* فرعون؛ لقب پادشاه مصر
* کمک گرفتن از آیات قرآن؛ راه فهم وقایع تاریخی کهن
* فرعون؛ پادشاهی مستحکم و مستقر
* روح معنا در میخ؛ نفوذ کننده مستحکم و استحکام بخش
* زمین؛ محل استقرار و استحکام فرعون
* آسمان؛ محل استقرار و استحکام انبیاء علیهمالسلام
* تحلیلی زیبا از شجره طیبه
* توحید؛ قول ثابت در عالم هستی
* شهادت حاج قاسم؛ زلزلهای که حقایق را بیرون ریخت
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین، و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین، و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
در مورد فرعون و توصیفاتی که در قرآن درباره او داریم، ابتدا درباره خود کلمه «فرعون» مباحثی را باید مطرح کرد و اوصافی که قرآن درباره او گفته. البته این واقعاً یک واحد درسی میطلبد: بحث شناخت فرعون و مباحث فرعون که حالا شاید در این جلسات خیلی فرصتش نشود؛ یک بحث جداگانه میخواهد. مفصّل باید آیاتش پرداخته شود و شخصیت فرعون تحلیل شود؛ ولی اجمالاً، مقداری که بشود در این چند جلسه به آن بپردازیم:
**مقدمهای بر فرعون و تاریخ مصر**
«فرعون» لقب پادشاه مصر بوده است. به پادشاه روم میگفتند «قیصر»، به پادشاه فارس میگفتند «کسری»، و به پادشاه مصر میگفتند «فرعون». مجموعه اینها را «فراعنه» میگویند. قومیتی هم که تابع فرعون بودند در مصر، به آنها «قِبطی» میگویند که همین اسم الان مصر هم همین است. به مصر در انگلیسی «Egypt» میگویند که در واقع مردمان فرعونند. در برابرِ ظاهراً «سبتی» بوده، طایفه و قومیت روبروی فرعون، که مجموعاً اینها «بنیاسرائیل» به آنها گفته میشود که اساساً اینها از نسل حضرت یعقوب (علیهالسلام) هستند، کل این طایفه و کل امتشان.
خود فرعون هم، قاعدتاً فراعنه هم میشدند جز بنیاسرائیل و فرزندان حضرت یعقوب (علیهالسلام). ظاهراً سه طیف بودند در مصر: قبطی و یونانی و امالیق (عمالقه) که گفته میشود. ولی جمهور اینها و اکثریتشان قبطی بودند و بتپرست بودند، خیلی اهل طلسمات و اهل کیمیا بودند. علوم غریبه خیلی بین اینها رایج بود. اولین پادشاه اینها بعد از طوفان، قیصر بن حام بن نوح بود. بعدش پسر او «مصر» بود. اَنقَدَر این «مصر بن قیصر»، نتیجه حضرت نوح، حکومتش در این منطقه طولانی شد که اسم منطقه را به نام او نامیدند و شد «مصر»، سرزمین «مصر». و همینجور ادامه پیدا کرد تا رسید به «تونیس» که تونیس میشود فرعون حضرت ابراهیم. تا میآید جلوتر به «ریان» میرسد که فرعون حضرت یوسف است. تا میرسد به «ولید بن مصعب» که فرعون حضرت موسیست.
ظاهراً حضرت موسی با دو فرعون مواجهه داشته است. از بعضی از متون تاریخی فهمیده میشود که ظاهراً ابتدای امر با همین ولید بن مصعب بوده، بعدها ظاهراً پسر او. خب، البته خیلی هم آنقَدَرِ سفت و قرص نمیشود روی اینها نظر آنچنانی داد. خیلی منابع تاریخی در اینجنبه ضعیفاند. مهمترین منبع تاریخی برای ما قرآن است برای این مسائل. و قرآن هیچوقت فرعون را جمع نبسته، همیشه مفرد آورده. یککمی از همین میشود برداشت کرد که این فرعون یک نفر بوده، یعنی این فرعونی که قرآن میگوید یک نفر بوده، ولو فراعنه در مصر و فراعنه هم بیست و شش سلسله بودند. نزدیک به سه هزار سال اینها در مصر حکومت داشتند، قرن پنجم ماقبل میلاد، پانصد سال قبل از میلاد حضرت مسیح. و عمدتاً هم محل حکومتشان «ممفیس» بوده که حالا یا اسم اینجا ممفیسه یا «بتیسه».
فرعون حضرت موسی تقریباً هزار و هفتصد و پنجاه سال قبل از میلاد. الان ما دوهزار و بیست و سه ایم. دیگر البته یککمی بحث سَر این است که این تاریخ میلادی تاریخ دقیقی است یا نه. دوهزار و بیست و سه ای که الان گفته میشود، اواخر دوهزار و بیست و سه، ماه دیگر میشود دوهزار و بیست و چهار. خب الان دوهزار و خوردهای سال اینور، آنور هم هزار و هفتصد و پنجاه سال میشود سه هزار و هشتصد سال. تقریباً سه هزار و هشتصد سال پیش، زمان حاکمیت فرعون بوده. البته حالا زمان وفات حضرت موسی، تاریخ را اول از طوفان حساب میکنند دیگر. میدانید، از حضرت آدم داریم تا طوفان، بعد مبدأ تاریخی بعدی طوفان، بعد مبدأ تاریخی بعدی میلاد حضرت مسیح است. اینجور تاریخ را حساب میکنند. وفات حضرت موسی را گفتند سال هزار و ششصد و بیست و شش از طوفان بوده، هزار و ششصد سال بعد طوفان حضرت.
حالا خود این طوفان چه سالی بوده؟ از سالهای عمر شریف حضرت نوح و چه سالی بوده از سالهای بعد از حضرت آدم؟ خب محل بحث است. بههرحال حساب سرانگشتی نشان میدهد که چیزی حول و حوش پنج، شش هزار سال، ظاهراً فاصله است تا حضرت آدم. بیشتر از این نیست. حالا البته بحث است که خب، قبل از حضرت آدم هم بودند موجوداتی یا نه؟ انسان فعلی روی کره زمین از نسل حضرت آدم است. هیچکسی خارج از نسل آدم نداریم. ولی اینکه حالا ماقبلش افرادی بودند و منقرض شدند، آنها انسان بودند، نبودند؟ پیغمبر داشتند، نداشتند؟ مباحثی. ظاهراً درکشان و عقلشان به حدی نبوده که انسان به این معنا به آنها گفته بشود و پیغمبری بینشان بوده باشد و کتابی و وحی و شریعت و این حرفها. و این داستان انسان، به این موجودی که الان ما باهاش مواجهیم، از حضرت آدم شروع شده است:
«إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً.»
**فرعون و انبیاء**
خب، حضرت موسی هزار و ششصد و بیست و شش از طوفان از دنیا رفتند. حضرت ابراهیم تاریخ میلادشان هزار و هشتاد و یک از طوفان است. حیات حضرت یوسف هم تقریباً دویست و پنجاه سال بعد از میلاد حضرت ابراهیم است. فرعون حضرت ابراهیم هم تقریباً دوهزار و سیصد سال قبل از میلاد بوده. همین الان دوهزار و بیست و چهار باشیم، به همین میزان بعد میلاد میشود قبل میلاد.
داستان حضرت ابراهیم و فرعون حضرت ابراهیم ممکن است برای شما سؤال بشود که خب مگر ما در مورد مصر صحبت نمیکنیم؟ حضرت ابراهیم که رفت توی مصر؟ نداره. فراعنه رو مگر نمیگوییم سلاطین مصر؟ حضرت ابراهیم مگر مال مصر بود؟ مسئله مسئله فکر بکنید. از آنور چطور میگوییم نمرود آنکسی است که حضرت ابراهیم باهاش درگیر شد؟ حضرت ابراهیم هم خب عمدتاً همین منطقه بودند، عراق بودند و هم محل زندگیشان بیشتر اینجا بوده و بابل بود، بابل محل تولدشان است، مناطق بودند. حالا چطور حرف فرعون و مصر مطرح میشود؟ بههرحال شاید در یک دایره وسیعتری ایشان رفتوآمد. حضرت ابراهیم خیلی گسترده بوده. هم فلسطین را شامل میشده، هم مکّه محل رفتوآمدشان بوده و فرزندانشان آنجا مستقر میکند. و حالا شواهد قرآنی باید برایش پیدا بشود که ایشان مصر هم حضور داشتند.
پس این فرعونی که ما ازش سخن میگوییم در قرآن، ظاهراً فقط فرعون موسیست. یک فرعونی که در قرآن ازش سخن گفته شده. حالا مباحثی هم اینجا هست در مورد زبان قرآن، نکات خوبی هست. حالا خیلی جلسه را نمیخواهم حال و هوای کلاسی بکنیم، دیگه کلاسی شده جلسه و خیلی خودمانی شده، هیچکس دیگه نیست. از آن حال و هوای منبر، فصل اول، فصل بعدی و اینها فاصله بگیریم و درس طلبگی و حوزویاش بکنیم. ولی خب مطالب.
**ابهامات قرآنی و نظریه روح معنا**
یکسری واژههای مبهم ما در قرآن داریم، سخت است در موردش نظر دادن. مثلاً کلمه «تابوت» رو داریم: «إِنَّ آیَةَ مُلْکِهِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ التَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ». قرآن از مسئلهای سخن میگوید که ما دسترسی نداریم برای اینکه بفهمیم چی بوده است. مگر گفتیم آیه پادشاهی، حکومت او این است که یک تابوتی میآورد. بر اساس منطق تفسیر «قرآن به قرآن» باید بگردیم ببینیم قرآن خودش تابوت را چی تفسیر کرده، از تابوت چی گفته. و ما وقتی مرور میکنیم آیات قرآن را میبینیم یک جای دیگر ما یک حکایتی در مورد تابوت داریم. کجای قرآن حرف از تابوت زده است؟ اتفاقاً مربوط به حضرت موسی هم هست: «تابوت... به مادر موسی گفتیم که او را بنداز توی تابوت». خب ببینید اینها نکته کلیدی است. هم بحث روشی و قرآنی و تفسیری است، هم گرهگشاست در مسائلی که ما در اینجور مباحث که دسترسی نداریم، یعنی راهی واقعاً نداریم، میخواهیم برویم. با چی برویم الان در آن برهه تاریخ این را پیدا بکنیم؟ خود قرآن یک کمکی به ما میرساند. اگر اینور گفته: «إِنَّ آیَةَ مُلْکِهِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ التَّابُوتُ». آنور هم یک تابوت دیگر گفته، آن چیزی که حضرت موسی را توش قرار داد مادرش و فرستاد تو آب و فرعون او را در همین گرفت. البته همینش هم باز مبهم میماند برایمان. ولی بههرحال یک اجمالی را از قضیه روشن میکند. اجمالاً میشود فهمید که آن تابوتی که آیه پادشاهی و نشانه پادشاهی است، همین تابوتی بوده که حضرت موسی را خدا توش قرار داده بوده و حفظ کرده بوده: «فِیهِ سَکِینَةٌ». که این تابوت درش سکینه هست. تو روایت امام هستش که این تابوت در محضر امام زمان است و حضرت این را میآورند.
غرضم این است که ما در یکسری از این مباحث تاریخی، خصوصاً این مباحث اینشکلی در مورد اقوامی که تقریباً چهار هزار سال بین ما و آنها فاصله است، سه هزار و خوردهای فاصله است، از خود قرآن باید کمک بگیریم برای فهم این مسائل. مثلاً یک کلمهای داریم: «فرعون ذیالأوتاد». که الان باهاش مواجهیم. در سوره (قرآن) دو بار این را گفته است. یکی در سوره صاد گفته: «وَ فِرْعَوْنُ ذِی الْأَوْتَادِ». یک بار در سوره فجر گفته: «وَ فِرْعَوْنُ ذِی الْأَوْتَادِ». دو بار فرعون را با این عنوان معرفی کرده: «فرعون صاحب میخ، میخدار». آهان، حالا این باید بحث بشود. ما خیلی چیزی هم نداریم برای اینکه بتوانیم تحلیل بکنیم. البته تو روایاتمان، در شرایع امام صادق (علیهالسلام)، وجهی را فرمودند در مورد «ذیالأوتاد» بودنش.
در «مجمعالبیان» شاید پنج تا وجه مطرح شده. مرحوم علامه در «المیزان» چهار، پنج قول را شاید مطرح میکنند که چرا به فرعون گفته میشده «ذیالأوتاد». «أوتَاد» جمع «وَتِد» است. وتد یعنی میخ، میخی که میکوبند، میخهای بزرگ. خب، ببینید ما الان در مورد فرعون همینقدر میدانیم. قرآن همینقدر گفت: «فرعون میخدار». این عبارت، یک معنایش این است که اینهایی که گفته شده، همه در مصادیق است، مصادیق استفاده از میخ. نکات فنی (و کارهای) باید به نکات توجه کرد. قرآن یک چیزی را دارد میگوید، فراتر از این مصادیق میگوید: «این میخ داشت». حالا این میخ شو چیکار میکرد؟ آن یک بحث دیگری است. با میخَش خانه میساخت؟ با میخَش به صلیب میکشید؟ مخالفینش را میزد؟ روی دست اینها؟ روی سر اینها؟ تو پای اینها؟ تمرین کارها را میکرد؟ آنها بحث دیگری است. اصلش این است که این میخ داشت.
**نمادشناسی «میخ» (وَتِد) در قرآن**
میخ خودش نماد استحکام است. نماد قدرت. آره. خود کوه را هم: «وَ الْجِبَالِ أَوْتَادًا». خود کوه اوتادند، میخ زمینند. میخ استحکام میدهد. موجب استحکام است. موجب اتصال است. یک چیزی را به یک چیزی متصل میکند. خودش باید این واژهها تحلیل بشود. میخ چیست؟ میخ آن چیزی است که استحکام میدهد. یک چیزی (مثلاً) شما الان صندلی را با میخ، با رولپلاک مثلاً، به زمین فرو کنی، به دیوار فرو کنی، دیگه نمیشود این را تکانش داد. تلویزیون را، کتابخانه را. میگویند آقا این دیگه چی شده؟ این پیچ شده، این میخ شده. فرو میکند یک چیزی را در چیزی. یک چیزی را به یک چیزی اتصال و پیوند میدهد. برای (موجب) استحکام است دیگر. نمیشود این را تکانش داد. شدیدترین حالت استحکام و برقراری یک چیز، همان چیزی است که همان حالتی است که میخ میشود. فلانی میخکوب شده. میخکوب شدن، هیچ تکانی نمیخورد. آن اوج حالت برقراری.
در دنیا با این ابزارهای دنیایی، با این امکانات دنیایی، آن حالتی است که یک چیزی با میخ به یک چیز دیگری متصل بشود. پس میخ، ابزار اتصال و ابزار استحکام است. و کسی که میخ دارد، یعنی چیزهایی که دارد را میتواند در عالیترین وضع استحکام و برقراری نگه دارد. پردازش خود کلمه بود. درست شد؟ فرعون ذیالأوتاد، آنی که «ذیالأوتاد» است، یعنی میخدار. حالا میخ، موارد استفادهاش فراوان است. ظاهراً قرآن به همه اینها نظر دارد.
حالا شما پنج نمونهاش را تو روایات، تو این تحلیلهای تفسیری میبینید. دهها نمونه دیگر هم ممکن است داشته باشد. مثلاً گفتند که «رفت روی آن کوهها و گفتش که برا من خونه رو به (به) هامان: "ابنِ لِی صَرْحًا بَلَنَا" برام یک خانه بلندی بساز و کاخی بساز روی کوه. گفت: "ببر بالا و بالا و بالا تا اونجایی که میشه من میخوام اَطلُعِ الی اله موسی، میخوام این خدای موسی که تو آسمونه برم بهش برسم."» و آنجا هم این کاخی که برد بالا، گفتند که با همین میخها آورد بالا. روی همدیگه سوار کردن، بالا بردن. سخت است دیگر. این چون میخهای خیلی قوی داشت، یک برج خیلی بلندی توانست بسازد روی کوه. آخه برج را که میخواهند بسازند، میگویند به همان میزانی که میخواهد برود بالا، برود پایین که استحکام داشته باشد. این اولاً روی کوه ساخت، از پایین قدرت این را میخواهد. برود بالا، نباید کج بشود، نباید لرزه بیفتد، نباید تکان بیفتد. این همینجور رفت بالا و با این میخهای محکمی که داشت این را برد بالا. که البته داره با باد خدا زد، برجش رو ریخت.
پس این کاربردهای فراوانی که برای میخ میشود در نظر گرفت. این همه در آن هست. حتی معانی تأویلیای که بشود لحاظ کرد. خب خود کلمه میخ، تأویل هم دارد دیگر. الان شما به اصحاب خاص امام زمان، دیدید توی تعابیر میگویند: «أوتاد». اوتاد. و به خود کوه میگوید: «وَ الْجِبَالِ أَوْتَادًا». کوه میخ زمین است. ما تصورمان که از میخ داریم چیست؟ یک چیز آهنی بلند که پشتش حالت مثلاً گِرد مانندی است. از آنجا ضربه وارد میشد. این یک سَر تیزی دارد و این با ضربه میشکافد، میرود جلو. و هرچقدرم که جلو میرود، مستقر میشود در آن محلی که نفوذ هم (میکند). هم نفوذ میکند، هم مستقر میشود، و هم سبب اتصال و پیوند میشود. به واسطه نفوذ و استقراری که دارد، میتواند یک شیء خارجی را هم پیوند بدهد به این محلی که الان نفوذ کرده.
خوب دقت بکنید، این واژهها به عمق واژه برسیم. خیلی لطافتها از توش درمیآید. قرآن عجایبی است. اصلاً آدم واقعاً مست و مسحور میشود وقتی یککمی تو این بحر قرآن فرو میرود. وقتی که حالا تو قیامت دارد که همه میفهمند که قرآن به صورت بکر محشور میشود. میگوید: «اصلاً قطرهای از من به شماها نرسیده، هیچی نفهمیدید از من. هیچی نشناختید.»
پس میخ کارش این است: میزند، میشکافد، میرود تو، نفوذ میکند. این نفوذی که میکند به نحوی است که تمام آن محلی که درش نفوذ کرده را پر میکند و استقرار دارد در آن نقطهای که نفوذ کرده. محکم، برقرار. و نمیشود جداش کرد به راحتی. اینقدر محکم و برقرار است که خودش عامل استقرار چیزهای دیگر هم میشود. شما یک میخ را به دیوار فرو میکنی و تابلو هم روی میخ سوار میکنی. مثلاً چه میدانم، ساعتم مثلاً سوار میکنیم. ساعت با این وزن، خیلی وزن ساعت تابلو خیلی وزن دارد. میخ نازکی هم هستا. آن اصل توان و چگالی که در این میخ هست، به آن نفوذ و استقراری که داخل دیوار پیدا کرده. آن است که این را برقرار کرده، نفوذ کرده. پس میخ این است، حقیقت میخ این است.
حالا یک بحثی هم داریم توی مباحث تفسیری مطرح میشود، نظریه روح معنا که الفاظ برای روح معنا وضع شده است، که حالا وارد آن بحث نمیخواهم بشوم، آن خودش یک دوره درسی است. و تصورمان از میخ این است. ممکن است صد سال بعد، تصور نسبت به واژه میخ عوض بشود. ممکن است یک جاهای دیگری برویم، تصورمان نسبت واژه میخ عوض میشود. شما الان مثلاً تصور خاصی نسبت به کولر دارید. مثلاً ما بیست سال پیش نسبت به کولر یک تصوری داشتیم. نسبت به پنکه تصوری داشتیم. بعد کمکم ماشینها آمد، کولردار. اوّل که ماشین کولردار ندیده بودیم. ما کولر، همه تصور کولر آبی بود. ماشینها کولر دارد. گفتیم یعنی چی؟ یعنی کولر آبی میگذارند بالای ماشین؟ بعد کانالکشی میکنند از تو شیشه؟ مثلاً باد میآید؟ نه. یک چیزی آن وسط روشن میکند، کولر. بعد دیدیم به کولر گازی هم میگویند کولر. ممکن است صد سال بعد، از تو انگشترت یک دکمه بزنی، باد بزند، کولر، خنکت بکند. و همینجور هی تطوّر پیدا میکند، هی شکلش عوض میشود. ولی آن روح معنا در کولر این است که کولر خنککننده است. آره دیگر. فاعلی است، خنککننده است. آن چیزی که کولر را کولر میکند این است که خنککننده باشد. این صورتش ممکن است هزار شکل و هزار مدل باشد.
**روح معنای واژهها**
قطع میکنی نکته رو؟ پس ما بنده این نیستیم که این میخی که قرآن در مورد فرعون گفته، صورتش چی بوده، آهن بوده، نقره (بوده). میخ یعنی این، روح معنا در میخ یعنی آن چیزی که نفوذ میکند. نفوذی میکند که نفوذش همراه با استقرار و برقراری است، و این ابزار نفوذ وقتی در چیزی نفوذ کرد، به واسطه این ابزار نفوذش میتواند چیزهای دیگری را هم روی آن مستقر بکند. امشب میخ، پیچ هم میخ است. در این جهت با همدیگر تفاوتی ندارند. ممکن است هزار مدل چیزهایی بیاید در آینده، همه اینها در میخ بودنش مشترک است. چون این روح معنا را دارد. ممکن است هزار مدل چیزهایی بوده باشد در گذشته.
گوشیات را قفل کردی؟ ما تصورمان نسبت به قفل چیست؟ مثلاً یک چیزی میآید اینجوری از آن بغل میآید. گوشیَش قفل. آن بغل دیدید فیلم دارد پخش میکند؟ یک آن بغل یک آیکون دارد. میزنی صفحه قفل میشود. گوشی دست بچّه میخواهی بدهی، فیلم میخواهد ببیند. بعد دوباره همان تیکه را لمس بکنی، قفلش باز میشود. اگر شما پانصد سال پیش میگفتی آقا قفلهایی در آینده میآید، انگشت را لمس میکنی، قفل میشود. انگشت را لمس میکنی، قفلش باز میشود. قطعاً تست الکل ازت میگرفتند. پانصد سال پیش که یعنی چی؟ مثلاً یک انگشت کوچولو آن بغل اینجور لمس که میکنی قفل میشود. اصلاً درکی از قفل به این شکل نداشتم. ولی روح معناش این است. الان قفل مجازی است یا حقیقی؟ صفحه را قفل کرد. این حقیقی است یا مجازی؟ حقیقی است. حقیقتاً میگوید قفل کرد؟ یا الکی؟ قفل حقیقی است. خب آقا، پس آن چیست؟ آن هم قفل است. این هم قفل است. چون روح معنا مهم است. روح معنای میخ مهم است. درست شد؟ این خیلی نکته مهمی استها. به این نکته باید توجه بکنید.
اگر روح معنا را گرفتیم، آنوقت کوه هم میشود: «وَ الْجِبَالِ أَوْتَادًا». کوه همیشه میخ است. آقا کوه که اینجوری نیامده فرو برود؟ نه. آنجوری چیزی بیاید فرو برود، آن یک چیز سیخ (است). این ملاک این است که نفوذ کرده این کوه در زمین و استقرار محکمی دارد که این را نمیشود از زمین جدا کرد. و این نه تنها خودش همچین نفوذ و استقراری در زمین دارد، استقرار بقیه چیزها هم به این است. الان شما این ساعت مستقر روی دیوار است، درست است؟ ساعت. همه وزنش روی دیوار است. چی ساعت را نگه داشته؟ دیوار. ولی چی ساعت را روی دیوار نگه داشته؟ میخ. میخ اگر نبود، ساعت روی دیوار برقرار نبود. کوه اگر نبود، انسانی روی زمین برقرار نبود. هیچ چیزی روی زمین برقرار نبود. آن چیزی که همه چیز را روی زمین برقرار نگه داشته، عامل استقرار همه چیز روی آن چیست؟ کوه است.
حالا أوتاد امام زمان یعنی چی؟ آن کسانی که شما را به امام زمان پیوند دادند. ارتباط شما را با امام زمان برقرار داشتند. أوتاد. واژه میخ. پیوند خاص و محکم. پیوند خودش هم نفوذ دارد، مستقر. فاصلهای نیست، ذوب. مستقر. این در آن نقطهای که میخواهد پیوند را ایجاد کند مستحکم است. دیگر لرزشی ندارد. سفت است. آنجا سفت است. از این طرفش سفت است، از آن طرفش هم شما اگر به (آن) پیوند پیدا کنید، سفت میشود. ارتباط را برقرار میکند بین شما و آن نقطهای که قرار است محل استقرار شما باشد. أوتاد. درست شد؟
**پیوند «وتد» و «وُدّ»**
فرعون ذیالأوتاد. میخ دارد. یعنی نفوذی دارد. حالا این ذیالأوتاد، این دو سر میخ کجاست؟ بحث است دیگر. میخ یک چیز دو سر است. استقرارش بر چیست؟ و افراد را بر چی مستقر کرده؟ به چی پیوند داده؟ عامل اتصال چی به چی است؟ کی به کی است؟ کجا به کجا است؟ پس این أوتاد، یک وسیله ارتباطی و استقراری است. یک چیزی را بر چیزی مستقر میکند. امشب میخ.
حالا یک بحثی هم اینجا داریم. نمیخواستم دیگه بگویم، دیگه خیلی تخصصی میشود مباحث. کلمه «وتد» با کلمه «ودد» اشتقاق کبیر دارند با همدیگر. ما یک بحثی در لغت داریم به نام اشتقاق. اشتقاق هم چند مدل شهاب اکبر، کبیر، صغیر، اشتقاق انتزاعی. چهار مدل اشتقاق. مثل چی؟ مثل همین کلمه «ودد» و «وتد». وتد هم میخ است، اتصال است. خب، حالا این ود و دد، مودت. اشتقاق دارد با وتد با همدیگر. تو آن برقراری و استقرار، آن نفوذ و اتصال. میگوید: «الا المودة فی القربا». فرقش با محبت (چیست؟) بعضیها گفتند محبت یعنی چیز درونی، مودت ابراز میشود. همچین چیزی ندیدیم توی لغت. مودت ابراز محبت بشود. نه، محبت از حَبَّ میآید. دانست. یک وقت یک دانهای یکجایی میافتد. یک وقت یک دانه یکجای مستقر میشود. در مودت استقرار هست. محبت مستقر (نیست). یک کشش مستقر نمیشود. ود. این میشود ودود: «جَعَلَ بَیْنَکُم مَّوَدَّةً وَ رَحْمَةً».
پس وتد هم این شکلی شد. أوتاد شد این. حالا فرعون استقرارش روی چیست؟ و افراد را به چی استقرار میدهد؟ استقرار فرعون روی عرضه زمین: «أَلَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَ هَذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِی مِن تَحْتِی». تو سوره مبارکه فجر، خیلی اینها لطیف است. یعنی اصلاً آدم هرچی فکر میکند، وارد بحثهای تخصصی هم نشویم، هی داریم از کنارها رد میشویم. ببینید یکهو بحث را عوض میکند قرآن. میگوید که: «وَ تُحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا». یکهو چی میگوید ادامه آیه چیست؟ کیا تو این محرم و صفر، مانوس بودند با سوره فجر؟ پیام داده بودند که ما هر روز از وقتی دیگه این را گفتی، هر روز تو نمازها خواندیم سوره فجر را. «کَلَّا إِذَا دُکَّتِ الْأَرْضُ دَکًّا دَکًّا». خود کلمه «دَکَّة» هم باید روش بحث باشد. یکهو بحث را روی چی میبرد خدا؟ این خیلی لطیف است. از مال، حتی بالاتر میگوید: «من این زمین را کلاً جمعش میکنم، بساط زمین جمع میشود. برای اینکه فرعون، فراعنه، استقرارشان، استحکامشان، طغیانشان، پشتوانهشان زمین است. چون زمین را دارند، زور میگویند. چون پاشان روی زمین سفت است، زور میگویند. «أَسْفَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ».
**تفاوت استقرار زمینی و آسمانی**
انبیاء آسمان دارند: «وَ جَاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا». چون آسمانیاند، میآیند. «وَ الْمَلَکُ». امیر ملک هم دارد. تازه آنجا معلوم میشود که ملک دست کی بوده، مالک کیست؟ ملک میآید. ملک میآید، ملک چی بوده؟ فصل اول بحث مالکیت بود دیگر: «هَذَا لِی وَ أَنَا لِلَّهِ». آن کلمه کلیدی مالکیّت است. چه کسی را مالک بدان؟ وقتی مالک شد، خدا ملک شد، عالم بقای ملک و محل ملک شد آسمان، آنوقت ذیالأوتاد آنی است که یک طرفش به آسمان مستقر است. یک طرفش انسان. و این انسان را به آسمان پیوند میدهد. ذیالأوتاد انبیاء. ذیالأوتاد واقعی. برای اینکه اینها مستقر، استقرار دارد. اینها شجره طیبهاند.
شجره طیبه چیست؟ قرآن چی فرمود در مورد شجره طیبه؟ میفرماید که: «أَلَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ». خود کلمه شجره داستانی است. حالا عرض کردم آن هم بحث روح معناست دیگر. یعنی ما ذهنمان فقط درخت که میشنویم، به شجره ظاهری انس دارد دیگر. مثل غزای کولر است. ولی بری تو عمقش، بابا خیلی چیزهای دیگه هم هست که اون روح معنای درخت توش هست. درخت که ریشهای دارد، یک بدنهای دارد و هی میآید ازش یک فروعی بیرون میآید. بعد میبینی آقا دودمان همینه دیگر، دودمان همینه. بعد قرآن به موارد متعددی شجره گفته. مثلاً به خانواده هم شجره گفته است. یک دودمان هم. «وَ شَجَرَةٌ مَلْعُونَةٌ فِی الْقُرْآنِ». بعد عرض کردم آن چیزی که حضرت آدم مأمور شد به سمتش نره، آن درخت، همه اینها با همدیگه بوده. هم درخت ظاهری بوده، هم درخت باطنی بوده. حقیقت درخت بوده. یک درختی بوده تو آن معنای جامع عشق. درست شد؟
قرآن چه مواردی را برای شجره ذکر کرده؟ خیلی اینها لطیف است. اصلاً بیچاره میکند آدم را. یکم آدم (فقط) قرآن یک سرنخهایی که بهش میدهد، آدم مجنون میشود، واقعاً سر به بیابان میگذارد. خود کلمه شجره را بریم تو عمقش ببینیم که قرآن چیا را شجره گفته. حالا مواردی هست من نمیخواهم بهش بپردازم.
کلمه طیبه را فرموده مثل شجره طیبه است. «کلمه» در نگاه قرآن، آن چیزی که بروز پیدا میکند. «کَلَم» به آن جراح گفته میشود که گوشت دیده میشود. یکجوری خراش، گوشت زیر دیده میشود. یک چیز درونی بیرونی میشود، یک امر باطنی ظاهر میشود. این میشود کلمه. کلام ما هم همین است دیگر. آن چیزی که درون داریم را با کلمه و کلام بروز میدهیم، بیرون میریزیم. درست شد؟ کلمه طیبه، آن امر باطنی بروز یافتهای که طیب، تمیز، اشکال و ابهام و خباثت و آلودگی و اینها توش نیست. این مثل چیست؟ مثل شجره طیبه است.
ویژگی این شجره طیبه چیست؟ «أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ». این یک ریشه ثابت و مستحکمی دارد. یک فرعی هم دارد که در چیست؟ او. فرع فرعون هم که دیشب یادتان است دیگر. این هم به أوتاد ربط دارد. میگوید آن میخ، میخ محکمی که همه باید بهش آویزان بشوید، منم. واسه همین همهتان فرع من میشوید. چون من ریشه برقرار و محکمم. شما باید بشین فرع من اگر میخواهید استقرار داشته باشید. «وَ فَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ». «تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا». در سوره ابراهیم. دائماً هم دارد چی میدهد؟ میوه میدهد. «وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ». خدا این مثلها را میزند. این مثلها، مثال فقط ظاهری و ذهنی نیست. اینها در عالم باطن واقعیت دارد. یعنی در عالم باطن واقعاً شما میبینید که هر «کلمه طیبه» یک شجرهای بوده، یک درختی است آنجا. هویدا میشود برای انسان در ملکوت عالم که اینها درخت، این شجر است. واقعاً شجر است. و مثل کلمه خبیثه و طیبه را هم روبروی خبیثه آورده. معلوم میشود که آن طیبهای که گفته، آنی است که خباثت نیست توش. کلمه خبیثه چیست؟ مثلش که شجره خبیثه است. مثل درخت خبیثه. «أُجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ». یک درختی را تصور کنید که ریشه تو زمین ندارد. از روی زمین جثّهاش بالا آمده. «مَا لَهَا مِن قَرَارٍ»، هیچ قراری ندارد.
«يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ». این ماندگاری و ثابت بودن مال کیاست؟ خدا به کیا داده؟ به «الَّذِينَ آمَنُوا». چرا؟ چون اینها قول ثابت را دارند. آن حقیقتی که در عالم همیشه ثابت است چیست؟ «توحید»، «لا إله إلا الله». لا إله إلا الله میشود قول ثابت. اگر تو این قول ثابت را در قلبت مستقر کردی، چون این قول ثابت و جاودانه و ماندگار است، تو هم به بقای این ماندگار میشوی و خدا به تو هم ثبات میدهد. «ثبات» غلط است، «ثبات» درست است. خدا به تو هم ثبات میدهد. تو را ثابت میکند. توحید.
اگر روی به یک اله دیگری آوردی، آن چون فانی است، محکوم به زوال است. «فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ فِی الْآخِرَةِ». هم تو دنیا برقرار است، هم تو آخرت. «وَ يُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِينَ وَ يَفْعَلُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ». خدا ظالمین را هم. یک باد میآید، طوفان میآید، همه پخش و پلا میشود. به جای استقرار و استحکام.
**ریشه طغیان، استقرار بر زمین**
حالا این استقرار مال چیست؟ مال توحید است. آن کسی که ریشهاش در آسمان است. در حقیقت، در ملکوت. در عرش. در توحید. این برقرار است. تو این پیادهروی اربعین، یکی از چیزهایی که خیلی ذهن آدم را مشغول میکند، به این است: جسد مطهری که به آن وصل به خاک و خون کشیده شده و رها شده و کسی نیامده دفنش بکند. خیلی امر عجیبی است. من با خودم میگفتم الان تو این زائرها، تو این بیست میلیون زائر امام حسین، یک نفر بیفتد، بمیرد، یک گوشه چالش بکنند بیست میلیون آدم همسو با خودش بوده و آدم علاقهمند و اینها چهار سال بعد هیچکس. بعد یک نفری که همه دنیا باهاش مخالف بودند، زن و بچهاش را هم برمیدارند میبرند. جسدش را هم روی زمین رها میکنند. بعد چهارده صد سال عالم را پر کرده. تا جایی که اینها دیگه الان به جفِنگیات افتادند. امسال چینیها آمده بودند موکب زده بودند، نمیدانم فیلمش را دیدید یا سرلخت زنهای چینی، چیکار میکردند تو این مسیر. یعنی حالا بریم چینیهاش کار ندارم. به دیگرانش. الان طیف اسمیش ظرفشویی مسیح علینژاد. امسال آدم فرستاده بودند که کلیپ بسازد، قضیه را به انحراف بکشند که مثلاً آن بیاید بگوید مثلاً یک کسی بیاید تعرض بکند به چهار نفر. آن یکی بیاید نمیدانم یک حرف مفتی بزند. یکی بیاید کولهاش حرف مفتی بنویسد. یعنی دیدند که دیگر راه تقابل با اربعین و امام حسین این است. راه دیگری ندارد. باید نفوذ اینشکلی بکنیم توی این، اینشکلی خرابش بکنیم. و خب این خودش چیکار میکند؟ این خودش باعث تکثیر این قضیه بیشتر. تو عالم خبرش بیشتر پخش میشود. یعنی ایران اینترنشنال مجبور میشود بگوید آقا در پیادهروی اربعین افرادی هم هستند که ضد (نظاماند). خوبی خودش روپرتاژ پیادهروی اربعین میشود. خودش قضیه را زنده میکند که پس یک کسی، یک داستانی است این پیادهروی اربعین. این داستانش چیست که حالا مثلاً به خاطر جمهوری اسلامی نمیروند. به خاطر خود امام حسین میروند. احمقها را به کار گرفته برای اینکه گزارشگر کربلا باشد.
این خیلی چیز عجیبی استها. اصلاً شوخی است. اصلاً یعنی قابل درک و تصور نیست. یک نفر را به فجیعترین شکل، با بایکوت خبری کامل، در یک بیابانی میکشند. یک دانه خونه دور اینجا نیست. یک نفر نیست که این جسد مطهر را دفن بکند. رها میکنند، میروند. و الان آن یک نفر و آن یک جسد عالم را گرفته سر و صدای خودش و خبرش. بعد آن شمری که کشته، ازش قبر نمانده. آن عبیدالله که کشته، ازش قبر نمانده. آن عمر سعدی که کشته، ازش (قبر نمانده). آن یزیدی که کشته، قبرش شده سگدونی توی شام. خیلی حقایق عجیبی. حکایت از این دارد که استقرار مال کیست؟ کلمه حق یعنی همین ثابت بودن. برقرار است. آنی که دلش به زمین خوش است، به پشتوانه زمین خودش را محکم میداند، محل استقرارش را زمین میداند. این با کمترین زلزله رفته. «هزار زلزله». «از الأرض زلزالها و أخرجت الأرض أثقالها فقال الإنسان مالها». آنجا آدم میگوید مالش (چه شده؟) چی شد؟ چه خاکی به سر کنیم؟ یک تکان که میآید. این زلزال اصلش و اوجش در قیامت است. تو زمان (ما)، الی ماشاءالله این زلزلههای خدا. یک تکانی میدهد. همین بلاهایی که میآید، همین است دیگر. زلزلههایی که تو این امتها مثلاً جاری میکند. زلزلهها فقط جنبه مادی و ظاهری هم ندارد. معنوی هم دارد. شهادت حاج قاسم (رحمت الله علیه)، واقعاً یک زلزالی بود. تکانی داد. همهچی ریخت به هم. «أخرجت الأرض أثقالها» شد. واقعاً معلوم شد وزن مال کیست. مال مال چیست. ثقیل چیست. کیست. چند چندیم. کی به کی است. چیزی است که خدای متعال باهاش فراعنه را رسوا میکند، نابود میکند. فرعون، استقرارش زمین است. پاش روی زمین بنده است. اساساً داستان انسان این است. داستان شرک. مشرکین. هر کسی که مشرک شده، به پشتوانه اینکه پاش به زمین بنده، مشرک است. نکات مهمی (است) اینهایی که داریم عرض میکنیم.
ببین، آیهاش را بخوانیم. هم در سوره عنکبوت دارد. این آیه را میفرماید که: «فَإِذَا رَكِبُواْ فِی الْفُلْكِ دَعَوُاْ اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ». تو کشتی که مینشینند، چون از زمین فاصله گرفتهاند دیگر، آنجا اخلاص کامل پیدا میکند. «فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ». پاش به زمین و خشکی که میرسد که سفت است، محکم است: «إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ». آنجا مشرک. «لِیَكْفُرُوا بِمَا آتَیْنَاهُمْ وَ لِیَتَمَتَّعُوا». کفر میورزد به آن چیزی که بهش داد. معلوم میشود که انسان، حال کفر و شرکش آن وقتی است که پاش روی زمین سفت است. ریشه طغیان این است. چی میشود آدم طغیان میکند؟ پاش روی زمین محکم است. خدا برای اینکه طغیان را بشکند چی میگوید؟ میگوید: «إِذَا دُكَّتِ الْأَرْضُ دَكًّا دَكًّا». یک روزی خورد، یک روزی خودت میروی آن پایین، خورد میشوی زیر پا میشوی. انسان به پشتوانه ارض است که طغیان میکند. زمین و تاج بودن فرعون در به این است که میبیند استقرار میخ محکمی به زمین دارد. این میخ محکم بزند، میتواند پول باشد، میتواند سرباز باشد، سپاه باشد. او را روی زمین سفت نگه دارد. و او هم بقیه را روی زمین سفت میتواند نگه دارد. این میشود «ذیالأوتاد». آن چیزی که استقرار و قرار فرعون است، زمین است.
نوشتن آیه مشابهش در سوره یونس، مشابه (است).
در حال بارگذاری نظرات...