‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
**بسم الله الرحمن الرحیم**
در بحث ارشاد مظاهر ارشاد، قرار شد که بخونیم. خارج از کتاب میگید اول کلام، یعنی اول که گزینه قبلی توی بحث چیست، حسن تعلیل یا وصفش ثابته یا وصفش ثابت نیست. اگر ثابت، ظاهرالعله یا غیر ظاهرالعله؟ اگر هم ثابت نیست، ممکن یا غیرممکن؟
وصفی که ثابت باشه و غیر ظاهرالعله باشه، ثابت باشه یعنی واقعاً هست. این میتونه علت باشه ولی در ظاهر بهش نمیخوره که علت باشه. یک وقتی هم هستش، هست و ظاهراً بهش میخوره که علت باشه. مثل "من میخوام گرگهای بیابون رو سیر کنم". ممکنه واقعاً یک کسی پیدا بشه که آدم بکشه به خاطر اینکه گرگ بیابون رو سیر کنه. وصف که هست. "ثابت بنفشه غذای گرگان". ثابت نیست، حالا ثابت نیست ولی میتونه ممکنه، امکان وقوعی. یک وقتی مثلاً ممکن هم نیست، یعنی یک چیزی که نه هست نه ممکنه که اینجوری باشه شما اون رو علت بیارید. اونی که ممکن هست مثل همان "وشایه من"، یعنی بابت چیز "حسن اساءه واشی". ثابت نیست ولی ممکنه. کسی اساءه واشی رو حسن بودنش نیست ولی ممکنه کسی باشه. یعنی من ثابت، زیبا نیست. اساءه واشی زیبا نیست. وصل به ثابته، یعنی وصف میتونه نه، نیستش حالا ممکنه یعنی میتونه بیاد ربطی نداره توی تحلیلاش. هیچ ربطی ثابت در مقابل ثابته، یعنی بسته. گاهی هست گاهی نیست. ثابت یعنی واقعاً داره این رو در سلسله عللش. حالا خب، نه، چون علتها مختلفه دیگه.
چند تا علت داشتیم؟ علت حدوثی، علت بفرمایید فاعلی، غایی، حدوثی، علت بقایی، علت معد، علت محدثه، مبقیه، موده، محدثه، مبقیه، موده. اونور هم که داشتیم: غایی، فاعلی، صوری، مادی. علتها میتونه باشه دیگه. تو هر کدوم از اینها اگه باشه واقعاً تو سلسله علل میشه ثابت. نباشه میشه غیر ثابت. حالا نباشه و میشود باشه، امکان وقوعی داره. غیر ثابت، ممکن نباشه، امکان وقوعی هم نداره که باشه. غیر ثابت، غیرممکن هست. علت ظاهر نیست. ثابت غیر ظاهرالعله هست. ظاهر هم هست.
خب، در ارسال ورودش در قرآن گفتن زیاده. بعضی مثالهاش سوره یونس آیه ۱۹: "وَمَا كَانَ النَّاسُ إِلاَّ أُمَّةً وَاحِدَةً فَاخْتَلَفُوا وَلَوْلاَ كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ فِيمَا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ". شما "فی ما فیه" وقتی "فی ما فیه" رو میشنوی، میدانی که بعدش "یختلفون" میخواد بیاد. چرا؟ چون اول آیه گوش به زنگت کرده نسبت به اختلاف. اول از اختلاف گفته. خیلی اوضاع به هم ریخته. یکی باید بیاد که اوضاع رو – اینجوری که شما میکنی – یکی باید بیاد که اوضاع رو روبهراه کنه. اینکه ارسال این مدلی داریم "واحدةً فاختلفوا فیهم ما فیه".
ارسال شگردهای قرائتی خیلی یک چیزی میگه که بعدش یک حرف دیگه بزنه که اون آخر همه میدونن چیه. با این مقدمهای که گفته همه آماده میشه. ارسال اینجوریهها، کلاً از پاراگرافش آخرشو میدونه. "إِذَا لَهُمْ مَكْرٌ فِي آيَاتِنَا قُلِ اللَّهُ أَسْرَعُ مَكْرًا إِنَّ رُسُلَنَا یکتبون". قشنگ وقتی قاری "یکتبون" میرسه، شنونده میداند که بعدش میخواد بگه چی "ما تمکرون". چون اول بحث مکر اومده.
گاهی از این ادا اطفار هم در میآرنها. طنازان خیلی واردن، ارتکازاً بلاغت رو خوب بلدن. حالا یا واقعاً اینا درس گرفتن، مثلاً یک چیزی میگه که شما بعدش یعنی آماده میکنه که شما اون کلمهای که خیلی بدیهیه بگی بعد یک چیز دیگه میگه که اصلاً هیچ احتمالشو نمیدی. "فلانی که میاد اینجا برای اینکه دور هم شام بخوریم"، نه دزدی کنیم مثلاً. آماده نیست که دور هم دزدی. بله بله حسن تعلیل هست. "فلانی هر وقت میاد برای اینه که دزدی کنیم. فلانی هر وقت میاد محله ما دزدیه." یک دزدی میاد. شوخیها بعضیها با هم میکنن: "شما اومدی خونه بغلی هم زدن، چه سری هر وقت شما میای یک دزدی تو محله ما میشه." حسن تعلیل، ربط دادن وقایع با همدیگه.
خیلی جالبه دیگه، شما حسن تعلیل میکنی. این ضد انقلابها خیلی واردن اینا. چون شیاطین علی اولیائهم. از اون اصل کاری، مرکز میگیرن. شما ببینید طنزهایی که برای امیر رئیس جمهور آمریکا میسازند. اصلاً تو اون قد و قواره طنز، تو اون حد نیستیم. ظرفمون هم هست. آقا جمال خونساری طناز بودند، طنز نویس بودند، کتاب طنزه. یک کسی که مرجع تقلید، شرح لمعش بینظیره، بعد ایشون میاد کتاب طنز مینویسه. طنز مینویسیم؟ بعضاً به خود من که حالا مثلاً بعضی مطالب نداریم، حالا یک کسی بیاد یک خورده کلاس بالاتر، ولی اونا خیلی از این زبان طنز و اینا استفاده میکنند و حرفا هم پیش میبره. ما گفتیم ما عمامه داریم، کلاهیه فوق عمامه.
تو شعر راعی نمیری اومده که "و انوزن الحصا فوزنت قومی وجدتو حصا ضریبتم رزینا". وقتی انسان اولین بیت رو میشنوه و مقدمه قصیده است، استخراج میکند لفظ قافیهاش را. عسکری میگه که عسکری گفته "وزنوا الحصا". بعدش "رزین" میاد. "رزین"، خدمت شما عرض کنم که به معنای سنگین. یک چیزی که وزنی داشته باشه. میگه وزنی داره، رزین. وزن کردن سنگینه، مثلاً وزن داره، حجم داره. خب، "لعلتین" بخاطر یکی اینکه قافیه قصیده "توح ایه تهی ایهای" بهش داره، قافیه یعنی "قوماً رزیناً ایها". وحی کردن، اشاره کردن. یکم نظام بیت اقتضا دارد. آن چون، آنچه که مفاخره دارد به رجاحت حصا، رجحان حصا این ترجیح داره، وزن داره دیگه. نه اینکه پوک بود. همش سفت بود، رزین بود. خب خود همینا اقتضا داره که شما اول کار آخر کارو تشخیص بدی.
خیلی از این بیتها اینجوریه دیگه. شما اولشو که میبینی، مداحهای حرفهای، اینا همه هنره دیگه. ببینید اینا هنره. شما تو حوزه غیر از عمامه بستن و روضه خوندن دیگه بهتون گفتم، غیر از این دو تا هرچی فکر کنی یاد میدن. این دو تا رو فقط همین دو تاست: ظاهر شکیل با یک صدا و نحوه خوندن و حالا مثلاً تو مداحی. یکی از شگردا همینه شما تو ابیات، مخاط مخاطب رو اول بیت آرام آرام مطلب رو براش بپزی که آخرشو خودش بگیره. باید بخونه، آخر سکوت میکنه. به اون قافیهها که میرسه مداح سکوت میکنه همه با هم میخونن. خود همین صدا و این حزن و این ریتم و اون تشخیص و بعد شاعر حرفهای این کارو یک جوری شعر رو مینویسه که از روی این قافیهها اولش شما مصرع اولو که میشنوی، آمادهای که مصرع دوم بشنوی. کلمه اول مصرع دوم رو که میشنوی، آخر مصرع رو تشخیص میدی و تع. اشعاری که مثلاً حاج منصور ارضی میخونه رو ببینید، حاج محمود کریمی میخونه. اینا معمولاً اینجوریه، اول مصرع دوم طرف میگیره که این آخرش میخواد بگه. صدای ضجهها یکدفعه بلند اول ماجرا همه رو لو دادی دیگه کسی گریه نمیکنه. کلمه آخر اصلاً همه منتظر میمونه که اون مصرع آخر با اون کلمه آخر میخوای چیکار کنی. هم شاه بیت و شاه کلید این بیت تو اون مصرع آخره کلمه آخره. کسی فکر نمیکرد قافیه رو اینجور تموم بکنیم، بله.
شعر معروف شده، شعر معروف ناصر فیض که پیش آقا خوند. "عوض کنم با قافیه عوض کنم: حاشا به من که با پر طاووس عالمی یک موی گربه وطنم را عوض کنم. با من برادران زنم خوب نیستند، باید برادران زنم را عوض کنم." جواب جلسه، خلاصه یک هنره دیگه. یعنی کسی فکر نمیکنه حالا برای این قافیه شما چی میخوای. حالا بحث ضد ارشاد میشه. برادران زنشم دیگه میخواد عوض کنه. همه چیو میخواد عوض کنه. بله. از عجیب این بیت. "الذی به حرام، نه اونی که حلالش کردم، حلال بود، نه اونی که حرامش کردم." میشه ارسال.
حالا یکی از هنرها اینه که حالا ارسال هم هنرمندانه است، ولی هنرمندانهتر از این اینه که شما یک چیزی بگی که اصلاً قابل پیشبینی نباشه. بله، توی ادبیاتی ما میخوندیم، کلاس نویسندگی استادی که داشتیم، گفتش که یکی از شگردهای زیبانویسی اینه که شما چیزی بگی که اصلاً طرف توقع نداره. بعد یک جملهای از یکی از فلاسفه فرانسه، فرانسوی نقل میکرد. گفتش که: ایشون میگه که مردم دو دستهاند، یا دوستداشتنیاند یا قابل پیشبینی. رو خود این جمله، غیر قابل پیشبینی بودن، جذابیت. به غیر قابل پیشبینی بودن، اصلاً فکر نمیکنی یکدفعه این رو میخواد بگه، این کلمه رو میخواد بگه. اینجور جذاب این کارو بکنه. تو این شومنها و مجریها و اینام همینه دیگه. همه منتظرند این جلسه میخواد چیکار بکنه، چه بازی میخواد در بیاره. در یکی از اینها رفته بود جشنواره فجر. تو مسیر ریلی که میاد معروفی که شبا نشون میده، چیز بغلو فرستادن که اینم بازی جدید فلانی. اینجوری دیگه وارد جشنواره میشن. طراحی میکنند، نویسنده دارند، بازی ساز دارند، چه حرکت جذاب جدیدی که تا حالا کسی نکرده. حالا اونور که خیلی عجیب غریبه، حالا محدودیتهایی دارند، باز محدودیتهاشون کارایی میکند. خب هرکی که صدر بیتو میشنوه، عجز و آخر بیت رو هم میتونه تشخیص بده. "ما کسر و ام الذی یتریم سبز بیت ما را قادر میکنه که عجز رو تشخیص بدیم، تنبّه میده به قبل لفظش."
خب، "ثُمَّ جَعَلْنَاكُمْ خَلَائِفَ فِي الْأَرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ لِنَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ * فَكُلًّا أَخَذْنَا بِذَنْبِهِ فَمِنْهُمْ مَنْ أَرْسَلْنَا عَلَيْهِ حَاصِبًا وَمِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّيْحَةُ وَمِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنَا بِهِ الْأَرْضَ وَمِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنَا وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلَكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ". ما ظلم نکردیم، کی ظلم؟ اونا خودشون چیکار کردن؟ ظلم کردن. مثل "الذین اتخذ من دون الله اولیاء کمثل العنکبوت ان اوهن البیوت لبیت". الاغرب فضا، فضای عنکبوته دیگه. اولش قشنگ شما ذهنت رو آماده کردی. خب اینم از ارسال.
محسنات لفظیه رو شروع کنیم. پنج تا محسنات لفظیه داریم: سجع و جناس، رد اعجاز بر صدور، لزوم ما لایزم، اقتباس و تضمین و ایماء. تو مؤسسات معنوی اینجا مثالهایی رو نیاورد. بگذار ما بخونیم. محسنات چه، حالا بعداً ایناش که جا موند از این کتاب بیست تا داریم اینجا نبود.
خب، در محضر نهج البلاغه باشیم. طوری که گفتم، من تک تک میگم شما بفرمایید که گفتیم یا نگفتیم. "طوریه استخدام". استخدام اینه که شما یک لفظی رو بیاری که بین دو تا معنا مشترکه. یکی از اون دو تا معنا به وسیله لفظ اراده بشه. بعد یک ضمیر یا اسم اشارهای به اون برگرده که معنای دومش رو شما اراده کردی. استخدام نه. خب، یک چیزی شبیه به این داشتیم توی همین بدیع. چی بود؟ دو معنا بود. بعد یکی یکدفعهای شما ذهنت اونی که میاومد و پرت میکرد به اونی که اصلاً به ذهن نمیاد. یک چیزی داشتیم یا اینکه دو تا ضمیر به یک اسم برگردونده بشه "از ضمیر دوم معنای غیر از معنای ضمیر اول اراده بشه".
"ابوجعفر امام نامه ابوالفضل امام پنجم یا نهم؟ امام نهم میشه ابوجعفر ثانی. عن الرجل یرید ان یتزوج المرعه ینظر الیها". بهش نگاه کنه. "میخواد ازدواج کنه نگاه کنه". "قال: نه." خب حالا اینجا "مرعه" یک زن معین، به این زن معین میخواد نگاه بکنه. حالا این زنه رو همه شرایط ازدواج داره فقط میخواد قیافه رو. ولی میشه گفتش که یا اصل ازدواج یا نسبت به اون زنی که میخواد باهاش ازدواج بکنه. دو تا طرف به چی سؤال میکنه؟ نسبت به اصل ازدواج، کلاً کسی رفت ازدواج برای ازدواج میشه به زن نگاه کرد یا نه. حضرت میفرماید که اونی که میخواد باهاش ازدواج کنه نگاه کنه. دو تا معنا داره: مطلق ازدواج یا خصوص این خانمی که بخواد باهاش ازدواج کنه. او از چی میپرسه؟ مطلق ازدواج. حضرت کدومو جواب میدن؟ "یسالونک ماذا ینفقون؟ قل العفو."
اینا میگن که چی انفاق کنن؟ بگو: "عفو". یعنی زیادی هرچی زیادی دارید. یادم میگه چیزی نمیخواد بدی همونی که هست رو بگیر کینهها رو کم کن. میشه انفاق. بریدن دیگه نمیخواد از مالت چیزی ببری از دلت یک چیزی ببر. این سؤال داره میکنه از اینکه از مال چی ببریم به بقیه بدیم. انفاق جفتشو میگیره ولی بیشتر کدوم تو ذهنه؟ مالیات از دل. از دل چی بکنم ببرم یا از مال چی بکنم ببرم بدم به بقیه. کینهها رو. این میشه استخدام. یعنی یک معنای دیگری که اونم به ذهن میاد ولی دوره طرف سؤالش یک چیز دیگه است.
حالا "و کان حلما من الملک قبل انشائه ولا يكون منه حلماً بعد ذهابه." اشتراک به جای تجویز. نه، نسبت به نظر داره سؤال میکنه. "یرید ان یتزوج المرعه". این بحث اینه که الف لامش جنسه یا عهده؟ میخواد با یک زن خاصی ازدواج کنه یا نه؟ میخواد با زن ازدواج کنه. اونی که به ذهن میاد کدومه؟ " المرعه، جنس". اونی که حضرت جواب میدن چیه؟ زن خاص. یک لفظی میاد بین دو تا معنا مشترکه. اونی که میگه یکی رو اراده کرده.
شما بنویسید: "آوردن یک لفظ که بین دو معنا مشترک است و یکی از آن دو معنا به وسیله لفظ اراده شود. سپس ضمیر یا اسم اشارهای به آن لفظ برگردانده شود. سپس ضمیر یا اسم اشارهای به آن لفظ برگردانده شود که معنای دوم آن را، دوم آن را اراده نموده است. داشته یا عبارت است از اینکه دو ضمیر به یک اسم برگردانده شود که از ضمیر دوم، از ضمیر دوم معنایی غیر از معنای ضمیر اول اراده شود."
اراده شود. چطوری که خطبه ۲۶ نهج البلاغه؟ خطبه ۲۶ خودرو ۲۶ خط پنجم "امانات المبتاع مراعات نظیر. فخذ للحرب عهبتها و اعدوا لها عدتها فقطّ شبّ لواها و علی ثناها." آخرش آخر خطبه ۲۶. "فخذوا للحرب عهبتها". یعنی چی؟ جنگان. "عهبتها" oh oh و "فع فعله حمزه ها با" آماده پیکار بشید آمادگی "خضول الحرب عهبتها". "ما یحبه ما یعب به حمزهها با حمزهها با احب" آماده شدن. "تعیب" برای کاری آماده سفر. "عهبتها" ساز و برگ الحرب. آمادگی جنگی. "خضول الحرب عهبتها". "ما یفعل به فعل به آنچه که باهاش آماده میشوند". سیستم نظامی را تعطیل کنیم مثل ژاپن پیشرفت کنید. کشور "ائد لها عدتها". اعداد کنید برای آن عدهاش را. آماده کنید، بشمارید، به شماره بیارید عده جنگ را. جفتش عدداً امروز بسته از عدم اعتده اشتقاق داره با هم اتد یعنی آماده کردن عدد یعنی شمردن جفتش یکیه شما یک وقت میچینی با دقت هم میشمری واسه چند تا دارم یک وقت میچینی عدد دقیقتر از عدد بله "اسحاق اکبر تاب و دال" که اصلاً خیلی غریب المخرج هستند بله من این عدد خواسته شمردن یعنی اصلاً دیگه خیلی آماده است. ظرف ما استکان هم چیدیم. یک وقت میگه استکان ما غذا به تعداد گرفتیم ما غذام شام هم میدیم. یا میگه شام به تعداد گرفتیم. به شما میگم آقا خانواده هم بیارید میدیم شام به تعداد گرفتیم. کدومش دقیقتره؟ "عدده مدتها" یادم نیست چی بوده "عدتها". حالا عده چیه؟ آنچه که باهاش شمرده میشود. "ما یعد به".
حالا، حالا اینجا "عهبتها" به چی برمیگرده؟ به حرب. "عدتها" به هم میگه "لها" به چی برمیگرده؟ به حرب. "عدتها" به چی برمیگرده؟ به حرف. "فقط شب لواها". شعلههاش بالا گرفته. خب هر دو تا معنا داره. یکیش خود جنگه، یکی آتش جنگ. آتش جنگ مجازیه. آها الان سه تا ضمیر برگردونده به خود ح. دو تا ضمیر آخر برمیگرده به "نار الحرب" که میشه تعبیر مجازی. سه تا به حقیقی برگشت، دو تا مجازی، میشه استخدام. "شب لواها و علی ثناها". این کوهانش رفته بالا. "شببر" گفتن که روشن شدن آتش شبا و اینا هم که گفته میشه اون دورانی که طرف آتشش روشنه خلاصه. "شببت النار". آتش روشن شد. "شببت الحریق". آتشسوزی شد. "شببت نیران الحرب". "شببت الحیه". مار که میپره نیش میزنه. "شبیب شب شبوب اسبی که میپره نشاط داره حرکت داره تحرک داره میگن شبیب سید و شباب اهل الجنه".
شباب اهل جن قید اعتراضی، قید توضیحیه. اگه قید احتراضی باشه یعنی پیرمرد هم داریم. اولی و دومی خیر. "کهول اهل الجنه". مرحوم علامه امینی چه میکنه؟ دست میندازه یار واقعاً خیر و "کهول اهل الجنه". چون سالم، انتفاع موضوع. حالا "سید و شباب اهل الجنه". "سید شباب شباب" یعنی اونایی که دیگه تو بهشت اوج طراوت. چون به میزان عبادت و خلوص و معنویت تو بهشت دیگه از اینها، حالا اونهایی که اهل تلاوتن تو بهشت تو سن و سال و اینها که همه سنشون تقریباً یکیه. تو طراوت و نضره و اینها تفاوت است. "نضره با شادابی نزد لقائهم ربهم نضرتاً و سروراً". سرورها متفاوته، نواره متفاوته، پوستها متفاوته، نورها متفاوته، رنگها متفاوته. اینا دیگه تو اوجن. "شباب اهل جنت". تازه "شباب اهل جنت" یک طایفه خاصاند اینا. "سید اونا". که خب حالا یعنی پیغمبر و امیرالمؤمنین هم جزو "شباب اهل جنت" هستند یا نیستند. سؤالاتی است که بله. یکی یک خورده بره تو دل روایات انقدر سؤال براش شکل میگیره که اصلاً به سؤالات ملت میخنده که سؤال درست حسابی.
در حال بارگذاری نظرات...