!! توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تولید شده است !!
بسم الله الرحمن الرحیم. روایتی که مربوط به روایت قبلی، جلسه پیش خوندیم، مربوط به ابن ذبیحین بود. این روایت دیگری است از فضل بن شاذان -رحمۀ الله علیه- از امام رضا -علیه السلام-. مربوط به آن، آن تمام شده، ولی این مربوط به جناب فضل است. میفرماید: «سمعتُ الرضا -علیه السلام-» از امام رضا -علیه السلام- شنیدم. «یقولُ: لمّا أمر الله عزّ و جلّ ابراهیم -علیه السلام- مکانَ ابنه اسماعیل الکَبْشَ الذی انزلهُ علیه.» وقتی خدای تبارک و تعالی امر کرد جناب ابراهیم -علیه السلام- را که به جای پسرش اسماعیل گوسفندی سر ببَرَد، آن گوسفندی که نازل کرده بود -حالا خدا گوسفند هم نازل میکنه!- «الکبشُ الذی انزلهُ»، گوسفندی که بر او نازل کرده. قبلاً هم خوندیم که این گوسفند چهل سال در بهشت چریده بود. این معلوم میشود که انزال لزوماً از آسمان به معنای ظاهری نیست، مثل باران. این که از یک عالَمی برای عالَمِ ماده، مثل برزخ، مثل بهشت، چیزی بیاید، این هم میشود «انزال». لزوماً نباید از این موقعیت مکانی و اینها توش باشه. چهبسا از آسمان هم نیامده، گوسفند یک دستی که از روی زمین، مثلاً از توی کوه درآمده، بر فرض. ولی چون از بهشت دارد میآید، تعبیر «انزال» میشود. چون از عالَم بالایی دارد پایین میآید.
خب، وقتی خدای متعال امر کرد که جناب ابراهیم این را سر ببَرَد، ابراهیم -علیه السلام- ««ان یکون قد ذَبَحَ ابنه اسماعیل بیده»؛ آن موقع حضرت ابراهیم تمنا کرد که خودش با دست خودش اسماعیل را سر ببَرَد. گوسفند آمده، میگه: «نه! باز هیچی سر بریدن اسماعیل نمیشه.» «و انه لم یؤمر بذبح الکبش مکانه.» و با خودش آرزو کرد که ایکاش امر نمیشد به اینکه گوسفند را به جای اسماعیل سر ببَرَد. ببین! اینها تو چه مقامیه! واقعاً افسانه تصورش محاله، چهبرسد به تصدیقش. بچهی محبوبی که کسی تقریباً -جناب ابراهیم در حول و حوش صد سالگی پدر شده- حول و حوش صد سالگی. بچه به محض اینکه دنیا آمده، مأمور شده که اینها رو ببرد توی بیابون رها کند. بچه را، مادرش برگردد بیاید فلسطین. از مکه تا فلسطین -طبق قولی که ایشون… فلسطین که احتمالاً خیلی بالاست، چون قبرشان در فلسطین، الخلیل قبر جناب ابراهیم است- از فلسطین بیاید مکه. بچه را توی بیابون، زن و بچه را رها کند. بچهای که تقریباً توی صد سالگی تازه پدرش... برگردد برود فلسطین. تقریباً بعد سیزده سال منع از دیدن بچه برداشته میشود. میآید که بچه را ببیند. توی راه سه بار خواب میبیند که دارد بچه را سر میبَرَد. به محض اینکه به بچه میرسد، میگوید: «باباجان! من دیدم که -اولین زن، فاصله دیدم که دارم سرت رو میبَرَم.» قبل از قضیه خانهسازی بوده. بله. خیلی، خیلی، بله. به محض اینکه میرسد، ظاهراً آن هم بعد از این است. وقتی که دیگر این برداشته میشود، من عشق قربانی را که انجام میدهم... بله. دیگر مأمور بوده به اینکه توی منطقه دیگری زندگی بکند. آنجا چون بالاخره وضعیت حکومت و جایگاه مخصوص خودشان را داشتند در منطقهای که بودند. علی ایّحال میآید مأمور میشود، توی راه، حول و حوش ۱۱۳ سالشه ایشون. یک فرزند رشید زیبایی مثل اسماعیل را با این وضعیت میآورد، میبرد. تازه گوسفند آمده. تازه آن چاقو را وقتی میکِشد -صفایی میفرماید که اینجاست که آدم خودشو نشون میده- این جوجهها. چاقو رو میکِشد _روی_ گلوی اسماعیل نمیبُرَد. میزَنَد به سنگ. اینکه میزَنَد به سنگ، خیلی توش حرفه؛ یعنی میخوام ببرم. وقتی انسان تکلیفی انجام میدهد ولی نمیخواهد اینجوری بشه. پدر ما، ما رو میفرستاد دم خونه عمهمون، میگفت: «برو عمهت رو صدا کن.» ما پسرعممون قهر بودیم -بچه بودیم- ما میرفتیم پشت در، با ناخن در میزدیم. «در زدیم، در وا نکرد.» وقتی کسی نمیخواد تکلیفو انجام بده، یعنی میخواد فقط تکلیفو رفع کنه، این میشه. دل نیست. حالا اینی که داره بچه رو سر میبَرَد، چاقو رو میزَنَد، اون دو نیم میشود دوباره. میآید با قوت. بعد تازه گوسفند آمده، میگه تمنا کرد که خدایا! بازم هیچی اسماعیل نمیشد. اصلاً اینها قابل فهم نیست. تازه، او شیعه امیرالمؤمنینه ابراهیم، این شیعه خالص امیرالمؤمنینه. امیرالمؤمنین تو چه افقیه؟ در چه مقامی است؟
«لِیرْجَعَ الی قلبهِ ما یرْجَع الی قلبِ الوالِدِ الذی یَذبحُ اَعَزَّ وِلدِه بیدهِ.» تمنّی کرد: «ایکاش من اسماعیل رو سر میبردم.» رجوع کند به قلبش آنچه رجوع میکند به قلب پدری که بهترین فرزندانش را به دست خودش سر بریده است. «لیبلغَ ارفعَ درجاتِ اهلِ الثّوابِ علی المصائب.» تا به آن بالاترین درجه کسانی که در مصیبت اجر میبینند، به آن بالاترین درجهاش برسد. خب، این تمنّای جناب ابراهیم. «فَأوحَی اللهُ عزّ و جلّ الیه.» خدای تبارک و تعالی وحی کرد به جناب ابراهیم. «یا ابراهیمُ! من اَحَبُّ خلقِی الیک؟» «ابراهیم! محبوبترین بندگان من، مخلوقات من به تو کیه؟» خیلی زیباست! «فقالَ: یا ربّ! ما خلقتَ خَلقاً هو اَحَبُّ الیَّ مِن حبیبکَ محمّد.» اللهم صل علی... عرضه داشت: «خدایا! تو خلقی نداشتی که برای من عزیزتر از پیامبر اعظم باشه.» «فأوحَی اللهُ تعالی: هو اَحَبُّ الیکَ ام نفسُکَ؟» خدای تعالی به او وحی کرد که: «آیا او برا تو محبوبتره یا خودت؟ خودت رو بیشتر دوست داری؟» «قالَ: بل هو اَحَبُّ الیَّ من نفسی.» عرض شد: «از خودم _محبوبتره_» این هم واقعاً از عجایب. «بیشتر از خودم دوست دارم.» «قالَ: فولَدُهُ اَحَبُّ الیکَ ام ولدُکَ؟» فرمود: «فرزند او را بیشتر دوست داری یا فرزند خودت؟» «قالَ: بل ولدُهُ.» عرض داشت که: «فرزند او را.» «قالَ: فذبحُ ولدِهِ ظلماً علی ایدی اعدائِه اوجَعُ لقلبِکَ ام ذبحُ ولدِکَ بیدکَ فی طاعتی؟» فرمود: «اینی که فرزند او ذبح بشه با ظلم به دست دشمنان، این بیشتر دلت رو میسوزونه یا اینکه بچه تو به دست خودت در راه طاعت من ذبح بشه؟» «قالَ: یا ربّ! بل ذبحُ ولدِهِ ظلماً علی ایدی اعدائِه اوجَعُ.» «اینی که فرزند او ذبح بشه به دست دشمنانش، این بیشتر دل منو به درد میاره.» «قالَ: یا ابراهیمُ! فانَّ طائفهً من اُمّهِ محمّدٍ -اللهم صل علی-_ ستقتلُ الحسینَ ابنَهُ من بعدِهِ ظلماً و عدوانا. کما یُذبَحُ الکبشُ.» فرمود: «ابراهیم! یک طایفهای که اینها فکر میکنند از امت پیامبرند، میکُشَن حسین -پسر اون پیامبر- رو بعد از او ظلماً و عدوانا، اونجوری که یک چهارپا سر بریده میشه. با ظلم و عدوان فرزند او رو سر میبرند.» «و یسْتَوْجبونَ بذلکَ سخَطی.» به این واسطه مستوجب غضب من میشن. «فجزعَ ابراهیمُ -علیه السلام- لذلکَ و وَجِعَ قلبُهُ و اَقبلَ یبکی.» ابراهیم جزعی کرد برای او و متألّم شد و دردناک شد و شروع کرد گریه کردن. «فأوحَی اللهُ عزّ و جلّ الیه: یا ابراهیمُ! قدْ فَدَیْتُ جَزَعَکَ علی ابنِکَ اسماعیلَ لو ذَبَحتَهُ بیدکَ بِجَزَعِکَ علی الحسینِ و قَتْلِهِ.» عجیبی است! «ابراهیم! جایگزین کردی این جزعی که بر پسرت اسماعیل، اگر با دست خودت سرمیبُریدی به چه مرحلهای میخواستی برسی، چه درجهای میخواستی برسی، چه حزنی میخواست بیاد؟ این با این حزن نسبت به ماتم سیدالشهداء جبران شد.» این با همون به همون درجه، به همون مقام میرسه. این با این واقعه عاشورا، با این سینهزنیها، با این عزاداریها چه درجهای از قُرب رو خدای متعال سر میکنه برای ما؟ اون درجهای از قُرب که جناب ابراهیم باید بیاد فرزندش رو با دست خودش سر ببَره، اون آتشی که در دلش میخواست افکنده بشه، خدای متعال با شهادت اباعبدالله توی قلوب مؤمنین ایجاد کرد. اون درجه رو هم میده. لذا عقرب و طُرُق الی الله، حزن بر سیدالشهداست. توسل به سیدالشهداست.
همین پیادهروی برای زیارت اباعبدالله واقعاً اتفاق عظیمیست. «ذبح عظیم» دیگه! «و اوجبتُ لکَ ارفعَ درجاتِ اهلِ الثّوابِ علی المصائبِ.» «واجب شد، واجب کرد بر تو بالاترین درجات اهل ثواب بر مصائب را.» «و ذلکَ قولُ اللهِ عزّ و جلّ: و فدیناهُ بذیحٍ عظیمٍ.» همینه که تعبیر «فدیناه بذبحٍ عظیم» شده. جایگزین شد با ذبح عظیم. خب، ذبح شاید یک تعبیر این باشه: چرا ذبح عظیمه؟ یکی به خاطر درجهاش در قیاس با جناب اسماعیل، یعنی نسبت اسماعیل به ابراهیم و سیدالشهدا به رسول الله. یا نه! درجه خود حضرت سیدالشهدا نسبت به اسما... چند تا بچه؟ یک بچه دیگهش اینه که آنچه که در دل ابراهیم -حالا با چه بند و بساطی باید میاومد فرزندش رو سر میبُرید- آنچه در دل او میخواست واقع بشه، با ذبح عظیم در دلِ کائنات، عوالم ابناء بشر تا قیامت ایجاد شد. خدا بستری فراهم کرد برای قُرب به این نحو، با یک ذبح عظیم که در شعاع تاریخ تا ابد اینقدر کِشش داره که آنچه که ابراهیم میخواست با آن وضعی که شرح دادم -بعد از صد سالگی پدر شدن و بعد از سیزده سال رفتن و با دست خود سر بریدن و اینها، بعد از اونهمه رَم شیطان، فتنه سنگینی که ایشون بالاخره پشت سر گذاشت- اونی که میخواست آخرش حاصل بشه، با این غم و حزن بر سیدالشهدا همه اونا حاصل میشه. اینه که سفینه اباعبدالله اَسرع و اَقرب و اَوسع_ است. آنچه که به عنوان واسطه دنبالش میگشت جناب ابراهیم، برای همه در اختیار گذاشته شده در طول تاریخ، با یک عملیات بسیار ساده. مبتنی بر فطرت هم هست؛ یعنی واقعاً اگر انسان بشنوه این فجایع رو، این مصائب رو، متألم نشه، بیماره. یعنی هر دل سالمی، هر قلب غبار نگرفتهای، طبیعتاً واکنش نشون میده. اون مقدار قُربی که قرار بود با اون وضعیت حاصل بشه، حالا یک چیزهایی آدم میفهمه که اباعبدالله چه کرده با این واقعه عاشورا.
روایات، روایات فوقالعادهست. یکجا داره، بله! هم غریب هم جا داره. صدها سال تکتک اینها بشینه آدم بحث بکنه، بررسی بکنه، گفتگو بکنه.
خدا انشاءالله معرفت به اهلبیت، معرفت به اباعبدالله، اون حزن، اون ماتم مصیبت اباعبدالله رو نصیب ما بکنه. «مصیبت ما اعظم مصیبته علی اهل السماوات و الارض.» همچین مصیبتی که ما هم متألم بشیم، متأثر بشیم، به اون درجات از قُرب انشاءالله نائل بشیم به این واسطه. الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...