‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
سومین از محسنات لفظی، مراعات نظیر است. سالهاست و اینجا که مطرح کردند، اولاً و ثانیاً، شما نفهمیدید کجا بوده که اینجا قسم سوم است. چیز باشد، لف و نشر باشد. جور به ذهن میآید لف و نشر انواعش را یکی گفت مرتب، یکی گفت مشوش. میگوید ثالث مراعاتالنظیر. ثالثاً احتمالاً یکی از حالا نمیخورم که از اقسامِ چیز گرفته باشد؛ چون تأکید مدح بما یشبه ال... آقاجان، ثالثاً چه مشکلاتی دارد؟ خلاصه، ثالثاً دوستان در ویرایش جابهجایی کردهاند. بعید میدانم حالا. خلاصه یکی از محسنات معنوی، مراعاتالنظیر است. اسمهایش چیست؟ از اسمهایی که وارد شده در کتب لغت، تناسب، ائتلاف، توفیق و مؤخ است.
تعریفش را خطیب قزوینی در «ایضا» گفته که اینو که جمع بشود در کلام امری و آنچه که مناسب است با او، ولی نه بهوسیله تضاد همچون «الشمس والقمر یحسبان». اینجا جمع کرده بین شمس و قمر. متناسباند؛ چون در خیال با هم تقارن دارند، بله، و دو تا کوکب آسمانی هم هستند. مثل قول بختری که گفته: بله، از هم مبریّت... بلعتا تشبیه کرده قصید قصاید و اوتار و اسهام را به آنچه که تیر و کمان و اینها را به عنی که مناسبت دارد و ائتلاف، تشبیه کرده.
شتر را اولاً در ضعفش به قسی قصی... قصدی قصی به نظرم میآید که این چیز باشد. در لغتنامه گفتهاند که قَصّی (پول جعلی). حالا پول جعلی «القَصّی مِن الدراهم». به پول جعلی میگویند قصی. در ظرف قلابی رفته به آنچه که دقیقتر از او و او هم تیره. بعد رفته به آنچه که دقیقتر از او، اوتاد. حالا این قصی احتمالاً معنای دیگری داشته باشد. اسی! اون شمس و قمر با همدیگر چیز دارند دیگر. النّظیر تناسب دارد. شمس با قمر تناسبشان هم که در خیال با هم میآیند. ماه و خورشید، با مناسب باهاش تناسب دارد ولی نه به شمس و قمر. زدن میشود هم شمس بشود قم. خورشید. وصف اینها چیز است، ذات. بله. حالا در صورت اصح و اقوى ما سمعناه. این قصی را هرجا نگاه میکنم، گفتند که پولهای قرقاطی و جعلی.
نبودیم آنجا. قدیم الاحادیث و ترویح الصیول عن الحیا عن البر عن کف الامیر تمیم. مناسبت دارد در بین صحت و قوت و سما با خبر معصوم و احادیث و روایت. بعد بین سیل و حیا و بحر و کف تمیم روی دریا. با آنچه در بیت دوم است از صحت ترتیب از عنعنه. عنعنه یعنی اینکه هرکدام را «عن» آورده. اینهایی که «مون عنعن» میگویند یعنی با «عن» بیاید. حدیث مون یعنی حدیث عن فلان عن فلان عن الحیا عن البر عن کف الامیر. که سیول روایت را لصاغر عن کابر برای کوچک از بزرگ قرار داده. کد روایت آب بردن است دیگر. در عین حال چیز هم هست به معنای خبری که منتقل میشود هم هست. بعد سیول اصلش متر است. متر اصلش دریاست. از کوچک به بزرگ رفته از سیل به باران. باران به دریا. برای همین کف ممدوح را اصل قرار داده برای دریا. مبالغه. حالا خیلی مهم نیست واژههایش. مهم نیست اصل نهجالبلاغه، مثالش تطبیق میدهیم.
علی ای حال مظاهری دارد. یکیش تشابه اطراف است. کم دارد مظاهر چیز را. یکیش را گفته، دومیش را نگفته. دوستان باید بپرسیم ببینیم که صفحه گم شده باشد. یعنی مطلب انگار افتاده. پاک شده. نمیدانم چهجوری. مظاهر یک. تشابه اطراف. تمام شد. خب بقیهاش کو؟ اصل جزوه را نداریم. جزوه که دوستان برای ما نمیدانیم که چه... کامپیوتر را بیاورند. حالا خوب تشابه اطراف این است که کلام ختم شود و آنچه که مناسبت دارد اولش در معنا. «لا تُدرِکُهُ الأَبصار و هو یُدرِکُ الأَبصارَ و هوَ اللًطیفُ الخَبیرُ». من فکر میکنم این سالها پیش قبلی داشته. بله. راب. انش. پس از بحث بیرون است. یعنی میرود روی همان محسنات. ترتیببندی اولاً و ثانیاً. و فهرستم که ندارد. چرا؟ چرا فهرست در آخر؟ فهرست گفته که مقابل در هر صورت. آقاجان «لا تُدرِکُهُ الأَبصارَ» لطیف و خبیر به این دو تا میخورد. لطیف با «لا تُدرِکُهُ الأَبصارَ» میخورد. خبیر به «یُدرِکُ الأَبصارَ». این خیلی در خواتیم آیات. خواتیم آیات، آیات که تمام میشود، آخرش تمام میکند آیات را قرآن کریم به اسماءالله. این اسماءالله معمولاً مراعات نظیر است. یعنی تطبیق دارد با محتوا. مناسبت اینجا الان «لا تُدرِکُهُ الأَبصارَ» چرا؟ چون لطیف است. «یُدرِکُ الأَبصارَ» چرا؟ چون خبیر است. بهخاطر لطفش لطیف، در بصر نمیآید. از یک طرف خبره است، همهچیز را درک میکند. مناسبت کل جمله با هم میگیریم یا اینکه لطیف و خبیر با الابصار و یدرک الابصار مناسبت دارد؟ لطیف با لات و کلبسا ضد هم بودند چی میشد؟ مقابله بود. معامله میشود مقابل. تقابل داشته باشد. مثلاً فرمود مقابل میشود باشه: «الذین یعلمون والذین لا یعلمون». این را در طباق سلب آورده. دو تا فعلی بیاید که مثبت و منفی. باغ که هست، مقابلم توضیح الابصار. بله. این شد مراعات نظیر. «الشمس والقمر دائبان فی مرضا». در نهجالبلاغه هم داریم. شمس و قمر. در نهجالبلاغه واژه دیگری داریم. جملهای داریم که توش سه تا لفظ تناسب؟ بله. شجر به چیز میگویند، به چمن. نجم به نجم. چمن میگویند. نجم دو تا معنا دارد: یکی ستاره است، یکی چمن. شجر هم که به درخت میگویند. «فَمَا کَانَ لَهُ سَاقٌ فالشجر وَ النجم یَنبُتُ صَغِیرَةً». چمن و جمعها نجم. به جمعها نجم. «فَمَا کَانَ لَهُ سَاقٌ فَهُوَ شَجَرٌ». این را لسانالعرب گفت. اونی که ساق داشته باشد میشود شجر. اونی که ساق ندارد میشود نجم. «فِی أُصُولٍ نَخْلَةٍ». چمنهای زیر درخت را میگویند آقای مصطفوی که همه اینها را به ظهور و اینها برمیگرداند. دلم قشنگ بحث کرد اینجا. عارف بوده، فیلسوف بوده. مرحوم نخودکی بوده. شاگرد مرحوم جواد آقای ملکی بوده. شهدای قاضی بوده. استادای فاطمینیا بوده. فاطم فاطمه. و وسایل معنوی اینها شهید. ایشون کرامات عجیبی ازشون نقل میکند.
رتبه باز دوباره کد اشتراک چند تا چیز با... جواب فایده ندارد. ما تا اون چیز را نیاوریم، گیج میافتیم. دنیا کاسفر موبایل ما همیشه چند که نیست. دنیا اصرار مشترک اسمی. خطبه ۸۸ با جان کندن پیدا میکنیم. با جان کندن یک کلمه را بزنیم میرود. بعد در خطبه هم مشخص نمیکند کجایش است. خطبه ۸۸ که خب اینجا میشود ۸۹. «أَرْسَلَهُ عَلَى حِینِ عِتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ». خط پایینیش. «وَ الدُّنْیَا کَاسِفَةُ النُّورِ، ظَاهِرَةُ الْغُرُورِ، عَلَى حِینِ اصْفِرَارٍ مِنْ وَرَقِهَا، وَ إِیَاسٍ مِنْ ثَمَرِهَا، وَ إِقْرَارٍ مِنْ مَائِهَا». خط دوم. «قَدْ دَرَسَتْ مَنَارُ الْهُدَى وَ زَهَرَتْ أَعْلَامُ الرَّدَى». خب اینجا سه تا واژه با هم تناسب دارد. یکی ورق. «مِنْ وَرَقِهَا». یکی ثمر. یکی ماء. برگ و میوه و آب. «دُّنْیَا کَاسِفَةُ النُّورِ» بود. «کَاسِفَةُ النُّورِ» یعنی چه؟ آقا نورش کسوف کرده بود. «ظَاهِرَةُ الْغُرُورِ» بود. غرورش ظهور کرده بود. غرور یعنی چی؟ فریبا. خوب. در چه حالی؟ در چه وقتی؟ «عَلَى حِینِ اصْفِرَارٍ». اصفرار یعنی چی؟ زرد. زرد شدن از برگش دنیا. برگش زرد شده بود و «إِیَاسٍ مِنْ ثَمَرِهَا». دیگر از میوهاش ناامید. «وَ إِقْرَارٍ مِنْ مَائِهَا». اِقْرار اغوار. «أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْرًا فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِمَاءٍ مَعِینٍ». آب برود پایین. برود توی زمین. «إِقْرَارٍ مِنْ مَائِهَا». آه... رفته بود. برگ و میوه و آب تناسب. وِرار. افال که باید تا داشته باشد. اف ال. اینم از این. ثمر و الان باز دوباره منار با اعلام. بله.
کلمه بعدی خطبه بعدی السوا السما. خطبه ۱. «ثُمَّ زَیَّنَهَا بِزِینَةِ الْکَوَاکِبِ». ۲۰۰ تا رو همین حساب بوده. این را جمع کردی. بابا. «زَیَّنَهَا» خطبه ۱. خط ۱۶. «ثُمَّ زَیَّنَهَا بِزِینَةِ الْکَوَاکِبِ وَ ضِیَاءِ الثَّوَاقِبِ وَ أَجْرَی فِیهَا سِرَاجًا مُسْتَطِیرًا وَ قَمَرًا مُنِیرًا فِي فَلَكٍ دَائِرٍ وَ سَقْفٍ سَائِرٍ وَ رَقِیمٍ...» دیگر تهش است دیگر نهجالبلاغه. تهش است. آخرین ورژن دست این ادبیات و بلاغت و اینها نمیآید. زینت کرد آن را به غیر عمداً. «یَدْعَمُهَا بِغَیْرِ عَمَدٍ وَ لا دِسَارٍ یَنْظِمُهَا». بدون میخ و اینها آسمان درست کرد. آسمان زده روی زمین. نه ستون دارد نه میخ. بعد تازه زینتشم کرده. تو اینم چیز میز گذشته. بالا سرمون هست یا نیست؟ ما پایینیم یا نیستیم؟ ما روی چه بندی؟ خب این به کجا بنده؟ این زمینی که تو وسط اینها دارد معلق است به کجا بندگی؟ در نمیرود. با میخ گیر کرده. با ستون بجنگی. «زِینَةِ الْکَوَاکِبِ». تازه این آسمانها را زینت کواکب تزیین کرده. «وَ ضِیَاءِ الثَّوَاقِبِ». پرتو ثواقب ساقب (روشنیبخشها). «وَ أَجْرَى فِیهَا سِرَاجًا مُسْتَطِیرًا». تو اینها جاری کرده سراج مستطیلی را. مستطیر استعاره، تور تور میشود متحول. تطیر اینها دارد جابهجا میشود دیگر. یک لامپی است که چراغی که از اینور به اونور در حرکت است. پایین میآید، بالا میرود ماه و قمر منیر. البته مستطیر آنجا شاید منظور خورشید باشد با قمر. حالا خلاصه سرایدن مستطیرا با قمرا منیرا با هم. «فِی فَلَكٍ دَائِرٍ». یکی فلک دائر. یکی سقف سایر. یکی «رَقِیمٍ مَائِرٍ». صفحه بیقرار. رقیم به مستطیلش هم میشود استفاده. یکی دیگر خطبه را خوب بخوانیم باز هم یا نه؟ آقا نهجالبلاغه بخوانیم. دو سه تا دیگر بخوانیم تمام شود.
حجی خطبه ۸۲. خطبه ۸۲ به اینجا ۸۳. «کَفَى بِالْجَنَّةِ ثَوَاباً وَ کَفَى بِالنَّارِ عِقَاباً». خط ۴۱. پیدا کردید؟ «ثَوَاباً وَ نَوَالاً». احسنتم لله در رکوع. «فَکَفَى بِالْجَنَّةِ ثَوَاباً وَ نَوَالاً». نوال، نیل (نائل شدن). «وَ کَفَى بِالنَّارِ عِقَاباً وَ وَبَالاً». نوال و... یعنی دیگر اصلاً دیگر رو دست نداریم. ثواب خوب. ثواب و عقاب که با همدیگر چی دارد؟ طباق یا مقابل. حالا خیلی فرقی نیست. نوال و وبال هم باز با هم چی دارد؟ حالا اینجا چون دو به دو شد میشود مقابله. جنت و النار هم باز با هم مقابل. مراعات نظیر بین این دو تا. جنت. بعد «کَفَى بِاللَّهِ مُنْتَقِماً وَ نَصِيراً وَ کَفَى بِالْکِتَابِ حَجِيجاً وَ خَصِيمًا». خصیم و نصیر با هم چیاند؟ باز تضاد. منتقم و حدید چیاند با هم؟ حجیج (انتقامکننده و احتجاجکننده). با آن تناسب که دارد. تناسب دارند. ضدهم نیستند. مراعات نظیر.
یکی دیگر هم بگوییم و کلماتش هم لنگه ندارد. شقف مثلاً به کار برد امیرالمؤمنین. همانجاست؟ نه احس. ۳۸. «شَقَّ فِيهِ ظُلُمَاتِ الأَرْحَامِ». پیدا میکنی؟ «ظُلُمَاتِ الْأَرْحَامِ». خط صفحه بعد، اول صفحه. «أُمْ، هَذَا الَّذِي أَنْشَأَهُ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْحَامِ، وَ شَقَّفَ فِي الْأَسْتَارِ: نُطْفَةً دِهَاقًا، وَ عَلَقَةً مَحَاقًا، وَ جَنِیناً وَ رَاضِعاً وَ وَلِيداً وَ يَافِعاً». جان. چند تاست؟ نطفه، علقه، جنین، راضع، ولید، یافع. گفتند نوجوان تازه. «قَلْبًا حَافِظًا لِسَانًا نَاطِقًا بَصَرًا لَاحِظًا». این هم دوباره این همه با هم تناسب. ظلمات ارحام. شَقَّفَ استار. «نُطْفَةً دِهَاقًا، وَ عَلَقَةً مَحَاقًا». دها با جهش. محاق در محاق رفته، پنهان شد. «رَاضِعاً وَ وَلِيداً». خوب. «حَافِظًا لِسَانًا نَاطِقًا بَصَرًا لَاحِظًا». من ماندهام آنهایی که پای منبر خدا بودند، چرا نمیمردند؟ این از یک همچین دهانی آدم بشنود. حمامی فقط بودجه مبین له. خب حالا مثل ماست بودند دیگر. «رِضًا قَامَ بِالْإِعْتِدَالِ وَ اسْتَوَي مِثَالاً وَ نَفَرًا مُسْتَكْبِراً، عُقَاباً عَادِلاً». کلمات را که نعوذبالله مقایسه باز میکند، طرف مینشیند گوش، بعد حالش هم میبرد. احساساتی هم میشود. بهش بگو. بگو حافظ بهخاطر فاصله زمانی مال هفت قرن پیش است. خیلی سنگینی کلمات و هنر امیرالمؤمنین است دیگر. متأثر میشدند، جیغشان بالا میرفته، گریه میکردند، زجه میزدند. اینجوری خود به حضرت زینب که حضرت زینب خوانده، ناله میزدند. نه، آن هم باز برخی جملاتش خیلی «یَا أَهْلَ الْخَطْلِ وَ الْقَدَرِ». چهار پنج تا واژه پشت سر هم آورده. خیلی سنگین است. همه فهمیدن سر کلهشان. الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...