‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسمالله الرحمن الرحیم.
عرض شد که بلاغیون، اسلوب را به سه قسمت تقسیم کردهاند: یکی اسلوب علمی، یکی اسلوب ادبی، و دیگری اسلوب خطاب.
اولین آنها اسلوب معجمالمصطلحات است که گفته: «هو الأسلوب الوضع المنطقی البعید عن الخیال الشعری»؛ یعنی اسلوب علمی برای اینکه یک کلام بلاغت داشته باشد، باید از خیال شعری فاصله داشته باشد و واضح و منطقی باشد و «ذلک کالأسالیب التی تُکتبُ بِها کُتُبُ العِلمیه»؛ مثل همان اسلوبی که کتابهای علمی نوشته میشود. در روش نویسندگی، آنهایی که خیلی شاعرانه میخواهند بنویسند، این متن ماندگاری ندارد. متن شاعرانه، یک وقت شعر میگویید شما و یک غزل تغزل احساسات، ولی یک وقت هست شما دارید در مورد یک کسی، در مورد یک موضوع، در مورد یک پدیدهای عاطفی برخورد میکنید و با شاعرانگی و تخیلات و احساسات. این متن ماندگاری ندارد؛ "الهی قربونت برم من، مردم، من طاقت دوریتو ندارم." کسی بعداً نمیآید در تاریخ انقلاب بگوید آقا که از دنیا رفت فلان متن در مورد ایشان نوشته شد. بله، یک وقت هست این کار از یک شخصیتی عجیب بوده است؛ آن میماند. به فلان شخصیت علمی آمد نامه داد به خود مرحوم مخاطب "من طاقت ندارم و تاب ندارم." بهشتی مظلومتر بودی، از این حرفها. بعد که خب، این خود ماجرا عجیب است وگرنه این متن باشد، این متن ماندگاری ندارد. متنی که خیلی شاعرانه و عاشقانه است. آنی که استدلال دارد، روش علمی دارد، اسلوب دارد، اسلوب علمی در کلامش حرفی دارد، پس مطلب نقدی دارد، و حالا یا نرم است یا سخت، نقبی دارد. این میماند، ماندگاری دارد.
برای اینکه اسلوب واضح باشد، منتها محتاج به منطق سلیم است و فکر مستقیمی که بعید است تهویم؛ تهویم یعنی خوابآلودگی، خواب سبک، خوابآلود. فکر موسایی منظور موسی پیامبر و فکری بیدار و هوشیار فکری که خوابآلوده نباشد و «تخفی ورأ القموض الفکری واللفظی»؛ پشت غموض فکری و لفظی هم مخفی نشود؛ کار سخت نکن. پس خوض نکند در صورتهای شعریهای که معقد است، پیچ دارد، به خاطر اینکه او عقل را خطاب میکند، پیچ داده، تاب داده، گره دارد. چون شعر، صور شعری، وقتی عقل را خطاب میکند نمیآید حالت شعری محض ایجاد بکند. کسی که دارد حرف را میگیرد، من نمیخواهم دریچه صورت شعری، حالت شعری در او ایجاد بکند، بلکه توجه به عقل او دارم تا او را قانع بکنم، نه به قلب او تا عصاره بکنم. میخواهم عقل او قانع بشود، نمیخواهم قلب او برانگیخته بشود. به خاطر همین، وضوح از ابرز مقومات آن است؛ یعنی باید مطلب واضح باشد. این وضوح اقتضا دارد به اینکه الفاظی را اختیار بکند که این الفاظ "تقنیه" داشته باشد، رسا باشد؛ مثل مقنی (قنات) که آب میرساند. "تقنیه" داشته باشد، آب برساند که قصور از ادای معنا نداشته باشد، عطا نکند او را؛ یعنی آن الفاظ بیش از دلالت قاموسی یا اصطلاحیش چیزی را نرساند. فقط در حد لغتش، اصطلاح و لغتنامه باشد که کسی نیاز دارد بداند، بیش از این دیگر دانستنش به پیچیدگیها نرسد. اینجوری که طرف باید برود ۱۰ تا کتاب خوانده شود تا بفهمی چه دارد میگوید، این واژه گفتی یعنی چه. این خاصیت بلاغت را ندارد. مخاطب چیزی گیرش نمیآید.
معمولاً رسانههای عملیه مصداق عدم فصاحت و عدم بلاغت است. «کسرالله رسائل و شکرالأسامی»؛ بله، نه فصاحت دارد نه بلاغت. معمولاً حالا نیازی که ما اینقدر عبارت را بتابانیم که یک طلبه فاضل درس خارجخوانده وقتی میخواند، گیر میافتد. دعوا میشود سر متن رساله مرجع تقلید. مقلدین خود آقا تو بیت خود آقا آمدند دارند دعوا میکنند که آقا این را گفتی یا آن را گفتی؟ از آن عبارت شما چه میفهمی؟ بابا قرآن که نیست دیگر! این محتمل از وجوه مختلفه است را ظهور در این دارد. ظهور شفاف رساله است. دارد حکم میتراشد، دارد حکم میبرد. یک کلمه بگو که برود! حالا طرف باید برود یک دور «چی» لمعه خوانده باشد، «اونور لمعه» باید خوانده باشد تا بفهمد که رساله آقا چه گفته است. اینجا هنر نیست. بله، شما یک رساله تخصصی بنویس برای «احکامگوها». مردم. آیتالله مکارم شیرازی؛ رساله مردمیشان خیلی خوب است. خودشان خودشان جواب میدهند، خیلی خوب است. آیتالله سبحانی همینطور و حسن ظن بنده؛ برخی مراجع واقعاً از این جهت خیلی ساده، شفاف، روشن و نزدیک به خورْدِ مخاطب هستند.
برای همین واجب است اجتناب از الفاظ تضاد و مشترک لفظی؛ چونکه عملیات تواصل صحیح را معطل میکند و برای توضیح فکر، برای واضح کردن فکر، استعانت به لغتی که فیها بعضالعناصر الشارحه باشد. بیاید یک سری عناصر در لغتش بیاورد که این شرح بدهد، مثلاً نعت بیاورد. نعت روشن میکند، منظور را توضیح میدهد یا مضافالیه، حال، تمیز. «لاکِنَهُم یبتَعِدُون حَتماً عَنِ الغریب الحُوشِیِّ مِنَ الألفاظ»؛ یعنی یک عالم اگر میخواهد حرفش را برساند، استعانت از اینها بکند. «یَستَعینُ العُلَما»؛ یعنی علما استعانت میگیرند. و حالا «یَبتَعِدُون» هم باز فاعلش علما است. علما از اینها استعانت میگیرند و از غریب و حُوشی از الفاظ هم جلسه قبل گفتیم: حُوشِیِ کلمات نامأنوس، واژه نامأنوس، غریب. اینها را استفاده نمیکنیم و «تهاشی» میکند. «تهاشی» یعنی چه؟ پرهیز، حاشیه رفتن، کنارهگیری از وقوع در تغییر لفظی و معنوی که قبلاً از این دوتا صحبت کردیم. همانطور که خودشان را دور میکنند از بعضی از اسالیب بلاغت، از کنایات، توریات، اسالیب مجاز و محسناتی که «يَذهَبُ بهَا إلی مَصَالِکَ تُبعِدُهَا عَن غَايتِها الأساسِیه»؛ یعنی آن هی شما میپیچانی و منظور نمیرسد.
خدا رحمت کند یک بزرگواری؛ تا این اسم اینها میآید من یاد مرحومی میافتم، علاقه دارم. تا بحث پیچ دادن و تاباندن مطلب میشود، یاد آن بزرگوار میافتم. خیلی کتاب نوشته ولی کمترین استفاده از کتابهای ایشان میشود تو فضاهای علمی و صدا و سیما. کتاب شهید مطهری را شما ببینید؛ همانهایی که قلم ایشان است، همانهایی که پیاده کردههای سخنرانیشان است، همه ساده، شفاف، سلیس. "مسئله حجاب"؛ آدمی خانه لذت میبرد، مجتهدی، فقیهی که الان اگر بود حتماً در رأس مراجع قم بود یا در رأس بود یا در سطح عالی بود. آن وقت که نوشته، از تمام مراجع فعلی چهبسا آن وقت اعتبار دانشگاهی و بیرونی ایشان، اعتبار اجتماعی، پایه اجتماعیش بیشتر بود، چهبسا اینجور احتمال میدهم. با این حال شما ببینید که چقدر ساده مینویسد! چقدر برای نوجوان مینویسد! چقدر برای جوان مینویسد! چقدر برای دانشجو مینویسد! چقدر برای کودک مینویسد! نقد فکر میکند. یک عالمه بهروز توی آن دوره. هنوز که هنوز است شهید مطهری از زمان جلوتر است، هنوز از زمان ما جلوتر است. میفرماید که: «علامه را نشناختید، علامه را بعداً میفهمیم کی بود.» آن که ۲۰۰ سال بعد اثرش فهمیده میشود. قلم اصلاً پیچ و تاب ندارد. "المیزان" قوّت مطلب بالاست ولی خیلی ساده است! مطلب عمیق و ساده. و چهبسا علما تسامح میکنند برای خودشان به اعتماد تشبیه واضحی که «یَستَوفي أرکانَهُ»؛ استیفا میکند ارکانش را به خاطر اینکه «یُساعِدُهُم فِی التَّقریب بَینَ الشّایِع المُتَدَاوَلِ مِنَ الأَشیاء و الجَدیدِ الّذی لا تَألَفُهُ العُیُونُ و الأَفکارُ»؛ یعنی علما تکیه میکنند به تشبیه واضح، برای خودشان اجازه را قائلاند که تکیه بکنند به تشبیهبازی. اجازه دادن، سماحت شیخ میزند. خود «سماحت» به معنای بزرگواری است، بزرگواری مثلاً بخشش؛ یک کسی یک کار بدی میکند، شما اجازه بدهید این واژه استعمال شد مثل "حضرت". "حضرت" به معنای حضور. "حضرت آیتالله فلانی" در محضر "آیتالله فلانی". سماح هم همین است؛ یعنی بزرگوار. شخصیت بزرگوار. «فَضِیلَة الشَّیخ فُلان»، «سَماحَة الشَّیخ فُلان»، «مَصْدَرُ الشَّیخ فُلان» اینها همش مصدر است. مصدر است که مثل «زیدٌ عَدلٌ»؛ یعنی «کانَّهُ الشیخُ فُلانٌ صَامحٌ»، بزرگواران، بزرگوار شیخ، «رَجُلٌ کَبیرٌ» است. مولوی مثلاً میگیرد از این تشبیهات، تشبیهاتی میکنند برای اینکه تقریب کند بین آنی که متداول است از اشیا به آن جدیدی که عیون و افکار با آن الفت ندارد. از تشبیه استفاده میکنند. میگویند: "چطور تو فلانفلان میشود؟ اینجا هم آنطور میشود." "چطور تو جنگ سخت دشمن بمب میزند چند نفر را میکشد، تو جنگ نرم بمب میزند چند نفر را میکشد؟ آنجا میزند همه تحریک میشوند میآیند برای دفاع. اینجا میزند همه میروند توی خانههایشان میخوابند." جنگ نرم اصطلاح است. یعنی همان جنگ سخت است، آن اینجوری است، اینجوری است. تفاوت تشبیه.
گاهی از تشبیه، گاهی از تمایز استفاده میشود. آن چطور بود، این آنجوریش است. دومین چیز، اسلوب ادبی. تشبیه و تمایز اسلوب ادبی. معجمالمصطلحات این را تعریف کرده: «اَلأسلوبُ الجَمیلُ الذی تَصاحِبُهُ رَائعةُ خِیالٍ»؛ اسلوب جمیلی که او را همراهی میکند زیبایی خیال. «رَائعةُ صاحبِ خیالٍ رَائعةٌ»؛ زیبایی صاحب خیال زیبا است. «رَائعةٌ» یعنی شگفتانگیز، جذاب. عرب میگوید: «رَاعَنِی». به من گفتش که: "محافظ استان مازندران خیلی قشنگ است. خیلی قشنگ. اقصد استان مازندران خیلی قشنگ است. شمال شما." و «تَصویرٌ دَقیقٌ یُظهَرُ المَعنَوِیَّ فِی صورتِه المُحسُوسَة وَ المُحسُوسَ فِی صورتِه المَعنَوِیَّةُ»؛ تصویر دقیقی که معنوی را در صورت محسوس ظاهر میکند و محسوس را در صورت معنوی ظاهر میکند. معنوی یعنی یک امر خارج از حس. شایع است این اسلوب در شعر و نثر فنی. اسلوب علمی مال کجا بود؟ فضای علمی. متن علمی استدلالی، فقهی، اصولی، فلسفی. شما در مقام تأثیر گذاری هستی، میخواهی به مخاطب چیزی بفهمانی، کلاس درس است. شبهه پاسخ بدهی. شاعرانه کسی حرف نمیزند. ولی وقتی در فضای چی هستید؟ ادبی هستید. آنجا اصول ادبی باید رعایت شود. خیالانگیز باشد. محسوس به معنوی بیاید، معنوی به محسوس بیاید. تشبیه معقول به محسوس، محسوس به معقول. فضا یکیاش مال علماست، یکی مال شعراست. «یستَعینُ العُلَما» داشت. یکیاش مال شعراست. اسلوب ادبی حالا یا شاعر یا کسی که ادیبانه میخواهد حرف بزند. و اسلوب خطابی هم مال خطیب؛ کسی که میخواهد روی مردم تأثیری بگذارد و یعنی مردم را نسبت به چیزی شور در آنها ایجاد بکند. خب فضاها متفاوت است. اسلوب یک درصد دو درصد نیست. این نود کلیت اسلوب که یکیست ولی توی هر قطعایش میشود یکی از اینها جاری بشود. مثلاً من الان بالأخره یا دارم درس میدهم، کلیتش توی چه فضایی است؟ فضای شعر. ولی دارد از همان اسلوب ادبی، درس خودش را میگوید. اسلوب درست است، محتوا تعلیم تویش است. اسلوب ادبی. فیلم، فیلم یا سینمایی یا مستند یا سریال. با محتوایش کاری نداریم، با اسلوب قالبش است. بله، بله. اسلوب علمی، اسلوب دوتا چهار تایی برهانی. اسلوب ادبی: سلام علیکم و رحمهالله حال شما؟ اسلوب خطابی هم اسلوب. در اسلوب ادبی شاعر موظف است یا نویسنده «إطلاقُ الطاقات الإبداعیّه»؛ از خودش ابداعات در او بکند، هی چیزهای جدیدی بروز بدهد. «کُلِّهَا» هرچی که دارد، هرچی میتواند، هرچی توانایی دارد، توان ابداعی، هرچی که توان ابداعی دارد بیاورد وسط.
الحمدلله ربالعالمین. غفرالله، آهنگ غفرالله لعنا و لکم است؛ حکایت از پایان پیام تسلیت دارد به خاطر اینکه هدف رئیس هدف اصلی که به سمت تحقیق آن سعی میکند این است که «إظهارُ اِنفِعَالٍ» کند در نفوس دیگران. این باقی بماند. «اِنتِقَالٌ بَینَ مَشاعِرِه وَ مَشاعِرِ الآخَرین» باشد؛ یعنی شعری که او میگوید، درکی که او دارد، با درک دیگران منتقل شود. اسلوب ادبی «عاطِفِیٌّ فِی الدَّرَجَةِ الْاُولَی»؛ در اولین درجه عاطفی است و صاحبش نمینویسد آن را مگر در «دَرَجَةِ غَلَیانِ الْعَاطِفِیَّةِ» به خاطر اینکه «لِهَذَا کانَ الْاِنفِعَالُ»؛ به خاطر همین انفعال «أَبْرَزُ مُقوِّماتِه» بارزترین مقوماتش انفعال است و آن قائم بر تخیل است و «مُطَالَبٌ بِتَشْکیلِ عَالمٍ یَقُومُ عَلَی التَّخيُّل»؛ و مطالب است به تشکیل، مطالبه دارد تشکیل را، شکل دادن را. «فَلا يُقبَلُ فِيهِ الْکَلَامُ کَيفَمَا اتَّفَقَ»؛ پس در آن نمیپذیرد تشکیل، «فَلا يُقبَلُ فِيهِ الْکَلَامُ»؛ نمیپذیرد که هرجوری خواست حرف را بزند، بزند. یک چیزی بگوید، جوری بگوید، یک جوری گفتنه برایش مهم است. میخواهم یک جوری بگویم، یک جور خاصی بگویم. پس عبارت واجب است که «فَخِیمٌ» باشد، «مُحَلَّیً بِالصُّوَرِ» باشد. «مَحَلَّاتٌ»؛ حلیه، زینت. «مُکتَسَبَةٌ بِضُرُوبِ الْبَدِيعِ وَالْبَيانِ»؛ لباسهای گوناگونی بپوشد از «تَتَشَعْشَعُ بِألفاظٍ مُوحِيَةٍ»؛ شعاعی داشته باشد در خودش از الفاظی که رمزبرانگیز است، ایها دارد، نکته دارد، به جای خاصی اشاره میکند. «تَتَشَظّی مَعَانِیهَا»؛ که معانی داداش بروز دارد و قرائات مختلفی را میپذیرد. یک جوری میخواهد بگوید که هرکس یک جور خواند. هنر مولوی همین است دیگر. هرکسی از ظن خود شد یار من. یک جوری میگوید هرکی از هر زاویه نگاه کند حرف این درست است.
«پای استدلالیان چوبین بود / پای چوبین سخت بی تمکین بود.» آنهایی که اهل سفسطهاند میگیرند. ببین اهل «استیس نوک» اهل عرفان ببین این هم عارف. آنهایی که چه میدانم حرف مفت. بر فرض اگر یک زاویه نگاه میکند دلم مال ماست این هم با ماست. حالا خصوصاً در مورد حافظ خیلی بروز است و زیاد از «انزال التوحید». به خاطر اینکه در «مُحتَوَى الْمَجَازِ» توسعه هست، توسعه میدهد، توسعه دارد در خودش محتوای مجاز را، استعاره را، کنایه را، توریه را، و هرآنچه که شبیه اینهاست از انواع و اقسام بدیع و بیان. حالا تو بحث بیان بعدی انشاالله همه را خواهیم گفت. برای همین اسلوب ادبی «مُطَالَبٌ بِتَوظیفِ الصُّوَرِ الْبَلَاغِیهِ عَلَی اخْتِلَافِ دَرَجَاتِهَا وَ أَنْوَاعِهَا»؛ یعنی میطلبد که صورتهای بلاغی ما میخواهیم بگوییم که بلاغت تو تمام اینها، اسلوبها کاربرد دارد. هم تو اسلوب علمی، هم تو اسلوب ادبی، هم تو اسلوب خطابی. هرکدام به نوع خودش. شما از استعاره یک وقت برای بیان مطلب علمی استفاده میکنید. یک وقت برای یک شعر و ایجاد تخیل استفاده میکنید. برای ایجاد حسی در مخاطب در خطابه. هرکدام کاربرد دارد ولی دائماً صاحبش میآید از تکلف و «تعسف» و اختراع، از «عُفِّیت» و تبعیت فاصله میگیرد. در عین حال اصوله فنّیه را رعایت میکند؛ یعنی نباید بیفتد توی سخت گفتن و تکلف، وسواس به خرج دادن. در عین حال اصول را باید رعایت کند که به ابتذال و اینها کشیده نشود.
خب این یکی هم بخوانیم، بحث را تمام کنیم. اسلوب خطابی را. دو سر تفاوت فصاحت و بلاغت. دانلود. اسلوب خطابی، معجمالمصطلحات گفته که: «هو الذی یمتَازُ بِقُوَّةِ الْمعانی و الأَلفاظِ وَ لِسَانِ الْحُجَجِ». امتیاز معانی قوی دارد، الفاظ قوی دارد و خیلی استوار است حجتهایش، سفت است. همانجور که امتیاز جمال دارد، وضوح دارد. مترادفات و تکرار هم در آن زیاد است. خطابه همانطور که قدماء گفتند، قدیمیها گفتند فنّی است که هدفش اقناع و تأثیر است. کن در بحث خطابه: چی؟ صلوات خمس عرض. برای «وصول إلی الإقناع»؛ بر خطیب واجب است که «یَتَحَلَّى بِقُوَّةِ الَْمَعانی»؛ زینت داشته باشد به «جَزَالَةِ الْأَلْفَاظِ». جزاله را عرض کردیم قبلاً معنایش چیست؟ عرض شد که جزاله یعنی شکران جزیلی که به معنای فراوانی است. فراوانی دایره واژگانی، فراوانی داشته باشد. جزاله الفاظ. پس باید یکی تزئین بکند به قوّت معانی، واژگان فراوان. حجت و برهان ساطعی که دلیل مخاطبین را ساقط بکند، «فَیُسْقِطُ إِدِّعاءاتِهِم»، دچار فصیحت بکند ادعاهای اینها را. پس «عَقْلٌ خَصیبٌ یَستَنبِطُ حُجَجاً»؛ عقل خصیب. خصیب را گفتند که جایی خیر و برکت فراخ. عقلی که مثلاً فهیمه میگیرد، میفهمد این حجتها را استنباط بکند و ادله و برهانی که خطیب دارد در او رسوخ میدهد، با وجه نظر خطیب مخاطبین هم قانع بشوند. و به خاطر اینکه خطبه «یُلقَیها فی حَفْلٍ»؛ القا میشود در حفل. حفل، حفل یعنی چی؟ محفل، دورهمی، همنشینی. «فإنَّ اُموراً شَکْلِیَّةً تَتَدَخَّلُ فِي نَجاحِها»؛ امور شکلی خیلی دخالت در موفقیت انجام خطابه یعنی موفقیت خطابه دارد. ظاهر مناسب، تیپ مناسب، قیافه مناسب. تلویزیون، قیافهاش رسانهای نیست مثلاً یک شیخی خیلی باسواد است نگاه میکنند میبینند که مثلاً ایشان اینجا صورتش زخم است، مثلاً چهرهشان رسانهای نیست، محاسنش مثلاً کمپشت است. رسانهای نیست. عوضش شیخ یخی داریم، خیلی خوشگل، تر و تمیز، همین الان از حمام آمده. ولی خب سواد در حد بنده میشود، از بنده میگویند که این بنده بیسواد است. «قیافه رسانه»اش را بیاورید. خیلی مهم است. خطابه و اینها. قیافه خیلی مهم است. یکی از دانشگاه شریف یک متنی منتشر کرده بود امسال، بعد تابستان شد که: "من امسال از دو نفر متنفر بودم ولی از نزدیک باهاشون صحبت کردم عاشقشون شدم." یکی برای دهنمکی گفته بود. یکی ما را. بهش گفتم که: "تو از ما متنفر بودی؟" گفت: "برای اولین بار که آمدم دیدمت، دیدم که ریش قراقاطی! آنجا که دیدمت بیزار شدم ازت." خلاصه این اثر دارد. خطابه، قیافه شما. مردم خیلی حرف گوش نمیدهند، اول که اصلاً محتوا را خیلی کاری بهش ندارند، ثانیاً خیلی حرف را گوش نمیدهند، بیشتر قیافه جذاب، یکی صدا، صدای زیبا خیلی اثر دارد. لحن، آهنگ، تند، صدای سوتینا اثر دارد. میکروفون خراب است از شما بیزار میشوند. باند مشکل دارد، سوت میکشد، از سخنرانی ناامید میشوند. قیافه، ظاهر کار را باید ویترین را باید نگه داشت. تو خطابه، میخواهم بروم تبلیغ چه تیپی بزنم؟ گفتم کدام شهر؟ بله، محرم، محرم است دیگر باید مشکی بپوشم. تهران اگه میخواهی بروی یک پیراهن مشکی میپوشی. آیا قبای روشن، روشن نه خیلی روشن خوب است میماند یا قهوهای مثلاً؟ چی بوی هوای مثلاً فلان؟ گوگل، در این حد. گفتم در این حد اول قیافه، یعنی اول تیپ. حاج آقا تیپش خوب است. فراوان به ما گفتند به خاطر خوشتیپیتان نشستید. حالا ما که خوشتیپ هم نیستیم. دانشگاه تهران جلسهای داشتیم خیلی هم شلوغ شد توی سالن آمفی تئاتر دانشگاه. ۵، ۵، ۶ سال پیش. ۵ سال. روز جمعه، ظهر جمعه بود من اصلاً فکر نمیکردم آدم بیاید. کل سالن آمفی تئاتر پر شد. لپتاپ کوچکه را وا کردیم و خاموش هم بود. رادیو برنامه داشتیم. لپتاپ کریم، مجری پشت میکروفون گفتش که: "حاج آقا لپتاپشان را باز کردند با دست پر آمدند." ویترین کار مهم است. این ادااطوارها، فیگورها مهم است. کسی فن بلد نباشد خیلی موفقیتی ندارد. آنی که مخلص است خیلی به این کارها کار ندارد البته باز مخلصین وقتی آدم مراعات میکند خود حضرت امام وقتی مرتب میکردند بعد میرفتم تو جمع خود پیغمبر نیز دارد. وقتی کسی پشت در میآمد ایشان توی آب گاهی توی آینه گاهی تو آب نگاه میکرد، محاسن مرتب میکردند، بعد کاری که ما نمیکنیم، میآمدند خلاصه دم در و استقبال. در هر صورت خود این مدل صوت خطیب، نحوه القا، اشارات محکمش عناصری است که مساعد است خطابه موفق و اینها. این همه دخالت دارد. همانطور که خطیب تکیه میکند به تکراری که مقتضی مقام است. اقتضای مقام. مخاطبمان گاهی، مخاطبین گاهی تخلف میکنند از پیگیری افکار خطیب. دوباره میآید تکرار میکند. تکرار لفظی، تکرار معنوی. یک جای ضبط تصویری بود به مناسبت بحثهای مهم دو سه بار تکرار میکردیم. دقیقاً جایی که تکرار کردیم قبلش صدا یک بار قطع شده بود. این خراب میشد تصویر. کرامات ماست. هر وقت که یک چیزی، آن تصویر قطع میشود. فراوان داریم. الان یک جوکیست که وقتی لازم بشود میگوییم بخندید. خب خلاصه یکی آمده بود پای منبر ماه رمضان به مناسبت نکتهای داشتیم میگفتیم، دکتر انبوه پزشک جمعیت بودن، مثلاً بحث این بود که آدم گاهی فعالیتهایی میکند نتیجه نمیبیند و اینها. بعد برگشتیم به یکی رو کردیم، گفتیم که: "بله آدم مثلاً فلان مقدار زحمت میکشد نتیجه ندارد." او به این دلیل داشتن روایت: "خدا را شاهد میگیرم که من نمیخواستم بیایم از کلاً منفک شده بودم از تمام جلسات و فلان و اینها. گفتم من این همه زحمت تو فلان موضوع کشیدم نتیجه ندیدم. گفتم که امروز عهد میکنم باید بروم این جلسه را میخواهم بیایم." گفت: "زل زدی تو چشمم؟ تو برای تو چشم من زدی؟" حالا این حرف را زد. چرا تا آخر ماه رمضان ول نمیکرد؟ چسبیده بود. ماجرا زیاد است. دخالت. من رفتم سایت خانه نگاه کردم دیدم که دیگر بارانی است و فلان اینها. آمدم بهشان گفتم: "دکتر کاسب بوده." بله از این ماجراها خلاصه خیلی اثر دارد. من دیدم یکی از خطبای موفقی که چند تا استان رفته به هم ریخت، تو فلان موضوع نصیحت کن بعد نماز پیش این مینشست. این همینطور که تصویر دستش است حالا: "میروی به خواهرت میگویی که فلان اینجوری است." بعد آنجوری هم میکنی فکر هم میکنی هیچکی خبر ندارد. هیچچی دیگر. آقا مریدش خواهرش مثلاً حاج آقا بتواند پیدا کند شمارهاش را داشته باشد. از این شگردها خلاصه کاربرد دارد، خیلی تو بحث خطابه در استفاده کنید. تکرار لفظی و معنوی تا فکری را در اینها، عقول اینها تثبیت کند. این تکرار مستحب است در خطبه، «شریطة أن یُراعی»؛ به این شرط که مراعات کند درجه مخاطبین را از لحاظ فکری و فرهنگی. برای همین میبینیم که خطیب موفق «إطلاقاتُ الإیحائیّةِ» را که توان و انرژی «إیحائیّةِ» که در خودش «الکامنة» پنهان است در الفاظ مکرره را نمیکشد بلکه «الْجِاءَ» میدهد به مترادفات. دوباره همان را تکرار نمیکند، مرادفش را میگوید. نو باشد، نزدیک میشود مخاطبینش به وسیله ضربالمثل و دور میکند «رِطَابَاتِ الْمُومَلَةِ». رتبه را گفتند که به معنای «رتابه». حالا رتبه که خوش به حال مقام است، آن که روشن است. رتابه، ترتیب شاید باشد. ترتیبهایی که خستگیآور است «مُومِلٌ بِتَمَوُّجِ الْعِبَارَةِ». میآید موج میدهد عبارت بین خبر و انشا. «تَنَفُّلٍ» بین تقریر و استفهام و تعجب و استنکار. خیلی هنر. و خیلی وقتها خطیب «الْجِاءَ» میکند به طباقی که «مُوَظَّفٌ» است، «تَطبیقٌ حُسناً» است. تطبیق دادن، جابهجا کردن از همان حالت طرد و انکار، قبول نداری تا فرق روشن شود بین حال قائمه و حال زائله، «بَينَ ما هو کائنٌ وَ بَينَ ما هو واجبٌ یَکُونُ»؛ آنی که بین آنی که هست و بین آنی که باید باشد. و همچنین از مقابلات که قائم است بر «تَعَدُّدِ الطَبَقَاتِ» که مخاطب دارد، عقول و قلوب را و اثر دارد در حواس و «تَأَثُّرِ الأَسماءِ». تأثر، اثر، جمع کردن، اسیر کردن، اسیر کردن گوشها. و در اسلوب خطابی «یُوَازِجُ الْخطیبُ بَینَ»؛ خطیب زوجیت ایجاد میکند بین مباشرت مفید و «مُسَاعَدَةٍ» بین آن چیزهایی که میبیند که «تَسمِیَةُ الْاُمورِ بِاَسمائها» مفید است. امور به این اسمها باشد خوب است. بین مباشرت و بین فنیه، بین این امر، بین مباشرت و بین فن عالی که مخاطب کند هوش مخاطبین را. ذکا، هوش و قدرتشان را بر تحلیل و فهم و استنتاج. یکی میآید این مسائل اغنائی را ترکیب میکند. مسائل اغنائی با حد و فهم و درک مخاطبین. ترکیب اسلوب خطابی. الحمدلله ربالعالمین.
در حال بارگذاری نظرات...