‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
**بسم الله الرحمن الرحیم**
بحث چهارم: تشبیه، اقسام تشبیه به اعتبار ادات و وجه شبه.
به اعتبار ادات تشبیه تقسیم میشود به: تشبیه مرسل و تشبیه مؤکد.
**الف) تشبیه مرسل**
تشبیه مرسل آنی است که ادات درش ذکر شود؛ «إنما الدنیا کبیّتٍ مِن عنکبوتٍ». ذکر شده، مثل اینکه بگویی؛ «یَبرُقُ علی البُعدِ أبوالفضلِ الفاصلُ بین الطرفین فی تصنیف الموجودات». مثل این حرفی که زدند. خلاصه، ادات اینجا حاضر است. بین دو طرف یک چیزی میآید که خلاصه این را به آن نشان دهد که این شبیه آن است. دلالت کند بر اینکه این شبیه آن است. «انما الدنیا کَبیتِ عنکبوتٍ»؛ کاف دارد این کار را میکند.
**ب) تشبیه مؤکد**
تشبیه مؤکد آنی است که ادات از آن حذف شده باشد؛ «أنتَ نجمٌ» (نه «أنتَ کَالنجمِ فی رِفعةٍ وَ ضیاءٍ»). ادات تشبیه اینجا حذف شد. میتوانست بگوید: «أنتَ مثل النّجمِ». و از مؤکد است آن چیست که اضافه شود در آن مشبهٌ به مشبه، اصلاً مضافالیهش بشود؛ «فَریحٌ تَعْبَثُ بِالقُصُونِ وَ جرى ذهبُ الأصيلِ على لُجَین الماءِ». شاعر اراده کرده تشبیه اصیل به ذهب را. ما به «ذهب الأصيل» نمیگوییم «ذهب اصیل». ما لجین. یک مثال خودمانیتر: «چهره ماه». روی گلت را میبوسم، نمیگوییم روی مانند گل، روی چون گل. میگوید روی گلت را میبوسم.
جام همین. و این نوع از تشبیه ابلغ و أوجز و أشدُّ وَقعاً في النفس است؛ یعنی هم خلاصه، هم اثری که در نفس دارد بیشتر است، هم رساتر است. و نکته در بلاغتش این است که مشبه و مشبهٌبه را یک چیز قرار میدهد. وفّق داد الازهرِ ذناد (بحث بلاغی داشته) به تفسیر علت تسمیه گفته که چرا به آن میگویند تشبیه مؤکد؛ چون وقتی که ادات نباشد، ترکیب از "اخبار مشابهت" منتقل میشود به "اخبار مشبهٌبه از مشبه". میشود "این همانی". انگار مشابهت هست، میخواهی بگویی که مشبه هم خود مشبهٌبه است. و این مدخل تأکید در آن است. برای همین نامیده میشود به مؤکد. و مسافتی که بین این دو طرف فاصل بود، ضیق میشود (تطابق پیدا میشود). یا کاملاً اینها دیگر به همدیگر نزدیک میشوند.
«أنتَ كَالنجمِ» کجا، «نجمُکَ» کجا؟ تو مانند ستاره کجا، ستاره وجودت این کجا، کدامش بهتر است؟ پس نبودن ادات، ایهام به تطابق است. یعنی وقتی شما ادات را انداختی، انگار داری چه چیز را میرسانی؟ تطابق. انگار این و آن... نمیگویی «عباس شقّ القمر بنیهاشم»؛ میگویی «عباس قَمر بنیهاشم». این دیگر انگار تطابق دارد؛ اصلاً خودش یک ماه است. و آن امریست که مرتبط است به غیاب شأن معقولیت که قائم میشود بر آن جمع بین دو طرف تشبیه، به همانی که از آن تعبیر میشود به ادات (خلاصه این، آن ادات را از آن انداختیم). ادات «این شبیه آن است». ما گفتیم: "نه، این اصلاً خود آن است".
**تقسیمبندی تشبیه به اعتبار وجه شبه**
به اعتبار وجه شبه، تشبیه تقسیم میشود به: تشبیه مجمل و تشبیه مفصل.
**الف) تشبیه مجمل**
تشبیه مجمل آن چیزی است که وجه شبه از آن حذف شده و با نبود آن کلام متکلم اجمال داده در جمع بین دو طرف. «فَكَأنّ لَذّتَهُ وَ دبیبَها سِنَةٌ تَمْشِی فِی مَفاصِلٍ». اینجا شاعر وجه شبه را ذکر نکرده؛ چون درَک میکند به سرعت که همان لذت و آسودگی بوده است. پس اگر وجه شبه بیفتد، میشود تشبیه مجمل. الازهر ذناد، اینجا باز دوباره در مورد تسمیه این گفته که به این اجمال قصد نمیشود به تفصیل مجال تقاضا. باز پخشکننده و ترکش: «وَ إِنّمَا تَرَكَهُ وَ قَائِمًا تَرَكَ هَذَا الْأَثَرَ لِقِیْمَةِ بَارِشَ وَ بَارَانَ وَ هَذِهِ وَ الْمُتَوَالِی». در حالی که بارنده است، مثل فضا. فضاییست که ذهن مخاطب میرود به سمتش. دیگر نیازی ندارد که تفصیل بدهد و وجه شبه را هم بیاورد. مخاطب آماده است. شنونده خودش حدس میزند. و مجمل در برابر مفصّل (یک مجمل در برابر مفصّل داریم؛ یعنی مطلب کوتاه است). یک مجمل در برابر مبین داریم؛ یعنی کلام گنگ است (فرق میکند).
**ب) تشبیه مفصل**
دومی: تشبیه مفصل آن چیزی است که ذکر میشود در، وجه شبه. «إِنَّكِ رِضاكِ صَفَا، وَ إِذَا مَا سَخَطتُ كُنتِ كَالِلهیبِ وَ أَنَا كُلَّمَا». از چه جهت؟ "امروزیت صفا". اگر راضی بشوم، آرام حرکت دارم. ولی اگر جوش بیاورم، اگر عصبانی بشوم، جوش میآورم (آب جوش خوبی!). وجه شبه را آقا جان ذکر کرده: «لَهیبِ آب جوش». وجه شبه اینجا مذكور است: «صفا و لهیب». الازهر ذناد یَرحمکُمُلله. دوباره گفته که اینجا با ذکرش، متکلم تفصیل میدهد وجه جمع بین دو طرف تشبیه را و بر شنونده (یعنی همان متقبّل و اینها) ساده میکند دسترسی بر آن سمتۀای که دو طرف در آن مشترکاند. مخاطب زود بفهمد که این و آن، الان خب چرا الان تشبیه به آب کردی؟ "من مثل آب..." خب چرا؟ از چه جهت؟ "من مرغ طوفانم" گفته بود (خدا لعنتش کند نوکر بیاختیار). بله. "من مرغ طوفانم". خب از چه جهت؟ «حمله نمیترسم، من از چی چی نمیترسم»؟ وجه شبه را زیاد کشیده، توهم میزند. میگوید: "من مرغ طوفانم". برای همین این تشبیه مفصل نامیده میشود و این تفصیل بر انفصال موجود بین دو طرف تشبیه باقی میماند؛ چون که اشعار دارد این دو تا چیز در عین حالی که تمایز دارند، در جهات مختلف در یک جهت اشتراک دارند و من هم همان جهت اشتراکشان را مد نظر دارم و بیان میکنم.
**ج) تشبیه به اعتبار ادات و وجه شبه**
سومین: تشبیه به اعتبار ادات است و جمع شبه (با هم، هم ادات و وجه شبه). این هم چند نوع است؟ سه نوع میشود: مفصل، مجمل، بلیغ. این هم سه نوع است.
**۱) موکّد مفصّل**
خب، یعنی پس این دو تا با هم (بیاید، یا با هم نیاید، یا یکی بیاید یکی نیاید). در مؤکّد مفصّل، ادات حذف شده ولی وجه شبه آمده؛ «أنت نجمٌ فی رفعتٍ وَ ضیاءٍ». کافش افتاده ولی وجه شبه را بیان فرموده. ادات حذف شده و وجه شبه مذکور.
**۲) مرسل مجمل**
دومی: مرسل مجمل، ادات ذکر شده و وجه شبه حذف شده (برعکس اولی). اولی، ادات حذف شده بود و وجه شبه ذکر شده بود. دومی، ادات ذکر شده و وجه شبه حذف شده؛ «وَ كَأَنَّ البنفسجَ القَضیَّ يَحكي أثرَ لَطْمٍ فِي خدودِ الغیدِ». ادات تشبیه که «کَأنّ» آمده، ولی وجه شبه افتاده. مشبه، بنفشه است. مشبهٌبه، اثر لطمه در خدود ملاح. اثر سیلی، لطمه سیلی، اثر لطمه در گونه. وجه شبه هم حذف شده که رنگش است. ادات هم که آمده: «کَأنّ». است. رنگ بوده که از حیث رنگ (لَوناً) بوده افتاده. (لپ گونه).
**۳) تشبیه بلیغ**
سومین: آقا تشبیه بلیغ، آن چیزی است که از آن ادات حذف میشود و وجه شبه با هم (هم اداتش برود، هم مؤکّد و مجمل). و آن بالاترین تشبیهات است از حیث بلاغت و مبالغه در آن و بر صور متعدد میآید به خاطر تبعیت برای موقع مشبهٌبه از اعراب. مشهورترین این صورت، یکی این است که مشبهٌبه خبر باشد برای مشبه؛ «بُلادِي وَ أَنْتَ نَخْلَةُ زَمَانٍ وَ شَبَابَاتٌ عَلَيَّ فَهُوَ الشَّارِبُ». «أنتَ نَخْلَةٌ، نَخْلَةُ زمانٍ». شتری که برای اولین بار آب میخورد را بهش میگویند «نَخْلَة». میگوید: از شدت تشنگی، بابا، "تو هم که نخلهای" (مثلاً «بوقی»، «بوقی» یعنی از شدت...) میخواستیم "تو مانند بوقی از حیث بیخاصیت بودن". نه وجه شبه آورده، نه ادات. میشود چه؟ تشبیه بلیغ. بعد تازه مبتدا و خبری هم هست: مشبه (أنتَ) زمان. اداتش حذف شده و وجه شبه هم حذف شد. "آنقدر تشنهای که مثل شتری که اولین بار آب میخوری، آب میخورد". شتر اولین بار که آب میخورد، زیاد میخورد. مثل اینکه حمله میکند. رنج تشبیه دیگر هم هست اینکه: «أنتَ شَبَابَةٌ كَعَطَرِكَ»، آن هم باز دوباره اداتش افتاده و وجه شبه هم افتاده. باز یک مثال دیگر: «عَيْنُ نَخِيلٍ سَاعَةَ السَّحَرِ أَوْ شُرْفَةٍ رَاهِ لَيَالِيهِمْ». وجه شبه تازه اینجا دوباره افتاده و وقتی این دو تا افتاده، در برابر ذهنْ بابی باز میشود تا مطلع شود وجوه لقایی که مانند یک شیء باشند که مدخل بلاغت از سر خوب... پس در نوع اول از تشبیه بلیغ ما اصلاً نباید وجه شبه داشتیم. مبتدا و خبر: «أنتَ نخله زمان».
**صورتهای گوناگون تشبیه بلیغ**
**۱) مشبهبه خبر برای مشبه**
انتَ نخله زمان (شرح داده شد).
**۲) مشبهبه حال برای مشبه**
دومی این است که مشبهٌبه حال برای مشبه باشد؛ «دَخَلَ نَمِرًا». داخل شد در حالی که پلنگ بود. ببر، "ببروارگونه". مثل شیر، نه. چه بگوییم؟ "پدرگونه، پدرانه". "پدرانه" مثل پدر. "حال" را معمولاً توی فارسی با «ـآنه» معمولاً حال، معمولاً با «ـآنه» میآید. "سالانه"؛ یعنی در حالی که سال به سال باید بدهد. "ماهانه"؛ یعنی در حالی که ماه به ماه. چیزی که همچین حالتی... "پیغمبرانه، دلبرانه، معصومانه". "او معصومانه رهبری میکند"؛ یعنی در حالی که معصوم است. "پیغمبروار"؛ مانند پیغمبر. خلاصه "پیغمبرگونه". "هدایتهای پیغمبرگونه". "امام پیغمبرگونه" میشود همان اینجا. وجه شبه افتاده، ادات تشبیه هم افتاده. مشبهٌبه حال است برای مشبه.
«خَرَجَتْ قِطَّةٌ». خارج شد در حالی که گربه بود. «خَرَجَ نَمِرٌ». یعنی چه؟ یعنی خارج شد در حالی که گربه بود. داخل شد در حالی که پلنگ بود و خارج شد در حالی که گربه بود. پلنگ آمد، گربه رفت (موش). مشبه اینجا چیست؟ محذوف. که همان «هو» است. مشبهٌبه «نَمِرٌ» است که حال است. ادات و وجه شبه افتاده. دوباره تو «قِطّةٌ»، دوباره آن هم حال است. و مشبهٌبه...
مثال بعدی: «و صاحب الشمس لا یرک عزابی، فسُکوُا بالنار فِی دَمی وَ عَرِيقي. وَ خُذْ الجِسْمَ حفنَةً مِن رَمادٍ وَ خُذْ الرُّوحَ شُعْلَةً مِن حَرِّ». در این بیت دو تا تشبیه. در بیت اول، مشبه، جسم. مشبهٌبه، حفنَت. حفن به معنای گودال یا مشت پر است. خب، که این هم حال است. آن: «خُذِ الجسمَ حفنَةً مِن رمادٍ». جسم را بگیر در حالی که یک گودالی از خاکستر است. و روح را بگیر در حالی که شعلهای از آتش است. اینها الان جفتش نمیگوید: «روحٌ شعلةٌ»، «جسمٌ حفنَةٌ». میگوید: «الجسم حفنَةً». جسم در حالی که حفنَت است. جسم مشبه، حفنَة مشبهٌبه. ادات و وجه شبه هم که آنجا دوباره. روح مشبه، شعله مشبهٌبه.
**۳) مشبهبه مضاف به مشبه**
سوم: این است که آقا مشبهٌبه مضاف به مشبه باشد. مثالش این است که: «لَبِسَ المَریضُ ثَوْبَ العافیةِ». مریض لباس عافیت پوشید. مشبه، عافیت. مشبهٌبه، پیراهن. عافیت اضافه شده به لباس. عافیت بپوشان. اصلاً خود لباس عافیت (لباس)؛ یعنی عافیتی که مانند لباس است. بعد تازه وجه شبه و ادات تشبیه هم افتاده. «فجرک، كَبَابِ سَائِلٍ. شمسُ العمرِ فی الطفلِ». «شمسُ العمرِ»؛ خورشید عمر. "خورشید عمرش لب بوم است". "خورشید عمر"؛ یعنی عمر مانند خورشید است. که در این بیت دو تا تشبیه. یکی «شَبَابَةٌ» که مشبه و مضافالیه مشبهٌبه، فجر اضافه شده به مشبه. ادات و وجه شبه افتاده. یکی عمر و شمس. عمر مضافالیه و مشبه، شمس مشبهٌبه و مضاف به مشبه. ادات و وجه شبه هم افتاده. این هم از باب اضافه مشبهٌبه به مشبه.
**۴) مشبهبه، مفعولٌبه دوم**
مفعولٌبه دوم باشد. مشبه، مفعولٌبه اول. مشبهٌبه، مفعولٌبه دوم. «وَلَوِ اسْتَطَاعَتْ حَنينٌ حُنينٍ تُعْذِنُ لَأَعْلَنتُهُ قَبْرًا وَ جَعَلْتُ أَحْشَائِي تُرَابًا عَلَى الْقَبْرِ». در این بیت دوم، دو تشبیه. در اولین، مشبه «صدریه» است که مفعولٌبه اول «جعلتُ». بعد، مشبهٌبه «قبر». میگوید: "سینه ی من را قبرش کردم". "من سینه من قبر فلان است". بعد این «أحشاءِ» من هم خاک روی قبر است. سینهها چیا داریم توی قفسه سینه؟ قفسه سینه من شد قبرش. آن چیزهایی هم که تو این قفسه سینه است، آن هم خاکی است که تو قبر میریزند. اینها به چه صورتی آورده است؟ مفعول اول و مفعول دوم. میگوید: "من سینه ام را قبرش کردم". و ادات و وجه تشبیه هم جفتش افتاده. این هم از این.
**۵) مشبهبه مفعول مطلق نوعی**
پنجمین: آقا این است که مشبهٌبه مفعول مطلق باشد، در حالی که بیانکننده باشد برای نوع (یعنی مفعول مطلق نوعی) برای اینکه مشبه، مصدر باشد و مقدر باشد از فعلی که عامل است. مثالش این است که: «و ذممتُ ذمَ الحبیبِ عصاً یَعُودُ لَها صِبا». مشبه «ذَمّ» است. «ذَمّ» یعنی چه؟ چسباندن. بعد تقدیر این است: «ذَممتُها ذِماً کذِماً فلانٍ». ولی فرموده: (فرموده که نداره) «ذمَ الحبیبِ». چطور حبیب میچسباند کسی را، "آن جور چسباندمش". «عصا یَعُودُ لَها صِبا». شاید منظور کودکیاش باشد یا باد صبا به کودکی، "یک جوری فشارش دادم که شاید بزند دوباره بچه بشود، مثل قدیمها کوچولو بشود". مشبهٌبه، «ذَمّ»، که "مفعول مطلق از فعل (ذَممتُها)" است و ادات و وجه شبه هم افتاده است.
**۶) مشبهبه مجرور به مِن بیانیه**
قسم ششم: آقا جان این است که مشبهٌبه به "مِن" بیانیهای مجرور باشد که مشبه را بیان کند. «وَ رَفْرَفَ رُوحُ غریبِ الجمالِ بِأجْنِحَةٍ مِن ضیاءِ قَمَرٍ». بالهایی از پرتو ماه. باید بگوید: "بالهایی مثل پرتو ماه". میگوید: "نه، اصلاً این بالها جنسش از پرتو ماه است". خب، اینها مثالهای خوبی است. اقسام تشبیه را انسان میبیند. مشبه، «أجْنِحةُ الروحِ». «اجنحة» یعنی چه؟ بالها. مشبهٌبه، «ضیاءُ القَمرِ». «ضیاء» یعنی چه؟ پرتو. که مسبوق است به "مِن" بیانیهای که بیان کرده نوع اجنحه را. ادات و وجه شبه افتاده. وقتی میافتد، میشود تشبیه بلیغ.
**۷) مشبهبه یکی از توابع**
و نوع هفتم: این است که مشبهٌبه یکی از توابع باشد. «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِدًا وَ مُبَشِّرًا وَ نَذِیرًا * دَاعِیًا إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِرَاجًا مُنِیرًا». «شاهدا و مبشّرا و نذیرا و سراجاً منیراً». اینجا (صلی الله علیه و آله و سلم) پیامبر را تشبیه کرده به چراغ روشنی که بشر را به سمت خدا هدایت میکند. مشبه، نبی. مشبهٌبه، آنجا دوباره: «یا أیها النبی» دارد تو این آیه. مشبهٌبه، «سراج». بله. خب، اشکال ندارد آن جایگاه را فرستادیم. چون «سراجاً منیراً» را میخواهد بگوید. اولاً «شاهد». «شاهدٌ» مال و مقام بالاست که شاهد خوب. و ادات و وجه شبه هم هر دو حذف شده.
خوب، بحث پنجم: تشبیه تمثیل و غیرتمثیل.
**الف) تشبیه تمثیل**
اولینش: تشبیه تمثیل. تعریفش این است که آن چیزی که وجه شبه در آن صورتی باشد که از متعدد منتظر منتزع میشود، یا همانی باشد که وجه شبه در آن مرکب است (وجه شبه مرکب). شروطش چیست؟ بلاغیون گفتند: آقا، شرطش این است که صورت در آن ترکیب داشته باشد. میخواهد عناصری که از آن تألیف شده صورتش یا ترکیبش حسی باشد یا معنوی باشد. یعنی هر چقدر عناصر صورت بیشتر بود، تشبیه دورتر میشود و رساتر میشود (آقا). تشبیه هر چه دور، دورتر از ذهن باشد، به چه معنا؟ نه اینکه ذهن نپذیرد احتمال همچین شباهتی را.
بعد میگفت شاعری از این شاعران جدید (شریف) گفته بود، گفته بود: "عینک داری. این اصلاً چیز نیست، بد نیست که تو عینک میزنی. چی؟ عسل؟ عسل تو شیشه هم باشد، قشنگ است. عسل تو شیشه هم باشد، قشنگ است". تشبیهش به چیست؟ اینکه انگار این را شما "عسل تو شیشه"؛ "چشمهایت مثل عسل است". خلاصه، خدمت شما عرض کنم که خدا استفاده کرده. بله. خب، تشبیه تمثیل میشود.
مثالهایش: ابن رومی گفته: «أوَّلُ و بُدِعَ المَشیبُ وَاحِدَةً، تُشعِلُ مَا جَاوَرَتْ مِنَ الشَّعَرِ». «و اشتعلَ الرأسُ شیباً» هم همینطور بود دیگر. "سر آتش گرفته". با این سن و سال که سرش آتش گرفته. بله. حالا سن وقتی زیاد میشود، بخارات مغز بیشتر میشود. فیلم سنّتی میگوید: "سر سرد میشود". "رنگ را" فقط رنگ سفید که به آتش نمیخورد. ربطی ندارد مریم دیگر. «أوَّلُ مَرْيَمَ». بله. «قَالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي». استخوانهایم سست شده. «وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْبًا وَ لَمْ أَكُن بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِيًّا». خدمتهای جوادی (تفسیری شد). معروفش همین است: «سر از جهت رنگ و اینهاست». جوادی خیلی بحثی نکرده این عبارت را که یادم است. بله.
علی ای حال، یعنی "سر از جهت پیری آتش گرفته". تمیز است دیگر. "مشتعل است". حالا «اشتعال» البته باب افتعالها. "غیر از آتش گرفتن". افتخار معنایش چیست؟ مطابعت شما آتش را بدی، "آتش را بپذیرد". «کَأَنَّهُ خاکستَر». یعنی آتش گرفته نه یعنی شعلهور است. یعنی آتش را پذیرفته و این آتش دارد... چطور بگویم فارسیش را؟ "یک وقت است یک چیزی آتش گرفته؛ یعنی الان دارد میسوزد. یک وقت آتش گرفته؛ یعنی آتش گرفت، تمام شد. آتش گرفته، سوخت، خاکسترش مانده." "داغی سر ما گذشت مثلاً". "چیزی مو از سرم در نمیآید". بعد "بچه سلمم در بیاید مثلاً". به این معنا. مثل «الحریق العظیم» تبعه همین است دیگر. «أوَّلُ شَوَلٍ صغیرةٍ شررٍ». اول شروع پیری، یکی است؛ شعله میگیرد و میسوزاند آنچه را که مجاورش موهای اطراف است. یک مو آتش میگیرد، یک مو سفید میشود. بعد موهای اطرافش را آتش میزند. ممکن است همه از همان آیه گرفته باشد. شاید همه اشتباه فهمیدند آیه را. حالا شاید در عربی واقعاً اینجوری به کار برود. مثل حریقی عظیمی که اولش کوچکی است که میافتد، همه را آتش میزند. بله. موی سفید همه را آتش میزند (اطراف). روایت داریم که امام صادق (علیه السلام) بودند. ظاهراً حضرت به آینه نگاه کردند. دیدند یک موی محاسنشان سفید شده. یادم نیست حضرت گریه کردند چی بود؟ «فِی مَا أَفْنَیْتَ عُمْرَكَ»؟ "عمر تو در چی هدر"؟ آنی که یادم است از روایت خلاصه. دیگر اولش است. وقتی یکی سفید شد.
در این دو بیت، دو مشهد است که متفق است بر وجوه عدهای که با همدیگر ملاقات میکنند: «لِتَكُونَ فِي النِّهَایَةِ وَجْهًا وَاحِدًا». اینها دو تکه است. با همدیگر آخر یک شباهت را میرساند. برای اجزایی که شکل یافته برای هر مشهدی قیمتی است در تجمعش و قیمتی نیست برای هر جزئش منفرد. هر تکه به تنهایی قیمتی ندارد. به حساب آن تکه دوم قیمت دارد. دو تکه با همدیگر تشبیه را کامل میکنند. یعنی صرف اینکه آقا: «أوَّلُ وَ بُدِعَ المَشیبُ وَاحِدَةً». اول پیری، یکی از آن ور آتش میزند مجاوران از مو را. آن هم تکه دوم. این دو تکه با همدیگر تشبیه را کامل میکنند.
مشهد اول از اجزای آتیه شکل میگیرد. خب، که قضا (شعر) اول یک موی سفید ظاهر شد. یَرحَمکُمُ اللَّه. شَفاکُمُ اللَّه. توسعه پیدا میکند در این موی سیاه تا اینکه درو درو شود، پایان پیدا میکند قضای مبرم. «تَوَسَّعَ دَائِرَةُ السَّفیدیِ وَ تَوَارَى دَائِرَةُ السَّوَادِ». یعنی سیاه فرار میکند، سفیدی میآید جایش را میگیرد.
مشهد دوم که مقابلش است، تمثیل میکند در حریقی عظیمی که در آغازش یک شرارۀ صغیره است. بعد آتشش توسعه پیدا میکند و خلاصه همه اطرافش را میگیرد. باید بحث کنیم در این دو مشهد متقابل از عناصر تشبیه تمثیل بین مشیب و بقایای آتش.
جامع تشبیه ما تمثیل این بود که از چند تکه شکل گرفته بود (دوتکه است). یک تکه تشبیه تو بیت اول، یک تکه تشبیه بیت دوم (دوتایی). که کنار هم میگذاری، تشبیه شد. مصارف میگوید: «تموم شد». فستیوال حافظ و اینها زیاد است. به آتش گرفتنِ یک دانه است و از آن طرف هم آتشی که... یعنی مو اول یک تکه است و بعد همه سفید میشود. آتش هم اول یک تکه است، بعد همه آتش میگیرد. خب، کلمهای نمیتوانیم بگوییم دیگر. «أنتَ قَمرٌ» (جمله به جمله باشد). این چطور، آن جور میشود. آن هم این جور میشود. میشود تشبیه تمثیل. تمثیلی میشود.
خوب، جامع چیست؟ «الحریقُ العظیمُ». نقطه اولش مثل آن نقطه اول آتش است، که این یکی میآید. "همه را سفید شدن مو مثل آتش عظیم است" نمیرساند آن ظرافت معنا را، که یک دانه... نه! "یک دانه اش مثل یک دانه". "یک دانه کوچک گاهی یک مزرعه را آتش میزند". "یک دانه موی سفید کل موها را سفید میکند" که جامع ... «بیاضُ مُشرَبٍ بِسَوَادِ خَجُولٍ». وسط سیاهی هم انگار خجالت میکشد یا خودش را جمع و جور میکند. میآید جلو. هی خودش را جمع میکند و بر شهر میآید. به اِکْ تدریج، کل سر و کل موها را تدریجاً میگیرد. و آتش هر آنچه که روبرویش بیاید را میگیرد تدریجاً.
چند تا تشبیه. چند تا تشبیه. تشبیه نیست. یکی اینکه مثل آتشی که هر چه میدرد. یکی این بخشش است. چند تا وجه شبه داشته باشند (نه اینکه چند قسمت باشند). خب، چند تا وجه شبه داشته باشد، باید چند تا مشبه و مشبهٌبه هم باشد دیگر. از یک مو شروع میشود. آتش بزرگ هم از یک شراره کوچک شروع میشود که میشود تشبیه تمثیل. پس این سه تا تشبیه. تو تشبیه اول، یک مشبه داریم، یک مشبهٌبه داریم، یک وجه شبه. تشبیه دوم: دوباره مشبه، مشبهٌبه، وجه شبه است. سوم: مشبه، مشبهٌبه از چه شود. تازه ۱.۲.۳. اولی کدام مشبه و مشبهٌبه خودش را دارد با وجه شبه خودش؟ همه با هم میشود تمثیل. ما این میشود تشبیه.
خلاصه اینکه تشبیه تمثیل تشکیل شده از چند مشبه، چند مشبهٌبه، چند وجه شبه. ملاحظه فرمودید. برای همین تشبیه تمثیل محتاج است به عملیات ذهنی که اینها را کنار هم بگذارد (اجزای پراکنده را کنار هم بگذارد) و برسد به آن تماثلی که قائم است بین این اجزا و صورت. در آن شبیهتر است به «وَمَضَاتِ فلاشاتٍ مُتَلَاقِيَةٍ» که «تَتَجَسَّدُ فِي النِّهَایَةِ صُورَةٌ مُتَكَامِلَةٌ». این چیزهای مختلفی که فلشهای مختلفی که یک سکانس را میسازد (یک تصویر را میسازد). شما از پراکنده جمع میکنی، یک چیز میسازی. این از هر مصراع، هر تکه یک چیز است. آخر یک صورت دارد برای شما میسازد. برای همین این صورت مشهد متتابع میشود و واجب است تنبه به اینکه ما اول علیه در تعدد همان وجه شبه هست.
فقط یک مثال دیگر: «كَأَنَّ سَمَاءَهَا لَمَّا تَجَلَّتْ خِلَالَ نُجُومِهَا عِنْدَ صَبَاحِ رِيَاضٍ وَ بِنَفْسِجٍ خَجُولٍ نَدَاهُ تَتَفَتَّحُ بَيْنَهُ نُورُ الْعِقَالِ». در دو بیت، دو مشهد است که متفقند بر وجوه عدهای.
مشهد اول متکون میشود اجزایی که بعدش میآید. آسمان تجلی دارد، شباهت اول صبح میدرخشد. پخش ستارههایش را پخش میکند و بعد از زرقاء (بعضا صفراء). رنگهای مختلف: سفید و زرد و دو رنگ و اینها. زرقاء دو رنگ، از رَقَ (کبود، آبی). آبی و کبود. قلع، آبی. حضرت آبی. زرقاء خوب.
مشهد دوم متکون از اجزایی که بعدش میآید: «ریاضٌ مُتَنَاسِبَةٌ». باغچهها. باغهای پراکندهای که اجتماع دارد در آنها بنفشه. مخزل، مخزل نمناک. به ندا شبنم. ندا شبنم. بنفشهای که با شبنم تر شده الهی. جانب روضه آقاها. «زَهْرَةُ الأَبْیَضِ المَشُوبِ بِأَخْضَرَ الَّذِي تُفَتِّحُهُ الرَّوْضَةُ». باغ دیگری که از آقاها، عقابها، بابونه. گل «أغوان». «أخوان» میشود بابونه. جمعش میشود «أغوانیها». کلماتی که آدم در عمرش یک بار، دو بار با اینها مواجه میشود که شکوفهاش را (شکوفه سفید مشروب به زردی) را گشود. چطور در آسمان ستارههای رنگارنگ داریم؟ در باغ گلهای رنگارنگ داریم؟ باید بحث کنیم در این دو مشهد متقابل از عناصر تشبیه تمثیل. فلسفی. بله، ادبیاتی نیستیم تو اینها. علم بلاغت همین است. چارهای ازش نیست (بلاغت این است).
بین تجلی سما و انتشار نجومش در صبح و بین باغ بنفشهای که پراکنده است. «جامِ الزُّرْقَةِ البَنَفْسجِیَةِ». بنفشه آبی. بنفشه آبی است دیگر، درست است؟ بنفشه، بنفشه کبود است دیگر. رنگ کبود. کبود. جامعش چیست؟ آن کبودی بنفشه. بین شبنم صبح و شبنم بفرمایید «عَذَاهِیرُ». «عذَاهِیرُ» چیست؟ شکوفهها. جامع اختلال و نداه. جامع چیست؟ تر بوده. بین روض نجوم متناسبه و ریاض ارز (فضای ستارگانی که دور همهاند). مثل باغی میماند. باغچه، و ارضی که (زمین باغ، باغ زمین). این جامع شیعه تناسب در نجوم پراکنده بودن. هر کدام یک گوشه است، ولی همه اینها با همهاند. در نجومی که مقابلش تناسب ورود ورود است گلها و تفرقش در مرج فصیح. مَرج (از هم گسیختگی). فصیح هم که یعنی همان معنای وسیع. «الَّذِي یُشْبِهُ رَهَابَةَ السَّمَاءِ». مثل چه شده؟ رهابۀ آسمان. رهابه یا فراخی، جای فراخ و اینها را میگویند حیات، حیات. و داخل میشود رنگهای بنفشهای و سفید. به نظرم بنفش را در عربی بنفش «سجِی» میگویند. بنفش و سفید و زرد شبیه با تداخل رنگهای آسمان نجوم. «فِی مَكَانٍ مِنَ السَّمَاءِ». ستارگان در یک مکان از آن انحصار دارند (پراکنده). خوب، وجه شبه همان جور که میبینی صورتی است که منتزَع از همه اینهایی که کنار هم گذاشتی. تازه میفهمی که این دارد چه... که اگر ما یک چیزی از مشبه یا مشبهٌبه حذف کنیم، توازن بین اعضای دو تا مشهد متقابل از بین میرود و اختلال پیش میآید با آن در وجه شبهی که جامع است بین اجزای دو صورت مشبه و مشبهٌبه.
**شقایقی که شبنم را حمل میکند.** «كَأَنَّهُ دُمُوعُ التَّصَابِي فِی خَدُودِ خَرَائِدِ». مثل اشکی است که بر گونه این کنیزهای باحیا جاری است. آرام آرام. گوشه دارم. دو نوع تصاویر فی حدود الخرائد. تصاویر تفعل دیگر از «صَبِي» بچگانه. مثلاً اشکهای بچگانه در گونههای کنیزکان باحیا. عناصر مشهد متظفر است برای تقدیم. یعنی همه با همدیگر یک صورت را شکل میدهند. باید بحث کنیم این عناصر در مشهد اول، شقایق عمان است با النز الذی «کُلَّلَتْ». یعنی چه؟ «کَلَلْ» جامع. یعنی چه؟ سربار. سربار. «کُلَّلَتْ»؛ یعنی روی سرش نشسته. «یُكَلِّلُهَا»؛ شبنمی که روی سر مینشیند. سربار روی سر نشسته. در کتاب ارثی، یک بحث مفصلی در موردش هست. انشاءالله اگر عمری باشد، ۷، ۸، ۱۰ سال دیگر بهش میرسیم. در مشهد دوم، حدود و دوموع تصاویر متسات. وجه شبه هم مکنون از قطرات جمیله صافیهای که لمعان دارد فوق سطوح میله بیضاء مشروب به سفره منتظر است از متعدد. انشاءالله «لَا یُمْكِنُ حَذْفُ جُزْءٍ مِنَ الْمُشَبَّهِ وَ الْمُشَبَّهِ». ممکن نیست حذف جزئی از مشبه یا مشبهٌبه. وگرنه وجه شبهی که جامع است بین دو تا مختل میشود. تناسق صوری آن تناسق تناسق چی بود؟ همه بر یک نسق باشند. آن از بین میرود و رونقش از هم میپاشد.
**ب) تشبیه غیرتمثیل**
دومیش: تشبیه غیرتمثیل. طرز تشکیل تمثیل در آمدیم. خدا را شکر که آیتم سنگینی بود. مفرد باشد. یک وجه شبه. آنجا چند تا وجه شبه باید کنار هم میگذاشتیم، به یک چیزی میرسیدی. اینجا یک وجه شبه؛ یعنی برای صورت منتزع از متعدد نیست. مثالش: «هُوَ بَحْرُ السَّمَاءِ بِالْجُودِ فَضَّلْتَ مِنْهُ قُرْبًا تَزْدَدْ مِنَ الْفَقْرِ». دریای بخشش و جود است. به او نزدیک شو. هر چه به او نزدیک بشوی، از فقر دور میشوی. عناصر تشبیه چیست؟ مشبه، ممدوح؛ آنکه در موردش صحبت میکنیم. مشبهٌبه، بحر. وجه شبه، جود. و این چنین است. وجه شبه که صورت منتزع از متعدد. یا: «شبیه البدر حسناً و ضیاءً و منالاً و شبیه الغصون لیناً و قواماً و اعتدالاً». «أنتَ مثلُ الوردةِ لوناً و نسیماً و ملالةَ». «فَزَارَنَا حَتَّى إِذَا مَا سَرَّ». مشبه در این ابیات در همگیاش کیست؟ آقا، حبیب. مشبهٌبه چیست؟ بدر، غصون و ورد. وجه شبه چیست؟ صفات متعدد. ولی اینها از هم جداست. هر کدام با یکی. تمام. نه، اینها همه رو هم یک چیز. یا شبیه بدر دیگر.
سومین بیت. بیت سوم حبیب «أنتَ». خوب، مفکک است و مجموعه نیست و مترابطه نیست تا شکل پیدا کند هر یک به نحو جدایی. چون ممکن است اکتفا به شما. هر یک بیت جدا بخوانی، تمام حرف رسیده. ولی تو آن یکی باید هر سه بیت را با هم (دو بیت را با هم) میدیدی. "تو مثل گلی از جهت رنگ". بله، «مَلالَ». چرا میشود «مَلالَ»؟ دلتنگی، دلگیری، درد و مَلال. یعنی چه؟ گل که چطور خود آن... حالا گل البته دلتنگ و بیقرار هم هست دیگر، برای بلبل. مثل گل بلبل. «فَازَالَتْهُ مَا سَرَّنَا بِالقُرْبِ». اگر ما «سَرَّنَا بِالقُرْبِ» (حالا شرطیه مثلاً رضایت دارد). حالا باید بحث بیت چهارمش خیلی مهم نیست. آن سه بیت اول اصل حرف و تشبیه باقی میماند در حالی که قائم است به عکس آنچه حادث میشود در تشبیه تمثیلی که عناصرش کلاً مستقل است و خالی نمیشود از هیچ جزئی از اجزایش و قائم نمیشود مگر به عناصر مجتمع.
**تمرین**
یک تمرینی دارد. عزیزان عطر ما سبق. بزنم صفحه بعد. اگر حس و حالش هست که تمرینش را فقط اشاره بکنیم: «وَرَ بَ لَهُمْ مِّثْلَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَآءٍ أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَآءِ فَأَخْتَلِطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِيمًا تَذْرُوهُ الرِّيَاحُ». یک تشبیه تمثیل را اینجا از غیرش تمیز بده. فیلم که خب حالا این الان تمثیل است یا غیرتمثیل؟ دومی، غیرتمثیل. احسنت. ولی از کم، مثل قیسن. همه را با همدیگر میخواهد برساند. اول وقتی کشاورز این را (بارانی که میآید): «أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ». این باران کشاورز را به ایجاب وامیدارد بس که محصول میدهد. رد به هیجان میآید. «فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا». کفار میبینند آن را «مُصْفَرّاً»؛ که زرد شده. اولش جذاب است. دنیا این است. اولش جذاب است. هر چیزی از دنیا این است. از بیرون که نگاه میکنی دلرباست. آقا برویم خارج از کشور زندگی کنیم فلان کنیم. چهار تا آدم بیعقل هم میآید آدم را سیخ میزند. "برو ببین چه خبر است؟ چی است؟" بقیهاش مگر چیست که این چی باشد؟ بله، بقیهاش مگر چیست که آن باشد؟ ترکیه آمده بود، گفتم: خب، چه خبر؟ زندگی؟ "یک دروغ آرامشبخش است دیگر". بالاخره «الدنیا النظر فیها یا چیئاً بها». «بَهاءُ فِيهَا مَطْلُوبٌ». اینها اصلاً همان است. بیماری روانی شیراز حالش بد. حالا ما فراوان از این طلبههای آرژانتینی، برزیلی، حتی اروپایی. الان بعضی دوستان از کانادا پا شدند آمدند. آن وضعیت را ول میکند، میآید اینجا. میگوید: "بعد به ما میگوید شما قدر اینجا را نمیدانید". میگوید: "تو نمیفهمی وقتی تو خیابان بروی (لخت و عریان) نبینی یعنی چه؟ تو نمیفهمی صدای اذان بیاید یعنی چه؟" فراوان. من این را به کرّات شنیدم که میگفتند: "آقا، ما گاهی از شدت قبض معنوی پناه میبردیم به کلیسا". از روحانیون خود ما، از اساتید، از علما مشورت میکردیم سر همین پیشنهاد کذایی. سر همین خیلی جلسات شرکت نمیکنم. آرژانتین، یک جلسه ماه رمضان (چطور همه میرویم مسجد). میگفت: "یک جلسه مسجدی که مثلاً شما دارید و منبری آمده، گاهی طرف باید ۱۰۰ دلار هزینه کند که بتواند آن جلسه را شرکت کند". وضع اقتصادی هم الان خصوصاً تو آمریکای جنوبی به شدت خراب است. "جلسات شما، بروید، سه نفر، ۴ نفر، ۵ نفر. شما باید بروید تو خانهها، محله محله بچرخد، تو خانهها اینجوری باید جلسه. محرم همه جا در و دیوار اسم امام حسین (علیهالسلام). مطلوب ما میشود آن مطلوبمان هم میشود این. "آرزوی من اینکه تو ایران زندگی کنم". آرزویی نمیشود که برود یک وقتی آمریکا زندگی.
غرض اینکه اولش جذاب است. از دور که میبینی دلرباست. زنش اینطور است، بچهاش اینطور است. اینهایی که همه را تجربه کردیم دیگر هیچی ندارد. این بچهام، مثل آن یکی. آن یکی هم مثل این یکی. حس پدر بودن اولش است که از بیرون که آدم نگاه میکند: "من بابا بشوم چی بشود فلان". خودش را میکشد که بابا بشود. "من الان وقتی ازدواجم خیلی خیلی چیزی نیست". ازدواج میکنی. دقیقاً همین است. حالا تشبیه هم این است دیگر. ترکیب اینها با هم که اولش جذاب است. بعد کم کم میبینی خشک شد افتاد. اینها همه تمثیل. تشبیه غیرتمثیل است چون هر یکی به یکی میخورد. بله، بله، بله. توی دومی چند سکانسی است. توی یکی به یکی نیامده.
بسیار. الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...