‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. سال جدید، علم جدید؛ اولین جلسه سال جدید را در ماه رجب، انشاءالله، با «علم بیان» آغاز میکنیم.
در بحث علم بیان، چند محور داریم:
۱. تعریف علم بیان در لغت و اصطلاح.
۲. دلالت.
۳. تشبیه (در بحث تشبیه، انواعش، اغراضش، جایگاهش، ارزشش از جهت زیباییشناسی که حالا در مورد بحث زیباییشناسی مفصل صحبت میکنیم).
۴. حقیقت و مجاز و انواع این دو.
۵. مجاز عقلی و علاقاتش.
۶. مجاز مرسل و علاقاتش.
۷. استعاره و انواعش.
۸. کنایه و اقسامش و انواعش.
۹. صورت شعرّیه (که حالا باید صورت شعرّیه هم خوب روشن شود).
پس ما در علم بیان، طرح کردن چه مباحثی را داریم؛ که خب البته طولانی هم خواهد بود و مدت زیادی را از ما خواهد گرفت؛ و البته خوب برای مباحث تفسیری و اینها حتماً بحث علم بیان لازم است و کاربرد دارد. در مباحث تفسیری، در فهم آیات قرآن، بلاغت قرآن، خصوصاً کمک شایانی، انشاءالله، به ما خواهد کرد.
خب، ما از صفحه ۱۳۸ این کتاب تا ۲۵۸، ۲۰ صفحه علم بیان را داریم. بعدش، از ۲۵۸ تا ۶۸۰، ۱۱۰ صفحه هم علم معانی. اصل بلاغت همین علم بیان است، اصلِ اصلش. معانی به ترتیب، اول به آخر آورده، یعنی اول آخر آورده، بعد وسطی را بعد اولی. ولی خب بحثهای هرکدام ضروری است؛ لّب مطالب علم بلاغت، در معانی است. در بیان هم چه سری، بالاخره، شیوهها مطرح است. آن بحثهای علم بدیع که خواندیم، دیگر روکش کار است؛ دیگر نازککاری که دیگر خیلی به سر و صورت کار میرسند و خوشگل و تر و تمیزش میکند. ریشه محتوا اگر بخواهد سالم باشد، باید معانیاش سالم باشد. اصل کار معانی است. وضعیت اینکه ساختار، ساختار منظمی باشد، علم بیان است که ساختار را منظم میکند؛ یعنی هر چه سر جای خودش است.
علم بیان، تعریفش اول در لغت چه تعریفی دارد و بعد در اصطلاح چه تعریفی دارد؟ خب، در کتاب لسان العرب در ماده «بینه» به دو وجه گفته شده است: یکی «بین» که معنای «فرق» است؛ هم به معنای «وصل» میآید، هم به معنای «فصل» و «وصل» و یعنی از ماده زوج و فرد، از داده همراه ماده به کار رفته، حالا کلمه بیان.
لسان العرب حالا من دارم همینجور از اول لسان العرب، همینجور همهاش را بررسی میکنم. «بیان آن چیزی است که به وسیله آن تبیین میشود؛ شیء از دلالت و غیرش؛ یعنی شیء را با چه چیزی ما تبیین میکنیم؟ آن میشود بیان.» آن چیزی که باهاش تبیین میشود. الان اگر بنده با شما تبیین بکنم این چیست، تبیین که کردم این چیست، اینی که باهاش تبیین کردم میشود چه چیزی؟ بیان! یعنی با بیانم دارم تبیین میکنم. «بَانَ الشَّیءُ بَیَانًا» یعنی «اِتَّضَحَ». واضح شد؟ بیان یعنی وضوح. وقتی کسی چیزی را بیان میکند، یعنی دارد واضحش میکند، دارد روشنش میکند، دارد شفافش میکند. «رَوَشْنِ شَفاف، فَهُوَ بَیِّنٌ»، خلاف «بَیِّنٌ» است. این حلال «بَیِّنٌ» است، این حرام «بَیِّنٌ» است؛ یعنی واضح است، یعنی روشن است. جمع بیان میشود «أَبین»؛ مثل «حین و أَحیان».
خب، «أَبَانَ الشَّیءَ»، میگویند: «أَبَانَ الشَّیءَ»، «فَهُوَ مُبینٌ». آنی که بیان میکند، میکند، میشود چه چیزی؟ میشود «مُبینٌ». دارد «إِبَانَة» میکند. اصلش توجه کنید، همان «فصل» که گفتیم یعنی جدا کردن. «بینونت»، «بین» میگوید: «این بین این و آن است»، یعنی چه؟ یعنی از این جداست، از آن هم جداست. بین این و آن فاصله ایجاد کرده. شما اگر یک حرفی زدی، آمد فاصله ایجاد کرد بین حق و باطل، بین جهل و علم، بین نور و ظلمت. الان من نسبت به این وسیله، جهل دارم، در ذهن من تاریکی است، نور است، ظلمت است. ذهن من نسبت به این تاریک است. اگر شما آمدی این را روشن کردی در ذهن من، آمدی بین این و چیزهای دیگر، غیر این، فاصله انداختی در ذهن من، این میشود چه چیزی؟ بیان. و شمایی که این کار را کردید، میشوی «مُبینٌ». این کار شما میشود «إِبَانَة». «إِبَانَة» یعنی جدا کردن. گوشت را وقتی میبُرند، دُنبَه را وقتی میکَنند از ته، از پشت گوسفند، میگویند: «أَبَانَ الدُّنَبَة». بریدن، چیدن، بریدن. «أَبَانَ» یعنی بریدن. «مُبِینٌ» یعنی کسی که کارش بُرش است. «کتاب مبین»، «میم» و «الکتاب المبین». کتاب مبین، قرآن کریم، کارش «إِبَانَة» است؛ بین چه و چه؟ حق و باطل، جهل و علم، نور و ظلمت. بیان میکند اینها را؛ از هم جدا میکند. تفکیک. یکی از معانی خوبش پس تفکیک است. تفکیک. جمعش هم گفتیم: «أبین». «أَبَانْتُهُ» یعنی چه؟ یعنی «أَوۡضَحْتُهُ».
بعد ایشان میگوید که: «تَبَیَّنَ الشَّیءُ» یعنی «ظَهَرَ». آیات، «آیات مبینات» داریم. اینها را مطرح میکند. «تبیان» داریم، «تبیین» داریم. تبیین یعنی ایضاً تبیان. مصدری مبالغه را میرساند و میگوییم: «بَانَ الحقُّ یُبِینُ و بَیَانًا فَهُوَ بَائِنٌ». خب، مصدر اسم فاعل از «بیان» میشود چه چیزی؟ «بَائِن». اسم فاعل از «إِبَانَة» میشود چه چیزی؟ «مُبِین». «بیان» و «إِبَانَة» با هم فرق میکند. «بیان» یعنی وضوح. «إِبَانَة» یعنی واضح کردن. «مُسْتَبِین» هم داریم؛ در قرآن کلمه «مُسْتَقْبِلْ» (تَسْتَبِینُ سَبِیلُ المجرمین) این هم از این. «بَانَ» میشود «بَائِن»، «أَبَانَ» میشود «مُبِین». بله.
بریم پایینتر. «تبیان» هم پس داشتیم. در قرآن هم داشتیم. پیغمبر فرمود: «أَلا تِبْیَانٌ مِن اللَّهِ بِالْعِجْلَةِ مِنَ الشَّیْطَانِ». «فَتَبَیَّنُوا». خیلی قشنگ. کار خدا چیست؟ «تبیین» است. کار شیطان چیست؟ «عجله» است. دو تا در برابر هم است: «تبیین» و «عجله». «عجله» چیست؟ قبل از اینکه واضح بشود، کار خودت را میاندازی توش. کاری به وضوح ندارد. «عجله» یعنی چه؟ یعنی چیزی که هنوز روشن نیست، اقدام میکند. «تبیین» یعنی چه؟ یعنی اول روشن میکند. خب، کار خدا چیست؟ کار شیطان چیست؟ کار خدا «تبیین»، کار شیطان «عجله» است. ما چه کار باید بکنیم؟ «تبیین» کنید. این روایت خیلی نکته دارد. حالا بیش از اینها هم بد نیست.
صحبت در مورد «بیان» یعنی چه؟ بیان: فصاحت و لسن، گویایی. بیان میشود گویایی کلام. «بَیِّن» یعنی چه؟ یعنی فصیح. «والْبَیانُ الإفْصَاحُ، والمُعْجِزُ الْكَاهُ». بیان یعنی شما خیلی هوشمندانه چیزی را گویا کنی، روشن کنی، شفاف کنیم. «والْبَیِّنُ مِنَ الرِّجَالِ»، میگویند این انسان، انسان «بَیِّن»ی است. یعنی چه؟ یعنی از تبیین و فصاحت و اینها، به معنای همه بیان، همان فصاحت است. «رَجُلٌ بَیِّنٌ» یعنی فصیح. میگویند: «فلانی أَبْیَن است از فلانی. فلانی نسبت به فلانی أَبْیَن است.» یعنی روشن، یعنی افسح است، فصیح. جمعش هم گفتیم «أَبَائِن». ابن شُمَیْلَ گفته که: «الببین، مردی که بین است کیست؟» «الصَّمْحُ اللسانِ، الفصیحُ الظَّریفُ العالِی الکلامِ، القلیلُ الرَّتجِ». کسی که راحت حرف میزند، بالاترین معانی را در کمترین عبارات، خیلی گویا، شفاف میرساند، این میشود انسان «بَیِّن». یعنی بعضیها را در این ویرایشها، ادم زیاد میبیند؛ طرف یک ساعت زور زده یک مطلبی را برساند، تحویل ویراستار، ده خط را میکند یک خط؛ ویراستار تو یک خط همان محتوا را میرساند. این همه دست و پا زدن، «أبین» از او میشود «رجل بین».
باز میرود جلوتر، خیلی مفصل بحث کرده. اینجا در لسان العرب، جوهری مفصل بحث کرده. من چون متن خودشان را دارم، این هم خیلی مطلب دارد که میشد مطرح کرد؛ ولی خب تو کتاب خیلی کم، بریدهبریده از مطالب چیزی آورده. میرود تو بحث «بین» داریم، یک «بین» داریم. «بین» یعنی روشن کردن. «بین» یعنی، ایشان میگوید: «ولی بین یعنی فاصله انداختن».
این هم از متن کتاب لسان العرب در کتاب خودمان. میگوید: «فالبیان بداعة»؛ پس در ابتدا بیان چیست؟ «إفصاح، وضوح، قدرت بر تصرف در کلام و تصریفش بر وجوه مختلف». من میتوانم کلام را به اقسام مختلفی در بیاورم. برای همین اضافه شده به «إفصاح»، شرط «ذکا». «ذکا1» یعنی چه؟ باهوشی، هوشیاری. برای همین باید کسی که میخواهد فصیح باشد، باید چه باشد؟ باهوش باشد و ذائقه فنی داشته باشد. به قول امروزیها رسانهشناس باشد، رسانهای باشد. برای اینکه معنا را کشف بکند یا صورت را تحلیل بکند. پس بیان بنابراین اکتفا نمیشود به اظهار معنای مباشر؛ بلکه طلب میکند از متضروق این را که کشف کند به هوش خودش معنای معنا را. یعنی انسان باهوش، معانی را در نظر بگیرد. الفاظی که سریعتر، راحتتر ما را به آن معانی میرساند، را به ذهن بیاورد. آماده داشته باشد. آن را بگوید. تو این ترجمهها، میبینید دیگر، خیلی وقتها فصاحت نیست. ترجمه قرآن ولی فصاحت ندارد؛ یعنی آن قدر اصطلاحات گمراه کننده. «مِنْ هُنَا کَانَتْ الْتّخَيُّلِ دَوْرَانِ» از اینجاست که تخیل جایگاه ویژهای دارد در ساخت صورت بیانیهای که مخاطب میکند، به جایگاه خودش هوش شنونده را.
یعنی ما چون با هوش مخاطب، با ذهن مخاطب کار داریم، باید قوه تخیلمان خودمان قوی باشد و قوه تخیل طرف را هم بشناسیم، بتوانیم پرورش بدهیم و از اصطلاحاتی استفاده کنیم که آن قوه تخیل را سریع برساند به... بله، بله. و "ثقافت". ثقافت امروز میگویند "فرهنگ". فرهنگش و ذائقه با فرهنگ طرف جُور در بیاید. بعضی اصطلاحات را شما میگویی تو فرهنگ آنها بد معنا میشود. بعضی اصطلاحات تو فرهنگ ما معنای بدی دارد. طرف طلبه ایرانی، پایتخت دوره رفته بود آمریکای جنوبی و اروپا تبلیغ محرم. "یزید" خیلی بد بود. "سگبازی" میکرد، "عرق" میخورد، "زنا" میکرد. یکی گفته بود که: "ننه من هم این کارها را میکند. من سگبازی میکنم، عرق میخورم، زنا میکنم. مشکلش چیست؟" درکی نسبت به این "یزید" نداشتند؛ "یکی مثل ما بوده دیگر! بدیش چیست؟" پس چه شد؟ فرهنگ طرف را و شناخت. بعد دید که او نسبت به چه چیزی حساس است. آن را باید گفت: "یزید دیکتاتور بود." آنها نسبت به دیکتاتوری حساسند؛ نسبت به عرقخوری و سگبازی و میمونبازی و زنا و اینها که مشکلی ندارد. پس شما اگر میخواهی بیان بکنی، کلام "بیان" داشته باشد، "بیان" باشد، باید با توجه به فرهنگ طرف باشد که تبیین صورت بگیرد. "إِنَّ تَبْیینًا مِنَ اللَّهِ" یعنی "تبیین از طرف خداست". "عجله" از طرف مطلب نپخته است. میدهم مخاطب، هنوز سر و تهش را خوب فکر نکردم، در نظر نگرفتم؛ هر چه به دهنم برسد میگویم. این میشود عجله. فکری رویش نیست، تأمل رویش نیست، دقت رویش نیست. و چقدر هم مبتلاییم به بیان...
از کلام عالی. یعنی اینکه بحث نمیشود از فصیح فقط؛ بلکه او یتّوخلُ الأَبْغَضَ و الأَعلی. این شما یا طَبَقه. یعنی قصد کردن، انگیزه داشتن. یعنی فقط بحث از فصیح نمیشود، بلکه از افسح و اعلا هم، انگیزه رسیدن به افسح و اعلا دارد. پس در آن تفنن است در پوشاندن صورت شعریه، لباس قموز فنی را به بعدش، از مباشرت به مطالبات مطلقی را به تحلیل عناصرش، به خاطر تمهید اکتشاف کنه و جوهرش، مخاطب را برسانیم به کنه معنا، به مقصود، به منظور. خیلی وقتها انسان چیزی را منظورش است، میخواهد به دیگری بگوید، آنقدر اصطلاح بدی به کار میبرد، عبارت بد. نا ... دقیقاً ضد آن را میرساند به مخاطب. دقیقاً ضدش به مخاطب رسانده میشود. مخاطب دقیقاً یک چیزی خلاف آن را…
در قرآن کریم آمده است: «الرحمن علم القرآن خلق الانسان علمه البیان». معنای بیان همینجا میشود فصاحت، وضوح و لسن (گشاده بودن زبان). شفاف بودن زبان. او را باز کرد. بیان به او یاد داد. او میتواند مقصودش را برساند. این بحث «علم بیان» در کجا بود؟ آقا جان، در لغت. حالا علم بیان در اصطلاح:
در کتاب "تعریفات جرجانی" آمده است که "البیان عبارت طولانی؛ بیان عبارت است از اظهار متکلم، مراد را برای شنونده." متکلم مرادش را برای شنونده اظهار کند. جرجانی اکتفا کرده به جانب "وضوح" و اهمال کرده جانب "ذکا" را. اینجا دیگر در مورد ذکا بحث نکرده و قصد به اعلا را. با اینکه این دو تا را ما در بحث لغتش دیدیم؛ از طرایق تعبیر از معانی. یعنی من نه اینکه فقط منظورم را خوب برسانم، "ترینش" را بیان کنم. یعنی این بهترین بیانی که میشد، بهترین عبارتی که برای اینکه مقصود را برسانم، آن را به کار ببرم. اما محدثون تنبیه دادند، تنبه پیدا کردند. محدثون یعنی جدیدیها. جدیدیها تنبه پیدا کردند به این روشها در تعبیر از معنا در حالی که اتکا از دهندهاند بر جانب تخیل. پس اینها آمدند تمرکز را مرکزین… در حالیکه تمرکز را گذاشتند روی چه؟ جانب تخیل و تصویر. خیلی اینها با چه چیزی کار داشتند؟ قوه تخیل مخاطب.
در علم بیان، آنچه که بیشتر مد نظر است، این است که ما چطور ذهن مخاطب را... ببینید، اینها خیلی مهمها! اینهایی که ما چهارده قرن است تو علم بلاغت داریم میخوانیم و کار میکنیم، الان اینها آمدهاند با اینها دارند چه میکنند؟ فیلم میسازند. شده هالیوود! خب، کارش کردهاند. منظمش کردهاند. مرتبش کردهاند. با اینها کار کردهاند. یعنی در عمل، رسانه را دست گرفتهاند. شده هالیوود، شده فیلم سینمایی، شده چه، شده چه؟ این کارتونی که ما میبینیم که هنوز که هنوز است، بنده و شما با این همه ریش، دور از جان شما، وقتی مینشینیم تام و جری دارد نشان میدهد، کانال را عوض نمیکنیم. غیر از این است؟ میگیرد انسان را. چرا؟ چون قوه تخیل را دارد شکار میکند. قوه تخیل، صورت، تصویر. ذهن دارد اصلاً محو میشود. خب، این کاری که قرآن ما کرده. کفار وقتی قرآن را میشنیدند، تو مجلدات دارد که سه تا از سران قریش نصف شبها میآمدند، هر کدام یک گوشه از خانه پیغمبر، صدای قرآن میشنیدند. بله، بله.
حالا آنجا دارد که این سه تا به همدیگر خورده بودند و میآمدند نصف شبها. بعضی از طلبهها از سران قریش عصر جاهلیت کمترند. چرا؟ چون آنها مینشستند قرآن گوش میکردند. قرآن گوش کند. بله. گاهی در حد اینکه قرآن مصیبت است. کلاس شما صدایش فردا در میآید. سرویس زن... زنگ بزن. پیدات نیست. چه کار؟ تلفن... پس اقتصاد بود. گفتم که چند شب پیش، اگر یادتان باشد، نمیدانم شما نگاه کردید آقای دکتر ابراهیم رزاقی را؛ بحث اقتصاد ایران. کلاً تخصص ایشان اقتصاد ایران است. شبکه خبر، دوازده روز پیش، تو ایام عید، اوایل. نظرتان چیست؟ اینها. گفت: "آن برداشت من که سی ساله یا چهل ساله دارم تو اقتصاد ایران مطالعه میکنم، استارتش از زمان آقای هاشمی تا امروز." یکی. من در خدمت شما هستم. "تمام این رئیس جمهورها به اقتصاد لطمه زدند." لفظ خیانت هم به نظر من باید میگفت؛ ولی رویش نشد دیگر. گفت: "همه اینها، چه آقای خاتمی، چه آقای احمدی نژاد، چه آقای روحانی، همه اقتصاد را نابود کردند." بعد دیگر آقا یک دفعه نمیدانم چه شد، وسطش یک خبر پخش. تکرارش. یعنی فوری، فکر کنم آقای خاتمی یا میگویم آقای روحانی، از آنجا گفت: "خفهاش کنید." اصلاً الان مثلاً مؤسسهای اقتصادی کشور دارند، حالا یک قفلی میبرند. فردا مردم اگر این دوره آقای ... آقای روحانی رأی بیاورند، ایران از سودان بدتر میشود.
در مصطلحات عربی آمده است که علم بیان، علمی است که به وسیله آن شناخته میشود ایراد معنای واحد به طرق مختلف. من چطور این معنا را به شکلهای مختلف بگویم؟ این میشود علم. خدا حفظ کند استاد عزیزمان حاج پناهیان را. بله. درس خطابه ایشان که میرفتیم، ایشان یک معنایی را یک وقت گفتش که: «من میخواهم در مورد حجاب چیزی بگویم. چطور بگویم؟» پنج شش تا جمله پای تخت نوشت. گفت: «کدام یکی از اینها به نظر شما قشنگتر است؟» بعد دیدیم که هر چیزی را ما میتوانیم از هفت هشت، ده تا بیان داشته باشیم، حداقل برایش از زوایای مختلف. بعد باید انسان بنشیند فکر کند کدام یکی از اینها بهتر است، جذابتر است. آها، همین. در مورد حجاب گفت: «میتوانیم بگوییم که آقا حجاب مصونیت است. بعد نمیدانم حجاب، نمیدانم چی چیست.» همین هفت هشت، ده تا جمله نوشته بود. یکیش این بود: «حجاب یعنی زنان نسبت به همه، نسبت به همه مردم، مادری کنند. نسبت به همه مردم مادری. یعنی محبت زنان است.» بعد خود ایشان در مورد حجاب یک بحثهایی که داشتند، تیترش این بود: «وقتی زنها مهربانتر میشوند.» یعنی چه؟ یعنی «زن با حجاب مهربانتر از بدحجاب است.» از این زاویه آمد ایشان مطرح کرد. چطور مهربانتر است؟ چون دارد دلسوزی میکند. «من دارم محبت میکنم. من زیبایم، ولی نمیخواهم شما مشغول زیباییهای من بشوی. به زندگیت لطمه بخورد. به کارت، همسرت، چه میدانم، اینها به اینها آسیب وارد نشود.» چه شد؟ «زنها مهربانتر میشوند.» به جای اینکه: «آقا خودت را بپوش. عروسک آمریکایی. این بیحجابها آلت دست شیطانند. عروسک آمریکاییاند. اینها نمیدانم فلانند.» حضرت آقا فرمودند چه؟ فرمودند: «اینها یک نقص ظاهری دارند. من هم نقص باطنی دارم. نقص باطنی هم بدتر از نقص ظاهری است.» «گفت آن شیخ من آنچه گویی هستی آیا تو چنان که مینمودی هستی؟» ایشان این شعر را خواند. ببینید از چه منظری نگاه کرد؟ این میشود «بیان».
یعنی در مورد یک مسئله من میخواهم بگویم این بد است، میخواهم بگویم پدیده بدحجابی چیز بدی است، از چه میگوید؟ «یک نقص ظاهری دارد. من نقص باطنی.» نقص باطنی من بدتر. این چه ... چه عبارتیای است! حالا ما چه میگوییم؟ «اینها یک مشت اراذل و اوباش.» «جری» میکند اصلاً. ما یکی از مشکلات عمدهمان این است که "خاتو"به از نزدیک نداریم. معمولاً با مخاطبین. من گاهی بعضی نکاتی که مینویسم با خودم میگویم که خب این را الان فلان رفیق من که آن وری است، تو فلان سیستم طرفدار فلان جریان است، او وقتی بخواند چه حسی بهش دست میدهد؟ چطور برخورد میکند؟ یعنی بخواهم همین را برایش بخوانم، پس میزند؛ به شدت پس میزند. میگویم خب نباید اینجوری بنویسیم. حالا مبتلا میشویم. یعنی انسان خودش دارد برای خودش مینویسد. مشکل عمده ما طلبهها تو منبر چیست؟ ما داریم برای خودمان با ذهنیت خودمان، با فرهنگ خودمان سخنرانی میکنیم. در حالی که باید با ذهنیت مخاطب، با فرهنگ او باز حالا بگوییم تو این کتابی که دارد چاپ میشود، صد بار گفتیم تو اینها توضیح دادیم. تا حدی مباحث را.
دو تا کتاب شد. یکیش دارد می آید ان شاء الله. حالا اسم دورش... دوره مهارتی و دوره معارفی و مهارتی "پیغمبرانه". اسمش "پیغمبرانه". سه جلد قرار شده که کتاب باشد. جلد یکش: "پیغامبر پیغمبر". جلد دوش: "پیغمبر مجازی". حالا این دو تا الان یکیش که چاپ شده، تقریباً تمام شده. تا دو سه روز دیگر ان شاء الله زیر چاپ میرود و دومیش هم ان شاء الله تا به نظرم اگر بشود به نمایشگاه کتاب ان شاء الله برسد. بله. حالا تو این جلد دوش این مباحث را بیشتر بحث کردیم. ذهن جوان یک اقتضائاتی دارد، یک فرهنگی دارد. برای خانمها حرف زدن یک اقتضائاتی دارد. کسبه صحبت کردن اقتضائاتی دارد. اقتضائات دارد یعنی چه؟ اول از همه آنی که مهم است چیست؟ فرهنگ اینها را بشناسی. ذهنیت اینها را بشناسی. به قول استاد ما میفرمود که اگر رفتید برای قصاب و روضه بخوانی، روضه قتل، روضه سه ساله بخوانی، روضه قتلگاه و اینها اثر ندارد. روایت هم دارد: "قساوت قلب میآورد." برای همین. یعنی طرف دیگر آنقدر سلاخی کرده و سر بریده و چاقو و خون و فلان و اینها. اینها خیلی براش چیزی به حساب نمیآید. این ذهن مخاطب را شناختن خیلی مهم است. سوژهای که در ذهن او کارایی دارد، چه چیزهایی، ذهن او را میگیرد، چه چیزهایی ذهنش را شکار میکند، چه چیزهایی براش جذابیت ندارد، چه جذابیت دارد. شما الان میبینید بهترین فیلمهایی که میسازند، رسانه است دیگر. بدبختی هم هست البته تا حدی.
فیلم ساخته شده برای پیغمبر خدا، حضرت یوسف. داستان حضرت یوسف. کارکرد تربیتی چیست؟ عفت را میخواهد یاد بدهد دیگر. غیر از این است؟ بعد ثمره فیلم چه میشود؟ شما میخواهی تو فیلم بگویی که آقا یوسف به این زلیخا دست نزد، هشتاد میلیون عاشق زلیخا میکنی. هر شب مینشینی زلیخا را خوب دید میزنی که آخر بگویی یوسف به زلیخا پا نداد. واقعاً از جهات مختلف عالی بود؛ ولی بالاخره این ذات رسانه است. تو فیلم امیرالمؤمنین، امام علی، یک قطام که نه سرِ پیاز است، نه تهِ پیاز است. اصلاً کارهای اصلاً تاریخ تحریف شد. کارهای نبود. اینها تصمیمشان را به ملت میگوید: آقا ابن ملجم جزو خوارج بود. اینها اعتقادشان بر این بود که علی کافر است. بعد علی را اعدام کنند. میگویند بابا این میخواست خودش انگیزه را داشت. خدا م... خدا هم تحریکش کرد. «اگه منو میخوای، دیگه همین الان باید بری با شمشیر خونی.» خدا این را تحریکش کرد. وگرنه اینها خودشان از اول تصمیم گرفته بودند. بعد جنگ نهروان، این سه تایی که مانده بودند، تصمیمشان را گرفتند. یک گوشه. یکی معاویه، یکی عمر و عاص، یکی علی. این سه تا را بکشند، ترور کنند که آن دو تا رفتند. عمروعاص که اصلاً نیامده بود. معاویه هم زدند، مجروحش کردند. پایش را مجروح کردند که مقطوعالنفس شد، الحمدلله.
و امیرالمومنین هم که به شهادت رسیدند. ملت فیلم ابن ملجم، بنشینند سه نفری طراحی بکنند یک گوشه و یکی برود معاویه را بزند. خب، چرا؟ چون جذابیت دارد برای مخاطب. اینها فکر میکنند. بعضاً چه جذابیت دارد؟ قیافه آن جذابیت. آن عشق و عاشقی. آن تحریک جنسی. یعنی یک ماجرا را تاریخ دارد میگوید، اینجا را برجسته میکند. به قول امروزیها "هول"تش میکند. محور میکند که همه ماجرا اطراف این. بگوید. این میشود جذابیت. الان رسانهایها اینجوریند دیگر. یک خانم خوشگل آمده، کرده مجری که میخواهد از اربعین کربلا خبر بدهد که: "الان اینجا پیادهروی چه خبر است؟" دخالتش چیست؟ "مردم دنبال اربعین؟ دنبال این خانمند؟" میگوید: "نه، باید زیبا باشد که ت ... بله، بله. تبلیغات، تبلیغات." تبلیغ تلویزیونی شما نگاه میکنی، اصلاً هیچ ربطی به زن ندارد. بیشتر مال خانومها است. ولی شما گاهی یک چیزهایی میبینی. مثلاً آدامس. بیمارستان. برنامهای که برنامه خنده است. برنامه لودگی. مرد. دو نفر نشستهاند. یکی مجری، یکی مهمان است. تو ویو تصویر چه چیزی است؟ خانومها دارند لبخند میزنند. جذابیت که آن قیافه آن خانم دارد. اینها آن را میگیرد. شما یعنی اصلاً مهمان را چشم نداری نگاه کنی. اصلاً هیچی هم نمیفهمی. فقط یک ساعت که نشستم از اینها استفاده میکنند.
خب، ما باید هنر داشته باشیم، چیزهای دیگر را بلد باشیم، استفاده بکنیم. نتیجه کار دارد. من مفصل در مورد اینها بحث کردهام روی جلد، توی جلد سوم این دوره که عرض کردم، انشاءالله که البته خب یک صد صفحهاش را نوشتیم، سیصد چهارصد صفحهاش مانده که باید بنویسیم. در مورد اینها بیشتر آنجا صحبت کردهایم. اقتضائات رسانه چیست؟ ما تو رسانه در مورد چه چیزی باید صحبت بکنیم؟ رسانهای که دست موحدین است، دست انبیا، باید روی چه محوری کار کرد؟ فطرت. آنها روی چه چیزی کار دارند؟ روی غریزه. نکته مهم: آنها سعی میکنند غریزه را فعال کنند. ما باید فطرت را فعال کنیم. فطرت با چه؟ آنها غریزه را با چه فعال میکنند؟ با شهوت. اینها را داشته باشید! نکتههای خوبی است دارم میگویم. ضبط بشود، اگر وقتی مردیم، اینها لااقل اینجا باشد. سلامت باشید. آنها میخواهند غریزه را با چه فعال کنند؟ با شهوت. ما میخواهیم فطرت را با چه فعال کنیم؟ بفرمایید. با محبت. آنها شهوت را با چه فعال میکنند؟ با رؤیت. ما محبت را با چه فعال میکنیم؟ با ذکر: «ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ». خیلی اینی که گفتم مهم بود. خیلی مهم بود. یعنی ثمره یک عمر کار رسانهای. یک بار میخواهی اینها را یادداشت بکنی، بد نیست. رسانه یعنی شیوه تبلیغاتی شیطان و انبیا. به نظر من مباحث اصلی که باید تو بلاغت مطلب بشود، این است که اصلاً نیست! و شیاطین و شیطان... شیاطین غریزه را فعال میکنند، انبیا فطرت.
اینهایی که میگویم محصول چیست؟ از کجا دارد در میآید؟ این نکاتی که عرض کردم، خطبه اول نهج البلاغه: «لیُثیروا لَهُم دفائنَ العقولِ و یُذَکِّرُوهُم مَنسیَّ النِّعمَةِ». «منسیَّ النِّعمَةِ» یعنی نعمتها را به یاد میآورند. میثاق فطرت را شکوفا میکند. یازده، دوازده سال پیش، یک بحث مفصلی داشتیم روی خطبه یکم نهج البلاغه. اینهایی که دارم عرض میکنم، محصول آن مباحث بود. حالا نمیدانم خیلی صوتهای ما، چند صد ساعتی صوتها، گم شد و از بین رفت و عرض کنم که انبیا فطرت را فعال میکنند. شیاطین غریزه. انبیا فطرت را با محبت فعال میکنند. شیاطین غریزه را با شهوت. فطرت را با چه فعال میکنند؟ با ذکر. آنها شهوت را با چه فعال میکنند؟ با رؤیت. یک تصویر مستهجن نشان میدهد، شهوت شما را فعال میکند. بعد سوارت میشود. بعد دیگر میروی فیلم جنایی. دنبال دزد میگردند. اتاق خواب نداشته باشد. کشته. دنبال قاتلند. وسطش یک دو دقیقه اتاق خواب نشان میدهد. باز میآیند پلیس. پلیس شب تو اتاق خواب میرود. باید نشان بدهد که حالا باز صبح دارد میآید، میرود دنبال خبر دارید یا نه. ما فیلمهای سانسور شده میبینیم. خیلی خوب آدمهای خوب و پاک و طاهر و مسلمانان. بله. با انواع و اقسام کثافتکاری. یعنی تو خود همین هم تفنن و تنوع دارند به شدت. بله. همش همین است. من یک وقتی عراق یک وقتی نشسته بودم شبکههای عربی را داشتم بررسی میکردم. زیارت امام حسین آمده بودیم، خیلی پرحال. عرض کنم که گفتم یک سیری بکنم ببینم تو این شبکههای عربی چه خبر است. رفتم شبکه فلسطین، دیدم دارد تبلیغ اسرائیل میکند. شبکه فلسطین. شبکه قدس بود، چه بود؟ رفته با استادیوم مصاحبه میکرد و اینها. رفتم شبکه یمن، دیدم دارد تبلیغ آل سعود میکند. عرض کنم خدمت شما که رفتم شبکه سودان. بزرگترین کشور اسلامی. کشور اسلامی آفریقا. وضعیت مساحت. دو تکهاش کردند. دیدم که تو فیلم سودانی، یک آقایی بود، یک تکه عوضش کردی.
آقایی بود، نمیدانم رفته بود چی چی، یک فیلم مثلاً طنزی بود. فیلم طنز مستهجن تو شبکه اسلامی. ماجرای خیلی بیخود. یعنی مثلاً رفته بود خواستگاری و بعد رفته عروسی. شبکههای عربی که به شدت تو این چیزها دارند رویشان کار میکنند. حتی لبنان. شبکههای لبنانی افتضاح. خیلی فاجعه است. از این جهت تا عراقی. شبکههای عراقی در این. افغانستان. بله. افغانستان. چند از سه به نظرم بزرگترین کنسرتهای چیز را آوردند آنجا. افغانستان فعال کردند. بله. تو نیجریه مثلاً میگفتش که: «آقا اینجا به اینها صندلی نمیدهند.» صندلی. یعنی به من نشان دادند دوستانی که رفته بودند گزارش آورده بودند. از اینها ندارند. چهار تا تخته را روی هم میگذارند، مینشینند رویش. ولی اینترنت پرسرعت بدون فیلتر. گفت که "کشور هشتم دنیاست، نیجریه." بچه نشسته، میگوید: "میشود به من یک صندلی بدهی؟" میگوید: "نه عزیزم، من بهت اینترنت میدهم، تبلتت را در بیاور." یک چیزی هست دیگر. بالاخره یک کاری دارد میکند. خب.
از بحث خودمان خارج نشویم. کشور سودان، فیلمهای مثلا شبانه عمومی، شبکههای عمومیش مستهجن است. کشور مثل سودان که الان میگویند سودان دوم، یعنی کشوری که معروف به فقر، کشوری که مشکلات اقتصادی فراوان. یعنی تو اینجور کشورها که هزار و یک معضل دارند، مردم چطور ذهنها را کنترل میکنند به این سمت؟ حالا تو کشور ما چی؟ طراحی امنه به سمت کنسرت و ول انگاری و ازدواج و ترویج. خب، همین اینها بیانشان چیست؟ بیان ذهن مخاطب را روی اینها حساس میکند. اینها را فعال میکنم. حتی میگویم ما وقتی میخواهیم در مورد انبیا فیلم بسازیم، تاریخ اهل بیت هم میخواهیم بسازیم، اینها را فعال میکنیم. یعنی طرف آمده برای داستان قرآنی، من اول برایم جالب بود. یکی از اینهایی که مثلاً اصطلاحاً فیلمهای شانه تخم مرغی میسازند، فیلمهایی که توی فروشگاهها میفروشند.
باید بالاخره... بله غلط، من قبول دارم. درست است. الان مثلاً شبکههای چیز، دوستانی که کارهای فرامرزی میکنند، میگویند: «بابا، مجری که شما با چادر گذاشتی آنجا، این خبر مفت نمیارزد تو دنیا. مجری زن محجبه مفت نمیارزد. هیچ کس نگاه نمیکند. شما میزنی العربیه، العربیه. میزنی زیباترین زنان عرب را برایش آورده، کرده مجری.» بعد میزنی سیانان، زیباترین زنهای آمریکا. میزنی بیبیسی، زیباترین زنهای انگلیس. زیباترین زن دنیا. یعنی اگر به هر زبانی بخواهند کار بکنند، به همان زبان زیباترین زنان. بعد شما میزنی پرستیوی، یک زن چادری ایستاده آنجا، دارد صحبت میکند. بله، ببینید یک وقتهایی ما چارهای نداریم که دفع مفسده بکنیم. یعنی بحث افسد و فاسد. یعنی امر دایره بین... یعنی واقعاً دایره بین این است که یا این باشد یا هیچی. یک زنی را الان شبکههای چیز، العالم این شکلی است دیگر. مجریهای خانم معمولاً دارد. و آنها هم سعی بر این است که کسانی باشند که جذابیت بصری داشته باشند. بله.
عرض کنم که اینها می گفتند: «بابا شبکه های عربی که زن محجبه باشد، جذابیت اصلاً! کسی نگاه نمی کند اخبارش را.» اولاً مرد که خب همین دارد عاملی می شود که طرف برود بنشیند بین العربیه و عالم العربیه را نگاه کند سر همین که این جذابیت دارد. حالا می گوییم: «تو چادر و حجاب و فلان و اینها قبول.» «من یک روسری خوشگل که می توانم سر این بکنم.» «یک رنگ و لعابی که می توانم به این بدهم.» در این حدش چطور؟ واقعاً دایره. یعنی دیگر اضطرار میشود. در واقع آنجا بحثش فرق می کند. «الاضطرار تبیح المحرمات». مثلا از باب اضطرار شاید حکمش فرق. شیوه انبیا این نبوده. یعنی شگرد انبیا، روش انبیا، مبتنی بر این نبوده. طرف آمده فیلم قرآنی را می گویم برای من جالب بود ببینم که این را مثلا فیلم قرآنی می خواهند بسازند، چه می سازند. دیدم که ماجرای چیزی ساخته؛ گاو بنی اسرائیل. گاو بنی اسرائیل. خب، خود ماجرا به شدت ماجرای قشنگی، مرحوم کافی یکی از شگردهایی که می زد. بعضی منابعش این بود دیگر. یک جلسه روش خراسانی، شیوه سخنوری خراسانی، این مدلی بوده که به جای اینکه متن داشته باشد، بعد تو حاشیه داستان بگوید، متنش داستان. بعد به مناسبت داستان، حاشیه می زند. این داستان شروع می کند از اول. موسی رفت آنجا، این کار را که کرد، ده تا نکته اینجوری شد. ده تا نکته بت گاو بنی اسرائیل.
دیگه اصل ماجرا اوجش بحث پدر و مادر، احترام پدر و مادر بود که تو خراسانی. حالا شیوههای مختلف. اسامی خیلی ندارد ولی معروف بوده بین خراسانیها این مدلی بوده. حاج آقا رفیعی اینها شیوهشان، شیوه تقسیم. پنج تا چیز عامل فلان است. زندگی. ده تا چیز زندگی را متلاشی میکند. مثلاً شیوه ایشان، شیوه ایشانم خودش خراسانی است. شیوه تقسیمی، تقسیمی. بعضی موضوع محورند. بعضی پرورشیاند. یعنی مطلب. بعضی مقدمه در مقدمه. آقای پناهیان مقدمه در مقدمه است. تمام سخنرانی. هر تکهای مقدمه است برای بحث بعدی. به قول خودشان پلکانی. روش ایشان روش پلکانی است. پای تخته پله پله میکشید. هر کدام از اینها هم یک فصل مجزا است. سخنرانی بگیری بروی استفاده کردی، اینجوری نیست که از اول تا آخر ربط دارد یک موضوع واحد. یکی دارد در میآید جدا است. روش خیلی خوبی هم هست. مخصوصاً برای دانشجوها بسیار جذاب است. نکته هم داشته باشید. چون ذهن دانشجو فرار است. یعنی اصلاً میخواهد پاشود برود. چون رگباری بهش مطلب بدهی، برعکس پیرمردی. پیرمردی و پخته. همان را یک نکته است. هی بپزی، بپزی، بپزی، بپزی. هی مثال، توضیح، هی داستان. این خوب جا بیفتد. همان یک نکته خوب جا بیفتد.
من معمولاً سعی میکنم اینها را لحاظ بکنم. لذا مثلاً جاهایی که منبر عمومی باشد، یک طور صحبت میکنیم. جاهایی که جمعیت عموم مردمند، بیشتر هم سنها مثلاً چهل به بالاست، سعی میکنم یک نکته را بگویم، ده تا داستان برایش بگویم. جمع دانشجویی - طلبگی است. سعی میکنم چهل تا نکته بگویم با چهل تا توضیح. یعنی هر کدام یک نکته باید. بحث قابل قیاس با هم نیست. بله. حالا تو این ماجرای گاو بنی اسرائیل آمده، فیلمش را ساخته. خب، خود این گاوه موضوعیت دارد دیگر. محور داستان. این میمیرد. بعد میکشندش. بعد گوشتش را میزنند. میت زنده میشود. بعد خود خریدن اینها. اول میگویند که نه. «ما گاو را مسخره کردی؟ رنگش چی باشد؟ فلانتر، خاصتر.» خاصتر. خواستهاند روی یک گاوی که یک نفر فقط دارد. تو از آن یک نفر میخواهند بروند بگیرند و اینها به قیمت خیلی گزافی میفروشد. این هم سر چی بوده که این پول گیرش میآید؟ چون قبلاً فلانجا پدرش را بیدار میکرده سر فلان معامله. بیدار نکرده، احترام پدر کرده. خدا آن قدر برکت گذاشته تو زندگیش. این ماجرا.
ببین، اینها چه درآوردند. اینها ذهن فاسد، بیماری. این داستان به این قشنگی را آمده دست گذاشته روی کجا؟ میگوید: «آن مقتول را برای چه؟» چون این و آن یکی سرِ یک دختر، جفتشان میخواستند با این ازدواج کنند. دختر هم جفت اینها را دوست داشت. موضوع: «یک عشق مثلثی تر و تمیز» از بنیاسرائیل با حضرت! یعنی حضرت موسی دو سکانسه. آن گوساله دو سکانس زنده شدن اینها. همه مثلاً توی سه دقیقه. هشتاد دقیقه، این دارد میرود، آن دارد میآید. این از آنور نگاه میکند، اینجور میکند. این دلش رفت. نمیدانم کی کشته. طراحی به شدت قشنگ. ولی ذهن، ذهن فاسد، بیمار. بحث خب، این نه دیگر. این دیگر جذاب نمیشود. مقدار. بله. خب که قطعاً مقدار گوشت سگ نخورم. بله. عرض کنم که حالا بعضی فیلمهایی که حضرت آقا تعریف میکرد، مثلاً فیلم سلیمان، ملک سلیمان. شما توی این فیلم ذرهای بحث بها دادن به شهوت و جذابیت بصری اینجوری نداری. ولی فیلم جذاب است. آن که صدای اسرائیلیها در آمد، اصلاً کفرشان. «این چیه ساختی؟» اعصابشان ریخته بود به هم. فیلم ملکه سلیمان، فیلم بسیار خوبی است. از جهت جذابیت بصری به نام بالاست. به نظرم شهریار بحرانی ساخته. بله.
عرض کنم که این فیلم یا مثلاً من ندیدم. فیلم پیامبر را، فیلم خدمتتان عرض کنم که حضرت مریم، باز دوباره شهریار بحرانی ساخته بود. خوب بود. به نسبت ساختاری خب، معمولاً ضعیف است دیگر؛ یعنی بعضی کارهای ما واقعاً قابل قیاس نیست با هالیوود. یعنی مختارنامه از جهت تکنیکی و ساختاری واقعاً پهلو میزند به هالیوود؛ مخصوصاً تو ماجرای جنگ شام و این اسبهایی که از تو زمین در آمدند. کار بینظیر بوده در تاریخ سینما. چیز نبوده، کروماکی آنجا هم نبوده. واقعاً اسب را از تو زمین در میآورد! اینها زمین را کنده بودند، چاله درست کرده بودند. واقعاً که میگفت کدام کارگردان ایتالیایی آمده بود گفته بود که: «باید به تو نمیدانم تو تاریخ سینما، بدل ندارد. از تو دل زمین اسب در میآوري!» واقعاً ما یعنی قدرت تکنیکیمان خوب است، اگر بخواهیم این را کار بندازیم و میخواهیم چیزهای دیگر را راحت. سریال آخر شب دیگر. فرصت چند قسمتش را دیدهام. دانلود زندگی طلبه بود. مثلاً یک کسی ساکش... ساکش جابهجا میشود و مرز خوشبختی. مهدی سلوکی روحانیش بازی میکرد. بعد این ساکش جابهجا میشود. ظاهراً خارج از بحث است ولی دلِ بحث است چون اصل بلاغت اینها است. بد کار بکنی. عرض کنم که بلاغت قرآن چقدر بالاست. این را خدا حفظ کند حاج آقای قرائتی. از حاج آقای قرائتی تازگی یاد گرفتم. تفسیر حاج آقای قرائتی خیلی قابل استفاده است. واقعاً من پارسال توفیق پیدا کردم تفسیر نور فایل صوتیش را، که گوش میدهیم، پنج شش جزء را شاید بیشتر پارسال گوش دادم. آنجا میگفتش که: «ما هر جا که "أقیموا الصلاة" داریم، امر به زکات هم داریم. مگر یک جا تو قرآن.» کجا بوده؟ جایی که جنبه دستوری داشته باشد. دستوری ندارد. یعنی جاهایی که مشخص دستور میدهد، صلاة و زکات با همه اند. غیر از یک جا. حضرت لقمان به پسرش میگوید که: «یا بنیّ أقمالصّلاة و أمربالمعروف.» بچه صحبت میکند. بچه حرف میزند. این خیلی نکته مهم است. چون من یک وقتی به دوستان میگفتم که: «دوستان میگفتند آقا ما برای کار نوجوانها کدام سوره را محور قرار بدهیم؟ سوره لقمان.» من خودم به این نکته با اینکه خودم سفارش میکردم که سوره لقمان به عنوان اساسنامه کار تربیتی، توجه نداشتم که اینجا اقامه صلاة گفته، زکات نگفته. زکات بده. چه کار کن؟ امر به معروف کن. نماز با امر به معروف کنار هم گذاشته. ببینیم قرآن چقدر توجه دارد به ذهنیت مخاطب، سن و سال مخاطب، حال و هوای مخاطب. یک دستور میخواهد بدهد. مال بعد حج. اینها همه را مفسران بحث کردهاند. میگوید: «مثلاً چرا اینجا فلان جا این نکته را آن قدر طولانی گفت؟ اینجا آن قدر خلاصه گفت؟» میگوید: «مثلاً اینجا همه از جنگ آمده بودند، خسته بودند. آیه نازل شد. دو کلمهای گفت.» آنجا تازه میخواستند بروند شورانگیزه بشوند. چهار خط گفت. بحث کردها. نکات خیلی مهمیاند. یعنی شما یک وقت است باید تو دو کلمه مطلب برسانی.
نامه میگویند تنها جایی که امام خمینی، تنها نامهای که بسم الله ندارد، صحیفه امام. نامه را بدون بسم الله نوشت. تو ماجرای مک فارلین بوده. ظاهراً چه بوده؟ جمله سه چهار خطی: «این آمریکا. این را فرستادند برای چی؟ ماجرای مذاکره. آنها چی بوده؟» بسم الله ننوشته. امام. سوره توبه است دیگر. با عنایت، با توجه. یک جای کوتاه، یک جای مفصل. معانی و بیان. یک جاهایی باید طولانیتر صحبت کنیم. اینها اصل اساس مطلب چیست؟ حالا توی بلاغت، این را خیلی رویش بحث نمیکنند. آن لّبّ ماجرا چیست که من یک جای طولانیتر، یک جای مختصرتر، یک جایی بیشتر با کنایه بگویم. اینها همش به این است که شما مخاطبت را بشناسی. ذهن مخاطب را بشناسی. تو چه فضایی؟ تو فضای سیاسی. سیاست فضایی است که کنایه بیشتر اثر دارد تا صراحت. ولی تو فضای محبت: «آقا شما وقتی میخواهی ابراز علاقه بکنی به همسرت، اینجا کنایه بگو یا تصریح کنی دوست دارم؟» همسر میگوید: «خودش باید بفهمد دیگر. من وقتی رفتم بیست کیلو گوشت خریدم، یعنی چی؟ دوست دارم.» حالا تو طبری، چی؟ «تو باید بیایی بگویی آی فلانی، من از تو بیزارم.» اینها حرفهایی است که ببین فضای سیاست، فضای کنایه است. فضای محبت، فضای تصریح. دو تا بخش دارد. تولّی و تبرّی. دو بُعد دارد. مهم است. تولّی و تبرّی دو بُعد دارد. یکی بُعد درونی است که همان علاقه است و خصوصی. آنجا میروی ابراز میکنی، میشود زیارت. اعلام میکنی از دشمن تبرّی میکنی. یک وقت است جنبه عمومی دارد. جنبه برونی دارد. آنجا جنبه برونیش میشود سیاستورزی. کدام امام معصوم آمد علنی اعلام کرد؟ کجا امام رضا در مورد مامون موضع گرفت؟ کجای موسی بن جعفر موضع علنی گرفت در مورد هارون الرشید؟ کجا امیرالمومنین در مورد خلفای ثلاثه موضع علنی عمومی گرفت؟ آنقدر امیرالمومنین سکوت کرد! تو منابر عمومی که میگویند خطبه قبول نمیکنند، میگویند «نه علی که اینجور صحبت…» همش کنایه است. همش کنایه است. یک کلمه تصریح ندارد. «حضرت آن آقای قبلیه که آنجور بود، آن آقای بعدیاش هم که آنجور بود. اگر قرار بود به بعضیها بابت صحابی بودنش رأی بیاورد، داماد پیغمبر بودم، هم صحابی پیغمبر بودم.» اینها همش کنایه است دیگر. اسم نمیآورد. «فلانی فلانی». در عین حال، شما ذرهای شک نداری که حضرت تبرّی دارد و در خلوت خصوصی هم بارها حضرت گوش اینها را میتاباند و تندترین حرفها را به اینها میزند. اینها مسائل مهمی است. اینها میشود جنبه بلاغت. خیلی از عزیزان ما، حتی دوستان، دوستانی که همتیمی، همحزبی، حالا حداقل شیعه محسوب میشوند، انگلیسی از فضای رسانه. فهم است ها! فهم فهم دین است. میگوید روایت گفته که حضرت زهرا لعن میکردند بعد همه نمازها. مفصل بحث کردهام.
میگوید که حضرت زهرا بعد نماز، روایت آمده است، کرده. علنی زده بالای لوگوی شبکه تلویزیونی: «حضرت زهرا فرمودند من بعد هر نمازی فلانی و فلانی را لعن میکنم. میگویم فلان فلانشده.» حضرت زهرا فرمودند؟ کی این کار را میکنم؟ نمازها حضرت زهرا امام جماعت مسجد بودند؟ پشت میکروفون میگفتند؟ حضرت زهرا بعد نمازها در خفا لعن میکردند. کردی لوگوی شبکه. شبکهای که هشتاد میلیون مخاطب دارد. اینها فهم است، فهم رسانه است. فهم دین که نیست. توجه به مزدوران. آن که با برنامه است. آن جوانی که گول میخورد، مشکل فهمیده. جایگاه روایت چیست؟ مال کجاست؟ حضرات کجا تصریح میکنند، کجا کنایه؟ بعد اینها همه آن شاه کلید مطلب چیست؟ شما ذهن مخاطب را الان مخاطب را با این عبارت، شما داری میپرانی یا داری جذب میکنی؟ آقا! دوره مخاطبشناسی کجا باید طی کرد؟ تو بازار کاسبی شد. خیلی اثر دارد. خیلی اثر. من خودم حالا از تقریباً نُه سالگی، ده سالگی، من تو بازار و کاسبی و اینها تا طلبگی درآمد. آن هم خیلی خوب بود. وقتی که مطلع شدیم درآمدی که آن موقع داشتیم، باهاش میتوانستیم یک زندگی را با بانک، پانزده سالگی هم طلبه شد. یعنی درآمدی که سیزده چهارده سالگی داشتیم، زندگی را بچرخاند. عرض کنم که کار میکردیم دیگر. حالا بالاخره آن زمان. خدمت شما عرض کنم که تو فضای کسب و کار و اینها، آن قدر آدم، آدمهای مختلف میبیند، شگردهای مختلف. مثلاً ده یازده سالم بود تو یک مغازهای، تو مغازههای مختلف. «آقا برو، میخواهد برود. با تاکسی میرود. پول را از مغازهاش میگیرد. به شما تحویل میدهد.» میآیی دربست گرفته بود. مسافتی. گفتش که: «شما، من بچه بودم. گفت: شما بنشین تو ماشین من بروم پول را بگیرم بیاییم.» ما نشستیم. نشستیم. راننده گفتش که: «آقا من چه کار کنم؟» «برو بابا، بچه. این رفت پول میآورد. من چه کار کنم؟» «پیاده میشوی یا برمیگردی؟» گفتم: «خب من پیاده شوم؟» گفت: «من پول حساب میکردم حواست باشد.» هیچی. ما رفت. ما را برگرداند. یک آژانس رفت و برگشت. پولش هم دادیم. برگشتیم. یک دعوایی هم حساب مغازهاش شنیدم. تقریباً آن پولم که دیگر برنگشت. البته من زرنگ بودم. آن یک کلمه گفت که چی؟ «فامیلیاش را.» «من فامیلیاش فلان بود.» رفتم تو آن پاساژ و فامیلی را گفت. «برادر آن فلان مغازه است.» رفتیم مغازه را پیدا کردیم و گفت: «برادر به خلاصه.» آدم قشنگ دیگر حالیش میشود. ادم دودوزهباز. سریع آدم میفهمد. اینجوری که دارد میگوید دارد بازی دارد. دبه در میآورد. میخواهد بازی در بیاورد. بعضی سادات تو فضای سیاسی. آقا شما تهمت نمیزنی. من یک نظرسنجی منتشر کرده بودم که آقا فلانی اگر رأی نیاورد، زیر قاعده نمیزند، زیر بازی نمیزند.
آقا شما تهمت نمیزنید. بعد یکی دیگر آمده بود از اساتید، از دکترهای علوم سیاسی همین مؤسسه امام خمینی. «آقا شما سوءظن دارید. شما اگر در مورد جریان خودتان باشد این دفاع میکنی. در مورد جریان رقیب سوءظن.» گفتم: «عزیزم! امیرالمؤمنین میفرماید که در نهج البلاغه است: «إذا کان الجَورُ أَغْلَبَ فلا یَحِلُّ أن لا یَدُونَ لِحُدٍّ خیرًا» (وقتی ستم غلبه داشت، پس برای هیچکس روا نیست که به کسی خیر برساند)». بحث زمان و اینها هم نیست. زمانه زمانه بدی است. یک گروه، یک آدم، یک جریان، وقتی جُور بر حق غلبه دارد. زمان هم هست. بله، بله، بله. یک نفر هم صادق است. جُور بر حق غلبه دارد در مورد یک جریان، در مورد یک حِزب سیاسی. جُور بر حق غلبه دارد. شما حق نداری. حلال نیست اینجا حسن ظن داشتن. یعنی شما میروی جهنم بابت حّسن ظنت. این حماقت است. «نه، ببین این رأی نیاورد، باز قبول میکند.» سر آن یکی فتنه میآید میگوید که: «به نفع همه است که فلانی رئیس جمهور بشود.» دوباره. یعنی چه؟ «به نفع همه است.» آدم را بگیر بشناسد طرفش را. یک مشکلی ها! مشکلی فضای تبلیغ. بلاغت یعنی این. خیلی مهم است اینی که عرض میکنم. یک دور با این نگاه قرآن کار بکنیم با نگاه مخاطبشناسی. خیلی مهم است. ندیدم تا حالا کاری شده باشد. اصلاً فکر نمیکنم حرفش تا حالا شده باشد که بخواهد کار. ببینیم قرآن با چه نوع مخاطبینی چه نوع حرفی میزند. چطور حرف میزند. علامه طباطبایی تو المیزان نکات نکات خیلی خوبی دارد. بحث التفات. التفات چی بود؟ حالا شاید تو همین علم بیان باشد. به نظرم صحبت میکند. ضمیرها همه چی است؟ مخاطب. یک دفعه ضمیر غایب میشود. التفات این است. علائم بیان آنهایی که همه خواندیم همش علم بدیع بود. ضمیر یک دفعه عوض میشود. ضمیر عوض میشود. مثل همین آیه که در مورد همسران پیغمبر. یک دفعه میشود «إنما یُریدُ اللَّهُ لیذهب عنكم الرجس اهل اقم الصلاة، آتین الزكاة، أطعن الله و رسوله قرن فی بیوتكن و لا تبرجن». نه همش ضمیر مخاطب جمع مؤنث است. یک دفعه آمد جمع مذکر شد. این میشود التفات. حالا در مورد التفات خیلی بحث داریم. حالا تو آیات قرآن این کار را میکنی، این کار را میکنی، این کار را میکنی. «إن ربّک غفورٌ رحیمٌ». به عموم مردم. «یا ایها الذین آمنوا فلان کار را بکنید. فلان کار را بکنید. فلان کار را بکنید.» بعد به پیغمبر میکند. میگوید که: «ربّ تو هم غفور و رحیم.» یعنی چه؟ یعنی به خاطر گل روی تو بود که با اینها حرف زدیم. اینها خیلی توش حرفها توی التفات. مخاطب صحبت میکند. با کفاره میگوید که: «آی کافرها!» فیلمنامه بنویسم. نگاه کنید. مثلاً طرف وارد میشود. به آن یکی میگوید مثلاً مسئول بازداشتگاه میآید تو آن بازداشتگاه. تو اتاقی که زندانیها نشستهاند. زندانیها را میکند. چه میگوید؟ میگوید که: «ما کلی مدرک علیه شما داریم یا خودتان را تسلیم میکنید یا با ما همکاری میکنید. اطلاعات به ما بگویید. اگر با این مدارک پیش برویم، دیگر هیچ راه برگشتی نداریم.» سرباز این. یک دفعه التفات. ببین چقدر دقیقاً قرآن مدلی حرف میزند. اینجوری بخوانیم. بحثهایی که به نظرم در طول تاریخ کسی در علم بلاغت اینها را مطرح نکرده. سوره طلاق، آیه شش و آیه هفت. آیه شش و هفت. همان اولش هم اصلاً خواستیم بیاوریم. اصلاً سوره طلاق را ببینید. سیرش خیلی سیر جالبی است. از آیه یک. «یا ایها النبی.» آهان! مخاطبشناسی. نکته بسیار طلایی. این را گفته بودم در مورد فرق نبی و رسول وقتی به قرآن بگوییم: «یا ایها النبی» یا «یا ایها الرسول»، چه فرقی میکند؟ به مناسبت بحث مخاطبشناسی، شناخت ذهن مخاطب.
الان تو این دیگه تو بلاغت گفتیم، در "علم بیان" آنچه که اساس کار است، این است که شما ذهن مخاطب را بشناسی. متناسب با آنچه که قدرت هضم دارد، آنچه که او میفهمد، با فرهنگ او، با درک او، با تحلیل او، باهاش صحبت بکنی. این میشود "علم بیان". این علم بیان. حالا ببینید قرآن آقا فرق "یا ایها النبی" با "یا ایها الرسول" چیست؟ فرق نبی و رسول چیست؟ خدا رحمت کند. واقعاً منون. علامه مصطفی به گردن من که خیلی حق دارد. خیلی ما خیلی استفاده کردیم از کتاب ایشان. هرچند بعضیها خیلی اعتنایی ندارند. من مصطفی میفهمم که نبی از "نبوی" میآید. از "نبعه" نمیآید. از "نبوی" میآید نون با واو. مشهور میگویند از چی میآید؟ نبعه یعنی از چی؟ از خبر. نبی یعنی خبررسان. که نبی به معنای خبررسان نیست. نبی یعنی "نبوّ" بوده، نه نبی. آخرش همزه نبود، آخرش واو بوده. شده نبی. "نبوی" یعنی چه؟ به آن آبشاری که آب از آن بالا میآید. آن بالای بال، عرض کنم که کوه. رو قله کوه را نبوت. از خود تحقیق بخوانم. حالا مفردات، صدا، و "النبّ". صدا وقتی میرود بالا، میگویند: "نبّ". بعد چیزی که خیلی دور از دسترس باشد، آن را میگویند: "نبیّ". دور از دسترس، خارج از دسترس. چقدر فرق کرد معنایش. نبی یعنی چه؟ یعنی کسی که در دسترس احدی نیست. جایگاهی که در دسترس کسی نیست، میشود نبوت. خوبه یا نه؟ دو تا از این نکتهها. همین نکته نبی و رسول، ده سال پیش گفتم. گفت: «آقا میشود لطفاً یک درس لغت برای درس لغت برای ما بگذاری؟» خیر شد این سفید شدن و اینها باعث شد که ما درس از تحقیق. «نبی» یعنی کی؟ یعنی کسی که جایگاهی دارد دور از دسترس. «السلام علیکم یا اهل بیت النّبوة». نبوت یعنی چه؟ یعنی خبررسانی. نبوت جایگاه دور از دسترس. اهل بیتی که دور از دسترساند. اهل بیتی که جایگاهی دارند که در دسترس کسی نیست، میشود ناقص و واوی. "نبوی" صفت مشبه فعل "قتیل جلیس". هم معنای فاعلی میتواند بدهد، هم معنای مفعولی. اینطور است دیگر. بعضیها خصوصاً معنای فاعلی دارند مثل "نصیر" که یعنی "ناصر". بعضیها خصوصاً معنای مفعولی دارند مثل "قتیل" که یعنی "مقتول". بعضی هم معنای فاعلی دارند، هم معنای مفعولی؛ مثل "حبیب" یعنی هم محب، هم محبوب. به جفتشان حبیب گفته میشود. اینجا کدام؟ نبی هم میتواند فاعلی باشد، هم مفعول. بیشتر معنای مفعولی اینجا به نظر میآید. دور از دسترس دور داشته شده. معنی فاعلی هم میتواند بدهد. از دسترس دور کننده. معنی مفعولی بیشتر. بهترین.
حالا رسول یعنی چه؟ رسول یعنی چه؟ رسول از ارسال. "رُسُل" یعنی آزاد شدن. شما یک چیزی را وقتی رها میکنی، این میشود ارسال. رسول یعنی رها شده، آزاد شده. آزاد شده. حالا نبی به اصطلاح عرفا به قوس صعود پیغمبر نظر دارد. رسول من ندیدم کسی گفته باشد، رسول به قوس نزول پیغمبر نظر. از آن جهت که قوس صعود دارد، از آن جایگاه بالایی که دارد و دور از دسترس دیگران است، میشود نبی. از جهت اینکه از آن بالا آمده پیامی برای ما بیاورد، کاری با ما دارد، میشود رسول. درست شد؟ به قوس ص... بله. لذا فقها: «أُمَنَاءُ الرُّسُلِ، وَرَثَةُ الْأَنْبِیَاءِ». خیلی اصطلاح مهم است: «أُمَنَاءُ الرُّسُلِ، وَرَثَةُ الْأَنْبِیَاءِ». ورثه انبیا، یعنی آن جایگاه بالا را از انبیا ارث بردند که جایگاه، جایگاهی است که: «العلماء باقون ما بقی الدهر، هلاک خزان العلم». العلماء باقون، همه میروند علما هستند. این جایگاه همانجایی است که ارث از انبیا برده. «أُمَنَاءُ الرُّسُلِ». دیگر ورثه «الرّسل» نیست. «أُمَنَاءُ الرُّسُلِ». چرا «أُمَنَاءُ الرُّسُلِ»؟ امین رسولان، کارگزار رسولان. چون رسول آن جنبه کارگزاریش است. او خودش کارگر خداست، شما میشوی کارگر کارگر خدا. ما اسم این کتابی که باشیم، پیغامبر پیغمبر برای همین بود. پیغمبر پیغمبر. ما خودمان رسول، رسولیم. روایت پیغمبر به معاذ بن جبل فرمودند که: «أَنتَ رَسولُ رَسولِ اللَّهِ» تو پیغمبر پیغمبری، رسول رسولی. نبی نبی نداریم. رسول رسول داریم. نبی نبی در دسترس نیست که شما بگویی نایب او است. نایب نبی نداریم. نایب رسول داریم. درست؟
رسول پس آن حیثیتی است که بین مردم است. از آن جهتی که دارد کار میکند، حیثیت تبلیغی را بهش میگویند رسول. حیثیت عنداللهیش کدام است؟ رسول عند الناس، نبی عند اللهی. نبی از آن جهت که پیش خود آن جایگاه بلند، آن مقام بالا. رسول چیست؟ آن جنبهای که دارد با مردم کار میکند. حالا فرق "یا ایها النبی" و "یا ایها الرسول" چیست؟ هر وقت میخواهد به پیغمبر بگوید کاری بکن، میگوید: "یا ایها الرسول". «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک فلعلم تفع فما بلغت رسالتته». نه. «رسالتت». «رسالتته، رسالتت» خدا را نرساندهای. هر وقت میخواهد بگوید جایگاه تو فرق میکند، آنجا چه میگوید؟ «یا ایها النبی قل لازواجک یدنین جلابیبهن». آی نبی، به خانومهایت بگو حجابشان را رعایت کنند. چرا؟ چون اینها زن نبیاند؛ نساء النبیا، یا نساء النبی. نه. یا نساء الرسول. وقتی اینها را خطاب میکند در سوره احزاب، چه میگوید؟ «یا نساء النبی لستم کأحد من النساء ان اتقیتن و یا نساء النبی». شما زن کسی هستید که یک جایگاه بلندی دارد، خارج از دسترس دیگران است. اگر بد باشید، از همه بدترید. خوب باشید، از همه خوبترید. چرا؟ چون منصوب به کسی هستید که همچین جایگاهی.
در مورد رسول چی؟ بعد واژه رسول واژهای است که به همه چیز گفته شده. جلد سه این کتاب آوردیم، چه مورد به نظرم بود. «إِنَّا أَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَواقِحَ». «أَرْسَلْنَا شَیَاطِینَ عَذَابًا». حتی شیاطین هم مرسل. دستور مریم. «إِنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیْطَانَ تُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا». شیاطین رسولالله. رسولالله به چه معناست؟ خدا فرستاده. خدا دارد از اینها کار میکشد. پس شیطان نبی نمیتواند بشود ولی رسول. رسول وقتی گفته میشود به آن حیثیت که بین مردم دارد کار میکند، وظیفهای دارد بین مردم. «عَن النّاس». رسول «عِند النّاس». بین مردم. دو بعد دارد شخصیت او. یکی جایگاهش پیش خدا. یکی جایگاهش پیش مردم. برای مردم چه چیز است؟ واسطه است دیگر. این واسطه. قرص صعود، قرص نزول. از این ور به آن ور. از آن ور به این ور. بین ما و خدا این سه تا را که شما در نظر میگیرید. خدا، نبی، ما. بلا تشبیه. از پایین به بالا این میشود رسول. از بالا به پایین میشود نبی. از بالا به پایین. نه. یعنی من گرفتم منظورتان را. نه. یعنی از آن جهت که اول خدا بعد پیغمبر برای ما. اول پیغمبر بعد خدا. ما با رسول به خدا میرسیم. ولی در جایگاه عالم چطور است؟ اول خدا بعد نبی. و لذا «أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا النَّبِیَّ» یا «أَطِيعُوا الرَّسُولَ». رسول. چرا؟ چون حیثیتی که بین شما دارد. دریایی است ها! اگر این باز بشود، خیلی توش نکته است. فرق نبی و رسول چیست؟ با نبعه دارد مخاطبشناسی را دیدن. قرآن، خدا وقتی میخواهد پیغمبرش را صدا بزند، الان نبی میگوید یا رسول میگوید. توجه نداریم.
یعنی یک آدم، ما صدا بکنیم دوستم را، میخواهیم صدا بزنیم. یک وقت جایگاه جایگاه رسمی است. بعضی از حضرات، بعضی از رفقای طلبه رفته بودیم اعتکاف. چند سال پیش، یک جایی سر سفره افطار بودیم. رفیق که حالا مثلاً رفیق دیگر. حالا فلانی، با اسم کوچک فلانی. یک لحظه گفتم: «به ایشان بگویید که بنده آقای امینیخواه هستم.» یعنی دارم آن قدر عقلش نمیکشد که بابا، جلوی جمع رسماً، صمیمیت مال کیست؟ کجا اینجور مخاطبهای هست؟ تو خلوت آقایان با اسم کوچک صداش کرده. «آقا فلانی.» اسم ایشان شمسالله بود. «آقا شمسالله.» گفته بود که: «عمرت کوتاه میشود.» «بنده فلانی هستم. فامیلی را صدا بزن.» شنیده آن آقا دارد این را میگوید. امام به آقا مصطفی خمینی میگفتند: «آقا مصطفی.» دیگر من هم میگویم: «آقا مصطفی.» این «آقا مصطفی» برای امام بوده، برای برنامه شما میشود علامه خمینی. من خیلی اصرار دارم تو متون شهید علامه سید مصطفی خمینی. آقا مصطفی نیست. شهید سید مصطفی علامه است. بزرگان به شدت توجه داشتند توی عباراتی که به کار میبردند. پیامهایی که میدهند. حجت الاسلام. "برخورد!" بابا، مرجع تقلید پایینتر و اینجور صدا میزند. در حد مرجعیت. آیتالله خط پایینتر. حساب و کتاب دارد. عناوین. بله. حجت الاسلام. بله. خلاصه اینها را توش توجه نداریم که کی و کی را با چه عنوانی صدا زد. تو ادعیه شما ببینید. کدام اسم دارد صدا میزند؟ محشر است! یعنی اینکه دیگر بینظیر است. الان دست رو کدام اسم میگذارد؟ اینجا «یا أرحم الراحمین» میگوید؟ «یا رحمان» میگوید؟ «یا رحیم» میگوید؟ «یا راحم» میگوید؟ «یا غفور» میگوید؟ «یا کریم» میگوید؟ توی اسماء الهی که تو قرآن بحث است. ولی توی ادعیه از آن طرف تو خطابات. خدا انبیا را با چه عناوینی؟ اصلاً فوقالعاده است. «وَ لا تَكُنْ كَصاحِبِ الْحُوتِ». نمیگوید: «و لا تکن یونس.» مثل یونس نباش. میگوید مثل آن رفیق نهنگه. چی بود؟ «رفیق نهنگه نباش.» «أَصْحَابِ الْحُوتِ». اصحاب فیل. رفیقای فیل آمدند اینجا بزنند خراب کنند، زدیم نابودشان کردیم. رفیق نهنگ، رفیق فیل، اصحاب النار. رفیقای آتیش. اصحاب در مورد خوبان. تعابیر باز فرق «قال لصاحبه». در مورد اصحاب رسول مثلاً اصحاب چندین جا به مناسبت مختلف به کار رفت. مخاطبشناسی قرآن خیلی مهم است. ذهنیتشناسی که تو قرآن هست خیلی مهم است. کی چطور با کی صحبت میکند؟ تو حالت عصبانیت یک طور باهات صحبت میکند. تو حالت آرامش چطور باهات صحبت میکند؟ تو حالت ترس یک طور صحبت میکند. تو حالت امید صحبت میکند. تو حالت غفلت چطور صحبت میکند؟ تو حالت نسیان اینها فرق میکند. ما آقا، آقا جان، خدا عمری بده، توفیقی بده. از آن هزار تا بحثی که امیدش را داریم و وقتش را نمیرسد. به نظر من اصل اصول همه درسهایی که باید اول طلبگی کار کرد، روانشناسی. آن هم روانشناسی خودمان در واقع انسانشناسی. انسانشناسی به نظرم بهترین منبعش هم آثار امام خمینی. فوقالعاده است آثار امام. آقا این مرد چقدر دقیق بوده. من مخصوصاً این ایام چند تا از آثار امام را مشغولش بودم. چقدر این مرد عمیق است. چقدر این انسان دقیق. آدم رو انسانشناس در اوج خودش. تو آن جنود عقل و جهل. بحث فطرت مخموره و فطرت محجوبه را مطرح میکند. میفرماید که: «هیچ حرکتی در این عالم از هیچ احدی صادر نمیشود مگر اینکه مبنای فطری دارد.» فطرت. یعنی آن کسی که آمده جلوی دوربین عریان شده. خب این که ضد حیا است. این که ضد فطرت است. کدام فطرتی ضد حیا را میپذیرد؟ میگوید اینجا ضد حیای فطری. ولی این زیر یک عنوان دیگر میرود که آن فطری است. آن چه حسی است؟ حس محبوب بودن، مقبول بودن، مقبولیت. من میخواهم مقبولیت اجتماعی داشته باشم. کار شیطان چیست؟ به هم ریختن این احساسات فطری، تعادل اینها را به هم میزند. اولویتها را جابهجا میکند به خاطر رسیدن به یکی دیگر. کار انبیا چیست؟ همه اینها را با همدیگر کنار هم جمع میکند. فطرت را سامان میدهند. رضایت. ما اصل بحثمان فطرتشناسی و فطرت را بشناسیم امیال فطریمون را بشناسیم. انسان را در حالت ترس نیاز به چی دارد. (اول روحیات و حالات او را بشناسیم.) غفلت با نسیان تفاوت دارد. غالب اوقات تفاوت هستیم یا نیستیم. «تکن من الغافلین» غافل نباش. یک جای دیگر میگوید ناسی نباش. نسیان نکن. «لا تنسی». یک جای «لا تنظره». غفلت داریم، یک نسیان. بعد با غافل باید یک جور صحبت کرد. حالا این ته علم بلاغت چی بوده؟ ته ته علم بلاغت آن قدری که کشف شده تو علم گفته مای شاک داریم یا جاهل داریم، یا شاک یا منکر. ته انسانشناسی علم بلاغت سه تاست. میگوید که آقا مخاطب شما یا جاهل است، یا نمیداند، یا هم نمیداند هم شک دارد، یا هم نمیداند هم انکار میکند. راهکار غلط خواهیم زد اسم بهاری بهش برسیم. از مشهورترین مشهورات. قشنگترین نکته میگوید که با جاهل باید مطلب بدون تأکید بگویی. با کسی که شک دارد با تأکید بگویی. کسی که انکار دارد باید با دو تا تأکید بگویی. تقسیمبندی میکند. بعد قرآن اینجوری صحبت میکند مگر؟ آهنگ سفتتر میشود. صفر گفتن شما چه خاصیتی دارد؟ استدلال آورد. روش شناسی لحنی قرآن اینجوری است. مثلاً تو لحنش اینجوری با یکی سفتتر صحبت میکند با یک قسم هم میخوری. آن را هم تأکید میآورد. قسم میخورد برای کسی که انکار دارد. مخاطبین فقط همینهایند؟ مخاطبین ناسی، غافل، در حالت ترس، در حالت امید، در حال غفلت، غرور.
خدا رحمت کند مرحوم صفایی حائری. ایشان هم خیلی دقیق بود تو این مسائل و کتب ایشان هم یکی از منابع، مخصوصاً کتاب "مسئولیت و سازندگی" ایشان که ما یک مدتی برخی فصولش را تدریس کردیم. عرض کنم که ایشان هشت مدل میکند انسانها را دستهبندی میکند: بیتفاوت، دلزده، ترسو. چی؟ با هر کدام از روش برخوردی را میگوید. تجربی. یعنی محصولات کار خودش. خیلی هم دقیق، زحمت کشیده. انسان باسواد و با دغدغه. ایشان مثلاً میآید میگوید ما کفار چند نوع داریم. ما یک "مترف" داریم. یک "طاغوت" داریم. یک "ملأ" داریم. یک وقت هستش که از جهت اقتصادی طغیان کرده. یک وقت از جهت سیاسی طغیان کرده. از جهت اعتقادی طغیان دارد. نه پول دارد، نه موقعیت. لج. فرق میکنند آدمها. یکی هستش میترسد موقعیت را از دست بدهد. آدم خوبی است ها! ترس از موقعیت. این جزو "ملأ". یکی هستش که موقعیتی هم ندارد. میترسد پول نمیتواند از دست کشیدن از پول. این جزو "مترف". اینها فرق میکنند. بعد هر کدام یک روشی دارند. با هر کدام قرآن یک مدل صحبت میکند. ما اینها را توی تفسیر سوره توبه اگر خواستید، این دیگر هستش. متنش تو اینترنت هم هست. اگر خواستید همینجا پرینت هم میتوانید. جنگ انفاق و نفاق. ما از روی تفسیر سوره مبارکه توبه، منافقین را چهار گروه کردیم. بعد با هر کدام قرآن چطور صحبت میکند. دانشگاه فردوسی این جزوه را مرتبش کردهاند، پخشش کردهاند. متن نوشته شده (منافقین چند دسته). مثلاً دارد که «خلطوا عملاً صالحاً و آخر سیّئاً». این دسته آخرشان اینها را یک گروه هستند منافقین. اینها کار خوب و کار بد و اینها. عموم ماها شامل اینها میشویم. معمولاً عمل صالح و عمل سیئه قاطی دارد. خدا با اینها چه برخوردی میکند؟ میخواهیم جزوهاش را پیدا کنم. یک دقیقه از رویش، وقتمان هم گذشت. دیگر حالا به مناسبت یادمان آمد. خدمت شما عرض کنم که اول خلق و خوی منافقین. روانشناسی نفاق بوده بحثمان توی جزوه. جزوهاش هم بیست صفحه است. بیست صفحه آچار است که متن کتاب جزوه چهل پنجاه صفحه. یک بحث در مورد فقه کردیم که «و لکن المنافقین لایفقهون». خلق و خوی اینها. دسته اول منافقین "متمرد". مردو علی النفاق. اینها حرفهای اند. مرد به کسی میگویند که مارد شیطان، مرید شیطان. مارد کسی که تو کارش حرفهای. به حرفهای میگویند مار. مردو علی النفاق. خیلی حرفهای اند منافقین متمرد. «لا تعلمهم». لزوماً منظور خطابش پیغمبر باشد. یعنی عمده شما نمیفهمید. رد پای نمیگذارند برای نفاقشان. دسته دوم منافقین "معترف". «هم آقا منافقین را دوست دارم، هم رهبری را دوست دارم.» هم سلام. «فتنه» را عکس منتشر کرده بود از این مرجع شیعیان انگلیسی. بعد زده بود که این ور رهبر انقلاب بود، آن ور آن سید. این میشود منافق معترف. یعنی هم دلبسته منافقین است. معترف: «اعترفوا بذنوبهم». اینها همش از خود قرآن گرفته. معترف: «اعترفوا بذنوبهم». نمیتوانم. به قول آن آقا میگفتش که: «ما به فلان آقایی که نماینده قم و اینها. یکی از آقایان مشهور قم، ایام انتخابات مجلس کی بود؟ پیشش رفته بودیم.» میگفت: «فلانی صحبت کردیم. گفتیم بابا تو هم این وری میزنی، هم آن وری. آخر کدام وری؟» میگوید: «ببین من رهبری را دوست دارم. من روبروی این سید نمیتوانم وایستم. میدانم کسی روبروی این سید وایستد، عاقبت بخیر نمیشود. ولی این باند فلانی هم که از دنیا رفت پارسال گردنشون.» کل وسط «اعترفوا بذنوبهم». منافقین معترف. روشهای برخوردشان. قرآن بحث رجا کردیم که قرآن با اینها چطور برخورد میکند؟ میگوید که اینها را بهشون: «صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلَاتَکَ سَكَنٌ لَهُمْ». خیلی صلی علیه باشید. محبت تو را بگیرش. سفت بگیر. تو به سفتتر بگیری، به اینها پول بده. به اینها محبت کن. اگر یک وقتی آمدند و یک پولی هم بدهند، چربشان کن. تحویلشان بگیر. تعریف کن ازشان. محبت کن. بعد اینها را اهل بیت برایشان پول میفرستادند، هدیه میفرستادند. روشهای قرآنی دیگر ما داریم اینها را یا نداریم؟ دستهبندی اینجوری نیست که هر کی باید عکس فلانی دستش بود، پارچه سبز بگیری بزنی اعدامش کنی. دستهبندی، رتبهبندی دارد. این الان بعد به این ور هم علاقه مند هست یا نیست؟ خیلیهایشان واقعاً به اصل نظام علاقهمندند. رهبری را واقعاً دوست دارند. بله، بله. یکی نیست، بیشتر از یکی. خب.
عرض کنم که حالا وقتمان هم گذشت. یکی از علمای مشهد چند سال پیش به من میفرمود، میفرمود که سر یک ماجرایی تو دفتر دو تا از آقایان بودند. آن دو تا از آقایان با نظام زاویه پیدا کردند. بعد میگفتش که عالم محترم بیش از هشتاد سالش است، هفت هشت سالش. صمیمیتی با ما داشت. «فلانی، من با آقا همدوره بودیم و دوست بودیم و قدیم و حتی از خاطرات جوانی آقا جدای خیلی جالبی نقل میکرد.» گفتش که: «وزارت اطلاعات ما را گرفت برد و خلاصه یک خورده سین جیم و اینها. بعد چند وقت دیدم که پاکتی آمد دم در. باز کردم دیدم خود آقا با دست مبارک یک پولی فرستاده بودند برای ما که از دل ما در بیارند که مثلاً شما وزارت اطلاعات خواست.» گفت: «من ماندم این سید چطور باخبر شد.» بعد گفت: «فقط هم من نیستم. چندین نفر دیگر خبر دارم که یک خورده که بعضیها آمدند اذیتشان کنند، خود آقا مستقیماً به اینها هدیه فرستاد.» «منافق نگاه امنیتی دوست». تمام شد. این از این.
دسته سوم منافقین "منعطف". منعطفها کیها بودند؟ منعطف آنهایی بودند که مسجد ضرار در اختیار منافقین گذاشته بودند. اینها چون منعطف بودند، یعنی یک خرده هم همچین پاسکاری هم داشتند ولی دل و جرأت اینکه آن را منافقین معترف وایمیستادند. یک وقتهایی روبروی رسول ولی باز هم دوستش داشتم. علنی انتقاد میکردند، موضع میگرفتند، دو تا واسه آن ور میزدند، دو تا پاس گل به آن ور میدادند، ولی خب این ور هم دوست داشتند. الان خداوکیلی نمیدانیم تو این موقعیت فلانی چه موضعی میگیرد. یک وقت این وری میشود، یک وقت میشود. ماجرای نُه دی، خود این بابا میآید، جلوتر از همه شعار میدهد. یک وقت میشود برجام، همه را ساکت میکند، بیست دقیقهای تصویب میکند. داریم دیگر اینجوری. آخر نمیفهمی الان کدام ور میزنی، کی را قرار است بزند. اینها دو طرف را میزنند. ولی منعطف نه. در واقع به این ور است ولی چیست؟ یک بسترسازیهایی برا همین ساکتین فتنه. مثلاً ما ازشان تعبیر بکنیم منافق منعطف. اینها با سکوتشان، آنجایی که باید فداکاری بکنند، کار بکنند، جلو بیایند، نمیکنند. هزینه نمیکنند. نه اینکه برای آن طرف پاسکاری بکنند. آن منافق معترف پاسکاری هم داشت. این ور را نمیزنند ولی خب آن ورها وقتی میخواهند بزنند اینها ساکتند. مردم کوفه از این قسم سوم. مردم کوفهها نه سرانشان. بله. فراوان بودند. بله، بله. مسجد ضرار را ساختند ها! مسجد ضرار مسجدی بود. آنها آمدند گفتند که: «اینجا جای خوبی است برای ارسال اینجا. در اختیار ما بگذارید.» «چه کار کنیم؟» «دیگر حالا خوش آمدن و دست گرفتن، کار کردن این هیئت امنا.» اینجوری نبود که اینها در اختیار بگذارند. آنها اتخذ. آنها مسجد قرار کردند. اینها سکوت کردند. در برابر این فتنهای که شد سکوت کردند. اینها را خدا چطور باهاشان برخورد میکند؟ اینها «مرجون لأمر الله». ارجاء مال چیز است. مال مسجد قبا است. «مِنْ تَقْوًیً مَن وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرارًا وَ تَفْریقًا لِلْمُؤمِنینَ و إِرصادًا لِمَن حارَبَ اللّٰهَ و رَسُولَهُ». «تَفْریقًا و کُفْرًاََ». نه نه مسجد بود. اینها اتخاذ کردند به عنوان زنا. یعنی مسجد بود. رفت و آمد مومن بودن. نمازخوان بودن. یک سری کار اطلاعاتی میخواهیم بکنیم. کار خاصی نداریم. فقط ببینیم کیها میآیند، کیها میروند. کسی آمد خبر بدهد. در همین حد. فرمود که: «امرشان واگذار میشود تا قیامت.» یعنی من در مورد اینها تعیین حکم نمیکنم. نمیگویم منافقند، نمیگویم اینها کافرند. میگویم: «باشد. حسابرسی قیامت.» مرجون لأمر الله ارجاء تاخیر. با هر دسته قرآن مدل خودش.
بعد دسته چهارم معرفی میکند، مؤمنین مقتدر. که اینها مشمول شفاعت میشوند. مرحوم پیغمبرند، مورد عنایت پیغمبرند. پیغمبر تکیه به اینها دارد. آن یکیها نه. آن منافقین هفتاد مرتبه. ولی آخریها چی؟ منافقین منعطف چیست؟ اینها با شفاعت پیغمبر بخشیده میشوند. منافقین متمرد. آن متمرد شفاعتبردار نیست. این منعطف و شفاعت دارند.
"مرید"، صفت مشبهه "مریض". یک معنایی دارد به معنای ریختن، ریخته شده. عمرت، جوانمرد، کسی که مو ندارد. بعد جفت جفتشان معنا میدهد. هم گفتن معنای "ماهر" میدهد، خیلی زبردست. هم چیزی که کرک و پشمش ریخته. خلاصه این کرک و پشمش که ریخته میشود، "امرد"، جوانی که مو در نیاورده صورتش، بهش میگویند غلام امر. و "مرید" یعنی شیطان. "مریض" یعنی شیطانی که همه فضایل و مقاماتی که داشت ازش ریخت. شیطان "مرید" یا "مرید" است. یعنی به معنای اینکه میریزاند اینها را در شما. اگر به کسی نزدیک بشود، همه فضایلش را ازش میگیرد. لخت. همان مصداق آن آیه میشود که «لا تنزعکم ال...» چی؟ آیه که در مورد لباس. «لباس تقوا» خیر. «یا بنی آدم لا یفتننکم الشیطان». شیطان شما را فتنهزده نکند که لختتان بکند. لباس تقوا چی؟ ضربالمثل معروف: «پدر شما رو در آورد.» این قرآنی است. «پدرتون رو در آورد.» قرآنی. ماجرا چیست؟ از همین آیه گرفته شده. میگوید شیطون پدر شما را در آورده. تو بهشت. شما مراقب خودتان باشید. شیطون یک بار پدرتان را در آورده. پدر، پدر در می آورد شیطون. خلاصه پدر شما را لخت کرد. شما مراقب باشید.
اگر متن را خواستید، یک متن قدیمی هم هست، البته غلظت ادبیاش هم زیاد است. حالا خواستی بعداً بخوانید. بگذریم. این هم از این بحث. به مناسبت بیان یک خرده حاشیه رفتیم. به صفحه 139، خط 4 رسیدیم. خاطرتان باشد فردا. الحمدلله رب العالمین.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه هشتم
بلاغت
جلسه نهم
بلاغت
جلسه دهم
بلاغت
جلسه یازدهم
بلاغت
جلسه دوازدهم
بلاغت
جلسه دوم
بلاغت
جلسه سوم
بلاغت
جلسه چهارم
بلاغت
جلسه اول
بلاغت
جلسه دوم
بلاغت
در حال بارگذاری نظرات...