطابق با قرآن است. ما جامعهی یکدست نمیتوانیم داشته باشیم، [یعنی] طبقهای تویش نباشد. مارکسیسم به سمت این حرکت میکرد که جامعهی بدون طبقه شکل [بگیرد]. [اما] ما جامعهی بدون طبقه نداریم. قرآن قبول ندارد. قرآن میگوید طبقات هست، من هم طبقات را ایجاد کردهام.
اول بدان [که] برای چه این طبقات شکل گرفته است؟ بعد چگونه باید [با آن برخورد کرد]؟ نکته اول: قرآن میفرماید: «کان الناس امّه واحده» (آیه ۲۱۳). مردم همه داشتند با همدیگر در یک طبقه زندگی میکردند، هیچ اختلافی نبود. به مرور [اما] طبقات شکل گرفت، اختلاف شکل گرفت. بعد [در کتابم اشاره کردم که] خیلی جالب است، [که وقتی] آدم [و] جامعه پیشرفت کرد، طبقات شکل گرفت. تازه از آنجا کار دین شروع شد. اصلاً اصل کار دین، مهندسی طبقات است. [دین] مدیریت میکند [که] کسی به کسی زور نگوید، این طبقات در گردش باشد [و] کسی سوار بر کسی نشود.
جلسه بعد مفصلتر بحث میکنیم. البته چندین بحث [دربارهی طبقات] است؛ بعضیها پنج طبقه، شش طبقه کردهاند، [بعضی] چهار طبقه، سه طبقه. مارکسیست [آن را] دو طبقه کرده است. ولی آنچه از عمده نظریات درمیآید، سه طبقه است: سه طبقه. طبقه اول: مالک. یک طبقه متوسط داریم: طبقه مدیران. یک طبقه زیرین داریم: طبقه کارگر؛ طبقه تولید. یک کسی مالک زمین دارد، یک کسی هم کارگر است، از این زمین دارد محصول بیرون میکشد. یک کسی [هم] دلال، منشی، مهندس و هرچه هست؛ این طبقه وسط، نه مالک و نه تولیدگر است. این طبقه وسط اتفاقاً اصل جامعه هم [هست]. یعنی در فضای سیاسی، اگر شما خواستید جامعه را راهاندازی کنید، طبقه متوسط [را باید در دست داشته باشید]. اصل [هدف] این طبقات [که] شکل گرفته [این است که] استعمار نکند.
از اینجا [میفهمیم که] کار دین اسلام، همهاش سیاست است. یعنی [اگر] این بحث اخلاقی [که میگوییم]، طبقات را مدیریت نکند، طبقه بالایی، طبقه بالایی میماند [و] زور خودش را میگوید [و] دیکتهاش را میکند. محفل انس با قرآن، و جلسه اخلاقی، و روایت، و کلاهبرداری، اینها در اثر پیشرفت شکل گرفت. هرچقدر بشر امکاناتش بیشتر شد، هوش و توانمندیاش بیشتر شد، توانست بیشتر استخراج بکند، داراییاش بیشتر شد؛ اینجا طبقات تازه شکل گرفت. یک طبقه تولیدکننده شدند [و] به کار گرفته شدند. یک طبقه باهوشتر بودند [و دیگران را] به کار میگرفتند و زور میگفتند.
نظام بردگی از اینجا شکل گرفت. نظام کاستی (Caste) – به آن میرسیم و بحث میکنیم – اینجا شکل گرفت. نظام کاستی، یک نظامی [است که]... کاست، خود «کاست» انگلیسی [است]. نظام کاست نظامی است که هر کسی در هر طبقه به دنیا آمد، تا آخر در آن طبقه میماند. این [یعنی] کارگر، کارگرزاده، کارگرزاده، کارگرزاده؛ [بله،] ابوالفضل! کارگرها تا قیامت همه کارگر [خواهند بود]. آن هم رئیس، رئیسزاده، ژن خوب! ابوالفضل! رئیس و فرزندان رئیس، طبقه ممتاز. نظام بردگی، نظام کاستی، به آن میرسیم.
پس اصل طبقات را قرآن قبول دارد. پیدایش طبقات هم به خاطر رشد بشر بوده است. هرچه بشر بیشتر رشد میکند، استعمار دقیقتر و عمیقتر میشود. تعبیری که امروز به کار میرود، «استعمار فرانو» است. به این هم انشاءالله میرسیم. یک فهرستی از بحثمان امروز ارائه دادیم. بیشترش را انشاءالله از فردا دقیقتر و جزئیتر وارد [خواهیم شد].
خدایا، در فرج امام عصر (عج) تعجیل بفرما!
قلب نازنین حضرتش را از ما راضی بفرما!
خدایا، ما را با فرهنگ قرآن و فرهنگ عترت بیش از پیش آشنا بفرما!
و صلی الله علی سیدنا محمد و آله.