تقسیمبندی وظایف زن و مرد بر اساس فیزیولوژی
جایگاه ویژه روحانیت در جهاد و شهادت
ظلم رسانهای به روحانیت در تصویرسازیها
ارفاقهای ویژه اسلام به زنان در احکام نفقه و جهاد
روایت پیامبر (ص) از تقسیم کار علی (ع) و فاطمه (س)
ارزش کمک مرد در خانه؛ صدیق، شهید یا نبی
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
در ادامه بحث جنجالی ولایت شوهر بر همسر که حالا دیروز حاشیههایی داشت، بحثمان فعلاً صرفنظر میکنم. اگر لازم شد، درد و دل مفصلی در مورد حاشیههای بحث دیروز خواهیم داشت.
علامه طباطبایی میفرمایند که: «عبوری را هم اختصاص به مردان داد و در تمامی امور رعایت وضع ساختمانی بدنی و روحیشان را نمود.» اینها را ما از روی متن المیزان میخوانیم؛ به عنوان اینکه بدانیم اینها متن دین است، آرای شخصی ما، اجتهادات، به قول برخی، توهمات ما نیست. خودمان ننشستهایم برای خودمان بافتهایم؛ با یک ذهنیت مردانه و با انگیزه مردانه داریم تعیین میکنیم برای آقایان و خانمها که هر کدام در چه حیطه و حوزهای باشند. متن دین است، تفسیر شریف المیزان است، چکیده قرآن و سنت است.
مرحوم علامه طباطبایی میفرمایند که این دستهبندی که حالا مختصرش را اینجا عرض کردم و مفصلش در اواخر سوره بقره، در جلد دوم تفسیر شریف المیزان، آنجا بحثی در مورد جایگاه زن و موقعیت زن داشتند که انشاءالله اگر خدا توفیق بدهد، بعداً مفصلتر به آن خواهیم پرداخت. بیشتر صحبت این تقسیمبندی وظایف، به حسب شرایط فیزیولوژیک مردانه و زنانه است؛ متناسب با آناتومی مردانه و زنانه است؛ با شاکله مردانه و زنانه تناسب دارد.
حالا این یکی را بگویم، دیگر این را نمیتوانم نگویم. اشکالی که دیروز (البته اشکالات معمولاً عمدتاً انتقاداتی که از طرف عزیزان به ما میرسد) واقعاً انتقادات قابل استفادهای است. من به شخصه استفاده میکنم؛ نقد عزیزان. عزیزان ما واقعاً فهمیده و فرهیختهاند؛ تعارفی ندارم. ولی برخی اشکالات واقعاً وارد نیست؛ یعنی آدم را غصهدار میکند، برخی اشکالات.
حالا یک اشکال درستی که دیروز وارد شد، گفتند: «آقا، در مورد میکروکنترلرها، چیزی که شما گفتی، در مورد اینکه حالا مثلاً یک خانمی در آسانسور بار ۳۰ کیلویی بلند بکند و اینها، همه کارکرد این رشته این نیست.» همچنین شنیدم که: «تو که دعوت به تکثیر نسل میکنی، تجربه از زایمان نداری و نمیفهمی که زایمان چیست؟» فکر کردم دیروز اواخر شب به یک جمعبندی و نتیجه خیلی خوبی رسیدم. این بود که بروم به مراجع عظام بگویم که احکام حیض و نفاس و استحاضه را کلاً از رسالهها بردارند. «وقتی تجربه ندارید که اصلاً اینها را برداشتهاید، در موردش حرف زدهاید؟» (این) بهش رسیدم دیروز.
و از طرفی هم، خب، پدر سه تا فرزند (خدا قبول کند) هستم. بچه اولمان هفته دیگر هفت سالش پر میشود، بچه دوم دو ماه دیگر پنج سالش پر میشود. «بچه، شرایط اقتصادی، به تو چه میفهمی؟» این مظلومیت طلبههاست. من هم بنا ندارم در این حوزه ورود بکنم و حرف بزنم. عزت مؤمنانه طلبه اجازه نمیدهد که بخواهد بیاید از مشکلات اقتصادیاش درد و دل بکند. ولی خب یک وقتهایی واقعاً دل آدم میشکند. فشار اقتصادی... اونی که بیشتر از همه تحت فشار است، این قشر است. «فشفشه، آخوند باید کشته شود.» اشکالی هم ندارد؛ لذت میبریم از این تعابیری که میشنویم.
«خواب بعد از ظهر (طلبه)، نمیبینی و درک نمیکنی و شرایط را نمیدانی.» (این حرفها) آزار میدهد؛ لبخند میزنیم. «سربازی نمیروی؟» [او] با زبانهای مختلف، گاهی نرم و مهربانانه، گاهی تند و حتی با شما صحبت میکند. شاید اگر بگویم ده بار اغراق نباشد؛ ده بار التماس کرده [تا] ببرندش سوریه. رفته؛ تا یک سری محورهای درگیری با داعش هم رفته. التماس کرده: «آقا، ما را بگذارید اینجا بمانیم.» قبول نکردند.
المیزان در سوره مبارکه توبه، ذیل آیه «فَلَوْلَا نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ» که آیه نَفر معروف است، با استدلال قرآنی و فقهی، ایشان اثبات میکند که از اهل علم (کسانی که علوم واجب را دارند تحصیل میکنند) جهاد برداشته شده است؛ جهاد واجب از اینها برداشته شده است؛ جهاد واجبِ واجب، برداشته شده است.
خب، حالا این قشری که جهاد واجب ازش برداشته شده (صنف روحانیت)، در بین اصناف بیشترین شهید را دارد، در طول انقلاب. [این حرفها] آزار میدهد. واقعاً استقبال میکنم؛ اینها انتقاد [نیست]، هتاکی است. اشکال ندارد؛ ما هتاکیها را هم به جان میخریم و میشنویم. آزرده هم نمیشویم؛ [اما] نباید عادت پیدا [کرد] که اینجور در هجمه بود.
پزشک را تمسخر میکنند. سریال را تعطیل میکنند. آن تهیهکننده را هم با آن رزومه درخشان، کارگردان [همینطور]. شوخی است مگر؟ به پزشک یک چیزی بگویی و بروی و نمانی؟ «جمهوری آخوندی» و در این «رژیم آخوندی» زنده [است]! در همین سریال «دودکش»، شما کدام سریال را دیدید که یک آخوند نرمال (نرمال یعنی از جهت عقلانی سالم باشد) [نمایش داده شده باشد]؟ [به این مسائل بپردازیم؟] اشکال ندارد؛ ما خیلی گیر این حرفها نیستیم.
آنچه که برای خود بنده، به شخصه، مهم و ملاک است، اولاً: بینی و بینالله، من باکی از حرفی که میزنم، ندارم. این را بارها گفتهام؛ خداوکیلی، ترس و لکنت بابت حرفی که میزنیم، نداریم. حرفهایم برای ما هزینه دارد، قطعاً هزینه. آنی که مسئولیت ماست، رسالت ماست.
بله، ما حالا بعضی چیزها را (من خیلی چیزها را) نگفتهام که ما چه شرایط شاهانهای را ول کردیم وقتی که آمدیم طلبه شدیم؛ که واقعاً مسخره میکردند اگر ما برگردیم به آن روزگار. «کابلِ طلبگی»! پدر ما دو دهنه مغازه دارد (بهترین جای کرج)؛ لااقل ماهی ۱۰ میلیون، ۱۲ میلیون درآمد [دارد]. آمدیم [به] این فضای تبلیغی. این را اضطراراً عرض میکنم چون میبینم که آزاردهنده است.
[منظورم] قیاس [نیست]؛ همه بزرگوارند. ولی مثلاً اگر یک استاد بزرگواری که هیئت علمی است و به حق دارد ماهی ۱۲ میلیون میگیرد، بنده که استاد حوزهام و روزی سه تا درس هر روز دارم میدهم، ماهی یک میلیون و دویست هزار تومان اگر بدهند!؟ بعد چند ماه... هر روز دعوت میکنم برای فضای تبلیغی؛ سخنرانی میرویم. از این جاهایی هم که دعوت میکنند، ۸۵ درصدش رایگان [است]؛ از اول سال که بوده، رایگان [بوده]. ۱۰ درصد [هم] در حد کرایه رفت و برگشت نیست.
[باید] آشنا بشویم؛ بیاییم با یک زبان... من هم بروم قرآن را بخوانم، ببینم که مخاطب من چی دوست دارد؟ چه مردش، چه زنش، چه دانشجو؟ چه حرفهایی بزنم که این را فقط قلقلکش بدهم، خوشش بیاید؟ [یا] در اینستاگرام بیفتم به هتاکی به این و آن؟ ایرانخودرو را صفر تا صدش را بشورم با دریوری و چهار تا مخاطب جمع بکنم برای خودم؟ کاری ندارد.
«خدایی که به خاطر دو تا تار مو [تو را] بیندازد جهنم، این از داعشیها بدتر است!» وظیفه من چیست؟ وظیفه من این است که بیایم ببینم این تفسیر المیزان، به عنوان یک سورس متقن، یک منبع اولیه برای آشنایی با دین [چه میگوید]؟ حالا یکی خوشش میآید، یکی بدش میآید. بیان من نقص دارد؟ قطعاً بیان من آسیب میزند به محتوای تفسیر المیزان. در این شکی نیست.
طباطبایی انشاءالله گذشت کنند از ما. بیان ما آسیب میزند؛ ولی من از محتوا که کوتاه نمیآیم! [اینکه] بزرگواری به ما بفرماید که: «این حرفهایی که داریم میزنیم مال عصر دقیانوس است. کی الان دیگر ولایت شوهر را [قبول دارد]؟ ۷۰ درصد حرفهایت مخالفم!» خب، میگویم: «خیلی خوب.» حالا حرفهای دیروزمان: «خانمی که سربازی...» حرفهای دیروز اینها بود. باکی نداریم. حالا اینها زمانش گذشته [است]. اگر از یک خواهر محجبه چادری اینها را بشنوم، قطعاً برایم دردآور است. [این یعنی] در دیالوگ و تفاهم با مخاطبم ایراد دارم که نمیتوانم یک سری مباحثی که بیس برای معارف دینی [هستند] را منتقل بکنم. این اشکال به من برمیگردد.
درد و دل [زیادی بود]؛ مقداری [هم] هفته بعد تعطیل [است]. تلنبار شده بود و دیدم که باز بخواهد بعدش برود، میخورد به ایام سال تحصیلی جدید. [این] میان، خوبیت ندارد. همه با هم رفیقیم؛ اکثر شما عزیزان، مخاطبهای ثابت هستید؛ همه شماها را دیدهام در جلسات، اعضای ثابت. دو تا رفیق! به هر حال ما از این مبنا کوتاه نمیآییم که اگر چیزی حرف قرآن است و حرف عترت است، پایش بایستیم، حتی اگر هجمه داشته [باشد]. [میگویند:] «این عبارتی که تو به کار بردی، بد است. این لحن تو بد است.» همه را [میشنویم].
اگر به محتوا با استدلال [سخن] بگویم، میپذیرم. [البته] استدلال منطقی و برهانی، به قول طلبهها و منطقیون و فلاسفه، «مَخکوب» درش رعایت شده باشد؛ قیاس شکل یک باشد، دو باشد، سه باشد، حد وسط تویش تکرار شده باشد.
«خوشم نمیآید، به طیف من، به قشر من بخورد.» من خوشم نیاید، این دلیل نمیشود. یعنی [اگر] اختلاسگر عزیز و مهربان و محترم برمیخورد، نگوییم؟ آخرش که این ناراحت نشود، آن ناراحت نشود! این منطق من نیست.
[علامه طباطبایی میفرمایند:] «در اموری مانند امر نفقه و شرکت در صحنههای جنگ و امثال آنان، کار زنان را آسان نموده [و] بار اینگونه امور را به دوش مردان گذاشت.» بعد پایینتر میفرمایند که: «ارفاقی را که اسلام به زنان اختصاص داده، بیش از آن ارفاقی است که درباره مردان [داده است].» این حرف علامه طباطبایی از دل قرآن و عترت [است]. با زنها «تا» کرده؛ خدای متعال در احکام با مردان «تا» نکرده، [بلکه] ارفاق کرده! این حرف الان حرفی است که دلخوری میآورد. اشکال ندارد بیارد؛ چرا که استدلال پشتش است.
پیغمبر اکرم (ص)، روز اول ازدواج، [یعنی] امروز ازدواج فاطمه زهرا (س) و امیرالمؤمنین (ع)، آمدند منزل فاطمه زهرا و امیرالمؤمنین. سؤال کردند از هر کدام. [این را هم در پرانتز بگویم که] حالا هم علی (ع) در دامن پیغمبر (ص) بزرگ شده که اصلاً به خاطر همین به او میگویند ابوالقاسم. امام رضا (ع) فرمود به پیغمبر (ص) میگویند ابوالقاسم، چون علی بن ابیطالب قسیم الجنة و النار است؛ قاسم [بهشت و جهنم]. و [فاطمه،] در دامن پیغمبر (ص)، [که] ابوالقاسم [است، بزرگ شده است]. از هر کدام سؤال میکند که نظرتان چیست؟ فاطمه (س) [عرض کرد:] «نِعمَ العَوْنُ عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ.» [یعنی:] «علی خوب کمکی است.» همسر، تعریفش این است؛ همسر یعنی که... یعنی چه؟ یک کمکی است برای طاعت خدا. این تعریف [بود].
پیغمبر اکرم (ص) فرمودند که: «من میخواهم تقسیم کار کنم بین شما. یک سری کارها از پشت در به بیرون، یک سری کارها از پشت در به درون؛ کارهای بیرون منزل، کارهای درون منزل. علی جان، فاطمه جان، کدام کار را شما میخواهید؟» پیغمبر اکرم (ص) فرمودند: «کارهای بیرون منزل با علی، کارهای درون منزل با فاطمه.» حالا تعبیر فاطمه زهرا (س) را ببینیم. میفرمایند که: «همسر خودم...» (دانشجوها، این هم بدونید، توهم ایجاد نشود). فاطمه زهرا (س) سجده شکر کرد، عرض کرد: «خدایا، من از تو ممنونم که آب شتر بردن (و آب شتر یعنی مشقت برای اینکه شتر را سیراب کنی)، این را از روی دوش من برداشت. این توان من نیست.»
افتخارشان همین است؛ افتخار این است [که] سنگینی انجام بدهد. یک زن نمونه دو تُن بار بلند میکند؟! فاطمه زهرا (س) میفرماید: «من در توانم نیست. این با ساختار من تناسب ندارد. این کار بیرونی، درگیری بیرون با ساختمان [بدن من] تناسب ندارد. خانه است.»
البته این تعریف اولیه است؛ نه اینکه مطلقاً بیرون خانه نیاید [و] مطلقاً کار نکند. این فاطمه زهرایی (س) که پشت جنگ پانسمان میکرد، به برخی مجروحین رسیدگی میکرد، به مجروحین کمکهای فراوان میکرد، زنهای مدینه را جمع میکرد، هفتهای دوبار راهپیمایی راه میانداخت (حمزه، شهدای احد)... اینها کارهای سیاسی اوست. آن سخنرانی فاطمه زهرا (س)، خطبه فدک، اینها کارهای سیاسی و کار رسانهای اوست. هویت دارد کارش. جایگاهش، جایگاه اولیهاش معلوم است: این ساختار، ساختاری که تناسب با بیت دارد، آن ساختار، ساختاری که بیرونی است.
امیرالمؤمنین (ع) هم که کارش بیرون [است]، میآید در خانه کمک میکند. آن روایت معروف که پیغمبر (ص) وارد شدند، امیرالمؤمنین (ع) در [حال] عدس پاک کردن [بود]. مردی که در خانه کمک [میکند]... «لَا يَخْدِمُ أَهْلَ بَيْتِهِ إِلَّا صِدِّيقٌ أَوْ شَهِيدٌ أَوْ نَبِيٌّ». [یعنی:] کسی به خانوادهاش خدمت نمیکند، مگر صدیق یا شهید یا پیغمبر. کسی که در خانه به همسرش کمک کند یا صدیقه، یا شهیده، یا پیغمبر [است].
اگر این منطق را فهمیدیم، این غربت امام زمان (عج)، [یعنی] حضرت از غربت در میان تمامی [ما]... یک خط، یک جمله... غربت امام زمان به این نیست که مثلاً جمکران کم میروند، دعای ندبه کم میروند، مثلاً توسل کم میگیرند، کم گریه میکنند. نه عزیز دل من! آنها سر جای خودش [هستند و] میتوانند خوب باشند. اصل اینکه این کارها بشود، قطعاً خوب است.
غربت امام زمان به غربت منطق اوست. اگر این حرفها که حرف قرآن و عترت است، بین ما غریبه [باشد]، من و شما این حرفها را پس میزنیم. یعنی خود امام زمان (عج) را داریم پس میزنیم. با منِ طلبه که درگیری نیست. [این را] که میگویم بیانم ناقص است، حقیقت اهل بیت، حقیقت امام زمان است. اگر این منطق را من نمیتوانم بپذیرم، قطعاً درگیر میشوم با امام زمان. پس فردا در خانهات استقرارت در منزل باشد، پایگاه تو منزل است. دیگر گذشته [است] [که اینها را نپذیریم]. برای دشمنی با امام زمان و ضدیت چه چیز لازم است غیر از [این]؟
خدا عاقبت ما را به خیر بکند. به حق این ایام، به حق این دهه اول ذیالحجه، این ایام نورانی و طلایی، و برساند فرج آقا و مولامان حضرت بقیة الله الاعظم (عج) را به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.