محور در روضه، روضه اباعبدالله باشد
اهتمام به زیارت حضرت عبدالعظیم علیه السلام
اهتمام به زیارت امامزادگان و دوستان ائمه، احترام به ائمه است
عظمت فردوسی در کلام آیه الله جوادی
منم باب الحوائجم ولی درگاه من خلوت است
کجا سریع حاجت بگیریم؟
اربعین، از بزرگترین شعائرالهی
حاجات دنیایی را به میرزای قمی واگذار کردم
ویتامین بزرگان
هرصفتی که در هر بزرگی ملکه می شود، آن بزرگ باب اعطای آن ملکه به دیگران است
دست عنایت امیرالمومنین
عنایت حضرت زهرا(س) به آقا سید عزالدین زنجانی
عظمت میرزا جواد آقا ملکی تبریزی
عنایت به زیارت عبدالعظیم از نگاه امام هادی علیه السلام
اگر دسترسی به زیارت ما ندارید، دوستداران صالح ما را زیارت کنید
این طوری نیت کن
آثار جفای به امامزادگان
برای عاشقی کردن بهانه بتراش
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین، صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و فعال طیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین.
اینها همه در رفتارهایش مشهود بود و در ارتباطش با حضرت سیدالشهدا علیه السلام بهگونهای دیگر رخ مینمود. هر مجلسی که میکرد، اصرار داشت که مجلس به ذکر مصائب سیدالشهدا علیه السلام ختم شود، هرچند مجلس به نیت امامی دیگر برگزار شده بود. اگر بعضی این کارها را نمیکردند، "توبیخ" میکرد. مثلاً میپرسید: «یادتان رفت؟ شما نگفته بودید؟ نسپرده بودید؟»
اهتمام به اینکه جلسات به امام حسین علیه السلام ختم میشود، محور امام حسین علیه السلام باشد، در مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت خیلی مشهود بوده و خیلی عنایت به این مسئله داشتند و هر جلسه که برپا میشده، ایشان فرمودند که به ذکر روضۀ امام حسین علیه السلام ختم بشود که خود امام رضا علیه السلام فرمودند: «ان کنت باکیاً...» همه رو، محور رو، برای همۀ مصیبتها و عزاداریها، مصیبت امام حسین علیه السلام قرار داد.
هرگاه از قم به مشهد مشرف میشد و همچنین در راه بازگشت از مشهد به قم در تهران توقفی میکرد و به زیارت حرم حضرت عبدالعظیم علیه السلام میرفت. خیلی عنایت ویژهای داشتند به حضرت عبدالعظیم. میفرمودند که: «تهرانیها قدر بدانند. اگر نروند، جفا کردهاند اگر زیارت حضرت عبدالعظیم نروند.» و هر وقت که میآمدند، میخواستند فرودگاه بیایند که از آنجا به مشهد بیایند، معمولاً یک شب میماندند تهران و زیارت حضرت عبدالعظیم میرفتند. اگر هم احیاناً درِ حرم بسته بود، پشت در مینشستند، زیارت میکردند و میآمدند. خیلی عنایت خاصی داشتند.
مسئول شهر میگفتند که من بانک تولیت حرم بودم، خبر نداشتم! آقای بهجت یک وقت در دیداری خصوصی به من گفتند که: «یکی از طلاهای گنبد افتاده، درستش کنید.» یکی از خشتهای طلا. جالب بود که ما هیچکدام خبر نداشتیم در تولیت حرم! آقای بهجت چقدر مسئله برایشان جدی بوده که این را اصلاح بکنند و درستش بکنند.
گاهی پیش میآمد که نیمهشب به حرم میرسیدند و درهای حرم بسته بود. اثاث را پشت در حرم میگذاشتند یا اتاقی میگرفتند و در آنجا منتظر میماندند تا در حرم باز شود. میفرمود: «به هر نحوی هست، نباید محروم بشویم.» این همین است که قبلاً هم عرض کردیم. گاهی آدم میگوید: «خب ما که داریم میرویم مشهد. قم داریم میرویم مشهد. دیگر حضرت عبدالعظیم بالاتر است یا امام رضا؟» یا مثلاً در مشهد اگر هستیم، چرا مزار علما را نرویم و بگوییم خود امام رضا را زیارت میکنیم. نجف مثلاً برویم، مسجد کوفه نرویم، مزار حضرت مسلم نرویم، میثم نرویم. عرض کنم که در کربلا مثلاً مزار جناب حُر. اینها خودش ادب است و باب فیض و باب توفیق است که انسان بتواند زیارت این شخصیتهایی برود که مقام خود معصوم نیستند، ولی بالاخره مورد عنایت معصوماند. وقتی آدم آنجا میرود، نظر رحمت بهش جلب میشود.
مزار علما. مزار علما را خیلی از این بزرگان و علما بودند که امام زمان یا توصیه به رفتن به قبر اینها کردند یا خود حضرت را در کنار مزار اینها دیده بودند. مرحوم شیخ عبدالله بختیاری که کسی خیلی ایشان را نمیشناسد، معروف به شیخ عبدالله پیادهکشون. سالهای زیادی از عمرش را زیارت پیاده میرفت. کربلا، مشهد اینها همه را پیاده میآمد. بهشان گفتند: «شیخ عبدالله! پیاده! حضرت را کنار مزار ایشان دیده بودم.»
خب زیادند از این قبیل که حالا چه در بین امامزادهها چه در بین علما، محل عنایت و توجه امام زمان بودهاند. در تشییع جنازههایشان حضرت دیده شدهاند. مرحوم آیتالله گلپایگانی را در تشییع جنازهشان امام زمان را دیدند. خود ایشان در تشییع جنازۀ امام خمینی (که مشهور است) امام زمان را دیدند. و از این قبیل. خب معلوم میشود که حضرت توجه دارند و خوششان میآید. از باب ادب، آدم وقتی که به شاگرد نمونه استاد احترام میکند، احترام مضاعف به خود استاد. استاد بیشتر علاقهمند میشود و خوشش میآید؛ چون به خاطر استاد دارد به او ابراز علاقه میکند. استاد دوست دارد که این شاگردها با هم متحد باشند، به خاطر او به همدیگر علاقه داشته باشند، به خاطر او با هم خوب باشند. اگر اختلاف و ناراحتی هم هست، به خاطر او برطرف کنند، نادیده بگیرند. نظر را جلب میکند. یکی بگوید: «آقا من فقط به خاطر فلانی میآیم تو جلسهاش. میآیم. به هیچکس سلام نمیکنم. به هیچکس هم کار ندارم. با هیچکس هم حرف نمیزنم. پا میشوم میروم.» اول از همه از چشم خودمان و استاد میافتد. به ظاهر دارد احترام به استاد میکند، ولی بیاعتنایی به استاد است.
اگر ما حرم رفتیم، هیچکدام از این مزار علما را کار نداشتیم، در مشهد با هیچکدام از این امامزادهها و قبور مطهر کار نداشتیم: خواجه ربیع، خواجه مراد، خواجه ابوالفضل که شاید بشود گفت در همهجا و ویژه است؛ امامزادههایی که هستند حالا در مشهد، در طرقبه، جاهای دیگر. اینها را انسان اهتمام جدی داشته باشد، برنامه داشته باشد، برود سر بزند. همین سبزهگنبد در گنبد سبز. و آقای بهجت گاهی میرفتند گنبد سبز مشهد. ایشان شخصیت ویژهای بوده. آقای بهجت حرم رفته بودند، حرم رفتند، دیگر چرا این همه راه میآیی تا گنبد سبز که بروی اینجا؟ خب معلوم میشود که حتی برخی از اساتید قبر فردوسی را هم میرفتند. فردوسی هم شخصیت ممتاز بود. آیتالله جوادی خیلی نظر مثبتی دارند به فردوسی. برخی آقایان دیگر ازشان مثبت نیستند به فردوسی. آیتالله جوادی فرمودند که: «من دوست داشتم یک حوزۀ علمیه تأسیس میکردم، شهریۀ دو هزار نفر را میدادم، از تو اینها یک دانه فردوسی در بیاید.» مزار فردوسی هم همین جایی که حالا اکثراً بهعنوان مکان تاریخی میروند. کسی بهعنوان زیارت قبر فردوسی شاید نرود. فردوسی اشعار خیلی خاص و اعجابانگیزی در وصف امیرالمؤمنین دارد و شیعه تمامعیار بوده و در تشیع تقیه هم نمیکرده. آیتالله جوادی میفرمودند: «وقتی که او تقیه نمیکرد، دورانی بود که اگر کسی اسم از امیرالمؤمنین میآورد، سرش را میبریدند.» اشعار بلندی در وصف امیرالمؤمنین دارد. قبر فردوسی اگر رفتیم، ما به همین قصد میخواهیم برویم -به خاطر اینکه فردوسی خودش را به خطر انداخت، دفاع از اهلبیت و اشعار این شکلی سرود در وصف اهلبیت- از این باب ما میرویم زیارت قبر، قطعاً مورد عنایت واقع میشود. حتی اگر او هم جایگاه ویژهای نداشت، بر فرض، ممکن است حالا در مورد یک کسی توهمی داریم، واقعاً یک همچین جایگاهی نداشته باشد. بر فرض هم که با همچین جایگاهی نداشته، ما چون با این نیت میرویم، ما یک چیزی گیرمان میآید. قصد ما بر این بوده. ما به این نیت که او شاعر بود. شاعر خیلی مقام دارد و جایگاه دارد پیش اهلبیت. کسی یک بیت شعر در وصف اهلبیت بگوید، بهشت بهش واجب میشود. فردوسی غزلی سرود -حالا غزل که نمیشود- در مقامات امیرالمؤمنین سنگ تمام گذاشته، غوغا کرد. خب اینها کمتر بهشان توجه میشود.
و مثل حضرت قاسم علیه السلام، فرموده بود به کسی در مکاشفه: «من هم بابالحوائجم، ولی درگاه من خلوت.» معمولاً بابالحوائج را حضرت عباس، حضرت علیاصغر و اینها میشناسید. من هم بابالحوائجم، خیلی مشتری! اتفاقاً به همین دلیل سریعتر هم اینها جواب میدهند. حالا بحث حاجت دادنها یک بحث مفصلی است. آقای بهجت یک وقتی این مطلب را، شاید در همین کتاب هم باشد، حالا الان خاطرم نیست، ولی جای دیگری ازشان، در ذهنمه، فرموده بودند که: «در این جاهایی که تعظیم شعائر میشود، مثل پیادهروی اربعین، مثل نیمهشعبان، مثل دهۀ اول محرم که اگر مردم خرج بدهند، دستگاه اهلبیت تبلیغ میشود، دستگاه اهلبیت رونق پیدا میکند.» ایشان فرمودند: «این جور جاها حاجت بیشتر داده میشود.» دلیلش هم واضح است. او خودش برای اینکه مردم بیشتر خرج بکنند، بریز و بپاش. نظام پیادهروی اربعین که بزرگترین تعظیم شعائر زمان ماست، بیشترین حاجت گرفته میشود. همۀ اینها که خرج دادند، سال قبل تا امسال یک چیزی دیدند. طرز عجیبی با هر کدامشان که صحبت میکنیم، مستند ساختیم، با اینها صحبت کردیم، گفت: «خانم من گوشوارهاش را میفروشد، میگوید: تا خرج نکردی، تو خانه نمیآیی.» گوشواره را درمیآورد. عراقی میگفت: «گوشواره را درمیآورد، میگوید: میروی خرج میکنی، مشایه، پیادهها، اینها غذا میدهی و رسیدگی میکنی، بعد میآیی خانه. با پولش خانه نمیآید.» بعد ما گفتیم: «خب مگر میشود زن جور کند؟» گفت: «ما یک قرون که میدهیم، هزار قرون برمیگردد.» بعد تازه سالها شرمندگیش میآید. خیلیهاشان شرمندۀ امام حسین، بس که برگشته، شرمنده شده و باز خرج میکند، باز چند برابر برمیگردد که تو روایت هم هست که خرج کردن برای زیارت، خرج کردن برای امام حسین علیه السلام، هر یک درهمی هزار درهم یا ده هزار درهم در دنیا برمیگردد.
از همین باب تعظیم شعائر، دستگاه اهلبیت این شکلی تبلیغ میکنند، حاجت میگیرند. چه غوغایی! روز عاشورا را دیدید. همین ایام را میبینید با این وضع اقتصادی مردم. شرایط بسیار بد که خدا انشاءالله مسببینش را، داخلی و خارجی، به لعن ابدی گرفتار بکند، به کسانی که میتوانند مشکل مردم را حل بکنند و حل نمیکنند، به هر دلیلی، در دنیا خوار و ذلیل کند و در آخرت با سران سقیفه محشور بکند. با این وضعیتی که مردم دارند، در شرایط اقتصادی کمرشکن. گوش و چقدر برنج، چقدر همهچیز گران. همهچیز سخت. اجارهخانهها چقدر سنگین. قیمت اتومبیل چقدر. پراید پنجاه میلیون!
تو این وضعیت کمرشکن شما میبینید که دستگاه اهلبیت، این هم جمعیت عزادار، هم سفرۀ اهلبیت فرقی با قبلاً نکرده. اگر بیشتر نشده باشد، کمتر نشده. اینجوری نیست که بگوییم: آقا وضعیت اقتصادی به طرز محسوسی شکست خورده است و به هم خورده است، وضعیت دستگاه اباعبدالله این طور شد. اتفاقاً پارسال مردم سنگ تمام گذاشتند. اربعین چقدر ما داشتیم جوانانی که جهیزیهشان را فروختند، دادند بقیه بروند کربلا. پارسال هزینهها خیلی سنگین بود، فقط برای پاسپورت و ویزا و اینها نفری تقریباً یک میلیون میافتاد، جدای از هزینۀ رفت و آمد. خیلیها نمیتوانستند بروند. به ما چقدر مراجعه شد. چقدر پول جمع شد. چقدر از جان و دل! آدمهایی که میدانست آدم اینها به نان شب محتاجاند، پول میدادند، میگفتند: «آقا این را بدهید یکی برود کربلا.»
گشایش هم امسال. پارسال یک میلیون بود، الان غیر از هزینۀ پاسپورت دیگر هزینهای رایگان. گشایش. دیگر مردم عراق هر سالی که هزینه دادند، شما ببینید سال بعد یک گشایش اقتصادی، وضعیت اقتصادیشان بهتر شده. داعش از بین رفت. امنیت بهشان برگشت. عظمت دستگاه اباعبدالله که دنیا و آخرت را تأمین میکند و ما باورمان نمیشود. منافقین میآیند تو گوش ما میخوانند: «آقا تا ذلیل نشوید، برده نشوید، کاسهلیس نشوید، مشکلات حل نمیشود.» ما هم قبول داریم، همۀ اینها را باید برده و ذلیل و کاسهلیس بشویم، ولی برای اباعبدالله. اباعبدالله اینجا اگر کسی آمد کاسهلیسی کرد، خم شد، نوکری کرد، آباد میشود، «آقا» میشود. این وضعیت مردم عراق را ببینید. روز به روز بهتر. روز به روز شرایط دارد بهتر میشود. وضعیت اقتصادی رونق پیدا میکند. زندگیها دارد آباد میشود. خود ما آنقدر که تو این مسیر قرار میگیریم، میبینیم برکاتش را تو زندگیهای خودمان.
عرضم این بود که آن عزیزان و بزرگانی که دستشان باز است و کمتر سمتشان میروند، اتفاقاً برای اینکه دورشان شلوغتر بشود، بهتر حاجت میدهند؛ چون بحث سرِ فرد نیست که بگوید آقا دور من شلوغ بشود. رونق دستگاه توحید و دستگاه عبودیت میخواهد. میگوید: «من هم چهار تا مشتری برای خدا جمع میکنم تو برو برای من هم مشتری بیاور. یک پنج نفر هم به خاطر من بیا.» معنای مزار نخودکی هم حاجت میدهند، او میخواهد کنار حرم امام رضا علیه السلام دستگاهی برای خودش باز بکند. مقصودش این است که نخودکی که هرکس یاسین و چیزی میخواند، حاجت میگیرد، قصدش این است بگویم آن هم امام رضاست. تازه ایشان فرموده بود: «اگر از باب احترام امام رضا علیه السلام نبود، مردمی که میآیند اینجا حاجت میخواهند در میزدند، پشت در حاجت را میدادند.» از باب اینکه مردم دیگر حرم نمیرفتند، اگر من این کار را میکردم. این کار را نکردم. مگر نمیتوانستم از پشت در مشکل را برطرف کنم؟ خب نخودکی وقتی اینقدر دست و بال باز است و معلوم است که امام رضا خودش خواستهاند. اصلاً بعضی وقتها حواله میدهند. حضرت معصومه فرمودند که: «حاجت دنیایی را به میرزای قمی واگذار کردم. اگر حاجت از دنیا دارید، بروید سراغ میرزای قمی.» اصلاً بلکه این مسائل این شکلی را بعد از اینها خواست.
حالا بحث حرم حضرت عبدالعظیم شد. مرحوم آیتالله شیخ محمدتقی آملی -این را به نظرم یا آیتالله حسنزاده میفرمود، یا آیتالله جوادی، حالا الان دقیق خاطرم نیست از کدام یکی از این عزیزان- مطلب فرموده بودند که: «استاد ما شیخ محمدتقی آملی میفرمود گاهی -خیلی نکتۀ جالبی است- گاهی برای عرض حاجتی از تهران به مشهد مشرف میشدم، بعد از چند روز زیارت مشکل حل نمیشد. برمیگشتم. به محض اینکه میرفتم محضر حضرت عبدالعظیم، مشکل حل میشد. میفهمیدم اصلاً این حاجت را از اول باید میبردم محضر حضرت عبدالعظیم. نباید میبردم محضر امام رضا. از اول باید حاجت را میبردم محضر حضرت عبدالعظیم.»
بعضی حاجتها را اصلاً باید کنار قبر این بزرگان گرفت. وزیر باید از مزار نخودکی گرفت. حسینی تهرانی، علامه جعفری، از شیخ بها، جعفر آقای مجتهدی، مرحوم ابوترابی، عباس ترتی، سید جلال آشتیانی، شیخ ذبیح قوچانی، شیخ محمدتقی آملی که قبر ایشان خیلی غریب است در مشهد، چون یک جوری تقریباً جدا از حرم افتاده، در باغ رضوان. ایشان از شهید آقای قاضی بوده. شیخ محمدتقی آملی، صاحب تشرفات بوده. خیلی قبر ایشان غریب و متأسفانه خود ما چند سال است که کنار مزار ایشان نرفتهام. یادمان میرود که برویم، توفیق نمیشود؛ چون مسیرمان نیست، رفت و آمد نیست. بعد وقت بگذاریم یک وقتی برویم آن طرف زیارت کنیم مزار ایشان. پالاندوز، مرحوم طبرسی. اینها بالاخره دور تا دور حرم. وقتی امامزادهها تو همان سمت خیابان طبرسی امامزاده داریم -اسم امامزاده یادم نیست، شاید آموزش سید محمد- اینها را باید وقت گذاشت، رفت. اینها.
آقای بهجت میفرمودند که: «هرکدام یک "و ویتامین" خاصی دارد. واسه میوهها میمانند.» و باز یکی از اساتید میفرمود که: «اینها چون بعضیها صفات و ملکات خاصی داشتند، باب آن صفت و آن ملکه هم هستند.» یکی از اساتید میفرمود که: «در قبر کربلایی کاظم بروید قم، در قبرستان، قبر کربلایی کاظم بروید. ایشان چون بهش عنایت شده و قرآن را حفظ شده، یک مرتبه و یکجا، باب این مسئله است. کسی میخواهد در حفظ قرآن توفیقات پیدا بکند، کنار قبر ایشان بهش عنایت میشود.» حالا برخی از این شخصیتها خیلی سخی بودند، حسن خلق داشتند، اهل تهجد بودند، اهل قرآن بودند، اهل بکا بودند. از چه نظر ویژگی دارد؟ آن بابی میشود برای این صفت، آن صفتی که در خودش ملکه بوده، اعطا بکند.
علامه جعفری معروف به پرکاری و شدت مورد عنایت امیرالمؤمنین. ایشان بوده که خیلی مورد عنایت امیرالمؤمنین بوده. از جوانی که در حجره بوده و امیرالمؤمنین در خواب در بین خواب و بیداری میبیند. باز بعداً که تهران میآید و ایشان به امیرالمؤمنین عنایت میکند، دست امیرالمؤمنین را روی شانه احساس میکند که گفتم اینجا چون گفته بود که بعد از آن احساس کردم هر مطلبی که خواندم بلدم، فقط یادآوری شد برایم. مطلب مجهولی دیگر بعد از آن نداشتم. خب ایشان میتواند. بعد برخی اساتید فرمودند که الان هم در عالم برزخ در وادیالسلام -السلام غلط است، وادی السلام- در وادیالسلام جایگاه ویژه امیرالمؤمنین به علامه جعفری دادند، به خاطر شرح نهجالبلاغۀ ایشان نوشته.
مرحوم اسدالله عزالدین زنجانی که ایشان در حرم دفن است، ظاهراً بخش خواهرها دفن است. بخش برادرها بنده ندیدم مزار ایشان را. ایشان شرح خطبۀ فدک حضرت زهرا نوشتند که میگوید در عالم رؤیا مرحوم سید محمدحسین قلبی اصفهانی را دیدم. زنجان چند سال من از خطبۀ فدک میگفتم و شرح میدادم. مرحوم قلبی اصفهانی را در عالم رؤیا دیدم. فرمودند حضرت صدیقۀ طاهره امر فرمودهاند به شما شرح خطبۀ فدک بنویسید که انصافاً شرح خطبۀ فدک ایشان بینظیر و خیلی عالی است. مقدمه ایشان همین را میگوید. مقدمۀ کتاب همین را تعریف میکند. خب وقتی کسی در دنیا مورد عنایت قرار میگیرد، میفرمایند: «از تو میخواهیم که خطبۀ فدکیه بنویسی.»
و باز یک خواب دیگر. علامه جعفری، علامه امینی را خواب دیده بودند که امیرالمؤمنین به این تعبیر که امیرالمؤمنین از شما میخواهند که شرح نهجالبلاغه بنویسید. تو اینجا که بودم، مورد توجه بودن، باب بودن، باب فیض بودن. امیرالمؤمنین میخواستند معارف نهجالبلاغه از باب علامه جعفری منتشر بشود. حضرت زهرا میخواستند معارف خطبۀ فدکیه از باب اسدالدین زنجانی منتشر بشود. این سیر نزول بوده. سیر صعود هم حالا باب الان هم با الان هم برای ارتباط و اتصال به حضرت زهرا سلام الله علیها باید دست ایشان را که بنده دست ایشان را بوسیدم اواخر عمر شریفشان. گفتم: «آقا قول بدهید ما را شفاعت...» آیتالله سیدالدین زنجانی، قول شفاعت را ازشان گرفت. رضوان خدا بر او. خیلی شخصیت نازنین و دوستداشتنی بود. خیلی محل علاقۀ مرحوم علامه طباطبایی بود ایشان و در مشهد هم غریب، گمنام. خیلی کسی استفاده نشد.
متأسفانه شخصیتها در مشهد که هستند، مثل مرحوم آقای تهرانی، مثل مرحوم اسداللهالدین زنجانی، خیلی بهرهای برده نمیشود. حالا سرش را نمیدانم. دلیل اینکه امام رضا نمیگذارند؟ حجاب ایجاد میکند. نمای تهرانی. تهران برو و بیا و غوغایی داشت. مسجدی که ایشان داشت قبل انقلاب، کوپن میدادند در خیابان سعدی. آقای حسینی تهرانی و علامه تهرانی کوپن میدادند آنجا. وام میدادند. چقدر مسائل را حل میکردند. مسجدشان قلقلهای بود. مشهد که آمد، رفت یک گوشه نشست، فقط مینوشت. حرم که میروی، به امام رضا بگو: «سید محمدحسینم اینجا غریب است مثل شما.»
حالا به هر حال تو این هم اسراری است، چون این شهرهایی که به معصومین نزدیک اند، گرفتاریهای خودش را دارد برای اهل سلوک. ماجراهای خودش را دارد. نجف بهنحوی که زندگی در نجف واقعاً از همهجا سختتر است. مشهد بهنحوی است. کربلا بهنحوی است. حالا تو این شهرها قم از یک جهتی بست دیگری دارد و فضا از جهتی مساعدتر. به هر حال اینها باباند. اینها دروازۀ فیضاند.
علامه طباطبایی فرموده بود که: «بروید قبرستان شیخان، کنار مزار میرزا جواد آقای ملکی تبریزی.» اینها واقعاً کیاند؟ آدم مات و مبهوت میشود در عظمت اینهایی که تربیتشدۀ اهلبیت. سیصد تا طلبه، سیصد تا طلبه در فیضیه در قم، در یک شب همه با هم خواب دیدند! شما بگویید عظمت ماجرا! سیصد تا طلبه در یک شب همه با هم خواب دیدند. فردا تشییع جنازهای است. تشییع جنازۀ یکی از بزرگان، رسولالله زیر تابوت ایستادهاند، به سینه میزنند. ملکی از دنیا رفتهاند و تشییع شروع شد. سیصد طلبه با هم خواب دیدند! سیصد. نه دو تا، نه پنج تا، نه ده تا، نه پنجاه تا، نه صد تا! سیصد طلبه با هم خواب دیدند. اینها چه عظمتی دارند؟ به کجا میرسند واقعاً؟
علامه طباطبایی فرمود: «بروید کنار قبر میرزا جواد آقای ملکی تبریزی. به ایشان اصرار کنید که ایشان در عالم معنا مشرف بشوند محضر حضرت معصومه سلام الله علیها، حضرت معصومه را مجاب کنند که حضرت معصومه تربیت شما را به عهده بگیرد.»
مرحوم آیتالله معزی تهرانی -این را دیگر با یک واسطه دارم میگویم، تو کتابی هم نیامد- مرحوم آیتالله شیخ محمدحسن معزی تهرانی فرموده بود که -ایشان خیلی سال است از دنیا رفته، اواسط دهۀ هفتادشان از دنیا رفت، سنی هم نداشت، پنجاه و خردهای سال بیشتر نداشتش. شما تابستان قم نبودید.- مسئله مسئله ایشان از باب حالا مثلاً معمولی که میگویند خیلی مسئله جدی نگرفته بودند و بعد نماز صبح سکته کردند، رحمت خدا رفت. بعد ایشان فرموده بود که: «من رفتم حرم حضرت معصومه سلام الله علیها. به ایشان اصرار...» حالا ایشان برعکس بوده. «به ایشان اصرار کردم که آقای بهجت را مجاب کنند.» آقای بهجت استاد است. فرموده بودند که: «آمدم تو کوچه، دیدم آقای بهجت دم در ایستاده، فرمودند که: با خود ما هم اگر صحبت میکردید، قابل حل بود.» حاج آقا محمدحسن معزی تهرانی گفت که: «من، آقای بهجت تو دم در ایستاده بود. نیازی نبود که حالا بروید به حضرت معصومه بگویید، خودمان با هم کنار میآییم.» که بعد رفته بود ایشان داخل خانه. غذای ماهی. پرسیدم: «آقا بعدش چی شد؟» ایشان با دست ضربدر کشید رو لبش برای بعدش. دیگر دهان بسته است که چی شد. خب استعداد بهجت البته استعداد باید تام باشد، صرف دعا و گفتن نه. بعد استعداد هم بخواهیم، ظرفیت هم بخواهیم، زمینه هم به هر حال. این عنایت آقای بهجت به حضرت عبدالعظیم از این باب است.
وقتی میگویند که هر کس، چون روایت روایت عجیبی است. امام هادی علیه السلام، طرف از ری پا شده، آمده برود کربلا. حالا این همه توصیه به این داریم که سالی، اگر کسی پول دارد، سالی دو بار کربلا برود. اگر ندارد، سالی یک بار کربلا برود. طرف پا شده، آمده برود کربلا. حضرت میفرمایند که: «تو همان ری زیارت عبدالعظیم میرفتی، انگار زیارت کربلا به جا آورده بودی.» یعنی حضرت میخواهند بگویند که تو همانجا برو، کربلا نرو؟ میخواهند بگویند اگر کربلا رفتی، یک وقت عبدالعظیم را دست کم نگیری. نکتهاش تو این است که بزرگتر اگر در دسترست بود، کوچکتر دیگر محل... و بدان که این جریان باید استمرار داشته باشد. این زیارت سالی یک بار کربلا، هر هفته یک بار باید بروی حضرت عبدالعظیم. هفتهای یک بار تهران را بروم زیارت حضرت عبدالعظیم. این همان برکات که تو آن کربلا یک ساله است، تو زیارت عبدالعظیم، هفت است. برای همین آقای به بهجت این زیارت هم به شدت مخصوص زیارت عبدالعظیم هم نیست. فرمود: «هر کدام از شیعیان ما را که زیارت کنید، انگار ما را زیارت کردید.»
«اگر دسترسی به زیارت ما ندارید، فلیزر صالحی موالینا.» بروید زیارت شیعیان صالح ما. هر کدام شان شما بروید به آن نیت بدهید، آن برکات به شما میرسد. قبر یک مؤمن معمولی را هم آدم زیارت بکند، به این قصد، با این نیت برود، برکات شامل حالش میشود. این فیوضات بهش میرسد.
زمانی که قوای جسمانیاش بیشتر بود، در بین راه مشهد بسیاری از امامزادهها را زیارت میکرد. اصلاً آدم توقفش را در مسیر مشهد، در مسیر جای دیگر، میخواهد ناهار بخورد، میخواهد شام بخورد، بخوابد، توقفش را بر مبنای زیارتگاه بگذارد. امامزادهها! چطور برای یک غذای خوب یک بیست کیلومتر حاضریم برویم تو شهر؟ حالا اینجا زده ۱۰ کیلومتر، امامزاده فلانی. «نه، این خارج از شهر است. این خارج از مسیر و دور است.»
یکی از آقایان گفته بود که: «من تو یکی از اقواممان از دنیا رفت. رفتم کنار قبرش با عصا زدم. حاج اسماعیل، آن ور چه خبر؟» گفت: «دیدمش. بهم گفت که من شب اول قبر گرفتار بودم. امامزادههایی که به زیارتشان رفتم، به دادم رسیدند.» امامزادههایی که به زیارتشان رفتند.
من حاج آقا فخر تهرانی را اگر جایی دعوتش میکردند، مثلاً میگفتند: «آقا بیا شمال، هوای خوبی دارد.» ایشان میفرمود که: «آن منطقهای که میخواهد من را ببرید، امامزادهاش کجاست؟ من به نیت امامزاده میآیم، یک بادی هم میخورد.» ثواب تو همین تیکه است که جابجا بشود. دیگر اگر آدم به نیت دریا رفت، حالا کنارش اگر امامزاده هم بود، رفت، آن چیزی گیرش نمیآید. اگر به نیت امامزاده رفت، کنارش یک دریایی هم اگر شد، رفت، این هم دنیا را دارد، آخرت. در دریا رفته، هم از این سفر بهره برده، بهره معنوی برده، رشد کرده در اثر این سفر، نورانیت کسب کرده.
نیت هم به همین سادگی مسائل عوض میشود. مشهد. دو نفر با هم زیارت امام رضا علیه السلام گفتند: «ما با هم راه افتادیم، با هم هم آمدیم، با هم هم برمیگردیم.» حضرت به نفر اول: «نمازش کامل است.» نفر دوم: «نمازش شکسته.» گفت: «آقا همه چون با هم بوده!» حضرت فرمودند: «نفر اول برای زیارت مأمون آمد، سفر، سفر معصیت. نمازش کامل.» نفر دوم برای زیارت من آمد، نمازش شکسته. به همین سادگی عوض میشود مسئله.
تو مسیر، اصلاً مسیری که میرویم، حالا بعضی آدم حواسش هم نیست دیگر. مثلاً از شهری میخواهیم برگردیم مشهد، برمیگردیم مشهد که چی؟ برگردیم خانمان، برویم سر کار، بچهها منتظرند. خب چرا آدم خرابش میکند؟ دارم میروم مشهد زیارت امام رضا. بچههایم را میبینم. هم خانهاش مشهد است. زیارت بکند، خانه. زیارت «نمیروم» محرومیت زیارت امام رضا آورده است. دارم میروم مشهد. همین ریزهکاریهاست. مسائل به همین سادگی است.
کی عوض میشود؟ آقای بهجت امامزادهها را در مسیر زیارت میکردند. مرقد بعضی از امامزادهها بالای کوه بود، ولی با پای پیاده به زیارت آنان هم میرفت. خیلی جالب استها! امامزاده دیگر باید دم دست باشد، باصفا باشد، جنگل داشته باشد، خنک باشد، چی باشد. ایشان بالای کوه هم که بود. چون داری که هرکس از اولاد من را زیارت کند، پیغمبر فرمود: «من را زیارت کردید.» اگر خوب باشد، خوبهایشان را به خاطر خدا احترام کنید. بدهاشان را به خاطر من احترام کنید. پیغمبر. ما که نمیدانیم این سیدی امامزاده معمولاً خوب افراد آن محل دفن میکنند و محل بومی آنجاست و افراد میشناسند و آدم خوبی بوده. معمولاً آن سید، بر فرض هم که حالا نبوده باشد، جعلی باشد، هرچی باشد. حالا باب خرافات را نمیخواهیم به هوا کنیم. هرکس هرجا دستش رسید یک امامزاده بزند که نمیشود. باز کرد مردم آنجا دارند زندگی میکنند پنجاه سال است دارند زندگی میکنند! یکهو مگر میشود یکی بیاید امامزاده بزند؟ خزعبلاتی که بعضیها میگویند، یک ذره فکر نمیکند طرف به حرفش! «پنجاه درصد امامزادههای جعلی است.» خب این امامزادهای که تو روستا زدند، تو شهر زدند، وسط جاده که از تو دل زمین که امامزاده درنیاوردند. توی شهر زدند، زندگی میکنند. مگر میشود یکهو یکی بیاید بگوید آنجا یک قبر است؟ شاید حالا یک در هزار پیدا بشود همچین چیزی. دیگر نمیشود.
«آقا نصف اینها جعلی است، نصفش فلانه. تو این چند سال اینقدر امامزاده کشف شده!» حرف مفت است. بر فرض هم که جعلی باشد، ما به نیت پیغمبر و اولاد پیغمبر. ما بهرهمان را بردیم. اصلاً بر فرض که این آقا هم آنجور سِیّدی که میگویند نباشد، مقاماتی هم نداشته باشد، آدم صالحی هم نباشد، ما با این قصد داریم میرویم، برکاتش نصیبمان میشود. مثل اینکه مجلس روضه را شما به خاطر روضه برید، ولو صاحبش از باب ریا مجلس گرفت. خودِ آن چیزی گیرش نمیآید، ولی شما چیزی گیرتان میآید. مجلس همه افرادش چطور است و آن صاحبش و کی میآید و آن با چه نیتی دارد میآید. شما به خاطر خدا به بهرۀ خودتان ببندید.
زیارت خیلی مهم است. این برکات را، اینها تقویتی برای آن زیارت اصلی. یک وقت یک سفری کربلا بودیم، یک عزیزی همراه ما بود. ایشان گفت که: «من مسجد کوفه نمیآیم. بخواهم مسجد کوفه بروم، همان وقت را میگذارم میروم حرم امیرالمؤمنین.» یک اهل دل دیگر، چندین اهل دل در کاروان بودند. یک اهل دلی از یک اهل دل دیگری نقل کرد که آن اهل دل دیگر بدون اینکه بداند آن نفر اول چه حرفی زده، نفر سوم -نفر دوم برای ما گفت که چون ما با هم این حرف بین خودمان بود- نفر دوم از نفر اول شنیده بود، رفته بود پیش نفر سوم. نفر سوم بدون اینکه که نفر اول چی گفته، بدون اینکه بداند، گفت: «الان در عالم مثال مرحوم آیتالله پهلوانی تهرانی را دیدم، ایشان فرمود: زیارت این شخصیتهایی که اطرافاند، حکم سبز بازی کنار غذا را دارد که اشتها را باز میکند، غذا را بهتر هضم میکند. اینهایی که هستند را بروید زیارت کنید: مسلم و میثم و این شخصیتهایی که تو کوفهاند و کمیل. جناب کمیل خیلی مهم است اینها. حکم سبزی را دارد، تقویتی. بهرۀ آدم از آن زیارت اصلی بالاتر میرود، برکاتش بیشتر میشود. معتقد بود همه این بزرگواران نوری واحد هستند، ولی مانند میوههایی که هر یک خاصیتی دارند. این امامزادهها نیز هر یک خواصی دارند و حیف است که انسان از این خواص بیبهره بماند.»
اما زیارت حضرت عبدالعظیم علیه السلام را تا آخرین سالها نیز ترک نکرد. چرا که اعتقاد ویژهای به این بزرگوار داشت و گویا در این زیارتها فرمایش امام هادی علیه السلام را مدام در نظر داشت که زائر حضرت عبدالعظیم علیه السلام را به سان زائر سیدالشهدا علیه السلام معرفی فرموده بودند: «قبر عبدالعظیم عندکم، ل کنتک من زار الحسین علیه السلام.»
از بیاعتنایی برخی مردم به ایشان خرسند نبود و میفرمود: «اهل تهران جفا کردهاند اگر هفتهای یک مرتبه به زیارت حضرت عبدالعظیم علیه السلام نروند.» خیلی حرف است! حرف. تهران رفت و آمد و ساده نیست. خیلی سخت است. مخصوصاً حالا جاهایی مثل شمال تهران، شمال غربی تهران، شمال شرقی تهران. یک کسی بخواهد از آنجا از شمال غرب تهران بخواهد بیاید برود زیارت حضرت عبدالعظیم لااقل یک ساعت و نیم تو راه است. تازه باید بیاید پارک بکند، برود به حرم برسد و باز برگردد. با مترو، با دنگ و فنگ خودش را دارد. با ماشین، دنگ و فنگ خودش را دارد. کار سخت نیست. اگر این کار را نکند، جفا کرده. خانم! جفایی که میشود آن وقت آثارش را جاهای دیگر نشان میدهد. سلب توفیقها و محرومیتها محصول به خاطر جفا است. آدم محروم میشود. این توجه خیلی مهم است و برکاتی.
«تو بهانهتراشی برای ابراز ارادت خیلی مهم است.» عاشق پیش معشوق خودش دنبال بهانه میگردد برای اینکه ابراز علاقه کند. بهانه میسازد. مثل امام سجاد علیه السلام. شهید امروز چهل سال بهانه ساخت برای اشک ریختن بر اباعبدالله. بهانه. اسیر دید، گریه کرد. یتیم دید، گریه کرد. گرسنه دید، گریه کرد. تشنه دید، گریه کرد. دختر بچه دید، گریه کرد. بچه شیرخواره دید، گریه کرد. نقلها مختلف است و جانگداز است. باب اشک امام سجاد علیه السلام. اباعبدالله سقا میدید در خیابان، گریه که سقا! هیچ سقایی در عالم تشنه پیدا نمیشود، سقا تشنه ندارد، ولی در کربلا سقایی را تشنه کشتهاند.
نقل معروف چیست؟ دیدند گوسفندی را ذبح میکند. از آن قصاب پرسید: «به این گوسفند آب دادی قبل از اینکه سر از تنش جدا کنی؟» گفت: «بله آقا، مگر میشود حیوانی را ذبح کرد، تشنه ذبح کرد؟» فرمود: «پسر پیغمبر با لب تشنه...»
وقتی آمدند بالا سرِ مثل امروز بدن اباعبدالله را دفن کردند، بعد از سه روز. سه روز این بدن زیر آفتاب بوده، زیر خاک بوده، زیر باد بوده. مثل امروز وقتی آمد امام سجاد با اذن الهی، طیالارض، از زندان کوفه آمد بدن بابا را دفن بکند -که مفصل نمیخواهم وارد روضه بشوم- وقتی این بدن مطهر را در بوریا جمع کرد -کفنینا نه، در بوریا گذاشت، در بوریا جمع کرد- مقطعالاعضا، اعضای بدن قطعه قطعه شده. صورت گذاشت روی رگهای بریده گردن. گریهای که درد و دلی کرد با بابا. چون تو گودی قتلگاه زینب کبری رفت، صورت گذاشت به رگهای بریده. اگر نمیرفت و آرام نمیشد، که زنده نمیماند زینب. ولی امام سجاد نه. امام سجاد از اول که بیمار بودند در خیمه، بعد هم با دست و پای بسته حضرت را بیرون آورده. اینجا آرام گرفت. امام سجاد صورت به رگهای بریده گذاشت، رگ گردن را به سمت قبله کرد. چون صورتی نبود که به سمت قبله بشود، سری نبود که به سمت قبله برگردیم.
خاک کردند. روی قبر اباعبدالله، هر کسی را روی قبرش عصاره مهمترین ویژگیاش را مینویسند. خلاصه و مفید معرفی میکند. میگویند: فلانی واقف فلان مدرسه است، واقف فلان کتابخانه است، واقف فلان مسجد، نویسنده فلان کتاب. انگار همه مظلومیت و همه مصیبت را امام سجاد تو این جمله خلاصه کرده. با انگشت مبارک، قبری که گل شده بود، با انگشت مبارک نوشتند: هذا قبر الحسین بن علی بن ابی طالب الذی قتلوه عطشانا.
«من دیو و دد، همه سیراب میمکی. قشنگ گفته، میگوید: زان تشنگان هنوز به اَیْوُق میرسد فریاد العطش ز بیابان کربلا بودن. دیو و دد همه سیراب و میمکی. خاتم ز سلیمان کربلا. لا لعنت الله علی القوم الظالمین الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون الا لعنت الله القوم الظالمین.»
خدایا! به حرمت و به عظمت امام سجاد، در فرج آقامان امام زمان تعجیل، قلب نازنینش را از ما راضی بفرما. عمر حضرتش را طولانی قرار بده. نسل ما را نوکران حضرتش قرار بده. علما، شهدا، فقها، امام راحل، مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت را سر سفرۀ با برکت امام سجاد مهمان بفرما. شب اول قبر. امام سجاد، تو فریاد ما برس. شر ظالمین را به خودشان برگردان. دشمنان دین، قرآن، انقلاب، ولایت اگر قابل هدایت نیستند، نیست و نابود بفرما. رهبر عزیز انقلاب را حفظ و نصرت عنایت بفرما. هرچه گفتیم صلاح ما بود، هرچه نگفتیم صلاح ما میدانی برای ما رقم بزن.