‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. قرار شد که سری بحثهایی که از "محسنات معنویه" مانده، عرض بکنیم و تکمیل بکنیم. "استطراد" یکی دیگر از این مباحث است. سورهی بقره، آیه ۲۱۷ و ۲۱۸:
بله، استطراد یعنی چی؟ یعنی متکلّم از غرضی که در آن هست، بهخاطر مناسبتی به سوی غرض دیگری برود، سپس دوباره برای پایان دادن به سخن به اول برگردد. این میشود استطراد. متکلّم از غرضی که در آن هست، بهخاطر مناسبتی به سوی غرض دیگری برود و سپس دوباره برای پایان دادن به سخن به اول برگردد.
«یَسْأَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِیهِ قُلْ قِتَالٌ فِیهِ کَبِیرٌ وَصَدٌّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَکُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ وَالْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَلَا یَزَالُونَ یُقَاتِلُونَکُمْ حَتَّى یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا وَمَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَیَمُتْ وَهُوَ کَافِرٌ فَأُولَئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَأُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ. إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُولَئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ».
لفظ "استطراد" در این آیه درامی است. استطراداً یه چیزی بگم. استطراد: «یَسْأَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِیهِ قُلْ قِتَالٌ فِیهِ کَبِیرٌ وَصَدٌّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَکُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ وَالْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَلَا یَزَالُونَ یُقَاتِلُونَکُمْ حَتَّى یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا». اینجا یه بحث ارتداد ذکر کرده. میگه: اینها دارن آقا زورشان را میزنند شما را مرتد کنند. البته اگه مرتد بشید که من میگم اگه با کافر مرتد بشید که اصلاً اموالتان هم حبط میشه و اینا. حالا اینها که دارن اینجوری میکنند… فلانی، این میشه استطراد. سه جملهی معترضه و اینها معمولاً همین شکلیه.
خیلی دشمن داره سعیاش را میکنه که مثلاً فلانجا به ما خللی وارد بکنه. البته حواستان باشه نگذارید از اینجا خلل وارد کنه، ولی بدانید که دشمن موفق نخواهد شد. آقا از این استطرادها زیاد داره. یه دفعه وسط کلام یه استطرادی میزنه، رشتهی کلام درْ یعنی درِ پرانتز باز میکنه. بهش میگن: بینالحالین. یه پرانتز باز میکنه نکتهای بگه. خدای این کار کیه؟ اوستای کار، شیخ حسین انصاری. اصلاً بینظیره تو استطراد. پرانتز باز میکنه، بین پرانتز، پرانتز باز میکنه، بین پرانتز، پرانتز؛ چهار، پنج تا پرانتز باز میکنه، برمیگرده دوباره پرانتز. از این جهت خیلی عجیبغریب هنرمنده. آخر میآد نکتهی اولی که میگه را تکمیل میکند.
دوباره وارد بحث استطراد میشه. میگه: استطراداً میگم بحث ارتداد آورده: «یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ». میگه: اینها آنقدر با شما میجنگند تا شما را مرتد کنند، ولی اگه مرتد بشید… اینم بگما، اینم بگم، میشه استطراد. اینم بگما اگه مرتد بشید، اعمال تا حالا هرچی انجام دادید، حبط میشه ها. خلاصه کسایی که ایمان دارند و هجرت کردند، جهاد کردند… حذفش کرد از کلام.
ولی توی لرستان سخنرانی کرد. من برام جالب بود. دیدم که لرستانیها این سخنِ آقا را منتشر کرده بودند: "لرها جواهرند". برای چی گفته بوده؟ به چه مناسبت؟ بعد دیدم تو جمع روحانیون لرستان با این مردم ارتباط بگیرید، خیلی مردم خوبیاند، لرها. لرها واقعاً جواهرند. من اینو اینجا بگما، قدر اینها را بدونید ها. اینها مردم فلان جنگجو بودند، بعدش اینجور بودند. خلاصه منظور اینه که باید ارتباط برقرار کرد با مردم. حالا همین جمله را استطرادی گرفته بودند: "لرها جواهرند". شور بود، استطرادی بود، ولی خودش میشه "فصل مشتبهی" اصطلاح. حذفش کرد در کلام. نبود. من نیومدم که اینو بگم که منظورم این نبود که، داشتم چیز دیگه میگفتم.
موضوع سخن در نهجالبلاغه... نهجالبلاغه نیست، در "مرآة العقول". «حَقَّ أُناسٍ یَزعُمونَ عِنْانَ عَلِمَ الْغَیْبِ». تعجب است از کسانی که فکر میکنند ما غیب میدانیم. «مَا یَعْلَمُ الْغَیْبَ إِلَّا اللَّهُ». جز خدا کسی نمیدونه.
لقد هممت… تو صحفه را برگردانم. سورهی احزاب. گفتم خوندیم که آره. گفتم شاید دوباره. احزاب ۳۳، ۳۴. مسئله جملهی آیهی تطهیر، استطرادیه. پیغمبر صحبت میکنه: تو خانههایتان بنشینید، «لَا تُبَرِّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَى». مثل دوران جاهلیت تبرج نداشته باشید. پانچین راه بیفتید، شتر بشینیم، جنگ جمل را بندازیم. «بَقِیَّةً مِنَ الصَّلَوةِ وَآتِینَ الزَّکَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ». نماز بخونید، زکات بدید و اطاعت کنید خدا و پیغمبر را. «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا». خدا اراده کرده فقط از شما اهلبیت اذهاب رجس کنه. نمایش کجا باید بیاریم؟ «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ» فقط برای اذهاب رجس اراده کرده یا فقط برای شما اهلبیت اراده کرده؟ «وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا». شمارهی تعطیل کنه. دوباره اونی که تو خانههایتان تلاوت میشه، ذکر کنید. «مِنْ آیَاتِ اللَّهِ». از صدای گوشی شما که نیست. معمولاً صدا از گوشی شماست. «إِنَّ اللَّهَ کَانَ لَطِیفًا خَبِیرًا». خدا لطیف خبیر.
وسط یه دفعه استطراد زد. بحث اطاعت از خدا و رسول و اینها مطرح شد. یه دفعهای استطراد میگه: حالا که گفتم بگم، خدا شما = اهلبیت خانواده را در نظر گرفته، مثل اینکه مثلاً یه دفعه توجه خاص به یکی بکنید. چند نفر صحبت میکنیم، مشهوریه، قدمتی داره، اتفاق نظر دارم. معترضه نیست. معترضه حشو در کلام. این حشو نیست. زائده. اگه بیفته اصلاً اهمیت نمیشه. نه، این استطراد مهمه، ولی اون کلام قبلی را اگه برداری... اگه اینو از اون کلام قبلی بردارید، اون کلام همچنان معنا دارد ولی اینم مهمه. مهم هم نباشه، من از باب احترام علیهالسلام، از او احترام میکنم. یه ذکریه، یه توجهیه، ولی اصلاً در مقصود کلام شما نیست. یه وقت هست من دارم میگم که اینم بگم به استطراد منظور هست. آره، منظور بهش هست، ولی اون کلام هم بدون این درسته. معترضه نیست. حالا معترضه میتونه استطراد باشه، خصوص مطلق. اینم به اون مطالب قبلی باید اضافه کنیم. این میشه استطراد، یعنی من منظورم بود که مثلاً اینو به شما بگم، یه دفعه یادم افتاد اینم میخواستم به شما بگم، جزو اون روایتها اینم بنویسید. خب، این الان ربطی نداره، چون مخاطب عمومیّه، ولی یه دفعه به شما التفات هم گاهی همین. حالا التفات تو بحث مخاطبش است، استطراد تو مطلب. مطلب، یه مطلب متفاوت.
سورهی یوسف، آیهی ۲۸: «فَلَمَّا رَأَى قَمِیصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قَالَ إِنَّهُ مِنْ کَیْدِکُنَّ». فیلمنامهنویسی قرآن محشره، خیلی فوقالعاده است. یه پیراهن او را از پشت کنده بود. عزیز مصر بهش رو کرد، به این زنه، جوادی، به این زنی که زلیخا. همیشه زنیکه زن، رو کرد و گفتش که: «إِنَّهُ مِنْ کَیْدِکُنَّ إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظِیمٌ». بعد نمیگه که به یوسف رو کرد، به یوسف هم گفت: «أَعْرِضْ عَنْ هَذَا». یوسف اصلاً هیچ دیالوگی را عوض نمیکنه، هیچی نمیگه، اصلاً دکوپاژش فوقالعاده است. همون «إِنَّهُ مِنْ کَیْدِکُنَّ» یعنی با همون ضمایر داره کار خودش را میکنه. «کَیْدَکُنَّ». یوسف، «أَعْرِضْ عَنْ هَذَا». کید شما زنا خیلی سنگینه. یوسف اعراض. به رو نیار. حالا هرچی دید، یه استطراد. نمل ۳۴. بله، ادامهشه. یوسف ۲۸: «فَلَمَّا رَأَى قَمِیصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قَالَ إِنَّهُ مِنْ کَیْدِکُنَّ إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظِیمٌ». «یُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا وَاسْتَغْفِرِی لِذَنْبِکِ إِنَّکِ کُنْتِ مِنَ الْخَاطِئِینَ». یوسف احراز کن. تمام. استغفار خیلی...
نمل ۳۴: «قَالَتْ إِنَّ الْمُلُوکَ إِذَا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً وَکَذَلِکَ یَفْعَلُونَ». بلقیس گفتش که: ملوک وقتی وارد قریهای میشوند، فساد میکنند و عزیزان اون را ذلیل میکنند، یعنی عزیزان اون قریه را میکنند ذلیل. «وَکَذَلِکَ یَفْعَلُونَ». همینجورین دیگه. «وَإِنِّی مُرْسِلَةٌ إِلَیْهِمْ بِهَدِیَّةٍ فَنَاظِرَةٌ بِمَ یَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ». درگیر بشیم. ملوک وقتی راه میافتند که میرین شهر را به هم میریزند، مردم عزیز را ذلیل میکنه. حالاجورین دیگه. نه، من هدیه میفرستم براشون. اینجورین دیگه، استطراده. نه. این گفتن که چیزه، از خداست. «وَکَذَلِکَ یَفْعَلُونَ». این وسط از خداست. انگار بلاتشبیه فعالیتهای فیلمنامهنویسی، اینجا یه دفعهای راوی وارد بحث میشه. خودش داره نقل میکنه دیگه. میگه: بلقیس گفت، «قَالَتْ»، گفت اینجور. یعنی من دارم از اون نقل قول میکنم. آیا دکتر گفتند که من روزهای شنبه نمیتونم بیام. بنده خدا سرش شلوغه دیگه. عوضش یکشنبهها میآد. این چی بود؟ استطراد. بنده خدا سرش شلوغه دیگه. این چیه؟ این جزو کلام بود؟ نه. این استطراد. اگه اینجور باشه، اگه اثبات بشه خدا گفته، خیلی مسائل پیش میآد. وقتی نقل قولها باید همهجا تأیید خدا باشه، تأیید نباشه، مشکل پیدا میشه. مثل همون «إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظِیمٌ». آیهی قرآن. شما زنا...
چون برخی میگن، میگن: خدا کید ابلیس را ضعیف خوانده است، «إِنَّ کَیْدَهَ کَانَ ضَعِیفًا». در حالی که کید زنان را عظیم دانسته. میگن: بابا خدا که نگفته باشه. خدا ازش نقل کرد. اینها بحثهای جدّیه. روش هم نمیدونم چرا کار نمیشه. اینها اصل مباحث ما ایناست. باید یه جا بزنه. در حالی که اینجا اگه این «وَکَذَلِکَ یَفْعَلُونَ» مال خدا باشه، خدا اگه تأیید بکنه، تأییدش را میگه. به همین قرینه، خود لقمان تأیید. چون خودت «آتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِکْمَةَ». خود لقمان تأیید کرده، کلام او تأیید شده است، ولی اگه یه کسی داره نقل میکنه، خودمون هم تأیید نکرده، کلامش هم تأیید نمیکنه. از کجا؟ برای چیه؟ مسائل جدّیست و روش بحث نمیدونم. من واقعاً نمیدونم اقبالش را.
میدونیم که دو تا قول در عمل هم شاید یه خرده اینوری باشیم، ولی قاعده نداریم. قاعده را کشف کرد. بله، قرآن اگه باشه، قرآن نیست دیگه. ما فقط با آیتالاحکام کار داریم. مسائل جدّی و محکمات به قول جوادی، با فریضهی عادله و سنت قائمه و اینها خیلی کسی کاری ندارد. وسایل فرعی جزئی حائض و مستحاضه و مستحاضهی کثیره و قلیله و متوسطه و… نه اینکه نمیخوام تمسخر کنم. این همه فقها زحمت کشیدند. آیات خداست، احکام خداست، ولی واقعاً گیر ما الان تو جامعه ایناست. مسائل ایناست. الان مسئلهی ما بحث مستحاضهی تفاوت کثیره و قلیله است که مثلاً باید برای نماز ظهر هم غسل بکنی یا نمیخواد. همین نباشه که… بله، یک سال بحث حیض. درس خارج معمولاً یک سال بحث حیض و مستحاضه و استحاضه و کثیر و قلیله و نفاس. خوب باشه، سلام قبول. کی مخالفشه؟ اینا اونقدر ارزش نداره؟ نه، اینا، اینا که خوبه. اینا که حالا داستانه. یه توحید صدوقی جاش نیست که تو حوزه پنج تا درس داشته باشه. اینها را بحث بکنه. یه خارجی هم اینو داشته باشه، روایت جرح و تعدیل کنه، تعارضش را بگیره. پنج تا روایت آورده مرحوم صدوق تو این باب، دوتایش با همدیگه تعارض داره. عقاید خیلی مهم نیست. توحید، حیض، نفاس.
مشاکله را که گفتیم؟ بله، آقا جان. مشاکله را نگفتیم. شما نگاه کنید. محسن مشاکله چیه؟ مشاکله یکی دیگه از محصولات معنوی است. یک معنا با لفظی غیر از لفظ خود ذکر شود و آن به دلیل مصاحبتش با آن لفظ باشد. سورهی نور، آیهی ۶: «وَالَّذِینَ یَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ وَلَمْ یَکُنْ لَهُمْ شُهَدَاءُ إِلَّا أَنْفُسُهُمْ فَشَهَادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِینَ». شهدا. در قرآن وقتی به کار رفته، ما هیچ جا در قرآن "شهید" به معنای "قتیل فی سبیل الله" نداریم. شهید یعنی در قرآن شهید همینه. در روایات چرا داریم. شهید به معنای قتیل در راه خدا. در روایت هم باز معناش من میگم عامتره. یعنی همون معنای شهید و شهادت. «مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ مَاتَ شَهیدًا». یعنی چی؟ مات شاهدن. شهادت خواهد داد بر حقانیت علی بن ابیطالب. کسی با این عقیده از دنیا بره. در قرآن که اینطوره. در روایات هم خیلی وقتا شهید. سینمای ۱۳ جلسه در مورد شهید و شهادت و اینها ۱۲ سال پیش بحث کردیم. خیلی قدیمی دیگه فایلش فکر کنم باشه. فایلهای تصویر. آیاتش را آوردیم کیا مقام شهید را دارند. یه وقتایی مقام از مقام شهید بالاتره. چطور میشه بالاتر؟ بله.
غرض اینکه اینجا تو این آیه که شهید به کار رفته، شهدا منظور همون شاهدان. «لَمْ یَکُنْ لَهُمْ شُهَدَاءُ». کسایی که به همسرانشان نسبت نامشروع میدن، شهید ندارم. شاهد ندارم. «إِلَّا أَنْفُسُهُمْ». فقط خودشون شاهد. حالا «فَشَهَادَةُ أَحَدِهِمْ». اینجا شهادت داره تو غیر معنای اصلی خودش به کار میره. شهادت به معنای شاهد بودنه. اینجا «فَشَهَادَةُ أَحَدِهِمْ» به معنای قسم خوردن. چرا داره اینجوری میشه؟ بهخاطر اینکه اون شهدای قبلی اومده. اون قرینه میشه که این شهید بعدی منظور اون معنای قبلی نیست. خیلی پیچیده شد. این واژهی شهید. ببینید، شهیدی شاهد که نداره. فقط خودتی. غیر خودت که شاهد نداری. حالا شهادت بده یعنی چی؟ حالا شهادت بده یعنی یه معنای دیگری از شهادت. معنای جدید. نه دیگه. شما غیر از خودت شاهد داری برای اینکه خانمت کاری کرده؟ میگه نه. خارج از این در نظر بگیرید. اصل شاهد اینه که بگه دیدم. یعنی خارج از مدعی باشه. بله. و الان که برمیگرده دوباره مدعی. پس یه معنای دیگه پیدا میکنه با قسم. شهادت اصلش اینه که شاهد بیاره. میگه: خب، شاهد داری؟ غیر خودت شاهد داری؟ میگه: نه. میگه: خب پس حالا خودت شهادت بده. این خودت شهادت بده یعنی اون شاهد دیگه است که بدون قسم حرفش قبوله. بیشتر به سیاق میخوره. یعنی خیلی یعنی سیاق جزئی مال این مورد و اینها به نظرم خیلی وقتا اینجوریه. قاعدهی کلی نیست. هیئت و اینها از روش در نمیآد. یه مورد جزئی شما از اینور، اونورش داری میفهمی که خدا داره اینجوری هم میگه.
مشاکله، لف و نشر را هم که گفتیم. طباق را هم که گفتیم. مقابله را هم که گفتیم. مراعات نظیر را هم که گفتیم. تشابه اطراف را گفتیم. تشابه افراد اطراف. سورهی نور، آیهی ۳۵: کلمهای که در آخر جملهی قبل اومده، اول کلام بعدی بیاد. مثل: «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ». تشابه اطراف معنوی لفظیار. خودت خیلی تفاوت معنویش برای من خیلی واضح نیست که اینا کجا چیو لفظی میگیرن، معنوی میگیرن. دیالوگ گفتن دیگه. اصل قاعدشه که ۳۵ خطیب قزوینی اتفاق. «فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ».
در کلمات امیرالمؤمنین، خطبهی ۷۹: «فَمَنْ صَدَّقَکَ بِهَا فَقَدْ کَذَّبَ الْقُرْآنَ». این چیه؟ هرکی تو را اینجا تصدیق کنه، قرآن را تکذیب کرد. خطبهی ۷۹ زد به چی میشد؟ خوب آخرش «أَیُّهَا النَّاسُ إِیَّاکُمْ وَتَعَلُّمَ النُّجُومِ إِلَّا مَا یُهْتَدَی بِهِ فِی بَرٍّ أَوْ بَحْرٍ». «کَذَّبَ الْقُرْآنَ» بود. بله. اون که اولش «أَیُّهَا النَّاسُ إِیَّاکُمْ وَتَعَلُّمَ النُّجُومِ». این «إِیَّاکُمْ وَتَعَلُّمَ النُّجُومِ» چیه؟ نحوهی تحذیر. تم شد. منصوب. بعد واو... مناش، منع. مبادا، مبادا نجوم یاد بگیری. «تَعَلُّمَ النُّجُومِ إِلَّا مَا یُهْتَدَی بِهِ فِی بَرٍّ أَوْ بَحْرٍ». استثنای متصل یا منفصل؟ قشنگ دوباره «یُهْتَدَی بِهِ». مگر اون چیزی که احتذا بشود با آن در برّ یا بحر. متصله دیگه. یکی از مصادیق نجوم واقعاً این موردش استثنا شد. «فَإِنَّهَا تَدْعُو إِلَى الْکَهَانَةِ». نجوم دعوت میکنه به کهانت. کهانت یعنی کاهن و اینها که میشن. بله. «وَالْمُنَجِّمُ کَالْکَاهِنِ». منجم مثل کاهن میمونه. «وَالْکَاهِنُ کَالسَّاحِرِ». خیلی قشنگ. «الْمُنَجِّمُ کَالْکَاهِنِ وَالْکَاهِنُ کَالسَّاحِرِ وَالسَّاحِرُ کَالْکَافِرِ وَالْکَافِرُ فِی النَّارِ». منجم مثل کاهنه، کاهن مثل ساحره، ساحر مثل کافره، کافر هم تو جهنمه. نه، واقعاً شبیهند دیگه. خطاب، خطابیّه. برهان اگه میخواست باشی، میگفت این اینه، اینم اینه، اینم اینه. مثل این باشه. خب این در واقع مقدمه در کدوم؟ هر کدومش یه کبرا داریم. «الْکَافِرُ فِی النَّارِ». اینا همه داره تشبیه میشه به کافر. قیاس. کل کافر یعنی کنای مصداق اونه. مصداق اینجا چی بود؟ پس اسمش چی بود؟ تشابه اطراف.
مثال بعدی. آخر جملهی قبل، اول جملهی بعد میآد. «السَّاحِرُ کَالْکَافِرِ الْکَافِرُ فِی النَّارِ». کلمه قصار ۴۸: «مَن ظَفِرَ بِالْحَزْمِ وَ الْحَزْمُ بِإِجَالَةِ الرَّأْیِ وَ الرَّأْیُ بِتَحْصِینِ الْأَسْرَارِ». از «ظَفِرَ بِالْحَزْمِ». ظفر یعنی پیروزی. مثل ناخن که به قول قالب ناخن میگن زفر. «حَرَمْنَا کُلَّ ذِی ظُفُرٍ». از فار. این رو پوست به یک قالب سفت اشاره دارد. پوست نمیتونه بهش غلبه بکنه. همیشه سواره. این ظفر. از ظفر به چی؟ آدم با چی ظفرمند میشه؟ با حزم. حزم یعنی دوران افقهای دور را دیدن. فیوچر استادی، آیندهپژوهی. بفرمایید به «إِجَالَةِ الرَّأْیِ». حالا حزم با چی حاصل میشه؟ اجاله به معنای جولان. اون ترجمه ی اجاله، افعال از جولان، جولان دادن به حق و باطل. میشه اجاله. اون اجالهای که میگیم عجالتاً اون با عینِ. میگه آقا عجالتاً این کار را بکن. این اثر عجله. اجاله به معنای جولان دادن. حزم با چه حاصل میشه؟ به اجالهی رأی. شما نظرت را به جولان بدی. فکر بسته، دو متحجر، یه جا مونده، خشکیده، این به حزم نمیرسه. فکر را جولان داد. به حرکت انداخت. اجالهی رأی. و رأی حالا رأی، اجالهی رأی بود. رأی با چی حاصل میشه؟ به تحسین اسرار. حسن برای سر بذاری. یعنی آدم حرفهای مختلف را میشنوه. اسرار را میشنوه. اسرار را سفت میکنه، تو حصار میذاره. طبقه بندی اطلاعات. رأی به تحسین اسرار است. این اطلاعات که ماند، اسرار که آدم شنید، حرفایی که شنید پردازش میکنه. از بیرون میگیره مراحل تفکر. نمیدونم چرا این کلمات روش کار نمیشه. چقدر کلمه قصار! چقدر روش حرفه! یه دهه میشه باهاش منبر رفت. اول آدم از بیرون میگیره. اطلاعات را میگیره. از صالحین، از صالحین میگیره، از آدمای ثقه میگیره، نگه میداره. پردازش میکنه. اسرار را نگه میداره. لینک به پردازشگر. حالا اینجا بهخاطر اینکه خود صرف گفتن و شنیدن زیاد، یعنی منتشر کردن اینها، فکر دچار اختلال، یعنی انسان مخصوصاً در مورد مدیر. اینها بیشتر در مورد مدیره. به نظر میآد امیرالمؤمنین کلامشان بیشتر ناظر به کسانی که دارن کار مدیریتی انجام میدن. مدیر حرفا را میشنوه. ترتیب اثر بده. این دزدی کرده، میگه اون فلانه. همه را میشنوه. اسرار را نگه میداره. بعد بررسی میکنه. سلام علیکم. بعد اجالهی رأی میده به افق بلند. بررسی میکنه. تفکر میکنه. مطالعه میکنه. دچار دوراندیشی میشه. دچار که نمیشه، حاصل میشه براش دوراندیشی. که حاصل شد، غالب میشه. او دیگه الان تو مدیریتش ظفر داره. بد ظفر. دیگه الان سواره رو کاره. میدونی که با کی باید چطور برخورد کرد، چیکار باید کرد. خب، آخرینم.
«صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً». قصار ۱۲۵. خیلی قشنگ. «الْإِسلامُ نَسَبٌ لِمْ یَنْسُبْها أحَدٌ». میخوام اسلام برای اسلام یه شناسنامه، نسب. اینجا شناسنامه میخوام برای اسلام یه شناسنامه بنویسم. تا حالا شناسنامه برای اسلام با نام وجوه بلاغی و از وجوه خطابی هیشکی تا حالا اینجوری نگفته. تا حالا کسی این حرف را نزده. برای اولین بار. دیدین تو تبلیغات چقدر این کار را میکنن؟ برای اولین بار. بدون هیچ شعبهای. هی میخواد اون ممتاز بودنه، تک بودنه اینها را اشاره کنه. وجه بلاغی توی نامهای برای امام حسن: «پسرم، هیچ پیغمبری مثل پیغمبر ما از خدا خبر ندهد». این خودش حماسه توشه دیگه. انرژی مثبتی توشه. اثر «الإِسْلامُ تَسْلِیمٌ وَالتَّسْلِیمُ یَقِینٌ وَالْیَقِینُ تَصْدِیقٌ وَالتَّصْدِیقُ إِقْرَارٌ وَالْإِقْرَارُ أَدَاءٌ وَالْأَدَاءُ عَمَلٌ». اسلام چیه؟ تسلیم. تسلیم چیه؟ یقین. یقین چیه؟ تصدیق. تصدیق چیه؟ اقرار. اقرار چیه؟ ادا. ادا چیه؟ عمل. آیا فلسفی اینا فکر میکنم که اینجوری بودن. از این تشابه اطراف زیاد داشت. کلماتی که فلان فلان است که فلان فلان که فلان فلان. کسی قدرت داشته باشه هفت، هشت، ده تا اینجوری پشت سر هم بیاره، مردم به وجد میآیند. تو مناظرههای تاریخی ۸۸ بود، گفت که به من میگن دروغگو. دروغگو خائن است. خائن خائف است. خائف میترسد. «وَالْأَدَاءُ عَمَلٌ». تشابه اطراف. حالا برگشتم. انشاءالله. الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...