امام صادق (علیهالسلام) و معنای عمیق «اباعبدالله»
عبودیت؛ اساس تربیت و علمآموزی
حدیث عنوان بصری؛ ۹ دستور تربیتی امام صادق (علیهالسلام)
ملاک دینداری حقیقی؛ عابد بودن پیش از عالم بودن
ثروت در قرآن؛ «خیر» در خدمت عبودیت
علامه طباطبایی و فاصله او از مکتب ابن عربی
هشام بن حکم؛ مناظرات درخشان با خوارج در نوجوانی
نقد اشرافیت و ویژهخواری در لباس علم و دین
سیره اهل بیت (علیهمالسلام)؛ سادهزیستی و ضد استکبار
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. تسلیت عرض میکنم شهادت امام صادق علیه السلام را. امروز، به مناسبت شهادت امام صادق، بحثمان در همان عنوان خودش ادامه دارد؛ کمی با زاویه تربیتی و دیدگاه امام صادق علیه السلام. چند دقیقهای اگر تحمل بفرمایید و تحمل بفرمایید، شاید نکات خوبی در مورد امام صادق علیه السلام مطرح شود، محضر عزیزان.
نکته اول این است که مابین اهل بیت و ائمه معصومین، دو امام با لقب اباعبدالله را ما معمولاً ایرانیها میخوانیم: «اباعبدالله»، «ابوعبدالله»، «اباعبدالله»، «ابی عبدالله»؛ هر سه درست است. یکی حضرت سیدالشهداء علیه السلام، امام حسین؛ و یکی هم امام صادق علیه السلام. خیلی رمزآلود است که بین همه اهل بیت ما این دو بزرگوار را فقط به تعبیر اباعبدالله میخوانیم. اسراری هست؛ بزرگان هم نکاتی فرمودهاند که چرا از بین همه اهل بیت، ما فقط این دو نفر را، این دو شخصیت ممتاز را، با عنوان اباعبدالله میخوانیم.
معنای عبدالله که خوب روشن است. اباعبدالله، یکی از معانیاش این است که کسی بچهای به اسم عبدالله داشته باشد؛ و یک معنای دقیقتر و عمیقترش این است که کسی عبد خدا پرورش دهد. در عربی، «اب» لزوماً به پدر گفته نمیشود. عموی حضرت ابراهیم، آذر، به خاطر اینکه حضرت ابراهیم را پرورش داده بود، قرآن تعبیر به «اب» کرد. «والد» با «اب» تفاوت دارد. در زبان، کسی که پرورشدهنده، بندهپرور، بندهساز [باشد]، این میشود «اباعبدالله».
مکتب امام صادق که ما میگوییم شیعه جعفری هستیم، مکتب عبودیت است. حدیث معروف عنوان بصری را که حتماً مطالعه کردهاید و شنیدهاید: وقتی که [عنوان بصری] میآید محضر امام صادق، پیرمردی ۹۴ ساله است؛ دنبال عرفان است، دنبال معنویت است، دنبال سیر و سلوک است. و [پیرمرد به] حضرت میگوید: «من آمدهام از علم شما بهره بگیرم.»
حضرت میفرمایند که: «من وقت ندارم و «إنی إمرؤٌ ضنینٌ بنفسي»؛ من نسبت به خودم بخیلم. پاشو برو بیرون.» [و ادامه میدهند:] «ضنینم نسبت به خودم؛ بیرونش میکنم.» [عنوان بصری] کنار مزار رسول الله گریه میکند. عطشش زیاد میشود؛ استاد، آتشش زیاد میشود [و] برمیگردد.
وقتی برمیگردد، وقتی برمیگردد، حضرت ۹ دستور [را میدهد و میگوید]: «نامه را بنویسید. این حدیث عنوان بصری را تو جیب داشته باشید؛ هفتهای یک بار مطالعه کنید؛ چند وقت یک بار مطالعه کن.» حضرت فرمودند که: «اگر دنبال علم هستی، «فَاطلُب اَوَّلاً فی نَفسِکَ»؛ اگر دنبال علمی، اول باید عبد بشوی.»
تو این مکتب، علم را به کسی میدهند که عبد باشد. ابزار را به کسی میدهند که «اب» شود. ابزار اصالت ندارد؛ ابزار امتیاز ندارد؛ امتیاز مال عبودیت است. اگر بر اساس ابزار ردهبندی کردند، خود ابزار رتبه نیاورده [است]. قبلش یک ملاکی، به قول علما، یک «مَناتی» به اسم عبودیت بوده [است]. این باعث شده که حالا این ارزشمندی و رتبهگذاری ابزاری هم اعتبار پیدا کند.
بله، عالم و جاهل مساوی نیستند. قطعاً کسی که علم دارد، از کسی که علم ندارد، بالاتر است. «هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ» و قطعاً یکسان نیستند. کدام آدم؟ «الذین» کیست؟ اگر [هر] دو عبد باشند؛ و یک عبد عالم، یک عبد غیرعالم است، مرتبه عالم به عابد هزار مرتبه است، یعنی هم عبد، هم علم دارد. وگرنه اگر علم دارد و عبد نیست، آن یکی عبد است و علم ندارد، قطعاً عابد از عالم [برتر است]. توجه داشته باش.
کدام علم؟ کدام عالم؟ تعریف شده: عالمی که اولاً عابد [است]؛ ثُمّ عالم. هیچ وقت به این ارزشهای اعتباری و ظاهری اعتنا نمیشود، تا وقتی که آن ارزشهای اصیل پشتش نباشد.
پول تو جامعه، پول خوب است یا بد است؟ قرآن تعبیر به پول نکرده است؛ قرآن تعبیر به خیر کرده است. میدانستی؟ «إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ». چقدر این آیات زیباست! چقدر این آیات غریب است! فرهنگ نیست بین ما.
برای شهریه دانشگاه، مثلاً ۵۰۰ هزار تومان پول. [باید دانست که] ۵۰۰ هزار تومان خیر [است]. [قرآن] میگوید: اگر کسی رفت، از دنیا رفته [و] چیزی به جا گذاشته [است]، خیر به جا گذاشته [است]؛ مال و اموال دنیا را. «إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَدِيدٌ». در تفسیرش گفتند که این «حُبّ»، همان «حُبّ المال» [و] مالدوستی است؛ [و] مال خیر است، ثروت خیر است.
خب، حالا کسی که ثروت دارد، اعتبار دارد. بین فقیر و غنی، اگر [غنی] عبد است و وظیفه انجام میدهد، و غنی [هست و] دستگیری میکند، قطعاً آنی که غنی است، بالاتر است. همانجور که اگر عالم، علمی که دارد، خود آن علم الهی است.
حالا یک بحثی است. برخی عزیزان تذکر دادند؛ قبل از جلسه تذکر خوبی هم هست. قبلاً البته بحث کردیم: «از علامه طباطبایی اسم میآوری، اینها مال مکتب عرفانی ابن عربیاند و خلاصه مسائل و مشکلاتی که آن مکتب دارد.»
اولاً: نه، اینها لزوماً [اشکال ندارد]. طباطبایی نقدهای جدی دارد به مکتب ابن عربی. شما رساله مطالعه بفرمایید. رساله «الولایه» را مطالعه بفرمایید. رساله مطالعه بفرمایید. رساله «سیر و سلوک» مرحوم علامه بحرالعلوم را، با حاشیهها و حواشی علامه طباطبایی، مطالعه بفرمایید. جلد اول بحارالانوار را، با حاشیههای علامه طباطبایی بر حاشیه علامه مجلسی، مطالعه بفرمایید. که همه اینها را دارم خدمتتان عرض میکنم. با مطالعه آن، وقت مشخص میشود که علامه طباطبایی، مکتب عرفانیاش مکتب ابن عربی نیست. این یک نکته. این ذهنیت برایشان هست: مکتب علامه طباطبایی، عین قرآن است. طباطبایی [فقط] نیست، سخنگوی قرآن است. ظرف وجودی او، هر آنچه که بوده، پر شده از قرآن.
بله خب، این ظرف نسبت به ظرف شاید یکی بالاتر باشد. «ظرف» گفته؛ یعنی یک آدمی در عرض امام صادق. ما در عرض امام صادق هیچ کسی را به رسمیت نمیشناسیم؛ اصلاً کسی نیست در این عالم در طول امام صادق.
خود امام صادق میفرماید: «حرف من را بروید از هشام بپرسید، از آن یکی شاگردم بپرسید.» شاگردان امام صادق دم در میایستادند. وقتی کسی میآمد محضر امام صادق [و] سؤال میپرسید. قشنگ است، مهم است. اینها [خبر] میآید بیرون؛ «چی جواب گرفته؟» [اگر] جواب سطحی و ظاهری داده، اینها به هم چشمک میزدند، میخندیدند [و] میگفتند: «أُعْطِيَ مَنْجَلًا لَا نُورَ لَهُ وَ لَا تَدْرِي مِمَّنْ نُورُهُ». استفاده میکند کاسه نور. یک چیزی به این داده [شده است]. انقلاب نور!
زریح محاربی میآمده خدمت حضرت، خدمت امام صادق. [او گفت:] «ما از شما پرسیدیم [که] امامشناسی خیلی فرق میکند.» امام صادق! فانی شدم! ۵۰ سال، ۶۰ سال زحمت کشیدن. رهبر معظم انقلاب فرمودند: «شخصیتهای قله ما، سید علی آقای قاضی، علامه [طباطبایی هستند].»
من از هر جای این حرف را بشنوم، ناراحت نمیشوم؛ اینجا هم ناراحت نمیشوم. از اشکال خیلی استقبال میکنم. من سرم درد میکند برای اشکال. بعد، شب خوابیده بود. صبح پاشد [و] گفت: «از سردرد من، دیشب خودم نبودم.» گفتم: «چرا؟» گفت: «بس که تو تو خواب حرف زدی.»
عاشق اشکال و سؤال و جواب [هستم]. علم اهل بیت فقط اینجا. از کسی دیگر حرفی نزنیم و اینها. این را اگر بیرون بشنوم، بیشتر میپذیرم تا توی دانشکده مهندسی. اگر بنا بر این باشد که ما هیچ علمی از غیر اهل بیت به این معنای رایج نداشته باشیم، منظور این نیست؛ چیز دیگر است؛ حرفهای دیگری است. اینجا باید خسارت به جایی پرداخت [شود].
گوشه پایین شکم [نوشتهی] خیلی قشنگی دیدم الان، قبل جلسه. خیلی معنا دارد و خیلی حرفها را میباید از امام صادق علیه السلام معنا [کرد]. «مَن أطاعَ رَجُلًا فی مَعْصِیَةٍ فَقَد عَبَدَهُ». خیلی زیباست. کسی یک کسی را در معصیتی اطاعت کند، عبد او شده [است]. خود همین ترکیب: «معصیت-اطاعت» [که] نقیضیناند و توی روایت آوردند، خودش [میگوید]: در معصیتی کسی را اطاعت کند، عبد او شده [است].
یعنی اگر علمی از سرمنشأ کفر با کارکرد معصیت، از جای دیگر گرفتی، [یعنی] از ما اهل بیت نگرفتی. روایت دارد یا ندارد؟ امام حسین دیگر اینقدر طب اسلامی نبودند. بابا! به خدا! امام حسن، امام حسین، امیرالمؤمنین، فرقشان شکاف برداشته بود. رفتند از تو کوفه طبیب [آوردند]. آیتالله فلانی، یک چیز دیگر [یعنی] دستور عملی میآورد.
خطبه شقشقیه را بخوانیم. درس میدادیم. اینجا که رسیدیم، گفتم: «این «فَتَمَسُّل»، به قول اَعمَش. این را ببرید به اینها که [میگویند] شعر مولوی نخوان، شعر فلانی نخوان [و خودشان میگویند:] «سخنرانی [باید باشد، و] شعر از احمد خوب میزند.»»
اگر منافق یک حرفی زد، از کجا تشخیص بدهیم؟ حرف منافق گاهی خوب است یا بد است؟ اگر یک حرفی زد، از تویش عبودیت در آمد، دعوت به طاعت در آمد، ولو منافق است، ولو خودش هیچ سهمی نبرده، تو بگیر، استفاده کن. اگر یک ولی خدا، یک آیتالله العظمی حرفی زد، از تویش معصیت در آمد، [مثل] دیوار سر از تحجر [است]. نمیخواهم خدای ناکرده بگویم رفقا اشکال میکنند و اینها. مثلاً حرف من این نیست. ظریف نگاه کنیم تا یک وقت خدای ناکرده نره به یک خروجهای دیگری برسد.
بابا! هشام [در] مناظره، حرفهای خودش را میزد. فکر کرده بود: «مُؤَیَّد به روحالقدس [است].» بله، «مَا زِلْتَ»، اگر اشتباه نکنم، [یعنی] تا وقتی که در مسیر نصرت مایی، تو مؤید به روحالقدس هستی. روحالقدس حرف تو دهنت میگذارد. خیلی جالب است! هشام، شاگرد امام صادق، ۱۶ سالش بود، محاسنش درنیامده بود! [در] جمع فقها، خیلی بحث جالبی [داشت]. حضرت حسودی میکردند به هشام. خیلی از این حرفهایی که به هشام چسباندند که عامل قتل امام کاظم او بود و فلان و اینها، اینها سر حسودیهایی است که گفتند.
بغل من، خاطرات مناظراتت را بگو تا برای اینها استفاده کنم. [امام صادق] ۸۵ سالهاش [یا] ۹۰ سال [شان بود]. حضرت وقتی هشام حرف میزدند، تمام لبه مبارکشان از خنده باز میشد، از شدت شعف. به دهنم آمد این را گفتم. مناظرات عجیب غریبی است. یکیاش این است: با خوارج میرود بحث کند.
خیلی زیباست! مناظرات فوقالعاده! ماجرای جنگ صفین. امیرالمؤمنین یک حکمی برقرار داد. یک حکم از آنور آوردند. قرار شد هر چه این حکمَین گفتند، همان را تطبیق کند و عمل [شود]. وقتی که قرآن هست، چرا باید یک حکمَینی بیرون از قرآن بیایند [و] حکم کنند؟ به خاطر همین [گفتند]: «تو [ای] علی، هم از دین بیرون شدی! تو حرف غیر خدا را اطاعت کردی. اطاعت کردی؛ از دین بیرون شدی. یا استغفار میکنی یا سرت را میزنیم.»
با سران خوارج، هشام مناظره [کرد]. رحمت خداوند! عاشقش هستم واقعاً، واقعاً. نشست با این خوارج گفتوگو کند. الان من با تو حرف بزنم، تو به من حرف بزنی، من اگر قاضی فقط از طرف من بیاید، که این آخر هر حکمی بدهد، [من] میگوید: «به نفع تو گرفت.» یک قاضی هم از طرف تو بیاید. الان هر چه این دو قاضی گفتند [و] حکم کردند، قبول [است].
نهروان میگفتند: «علی، حکم حکمَین را قبول کرده [و] از دین بیرون شده [است].» این [یعنی] عبدالله عبادی را خوارج گرفتند [و] گردنش را زدند. [هشام گفت:] «آدم روایت داشته؟ در کجا درآوردی این را؟» عین عقلانیت است، عین عبودیت است، عین دعوت به حق است، عین علم است، عین علم است.
در قیامت به شفاعت هشام، فوجی به بهشت میروند. ۱۶ سال است. تحقیق جامعی در مورد [او] صورت گرفت و این مناظرات جمع شده. ۵۰-۶۰ صفحهای بحث کردیم در مورد هشام، عِقد عالم حکمت. اگر کسی دارد، [او] تو جامعه ممتاز [است]. البته امتیازش چیست؟ یک عرض کوتاه و مختصر. عرض من تمام.
طبقه اشرافی شکل میگیرد اینجا. امام صادق: اشرافیشکلی به اسم علما، [که] ویژهخوار باشند، شکل بگیرد. عبودیت ضد استکبار کاملاً. سر سوزنی اگر استکبار و تکبر باشد، اصلاً عبد نیست.
در بین برخی اساتید... حالا، اساتیدی که اینجا هستند که ما دست و پا و صورت و همه چیزها را میبوسیم؛ خلاصه، ما به اساتید اینجا از دم ارادت داریم، خیلی ویژه و شدید. [مثلاً] استاد دانشگاه، دکتر فلانی، [که] زده بالا [و] باد کرده. علم یک نوری است. وقتی میآید [به شما] از امام [و] هادی، شما از کجا میفهمید امام میشوید؟ امامت یک حالتی است. وقتی پیدا میکنی، احساس میکنی در بین مخلوقات خدا، ذلیلتر از تو در برابر خدا [نیست]. عین علم است.
به امام صادق گفتند: «آقا، این حمامی که میخواهید تشریف ببرید، قرقش کنیم؟» این را برایتان بگویم، عرض من تمام [است]. کارکرد اجتماعی. بالاخره شما [به مردم] اعتبار میدهید، همه شاگرد دارید، جایگاهتان [بالا است]. کیسهکشی هم بیاید. امام رضا فرمود: «اگر مرده را مشت زنده شد، تعجب نکنید.» خیلی مهم است. الان دیگر ور افتاده، متأسفانه.
کیسهکشی بیاید. [یعنی اینکه] طبقه ویژهای شکل بگیرد، ویژهخواری شکل بگیرد؛ [این] مرام اهل بیت نیست. امام زمان استخر آنچنانی ندارند که بخواهند بروند و بعد تو خلوت و بعد، مثلاً، مشکلاتی هم برایشان پیش بیاید؛ اینجوری نیست. چشم گرفته. مثلاً، یک دورانی، یک استخری خوشمان آمد [و] برویم، همین باشد برای خودمان؛ این حرفها برای مرام اشرافیت نیست.
با این فضا، با این محیط، [خداوند ما را] شیره خالص و ناب قرار دهد. حضرت فرمود: «وقتی شما آبرو میشوید برای ما، خلق خوبی دارید، رفتار متینی دارید، [مردم] میگویند: «هذا جَعفریٌّ. فَهذا یَسُرُّنَا.» این شاگرد امام صادق [است]. [مبادا مایه] سرشکستگی باشد [و] چلوکماهی [باشد].» [بلکه باید] سرور امام صادق باشیم و مایه حزن نباشیم.
و به آبروی امام صادق، خدای متعال در فرج امام عصر تعجیل بفرماید، به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.