‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم
در علم بدیع، بحث ما پیرامون «محسنات معنویه» خواهد بود. در ابتدای کار، محسنات معنوی چند نوعاند: طباق و مقابله، توریه، تجاهل العارف، لف و نشر (که همان مراعات نظیر است)، تأکید مدح به آنچه شبیه ذم است، تأکید ذم به آنچه شبیه مدح است، حسن تعلیل و ارشاد.
به حول و قوه الهی، این بحث را شروع میکنیم. انشاءالله هر فصلی که تمام شد، هر بخشی از این هشت مورد را با مثالهای قرآنی و نهجالبلاغهایش بیان خواهیم کرد. اینکه ایشان از علم بدیع شروع کردهاند، جذابیتش بیشتر است؛ یعنی آدم را میکشد و میبرد. چون علم معانی، مخصوصاً بحث اولش که بحثهای علمی و اینهاست، خیلی خستهکننده است. با شوق و ذوق میآیم سراغ بلاغت، صنعت خمس منطق که اصل ماجرا را در آن برهان، مغالطه و جذابیتهای آنجا میبینیم. آنقدر آن اول کش و واکش دارد، حرفهای الکی، اصطلاحات و جعلیات و اینها، که طرف وقتی آنجا میرسد، انرژی ندارد و لذتی نمیبرد. اینجا هم خوشبختانه از اینجا شروع کرده و از اول بحث، سراغ جذابیتهای کار و مثالهای قشنگ و زیبای قرآنی میرویم که انشاءالله لذتش را خواهیم برد.
طباق خیلی منظم است. ببینید چقدر قشنگ، اول اسماء طباق را آورده، بعد تعریف طباق را آورده (تعریف لغویش، تعریف اصطلاحیش)، بعد صور طباق را آورده (یک طباق حقیقی داریم، یک طباق مجازی). خود طباق سه نوع (چهار نوع) معنوی دارد. بعد اقسام طباق را آورده است: طباق ایجاب، طباق سلب. بعد آنچه ملحق به طباق میشود: طباق خفی، ایهام تضاد.
بعد، اهمیت و جایگاهش. واقعاً یکی از کتابهای علم بلاغت است. خدا خیر رفقا و دوستانی که زحمت کشیدند و کتاب را کتابش کردند و به آن "کتابیت" دادند، چون کار ما راحت شد، از جزوه.
اسماء عدیدهای برش اطلاق شده است؛ یکی از آنها تطبیق، طباق، تضاد، مطابقه، تکافؤ. این پنج اسم را به آن نسبت دادهاند. تکافؤ هم که معلوم است یعنی چه؟ همکفبودن، دو چیزی که کففیت دارند.
تعریفش چیست؟ تعریف لغویش: خلیل گفته است: «طابقت بین شیئین فی الدرع». یعنی «إذا جمعت بینهما علی حذو واحد». «طابقت بین شیئین» یعنی بین دو تا چیز مطابقت بین این دو را جمع بکنم بر حذو واحد. روی پاشنه، کفش؛ روی مسیر، قدم؛ روی پاشنه، روی اسلوب و پایه؛ و «ألزقتُما» این دو تا را به هم بچسبانم. الزاق چسباندن است. پس مطابقت دو چیز به هم چسباندن، دو چیز را به هم متصل کردن است. در «لسان العرب» گفته است: «طابق الشیئان شیئان یعنی تساوی دو شیء». با مطابقت و مساویند. مطابقت موافقت است، تطابق اتفاق است. «طابقتَ بین شیئین» یعنی این دو تا را بر یک حذو واحد قرار دهم و آن دو تا را به هم بچسبانم. مطابقت یعنی مشی در قید، قدم گذاشتن در قید. مطابقت این است که «الفرس رجله فی موضع یده». کسی مرتب برود جلو. ببینید اسب دو تا دست دارد، دو تا پا دارد دیگر؛ چهارپا. ما میگوییم و اینها. دو تایش دست و دو تایش پا. لذا بین کتف و ران تفاوت است دیگر. شما در گوسفند میگویید دو تا کتف، دو تا دست، دو تا پا. کتف گوسفند برای ما که هر چهار تا پاست فرقی نمیکند. دو تای بالا دست.
خدمت شما عرض کنم که حالا وقتی که اسب دستش را که برداشت، پایش را آورد و گذاشت جای دستش، مطابقت است. مطابقت الفرس فی جریه، وضع رجلیه مواضع قدمیه. پاهاش را بگذارد جای دستهایش، مرتب برود جلو. جای پای اسب، جای دستش را دقیقاً پایش را بگذارد روی همان. این را میگویند مطابقت الفرس فی جریه، در حرکتش «مطابقه». خب، این تعریف لغویش است.
تعریف اصطلاحیش چیست؟ در اصطلاح به چه معناست؟ «وحبّت المهندس» که حالا کی بوده؟ نمیدانم. یکی از مشکلات این است دیگر. حوزه ما ربط خیلی کاری با الازهر و خروجیهای اینها را ندارد. یک آمار دیشب میخواندم که وهابیها روزی ده هزار عنوان کتاب چاپ میکنند. روزی ده هزار عنوان کتاب در سال گذشته اینطور بود. روزی! روزی ده هزار عنوان کتاب! نمیدانم ما روزی هزار تا کتاب هم ... خب اینها را کی میزند؟ الازهر میزند، مدینه میزند. خوب ما نسبتمان با اینها چیست؟ بالاخره نسبت دارند. وهابی نیستند. حرفهای تُند وهابی! جمهوری اسلامی هر کتابی که چاپ میشود، دارد افکار امام خمینی را ... بالاخره مهم این است که آن چارچوبها رعایت شود و حرفی بیاید که این را تأیید کند. خبر داریم که چی چاپ میشود؟ نه. خبر داریم جدیدترین حرفا چیست؟ جدیدترین کتابها چیست؟ غذای روزشان چیست؟ ما حتی از دانشگاههای خودمان هم خبر نداریم بهترین حرفها در دانشگاههای خودمان چیست؟ شبهات روز دانشگاههای خودمان، مشکلات مردم خودمان الان مشکلشان چیست؟ در بحث نیازسنجی خیلی عقبیم. خیلی!
در «موجب مصطلحات» گفته که "جمع بین ضدین یا دو تا معنای متقابل در یک جمله". شما دو تا ضد را کنار هم در یک جمله بیاوری، میشود تطابق، طباق. دو تا کلمه ضد با همدیگر در یک جمله بیاید. در «ایضاح» هم گفته که "متضادین با هم جمع شوند"، یعنی دو تا معنای متقابل در یک جمله. خواب و بیدار، ترش و شیرین، شور و شیرین، چه میدانم، سرد و گرم، سفید و سیاه، بفرمایید حیات و موت (در قرآن فراوان است)، دنیا و آخرت، روز و شب، لیل و نهار، نور و ظلمت، مؤمن و کافر. و کتب بلاغت، بر این تعریف هیچ تعدیل یا شرحی وارد نکردهاند. اینهایی که گفتم حالا این «ایضاح» مال خطیب قزوینی بود. خاطرتان هم هست دیگر؟ گفتیم که امروزیها دیگر بلاغت، همان سبک خطیب قزوینی نیست. خیلی چیزها جابجا شده. و اینجا میبینید که تعریفی که خطیب قزوینی آورده، تعریف رایی است.
دکتر عبدالعزیز عتیق نظرش این است که بین تسمیه لغوی و تسمیه اصطلاحی، هیچ مناسبتی نیست. چون میگوید دقیقاً بیا جای این بنشیند. "پای ضد با هم یک جا جمع میشود". بله، دست و پا مطابقت است. اینجا دقیقاً تضاد است. غیر از اینکه استنتاج او خالی از ضعف و تحویل تفسیر نیست. و اگر معنای اصطلاحی به معنای قاموسی گردد، به لطف صنعت، مناسبت کبری بین دو تا معنا دیده میشود. مگر نمیبیند دکتر عتیق در وضع «رجل مُوضع قدم» چیزی از جمع بین متضادین دست میدهد؟ دست و پا، اینها تضاد نیست. سپس آیا نمیبیند شباهتی بین «مشی مُقیّد راسف فی قیوده رصفة»؟ کسی که پابند بسته حرکت میکند. زندانیها را دیدهاید؟ این را میگویند تطابق، مطابقت. این زندانیها که پاهایشان را بستهاند. حالا خود این، تویش تضاد نیست؟ طرف هم دارد میرود، هم پایش بسته است. تضاد است دیگر. و بین کاتب و شاعر که اینها مطابقت میدهند در کلامشان.
خوب صحبت چیست؟ بله، یک طباق حقیقی است. آنی است که دو طرفش دو لفظ متضاد باشند در حقیقت. یعنی حقیقتاً متضاد حقیقی. دو طرف تضاد، حقیقتاً متضاد. حالا گاهی دو اسماند، گاهی دو فعلاند، گاهی دو حرفاند و گاهی هم مختلفاند.
اگر دو اسم باشند، سوره کهف، آیه ۱۸: «تحسبهم ایقاظاً وهم رقود». ترجمه بفرمایید. یغظان، یغوان، حیّ بن یغظان. یک کتاب بوعلی سینا دارد. «علی بن یغظان». کل کتابش داستان است. با تشبیه. بوعلی هم واقعاً اعجوبهای بوده در آن دوره. آمده یک رمان فلسفی نوشته است: شهوت و غضب و خیال و وهم. همه در این کتاب است. در قالب داستان «حیّ بن یغظان». زنده، پسر بیدار. یغْظان یعنی بیدار. بله، خواندهام. کتاب ترجمه... عرض کنم که کتابش آره البته با مبانی فلسفی خودش. بله، طبیعتگرایانه است. یعنی حکمت متعالیه نیست. یعنی جا دارد که فیلمش ساخته شود، کارتونش ساخته شود. یغظان جمعش میشود ایقاظ. «تحسبهم ایقاظاً» میگویند کسی خوابش نمیبرد، این آیه را چند بار بخواند میخوابد. کسی بیخوابی گرفته، از مجربات هم هست. تجربه کردهاید؟ برخی گفتهاند که آیا آخر سوره کهف... سوره کهف ربط عجیب و غریبی به خواب و بیداری دارد. از اس سوره که امام مجتبی (ع) قبل از خواب میخواندند. هر شب سوره کهف. ربط به خواب. چون خود اصحاب کهف هم به خواب طولانی رفتند. و آیا آخرش هم کسی بخواند... آیا آخرش هم که بخواند، هر وقت بخواهد بیدار... آیه قبل از آیه ۱۰۹ را کسی بخواند، به نیت خواب رفتن، خواب میرود. آیه آخر را بخواند، به نیت بیدار. بله، ۱۰۹ برای خواب رفتن و آیه برای بیدار شدن. این آیه را برای خواب رفتن...
خب یعنی چه؟ «تحسبهم ایقاظاً وهم رقود». میبینیشان. «تحسباً» از ماده چیست؟ خب یعنی چه؟ مال ادبیات ۶۰درصدی است. «تحسبو» حساب میشوی. تح... آها، حساب میکنی آنها را. دو مفعولی هم هست. حساب میکنی آنها را بیداران، در حالی که رقو... در حالی که خواباناند. راغب: «تحسبهم ایقاظاً وهم رقود». مَرقد که میگویند، مَرقد محل خواب. محل رقو. یعنی امام معصوم اینجا خوابیدهاند. سوره کهف را میخواند. آیهای هم در مورد ساختن حرم است در سوره کهف: «فتخذوا علیه مسجداً». گفتند که روی محل خواب اصحاب کهف مسجدی بساز. مَرقد، مَرقَد اصحاب کهف، مَرقد امام. «تحسبهم ایقاظاً»؛ آنها را بیدارانی حساب میکنی، در حالی که خواباناند. خب اینجا تضادمان کجاست؟ «ایقاظاً» و «رقود». تضادم چه تضادی است؟ حقیقی و بین دو تا اسم.
یک وقتی بین دو تا فعل است: «وأنه هو أضحک وأبکی، وأنه هو أمات وأحیا». میگریاند و میخنداند. اولاً خنداندن را گفته. آها، آن هم باز آیه دیگری است. بله، یشفی. پس «أضحک وأبکی، أمات وأحیا» کُلّها در قالب فعل آمده است.
گاهی بین دو تا حرف است: «ولهن مثل الذی علیهن». «له» ما بود یا «علیه» ما؟ «لهن علیه» بر آنهاست، مثل برای ایشان است، مثل چیزی که بر ایشان است. یعنی همانقدری که تکلیف دارند، حق دارند. خب این «له» و «علیه» دو تا حرف متضادند. پس انطباق در حروف.
آیا مختلف؟ یکی فعل است، یکی اسم. مثلاً «وأحی الموتی بإذن الله». «وأحی الموتی بإذن الله». اوحی یعنی چه؟ حساب سوره ۱۳. زنده میکنم. «أَوْهَيَ» جذب پیدا کرده به دلیل ماقبل. «اُحيي» مرده را زنده میکنم به اذن خدا. لفظ اول «أُحيي» و لفظ دوم «المَوتی».
طباق مجازی: دو طرفش تضاد داریم، ولی تضاد حقیقی نیست. مجازی. «اللّهمّ السافلین، فجعل عالیها سافلها». خب، دو طرف مجازی باشد، حقیقی مثل چی؟ «او مَن کان میتاً فأحییناه». اینجا هم موت میت مثل «مّیتة». این آیه قشنگ است. میت به معنای موت نیست. به معنای میته. اول «مَن کان میتاً»، میت در برابر حی است. کسی که مرده است، ما زندهاش میکنیم. هم مردهاش اینجا مجازی است، هم زنده. مرده یعنی کافر، زنده یعنی مؤمن. «یُخرج الحیّ من المیت». چند تا چیز هم میتواند باشد. آن یک علم است. آن مال علم بدیع طباق است و از محسنات اسمیه. بله بله. مفسران این آیه را تفسیر کردهاند به اینکه کنایه روی معنای مقصود طباق، طباق مجازی است. و اگر اخذ شود دو لفظ به نحو حقیقت، طباق بین اسم و فعل قائم است.
«خداوند بن جعفر» اسم این را گذاشته تکافؤ. و مثالی هم برایش آورده است. گفته: «إذا نحن سرنا بین شرقٍ ومغربٍ / تحرک یقظان التراب ونائمه». شرق و غرب، یغظان و نائم، اینها مطابقت دارند. نسبتشان بر تراب مجازی مجازی حقیقی نیست. حرکت کرد وقتی که ما سیر میکنیم بین شرق و غرب، خاک خواب و خاک بیدار حرکت میکند، بلند میشود. و اگر نگاه کنیم، حقیقت امتناع ندارد طباق بین یغظان و نائم و شرق.
سومین طباق، طباق معنوی است. آنی است که مقابله در آن بین شیء و ضدش در معنا باشد، نه در لفظ. بهترین مثال برایش هم این آیه است: «قالوا ما أنتم إلا بشر مثلنا». نه، یغظان و نائم را گفت مجازی است. گفت اگر بخواهیم حقیقی هم نگاه کنیم، هر چهار تایش درست است. حقیقی با همدیگر. نه اینجا به اعتبار یغظان. خود یغظان و نائم که حقیقتاً با هم تضاد دارد. خاک خواب، خاک مرده. مجازند. و باز با هم تضادند. «ما أنتم إلا بشر مثلنا، وما أنزل الرحمن من شیء إن أنتم إلا تکذبون. قالوا ربنا یعلم إنا إلیکم لمرسلون.» آیه دوم معنایش این است که خدا میداند که ما راست میگوییم. به این وسیله، تضاد معنایی بین این دو تا آیه تام میشود. هرچند تضاد بین دو تا لفظ مفقود باشد. یعنی دو تا لفظ متضاد، دو تا معنای متضاد داریم. یک آیه میگوید شما دروغ میگویید. اینها گفتند شما دروغ میگویید. آیا بعد میگوید ما میگوییم راست میگوییم.
اینها محتوایی با هم طباق دارند. اقسام طباق چیست؟ یک طباق، طباق ایجاب است. آن چیزی است که ضدان را ایجاباً و سلباً درش مختلف نیستند. مثل «خیر المال عین ساهرة لعین نائمة». بهترین مال، چشم بیدار است برای چشمی که خواب. ساحر بیدار، شب زندهدار. آن «عین الساهرة» به نظرم طلا باشد. برای چشم بهترین مال طلایی است که شب و بیدار است برای چشمی که شب خواب. اینجا ساحران... تقسیمبندی صورت حقیقی، مجازی، معنوی، مجازی و معنوی، قالب کار این اقسام. یکیش حالا ایجاب است، یکیش سلب است. طلایی است که شب بیدار است برای چشمی که شب خواب است. «لَعِین» کجاست؟ «لعین الله، لعین نائم». پس این قول مشتمل بر شیء و ضد ساحره و نائمه.
یک طباق هم طباق سلب است. جمع بین دو تا فعل برای یک مصدر. یعنی دو تا فعل منفی و مثبت برای مصدر را بیاور. درباره این هم میشود طباق سلب. حالا میتواند از آن طرف حقیقی باشد، مجازی باشد، معنوی باشد. طبق این فعل «یعلمون» اثبات شده. «الذین یعلمون والذین لا یعلمون». طرف اول اثبات، طرف دوم نفی است. یک وقت هم دو طرفش امر و نهی است: «فلا الناس واخشونه». حالا منفی مثبت بود، امر و نهی باشد. نترسید. نه بترسید از مردم. نترسید، از من بترسید. که ما صبح تا شب داریم از ادوات بلاغی استفاده میکنیم. صبح تا شب همه اینها را داریم میگوییم: «کلامم را با او نمیروی، با من میروی». «شما با ایشان جایی نمیروی، هرجا خواستی با خودم میروی.»
چطور مرا هم رفتن و نرفتن را توجه امر کرده است. یا از مثالهای دیگر: «تعلم ما فی نفسی ولا أعلم ما فی نفسک». تو آنی که در نفس من است میدانی و من آنچه در نفس توست نمیدانم. اینجا فی النفس، المن. تو یکیش مثبت است، تو یکیش منفی است.
خب، بعضی چیزها ملحق به طباق میشود. یکیش طباق خفی است. آن چیزی است که درش مطابقت خفی باشد برای تعلق یکی از دو رکن به آنچه مقابل دیگری است. به تعلق سببیت. مثل چی؟ «أشداء ورحماء». «أشدا» ضد «رحما» نیست، ولی ملازمت دارد. شدت... ببینید رحمت ضدش چیست؟ رحمت مقتضای لینت دارد. لینت ضد شدت است. این را که ضد مستقیمش است، نیاورده. ملازم ضدش را آورده. «أشداء علی الکفار رحماء بینهم». رحمت مقابل شدت نیست، ولی مسبَّب از لینی است که ضد شدت است. یعنی از لین شکل میگیرد. لین هم ضد شدت است. ولی خود ضد شدت را که لین است، نیاورده، رحمت آورده. ببینید این است که میشود تدبر. الان ما باید اینجا چه تدبری بکنیم؟ ببینیم چرا نگفته «أشداء علی الکفار و لینون بینهم»؟ چرا «لین» را نگفته و گفته: «رحماء بینهم»؟ اگر بخواهد باشد اینجوری باید باشد. پس یک نکتهای در «رحماء» رحمت را باید دید که ضدش چیست؟ خود ضد رحمت چیست؟ یک در رحمت، لعنت دیگر هم دارد. «رحیم بالمؤمنین شدید» هم میآید. «رحیم و شدید». فکر کن «شدید العقاب و رحیم». غضبان؟ چرا رحمان و قض... غضبان جمع غضبان چی میشود؟ فعلان جمع چی میشود؟ عطشان میشود عطاشا. عطاش هم میآید. رحمان بشود رحام. غضبان بشود قضات یا غضابا. و فردا اقذاب. حالا باید دید استعمال شدید کدام. خودشان تو مادههاشان گاهی تفاوتهایی هست. هیجان دلالت میکند بر عاطفه. دلالت طباق خفیفه.
ایهام تضاد هم یکی از چیزهایی است که ملحق به طباق میشود. آن چیزی است که جمع میشود در آن بین دو معنای غیر متقابل که تعبیر میشود از آن دو به متقابل، از معنای آن دو معنای حقیقی. این دو تا با همدیگر تقابلند. مثل چی؟ «لا تعجبی یا سلم من رجل / ضَحِکَ المشیبُ برأسه فبکی». اراده کرده «دِبل» به «ضحک المشیب برأسه»؛ ظهور شیب را. ظهور تام مشیب. پیرمرد. کأنّه این موی سفید میشود، انگار دارد میخندد. خود طرف آمد دید که «ضحک المشیب»، انگار این موی سفید روی سرش خنده کرد. او که دید موی سفید روی سرش خنده کرد، خودش گریه کرد. موی سرش خندان و او گریان. نحوی این انگار موی سر که ظهور پیدا کرد، انگار سفید دندان چطور میخندد، سفیدش میزند بیرون. انگار این موی سر خندیده. این سفیدی دندان زده بیرون. میشود تشبیه. «دِبل» دیگر. دِبل که امام رضا (ع) پیراهنی که درش هزار شب نماز شب خوانده بودند و تقدیم کردند با آن تعابیر که فرمودند: "تو مؤید به روحالقدسی تا وقتی که زبانت در خدمت ماست". جناب دبل - رضوان الله علیه - در اوج هنروَری و هنربازی است که حضرت اینطور در موردش بفرمایند. قشنگ... بله.
خوب پس، تقابلی بین «بکی» و «ظهور شیب» نیست. گریه با سفید شدن مو که تضاد ندارد. تضادسازی کرده. سفید شدن مو را تشبیه کرده به سفیدی دندان و خنده. این خنده و گریه را هم آورده اینجا. «ضحک» به معنای حقیقیش متضاد با «بکائه» نیست. یک بکای حقیقی داریم، یک خنده مجازی استعارهای تشبیهی. روشن است، آقا؟ دو تا متضاد حقیقی نیست. یعنی دو تا کلمه را نیاورده با هم. یکی را تشبیه کرده به خنده، یکی هم گریه واقعی را آورده. طرف واقعاً گریه میکند، ولی سرش انگار «ضحک المشیب برأسه». موی سفید در سر او خندید. بله، ایهام نگفتم مرتضی. ایهام تضاد نه. یعنی انگار دارد تضاد میرساند. درک تضاد واقعی نیست. خودمان تضادسازی میکنیم. واقعاً دارد گریه میکند، ولی سرش واقعاً خندیده؟ موی سفید واقعاً خندیده؟ نه، مجازاً. موی سفید دارد میخندد. او هم حقیقتاً دارد گریه میکند.
خوب، اهمیت و جایگاهش. حالا در مورد طباق باید بگوییم که طباق به ضرورت حذف لفظی فقط نیست. طرح یعنی یک خوشگذرانی. طرف اعتراف مطلق خوشگذران دادن. "خوشگذران" میگویند یعنی یک چیز حالا خوش است، خوب است. همچین قشنگ. اینها فقط خالی نیست تعبیر حرکت متوجه "متوحش". بلکه در بسیاری از حالات، یک تعبیر است. در بسیاری از اوقات از حرکت نفسیه متوجه آتش به پا کردن، شعلهور شدن و ستیز بین "ما هو کائن" و "ما یجب أن یکون". یک درگیری است. ستیزه گرفتن. یک کُشتی. یک سَرشاخ شدن بین آنچه که هست و بین آنچه باید باشد. بین "راهن" و "متوقع". بین اونی که هست تو دستمونه و بین اونی که توقعش میرود. و "المُبدِع" و "المُبدَع یَجلب الیه لتصویر هُوِیّ القائم بین ما هو مرفوض و مستقبل معمول". آن کسی که دارد اینجا، این مبدع، آن کسی که صاحب علم بدیع است، دارد این را به کار میبرد برای اینکه آن واقعهای که مرفوض، ترک شده است، رغبتی به آن نیست، آن را در برابر مستقبل معمول، آیندهای که امید بهش هست که اتفاق بیفتد، درباره آن. پس ما خیلی وقتها توی تضاد کنار هم بیاوریم خوشگل باشد، میخواهیم بگوییم بین چیزی که کسب باید شود، آنچه که باید باشد. فقر امروز و ثروت فردا. سیاهی امروز و سفیدی فردا. آن بابا مستند انتخاباتیاش را که ساخت که با همین هم رأی آورد این بود: "زمستان میرود و بهار میآید". ما بهاریم. پس از این سالهای خزان. و کلیدی داریم برای این همه قفل. تضاد با دیگران تضاد است. "این کلید، آنها همه قفلاند". "این کلید، آنها همه قفلاند". "دوستی با دنیاست". "آنها بستن در دنیا". "این تحلیل". "آنها تحریماند". «همه آنها» یعنی تحریمهای بیشتر. بله. خدا عقل سالم دهد به بدن سالم که دیگر کسی بهش رأی ندهد. ما بدن سالم نمیبینیم. زیاد برخورد داریم، میبینیم به مردم. بدن آرزو رفته به قصد از آن عمل است بر بنای عالم مخالف برای آنچه که قائم عالم است. یعنی اونی که الان داریم، این را تبدیل به احسن بکنیم. تبدیل بهتر بشود. خیلی از خودش هم سعی کرده اینجا راهن و متوقع، واقع مرفوض، مستقبل معمول. خیلی خودش هم با طباق جملات را نوشته: «بین ما هو کائن و ما یجب أن یکون». چند تا طباق اینجا به کار برده. «فک صورت متعارضات کشف عن غلیان داخلیه و رَفْعٌ للأمر الواقع». اینکه آدم متعارضات زیاد میآورد، آن غلیان داخلیش را شفا میدهد، آرام میکند و امر واقع را ترک میکند. یک جور اعتراض آدم میتواند با طباق برساند.
دو قطبیسازی و اینها همه همین است دیگر. «ما اینجوری نخواهیم کرد». «اینجوری شعار انتخاباتی چیست؟ همهاش ما مثل اینها نیستیم که اینجور کنیم». میگوید که ما فلان نیستیم. «من رمال ندارم». «من خواب نمیبینم». «من عصای موسی ندارم». دیگر بفرمایید. همه اینها همهاش دو قطبی است دیگر. چهار سال تبلیغات انتخاباتی دارد صورت میگیرد. یعنی ستاد انتخاباتی در واقع! طرف از وقتی که رأی آورده، احساس کرده که من از الان تأیید صلاحیت شورای نگهبان شدهام برای چهار سال بعد. فعالیت انتخاباتی بکند. شعار انتخاباتی دارد. تمریناتی دارد. انشاءالله عزیزان تمریناتش را عطف به ما سبق که حل میفرمودند، ملحق میکنند به همان. اگر آن جزو معلومات بوده، این هم معدوم میشود. اگر جزو موجودات بوده، این هم موجودات میشود. و یک سری مباحث ط اگر بشود بر نهجالبلاغه. نهجالبلاغه الی ماشاءالله درش طباق مخزن است. بین دنیا و آخرت، مرگ و زندگی. بله، حالم به معنای حلم را حالا شکیبایی، خواب. اینها همه را در موردش گفتند. خریدن از «قاص» و «احلام»، حالت ساکن، راکد. حالت بدون حرکت، ساکن و راکد. و آدم وقتی خواب است، اینطور است. آدم حلیم هم اینطور است دیگر. آدم وقتی خواب است، راکد است. آدم حلیم هم راکد است. حرکتی در برابر افعال دیگران ندارد. افعالی که باید او را به حرکت وادار بکند، یک حرکت غیرمعقول. نه، او حرکت غیرمعقولی انجام نمیدهد. خوب بود آقا؟ چسبید الحمدلله. میشود باهاش شور ایجاد کرد. تقابلها، انقلاب، حرکتهای انقلابی، هیجانی، اعتراضی معمولاً با این طباقها تضادهایی است که نشان میدهد دوران خودرأیی، بیقانونی، استکبار، خودشیفتگی تمام میشود. «ما خودشیفته نیستیم». «ما فلان. من تحریم را کاغذ پاره میدانم». نمیدانم نامش دو قطبیتبار. الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...