احترام فقیر به ثروتمند؛ نابودی دوسوم دین
سلطهپذیری؛ خطری بزرگتر از بینمازی
جهان سوم؛ برچسبی برای ماندگار کردن فقر
روایت آیتالله جوادی آملی از جامعه بدون اقتصاد
امام صادق (علیهالسلام) و راهکار مقابله با گرانی
جامعه اسلامی در تورات و انجیل؛ بینیاز از دیگران
مقایسه ایران و ژاپن؛ منابع بسیار، بهرهبرداری اندک
دین نه عامل عقبماندگی، بلکه موتور پیشرفت
نقش دانشگاه در همافزایی برای حل مشکلات اجتماعی
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
سؤال جلسه قبل را طرح کردیم؛ قرار شد که این جلسه پاسخ بگوییم. این است که در نگاه خدا، قرآن و اسلام، اولویت با فقر است یا با ثروت؟ کدامش ارزش دارد؟ کدامش اهمیت دارد؟ کدامش برای جامعه مفیدتر است؟
ما چون معمولاً قشر متدین را در حال مشکلات، ضعف و فقر دیدهایم، احساس میکنیم که به هر حال هر چه به محلههای پایینتر میرویم، دینداری بیشتر است؛ هر چه به مناطق بالاتر میرویم، دینداری کمتر است. ظاهراً مصلحت بر این است که وضع زندگی مردم خیلی خوب نباشد. مردم هر چقدر که وضع زندگیشان خوب بشود، از دین فاصله میگیرند؛ طغیان میکنند. خیلی رفاه چیز خوبی نیست؛ ثروت چیز خوبی نیست؛ فقر انگار بهتر هم هست؛ مردم طغیان هم نمیکنند.
معمولاً طبقات بالا بیشتر طغیان میکنند. طبقات بالا بیشتر غر میزنند. هر چه گرسنهتر باشند، متدینتر هم هستند. این نگاه، اساساً نگاهی غلط و باطل است. روایت میفرماید: «لا مَعاشَ لَهُ لا مَعادَ لَهُ». کسی که معاش ندارد، معاد هم ندارد. و اگر فقر از دری وارد بشود، دین را از در دیگر میبَرَد.
ما که میبینیم آدمهای فقیر اتفاقاً متدینتر هم هستند! فقر دین را میبَرَد؛ [آیا] ثروت است که دین را میبَرَد؟ من یک روایتی برای شما میخوانم. بر اساس این روایت، دین را با هم از نو تعریف میکنیم؛ تعریفی که تا حالا از دین نداشتیم و روایتی که بسیار عجیب است.
روایت میفرماید که اگر یک آدم فقیر، یک آدم ضعیف، ثروتمندی را دید، قدرتمندی را دید (مخصوصاً در مورد ثروتمندان)، این آدم فقیر و محروم، به خاطر ثروت آن آدم ثروتمند به او احترام گذاشت، «فَقَد ذَهَبَ ثُلُثا دِینِه». بابت این یک احترامی که گذاشت، دو سوم دینش رفت! این چه دینی است که بابت یک احترام فقیر به ثروتمند، آن هم بابت ثروتش، دو سومش [از بین میرود]؟
حالا بخواهم شوخی کنم، باید بگویم: «حالا باید برود چند بار دیگر ازدواج کند، هی نصفه نصفه [دین] جمع بکند آن دو سوم [گمشده را].» آن دو سوم، [همان] دو سوم دینی که بابت یک احترام فقیر به ثروتمند میرود، [آیا] این دین [واقعی] است؟
پس معلوم میشود با این دین، ما خیلی فرق میکنیم. دینی که فقیر بابت گرفتن حقش باید نوکری ثروتمند را بکند، دین نیست. آن دینی که فرمود: «وقتی فقر میآید، دین میرود»، این دین میرود؛ نگو مناسک ظاهریاش [میماند]. نمازش میماند، روزهاش را میگیرد؛ [البته] بیشتر [از دیگران] میخورند [و] روزه برایشان سخت است. آن بنده خدا که خیلی وعده غذایی همینجوری در روز [و در] طول سال ندارد، روزه هم برایش سخت نیست؛ مثل هر روزش یک چیز ویژهای نیست ماه رمضان برایش.
یک جوانی از شمال شهر تهران چند سال پیش، گفتوگویی با هم داشتیم. ماه رمضان بود. بهش گفتم: «روزه میگیری؟» گفت: «نه بابا! من فقط روزی دو بار از سر کوچه پیتزا سفارش میدهم. ظهر دو بار ناهار میخوردیم! پیتزا مفصلی [بود که] داشتیم.» که در اثر گفتوگوها و اینها، این جوان متحول شد. [و] بعداً چه آینده و چه ماجراهایی پیدا کرد، بماند دیگر. حالا خلاصه، آن آدمی که روزی چهار وعده غذا میخورد، او بهش فشار میآید؛ او اذیت میشود. آدم فقیر که فقیر [است،] دین دارد؟
خب، حالا این فقیر وقتی به ثروتمند میرسد، چهکار میکند؟ تملّق میکند یا نمیکند؟ جامعه فقیر مشکلش این نیست که او نماز میخواند و روزه میگیرد. مشکل جامعه فقیر وقتی است که سلطهپذیر میشود، احساس میکند باید نوکری کند تا یک چیزی بهش بدهند. یک هژمونی را بر خودش قبول میکند؛ که طبقه زیردست است، قبول میکند که درجه دو است، قبول میکند که جهان سوم [یا] جهان پنجمی است. کشوری که پذیرفت جهان سومی است، آن دین ندارد، ولو همهشان نماز بخوانند.
[اگر گفتی] «جهان سومی هستی»، «جهان سومی» پارامترش چیست؟ شاخصهایی که برای توسعه و اینها میدهند که عجیب و غریب چیزهای جالبی هم هست. شما تا ابد هم پیشرفت بکنی، طبق ملاکهای اینها هیچوقت جهان اولی نمیشوی. ملاکهای جالبی دارد.
معیشتمان را که میبینیم، وضعیت کشاورزیمان را که میبینیم، [متوجه میشویم که] روایتها چقدر غریب است بین ما. کسی اینها را به عنوان پارامتر نمیگوید. روایت فرمود – این روایت را آیتالله جوادی در کتاب «مفاتیح الحیات» نقل کردهاند؛ من اولین بار از ایشان شنیدم – روایت عجیب هم هست. میفرماید: «اگر یک جامعهای آب دارد، خاک دارد، [ولی] اقتصاد ندارد، «أَبْعَدَهُ اللهُ، ثُمَّ أَبْعَدَهُ اللهُ!» این جامعه [را] خدا دور کرد.»
حالا این «أَبْعَدَهُ اللهُ»، یا فعل ماضی است یا نفرین است، یا باید بگوییم: «از خدا دور باشد». این جامعه، جامعهای از خدا دور است. آب و خاک دارد، کشاورزی ندارد. آقا! مسجد دارد، [ولی] تو سرش بخورد مسجدش؟ مسجد میخواهیم چهکار؟ آب دارد، خاک دارد، نان دارد؟ نه! مسجد دارد؟ ملاک دینداری، یک بخشش اینهاست. جامعه متدین، جامعهای [است] که مرفّه باشد.
«أَخرَجَ شَطْأَهُ». آقا! در تورات و انجیل وقتی مثال زده امت اسلام را، گفته: «این جامعه، جامعهای است که محتاج احدی نیست؛ گدا نیست؛ دراز [دست] نیست.» جامعه اسلامی، جامعه مسلمان، این است. این همه زمین، این همه خاک، این همه آب، این همه بیابان همین اطراف مشهد؛ شما بروید ببینید. بعد میگوید: «آقا! جمعیت باید بیشتر بشود؟ بدبخت کنند، بیچاره کنند؟» مطالعه بکنید؛ کشور ژاپن نسبتش با ما چند برابر است؟ یک وقت اینجا گفتیم، دوستانم حساب کردند. «ما چند برابر مساحتمان چند برابر ژاپن است؟» یکی از دوستان حساب کرد: «چقدر؟ ۵ برابر!» آنچه در ذهن من است، این است: ۵ برابر [است]. جمعیت آنها چند برابر ماست؟ سیصد و خردهای؟ ۳۲۵؟ ۱۲۵؟ حالا اگر ۳۰۰ میلیون که میگویند درست باشد، [یعنی] ۴ برابر ما جمعیت داریم؛ [در حالی که مساحتشان] یکپنجم ماست، [اما] چهار برابر ما جمعیت دارد. برای چی این کشور، کشور نفرین شده نیست؟ ایران به اندازه ۱۸ کشور دنیاست مساحت آن؛ یعنی ۱۸ کشور با هم جمع میشود، میشود مساحت ایران.
خب، دردمان چیست که نه از جهت توسعه – توسعه را [به عنوان معیار] استفاده نمیکنم – [بلکه] از جهت اقتصاد و معیشت، مثل اینهایی [که صرفاً] نصیحت [به افزایش] جمعیت [میکنند] نیستیم؛ نه [هم] از جهت حیثیت بینالمللی و شخصیت سیاسی مثل [آنها]. با این همه استعداد و این همه توان، متدین نیستی؟ دین آمده ما را عقب انداخته؟ خیلی بامزه است؛ یک کم آدم خوب است آدم باشد!
دین [ما را] عقب انداخته؟ برو عقب، مرد حسابی! دین نداری؟ قناعت داشته باش؛ زهد داشته باش؛ یک نان داری، بس است دیگر! فکر نان دومت نباش. نان ندارد؟ جامعه [باید] پیشرفته [باشد]؛ بخوری که بترکی؟ نان داری؟ کم مصرف کن، تولید زیاد کن، بده به آنها که ندارند.
امام صادق علیه السلام، قحطی شده بود، گرانی شده بود. به خادمشان فرمودند که: «گندم چقدر داریم؟» [خادم پاسخ داد:] «خیلی داریم؛ [به قول معروف] «أَشْعَارٌ کَثِیرَةٌ»، یعنی چندین ماه [برای مصرف داریم].» این [روایت] جواب میدهد [که چگونه پیشرفت کنیم]. به ما هم مرحوم کلینی در «کافی» نقل کرده، هم مرحوم مجلسی در جلد ۴۶ «بحار الأنوار» نقل کرده. شهید مطهری بحث خوبی دارند در کتاب «اسلام و مقتضیات زمان». پیشرفته بودن اسلام از این روایت میشود فهمید.
جواب میدهد. این بنده خدا فکر کرده مثلاً [نکند] گندم [برایمان] نماند. «هر چه گندم داریم ببر تو بازار بفروش، قیمت بیاید پایین.» این بنده خدا نگاهی کرد. «بفروش! فروختی؟ فردا میروی بازار، همان نانی که همه میخریدند، تو هم میخری.» فردا [که] بازار دید گندم و جو قاطی میدهند، گندم و جو خرید. حضرت فرمودند: «خدا شاهد است که من میتوانم تا چند ماه به همه بچههایم نان گندم بدهم.» «اَللهُ عَلَی تَقْدِیرِ المَعِیشَةِ». این حرف دین هست یا نیست؟ این اسلام است یا نیست؟ دوست دارم خدا ببیند من برای زندگی برنامه دارم. برنامه زندگی این است. با [وجود] همه خانواده بزرگم، من مسلمانم. مسلمانی که خودش و مردم، همه را یک خانواده میبیند [میگوید]: «من گندم دارم، یعنی همه دیگر مال همه [هستند].» تازه، امام صادق در این دوره مسئولیت هم نداشتند؛ میدانید که. مسئول که هیچی دیگر؛ حالا کسی مسئول باشد.
یک جلسه امروز داریم. این را عرض بکنم دیگر، حرف ما تمام. محضر اساتید خوبمان هستیم. موضوع جلسه البته اول بگویم؛ دوستان دانشجو میتوانند شرکت بکنند؛ ظرفیت پر بشود. خلاصه هر [کسی] تشریف بیاورد. و موضوع جلسه هم در مورد هماندیشی و همافزایی اساتید [و] دانشجوها است. از همین حرفهایی که الان بنده مطرح کردم، میخواهیم دنبال راهکار بگردیم. از تجربه اساتیدمان، از دانش اساتیدمان استفاده بکنیم. ببینیم که الان مشکلات ما چیست. اول مشکلات ما در دانشگاه، در دانشگاه و اساتید که از ظرفیت اساتید استفاده نمیشود. مشکلات فرهنگیمان، مشکلات جامعهمان، مشکلات فراوانی که جاهای مختلف هستند. اول اینها را یک جمعبندی بکنیم: مشکلات چیاست؟ دستهبندی کنیم، اولویتبندی کنیم. بعد ما با هم چه کارهایی میتوانیم انجام بدهیم؟ غر نزنیم؛ [از] ظرفیت دانشگاهمان استفاده بکنیم. دانشگاه در اروپا، در ژاپن، در چین چهنقشی دارد؟ مشکلات چقدر به دوش گرفته؟ چطور حل میکند؟ گفتوگو بکنیم؛ به نتیجه برسیم انشاءالله.
ساعت یک و نیم دفتر شورای برق؛ دوستانی که تشریف میآورند، انشاءالله خدمتشان هستیم.
خدایا! در فرج امام عصر تعجیل بفرما؛ قلب نازنین حضرتش را از ما راضی بفرما. و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.