آداب روضه خوانی و بیان مقامات معنوی و اخلاقی ائمه علیه السلام
بی ادبی، محرومیت می آورد
جای تربت اباعبدلله علیه السلام
ریزه کاری ها را رعایت کنیم
این کار، سیلی دارد
رعایت ادب در پیاده روی اربعین
اصل، انقطاع است
ماجرای «کوه جودی»
وقتی فقیر درگاه اهل بیت باشی مورد توجه وعنایت خدا قرار می گیری.
نشان قرب و اتصال وجودی به امام حسین علیه السلام
صبر جمیل حضرت زینب سلام الله علیها
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ. الْحَمْدُلِلهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا وَ نَبِینَا أَبِی الْقَاسِمِ الْمُصْطَفَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ وَ لَعْنَةُ اللهِ عَلَی ظَالِمِیهِمْ مِنَ الْآنَ إِلَی قِیَامِ یَوْمِ الدِّینِ.
آیتالله بهجت سفارش میکرد که در عزاداریها ادب رعایت شود. «برخی اشعار را نمیپسندیم» و از شنیدن برخی اشعار خوشنود میشد. خوشش نمیآمد که هر تعبیری در این مجالس بیان شود. روزی شنید که مداحی شعری میخواند و در آن از چشم و ابروی امام معصوم سخن میگوید. پس از پایان مجلس پیغام داد که «به مداح بگویید خیلی از چشم و ابرو سخن نگوید. مقام امام را وصل کند و عظمت معصوم را در اشعارش نشان دهد.»
اصرار میکرد که وقتی مجلس برگزار میکنید، برتریها و امتیازهای اهلبیت (علیهم السلام) و فضایل و مناقب این حضرات را بگویید و در برابر این قضیه ابراز احساسات کنید. حتی اگر اشک شما جاری نمیشود، حالت گریه به خود بگیرید و در حال حزن باشید و تباکی کنید. نمایش آدابه دیگه. در مورد معصوم، مقام امام مهمه، نه دست و بازو، قد و هیکلو، چشمای چیو! الحمدالله کمتر شده؛ ولی خب، یه دوره خیلی رایج بود. به تعبیر رهبر انقلاب، فرمودند که: «مگه چشم و ابروی زیبا تو عالم کمه که شما میخوای چشم و ابروی زیبای ابوالفضل عباس و هی وصل کنید؟» اون رشادت و وفا و اخلاص و عبود است که مهم است. مقام اهلبیت و در برابر فضایل و مناقب اهلبیت، ابراز احساساس کردن خود ادب حضور در مجلس اینه دیگه که وقتی که داره همچین چیزی طرح میشه، انسان واکنش از خودش نشون بده.
دیشب ما رفتیم برای حضور در مجلسی. حالا اصرار کردند که چند دقیقه بخون. ولی بیچاره مایل نبود. تمایل باطنی هم نداشت اینکه بخوایم چیزی بخونیم و اینا. از باب اینکه بیادبی به امام حسین نشه، گفتیم بخونیم. شروع کردیم به خوندن. یکی تو گوش ما گفت که وقت نداریم. همین که گفت، من تو دو دقیقه تموم کردم، میکروفن گذاشتم، پا شدم رفتم. بیادبی اینجور کارا رو بر فرضم که وقت نیست. حالا اولاً که شب آخره و بعد یکی از بیرون اومده و مهمونه و روضه میخونه. نباید نمیگفت: «من داشتم تموم میکردم.» حالا درد و دل و حرف و غصه زیاده. محرومیتهای ما از همین بیادبیامونه. عدم مجلس ادب. حالا گاهی میشه که منزل علما، منظورت استاد روضه میخونیم. اصلاً تعیین وقت که آقا چقدر بخون، کی بخون، چی بخون. او او مقام او کجاست؟ ماها کجا؟ بعد احترام و ادب او کجا؟ خیلی خلاصه خیلی ماجراهاست و بیادبیها خیلی دامنه وسیعی داره. نشسته سر بالا نگام میکنه، روضه میخونه. این بیادبی است. چوب به سر کسی خورده بود که براش مشکلی پیش اومده بود. یه بیماری. تو عالم رؤیا بهش گفته بودن: «چون تربت رو حالا یا تسبیح بوده یا مهر بوده یا هرچی، تو جیب بغلت میذاری، تسبیح و رو قلب بذارید. تسبیح تربت، مهر تربت. به خاطر این بیادبی این مشکلات و این مصیبتها سرت اومد.» مهر و جایی گذاشتی که میشینی بغلت تو جیب بغل گذاشتی. از این قبیل إلی ماشاءالله ما داریم.
شهید ثانی میفرماید که کسی که اولین بار «صلی الله علیه و آله و سلم» را به صورت ساده نوشت، دستش فلج شد. نمونههای فراوانی است. بیاعتنایی، بیاحترامی. میگه اگه به نماز جماعت نری از باب بیاعتنایی، از دین خارج میشه آدم. نمیره، کار داره. یه وقت ارزش قائل نیست. مجلس روضهای داره برگزار میشه. آدم ارزش قائل نیست. روضهخوان داره میخونه. تو آشپزخونه مثلاً میشینن حرف میزن، گاهی میخندم. اومدم روضه میخونم. قطعاً عقوبت داره و نگرفتن این مجلس صد مرتبه ترجیح داره به گرفتن مجلس. آدم میخواد یه کاری برای امام حسین بکنه، مایه ابتلا و بلا میشه. هفت نسلشو میسوزونه. چه کاریه؟ آدم مجلس نگیره بهتره. یه جایی بشه برای خودآرایی و تیپ و قیافه و لباسهای آنچنانی و رئیس مجلس امام حسین، سفره ابوالفضل. خب، شأن مجالس و رعایت بشه. خیلی اینها مهمه.
حتی من یادمه، منزل استاد که میخوندیم و اونم به اصرار و خواست خود استادپور که خیلی لطف داشتن در حق ما، دارند. حالا نسبت به روضههای ما علاقه و اشتیاق دارند. خیلی برای من جالب بود. یه بار به من فرمودند که: «اکو رو قطع کن وقتی میخوای بخونی.» صدا تکرار که میشه. همینجوری دارن میگن: «مجلس مداحی بدون اکو که نمیشه. اکو باید باشه.» داشتیم میخوندیم. یکیو، یکی باید بگم، حاج آقا میفهمند که اکو رو قطع. حال مجلس هم بهتر شد. خیلی وقتا با این «ظلم زینبوا» بازیها و اینا، اکوی مداحی وقتی به گیر دادن بقیه چیزا چیکار دارن. صدا تکرار نداشته باش. بیریا باشی. جلسه بیریا باشه، معمولی باشه. خیلی ماجراها هست و آدم خوب مجلس روضه میره، فراوان میبینه. هیچ حالی پیدا نمیکنه. حالا گاهی از خودمونه، گاهی از اون مجلسه. هیچ سوزی در اون که داره میخونه. سوزی که داره سینه میزنه که تو مدرسه، هیچی نمیبینه. آدم با نگاه تحقیر و چه و اینا نگاه بکنیم به بقیه. شاید حالا اونا باطنشون هزار مرتبه بالاتر و جلوتر باشه؛ ولی آداب که دیگه باید رعایت کرد دیگه. بحث ادب که دیگه بحثی نیست که: «این از خدا پیش من این است، این پیش خدا از من بالاتره یا نه.» بحث ادب. ادب. وقتی روضه میخونه آدم، سرشو میندازه پایین. گریهم نتونه بکنه، حالت گریه میگیره. حرف نمیزنه تو مجلس. از همه بالاتر باشه؛ ولی بیادب است. الان اینی که من ازش میبینم، بیادبی است. احترام مجلس رو نگه نمیدارد. این بحث بیادبی خیلی دامنه وسیعی دارد.
نحوه ورود آدم به جلسه، نحوه خروج آدم از جلسه. چقدر بزرگان نسبت به اینا حساس بودند. از بزرگان هسته خرما را از تو دهن در نمیآوردند. «رفتم بیرون.» بیاحترامیه جلو بقیه آدم یه چیزی از تو دهنش در بیاره. بیادبی. من شیخ عبدالکریم منزل طلبهای رفته بودند. ببینید چقدر ریزهکاری داره. مجلس امام حسین. سر چیا که حرف و حدیث نمیشه: «برنجتون وا رفته. چی از کجا خریدی؟ اینجوری شده. اینجوری شده.» بعد پشت سر صحبت بکنیم: «فلانیا چرا خونشون اینجوریه؟» «به فلانیا چرا روضهشون اونجوری بود؟» «فلونیا اینو نمیفهمن.» «فلانی اونو نمیفهمم.»
شیخ عبدالکریم خونه طلبهای مهمون شده بودند. اون خربزه آورده بود برای عبدالکریم. نشستن به خوردن. گفتن که: «اون نصفه دیگه خربزه رم میل کنید.» تعجب کردن همه. ایشون کامل خربزه رو خورد. شاگردای ایشون تعجب کرده بودن. بیرون که رفتن، بعضیا گفتن: «آقا ما تا حالا ندیده بودیم شما این کارو بکنید. یه خربزه رو کامل گرفتید خوردید.» ایشون گفتن که: «من یکم که خوردم، دیدم این خربزه تلخه. دیدم اگه نصفش بمونه، طلبه میشینه خودش میخوره و خیلی شرمنده میشه که یه همچین خربزه جلوش مونده.» «کامل خوردم من، در مظان اتهام قرار بگیرم که “عجب! چقدر خورد!” او شرمنده نشه.» چقدر ناریزه، کاری ایشونم مورد توجهات امام حسین بوده دیگه. اصلاً داشته از دنیا میرفته. با توسل به امام حسین برمیگرده و میاد حوزه علمیه قم را تأسیس میکند.
اینا آدابه. حالا اسم امام حسین رو چطور میگن و تو سینهزنی و تو چیه؟ تو آقایون لخت شدن و اینا. حرمت قائل نیست برای اینکه کسی لخت بشه؛ ولی بحث آداب حضور در جلسه، آداب عزاداری، آداب مجلس اهلبیت، شأن جلسه، اینها اقتضائاتی داره. آدم هر طوری بیاد، هر طوری بره، هر طوری بشینه، هر طوری باشه. خیلی اینا دقیقه. اونی که رمز موفقیته، رعایت ادبه. ادب یعنی همین جزئیات، ریزهکاریها. ریزهکاریها خیلی مهمه. کلماتی که آدم استفاده میکنه.
یه وقت نشسته بودیم. یکی از دوستان یه تیکه فیلمی در باره سخنی از یه آقایی برای حذف استاد پخش میکرد. منزل ما نشسته بودیم. اون آقا میگفت که: «ما با یه وقتی سوار هواپیما شدم. دیدم حضرت آیتالله العظمی فلانی دارند تشریف میآورند مشهد.» استاد خیلی ناراحت شدن. فرمودند که: «فلانی تشریف میارن مشهد؟ مشرف میشن مشهد.» «تشریف میارن» یعنی چی؟ «مشرف میشن مشهد» فرق میکنه. بنده خدا هیچ غرضی نداشت که حالا اینجوری گفته بود. این ریزهکاریها توی این ادب.
یه وقت خود ایشون به بنده میفرمود. خیلی الان یهو یادم افتاد و خیلی جالبه. خیلی نکته جالبه. الان یادم اومد. ایشون میفرمود که: «داشت از هتل ایشون داشتیم میومدیم سمت حرم. روز اول سال بود. بحث دیدار با حضرت آقا و اینا بود.» ایشون فرمودند که: «یه وقتی همین مشهد ما خدمت آقا رسیده بودیم. یه جلسهای بود. گفتن: “دو تا از این آقایونی که ما تو قمم اینا رو وزنی براشون قائل نیستیم از جهات مختلف، تو جلسه آقا دور تا دور علما نشسته بودند. اون دو نفری که خیلی تو فضای اخلاق و سلوک و معنویت و اینا نیستند وارد این جلسه شده بودند.”» فرمودند که: «اینا اومدن تکیه دادن بیرون دیوار. جا نداشت. بعد وسط نشستن. اومدم تکیه دادن به دیوار. خودشونو آروم آروم جا کردن. آخر نگاه کردم دیدم دو نفر کسایی که تکیه داده بودن، اومدن جلو.» و فرمودند: «همیناست که آدم میفهمه که اینا هیچی نیستند که از همین جاها میشه فهمید اینا هیچی نیستند.» چند دقیقه. اگر جای دیگه چیزی داشت، اینجام اینجوری عمل میکردند. ریزهکاریها. خیلی خودشو جا میکنه یه جایی. یه جای خوبی تو جلسه. کنار دیوار، جلو کولر، بغل بخاری، اینجا صدای باند زیاده، بقیه رو میفرستم اونجا زیر باند. خودش اینجا جای خوبه رو. یه بچه رو حتی اگه آدم بلند بکنه، جابجا کنه، خودش جاش بشینه، این به همون میزان در جهنم حبسش میکنه. آیتالله سید جواد حیدری میفرمود: «اگر به اندازه لانه مرغی غصب بکنی، تو جهنم حبست.» بچه تکیه داده، بلندش میکنه: «عمو برو اون جلو بشین.» برای چی اومدی تو این جلسه که میخوای جا بگیری. جلسه رو محروم میشه. بعد میبینه که اشک نداره، حال نداره، هیچی. گردن مداحشون مشکل داره. اینا بیتأثیر داره. اون سوز و اخلاص اون مداح، اون جلسه و اینا اثر داره قطعاً؛ ولی این بخش اصلی ماجرا اینجاست. من خودم یه گیری دارم، یه عیبی دارم، یه نقصی دارم. این آداب در جلسه.
آیتالله بهجت گوش میکردن منبر رو کامل. یکی از اساتید میفرمود از قول مرحوم شیخ علی پهلوان تهرانی. اینا ریزهکاری. فرمودند که: «آیتالله پهلوان تهرانی فرمودند گاهی پای منبر یکی میشینی، احساس میکنی از در حد شاگردای تو هم نیست. میشینی کل جلسه. یه بارم ببین، بابا نگاه نمیکنی. سرتو بالا نمیاری. هیچ ارزشی قائل نیست.» این تکبر را به خاطر همین که سر بالا نمیاری، «میری جهنم.» ادب اینجا اینه که بشینی از اول تا آخر. سرتو بالا بیاری، گوش بدی. آدم به یه سر بالا آوردن و پایین آوردن جهنم میره. سر یه جوری پایین انداخته که انگار مثلاً حالا. خیلی هم حالا بعضیا که میرن تو جلساتو مجبورن برن. یه کتابم در میارن که به همه بفهمن که من اصلاً برای این بابا نیومدما. مجبور بودم اومدم، مطالعه خودمو میکنم. نشسته، ظاهراً هم داره گوش میده. بعد سرو بالا نمیگیره.
اساتید ما گاهی ما رو بالا منبر میفرستادن. اینجوری با ولع. یه نفر فقط تو این جلسه حرف او رو میشنوه. همین. این چه تواضع و ادبیه؟ گردنو کج کرده بود. خودشو اریب کرده. بیادبی نسبت به مجلس اهلبیت. اینا بیادبی نسبت به حتی برخی میگفتن: «آقا چایی روضه رو نخوردن مثلاً بیادبیه.» از آداب روضه که آدم میشینه حتی مثلاً نسبت به غذای هیئت. تکبر آدم نکنه. «این چیه؟ مثلاً این برنج هندیه؟» نمیدونم این غذا. از دست اهلبیت.
من خیلی ناراحت میشم. پیادهروی اربعین. میاد غذا رو میگیره. میگه: «نه، مالی نیست.» «بیا بگیر به یکی دیگه.» این سیلی داره از امام حسین. قطعاً سیلی داره. قطعاً سیلی خواهد خورد. این توهین به اباعبدالله. توهین به دستگاه اباعبدالله. توهین به نوکر اباعبدالله. یه گاز میزنه، سطل آشغال! یکم ما باید این آداب رو بیشتر کار بکنیم. مخصوصاً حالا پیادهروی اربعین که دیگه بعضیا از این مسائل خیلی بدتره. هر جا غذای خوبه. یه وقت من نشستم نگاه کردم و گریه کردم یک سال. دیدم یه خانوادهای بودن از ترکهای عراق بودن. یه غذای خاص ترکی درست کرده. بچه، خدا شاهده یادش میافتم حالم بد میشه. زمین. بچه دو تا دونه غذا دستش گرفت. یک ساعت کنار این جاده وایساد. یک نفر از دستش نگرفت. چند قدم جلوتر و عقبتر کباب بود، قلقله. بوسه رو نه، نشستم زار زدم. گفتم: «اگه امام زمان باشه از دست این بچه میگیره.» اگه امام زمان تو این راه میخوان برن. اون اخلاص، اون حال، اون بچه التماس میکرد به اینا. این کف دستاشم غذا رو کف دست نگه داشته. اینا بیادبیهای ماست.
غذایی هم آدم میخواد بگیره، از اونی بگیره که مشتری نداره. طرفدار. اونی که کسی بهش کار نداره، محل نمیذاره. موکبی که کسی خیلی نمیره، طرفدار نداره. غذایی که مشتری نداریم. همون تعبیری که مرحوم آیتالله حقشناس داشتن: «مجالس ورشکسته. علیک به مجالس ورشکسته.» مجلس ورشکسته، موکب ورشکسته، دیگ ورشکسته. «أَنَا عِنْدَ الْمُنْكَسِرَةِ قُلُوبُهُمْ وَ الْمُنْدَرِسَةِ قُبُورُهُمْ.» خدای متعال فرمود: «من کنار دلهای شکسته و قبرهای مندرسم.» قبرهای مدرس نه. منظور یعنی هر چیزی که بشر بهش توجه نمیکنه. اصل انقطاع همینه دیگه. ماجرا تو انقطاعه. انقطاع، اونیه که توجه و جذابیتی برای خلایق نداره. این جاییه که خدای متعال عنایت و توجه میکنه. اونی که کسی به حسابش نمیاره.
کوه جودی رو تو روایت داره. تنها کوهی که تو قرآن اسمش اومده، کوه جودیه. هیچ کوهی از این کوههای بزرگ هیمالیا و چه و چه و چه، اسمش تو قرآن نیومده. «جودی». کشتی حضرت نوح روی این تپه نشسته. تو روایت داره که خدای متعال وقتی کشتی حضرت نوح میخواست فرود بیاد، به این کوهها گفتش که: «کدومتون به نظرتون کشتی نوح رو حمل میکنید؟» همه گفتن: «من.» جودی گفت: «اگه بر هر کوهی ننشیند، قطعاً رو من نمیشینه. من ارزششو ندارم.» فقط بر همین کوه نشست. فقطم اسم همین کوه تو قرآن اومد. «و استوت علی الجودی.» اینه ماجرا. ادب. امام حسین به کل عالم عنایت کند. «به من عنایت نمیکند.» امسال اگه همه اربعین برن. «من نمیرم. من لایقش نیستم.» برای ببرنم نه. خودش برده میشه. ادب. خود را فقیر درگاه اهلبیت (علیهم السلام) میدانست و از کسانی که در مقابل معصومین تواضع میکردند، به عظمت یاد میکرد. گاهی به این مناسبت حکایت شیخ انصاری (رحمةالله علیه) را بیان میکرد و میفرمود: «این ماجرا رو یه جور دیگشم نقل شده بود که من عرض کردم خدمتتون که شیخ انصاری عتبه رو نمیبوسیدن.» اینجا باز به نحو دیگهای ماجرا نقل شده.
محمود دربندی به ایشان گفت: «آقا! کار شما برای مردم حجت است. وقتی به حرم میروی، درب حرم حضرت ابوالفضل عباس (علیه السلام) را ببوس.» شیخ در جواب فرمود: «عتبه درب را میبوسم که گرد و خاک پای زوار است.» حالا این «میبوسم» احتمالاً از اونی که باید اینو بوسید، فرق میکنه. چون اگه میبوسیدن که خب دیگه اون نمیگفت. در قاعدتاً باید اینطور باشه که وقتی کسی خوب است. اگه عتبه رو دولا میشدن، خم میشدن، پایین درو میبوسیدن دیگه. در. احتمالاً ماجرا همین بوده که شیخ نمیبوسیدن. نه در رو، نه عتبه رو. بر اساس مصالح و حالا نظر فقهی و هرچی یاد بگیرن. یکیشون در جواب گفتن. معناش این میشه که اگه بخوام ببوسم، باید عتبه رو ببوسم. خاک پای زوار. و اون ماجرای دیگه هم که نقل شده که ماها نباید ببوسیم. کار حسن و حسین اینا میشه. ادب.
یکی از مدارس قم درس میخوندیم. مدرسه تو نزد آیتالله صافی گلپایگانی. بنده پرسید که: «شما کدوم مدرسه هستی؟» گفتم: «مدرسه فلان.» حالا ایشون خیلی محبت کردن به ما، ابراز علاقه و اینها. «ماه مدرسه که تولیدش با ایشون بود، درس میخوندیم.» گفتم: «مدرسه فلان.» ایشون خیلی خوشحال شد. گفتن: «مدرسه ما.» بعد یهو انگار جا خوردن از حرفی که زدن. گفتن: «نه، مدرسه امام زمان. ما هم نوکریم. مدرسه، مدرسه امام زمانه. همهمون نوکر امام زمانیم.» حالا اختلاف سنی ایشون با ما هفتاد ساله. هفتاد سال از ما بزرگتره. تصور کنید ما مثلاً بچه شونزده سالم بود. شونزده یا هفده. و ایشونم. این ادب خیلی در معرض توجه و محبت قرار میده. «این اظهار ارادت و تواضع در برابر همه افراد خاندان اهلبیت (علیهم السلام) در رفتار او بروز و ظهور داشت. آنان که با حالاتش آشنا بودند، به روشنی او را مصداق و یَفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا و یَحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا مییافتند.»
گاهی این مطلب را به زبان هم آورده بود و درباره ایام سرور و شادمانی اهلبیت (علیهم السلام) فرمود: «روزهای ولادت طوری است که انسان خود به خود خوشحال میشود. این سنخیت با اهلبیت (علیهم السلام) و نورانیت آنهاست که چنین فضایی به وجود میآید.» علامتش هم همینه دیگه. آدم میبینه روز عاشورا یه غمی تو وجودشه. بعضی این حسو ندارم. این علامت دوری و حجابه. اگر کسی متصل باشه، روز عاشورا یه غمی در وجودش هست. روز عید غدیر یه فرحی تو وجودشه. سبکه است. داره پر میکشه. عین خیالشون هم نیست. تعلق نیستی. الان شما یه عکس رو رو دیوار میبینی. تو خیابون رد میشی. این پدر یه خانواده، یه برادر یه خانواده، شوهر یه خانواده. آدم هیچ حسی نداره. چرا؟ چون تعلقی نداره؛ ولی یه کسیو میبینه. میبینه که این همسایه سابقشون بوده. یهو آدم حالش منقلب میشه. عکس همون عکس دیگه. عکس تو دیوار. یا یه قبریو میبینه. «ای فلانی! مثلاً از دنیا رفته.» این از بابت تعلق. علامت تعلق. چون تعلق داره، اینجوری میشه.
خب حالا خیلیا روز عاشورا هیچ حس خاصی ندارن. حالا بعضی ادب دارن. میرن میشینن. لااقل لقمه امام حسینو بخورن. برخی شعور ندارند. همینقدرم حالیشون نیست. برخی که اصلا دیگه انسانیت ندارند، توهینم میکنند به اونایی که میرن از این لقمه بخورن، استفاده کنن. بعضیام نه، اصلاً حال حال بهم ریختهای است. منقلب، دگرگون، بهم ریخته است. این علامت اتصال. اتصال وجودیست. علامت قرب. معلوم میشه که آدم داره نزدیک میشه. اگه اینطور نباشه، علامت اینه که آدم در حجابه.
عیدم میشینه روضه میخونه. حالا یه وقت است انسان شاد است. یه گریزی هم حالا یه بحث دیگهایا. چون دعای ندبه هم وارد شده که در روزهای عید آدم بخونه. «امروز روز عید غدیره. بشینیم گریه کنیم.» میگه: «در این شادی ما یه چیزی کم است. ای کاش اون اتفاق نمیافتاد. ای کاش این اتفاق میافتاد.» در شادی خودش. خانواده دور هم جمعن. یه عزیزی رو از دست دادن. همه خوشحالن. لباس نو پوشیدن. ناراحتم هستن. جای فلانی خالیه. پارسال بود. امسال نیست. این فرق میکنه تا اینکه روز عید بشه. میان میشینن دور هم. فقط گریه میکنند. وزیر مجالس اینجوریه. انگار ۱۰ دقیقه کف میزنم، ۵۰ دقیقه گریه میکنه. قطعاً مورد رضایت اهلبیت نیست. این اتصال وجودی خیلی مهمه. قرب خیلی مهمه.
وقت درد امام میشه، دردم. خوشحالی امام میشه، خوشحالیم. امام یه وقتایی ناراحت میشیم. نمیدونیم هم چرا. «مِنْ غَيْرِ الله» بدون دلیل، بدون علت. یهو غم میفته تو وجود. این غم، غم ماست که در وجود شما میافتد. ما ناراحت میشیم. شما هم ناراحتی بهتون سرایت میکنه. این ایام، ایام غصه و عزای اهلبیت است. قلب نازنین حجت بن الحسن در فشار است. من ایام، ایام سختی است.
از مرحوم آیتالله سیبویه پرسیدند: «کدوم روضه رو شما بالاترین روضه کربلا میدونید و بالاترین درد کربلا میدونید؟» ایشون با گریه فرمودند: «اسارت حضرت زینب سلام الله علیها.» چه بسا از شهادت اباعبدالله هم سختتر به برخی در عالم معنا که محضر امام زمان مشرف شدند، پرسیده بودند که: «اون روضهای که شما براش خون گریه میکنید کدوم روضه است؟» حضرت فرموده بودند که: «روضه اسارت عمه ما حضرت زینب سلام الله علیها.» دختر امیرالمؤمنین. دختر فاطمه زهرا. ناموس خدا. اونم اون امیرالمؤمنین که فرمود: «اگر خلخال از پای دختر یهودی کشیدند، جوانمرد اگر بمیره رواست.» حالا بیان گوشواره از دختر امیرالمؤمنین بکشند. خلخال از پای دختر حسین بیرون بکشند. دست رو زن و بچه اباعبدالله بلند بکنند. یه زن و این همه نامحرم. چهل منزل، منزل به منزل ببرند. مردم شهرو صدا کنم. همه بیان ببینن. کف بزنن. سوت بزنن. با کعبه نی بایستند بالا سر اینها. اگر کسی بغض بکنه، گریه بکنه، بغض بکنه، مکعب نی تو سر او فرو کنم. یه وقت آدم ناگهان به او حمله میکنند. از خونه و زندگی در میارن. میبرند به اسارت. این خیلی سخته؛ ولی سختی بدتر این است اینکه همه عزیزان آدمو جلو چشمش قطعه قطعه کنه. همه مردهای کاروان را بکشند. بعد به اسارت ببرد. با چه عزتی از مدینه راه بیفتیم. یه طرفت حسین باشه، یه طرفت عباس باشه، یه طرف علیاکبر باشه، یه طرف قاسم باشه. نذارن آب تو دل عمه تکون بخوره. لب تر میکنه ۱۰ نفر به خدمت آمادهاند: «جانم عمه جان! چی میخوای؟» حالا با دست میخوان از این شهر ببرند با خیمههای سوخته، با دامنهای آتش گرفته.
به نظرم حمید بن مسلمه که میگه: «دیدم یه زنی از کاروان عمر سعد از همسران یکی از فرماندهان اومده داره داد و بیداد میکنه سر این لشکریا.» حالا اونی که بنده قبلاً دیده بودم اینه که برگشت گفت که: «یکم از این پارچههایی که باهاش خیمه درست کردید.» یعنی داشت میبرد از این پارچهها خودش بریده بود. داشت میگفت: داد و بیداد کرد. گفت که: «نمیبینید خاندان رسول الله سرشون برهنه است؟ لااقل از این پارچه ببرم یکم سر و صورت آنها را بپوشانم.» وقتی هم وارد کوفه شدن، گفتن مردم کوفه وقتی دیدن این وضعیت رو، بعضی راه افتادن چون شبانه وارد شده بودند اهلبیت در کوفه. سحر بود، نصف شب بود. میگه: «اینجوری میخواست خبر دادن به مردم کوفه.» یکی در میزد. محکم درو باز کردن: «چه خبره؟» گفت: «اول فقط بگو چادر اگه داری وردار بیار که چادر از سر این زن و بچه بردند.»
عَلَی لَعْنَةُ اللهِ عَلَی الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ.
خدایا در فرج امام عصر تعجیل بفرما. قلب نازنین حضرتش از ما راضی بفرما. عمر ما نوکری حضرت، نسل ما نوکران حضرتش قرار بود امواج علما، شهدا، فقها، امام راحل، مرحوم آیتالله العظمی بهجت را سر سفره با برکت زینب کبری میهمان بفرما. شب اول قبر زینب کبری به فریادمون برسون. در دنیا زیارت، در آخرت شفاعت اهلبیت نصیب ما بفرما. حاجات مشروعه ما حاجت روا بفرما. شر ظالمین به خودشون برگردان. دشمنان دین، قرآن، انقلاب، ولایت، اگر قابل هدایت نیستند، نیست و نابود بفرما. رهبر عزیز انقلاب حفظ کن، نصرت عنایت بفرما. وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ.