‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
خوب، اینجا مثالهایی از «تجاهل عارف» عرض میکردیم؛ خطبه ۲۲ نهجالبلاغه، سطر ۴: «یا خیبه الداعی من دعا والعالم أجیب و إنّی لراض من دعا و اعلم أجیب»؛ «اِلا ما» یعنی چه؟ یعنی «اِلی ما»، «اِلی ما»؟ آها! به کدام جهت اجابت میشود؟ یا «خیبه داعاً»... این «اِلا مَن» یعنی به کی؟ کجا جواب میدهند؟ مثلاً کی دعوت کدام دعوت را اجابت میکند؟ هر کی دعوت کرده، کیم داره، کی بوده؟ مگر این خودش تجاهل نیست؟ کی بوده؟ چکار کرده؟ مگر این چکار کرده؟ خودش توش تحقیر است؛ تجاهل عارف.
شما نمیدانید، بعدش: «کیف تصف الی صفتِ هذا عمائیق». واژه «عمائیق» را جستجو کنید؛ خطبه ۱۶۴. اما الفتن با عین ۱۶۴ را. دوران مشکل جابهجایی را داریم. «دماغ الفتن» خطبه ۱۶۵، سطر ۲۵، خطبه طاووس را شرح دادیم برای خطبه. گفتیم حالا اگر خواستید، انشاءالله حضرت اوصاف طاووس را که میگویند - میگویند همه عالم اگر جمع شوند، وصف طاووس را نمیتوانند بکنند، مخلوقی از مخلوقات کوچک خدا است - کی توقع دارد که خود ذات اقدس اله را وصف کند؟ «الفتن چگونه میرسد به وصف این صفت هذا»؟ به وصف این... این طاووس چگونه میرسد؟ «عمائیق فتن»، عمق درکها و فهمها و تیزبینیها و… آنها چه جوری میخواهند برسند به اینکه بفهمند طاووس چیست؟ «او تبلغه قرایع العقول أو تستنزف وصفه اقوال الواصفین و اقلّ و اجزائه قد أعجز الأوهام أن تُدرک»؛ تازه نسبت به طاووس، نسبت به کوچکترین اجزایش، اوهام نمیتواند درک بکند طاووس را. نسبت به کوچکترین اجزای یک موجود کوچکی از این عالم، همه جمع شوند نمیتوانند وصفش بکنند.
حالا بعد حضرت، آن فراز آخرش که دیوانهکننده است، گفتم مال دنیا بود، زیباییهای دنیا بود. تا اینجا آمدیم بخوانیم، آخرش میفرمایند که سطر ۳، آن آخر: «فلو شغلت قلبک» پایینش: «و لو شغلت قلبک ایها المستمع بالوصول الی ما یحجم علیک من تلک المناظر المنقه لزه قد نفسک شوقاً الیها». اگر میدانستی بهشت چه خبر است، اولاً که اینجا از شدت شوق نسبت به آن، درجا میمردی. «ولاء حملت من مجلسی هذا»؛ از کنار منِ امیرالمؤمنین بلند میشدی، میرفتی تو قبرستان مینشستی: «اعلام مجاورت أهل القبور استعجالاً بها»، بغل قبرها: «منم ببرید پیشین». اگر میدانستی بهشت چه خبر است. حالا بهشت، فردا دست و مست و اینها مهم نیست؛ ولی بدون کسی من چه خبر است.
بله، پدر استاد ما را خواب دیده بودم. آدم معمولی بود، ولی خوب آدم با تقوایی بود. توی برخی جهات سالی سه بار خمس میداد. انسان خاصی. ایشان را خواب دیده بودند، گفته بود که: «اگر تمام عمرم سجده کرده بودم که بیایم اینجا، فقط از دور نشانم بدهند که چه خبر است، ارزش داشت. حال همچین جایی به من دادند توی بهشت و اینها». بهشت را بهشت، آنهایی که از بهشت رد شدند: «اشتغال اهل الجنه بالجننه و اشتغال اهل الله...». با شیخ علی آقای شیرازی که اسمشان آمد، ایشان استاد نهجالبلاغه مرحوم شهید مطهری بود. بالای منبر داستان عجیبی سخنرانی میکرده، گفته: «مردم، دیشب خواب قیامت را دیدم»؛ خودش گریه میکرد. «مردم دیدم خیلی شلوغ است، همه زجه. حسابوکتاب سنگینی بود، همه زجه میزدند. من را برای حسابوکتاب آوردند، همه زجه میزدند. رسیدند، دیدند خوب خدا را شکر حسابم خوب بود. من را بردند بهشت». مردم دیگر ساکت شدند. ایشان دیگر داشت گریه میکرد، گفت: «که هر چی منتظر بودم از بهشت ردم کنند، ببرند پیش خدا، دیدم از بهشت ردم نکردند. من نبردم پیش اهل الله، دنبال کس دیگری میگردند». ما که درگیر بدبختیهای خدا هستیم. همان اولش «کیف تسلو؟»؛ سؤالی که ازت میکنند: «چگونه میخواهد برسد؟» تجاهل عارفه.
عبارت بعدی مثال معروفی که دیگر همهتان حفظید: این تیکه از خطبه امیرالمؤمنین -صلوات الله علیه- را، از خطبههای معروف سیاسی. خطبه ۸۱، عجیبیه، خیلی سوز دارد. اصلاً خطبه نهجالبلاغه اینطور است، خیلی سوز دارد. از رویش میخوانیم که یادتان بیاید چی بوده. خطبه ۱۰۰ و به اینجا میشود ۱۸۲، آخرش سطر ۲۹: «عین اخوان الذین رکبوا الطریق علی الحق عین عمار بن یاسر و عین ابن تیهان و عین الشادتین و عین نظرائهم من اخوانهم»؛ ۲۴۸ آخر صفحه: «الذین تعقدوا علی المنیه برؤوسهم الی الفجره». خیلی زیبا است.
حضرت گلایههایی از اصحاب میکنند. از امام زمان نکاتی میفرمایند، بعد از اصحاب گلایههایی میکنند، بعد میفرمایند که: «ما ضر اخواننا الذین صفک الدمائهم الا یکون الیوم احیاء؟» آنهایی که در صفین کشته شدند، امروز زنده نیستند. ضرر نکردند. چیزی ندارد امروز که بگوییم از آن جا ماندهاند: «یسقون القصص و یشربون الرتق»؛ امروز نیستند که خوراکشان غم و غصه باشد و نوشیدنیشان خون جگر. «قد والله لقوا الله فوفاهم اجورهم». خدا را ملاقات کردند، خدا اجرشان را داد. «احلهم دار الامر بعد خوفهم». «عین اخوان الذین رکوا»؛ برادران من که راه رفتند کجا و: «مزه علی الح»؛ پایانشان بر حق بود: «عین عمار»؛ عمار و حضرت «برادر من»، برادران من که اینها تا آخر بر حق بودند. «عین ابن تیهان»، تیهان. ابن تیهان کجاست؟ کلاغ از بزرگانی بود که در جنگ بدر شرکت داشت، بعداً در صفین کشته شد. «عین الشادتین»؛ خزیمه بن ثابت انصاری، خزیمه بن ثابت انصاری که پیامبر فرمودند که: «او یک شهادتش دو تا شهادت است». «شهادتین»؛ یک آیه قرآن همینطوری تثبیت شد دیگر. ابوبکر یکی از آیهها را فقط همین... این آمد دو تا شهادت قبول شد. «شهادتین»؛ دو تا شاهد است. دو شهادتین. «عین نظرائهم من اخوانهم»؛ کجایند نظیران ایشان از برادرانشان که: «تعاقدوا علی المنیه»؛ پیمان بسته بودند بر مرگ: «رؤوسهم الی الفجره»؛ سرهاشان را برای ستمگران برده بودند. اینجا برخی عزیزان منبری ما اشتباه ترجمه میکنند. یک وقتی هم رفتم تذکر بدهم، فرصت نشد. میخواستم بهشان بگویم چند باری، یک دو باری شریف است.
وقتی عزیزان، جالب گریز روضهشان هم میشود، میگویند حضرت با دست به صورت زدند. استفاده امیرالمؤمنین برای عمار، وقتی به صورت زدند، به طریق اولی برای امام حسین باید بزنیم. حالا آن بحث اعلا است، اینجا این نیست. «ضرب علی لیته»؛ «لِیت» شریف است. حضرت دست به محاسن زدند، «لحیة» نه «خدّ». شریفِ جنازه را زدند به گونه، به صورت، «غضا» زدند. به یاد حلال، محاسن. «فتح علی البک»؛ گریه طولانی.
بحث بعدی که در علم بدیع داریم که برخی اسمش را گذاشتهاند: «لف و نشر». تعریفش چیست؟ «ایزاح خطیب قزوینی» گفته که: «ذکر متعدد بر جهت تفصیل یا اجمال، سپس ذکر هر آنچه که برای هر کدام است بدون تعیین، سقطاً به اینکه شنونده خودش آن را برمیگرداند». مثلاً: «رفت و برگشت زود و دیر». رفت و برگشت زود و دیر یعنی چی؟ یعنی زود مال کدامه؟ بالا رفته. دیر مال کدامه؟ مال برگشت است. یعنی زود میروی، دیر برمیگردی. خب حالا بگوییم رفت و برگشت زود و دیر. حالا آن رفت و برگشت زود و دیر، به آن میگویند: «لف و نشر مرتب».
متشوش: بگوییم آقا رفت و برگشت، زود و دیر. یعنی زود برگردد به برگشت، دیر برگردد به رفت. جابهجا. خلاصه اینی که اینجوری میآید میشود: «لف و نشر». تألیف اینگونه کتابها کم و بیش اجر دنیوی و اخروی دارد. به نحو «لف و نشر مرتب»: مرتب کم و بیش اجر دنیوی و اخروی دارد؛ یعنی اجر دنیویاش کم، اخرویاش فراوان. به نحو «لف و نشر مشوش». اصطلاحات زیاد است توی این کشکولها و اینها. مثلاً خیلی از این کارها را میکنند. جنبه هنریه دیگر. جذابیت به کلام میدهد و...
خوب انواعش را عرض کردیم. یکیش «مرتب» است. یکیاش «مرتبی» که نشر در آن بر ترتیبِ طی باشد. همان طور که آمده، کلمه که اول آمده، حالا دو تا کلمه، سه تا کلمه، پنج تا کلمه، آنها که بعداً میآید برای توضیح اینها، هر کدام به ترتیب باشد. اولیه آنور برای اولی اینور، دومی آنور برای دومی اینور. مثالهاش سوره قصص. «به من رحمت سوره قصص، آیه ۷۳: از رحمت او این است که لیل و نهار را قرار داد، با این قصد لتسکنوا فیه؛ برای اینکه در آن ساکن باشید». در آن یعنی چی؟ در شب. «ولتغتوا من فضله»؛ کجا؟ در نهار. «لف و نشر مرتب». آیه جمع کرده بین لیل و نهار پس طی یا لف دارد، سپس نشر آمده بر ترتیب لفظ. پس اول از متعدد در لفظ، همان «لیل» توی لفظش اول «لیل» آمده، بعد «نهار». توی نشرش هم اول در مورد «لیل» گفته، بعد «نهار». اول از نشر برای اولیه از موارد متعدد است در لفظ و آن سکون است، چون که خواب و راحتی در شب. دوم برای دومی، «نهار»، در لف دومی «ابتقاء رزق» میآید برای نهار، سعی در کسب روزی.
«فعل المرام و لونهها و مذاقها فی مقطعه و ریقه و ابن هیوس». اینجا در صدر سه تا امر را ذکر کرده: فعل مرام، رنگش، رمز و مذاق. بعد آمده در «عجز»؛ در صدر و عجز بالا و پایین. در عجز تفصیل آورده برای این سه تا به ترتیب. «فعل المرام در مقطعه، لونش در وجنتین (دو تا گونه)، مذاقش در ری (آب دهن)». و این چنین است. لف در صدر بر ترتیب اول دومیش نشر، برخلاف ترتیب «طی» که گفتیم: «لف و نشر مشوش». مثال سوره آل عمران، ۱۷۲، ۱۴۷ و ۱۴۸: «ما کان قولهم الا ان قالوا ربنا فاغفر لنا ذنوبنا و اسرافنا فی امرنا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین. فا آتاهم الله ثواب الدنیا و حسن ثواب الاخره. و الله یحب المحسنین».
خب، آیا ذکر میکند دعای مؤمنین را به سبیل تفصیل؟ بعد اجابت را ذکر میکند بدون ترتیب. اینها اول به ترتیب چه چیزها خواسته بودند؟ اول خدا ما را ببخش، بعد اسرافمان در عمرمان را ببخش، بعد قدمهایمان را سفت کن، بعد ما را بر کافرون، کافرین نصرت بده. خدا بهشان چی داد؟ خدا خوب اینها اول آخرت را خواسته بودند دیگر! گناههای ما را ببخش، اینها. بعد: «ثبت اقدامنا و انصرنا»، اینها مال دنیا است. اول و آخرت خواسته بودند. بعد دنیا. خدا برایشان اجابت کرد: اول دنیا بعد آخرت. «فآتاهم الله ثواب الدنیا و حسن ثواب الاخره»، خوب مقام، مقام قتال است و نفوس متطلع الی النصر است. مترصد ثواب آخرت را تخصیص داده، مقدم کرد. بعد آخرت را به «حسن» فقط. «حسن ثواب الاخره». ثواب دنیا را داد و حسن ثواب آخرت را داد که این را برساند که این فضیلت دارد. ثواب دنیا و زیبایی ثواب آخرت؛ یعنی نسبت به آن برتری. «فقط»اش هم خورد نیست. «فقط»اش را از کجا درآوردیم؟ «فقط» آن نمک اثبات نمیکند. و مزیتش و معتدل به عند الله.
ابن هیثم گفته: «کیف اصلوا و انتحاب و رده و غزال و لحظه». سؤال میکند که من چگونه فراموش کنم و نفسم را تسلیت بدهم؟ «و انتحاب»؛ خاکی که متراکم میشود. ریگ متراکم و دایرهوار که شبیه کفل است. در شبی دنبس، در بزرگی و دور داشتنش دایرهوارش. «غزل و غزال»؛ شاخه و آهو. اینجا «طی» است. بعد «نشر» آمده بر آن به غیر ترتیب. «لحظه» برای «غزال» آمده. «غزال» آخری «لحظه» در نشر اول. بعد «قد» آمده. «قد» مال مال «حسن ردیف» آمده برای حقوق. حالا اینها کلمات معنایش چیست؟ اینها خیلی ما با اینها کار نداریم. اصل شیوه را میخواهیم یاد بگیریم. وقتمان را نمیخواهیم روی کلمههای شعر یا بابایی که مست بوده یا جنب بوده چی بوده وقتی این شعرها را گفته... لف و نشر امیرالمؤمنین ببینیم چی گفته. علی کار نداریم. لف و نشر عرض کردیم که دو قسم است. امیرالمؤمنین خوب این در نهجالبلاغه ظاهراً نیست: «لو وهب ما تنفست عنه معادن الجبال و البحار من فلذ اللجین و العقیان و حصید الدر و المرجان».
ما در اینجا نرمافزار لازم داریم. از نان شب برای ما واجبتر است. «پیدا نمیشود، حصید المرجان». خب، این خطبه ۹۰، خطبه اشباح که اینجا میشود ۹۱، سطر ۴ آخرش: «ولو وهب ما تنفست عنه معادن الجبال و أصداف البحار من فلذ اللجین و العقیان و حصید الدر و المرجان، ما أثر ذلک فی جوده ولا انفلت ما عنده». این مرتبه آقا جان «لف و نشر مرتب». ۱۱۰ سطر ۴.
اگر اونی که از درون معادن کوهها بیرون میآید، یا اونی که از لبهای پر از خنده صدفهای دریا خارج میشود، خوب چی بیرون میآید از معدن کوهها؟ «من فلذ اللجین و العقیان»؛ نقره خالص و طلای ناب. مال کجاست؟ معدن کوه. خوب «حصید الدر و المرجان»؛ در و مرجان مال کجاست؟ مال صدف. پس چی شد اینجا؟ «من فلذ اللجین و العقیان» برمیگردد به معادن الجبال. «حصید الدر و المرجان» برمیگردد به اصداف البحار. «ما اثر ذلک فی جوده». مرت امیرالمؤمنین جمله را گرفتید یا نه؟ فرمود: «هر چی که از این معدنها است، طلا و نقره. هر چی که از این صدفها است، در و مرجان، اگر خدا همه را بدهد، ما اثر ذلک فی جوده». اینها هیچ تأثیری در جودش... هیچی به حساب نمیآید برایش. «ولا انفلت ما عنده»؛ گستردگی آنچه نزد او است، پایان ناپذیر. همه معدنها را بدهد به یک نفر، هیچی ازش کم نمیشود. اصل کاری انعام. بله، دارد که: «لو انتم تملکون خزائن الأرض لأمسکتم خشیة الإملاق»؛ اگر همه گنجهای زمین و آسمان را بهت میدادم، باز هم انفاق نمیکردی، میترسیدی فقیر... درس فقیر. «لِانه الجواد الذی لا یغیض سوال السائلین ولا یلجئه الحاه الملحین»؛ او جوادی است که سؤال سائلی ازش چشمه جودش را خشک نمیکند. اصرار اصرارکنندهها به بخل... دیدی وقتی گاهی اصرار میکنند، آدم به بخل میآید. هر چی بیشتر میگوید، آدم کمتر رغبت پیدا میکند. این نه؛ هر چی بیشتر بگویی، فرقی برایش نمیکند.
خوب، «لف و نشر مشوش». «تملکونه» را سرچ کردیم: «تملکون کشتن فرزند». تمام حساب «غنیا أناتته انفاق خزائن رحمت». خطبه ۱۸۴، اینجا ۱۹۴. ولی خوب برای ما مفعول له به خاطر ترس از... جلوتر میشود ۱۹، خطبه همام ۱۹۳. «اما بعد» کنیم. خدا حفظشان کند، خدا رحمتشان کند. «فإن الله خلق الخلق غنیاً انّته، أولاً آمنا من معصیتهم، لِأنه لا تضره معصیت من عصاه ولا تنفعه طاعت من اطاعه». خدا مخلوقات را خلق کرد و هنگامی که خلقشان میکرد، غنی بود از طاعتشان. در حالی که غنی، آمن بود از معصیتشان. به خاطر اینکه او را ضرر نمیرساند معصیت کسی که او را معصیت کند و او را نفع نمیرساند طاعت کسی که از او بفرمایید اطاعت کند. خوب، اینجا معصیت را اول آورده، بعد طاعت را آورده. توی جمله قبل اول طاعت، بعد... خوب، «لف و نشر مشوش».
و الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...