‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
در بحث بدیع، تاریخچه علم بدیع را بررسی کردیم و نکاتی عرض شد. از ابن معتز و اینها به اینجا میرسیم که ابن معتز ابواب بلاغت را در این کتابش جمع کرده است، یعنی همه ابواب علوم بلاغت و علوم سهگانه بلاغت را جمع کرده است. شاید به خاطر همین باشد که سببش تعریف ذبابی برای بدیع بوده. گفته است: «بدیع اسمی است که وضع شده برای فنونی از شعر که شعرا و نقاط =نقادان متعددبین از شعرا آن را ذکر میکنند، اما علمای لغت و شعر قدیم این اسم را نمیشناسند و نمیدانند که چیست.»
به همین دلیل، یکی از نقاط =نقادان معاصرین گفته است که برای کلمه بدیعی که در عنوان کتاب آمده، صلهای به آنچه که بلاغیون در اصول متأخرین ذکر کردهاند، نیست. یعنی ارتباطی ندارد آنچه قدما گفتند با آنچه متأخرین گفتند. و آنچه مقصود به آن است، فقط رنگهای ترگل ورگل، از تعریف ــ عرض کنم که ــ طرف و تعریف و اینها به معنای انتخابشده، دلپذیر و اینها، دلپذیر، شیرین، یک سری رنگهای شیرین و دلپذیر و اینهاست از تعبیر که شایع و مألوف نبوده در استعمالات شعرا. با وجود آن، کتاب باقی میماند از شایستهترین محاولات جدی در تدوین علم بدیع.
محاورات =مباحث و علوم، مکتملًا آغاز نمیشود؛ بلکه تکامل و تمادی دارد. یعنی مرحله به مرحله اینها پیش میرود، خورد خورد پیش میرود. تمادی به معنای همان آرامآرام پیش رفتن و اینهاست. تفاعلو میموهاو. علوم و مکتملًا آغاز نمیشود؛ بلکه آرامآرام تکامل و تمادی پیدا میکند و به اطلاعات گسترده میشود و بعد از اینکه نضج پیدا کرد و فراگیر شد، مستقل میشود و شاخهاش صلابت پیدا میکند. عود =شاخ شاخهاش سفت، برگ و بارش محکم.
بعد از ابن معتز، قدامه بن جعفر آمده، کتابی تألیف کرده به عنوان "نقد الشعر" که در سه فصل واقع میشود. ایراد کرده در آن کتاب ۲۷ نوع از انواع بدیع را که اتفاق دارد در آن با ابن معتز در هفت نوع و ۲۰ نوعش مخصوص خود اوست و اختلاف دارند آن دو تا احیانًا در نامگذاری. یک جاهایی در نامگذاری با هم اختلاف دارند. آنچه که قدامه اسمش را میگذارد مبالغه، ابن معتز اسمش را میگذارد افراط در صفت؛ آنچه خداوند تکاف. ابن ملزم مطابقت. قدامه میگوید مطابقه و مجانست. ابن معتز میگوید تجنیس. نه در دلالت التفات هم با همدیگر اختلاف دارند.
بعد از این دو تا، ابن معتز و قدامه، ابوهلال عسکری آمده و در کتاب "الصناعتین" که ابتکار کرده، در آن ۶ نوع تاریخ را ذکر کرده ــ دیگه خورد خورد دارد هی اضافه میشود ــ و خارج کرده از آن انواعی رو که دیده است که آنها تنوعی تحت بابین تنوع و باب تنوی =انزوای پیوسته. یعنی پیوست، انزوا به معنای پیوسته، پیوست، پیوست میخورد، پیوست داده میشود تحت عنوان معانی و بیان. یعنی یک سری از بحثهایی که فنها را تنها تنها میکَنَد، جدا میکند، برمیدارد، بدیع را با او، او زوائدش را گرفته.
منحصربهفرد، مخصوصاً و عسکری اعتراف کرده که قدما سبقت گرفتهاند نسبت به او به ۲۹ نوع بلاغی و او ابتکار کرده شش نوع را که: تشتر، مجاوره، تتریز، مضاعف، استشهاد و تلطف. و علم بدیع را در باب نهم از عوام کتاب آورده و آن را تقسیم کرده به ۳۵ فصل که اینهاست: استعاره، مجاز، تطبیق، تجنیس، مقابله، صحت تقسیم، صحت تفسیر، اشاره، ارداف و توابع، مماص، غلو، مبالغه، کنایه، تعریض، عکس، تبدیل، ترسیع، ایجاف، ترشیح، رد اعجاز بر صدور، تکمیل، تقسیم، التفات، اعتراض، رجوع، تجاهل عارف، استدلال، جمع معتلف و مختلف، سلب، ایجاب، استثنا، مذهب کلامی، تشدید، محاوره، استشهاد، احتجاج، تعطف، مضاعف، تدرع، تلطف.
عسکری ادعا کرده که او، چند تا شد؟ نه کلاً ۳۵ تا فصل شد دیگه. ۱۲۳۴۵۶۷۸۹۱۰... ۳۴ ۳۵. آن بالا گفت که ۶ بار قبول کرده، نه ابتکار کرده. ابتکاریاش این تا ۲۹ تاشو قبلی آورده بود دیگه. گوشت اضافه ۲۷ تا رو که ۲۷ آورده بود. ایشان هم ۶ تا ابتکار کرد. و او خودش میگوید ۲۹ تا تا قبل از من بوده. خوب. و ادعا دارد که به این وسیله حصر کرده انواع بدیع را، یعنی دیگه ادعا میکند که بیشتر از این ما چیزی نداریم.
در حالی که او نسبتدهنده است به رأیی شبیه به رأی ابن معتز که میگفت: «اقدمین این انوار را تعریف کردند. محدثین، محدثین اسراف کردند.» تا اینکه به وسیله آفتابش دارد و تصریح کرده به این رأیش، در حالی که گوینده است، این را میگوید. پس این انواع بدیع که ادعا کرده کسی که روایت و درایت ندارد که محدثین ابتکارش کردند و قدما اعتراف و نشناختند امر المحدثین را برای اینکه کار محدثین را تفهیم بکند و بزرگ جلوه بدهد به اینکه این را از کلام گرفتهاند. وقتی که از تکلف سالم بود و از عیوب بری بود، در غایت حسن و نهایت جود و توسعه پیدا کردن مفهوم بعدی نزد عسکری تا آنجا که روشن شده، تا آنجا که روشن شد و گویا مترادف است با بلاغت در مفهوم عامش. یعنی اصلاً بدیع را با بلاغت در مفهوم عام که برساند به جان مخاطب، مترادف گرفته.
اما باقلانی، باقلانی گفته است که ذکر کرده در "اعجاز القرآن" در حالی که تنبیهدهنده است به اینکه وجوه بدیع بیشتر از اینهاست؛ ولی او هدف نداشته در این کتاب به بررسی و ذکر همه آنها. با ابن رشید در کتابش به اسم "العُمده" ذکر کرده باب مخترع و بدیع را در حالی که اشارهکننده است به وفور ظروف بدیع، وفور، وافر، فراوانی ظروف، اقسام و قد وسیع قدرته. قدرتش وسیع بوده بر ذکر ۳۳ باب از آن که اینهاست: مجاز مثل سائر، تشبیه، اشاره، تطبیق، تجنیس، تردید، تصاویر، مطابقه، مقابله، تقسیم، تفسیر، استدلال، تفریح، التفات، استثنا، تصمیم، مبالغه، ایجاف، غلو، تشکیک، حصر و فضول کلام، استدعا، تکرار نفی، شیء، ایجاب، اشتراط، تضمین، اجاره، اتصال، اشتراک، تعلق...
لیکن مفهوم بدیع توسعه پیدا میکند کثیرًا، خیلی وسعت پیدا کرد با اسامة بن منقذ، متوفی ۵۸۴، قرن ششم بوده. در کتابش که اینها دیگه تا قرن ششم، تا قرن هفتم، حقبه اولاست دیگه. آخرین کس از حقبه اولا اسامه در کتابی که اسمش هست "البدیع فی نقد الشعر" که آنجا مندرج کرده تحت آن کتاب ۹۵ نوع را، بدون اینکه تمیز بدهد بین بیان و بدیع و معانی، تا صحیح باشد در آن آنچه که ابن ابی الاًصبع گفته که: «وقتی که به بدیع رسید ابن منقذ، وصلت الی الخَبَتِ و الفسادِ العظیمِ.» خیلی خفت کرد، به فساد عظیمی کرد، جمع بین اشتات خطر کرد، انواع اقسام اشتباهها را کرد و انواعش از توارد و تداخل اینها را با هم قاطی کرد. آنی که آنجا آورد همه را با زم غیر بدیع و محاسن که اینها به هم چسباند. انواعی از عیوب و اصنافی از سرقات. دزدی هم زیاد کرده.
کسی که مراجعه کند، فهرست موضوعات را مییابد. عناوین جدیدهای که نمییابد آن را در غیر او از کتب بدیع. کتابی تو دکون و بقالی پیدا نمیشود مثل نادر و البادر. باب رشوت و جهل، باب طاعت و عصیان. این کجایش بود سیاق؟ باب اواخر و مقاطع. باب تعلیم و ترس و غیره، کثیر.
دوره دوم که حقبه ثانی است، اصطلاحی که در حقبه ثانیه بود، حقبه ثانیه در قرن هفتم هجری شروع شد که درش دو اتجاه، دو مسیر است. مسیر اول: محافظ تابع مفهوم القدما، محافظت میکند در تبعیت مفهومی که قدما داشتند که توسعه پیدا کرده در ابعاد بدیع و در رأس این اتجاه ذکر میکنیم ابن ابی الاصبع مصری را. بدیع را در کتاب خودش رساند در کتاب خودش که تحریر و تحریره، رساند به ۱۲۳ باب که آنها را جمع کرد از بدیع ابن معتز و نقد الشعر برای قدامة بن جعفر. از آنجا که اخذ کرد از اولی هفت باب، از دومی ۱۳ تا و اینها را کرد اصول. اینها را اصول شمرد. سپس ۶۰ باب را آورد و فروع شمرد در حالی که اضافه کننده بود به این ابواب و اصول ۳۰ باب را در اصول و فروع. کافی هست یا زیاده هم آخریاش اضافه کردی؟ ایشان یک اصول و اصول از ابن معتز و قدامة بن جعفر گرفته. بعد خودش هم ۶۰ تا باب، فروع ۳۰ تا با هم اضافه کرده تا شده ۱۳ =۱۲۳. ولی ابن ابی الاصبع جمع کرده به کلام بر ابوابی که علاقه بین آنها به بدیع اصلاً، یک ابوابی آورده که ربطی به بدیع ندارد بلکه به نقد نزدیکتر است و به خواص آنچه تعلق میگیرد و به نقد شعر، خصوصاً به نقد شعر نزدیکتر. تو اصلاً بحث بدیع و بلاغت و اینها.
از این روش، همچنین صفیالدین حلی، نظم داده بدیعیه را که واقع میشود در ۴۵ بیت. بیت. حالا گاهی عنوان، گاهی خط. سه؟ مرحوم مازندرانی تو کتاب .... میگوید که من هر کتابم ۳۰۰۰ بیت، ۲۰۰۰. مرحوم مازندرانی صاحب قصص العلماء و صاحب اکلیل الاکلیل علی المص. انسان خیلی فهلی بوده. بله. در زمره افرادی که از علما ذکر میکند، به خودش میرسد و در مورد خودش هم میگوید: «من مف». هر کدام ۲۰۰۰ بیت. ۲۰۰۰ ۳۰۰۰ بیت. حالا ۲۰۰۰ بیت یعنی ۲۰۰۰ عنوان. ۲۰۰۰ خط مثلاً. تقریباً ۲۰۰ ۳۰۰ تا کتاب دارد که هر کدام ۲۰۰۰ ۳۰۰۰ بیت. حالت ۲۳۰۰۰ بهترین، ۲۳۰۰۰ عنوان باشد که دیگه خیلی. آنها معمولاً شاید بیشتر ۳۰۰۰ خط باشد.
و بعدش عزالدین موصلی آمده، مساوی است با بدیعیه حلی در عدد ابیاتش و ابن حِجَّه حَمَوی که او هم نظم داده را در ۱۴۲ بیت. در هر بیتی از ابیات این بدیعیه ذکر کرده برای غرض بلاغی یا بیشتر از آن. لیکن نزعه انفلاشیه در توسعه مطالب، طاقیه علیها جمیع. خیلی دیگه این ور آن ور زده. بله. ممنون حاج آقا مصطفی هم. این کتاب تفسیریشان نکات بلاغی خیلی خوبی دارد. لاکن باید وقتی هم به نام تفسیر ایشان در نوع خودش بینظیر. بانک. پنج جلدش بیشتر عمر شریف و مبارکش فرصت نداد که بیشتر بنویسد. تو این پنجه، پنج نوشت و ۳۴ به نظرم ۳۴ آیه از سوره بقره را مطرح کرد. اگر نوشته میشد، طولانیترین تفسیر تاریخ شیعه میشد. حتی از "تسنیم" آقای جوادی هم طولانیتر میشد. بله. چون آقای جوادی تا جلد ۳ فکر کنم رساندند. آیه ۳۴، ۴، ۵، ۵ رفته. بعد نکاتی هم که این دارد، وضعیت علوم مختلف، این جفر و رمل و اینها همه را اشاره ذیل هر آیه. نکات جفری و رملی و صرف و نحو، بلاغت، فقه، اصول، هر چی که این آیه تو علوم مختلف داشته. واقعاً علامه بوده ایشان دیگه.
بامزهاش اینه که در مقدمه میگوید که حاج آقا مصطفی متوفای چه کسی است؟ شهید چه کسی است؟ چه دورهای شاگرد امام بوده؟ مثلاً دهه چهل. میگوید که: «قال والدی العلامة العالم بارموز الکتاب فلان.» پدر علامه من که به حقایق قرآن آگاه است، اینطور فرمود. حاج آقا مصطفی در مورد امام، امام دهه ۴۰. آخر رفتیم مخ امام زدیم که قبول کند به آمریکا بساز =تصویب کند. «ان الله جامع المنافقین و الکفار و ثانیهما نها و نه ال...» تهدید و تخصیص.
دومی، آن ها اطلاع اول که خب همان روش قبلیها را رفته بود. اتجاه دوم ثانیهما، جاه این حداد، خصوصیت داد بر رأسش کی بود؟ سکاکی. که نقاط او را رأس مدرسه تقنین دانستند در کتابش که "مفتاح العلوم" است. در کتاب "مفتاح العلوم" دیگه در واقع بنیانگذار این علم بدیع امروزی ما، جناب سکاکی در کتاب. بله. دیدم. در کتاب "مفتاح العلوم" تقسیم کرده در آن ابواب بدیع را به دو قسم.
اولینش عنوانش اینه که «ما یرجع إلی المعنی». قانونگذاری انواع بدیع را دو قسم کرده. اولین قسمت: آنچه به معنا برمیگردد شامل چی میشود؟ مطابقه، مقابله، مشاکله، مراعات النظیر، مزاحمت، لف و نشر، جمع، تفریق، تقسیم، جمع و تفریق، جمع و تقسیم، جمع و تفریق و تقسیم، ایهام، تأکید، متن بما یشبه الذم، توجیه، سوق المعلوم مساه، و غیره. اعتراض، استتباع، التفات، تقلیل و لفظ و تقلیله. خب اینها عناوین چیه؟ اسم اولش.
قسمت دومش چیه؟ «ما یرجع إلی اللفظ» که فرمودید چطور است؟ یعنی چی به معنا برمیگردد؟ این است. این است که به معنا، آنچه به لفظ برمیگردد: تجنیس، ردّ عجز بر صدر، قلب از جا، ترسیع. به این وسیله سکاکی طریقه تخصیص را رفته و بعد از تعمیمی که رایج بوده، سائد بوده، رایج بوده، جمع و جور شد. ابواب هر علمی از علوم بلاغت جایش معلوم شد. محدث المعالم شد. واضعه القسمات، قسمتش مشخص شد. جایش معلوم شد. هر کی رفت سر جایش نشست و در این اتجاه تخصصی ذکر میکنیم محمد بن علی جرجانی را که در کتاب خودش "الاشارات و التنبیهات فی علم البلاغة" به تعریف علم بدیع. قصه تعریف را، رائد، جامع و مانع. تعریف خوب، تعریف پیشبرنده. رائد یعنی رو به پیش میبرد و جامع و مانع هم هست. میگوید که: «علم بدیع، علمی است که شناخته میشود از آن، وجوه تحسین کلام به اعتبار نسبت بعضی اجزایش به بعضی به غیر اسناد و تعلیق همراه رعایت اسباب بلاغت.» تعریف علم بدیع در نظر جرجانی. و ترتیب داده ابواب بدیع را تحت دو عنوان که بزرگترین عنوان بزرگ که این دو تاست: محسنات معنویه و محسنات لفظیه.
خب این محسنات معنوی و محسنات لفظی کار کی بوده؟ جرجانی. الان این بلاغتهایی که ما میخوانیم، علم بدیع همینطوریه: محسنات لفظی. این خیلی خوبه. بله. خیلی خوبه. الان آدم میفهمد چی شده. چی بوده.ها. تاریخچه که خواندیم خوب بود. از کجا به اینجا رسیده؟ مثلاً چی بود که اینها را درآوردند؟ مطابقه، مقابله، مناسبت خودش چیز دارد. تخلیط، تنفر و ح. مشاکلت، اشتراک، عکس، ارشاد، توریه، مزاوجه، جمع، تفریق، تقسیم، جمع و تفریق، جمع و تقسیم، جمع و تفریق و تقسیم، لف و نشر که از همه باشد مهمتر باشد، تجرید، مبالغه، مبالغه و اینها. مهم. مطابقه آنها مهم، مهاجر، تعلیل، تأکید متن به ما یشبه الذم، استتباع، ادماج، توجیه، تجاهل قول به موجب اطلاعات.
مؤسسات لفظیه متضمن جناس تام، جناس ناقص ملحق به جناس، رد عجز بر صدر، جاز، ترسیع، لزوم و اینچنین ابواب بدیع تقنین پیدا کرد به احکام صفر شد دیگه. و خاضع مد و جزر نشد. اومد و جزر نرفت. و بیاید بیاید. موجی بیاید و اینها رو جابجا بکند و تداخل با قرض از انواع بلاغت دیگه قاطی با معانی و بیان هم.
و این اتجاه تخصصی را خطیب قزوینی هم رفته در کتابش به اسم "الایضاح فی علوم البلاغة" از آن جهت که فرق بین قسم ثالث افراط کرده برای علم بدیع که متضمن است نزد او محسنات معنویه. یعنی فقط یک محسنات معنوی آورده. افراد القسم الثالث، اسم ثالث برای علم بدیع رو افراط کرده، یعنی فرد داده. حالا یعنی چی؟ یعنی بیشتر کرده محسنات معنوی را. جابجا کرد. حالا در صورت ابوابی که او آورده در محاسبات معنویه: مطابقه، مقابله، مراعات النظیر، تشابه الأطراف، تفویج، ارصاد، مشاکله، استدلال، مزاوجة، عکس، توریه، استخدام، لف و نشر، جمع، تفریق، تقسیم، جمع و تفریق، جمع و تقسیم، جمع و تقسیم و تفریق، تأکید متن به ما یشبه الذم، تأکید ذم به حرمت، استتباع، توجیه هزلی که اراده جد بهش، تجاهل عارف، قول به موجب احترام عمو، مؤسسات عمو، مؤسسات لفظیه متضمن جناس و رد عجز بر صدر سجع، موازنه، تشریع، لزوم ما یلزم اینهاست. باب رو نهایت داده به کلامی بر شرط حسن در بدیع لفظ و این طریقی که منتهی و ختم شده به قزوینی، همان طریقی است که مستقر شده بر آن درس بدیعی تا روز امروز ما.
باببندی و وقتی که نازکان. «هناک من تغییر»، اگر اینجا تغییری هم باشد، «یبقی فی حدود تعدیل طفیف، تخفیف تف...» متففین. کم سبک که ملحق میشود به اجزای تفصیلی «و لا یسیب الجوهر». اصابت تذکر اصل. این کتابی که ما داریم از خطیب قزوینیه. یک خورده جابجایی کوچولویی هم باشه، دیگه جدی نیست. مسیر عوض نکرد.
بحث سوم: دلالت اصطلاح در حقبه ما بعد از خطیب قزوینی تا امروز. «الی یومنا هذا». تا امروز. این که تازه است. این کتاب ۲۰۰۳؟ ۱۰، ۱۲. چقدر ما وضعمان خراب است که کتابی که مال ۱۲ سال، ۱۴ سال پیش است، کتاب خیلی دیگه جدید است. این اصلاً هیچکس حالا خبر ندارد این کتاب آمده. تو دانشگاهها هر ۲۰ سال درو میشود. کتاب را قشنگ بعد میفرستند خمیر میشود. بعدیها میآید. ۷۳۴ تا امروز. بله. آشکار میشود این حقبهای که جدا واسه است. ولكن تقنینی که قزوینی او را اعجاز کرده، منجز و دونسته، یک اصطلاحی که او تعریف کرده و اینها باعث شده که جایگاه بدیع از دو علم معانی و بیان پایینتر بیاید و تابع و ذیل برای آن دو تا بشود. به خاطر اینکه بلاغت تعلیمی است و کتب بلاغت هم تعلیمی بر عموم است و محکوم است به تابع مطابقت به آنچه مقدمه آمده. تا آنجا که نکات خاصی ندارد. میخواهم درگیر متن نشویم که الکی ذهنمان را پر نکنیم. معاملات افاده. خوب نکته خاصی اینجا از بعد ختم قزوینی، آنچه که تو کتابها و اینها آمده، همان مبانی است و هی رویش کار کردند، برایش شاخ و برگ و نصوص پیدا کردند و این. تا اینجا ماشاءالله. بقیهاش هم الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...