سیر تاریخی دین؛ پاسخی به شکلگیری طبقات و استکبار
تحریف تعریف دین توسط بنیامیه
ولایت؛ پایه فراموششده دینداری
تکبر؛ ریشه سقوط ابلیس و همه بیدینان
مالکیت فقرا بر اموال ثروتمندان
حقالماره؛ عدالت کشاورزی در نگاه دینی
دینداری صوری در برابر دینداری حقیقی
مهندسی اجتماعی دین برای رفع ظلم و نابرابری
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
مرحوم علامه طباطبایی (رضوان الله علیه) فرمودند که سیر تاریخی پیشرفت اجتماع به این نحو بوده است که بشر ابتدایی با فطرت ساده زندگی میکرده است. کمکم تکبر بین مردم پیدا شد؛ روحیه تفوق، برتری و غلبه پیدا شد و یک عده، عدهای را به استخدام گرفتند. یک عده ارباب شدند، یک عده رعیت شدند و طبقات ضعیف شکل گرفت؛ طبقات قوی شکل گرفت؛ اختلاف طبقاتی شکل گرفت؛ منازعات و درگیریها شکل گرفت. قدرتمندان سعی کردند که سوار بر زیردستها را بدوشند. ازاینجا که این مسائل اتفاق افتاد، خدای متعال کتاب را نازل کرد و اینجا بود که خدای متعال کتاب را فرستاد تا حقوق پایمال نشود، حقوق استیفا شود و کسی زور نگوید؛ مستکبرین نتوانند خواستشان را دیکته کنند.
من باید عرض بکنم: اساساً تصور ما، تلقی ما و تعریف ما از دین غلط است. دوباره بگویم: تصور ما، تلقی ما و توقع ما از دین غلط است. این چیزهایی که در دبیرستان به اسم دین یاد میدهند، تقریباً دین نیست. این چیزهایی که در دانشگاه به اسم دین یاد میدهند، اصلاً دین نیست. آن چیزهایی هم که در حوزه به اسم دین یاد میدهند، کمی دین است؛ و آن چیزی که در قرآن است، کل دین است و با آنچه ما یاد میگیریم، خیلی فرق میکند.
ملاکها و معیارهای ما برای دینداری، خیلی عجیب و غریب است؛ یعنی فاصله زیادی [با واقعیت] دارد. و دستهایی – من حالا نگاهِ توهمِ توطئهای ندارم، ولی – دستهایی در کار بوده است که در طول تاریخ، تعریف ما را نسبت به دین غلط کردهاند.
ما اگر میخواهیم یک نفر را به عنوان متدین معرفی بکنیم، معمولاً شاخصههایی را از او استفاده میکنیم. امام باقر(ع) فرمودند: «خدا لعنت کند بنیامیه را.» بنیامیه کاری که میکردند، دین مردم را خراب میکردند. شیوه مبارزاتی و فرهنگی بنیامیه اینگونه بود که ایمان را تعریف میکردند، اما کفر را تعریف نمیکردند. به مردم میگفتند چه چیزهایی باعث میشود که وارد دین بشوند [و] خارج بشوند. این تکه دومش خیلی مهم است. [میگفتند:] «تو دین درآمدنمان خوب است؛ ولی مشکل این است که از تو دین درآمدن آن هم باز خوب است؛ [انگار] همه بیایند!» نگفتیم که «آقا این در است، از آنور هم باز است، همه میروند!» یک در، چند تا در دارد؛ از آنور هم میروی بیرون! فلانی آدم متدینی هست یا نیست؟ یک دانشجوی متدین؟ نماز جماعت؟ کسی میآید نماز میخواند؟ روضه میگیرد؟ [اینها را] معیار قرار دادیم برای اینکه کسی دیندار هست یا نیست؟ «بُنِیَ الإسلامُ على خَمسٍ».
اولین روایت وسائلالشیعه [میفرماید:] «اسلام بر پنج پایه استوار است»؛ پنج تا پنج تا پایه دارد: نماز، روزه، زکات... آخرش بفرمایید ولایت؛ یعنی چه؟ ولایتی که اینجا آمده، یعنی چه؟ ربطش چیست؟ نماز و روزه و ولایت چه ربطی به هم دارند؟ [باید گفت:] ولایت درونی [است]. سیاق روایت – به قول علما و فقها – سیاق بروزات دینداری [نیست]. ولایت که جزو بروزات دینداری نیست، [بلکه] پایههای دین، یکیش ولایت است. اهمیت دارد؟ اهمیت ندارد؟ مفصل با هم بحث خواهیم کرد، انشاءالله، اگر خدا عمر [دهد].
هی میگویم مفصل! میخواهم؛ [اما] در این موضوع وقت کم میآید؛ سریع قیچی میکنیم [و میرویم سراغ] یک بحث دیگر.
«الا خیرات؟» «الا؟» [اگر] ظلم به ما نکرد، فحش به ما نداد، ماشین جلو در پارکینگمان نگذاشت، صدای بچههایشان از طبقه بالا نمیآمد؛ دیگر نمازش را چند بار دیدم شرکت کردم، نماز عید فطر دیدم روزه گرفته بود، نذری [داده بود]؛ [اینها] تکمیله [برای دینداری]؟
امیرالمؤمنین(ع) فرمود: هر کسی که از دین به در شد – در خطبۀ قاصعۀ نهجالبلاغه فرمود – یک خصلت خیلی مهم است، [که] خیلی هم اصلاً حسابش نمیکنی: به در شد، سقوط کرد، از دین درآمد به خاطر روحیه تکبر و استکبار. از ابلیس گرفته تا [آخر،] صحبت میکند [که] دینداری و بیدینی برمیگردد به اینکه چقدر تکبر داری، چقدر متکبر [هستی]. خودت و تکبرت بیرونی [است؛ آیا با آن] مبارزه میکنی؟ [اگر با] تکبر مبارزه [نشود، دینداری] تعطیل است.
خدا [میگوید] شیطان شش هزار سال عبادت [کرد]؛ خیلی نماز شب، عبادت، اطاعت [داشت]. [اما] یک لحظه تکبر بروز [کرد]. تکبر بروز [کرد و دینداریاش از بین رفت]. این بروزش مال اینجاست. ولایت را کجا بروز دادی که تکبر نداری؟ کجا بروز دادی که با تکبر مبارزه کردی؟ همه دین روی [یک] مبناست. اصلاً آمده برای این کار: [که] تکبرها را مدیریت بکند، [و] مهندسی [کند]. کسی تکبر نداشته باشد؛ کسی متکبر نباشد؛ کسی هم اگر تکبر دارد، [با آن] اعمال [صالح خود] مبارزه کند. کل دین [برای همین] سرویس [شده است]. [نه فقط با] فلان شعار [دادن]! ابلیس شش هزار سال نماز خوانده، باد کرده [و] توقع پیدا کرده است [که به بهشت برود].
میشود یک نفر تکبر داشته باشد [و] خدا او را به بهشت ببرد؟ اگر قرار بود [اینطور باشد،] ابلیس را [هم] در بهشت نگه میداشت. و نمیشود! خدا پارتیبازی ندارد. یک نفر را وقتی به خاطر یک چیزی از بهشت بیرون کرده، بقیه را هم به خاطر همان بیرون میکند.
من بعضی از حکمتها و خطبههای نهجالبلاغه را دویست بار خواندهام، دویست بار خواندهام! دوست دارم فصحای عرب را، خطیبان عرب را، و علمای بلاغتدان عرب را جمع کنم. همانطور که بعضی آیات قرآن وقتی خوانده میشود، سجده واجب دارد، دوست دارم بعضی فرازهای نهجالبلاغه را [هم] بخوانم [و] برایشان سجده واجب بگذارم تا همه سجده کنند. در دانشگاه یاد نمیدهند، در مدرسه ما یاد نمیدهند، در حوزه تقریباً به ما یاد نمیدهند.
مدیریت میکند. با این [شیوه]، نچاپی [و] سلامتی ندارد. «فی اموالهم حق معلوم»؛ [آیه] نگفته پول بده. قرآن نگفته [فقط صدقه بده]. طباطبایی ذیل این آیه کولاک کرده است. «وَلَا یَحُضُّ عَلَیٰ طَعَامِ الْمِسْکِینِ»؛ [این آیه میگوید:] «مسکین [را] تشویق نمیکند به اطعام مسکین.» سوره چیست؟ فدای این دین! [این آیه،] عکس [العمل کسانی را که] خدا را پاره کردهاند [نشان میدهد].
«طعام مسکین» [یعنی] تشویق نمیکند، تشویق نمیکند، فرهنگسازی نمیکند، گفتمانسازی نمیکند، داد نمیزند برای چی؟ الان [آیه میگوید] «طعام مسکین» [و نه] «اطعام مسکین». نه اینکه «تشویق نمیکند که به مسکین اطعام کنید». [بلکه] «طعام مسکین» یعنی «طعام [مسکین] را به او بده.» علامه چی میفرماید؟ علامه طباطبایی [میفرماید:] «طعام مسکین» یعنی غذا مال خودش است. «طعام مسکین» را بهش بده. الان توی کارت شما مقداری پول است؛ مال خود فقراست. به آن میگویند خمس، به آن میگویند زکات. مال خودش است؛ ندادی، دزدی کردی. دست پیغمبر را ببوس! «آقا ممنونم از ما گرفتی؛ چاکرت هم هستیم!» [نه، بلکه] پول خودش است. «فی اموالهم حق معلوم» [آمده] تا [کسی] میخواهد پول را نگاه کند [و] باد کند [و بگوید مال من است، بداند که] مال خودش است. مهندسی دین فوقالعاده است!
باغ محصول داده؛ [اما اگر در مصرف آن اسراف یا احتکار شود، این خود] فتنهزا و مفسدهساز است [که] شبانه بریم [و] غریبه [باشیم]. بعد میرود [و] غرب را نگاه میکند، آب از دهانش راه میافتد، مثل میکیموس مهندسی میکند! خبری از این حرفها نیست. [این طرز فکر] بس است! از همه جای دنیا گردشگری راه بیفتد، بیایند ما را ببینند؛ [اما] شبانه بروند [و] بچینند که کسی باخبر نشود [و] خراب شود؟ [نه! بهتر است] سر صبح باشد که فقرا بیایند، [و] در روز باغت را بچینند. [اینگونه] جمع میشوند [و ما] تکبر پیدا کنیم [و بزنیم] تو حلق این بدبخت؟
[اگر] دنبال [آن] ماشین دارد میرود، [و میگوید:] «حقالماره!» [یعنی] «از این باغ چیزی بیرون آمده؛ اینها که دارند رد میشوند، سهم دارند.» یک عده گفتند مباح است، یک عده گفتند مکروه است، [و] گفتند که اگر ببرد حرام است، [اما] همانجا بخورد اشکال ندارد! بحثی [است در مورد] حقالماره. [مثل] مهندسی کشاورزی؛ اینها را کسی به کسی نمیدهد که [یاد بگیرد].
خیلی خوشحالم؛ خدا برکتِ این لباس [مذهب]! خیلی از این آدمهای خوب را سر راه ما قرار میدهد؛ میآیند سمت ما. بعد آدم میبیند که چقدر من پیش اینها حقیرم!
این مسئول کارواش که اتفاقاً همسایه روبرویی منزلمان هم بود، نشسته [بود]. آدمی که ورشکست شده، کشاورز بوده، کشاورزیاش فلج شده، بیچاره، بعد کارواش زده [جای] آن مغازهای که داشته. [به او] گفتم که: «آره، این باغ پدرخانممان [را] آمدند چند تا درختش را خلاصه خالی کردند، رفتند.» [او گفت:] «هر باغی را که خالی میکنم، [بعد] این چند برابر محصول میدهد.» و گفت: «من خودم بادمجان که میکاشتم توی باغمان سمت بیرجند، [قسمتی را] بیرون، کنار آب [میکاشتم]. خودم [هم معمولاً برای] بیرون [از زمین]، کنار نهر آب [بودم]. آنجا برای معتادها، کارتنخوابها، رهگذرها، بادمجان و میوه و اینها میکاشتم. از [قسمت] بغل این زمین که بیرون بود، هرسش میکردم. پربارترین محصولی که من در کل باغ داشتم، همین تکه بود که بیرون بود.»
امکانی که [خدا] دارد [به عنوان] رازق، خلیفه [پرورش دهد]. [خدا به انسان] میگوید: «خلیفه! خلیفه!» پول دادم [که] پخش کنیم [با] مدل خدا! خدا بالاخره امتحان میکند. [خدا] اطلاعات دارد و اینها. [میگوید:] «نامرد! من فقیر درست نکردم [که] تحویل گرفتم [و به] پولداره گفتم این پاکت را [ببرد] آفریقا.» [ولی آن] نامرد نمیرود برساند! بدبخت! شما چرا دین ندارید؟
بیایید بروید! [فکر میکنید] پول [نماز] شده فلانفلان شده؟ آفتاب زد [و میگوید:] «پاشو!» یک دانه میخواهم. تو [فکر میکنی] کَمَش نماز است؟ سر جای [نماز،] خدا کتاب فرستاد. قبلش نماز بود؟ برای این فرستادم. تازه بغلش هم آهن فرستادم؛ [پس] شدید! شمشیر فقط مال پایگاه بسیج است؟ به نظر شما [دین] پایگاه بسیج باشد؟ اینها حرفهای تندروهاست! وظایف اجتماعی انجام بده، کاری به کار کسی نداشته باش! کفر! مشکل این است که وقتی دین اصلی، تندرو و یک چیز گلدرشتِ جیغ [تصور شود.] امام خمینی خیلی خندهدار است! امام خمینی چقدر کُندرو بوده؟ اعدام شصتوهفت فلان... [نه!] کُند [نبود]! نماز جمعه اعدامش کرده بودند؟ دستش را بر [گردن ملت گذاشت]؟ با اتوبوس آمده، رفته، رد شده، روی ملت عقبجلو کرده؟ پیام میدهد، پیام تصویری [میدهد]؟ بررسی کنیم. قوه قضاییه ماشاءالله رسانهاش تعطیل!
خدا انشاءالله که همه ما را اهل ولایت حق، [و از] جبهه مؤمنین و مبارز و مقابل [باطل] بگرداند.