تنها مجوز استرقاق؛ جنگ میان مسلمان و کافر
تفاوت ولایت اهل بیت (علیهمالسلام) با بردهداری
روایت تاریخی از نقش امام حسن مجتبی (علیهالسلام) در جنگ جمل
موضع امیرالمؤمنین (علیهالسلام) درباره اسارت زنان دشمن
اسرائیل بهعنوان غده سرطانی در نگاه قرآن و المیزان
شهید تهرانیمقدم و وصیت نابودی اسرائیل
تمثیل سعدی: ترحم بر پلنگ تیزدندان، ظلم بر گوسفندان
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. تبریک میگویم شما عزیزان را عید سعید قربان و غدیر را. انشاءالله که این ایام برای ما موجب تقرب بیشتر به خدای متعال و پذیرش بیشتر نسبت به ولایت امیرالمومنین باشد؛ به برکت صلوات بر محمد و آل الله.
از متن تفسیر شریف المیزان، جلد ۶، مبحث مربوط به بردهداری که از شبهات روز و مسائل بسیار مهم است، دو بخش را خواندیم. علامه طباطبایی فرمودند: آنچه از بردهداری مرسوم و رایج بود، سه نوع بردهداری است. بردهداری اول، بردهداری همسر بود؛ شوهر همسرش را به بردگی میگرفت. بردهداری دوم، بردهداری فرزند بود که پدر فرزند را به بردگی میگرفت. و بردهداری سوم، بردهداری در جنگ.
از این سه تا، دوتای اول را اسلام به کل لغو کرد؛ اصلاً مطلقاً یک همچین بردهداری ما [نداریم]. مباحثش گذشت. میماند بردهداری نوع سوم که بحث بسیار مهمی است؛ خصوصاً در این ایام عید غدیر میخواهیم ربط این را با ولایت روشن کنیم که خب تفاوتش با ولایت چیست؟ تفاوت بردهداری (استرقاق) با ولایت چطور است؟ در هر دو هم میگوییم "مولا". هم کسی که برده است به صاحبش میگوید "مولا"، هم ما به اهل بیت میگوییم "مولا". این "مولا" با آن "مولا" چه فرقی میکند؟ ولایت دارد؛ میگویند: "مولا بر عبد ولایت دارد". آن ولایت با این ولایتی که ما میگوییم چه فرقی میکند؟ اولاً، اصلاً ما یک همچین بردهداری را داریم در اسلام یا نه؟
بسمه تعالی. بله، پس اسلام یک بردهداری را قبول کرد. کدام بردهداری بود؟ بردهداری در جنگ. دشمن را اگر بر او غالب شدی، با یک شرایط و حدودی لغو نکرده است. زماندار هم نیست؛ مال قدیم هم نبوده؛ همین امروز هم جاری است. همین امروز هم در جنگ با کفار، متن المیزان را میخوانیم با هم: خدای متعال این حق را داده؛ ولی شرایط دارد، شروط دارد، حدود دارد؛ که شبهات رایج امروز نیز همین شرایط و حدود است که میخواهیم مطرح و حل کنیم.
پس روشن شد که اسلام از آن سه سبب مذکوره استعباد... سه سبب استعباد (به بردگی گرفتن) چه بودند؟ شوهر، پدر، و جنگ. دو سببش را لغو کرده، کدام دو تا را؟ شوهر و پدر. و تنها مسئله جنگ را باقی گذاشت و سببیت آن را برای استرقاق لغو نفرمود. استرقاق چیست؟ از رِقّیت میآید. رِقّ، بردگی است. استرقاق، به بردگی گرفتن. آری، آن را هم تنها در جنگهایی معتبر دانست که بین مسلمین و کفار اتفاق افتاد.
پس اولاً مال کدام جنگ است؟ جنگ مسلمان و کافر. نه جنگ ایران و عراق، نه در جنگ شما و داعشیها. ما [در جنگ] با داعشیها، این خانمهایی که گرفتیم، اکثرشان هم چچنی بودند. یک چیزها و پدیدههای عجیب و غریبی هم بودند این زنهای چچنی داعشی. بعضی از عزیزان، از فرماندهان و سرداران مدافع حرم، برای خود بنده تعریف میکردند. یکی از این عزیزان که تکتیرانداز و قناصهزن بود، ایشان برای من میگفت: میگفت که ۸ سال جنگ را دیده بود و فرزندش هم از شهدای مدافع حرم بود و خود ایشان هم که خبر دارم هنوز زندهاند، اگر به شهادت نرسیده باشند؛ از آن رزمندههای درجهیک. ایشان میگفت که ما جنگمان با داعشیها اصلاً قابل قیاس با جنگ با صدام نبود. رسانهای نشده، خبر ندارید، بشنوید، جالب [است].
میگفت که ما وسط جنگ – حالا قناصههای ایرانی که فوقالعاده است، میدانید دیگر بهترین قناصه دنیا را ایران زدهایم، وزنش ۱۵۰ گرم است، ۱۵۰-۲۰۰ گرم، سبکترین قناصه دنیاست و میزند، دو نیم میکند؛ یعنی از مغز میشکافد تا کمر – عجیب [بود]. و بعد میگفت که من اینها را با قناصه میزدم، یکهو از وسط زمین، از کف زمین، چند زن چادری درمیآمدند، میدویدند سمت ما. یکی میخورد [که] این ضد گلوله تنش بود، فقط سرش بود که میشد زد. انتحاری، فاصله ۲۰۰ متری ما، کمربند را [به خود] میبست، یک حرکت زیگزاگی هم داشت؛ بلد بود چه شکلی [باید حرکت کند]. تا این را میزدیم، جان همه میرسید به لب بچههای حزبالله. شگردهای عجیب و غریبی در جنگ با داعشیها بود.
خب، اینها را اگر میگرفتند، اینها هم به استرقاق درمیآمدند و عبودیت گرفته میشدند. نه، البته داعشیها از آن جهت که ناصبیاند، احکام مسلمان از یک جهت به آنها بار نمیشود. ولی امیرالمومنین هم با خوارج و ناصبیهای زمان خودش برخورد مسلمین را کرد. در جنگ جمل معروف است که وقتی سپاه امیرالمومنین غلبه کرد – که میدانید سپاه امیرالمومنین هم به واسطه امام حسن مجتبی غلبه کرد – این را بدانید خیلی جالب است. میخواهند امام حسن را شخصیت ساکت، سربهزیر – زبانم لال – توسریخور نشان بدهند.
امام حسن مجتبی یک رزمنده مجاهد بود؛ کسی که شتر همسر پیامبر را در جنگ جمل – که نماد رهبری آن جنگ این شتر بود و کسی که سوار بر این شتر بود – آن شتر را امام حسن پِی کردند، پایش را زدند که شتر افتاد زمین. لشکر دشمن شکست خورد. آن کینههایی هم که بعداً پیدا شد، نگذاشتند امام حسن را [به جایگاهش برسانند]. و خانهٔ آنی که دستور داد امام حسن را تیرباران کنند، سر همین ماجرا بود. زخمخورده بودند، زخمخورده بودند از امام حسن. امام حسن امامی بود که سرش پایین بود؛ [آیا او میگفت:] "مذاکره، بریم کجا بریم؟" [نه!] او رزمنده دلاور بود.
امام حسن مجتبی وقتی که شتر را پِی کرد، اینها [یعنی] اطرافیان امیرالمومنین، گفتند که: "بریم غنیمت برداریم." امیرالمومنین تغییر [چهره] کرد، با یک فریادی فرمود که: "همسر پیغمبر را [هم] به کنیزی ببرید؟ ها؟ احکام جنگ با کفار را میخواهید بار کنید؟ اگر زنهای لشکر دشمن قرار است کنیز بشود، همسر پیغمبر هم میشود؟" میگوید اینها سکوت کردند، هیچی [نگفتند]. [و] در سکوت [بودند] که حضرت با آن جلالت و اکرام این همسر پیغمبر را راهی کردند. برادر او، محمد بن ابیبکر، در سپاه امیرالمومنین بود. حضرت فرمود: "مسئولیت خواهر شما با شماست. شما برش گردان شهر." که ماجرایش مفصل است، بماند؛ خیلی ماجرای قشنگی هم دارد از جهت تاریخ.
علیایحال، احکام بردهداری که اسلام امضا کرده، در جنگ، اولاً مال کدام جنگ است؟ جنگ با کفار. این نکته اولش. پس جنگ با مسلمین نیست. درست است. وقتی که مسلمان درگیر با لشکر حق میشود، درگیر با امیرالمومنین میشود و [طبق آیه زیارت جامعه کبیره:] "و من حاربکم مشرک"؛ [یعنی] هر که با شما محاربه کند، مشرک است؛ از دین خارج میشود، ارتداد [پیدا میکند]. ولی همین ارتداد را با اینکه حکمش ارتداد است، امیرالمومنین نسبت به زبیر جاری نکردند. زبیر وقتی که تشر بهش زدند، برگشت. ماجرای عبدالله بن زبیر همین است دیگر. زبیر یاد خاطره افتاد. امیرالمومنین بهش نهیب زدند: "میبینم یک روزی میخواهی روبروی علی بایستی؛ مبادا روبروی امیرالمومنین قرار بگیری!" پسرعمه امیرالمومنین بود زبیر. یک حلقهای هم داشت. به امیرالمومنین تشر زدند، برگشت، رفت در خیمهاش.
برادر بودند با هم، عقد اخوت. عید غدیر که میخوانیم، امیرالمومنین بین اصحاب، دو به دو برادر کردند؛ دیگر جناب ابوبکر و جناب عمر بن خطاب [را] برادر کردند، طلحه و زبیر را با هم برادر کردند و خودشان با امیرالمومنین برادر شدند. بالاخره بر اساس روحیات و شاکلهها، افراد را دو به دو برادر کردند. با اینکه شخصیت سلمان و ابوذر با هم برادر شدند، برادر بودند، ولی شخصاً باز تفاوتهایی داشتند. زبیر آمد در خیمه. پسرش بهش گفت: "چیه؟ کم آوردی؟ نبینم بابای من، سردار رشید اسلام، کم آورده باشد بیاید بنشیند [در] خیمه!" زد بیرون از خیمه. یکی از اصحاب امیرالمومنین رفت، سرش را برید، برگشت، آمد با افتخار محضر امیرالمومنین. [حضرت فرمود:] "تو غلط کردی که این کار را کردی! کی به تو اجازه داد؟ رفته بودی در میدان جنگ؟ نبود؟ برای چه این کار را کردی؟ قاتل و مقتول در نارند." تعبیر همچین تعبیری! [آن] رزمنده امیرالمومنین بود. بعضی وقتها روحیات این عرقها در صورت [بروز میکند]. اینجا محاربه، ولی احکام کفار برایش بار نمیشود. احکام جنگی با کفار برایش بار نمیشود. من این دو خط را هم بگویم. برگشت، انشاءالله فردا.
در این صورت، مسلمین میتوانند اسیر کافر را استرقاق نمایند، نه جنگهایی که بین خود مسلمین رخ دهد؛ که در این جنگها اسیر گرفتن و استرقاق کردن نیست. بلکه یاغی – آنجا داشته باشید، خیلی قشنگ است – یاغی از این دو طایفه آنقدر سرکوب میشود تا سر در اطاعت امر خدا فرود آورد و رام گردد. اسیری نداریم؛ فقط جنگ یا صلح. اسیر نمیگیریم؛ یا کوتاه میآیی، برمیگردی سر جای خودت، یا اگر میخواهی بجنگی، میجنگی. اسیر گرفتنی نیست. اسیر میگیرند؟ خود داعشیها را اسیر میگیرند. اسیر گرفتن داریم، به بردگی گرفتن نیست. اسیر هم که میگیریم، به خاطر تبادل است؛ از باب تبادل است. حتی الان در جنگ با کفار هم اسیر میگیرند. حزبالله لبنان از اسرائیلیها اسیر میگیرد، بعد تبادل اسیر میگیرد؛ در تبادل ۱۲ هزار تا اسیر را آزاد میکنند [در ازای] دو تا اسرائیلی.
[آیه ۹ سوره] حجرات: دو طایفه از مسلمین وقتی با هم جنگ [میکنند]، آنقدر باید قتال بشود تا "تفیء الی امر الله". چرا [اسلام این را] امضا کرده است؟ خیلی سریع و مختصر و کوتاه [میگویم]: جهت این امضا کردن و معتبر شمردن بردهگیری اسرای جنگی این است که به طور کلی دشمن محارب... (دشمن محاربه از مسلمین یا کفار هستید یا نیستید؟ [امتحانهای ترم تابستانی را هم دادید و اِستندبای باشید تا ترم جدید، آماده و فعال]).
این جمله را بخوانم، خیلی مهم و کلیدی است. از فردا انشاءالله با همین بحث پیش برویم: "به طور کلی، دشمن محارب هدفی جز نابودی انسانیت و از بین بردن نسل بشری و ویران ساختن آبادیها ندارد." خیلی قشنگ بحث میکند علامه طباطبایی، خداوکیلی! یعنی از وسط جنگ و خونریزی، یک فلسفهای میکشد بیرون. لطیف. آدم دهنش وا میماند. کار لطیف، قشنگ و جذابی دارد انجام میدهد. نوع نگاه، نگاه ویژهای [است].
[ایشان میگوید:] "ویروس افتاده در این پیکره اجتماع؛ همه سلولها را از کار بینداز، یا سرکوبش کن، یا به استخدام بگیر." حالا آن استخدامش بحث دوم است که در موردش بحث میکنیم. و فطرت بشر بدون هیچ [تردیدی]، چنین کسی را محکوم به زوال دانسته و بر هر کسی واجب میداند که این گونه دشمنان بشریت را جزو مجتمع بشری به شمار نیاورد.
این شبههای که میگویند: "آقا! اسرائیل که با ما جنگ ندارد، چرا شما میگویید باید از صفحه روزگار محو شود؟" بعد این هم باعث مظلومنمایی اینها میشود. از این حرفها زیاد میشنوید دیگر. غرامت گرفتن از آلمانیها [را ببینید]. وقتی شما گفتید که اسرائیل باید از صفحه روزگار محو شود، اینها راه افتادند، رفتند اینور آنور، کلی غرامت گرفتند، کلی مظلومنمایی کردند. چیزی که هست این است که یک ویروسی که افتاده به جان این سلولها، رسماً هم حرفش این است. جلسات سهشنبههایمان بحث مفصلی در این موضوع کردیم.
بچههای صهیونیست صبح وقتی که سوار اتوبوس میشوند، سرویس میخواهد برود مدرسه. گفتم برایتان: سرود در راهشان این است که "ما عربها را قتل عام میکنیم" با این مضمون. بروید سرچ بکنید؛ کلیپش هست؛ اصلاً فایلهای تصویریاش [و] شعرش وقتی این است، هدفش وقتی این است... مرگ بر اسرائیل! شهید تهرانی مقدم (رضوانالله علیه) فرموده بود که: "روی قبر من بنویسید." و نوشتند آن را. قبل ایشان در بهشت زهرا نزدیک شهید چمران دفن کردند. نوشته شده که: "روی قبرم بنویسید: اینجا مزار کسی است که [و] آنجا قبر کسی است که میخواست اسرائیل را از صفحه روزگار محو کند."
تهدید کرده بودند بعضیها در توییتر همان سال، هجمه کرده بودند به شهید تهرانی مقدم که: "این انسانهای متوحش را چرا شما عکسشان را، بنرشان را در خیابانها میزنید؟" خیلی جالب است! متوحش آنی است که نمیخواهد اسرائیل را از صفحه روزگار محو کند. نکته مهمی است. آن کسی که نمیخواهد ویروس را – به قول سعدی، من این را بگویم، تمام؛ یک بیتی دارد سعدی، من دیدم برخی از سیاستمداران گفتند ما سیاست خارجیمان را از سعدی و حافظ میگیریم – چند سال پیش در شیراز گفتم، خیلی قشنگ است: "ترحم بر پلنگ تیزدندان، جفاکاری بود یا ستمکاری بود بر گوسفندان."
دفاع از گوسفند هم شده [اینکه] هی سلبریتیها هشتگ بزنند: "گوسفند را نکشید!" ترحم بر پلنگ تیزدندان، ستمکاری بود بر گوسفندان. اینجا متوحش آن کسی است که دارد به پلنگ رحم میکند، دارد در برابر پلنگ کوتاه میآید، در برابر پلنگ چنگ و دندان نشان نمیدهد. این متوحش است، این خطرناک است، این دارد جامعه بشری را نابود میکند؛ مثل کسی که دارد با ویروس، با میکروب مدارا میکند.
گناه دارد، موجود مخلوق خدا [است]؛ گوشههایی باشد، ترانه باختری. شما دستهبندی فلسطین را دو تکه کردن [و آن را] "غده سرطانی" [نامیدهاید]. خیلی این تعبیر، تعبیر فوقالعادهای [است]: "یک غده سرطانی". غده سرطانی هی انتشار پیدا میکند. خود اروپا و آمریکا [و] آسیای شرقی فهمیدند [که نباید] با این مدارا کنند؛ [پس ما هم] مدارا نکنیم! خیلی جالب است.
پس نکته اول این شد که آن عنصر نامطلوبی که کل این مجتمع را آسیب میزند، به حکم عقل و حکم فطرت باید نابود [و] باید نابود شود؛ از صفحه روزگار محو شود. یکی دو تا پاراگراف دیگر دارم. "صفحه روزگار محو شود." دقیقاً جمله علامه طباطبایی مال دهه ۴۰ [است]. این را که فرمودند: "باید از صفحه روزگار محو شود"، این به حق خودش قانع نیست. همه را میخواهد دست بیندازد، همه زندگیها را میخواهد به هم بزند، همه جوامع را میخواهد آسیب بزند. این باید به حکم عقل و فطرت اول نابودش کرد. اگر نشد نابودش کنی، باید به بردگیاش بگیری که بحث دوممان است؛ انشاءالله جلسه بعد وارد بحث [میشویم].
خدایا! به آبروی اهل بیت، فرج موفور السرور منتقم اهل بیت، منتقم مظلومین و مستضعفین، حضرت ولیعصر را برسان. قلب نازنینشان را از ما راضی بفرما. و صلی الله علی سیدنا محمد و آله.