عَظَّمَ اللَّهُ اجورَنا بِمُصابِنا بِالحُسَینِ علیه السلام، وجَعَلَنا وإیّاکُم مِنَ الطّالِبینَ بِثَأرِهِ مَعَ وَلِیِّهِ الإِمامِ المَهدِیِّ مِن آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله.
صبر؛ جمع تمام فضائل در یک کلمه
امام زمان ارواحنافداه در زیارت ناحیه؛ ملائکه آسمان از صبر شما تعجب کردند
لحظات جنگیدن اباعبدالله علیه السلام
روضه تیرهایی که به جان حضرت علیهالسلام نشست
مقتل خوانی و روضه
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. اعظم الله اجورنا و اجاب مثابنا بالحسین علیه السلام و جعلنا و ایاکم من الطالبین لمولانا الامام المهدی (علیه السلام).
روز جمعه است و روز امام زمان؛ باید تسلیت بگوییم به صاحب امروز، هم از جهت روز جمعه که روز اوست و هم از جهت روز عاشورا که روز عزای اوست. یا صاحب الزمان، آقا جان، تسلیت را از ما پذیرا باشید. در این ظهر عاشورا سر شما سلامت باشد، خدا شما را برای ما نگه دارد. انشاءالله که این عزاداری باعث تسلای دل امام زمان باشد در این ظهر عاشورا.
اگر همهی فضائل را در یک کلمه بخواهیم خلاصه بکنیم، مختصری نکته عرض میکنم و دیگر سخنرانی نیست، این ساعت وارد مقتل میشویم انشاءالله. همهی فضائل اگر بخواهد در یک کلمه خلاصه بشود برای انسان، آن یک کلمه صبر است. «فَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ * الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ». همهچیز در صبر خلاصه میشود. آن شاهکلید صعود به قلهی انسانیت صبر است. آن چیزی که مراتب و مراحل انسان را شکل میدهد و درجات را تعیین میکند. و آن چیزی که در کربلا غوغا کرد، صبر، صبر امام حسین علیه السلام بود.
تعبیری از امام زمان (ارواحنا فداه) در زیارت ناحیه است که امروز میخوانم، تعبیر بسیار عجیبی است در توصیف امام حسین (علیه السلام). حضرت میفرمایند: «مُحْتَمِلًا لِلْعَوِيَّاتِ». خطاب به اباعبدالله میفرمایند: حسین جان، تو هر اذیتی بود تحمل کردی. «وَقَدْ عَجِبَتْ مِنْ صَبْرِكَ مَلَائِكَةُ السَّمَاءِ». آنقدر تو از خودت صبر نشان دادی که ملائکهی آسمان دیگر به تعجب آمدند که مگر اصلاً همچین ظرفیتی در آدم هست که آنقدر صبر بکند؟ مگر میشود موجودی باشد با این همه صبر؟ تعبیر عجیبی است از امام زمان در زیارت ناحیه: ملائکهی آسمان به تعجب آمدند از صبر تو.
البته یک نکتهای در این عبارت بعدی هست که سریع میخوانم و رد میشوم. فرمود: «وَ احْتَدَّ الزَّمَانُ بِكَ مِنْ كُلِّ الْجِهَاتِ». از همه طرف محاصره شدی. «فَاسْقَتْكَ الجراح». همهرقم جراحتی به تو وارد شد. «وَحَالُوا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ الرِّوَاحِ». یک لحظه نگذاشتند استراحت کنی. «وَ لَمْ يُبْقُوا لَكَ نَالٌ وَ لَا سَنَجَاحٌ». یکدانه یار برایت نگذاشتند. «وَ أَنْتَ مُحْتَسِبٌ صَابِرٌ». ولی تو در همهچیز صبر کردی. «تَذُبُّ عَنْ نِسْوَتِكَ وَ أَوْلَادِكَ». خودت از زن و بچهات دفاع کردی. همهچیز در صبر امام حسین علیه السلام خلاصه میشود. امروز صبر امام حسین بود که جلوه کرد.
در مورد صبر امام حسین البته خوب دیگر روضه زیاد شنیدید و میدانید، نیاز به گفتن ندارد. از تشنگی امام حسین علیه السلام، از تنهایی امام حسین علیه السلام، از شهادت یارانش، فرزندانش، برادرانش، هر کدام را این شبها گریه کردید. صبر اباعبدالله در مصیبت قاسم، صبر اباعبدالله در مصیبت علی اصغر که همهی اینها در همین چند دقیقه دارد رقم میخورد که من و شما اینجا نشستهایم و داریم با هم صحبت میکنیم. اینهایی که در این ده شب شنیدید و آتش گرفتید، همهاش مال همین چند دقیقه است. صبر اباعبدالله در مصیبت علیاکبر، صبر اباعبدالله در مصیبت عباس، صبر اباعبدالله هنگام وداع از خیمهها، در مراقبت از خیمهها، شهادت اصحابش. شهادت اصحاب هم برای امام حسین سنگین بود و سخت بود. همهی اینها مصیبت بود.
امروز از یک بخش دیگری از مصیبت امام حسین علیه السلام میخواهم عرض بکنم، از مقتل که کمتر شنیدید و کمتر گفته شده است. البته خوب خیلی بخش سختی است و گفتنش هم حقیقتاً خیلی دشوار است. انشاءالله که امام زمان ما را در این غم شریک بکنند. از این باب بگوییم و بشنویم که کمی همدرد شویم با امام زمان در این ظهر جمعه، کمی ملموس شود برایمان مصیبت و صبر امام حسین علیه السلام.
آن بخشی از مقتل را که در این چند دقیقه میخواهم عرض بکنم، انشاءالله خیلی وقتتان را نگیرم. خوب معمولاً ظهر عاشورا روضهی وداع امام حسین علیه السلام خوانده میشود. عصر عاشورا از وضعیت خیمهها و آتش زدن خیمهها و غارت خیمهها گفته میشود که البته همان هم معمولاً کامل گفته نمیشود. حالا شب اگر توفیق باشد چند نکته در مورد غارت خیمهها عرض خواهم کرد انشاءالله که عجایبی رخ داد در غارت خیمه. یا قضیهی خود داستان ذبح اباعبدالله در ظهر عاشورا. یک بخش مهمی در ظهر عاشورا که کمتر گفته میشود جنگ خود امام حسین علیه السلام است که با چه وضعی جنگید. این کمتر گفته میشود. میخواهم از چند تا از مقاتل معتبر مطالبی را بگویم. خوب البته جزئیاتی بیان خواهد شد که قطعاً خیلی برای شما مؤمنین سخت خواهد بود و شاید هم تازگی داشته باشد. اول بگویم که از منابع مختلف از «لهوف» و از کتابهای دیگر از مرحوم صدوق و بزرگان دیگر. اینهایی که دارم عرض میکنم مجموعهای از مقاتل است.
«ثُمَّ أَنَّ الْحُسَيْنَ عَلَيْهِ السَّلَامُ دَعَا النَّاسَ إِلَى الْبِرَازِ». دیگر آمد خودش به ظهر عاشورا و فرمود که من آمادهی جنگم. «فَلَمْ يَزَلْ يَقْتُلُ كُلَّ مَنْ بَرَزَ». هر که آمد... حالا شما همان لحظهی ورود امام حسین را هم اگر تصور بکنید، میبینید اینجوری نبود که با انرژی کامل وارد بشود امام حسین به میدان. تشنگی که سه روز قطره آب از گلوی او پایین نرفته. این همه مصیبتی که در این ساعات دیده. این همه درد. این همه انرژی که تا حالا گذاشته. هی میدان آمده برای علیاکبر، میدان آمده، دشمن را کنار زده. برای عباس میدان آمده، دشمنها را کنار زده. برای قاسم دشمن را کنار زده. اجساد مطهر تکتک این شهدا را به خیمه برگردانده. اینجوری نیست که با انرژی کامل وارد میدان شده باشد.
این نکته را هم در پرانتز عرض بکنم. با این توجه روضه را بشنوید. عجیب! شما صبر امام حسین را ببینید. یک کلمه طغیان در این مقتل دیده نمیشود. اضطراب، پریشانی، پریشانخاطری، یک کلمه بدگویی، ناسزا. انشاءالله آخر مقتل به عجایبی با هم خواهیم رسید. اطمینان را ببینید در این نفس مطمئنه، عظمت را ببینید، آرامش را ببینید، ایمان را ببینیم.
آمد به میدان، به لشکر دشمن فرمود: من آمادهام. هر کسی که به او حمله کرد به صورت تکبهتک امام حسین علیه السلام او را کشت. «حَتَّى قَتَلَ مَقْتَلَتٌ عَظِيمٌ». تعداد زیادی از لشکر دشمن را کشت. برخی آمارها در مقاتل معتبر گفته شده، ولی چون باورنکردنی است عرض نمیکنم. آمارهای بسیار زیادی است کسانی که توسط امام حسین ظهر عاشورا در جنگ تنبهتن کشته شدند. و حضرت در میانهی این جنگ که هرکی میآمد میزد این بیت را میخواند:
«اَلْقَتْلُ أَوْلى مِنْ رُكُوبِ الْعَارِ»
«وَ الْعَارُ أَوْلى مِنْ دُخُولِ النَّارِ»
«کشته میشوم ولی تن به عار نمیدهم. اگر تن به عار بدهم تن به نار دادهام.» این بیتی بود که حضرت دائم زمزمه میکرد.
یکی از راویان تعبیر عجیبی دارد. میگوید: «مَا رَأَيْتُ وَاللهِ مَكْثُورًا قَطُّ». میگوید در تمام عمرم ندیده بودم یک نفر در یک لشکر باشد با این حجم از دشمن، «قَدْ قُتِلَ وَلَدُهُ وَ أَهْلُ بَيْتِهِ وَ أَصْحَابِهِ». یکی بیاید در میدان که زن و بچه در خیمه منتظر. بچههایش کشته شدند، اصحابش کشته شدند، خانوادهاش کشته شدند، «أرْبَطَ جَأْشًا مِنْهُ». ولی این همه دل و جرئت و قوت داشته باشد. «وَ إِنَّ الرِّجَالَ كَانَتْ لَتَشُدُّ عَلَيْهِ». دیگر دیدند در جنگ تنبهتن حریفش نمیشوند، دستهای به او هجوم میآوردند. «فَيَشُدُّ عَلَيْهَا بِسَيْفِهِ». او هم به آن دسته با شمشیر هجوم میآورد. وقتی هجوم بیاورند امام حسین عقب بنشیند یا سر جایش بایستد؟ وقتی حمله میکردند امام حسین حمله میکرد به سمت اینها. اینها عقب مینشستند. «وَ انْكَشَفَ».
«وَ لَقَدْ كَانَ يَحْمِلُ فِيهِمْ وَ قَدْ تَكَمَّلُواْ ثَلَاثِينَ أَلْفًا». این را راوی که از لشکر دشمن است میگوید. میگوید: حالا این لشکری که امام حسین هجوم میآورد بهشان چند نفر بودند؟ سی هزار نفر بودند. «فَيَنْهَزِمُونَ بَيْنَ يَدَيْهِ». اینها را هم لذت ببرید از حماسهی امروز. هم با همینها وارد روضه بشویم. وقتی امام حسین به اینها هجوم میآورد فرار میکردند. «كَأَنَّهُمُ الْجَرَادُ الْمُنْتَشِرُ». مثل ملخی که پراکنده میشوند در آسمانها، این شکلی پخش و پلا میشدند لشکر دشمن. «ثُمَّ يَرْجِعُ إِلَى مَرْكَزِهِ». یک هجوم میآورد به لشکر دشمن، برمیگشت در همان نقطهای که ایستاده بود، وایمیستاد و میفرمود: «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ».
این از وضع جنگ امام حسین علیه السلام. جنگ عجیبی بود. یک نکته در مورد تعداد زخمها بگویم که میخواهم دیگر وارد توضیح برخی از این زخمها بشوم. سید ابن طاووس در «لهوف» نقل میکند، میفرماید: «وَ وُجِدَ فِي قَمِيصِهِ». این فقط در پیراهنی که از امام حسین علیه السلام که به غارت هم رفت، که توضیحی دارد که دیگر الان وقتش نیست عرض بکنم. فقط این پیراهن را وقتی درآوردند، چه تعداد زخم روی این پیراهن بود؟ پارگیهای روی این پیراهن که حکایت از زخم میکرد چقدر بود؟ که همه هم از جلوی پیراهن بود. «وَ وُجِدَ فِيهِ مِائَةٌ وَ عَشْرَةٌ وَ خَمْسَةَ عَشَرَ». صد و ده ضربه از جلوی این پیراهن بود. «مَا بَيْنَ رَمْيَةٍ وَ ضَرْبَةٍ وَ طَعْنَةٍ». که بعضیهایش در اثر تیر بود، بعضیها در اثر ضربهی شمشیر بود، بعضیها هم در اثر ضربهی نیزه بود، صد و ده، پانزده ضربه.
امام حسین جنگی کرد. اینها دیدند تنها که نمیتوانند حریف بشوند، هجوم هم نمیتوانند بیاورند، دستهجمعی چهکار کردند؟ «لَمَّا أَسْقَنَ بِالْجِرَاحِ». خوب البته وقتی گروهی و فردی و اینها میآمدند، بالاخره ضربههایی به امام حسین علیه السلام وارد میکردند، ولی نمیتوانستند حضرت را از پا بیندازند. این ضربهها کمی زیاد شد. در این... «وَ لَمْ يَبْقَ فِيهِ حَرَاكٌ». دیگر کمکم حرکت امام حسین علیه السلام کند شد. «نه ذوالجناح دگر تابِ استقامت داشت، نه سیدالشهدا بر جدال طاقت داشت».
«أَمَرَ شَمِرٌ أَنْ سَمُّوهُ بِالْأَسْهَامِ». چون حضرت دائم در حرکت بود نمیتوانستند کاری بکنند. کمی که از حرکت ایستاد، شمر دستور داد. تیراندازها خودشان را آماده کنند. چهار هزار تیرانداز دیگر. امام حسین وایساده، حرکت ندارد. یک نقطه را میخواهند هدف. شروع کردند تیرباران اباعبدالله را. باز هم عذرخواهی میکنم بابت این مقتل مکشفی که باید بخوانم که خب به هر حال چارهای هم نیست. گفته نمیشود معمولاً این بخشها.
امام حسین علیه السلام جهت حرکتش همیشه به سمت آب بود. هجوم میآورد که این آب را بشکافد. بیشتر هم البته به ذهن حقیر این میرسد که خود امام حسین میخواست یک مقداری آب به خیمه اگر بتواند. برای همین جهت حرکتش بیشتر به سمت فرات بود. «كُلَّمَا حَمَلَ بِنَفْسِهِ عَلَى الْفُرَاتِ حَمَلُوا عَلَيْهِ». هر بار هم که حمله میکرد به سمت فرات، راه را میبستند، بهش حمله میکردند. «حَتَّى أَحَالُوهُ عَنِ الْمَاءِ». کامل محاصره کردند امام حسین به آب نرسد. دیگر دید حضرت روزنهای نمانده که بخواهد به فرات برسد. که خب دیگر تن مبارکش هم کمکم دیگر داشت ضعیف و ضعیفتر میشد. متوقف شد.
«ثُمَّ رَمَى رَجُلٌ مِنْهُمْ بِسَهْمٍ». این تیربارانی که شد، یکی از این تیرها... میخواهم تکتک بعضی از این تیرهایی که در مقاتل نقل شده را عرض بکنم. سه چهار تا تیرهای خاصی که خیلی اثر داشت. تیر اولی که خیلی اثر داشت گفتند که ابوالحتوف جعفی خدا لعنتش کند، این تیر را انداخت. «فَوَقَعَ السَّهْمُ فِي جَبْهَتِهِ». تیر خورد به پیشانی اباعبدالله. «فَنَزَعَ الْحُسَيْنُ السَّهْمَ». تیر را کند امام حسین علیه السلام. «رَمَا بِهِ». چه را پرت کرد؟ «فَسَالَتِ الدِّمَاءُ عَلَى وَجْهِهِ». همهی صورت پر خون شد. محاسن پر خون شد. حال را ببینید. شروع کرد دعا کردن: «اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَرَى مَا أَنَا فِيهِ» خدایا حالم را میبینی. «مِنْ عِبَادِكَ هَؤُلَاءِ الْعَصَاةِ الطُّغَاةِ». ببینیم بندههای عصیانگر طغیانگرت با من چهکار میکنند. «اللَّهُمَّ فَأَحْصِهِمْ عَدَدًا وَ اقْتُلْهُمْ بَدَّدًا وَ لَا تُبِّرْ عَلَى وَجْهِ مَنْهُمْ أَحَدًا وَ لَا تَخْفِرْ لَهُمْ أَبَدًا».
که این قضیهی تیر پیشانی را شخصی به نام مسلم بن رباح... اینجور نبود که هیچ مردی نمانده باشد. شاید دو سه تا بودند که اینها هم برده بودند و در خیمه کار میکردند. اسمشان هم نقل شده که بعد از شهادت امام حسین، چند تا برده از بردههای امام حسین زنده بودند. یکیشان همین شخص به نام مسلم بن رباح. البته در جنگ مشارکت نداشت ولی بودند، خدماتی میرساندند آنجا. که این از غلامان و بردههای امیرالمؤمنین بود قبل از این. این تکه از مقتل را او نقل میکند. میگوید: من آن صحنه نزدیک بودم به امام حسین علیه السلام. «فَرُمَيَ فِي وَجْهٍ بِنُشَّابَةٍ». همان تیری که عرض کردم به پیشانی خورد. تعبیر عجیبی است اینجا. معلوم میشود که امام حسین دیگر بازویش هم قوت نداشت که دست تکان بدهد. به من فرمود: «يَا مُسْلِمُ، أَدْنِ يَدَيْكَ مِنَ الدَّمِ». دستت را بگیر زیر این خونها ای مسلم. میگوید: نزدیک آمدم، گرفتم. «فَلَمَّا امْطَأَ». دستم پر خون شد. فرمود: «اسْكُبْهُ». این خونها را بریز در دست خودم. «فَنَفَضَ بِهَا إِلَى السَّمَاءِ». میگوید: همینجور با آن حالت ضعیف امام حسین خون را به سمت آسمان پاشید. دیدم دارد به سمت بالا میرود، این خونها پایین نمیآید. بفرمایید: «اللَّهُمَّ اطْلُبْ بِدَمِ ابْنِ بِنْتِ نَبِيِّكَ». خدایا تو منتقم این خون باش. این از تیر به پیشانی.
سخت است به خدا این روضهها خواندنش.
یکی دیگر از تیرهای اثرگذار بر جسد مطهر اباعبدالله که خوارزمی در مقتل الحسین میگوید: «وَقَفَ الْحُسَيْنُ يَسْتَرْجِعُ». یک مقدار ایستاد که استراحتی بکند. «وَ قَدْ ضَعُفَ عَنِ الْقِتَالِ». ضعیف شده بود اباعبدالله. «فَبَيْنَمَا هُوَ وَاقِفٌ». اینجا تعبیر دیگری دارد در این مقتل. در آن مقتل قبلی داشت که سنگ به پیشانی؛ آنجا داشت تیر به پیشانی خورد. اینجا تعبیر سنگ پیشانی دارد. «فَأَعْطَاهُ حَجَرًا فَوَقَعَ عَلَى جَبْهَتِهِ فَسَالَتِ الدِّمَاءُ عَلَى جَبْهَتِهِ». صورت حضرت پر از خون شد. «فَأَخَذَ ثَوْبًا لِيَمْسَحَ عَنْ جَبْهَتِهِ». پیراهن را حضرت بالا داد که این خون را از روی صورت، خصوصاً چون جلوی چشمها را این خون گرفته بود، میخواست چشمهایش را پاک کند که خون در آن چشمها نباشد، بتواند ببیند. این پیراهن را که بالا آورد: «فَأَعْطَاهُ سَهْمًا مُحَدَّدًا مَسْمُومًا». یک تیر سه شعبهی مسموم آمد سمت اباعبدالله. «أَوْ ثَلَاثَ شِعَبٍ». من چی بگویم این تعابیر را؟ «فَوَقَعَ فِي قَلْبِهِ». روی قلب اباعبدالله.
آنجا این تعابیر را عرض کرد: «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ». سرش را به سمت آسمان گرفت. «إِلَهِي إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقْتُلُونَ ابْنَةَ نَبِيِّكَ غَيْرَكَ». خدایا مگر روی این زمین نوهی پیامبر غیر من بود؟ ببین دارم باهاش چهکار میکنند. اینجا تعبیری دارد خیلی سخت است، هم گفتنش سخت است هم فهمیدنش سخت است. نمیفهمم. دیگر ببخشید. «ثُمَّ أَخَذَ السَّهْمَ». این چیز... ای کاش بمیرم من با این روضه. تیر معلوم میشود که عمیق رفته بوده داخل بدن. این تکه را البته حالا از مقتل دارم عرض میکنم. این تکهای را که عرض میکنم از استاد بزرگوار آیت الله جوادی شنیدم. آیت الله جوادی آملی، ایشان اینجور توضیح میداد این تکه از مقتل. ایشان فرمود: اگر بخواهد تیر را از جلو بکشد، آسیب بیشتر وارد میشود. تیر را از پشت بیرون کشید. «فَنَبَعَثَ الدَّمُ كَالْمِيزَابِ». اینجا دیگر خون فواره زد. «فَوَضَعَ يَدَهُ عَلَى الْجَرَاحِ». دستش را گذاشت روی این زخم. دستش پر خون میشد. به آسمان و قطرهای برنمیگشت. دوباره دست میگذاشت روی قلب. «لَمْ تَطْلُعُ الْأُولَى». خون اول را که دستش پر شد به آسمان پاشید. دفعهی دوم دست گذاشت روی زخم. دوباره خون آمد، دست پر از خون شد. «فَلَطَخَ بِهَا رَأْسَهُ وَ لِحْيَتَهُ». شروع کرد خون را به سر و صورت مالید. سر و صورتش را خونآلود کرد. فرمود: «هَكَذَا وَاللَّهِ أَكُونُ حَتَّى أَلْقَى جَدِّي». میخواهم این شکلی خدا را ملاقات کنم، جدم را ملاقات کنم. «مَخْذُوبًا بِدَمِي». میخواهم خضاب شده باشم با خون خودم.
در «مسیر الاحزان» میگوید: این تیری که به قلب خورد و از پشت درآمد دیگر جوری بود که امام حسین حتی نتوانست روی اسب بماند. از اسب به زمین خورد. «وَهُوَ مَلْقًا فِي الْأَرْضِ». دیگر افتاد به زمین. خوب. کار تمام شد؟ نه، تازه کار شروع شد. البته اول گفتند امام حسین علیه السلام روی دو زانو نشست. به شمشیر تکیه داد. روی زمین پخش نشد. تا جایی که میتوانست خودش را نگه داشت.
«ثُمَّ رَمَاهُ اثنان بِسَهْمٍ». خدا عذابش را بیشتر کند. تیری انداخت به سمت اباعبدالله. «فَوَقَعَ السَّهْمُ فِي نَحْرِهِ». این تیر بعدی به گلوی اباعبدالله. «فَنَزَعَ السَّهْمَ مِنْ نَحْرِهِ». تیر را از گلو بیرون کشید. «وَ قَرَنَ كَفَوْهُ فِيهِ دَمًا». اینجا دو تا دستش را گذاشت زیر گلویش. دست خوب میشد، هی به سر و صورت میمالید خونش را و هی به خدای متعال عرض میکرد: «اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَرَى». خدایا تو که میبینی. «اللَّهُمَّ إِنَّ هَذَا فِيكَ قَلِيلٌ». این برای تو کم است خدایا. به جای دیگر گفتند اینجا حضرت عرض کرد به خدای متعال: «بِسْمِ اللَّهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ وَ هَذَا قَتِيلٌ فِي رِضَا اللَّهِ». این کشتهی رضای خداست راضیهی مرضیه. تیر به گلو.
یک تیر دیگر هم خاص. اینجا حسین بن تمیم خدا عذابش را بیشتر کند، این تیر را هم از او نقل کردهاند. خیلی عجیب است. اینها هر کدامش واقعاً جان برای آدم نمیگذارد. هر کدام یک روضه است. دیگر ظهر عاشوراست. چه باید این به کجا خورد؟ گفتند که «فَوَقَعَ فِي شَفَتَيْهِ». لبهای اباعبدالله را به هم دوخت. آی حسین، ای حسین. دیگر آن وضع لب چه میشود. بعد این تیر خدا میداند آن لبی که همینجوری شده بود... چوب. «فَجَعَلَ الدَّمُ يَسِيلُ مِنْ شَفَتَيْهِ». خون شروع کرد از این لبها... اینجا دیگر ابیعبدالله گریه میکرد. خدایا من پیش تو شکایت میکنم. «چهکردند و ولدی؟» با بچههایم چهکار کردند؟ «و أهلی؟» اینجا. اینجا دیگر عطش ابیعبدالله خیلی شدید شد.
برسیم به بخش آخر مقتل، هر چند که تمام نمیشود این روضهها. یک گوشههایی از روضهها را داریم عرض میکنیم. خیلی داستانها امروز رقم خورد. دیگر این حال که حال امام حسین شد که اینجا گفتند صورت روی خاک گذاشت. شیخ مفید این تکه را میفرماید در ارشاد. «نَادَى شِمَرُ بْنُ ذِي الْجَوْشَنِ الْفُرْسَانَ وَ الرِّجَالُ». شمر ملعون سوارها را و پیادهها را صدا زد گفت: «وَيْحَكُمْ مَا تَنْتَظِرُونَ»؟ چهمرگتان است؟ چرا منتظرید؟ «ثَكِلَتْكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ». مادرتان به عزایتان بنشیند. بروید کارش را تمام کنید. «فَهَجَمَ عَلَيْهِ مِنْ كُلِّ جَانِبٍ». همه هجوم آوردند به اباعبدالله. یا صاحب الزمان، ما را در این غم شریک کنید. «عَلَى كَفِّهِ الْيُسْرَى». عذر میخواهم که دارم میگویم اینها را چون میدانم نشنیدید تا حالا. مستقیم کار را تمام نکردند. زُرعة بن شَريك اول آمد دست چپ اباعبدالله را قطع کرد. «وَ ضَرَبَهُ آخَرُ مِنْهُمْ عَلَى عَاتِقِهِ». یکی دیگر آمد نیزه به شانه فرو کرد. سنان هم نیزهای به پهلو فرو کرد. «وَ بَدَرَ عَلَيْهِ خَوْلِيٌّ لِيَجْذِبَ رَأْسَهُ». خولی آمد سر را جدا کند، دستش لرزید. دید نمیتواند. «کی ازت؟ بازوهات قطع بشه.» چرا میلرزی؟ گفت: برو گم شو. کار تو نیست، کار خودم است. برو کنار. «فَنَزَلَ شَمِرٌ». شمر آمد به گودال.
این تکه را بعضیها به جور دیگری هم نقل کردهاند. مادر در این لحظات آخر گفتگوهایی. نقل شده است امام حسین علیه السلام در لحظات آخر با همان حال. اینجا راوی میگوید که وقتی وضع این شکلی شد، گودال این شکلی شلوغ شد، همه شروع کردند دیگر ضربه زدن. «وَ ارْتَفَعَتْ فِي السَّمَاءِ فِي ذَلِكَ الْوَقْتِ قَبْضَةٌ شَدِيدَةٌ». یکهو دیدم آسمان را غبار گرفت. «وَدَانٌ أَسْوَدُ مُظْلِمٌ». همهجا تاریک شد. «فِيهَا رِيحَانِ». همراه دیدم یک باد سرخی هم شروع کرد وزیدن. «حَتَّى ظَنَّ الْقَوْمُ أَنَّ الْعَذَابَ قَدْ جَاءَ». همه میگفتند همین الان عذاب میشویم با این وضعی که دارد میشود. یک کمی توقف. ترسیدند. «تَوَقَّفُوا». وایسادند. غبارها رفت، دوباره برگشتند به کارشان.
هلال بن نافع میگوید که من شنیدم که به عمر سعد که عقب بود بشارت دادند، گفتند: کار حسین تمام شد. هلال معلوم میشود یک تعلقی داشته به امام. میگوید: «فَخَرَجْتُ بَيْنَ الصَّفَّيْنِ». سریع آمدم جلو ببینم چی شد. «وَقَفْتُ عَلَيْهِ». رسیدم به امام حسین. دیدم «إِنَّهُ لَيَجُودُ بِنَفْسِهِ». من سخت است ترجمهی اینها. دیدم حضرت دارد دست و پا روی زمین میکشد. «فَوَ اللَّهِ مَا رَأَيْتُ قَتِيلًا مُضَمَّخًا بِدَمِهِ». میگوید: به خدا من در عمرم کشتهی این شکلی ندیده بودم. «أَحْسَنَ مِن شَهِيدٍ». آنقدر «وَ لَا أَنَارَ وَجْهًا». آنقدر چهره نورانی. «وَ لَقَدْ شَغَلَنِي نُورُ وَجْهِهِ وَ جَمَالُ هَيْئَتِهِ فِي قَتْلِهِمْ». آنقدر محو چهرهی حسین شدم، اصلاً فراموش کردم این آقا را این شکلی کشتند. اینجا میگوید که دیدم دیگر لحظهی آخر هنوز سر از تن جدا نشده. دیدم امام حسین علیه السلام دارد با اینها گفتگو میکند.
یک تکه، جمله آخر هلال. من باید برگردم یک تکه مقتل دیگر بگویم و بعد این را بگویم و تمام. تحلیل با همین دیگر تا غروب. به سر بزنیم. به صورت. این لحظهی آخر که خب میدانید شمر آمد و برای اینکه کار را تمام بکند، خدا عذابش را بیشتر کند انشاءالله که خب باز نمیتوانم خیلی توصیف بکنم که خب نشست روی سینه و ضرباتی هی وارد میکرد. با یک دست هم محاسن ابا عبدالله را گرفته بود. اینجا تعبیر مقتل این است. شما من میخواهم فقط نمیخواهم آتشین. من نمیخواهم مجلس گرم بکنم. میخواهم یک کمی امام حسین را ببینیم الان این لحظه. این خیلی مهم است. اینها هر چه دارم میخوانم از روی مَقتل است. برای بازارگرمی نیست. مَقتل هم خیلی شدیدتر از اینهاست. خیلیهایش را نمیگویم حالتان نمیکشد. برای اینکه با همهی اینها گریه کنی.
میگوید: در آن وضعیت «فَضَحِكَ الْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلَامُ». حال را میگوید: شمر شروع کرد بد و بیراه گفتن به اباعبدالله. امام حسین لبخند زد. فرمود: «لِمَ تَقْتُلُنِي»؟ چرا میخواهی مرا بکشی؟ گفت: به من وعدههایی دادند. فرمود: بیشترش را من برایت فراهم میکنم. نکن این کار را. میدانی مرا بکشی عاقبتت چی میشود؟ میدانی جدم رسولالله یقهات را میگیرد؟ میدانی جهنم میروی؟
این تکه از مقتل را شنیده بودید؟ برگردم جملهی هلال را بگویم و تمام.
هلال میگوید وقتی آمدم لحظهی آخر صحنهای که دیدم، میگوید: دیدم «فَقَضَبُوا بِأَجْمَعِهِمْ». اینها همه با غضب افتادند به جان حسین «حَتَّى كَأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَجْعَلْ فِي قَلْبِ أَحَدٍ مِنْهُمْ مِنَ الرَّحْمَةِ». انگار اصلاً ذرهای محبت در وجود هیچکدامشان نبود. این را من نمیدانم آرام بگویم، داد بزنید؟ داد بزنم؟ بمیریم؟ نمیدانم چی باید بگویم. هر جور دوست دارید با این تکهی عبارت، ولی تو عمقش بروید. اگر الان هم داد نزنید اشکال ندارد. سعی کنید نگه دارید این عبارت را در ذهنتان. جزغاله میکند آدم را این عبارت. «وَ زُرُّوا رَأْسَهُ». سر از سرش جدا کردند در چه حال و وضعیتی؟
حسین هنوز داشت... واویلا واویلا واویلا واویلا وا حسین حسین. واویلا واویلا واویلا واویلا واویلا واویلا. حسین...
در حال بارگذاری نظرات...