استعمار و رسانه؛ ابزار قدرت غرب در مهندسی طبقات
قرارداد پاریس و بحران انرژی در ایران
ظرفیت دانشبنیان؛ راهحل اقتصاد مقاومتی
دانشجوی نخبه پشت فرمان اسنپ
روایت تلخ راننده زلزلهزده کرمانشاهی
مدرک؛ ارزش کاذب و هزینه سنگین برای کشور
ساختار معیوب و تنبلی جمعی؛ ریشه مشکلات اجتماعی
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
بحثی که داشتیم خدمت عزیزان، عنوانش بود: «مهندسی طبقات اجتماعی». یک سؤالی را یکی از خواهران عزیز و محترم در پایان جلسه قبل به دست ما رساندند. سؤال خوبی فرمودند که من روی این بحث خیلی فکر کردم و میبینم یکی از دلایل پیشرفت غربیها این است که به هر حال اینها زور میگویند، ظلم میکنند، منابع قدرت و ثروتشان را زیاد میکنند؛ استعمار و به سبب این منابع قدرت و ثروتی که دارند، رسانه دارند و با رسانهشان بر افکار ما تأثیر میگذارند.
چون نه میتوانیم ظلم کنیم، نه میتوانیم زور بگوییم، اینجور ثروت نخواهیم داشت. وقتی ثروت نداشته باشیم، [رسانه هم] نخواهیم داشت. وقتی رسانه نداشته باشیم، این موقعیت را [نخواهیم داشت]. این بحثی که میفرمایند، کلیتش مطلب خوبی است؛ کلیتش حرف درست است، ولی در جزئیاتش نه. این فقط تنها راهش این نیست که ما ملتهای دیگر را چپاول بکنیم، منابع اینها را داشته باشیم، ثروت داشته باشیم، رسانه داشته باشیم؛ خیلی راههای دیگری هم برای کنترل و مدیریت هست.
نکته اولی که هست، باید بپذیریم که ساختار عالم را خدای متعال به گونهای آفریده است: «من به شیطان فرصت دادم، اجازه دادم.» [شیطان] یک موجود مستکبر و طغیانگر است؛ میخواهد چپاول بکند. «من اجازه دادم این موجود [وجود داشته باشد]. معرفیاش میکنم: «شیطان عدوّ»؛ شما هم دشمن بگیریدش.»
بعد [شیطان خود را] معرفی میکند: «هر کسی که به حقوق خودش قانع نیست، با جنس شما، با نوع شما هم مشکل دارد.» این موجود چپاول میکند، دستاندازی میکند، قانع نیست به حقوق خودش، چشم ندارد حقوق شما را ببیند. رسمیت نشناسید، کار را دست او نسپرید، زیر بارش نروید، تابعش نباشید، اطاعتش نکنید. این خود ایستادن در برابر او، خیلی مسائل را حل میکند.
الان شما [به] این مشکل برقی که داخل مملکت [پدید آمده و] منتشر شد، [دقت کنید.] متأسفانه خیلی ناراحتکننده است این مسائل؛ و ناراحتکنندهترش این است که [حتی] جرئت بازگو کردن این حرفها نیست. اخبار منتشر شد و متأسفانه ادله [هم] برای تأییدش آمد. مشکل برق اکنونمان که این ساعتهای تعطیلی و خاموشی را داریم، به مشکل کمآبی برنمیگردد؛ به قرارداد پاریس مربوط میشود که عزیزان ما در سازمان محیط زیست رفتند و تعهد کردند که استفاده از سوخت فسیلی را درصد معتنابهی پایین بیاورند.
و [چون] استفاده از منابع با سوخت فسیلی کم شده، ما [نیز] استفاده از نیروگاههای برق و [در نتیجه] استفاده از برقمان پایین آمده و جوابگوی نیاز مملکت نیست. [این کار را] به هوای این [کردند] که نیروگاههای مدرن در اختیارشان قرار دهند فرانسویها و غربیها؛ که خب، ترامپ اول از همه [آمد و] از قرارداد بیرون آمد وقتی که بر رأس کار آمد، و ما ماندیم مثل خیلی چیزهای دیگر و خیلی کارهای دیگر.
و الان داریم چوبش را میخوریم. [این وضعیت] به نام نظام و انقلاب و اسلام و روحانیت و اینها [تمام میشود و] مایه تهمت میشوند؛ در حالی که دستپخت آدمهای احمق و وادادهای است که موقعیت و مختصات را بلد نیستند. همه هنر مدیریتشان این است که: «چه بدهیم، چه بگیریم؟» مدیریت این نیست. مدیریت، کار، زحمت، تلاش، عرق ریختن، [و] استفاده از این سرمایه عظیمی است که ما در دانشگاه داریم؛ این آدمهای پرکار، این دانشجوها و دانشمندان خوب و باسواد.
از این ظرفیت استفاده نمیشود. اینها راکد میشود. سیلی از این [استعدادها] از دانشگاه میآید [و] میرود توی اسنپ و اینور و آنور مشغول فعالیت است. شانزده آذر را به فلافلیها تبریک عرض میکنم؛ عمده فلافلیها را دانشجوهای ما شکل میدهند؛ یعنی این سرمایه عظیم، این سوبسید عظیم!
فقط دوستان در مورد سلف دانشگاه خودمان یک آماری به من تازگی دادند؛ میگفتند که شما به من گفتید، یکی از دوستان: «هشتصد میلیارد تومان در سال سوبسید غذایی است که دانشگاه دارد؛ [فقط] به دانشگاه فردوسی.» هشتصد میلیارد تومان در سال؟ نمیدانم هشتصد میلیارد، هشت میلیارد. هشتصد [میلیون] که نمیخورد بهش. هشتصد میلیون... حالا شاید یکی از دوستانم این را به من گفت. هشت میلیون هم باشد خیلی [زیاد] است؛ حالا هشتاد [میلیون]، هشتصد [میلیون]، ولی حالا هشت میلیارد هم بعید نیست باشد با هزینههای مختلفی که دارد برای دانشگاه داده میشود.
هزینههایی که برای کنکور، هزینههایی که برای استاد، هزینههایی که [برای] هزینههای جانبی، هزینههای جاری [میشود]. بعد، خروجی دانشگاه چیست؟ ظرفیت [آن] دارد استفاده میشود؟ خب، اگر ما دانشبنیان باشیم، وضع اقتصادیمان خیلی فرق میکند. [اگر کار را به] دانشمند بسپاریم، مرز اقتصادمان خیلی فرق میکند. از این ظرفیتش استفاده بکنیم.
این طبقات اجتماعی که ما در جامعهمان میبینیم، یک چیز فاجعهآمیزی است که در روستا و در شهرستان، [فرد] احساس میکند راه پیشرفت برایش بسته است. من یک مثال خوبی برایتان بزنم از این برنامه «خندوانه» و شبکه نسیم. جا دارد واقعاً یک تشکری بکنم از [برنامههای] رامبد جوان بابت این برنامه از جهات مختلف. یکی از جهاتش این است که یکی از کارهای خوبی که در این برنامه خندوانه شد، این مسابقه «خندانندهشو» [بود].
با اینکه من خودم پارسال مقالهای در نقد این [مدل] نوشتم – و مقاله خیلی سر و صدا کرد در سطح کشور و نقد جدی مدل اجرای خندانندهشو داشتم – ولی تحسینی باید واقعاً کرد؛ آن هم این است که خندانندهشو یک بستری ایجاد کرد برای بروز استعدادهای آدمهای مختلفی که میتوانند کمدین بشوند. در هر جای دنیا [یا] ایران، طرف دانشجوی ایرانی در هند فیلم میفرستد، با اسکایپ تست میدهد برای اینکه کمدین [شود].
از روستاهای ما، از شهرهای مرزی ما، بعضی از این عزیزانی که در این خندانندهشو این سری شرکت کردند، دوستانی هستند که [تا پیش از این] پیامآور ما بودند در برخی شهرها. از بچگی [تمرین میکردند]؛ دوستان فیلمشان را فرستاده بودند مسابقه. خب، این خیلی امکان فوقالعادهای است.
من یک نقدی به دوستان شبکه افق داشتم، با اینکه مدیریت شبکه افق دوستان خوب ماست – که البته الان از شبکه افق رفت [و به] شبکه تهران [رفت] – [اما] شبکه افق چند تا بالاخره آدمهای دغدغهمند و دلسوز دارند [که] کار میکنند. چقدر این بستر [کمتر] فراهم است برای اینکه همه ظرفیتها را از همه جای کشور ما فعال بکنیم، بشناسیم! این همه آدم فعال، این همه آدم هنرمند! [اما] تا کسی یک جایی یک چهرهای نشود، [شناخته نمیشود].
حالا آن هم چهره شدن در این فضای اینستاگرام، دیگر میبینید دیگر؛ این اینفلوئنسرهایی که در اینستاگرام چهره میشوند، چهره شدن به این است که طرف یا بیاید یک قِر کمری بدهد، و یا چند تا آشغال [نشان دهد]، یا میخواهد همه هزینهها را برای کسی بکند [که یکدفعه] دخترخالهاش درمیآید، یکدفعه بیست، سی تا دخترخاله دارد! آخوند بدبختی باشد برود در استادیوم برای تراکتور بوق بزند، [آیا] چهار نفر برای شناخت این همه آدم کوشا و فعال [هستند]؟
بعد شما میبینید ما دو سه تا امام جمعه داریم؛ بدبختی ماست. امام جمعه سر پل ذهاب در زلزله کرمانشاه [خانهاش را] جمع کرده، با زن و بچه رفته [و] در چادر دارد زندگی میکند. هیچکس خبر ندارد! دو سه تا امام جمعه داریم با این وضعیت الان دارند زندگی میکنند. هیچکس اینها را نمیشناسد. امام جمعه محترم خرمشهر، آن هم کار خدا بود؛ یک نفر آنجا ایستاده بود، عکس انداخته بود، منتشر شد.
پردازش نمیکنیم، رویش کار نمیکنیم. [اما] «خندوانه» و «خندانندهشو» دارد [این کار را] انجام میدهد. این است که هر کسی هر جا این علاقه را دارد، ظرفیت را دارد، یک بستری فراهم کردهاند. کلیپش را میفرستد، داورانی هستند، نظر میدهند و تأیید میکنند. بعد رتبه میآورد، جلوتر میآید، جلوتر میآید، جلوتر. چهرههای ممتازی از دل کسبه. یکدفعه طرف تا پارسال پارچهفروش بوده مثلاً فلان جا، بقال بوده فلان جا، یکدفعه میآید [و] یک چهره [میشود]. اما از ظرفیت دانشگاهیمان استفاده نمیکنیم.
من یک نقدی به دوستان خودمان داشتم. در این جلسه چهارشنبه هم عرض کردم، به دوستان دیگر هم عرض کردم، خیلی استقبال کردند. ما این همه اساتید خوب، اساتید ممتاز [داریم]. حالا من بخواهم اسم بیاورم؛ همه اساتید عزیز ما، آقای دکتر قاضیخانی عزیزمان که ما، جاتان خالی، دیروز مهمانشان بودیم منزلشان. آدم با این استاد عزیز وقتی ارتباط میگیرد، خانواده فرهیخته ایشان را میبیند، فرزندان ایشان را میبیند؛ چهار تا فرزند، یکی از یکی، خلاصه، پاکتر و بهتر و همه دانشمند و فوقالعاده.
یک استادی که چندین سال درس داده، زحمت کشیده، چقدر در عرصه علمی فعالیت داشته، سلامت خودش را حفظ کرده، در این [راه] پاک این همه سال خدمت کرده، الان هم با اینکه بازنشسته شدهاند، باز در خدمت دانشگاه و دانشجوها هستند. خب، چقدر دانشجویان مهندسی استاد را میشناسند؟ بقیه اساتید [مثل] آقای دکتر سوادی؟
همه اساتید عزیزمان، هر کدامشان را بنده با علم به شما میگویم. من کسی هستم که کم دانشگاه ندیدم، کم هم آدم ندیدم. اساتیدی که ما در این دانشکده [داریم،] شخصیتهای ممتازی [در] دانشگاه فردوسی [هستند که] میشناسند [آنها را]. چقدر مشهدیها میشناسند؟ بعد، [این] خسارت ماست. بعد، طرف احساس میکند [که] اگر تهران نرود، هیچچیز نمیشود؛ از دانشگاه فردوسی چیزی درنمیآید؛ اگر شریف نرود، چیزی نمیشود. یک انحصاری شکل میگیرد.
این را هم بگویم، یک خاطره عرض کنم [و] من تمام [کنم]. چند وقت پیش تهران سوار [موتور شدم]. از مدرسه معیّر تهران، میدان اعدام، به سمت میدان محمدیه آمدم بیرون. میخواستم بروم نارمک، سخنرانی داشتم. دنبال اسنپ بودم. خلاصه، اسنپ [را] گفتم که [نمیگیرم.] گفت: «آقا، اصلاً هر چقدر دادی قبول، تو بنشین، من میرسانم.» سوار موتور کرد و راهم زیاد بود؛ جنوب شرق به شرق تهران. چشممان دیدیم، با هم رفتیم و گفتش که: «من خانوادهام را در زلزله اخیر کرمانشاه از دست دادم؛ یعنی خانهشان خراب شده و اینها. مادرم را از دست دادم و مجلس ختم...»
بعد میگفت: «مادرم بود در زلزله [که] از دست [دادم]. هرچی هم داشتیم خرج مراسم [شد] که همه از بین رفت. پانزده میلیون چقدر هزینه قبر و کفن و دفن و مجلس و... و مغازهام را دادم رفته. آمدم اینجا برای هزینههای خواهرم.» با گریه میگفت. جلو [نشسته] بود. گفتش که: «من برنمیگردم. تو من را نبینی که تا روز قیامت نمیخواهم چهره [من] در ذهن تو بماند.» با اشک گفتش که: «من به خاطر اینکه هزینههایم را اداره بکنم و بتوانم خرج خواهرم، خرج دانشگاه خواهرم [را بدهم]، آمدم. رفتم شمال شهر تهران، گدایی کردم مدتها خرج دانشگاه خواهرم را [بدهم].»
در جامعه اسلامی، این ساختار ساختار اسلامی [نیست]. تعارف [نیست] که هر کس از هر جا احساس میکند در شهر، در این منطقه من راه پیشرفتی نیست، من باید بیایم تهران، ولو شده هرزگی کنم، گدایی کنم. دانشجوی نخبه دانشگاه بوعلی همدان آمده اسنپ تهران کار میکند. سوار اسنپش شدم، میگوید: «من رتبه چند [برتر] دانشگاه بوعلی همدانم، [ولی] در اسنپ [کار میکنم].» خسارت این وضعیت مشخص است. این مملکت به کجا میرود با این وضعیت؟
حالا ما نقد زیاد بکنیم، راهکار هم داریم. حالا انشاءالله جلسات بعد بیشتر به راهکارها میرسیم. مشکل اصلی خودمانیم، خودمانیم؛ تنبلی خودمان است. «نفسک التی بین جنبیک» [نفس تو که در میان دو پهلویت است]. مشکل اصلی، ساختاری است که خودمان ساختیم؛ وضعی که خودمان به بار آوردیم؛ توقعاتی که داریم؛ تلاشی که نمیکنیم؛ ظرفیتهایی که نمیشناسیم [و] استفاده نمیکنیم. یک ساختار معیوب [با] ارزشگذاریهای غلط.
الان مقدار دانشجویی که ما داریم میگیریم بیش از نیازمان است. مدرک شده یک اعتبار فقط. بعد، [اینکه] تو بین مردم [باشی و بگویی] «تو دانشگاه نرفتی»، [در حالی که] هزینههای مملکت برای [تحصیل] آدم [زیاد است]؛ آن تهش مشکلات جدی ماست. باید بنشینیم با همدیگر گفتگو بکنیم و بحث بکنیم [تا] به یک نتایجی برسیم، انشاءالله.
خدایا، در فرج امام عصر تعجیل بفرما. قلب نازنین حضرتش را از ما راضی بفرما. خدایا، این مملکت – مملکت اسلام، مملکت قرآن – را به اوج آن نقاط عزت و پیشرفتی که میتواند برسد و مستحقش است، برسان.