* زمین گیر کردن مردم؛ کار اصلی فرعون
* ابوجهل، معاویه و مأمون؛ فرعونهای این امت
* شخصیتهای قرآنی زنده هستند
* هر شخصیت در قرآن؛ نماینده مجموعهای از افکار و انگیزهها
* خوردن میوه درخت ممنوعه؛ داستان آدمیت نه فقط حضرت آدم علیهالسلام
* داستان فرعون شدن؛ تکذیب فرستاده خدا
* منع هامان از ایمان آوردن فرعون!
* فرعون، هامان و قارون؛ مخالفان اصلی حضرت موسی علیهالسلام
* تدبر در بخشی از آیات سوره مبارکه غافر
* نسل کشی؛ کار اصلی طاغوت
* فرعون: «نگرانم موسی علیهالسلام دین شما را عوض کند یا فساد کند!»
* شخصیت فرعونی؛ متکبری که ایمان به روز حساب ندارد
* پیشنهادات جذاب حضرت موسی علیهالسلام در مذاکره با فرعون!
* شخصیت فرعونی؛ حق به جانبی که به خودش مطمئن است
* قانون جذب؛ توهمات فرعونی
* درخواست فرعونیان از نگهبانان جهنم؛ از پروردگارتان بخواهید لااقل یک روز در عذاب تخفیف بدهد
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
. بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
شبهای گذشته، بحثی را خدمت دوستان شروع کردیم. در سوره مبارکه فجر به بحث فرعون رسیدیم و «فرعون ذیالاوتاد» که حالا نکاتی در مورد ذیالاوتاد بودنِ فرعون دیشب عرض شد. فرعون کارش زمینگیر کردن بود. زمینمیخکوب میکرد؛ هم به معنای ظاهری، هم به معنای باطنی. دشمنانش را با میخ به زمین میکوبید، زمینگیر میکرد. کار فکری و فرهنگی و در واقع درونی که فرعون انجام میداد، همین بود: «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ». همه را خفیف میکرد، پایین میآورد، به زمین میچسباند، زمینی میکرد. اگر اینها زمینی نمیشدند، حرف او را هم گوش نمیدادند. اینکه حرف گوشکن فرعون بودند، به خاطر این بود که زمینی بودند و زمینگیر شده بودند. فرعون اینجوری است. البته توصیفات قرآن در مورد او زیاد است. آیات فراوانی است که حالا در شبهای باقیمانده هر چقدر که بشه عرض میکنیم.
ولی حالا این دو سه شبی که خدمت دوستان هستیم، امشب که شب رحلت نبی مکرم اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) است، فردا شب هم بنا به نقلی، شام شهادت امام مجتبی (علیهالسلام) است. امشب بنا به نقلی، شب شهادت امام مجتبی (علیهالسلام) است. پسفردا شب هم که شب شهادت امام رضا (علیهالسلام) است؛ باز هم به نقلی؛ چون نقل دیگری هم در ذیالقعده شهادت امام رضا (علیهالسلام) است که خیلیها به آن قائلند؛ بیشتر عراقیها آن تاریخ را شهادت امام رضا (علیهالسلام) میدانند و این آخر صفر را شهادت امام رضا نمیدانند. حالا به هر حال بر اساس این نقلها البته در مورد پیغمبر اکرم هم یک نقل امشب است، یک نقل دیگر در ۱۲ ربیعالاول. این هم اختلاف در نوع خودش جالب است؛ یعنی دیگر شخصیتی بالاتر از پیغمبر اکرم نداریم که مورد اتفاق همه باشد. هم در ولادت پیغمبر اختلاف بین ۱۲ و ۱۷ ربیع است، هم در رحلت پیغمبر اختلاف بین ۲۸ صفر و ۱۲ ربیع است. اینها به هر حال در نوع خودش محل توجه است.
این سه شب را بنا دارم از یک زاویهای انشاءالله بحث را داشته باشیم. حالا در حاشیه فرعون باشد و به فرعون هم بپردازیم؛ هرچند فرعون اصل بحث است ولی آن فرعون قرآنی در واقع الان شاید خیلی در این سه جلسه مد نظر نباشد. امشب به یکی از فراعنه تاریخ میخواهیم بپردازیم که عرض کردیم نبی اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمود: «ابوجهل فرعون این امت است و از فرعون مصر بدتر است.» کلام پیغمبر اکرم! ابوجهل هم اسمش ابوجهل نبوده، عمر بن هشام؛ آنقدر که نابغه بود در لشکر کفر، اسم او را گذاشتند ابوالحکم؛ حکیم میدانستند. پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به همین وزان گفتند که پس ما هم اسمش را میگذاریم ابوجهل. ابوجهل لقبی است که پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) روی او گذاشتند. این عنوانگذاریها اینجوری است. بعضیها خیلی یکهو تقوایشان گل میکند، یکی میگفت: «برای چی تو مثلاً به مسیح میگویی سیم ظرفشویی؟» پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) «نکبت» لقب ابوجهل گذاشت. ابوجهل که سیم ظرفشویی شرافتمندانه است در برابر ابوجهل. سیم ظرفشویی چیز خوبی هم هست اتفاقاً. ابوجهل دیگر هیچ خوبی ندارد. اسمی است که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) روی ابوجهل گذاشتند و ثبت کردند؛ یعنی به توصیه پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و اجازه پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) مسلمین، به تعبیر ما، دشنام میدادند به ابوجهل. تا بعد از اینکه پسر ابوجهل مسلمان شد، از باب حفظ احترام پسر ابوجهل، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) دیگر اجازه ندادند که به ابوجهل کسی دشنام بدهد. خب، این یکی از فراعنه تاریخ. خیلی هم جالب است که این بحثی که این شبها داریم، جنسش جور است با ابوجهل. البته ابوجهل تا جنگ بدر زنده بود. در جنگ بدر به درک واصل شد. چاه خاصی که در تاریخ نقل شده راه انداختند، روز کشتههای بدر بود. و بعد از این هم خب پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) درگیر بود با افراد دیگری که آنها را هم بهنحوی میشود فرعون دانست. یکیاش خود ابوسفیان است و دیگرانی که حالا در امت پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بودند و اینها را هم عنوان فرعون رویشان آمده که حالا امشب خیلی به آنها کار نداریم.
یکی دیگر از افرادی که تعبیر «فرعون هذه الأمة» (فرعون این امت) در موردش گفته شده، کیست؟ معاویه است. که فردا شب در خدمت ایشان خواهیم بود. خیلی جالب است که قشنگ قرین بودن هم خوب نشسته؛ یعنی با پیغمبر اکرم ابوجهل، با امام مجتبی هم معاویه. این هم فرعون دوم که این فرعون را عنوان امام صادق (علیهالسلام) فرمود: «فرعون این امت، معاویه بود.» بحثهای مفصلی هم میطلبد و با یک جلسه و یک شب گفتگو مسئله حل نمیشود. باید مفصل به اینها پرداخت و خصوصاً تطبیق دادن با آن فرعونی که قرآن معرفی میکند.
و فرعون سومی که حالا انشالله شب آخر صفر بهش میپردازیم، مأمون است که آن هم بحث مفصلی دارد؛ مأمون و شخصیتشناسی. در روایات ما هم خب اینجور تطبیقهایی را داریم نسبت به شخصیتهایی. شخصیتهای قرآنی را یکجوری تحلیل کردند در روایات ما که اینها استمرار دارند؛ مثلاً در روایتی، هم فرعون را، هم هامان را، هم قارون را، نه همهیشان؛ معادل برایش گفتند. هم سامری را معادل گفتند در زمانه خودشان اهل و این قطعاً در ما بعد اینها هم ادامه دارد. حضرت موسی (علیهالسلام) با این سه نفر بهطور خاص مواجه بود که در آیات قرآن هم چند بار به این مسئله اشاره شده است. در آیاتی از قرآن، مثلاً در آیه ۳۴ سوره غافر میفرماید که: «وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مُوسَى بِالْبَيِّنَاتِ فَقَالُوا سَاحِرٌ کَذَّابٌ.» (یعنی: «و فرعون و هامان و قارون پس گفتند: جادوگر و دروغگویی بیش نیست.») این سه تا را روبروی حضرت موسی (علیهالسلام) معرفی کرده: فرعون، هامان و قارون.
هامان کمی بزرگوار، شأن و حقش ادا نشده، ما خیلی اصلاً اسمی ازش نشنیدیم. خیلی غریب است بین بچهحزباللهیها، خیلی غریب است جناب هامان. خیلی کسی نمیداند هامان کیست. بحث دارد. در قرآن چند جایی به هامان اشاره کرده. یک جا در سوره قصص هم «جنودهما» گفته؛ یعنی فرعون را گفته، هامان را گفته و گفته هر کدام جنودی داشتند، سپاهی داشتند. تفکیک کرده، یعنی نبوده که فقط هامان وردست فرعون باشد، آدم فرعون باشد، سپاه فرعون. «جنودهما» گفته؛ یک فرعون گفته، یک هامان گفته و جنود اینها. یادش بخیر. ما این بحثها را چهارده سال پیش در همین مشهد، چند سال، چند ماه به این بحثها میپرداختیم که الحمدلله موجود است. ظهر میآمدند منزل ما، منزل پدرخانممان. اذان ظهر میآمدند، اذان مغرب میرفتند. یک افطاری میخوردند، دوباره برمیگشتند تا اذان صبح. آن موقع ما اینها را مفصل بحث میکردیم. سوره قصص را اینجا بحث میکردیم. روی هر آیهای ماهها میماندیم. به آن آیه «شیطان» که رسید: «هَٰذَا مِن عَمَلِ الشَّيْطَانِ.» نمیدانم چقدر شد، چهار پنج ماه فکر میکنم بحث شد که چون بحثهای شیطانشناسی که در یک دورهای به صورت قاچاقی، رفقا منتشر کردند و بعد جلویش گرفته شد، جلوی انتشارش، آنجا مفصل به این بحث کردیم. سوره قصص را بحث میکردیم. هر آیهای یک ماه رمضان، یک آیه بحث میکردیم. چندین سال بحثش طول کشید. ماه رمضونها نبود؛ یعنی هر وقت مشهد بودیم، جلسات برقرار بود. اگر یک ماه بودیم، یک ماه؛ اگر شش ماه بودیم، شش ماه. هر شب هم ادامه داشت این جلسات. جلسات خوبی بود، جلسات باصفایی بود. خوب که وضعیت ما بد بود، از جهت به هر حال قرآن خوانده میشد. بعضی عزیزان میگفتند: «مثلاً چند ماه که این جلسات آمدیم، الان هر جای قرآنی که میخوانیم، آیاتش آشناست.» آنقدر که آیات مفصل از قرآن بحث شده بود در این جلسات. آنجا همین بحث فرعون و هامان و اینها را داشتیم. امروز که این بحثهای فرعون و هامان و اینها را مرور میکردم، کلاً خاطرات زنده شد برایم که چقدر ما مفصل بحث کردیم و الحمدلله هیچش هم الان موجود نیست. حالا اگر دوباره حالی باشد، بنشینیم دوباره اینها را بحثش را داشته باشیم. خیلی آن موقعها بحثهای مفصل. پرینتر گذاشته بودم بغلم و همینجور صد صفحه، چقدر پرینت میکردم از تفاسیر مختلف و بحثهای مختلف و اینها.
پس هامان را از فرعون جدا کرده. یک فرعون داریم، یک هامان داریم. قارون هم که خب مشخص است. هامان را بعضی از آیات قرآن بهش یک اشارهای دارد که آنجا هم البته بیشتر هامان را باز هم به عنوان آدم فرعون معرفی میکند. یعنی آخرش باز هم بحث این است که هامان عمله فرعون بوده ولی خودش یک دستگاهی بوده در برابر فرعون ظاهراً؛ ولو جرأت عرض اندام نداشته در برابر فرعون ولی باز هم به هر حال خودش چیزی به حساب میآید. چند جا قرآن به این هامان اشاره کرده. یکیاش این آیه بود که عرض کردم. یکیاش در سوره عنکبوت، آیه ۳۹: «وَقَارُونَ وَفِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مُوسَى بِالْبَيِّنَاتِ فَاسْتَکْبَرُوا فِي الْأَرْضِ وَمَا کَانُوا سَابِقِينَ» که باز هم اینجا همه را یککاسه کرده، میگوید همه تکبر داشتند. باز هم جای دیگر بحث هامان را دارد. در سوره همین قصص که آیاتش عرض شد: «وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ . وَنُمَکِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَنُرِيَ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُمْ مَا کَانُوا يَحْذَرُونَ». نشان میدهیم به فرعون و هامان و سپاه این دو تا، «مَا کَانُوا يَحْذَرُونَ». بعد باز دوباره آیه بعد، آیه ۸: «فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ». این کلمه «آل فرعون» هم آقا خیلی حکایت از آن کلمات مفصلی است که یکی از رفقا یک وقتی گفتم آقا یک کم موضوعات خوبی که تو روش میتوانی تحقیق کنی همین است. یک کم توضیح دادم، خیلی به وجد آمد. فکر رفقا را که میشناسید از این مشاهیر در مباحث قرآنی. گفتم: «به این اصلاً توجه کرده بودی که قرآن روی بعضی افراد کلمه آل را آورده، با هر کسی نیاورده. هم مثبت، هم منفی.» مثلاً «آل عمران» گفته، «آل ابراهیم» گفته، «آل لوط» گفته، اینور «آل فرعون» گفته. روی چه حسابی است این کلمه «آل»؟ یک داستانی دارد و اینها. که مامان «آل». بعضی وقتها «بنی» آورده، «بنیاسرائیل» مثلاً. بعضی وقتها «آل» آورده، روی بعضیها «آل» آورده، روی خیلیها هم «آل» نیاورده. «فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ»؛ آل فرعون موسی را گرفتند. «لِيَکُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَحَزَنًا إِنَّ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا کَانُوا خَاطِئِينَ». فرعون و هامان و سپاه این دو تا در خطا بودند. اینجا هم هامان را از فرعون جدا کرده.
یک جای دیگر هم بحث هامان را مطرح کرده؛ آنجا به عنوان اینکه این دیگر آدم گماشته فرعون بود. در واقع فرعون بهش دستور داد: «برای من همچین بنایی را بساز.» تعبیر «و قال الملأ من قوم فرعون» را دارد. این هم «و قال الملأ من قوم فرعون». هم آل فرعون داریم، هم قوم فرعون داریم. این هم نکته. میگوید فرعون به هامان گفتش که: «ابْنِ لِي صَرْحًا لَعَلِّي أَبْلُغُ الْأَسْبَابَ.» (آیه ۳۶ سوره غافر) و ۳۶ و ۳۷: «وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَا هَامَانُ ابْنِ لِي صَرْحًا لَعَلِّي أَبْلُغُ الْأَسْبَابَ. أَسْبَابَ السَّمَاوَاتِ فَأَطَّلِعَ إِلَى إِلَهِ مُوسَى وَإِنِّي لَأَظُنُّهُ کَاذِبًا». فرعون به هامان گفت. از اینجا نقش و جایگاه هامان معلوم میشود در این آیه. هامان چهکاره بوده؟ میگوید فرعون به هامان گفت: «برای من یک کاخی، یک بنای محکم و بزرگی بساز. من بروم «اسباب السماوات» (اسباب آسمانها) را ببینم. «فَأَطَّلِعَ إِلَى إِلَهِ مُوسَى» بروم ببینم آن اله موسی کجاست. خدای موسی را پیدا کنم. «کَاذِبًا» البته فکر میکنم خالی میبندد که خدایی و اینها اصلاً نباشد. ولی اگر هم باشد، آن بالاست دیگر. بروم پیدایش کنم. یک چیزی بساز تا آن بالا بتوانم بروم. «وَکَذَلِکَ زُيِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ». میفرماید که این شکلی بود که برای فرعون، عمل زشتش زینت داده شد. پس آقا فرعون را به چه عنوانی معرفی میکند؟ با عنوان «زُيِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ». ببینید اینها خیلی کلمات مهمی است. از همین آیه شروع کنم، وارد بحث بشوم. برویم سراغ ابوجهل. همین آیه را یک بحثی بکنم. در المیزان آیه ۳۶، همین آیاتی که امشب یک اشارهای کردم در سوره غافر از آیات ۲۱ به بعد: «أَوَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا کَيْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ کَانُوا مِنْ قَبْلِهِمْ». چرا اینها سیر در زمین نمیکنند؟ بروند ببینند که عاقبت قبلیها چی شد؟ «کَانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً»؛ همین بحث قوه بود که در مورد قوم عاد هم داشتیم این را که «ذات العماد» بودند. در مورد ثمود هم داشتیم کجا و صخره و لواد بودند. فرعون هم که اوتاد بود. همهشان قوی بودند. نه. این را در بحثهای فصل قبل بهش پرداختیم. قوت اینها، دلشان به همین قوت و به همین مظاهرشان گرم بود. میفرماید که: «بروید ببینید، بروید بگردید ببینید که قبلیها از شما قویتر بودند.» «کَانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَآثَارًا فِي الْأَرْضِ». خیلی قشنگ است. «آیا آنها؟» قبلیها هم از شما قویتر بودند، هم چیزهایی که از خودشان هم در زمین به جا گذاشته بودند، بیشتر بود. آن اهرام ثلاثه گذاشته بود. یکی گذاشته بود. چیزهای ماندگاری هم به جا گذاشتند. «بروید یک کم بگردید، ببینید آنهایی که رفتند و زدیم ترکوندیمشان، خیلی هم از شما بهتر و مهمتر و قویتر و اینها بودند.» «فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ». خدا چهکارشان کرد؟ اینها را با گناهانشان گرفتش توی مشت خدا بودند. «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ»؛ دیگر کم وایساده. تو چنگ خدا بودند اینها، تو مشت خدا بودند. گرفتشون بابت گناهشان. «وَمَا کَانَ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَاقٍ». هیچی نداشتند در برابر خدا که اینها را نگه دارد. «ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمْ کَانَتْ تَأْتِيهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ». این داستان همیشگی انسان و جریان ثابت تاریخ. قضیه این است: همیشه همین بود و همیشه همین هست. چهار تا آدم نبودند که بیایند یک موسی و یک فرعونی. قرآن وقتش را سر چهار تا آدمی که تاریخ انقضا داشتند، مصرف نمیکند. کمال باقر فرمود: «اگر اینطور باشد، با مردن آنها هم این آیات قرآن هم مرده است.» قرآن کتاب زنده است. حرفش حرف هر لحظه است. آدمهایش زندهاند. معین. اسامی را میخوانی، میبینی فرعون و موسی و اینها. قرآن از چهار تا اسم حکایت نمیکند. فرعون یک مجموعهای از افکار و شخصیت و انگیزه و اینهاست که هرکی اینها را داشته باشد، میشود فرعون. موسی. محمود. هرکی نداشته باشد، میشود موسی. هامان هم همینطور. سامری هم همینطور. قارون هم همینطور. خصوصاً شخصیتهایی که در برابر حضرت موسی (علیهالسلام) بودند که این چهار تایی که الان اسم آوردم، اینها بسیار مهم است. قرآن المانسازی کرده روی اینها و شخصیتپردازی کرده، شخصیت خوب معرفی کرده. اینها همیشه هم زندهاند. حالا میخوانم روایتش را برایتان که فرمودند: «امتم تک تک اینها را دارد. هم قارون دارد، فرعون دارد، هم هامان دارد، هم سامری دارد.» در هر دورهای هم هستند. هر روز هم هستند. در هر شهری هم هستند. در هر مجموعهای هم هستند. چهار مجموعهای هم است. در منطقهای هم هستم، هر جایی. فرعون خودش را دارد. هر خانواده یک فرعونی دارد، یک قارونی دارد. در خانواده خودت بگرد، بگرد، میبینی پیدا میکنی. هم فرعون میبینی، هم قارون میبینی، هم سامری میبینی. خیلی عجیب است، خیلی جالب است. هم ابولهب میبینی، هم ابوجهل میبینی. ابولهب یک آدمی که آمده، آنجوری و اینها. اصلاً این نیست. «تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ. مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَبَ.» قرآن بهشدت هم به این عبارت، این آیهای که خواندم، حساس است. چند بار هم در مورد خود همین داستان فرعون و اقوام مرتبط با فرعون، همین تعبیر که حالا یک بحث دیگری است. یک شب دیگر انشاءالله به این میپردازم.
پس چهشد؟ نوعی واقعیاتیاند. فرعون یک شخصیت حقیقی است. ولو مثلاً آن ولید بن مصعب که حالا اسم واقعیاش بوده، یک زمانی از تاریخ فرعون روی این مینشسته، در برهههای دیگر روی دیگران. داستانهای واقعی است. خیلی اینها نکات مهمی است. قضیه حضرت آدم هم همین است. این داستان درخت خوردن از این درخت «شجره منهیه»، اینکه مال آدم و حوا نبود که. من و تو هم آدم و حواییم. این صحنه زندگیمان هم باغ با درختانی که همیشه مواجهیم با یک درختی که ازش منع شده که اگر بریم سمتش، سواتمان (زشتیها و بدیهای پنهانمان) میآید بیرون، آشکار میشود، رسوا میشویم، آبرویمان میرود. قضیه آدمیت، نه قضیه آدم. قضیه آدمیت. پارسال در آن بحثهای شیطان این را عرض کردیم. و کلام امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در نهجالبلاغه که داستان، داستان سجده بر آدم نبود. امروز هم قضیه سجده هست. ملائکه همین الان هم در حال سجدهاند. حالا پاشید سجده، حالا پاشید. فقط گفت سجده برید ولی سجدهشان لزوماً اینجور که بروند هفت عضو را بزنند روی زمین و اینها نیست. مثلاً ملک قبض روح کند، میآید مثلاً تو سجده میگوید: «بیا بریم.» چرا بلند نمیشود؟ میگوید: «خدا دستور داده.» همانجوری میت را خرکش میکند، میبرد. پدری از میت درمیآید. خب این ملکه قبض روح هم این هم در سجده است نسبت به آدم. سجدهاش فرق میکند. ساجدین. بحث مفصلی دارد که اینها زمان ندارد. آدمش زمان ندارد. سجده بر آدمش زمان ندارد. موسیاش هم زمان ندارد. فرعونش هم زمان ندارد. شعیبش هم زمان ندارد. مریمش هم زمان ندارد. شیطانش هم زمان ندارد. زمان ندارد. مکان هم ندارد. عربی و مصری و افغانی و فارسی و اینها ندارد. داستان حقیقت. خیلی، خیلی نکات مهمی است. همیشه یک یوسفی هست و همیشه زلیخایی هست و همیشه فرعونی هست.
و داستان فرعون شدن این است: «كَانَتْ تَأْتِيهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ». یک رسولی هستند. این رسل هم مراتب دارد. رسل هم مراتب دارد. این است که لزوماً اینها محدود بشود به انبیاء ۱۲۴۰۰۰ پیغمبر و اینها. کلمهای که در فامیل شما میآید مینشیند، با شما حرف میزند، این هم میشود «جاءکم من نذیر»، این هم میشود رسل، این هم میشود فرستاده خدا. حرفش حرف انبیاست. خودش فرستاده خداست. این دایره فرستادگان خدا خیلی وسیع است. در آن روایت دارد: «المسکین رسول الله». رسول الله فرستاده خداست. محتاجی که تو زندگی باهاش مواجه میشوی، این هم فرستاده خداست. خدا فرستاده تو را امتحان کند. فرستاده خداست که فرستاده خدا که نبرده که تلپی از آسمان بیفتد و وحی بهش بیاید. فرستاده خداست. همین که آمده، این پیامی که در این فضای مجازی یکهو وسط رسیده، رفیقی فرستاده، یک صوتی فرستاده، سخنرانی فرستاده، اینها همهاش فرستاده خداست. خدا فوروارد کرده برایت. حرف هم آن صاحب حرف هم رسول خداست. کلا از حال خارج نیست. یا رسول خداست یا رسول شیطان است. دیگر فصل سوم بحث بهش باید بپردازیم. هر حرفی یا حرف خداست یا حرف شیطان. از این دو حالت خارج نیست. این هم الان بیا. فرستاده خداست یا فرستاده شیطان. در هر دو صورت امتحان است. یا دارد حرف منطقی مبتنی بر فطرت و عقل و وحی میزند، میشود فرستاده. یا دارد از سر هوای نفس حرف میزند، میشود فرستاده شیطان. اگر آن است، باید گوش بدهی. اگر این است، باید «وَمَنْ يَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ»؛ کفر بورزد. این را باید ایمان داشته باشد. آن طاغوت را باید کافر بشوی. این هم حرف خداست. باید مؤمن بشوی. نمیشود رسول الهی. این دایره رسل خیلی وسیع است. و هر رسولی را که باهاش مواجههای، تو کافرانه بود، رفتار فرعونانه از خودت نشان دادی. فرعون، یک وقت رسولش خیلی گنده است. فرعون رو به رخ رسولش هم خیلی گنده است. یک وقت رسول کوچولو است. فرعون هم در برابر رسولش کوچولو است. یک وقت پیام بزرگ است، پیام کوچک است. یک وقت “بینات” خیلی واضح است، کمتر واضح است. عصا را انداخته، اژدها کرده. شوخی نیست. ببین اینها خیلی هم توش لطافت دارد برای فرعون ذیالاوتاد که خودش دستش در کار است. پیغمبری آمده، رسولی آمده با لباس پشمی که حالا توصیفش را در خطبه قاصعه امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمود. باید که چوب، چوبدستی چوب انداخته، اژدها شده. در روایت دارد ۴۰ متر ارتفاع اژدها، هشتاد. زهرا صحن آزادی فکر میکنم ۴۰ متر باشد دیگر؟ ها؟ هست. چند متر ساختمان؟ لااقل ارزش باید ۴۰ متر باشد. یک اژدهای آنقدری که فرعون اول که دارد خودش را نجس کرد، دارد در نقل تاریخ بعد پرید توی بغل موسی، بعد از دهانش هم آتش میآمد این اژدها. رفت تا سقف کاخ فرعون. کاخش هم ۴۰ متر بوده ارتفاع. رفت تا سقف این کاخ را پر کرد و آنجا میخواست ایمان بیاورد. حالا این هامان بیشرف که اسمش را آوردیم، اینجا دارد که فرعون میخواست ایمان بیاورد، هامان نگذاشت. این نقل تاریخی و روایت است. فرعون تسلیم شد. اینجا کم آورد. «خدا که به کسی ایمان نمیآورد که به خودت. خدایا، زشت است. خودت را جمعوجور کن. چند سال است مردم دارند تو را میپرستند. یکهو میخواهی بگویی من به این ایمان آوردهام؟ به خدا این ایمان آوردهام؟» امشب آقا تعطیل. «اَمْ بِالْبَيِّنَاتِ». فکر و انبیا آمدند با بینات آمدند. اینها کفر ورزیدند. «فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ إِنَّهُ قَوِيٌّ شَدِيدُ الْعِقَابِ». خدا اینها را گرفت. خدا هم قوی است، هم شدید و «إِنَّهُ قَوِيٌّ شَدِيدُ الْعِقَابِ». «وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُّبِينٍ». خب موسی نمونه واضح رسول الهی. این را فرستادیم با آیاتم و «سُلْطَانٍ مُّبِينٍ». «إِلَى فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَقَارُونَ». به این سه گروه هم فرستادیم. سامری را جز اینها به حساب نیاورد؛ چون سامری اول ایمان آورده بود. سامری از خودی بود، موریانه از تو بود. مؤمن به موسی بود. بعدها آن خلاصه تو زرد درآمد. منافق بود. در شبکه حضرت موسی (علیهالسلام) کارهای بود، نیروی بهدردبخوری بود. بعدها دیگر به داستان خورده وگرنه آن سه گروه مخالف حضرت موسی (علیهالسلام) این سه، فرعون و هامان و قارون. «فَقَالُوا سَاحِرٌ کَذَّابٌ». البته قارون ظاهراً از قوم موسی بوده. آره. سامری نه. سامری از قوم موسی نبود ولی خب از آن درجه یکهای سپاه حضرت موسی بود و تا جایی که گفتند چشم برزخی داشت و این قضایا. بعد دیگر مشکلات پیدا کرد. قارون هم اول ظاهراً مؤمن بوده به موسی. «سَاحِرٌ کَذَّابٌ». ساحر! این هم دروغ میگوید. «فَلَمَّا جَاءَهُمْ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِنَا»؛ مواجهه فراعنه چیست؟ موسی گفتند که آقا وقتی اینها با حقی که از پیش ما آمده بود، موسی آمد، گفتند: «اقْتُلُوا أَبْنَاءَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ». بچههای آنهایی که به موسی ایمان آوردند را بکش. بچههایشان را بکش. خود اینها که از دست رفتند، نگذارید نسلهای بعدیشان جریان ادامه داشته باشد. اینها فکر کنید خیلی مطلب دارد. کار فرعون نسلکشی است و خراب کردن نسل که جای دیگر هم بحث «يُهْلِكُ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ» را در قرآن که طاغوت کارش این است که نسل را خراب میکند. هر جایی هم به هر مدلی به هر روش. این قتل هم لزوماً کشتن ظاهری نیست. یک جا تعبیر قتل دارد. یک جا تعبیر ذبح دارد یا «ذَبْحُ أَبْنَاءِهِمْ». جفتش هم درست است. هم قتل درست است، هم ذبح درست است. سر میبرید. فرعون سر میبرید. حالا در مورد این سر بریدنش هم داستانهای مفصلی است، روایت نقل تاریخی عجیب غریب است. البته گفتند که بعضی از دربار آمدند بهش گفتند: «آقا اینجوری که تو داری درو میکنی، رنده میکنی، هیچی دیگر از بنیاسرائیل نمیماند. آخر پس فردا دیگر خودت هم آدم نداری. همه را داری میکشی.» یک سال در میانش کنیم. در آن یک سال در میان، هارون به دنیا آمد. یک سالی که نکشتند، برادر بزرگ حضرت موسی، هارون به دنیا آمد. موسی مال آن سالی است که همه را میکشتند. یک سال در میانش کرد. بعد در آن سالی که همه را میکشتند، موسی یک دانه بود که زنده ماند. آن هم دادند خود فرعون بزرگ کرد. «اقْتُلُواْ أَبْنَاءَ الَّذِينَ آمَنُواْ مَعَهُ». گفتند که بکشید بچههای آنهایی که ایمان آوردند به موسی و «و َاسْتَحْيُوا نِسَاءَهُمْ». خیلی حرف دارد این آیات. وقت نیست بهش بپردازیم. «زنهایشان را نگه دارید. بچههایشان را بکشید. زنهایشان را نگه دارید.» خیلی مطلب است. چرا زنها را نگه داریم؟ زنهایشان مولدند دیگر. چهمیشود؟ بچهها نه. دیگر نباشند که بکشند. بچهها را برداریم برای خودمان. زنهایشان را برای خودمان نگه داریم. بچههایشان را بکشیم که کسی نباشد قد علم کند در برابر ما. زنهایشان باشد که برای ما تولید کنند. جنبش زن، زندگی، آزادی بوده. فرعون دنبالش بوده. زنها را برای خودشان به استخدام. «وَ مَا کَيْدُ الْکَافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلَالٍ». نقشههای کافرین همهاش گموگور است، توهمات است. «وَقَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِي أَقْتُلْ مُوسَى». حالا داستان گذشته. بعد از آن اصلاً این بحث اینکه بچههایشان را بکشیم مال قبل تولد موسی نیست. این آیات دیگر دارد که مال قبل تولد موسی است. آنجا درو میکردند که موسی به دنیا نیاید. سیاست جدیدی است. موسی آمده، قد علم کرده، با آیات بینات آمده. یک جناح، تیم، حزب و همه چیز دارد. یک سیاست جدیدی است در قبال اینها، در قبال امت موسی است. این قضیه تا قبلش برای این بود که موسی به دنیا نیاید. پسرها را میکشتند، زنها را برمیداشتند. الان سیاست جدید این است که این قوم موسی، پسرهایشان را بکشید. زنهایشان. دو تا نکته شد. نکته جدیدی است. اینها الان با همین امت موسی، با همین امت اسلامی، با این جامعه اسلامی، با این جمهوری اسلامی. موسی چهکار کنیم؟ «پسرهایشان را بکشید، زنهایشان را برای خودتان کنید». «وَقَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِي» به دنیا بیاید که طبق تفکرات، بله دیگر. نسل اینها از بین برود. خیلی، خیلی جور است. خیلی جور است؛ همین دیگر؛ اینکه مصادیق فراوان دارد. یک بخشش همین نسلکشی کردند با محدود کردن نسل در دهه ۷۰. چو زن، زندگی، آزادی. همهچیز عوض شد. کلاً همهچیز عوض شد. اینها که اصلاً شأنشان به مادری نیست و زن که اصلاً نیامده مادر بشود و برود درس بخواند و تحصیلات و اینها. البته اینها توضیحات دارد. برداشت نشود از اینکه این غلط بوده؛ یعنی کلفت کاری دیگر. نه. آنچیزی که آنها میگفتند مدل فرعونیاش بوده وگرنه موسی هم مدل خودش را دارد. آن زنی هم که موسی تربیت میکند، میشود آسیه. زن دارد. در دستگاه خودش زن این شکلی هم موسی هم دارد. ببینید چه افقی هم دارد. آسیه چه آدم عجیبغریبی است در خود قرآن! تعابیر در مورد آسیه خیلی ویژه است. به هر حال این خیلی ابعاد فراوانی دارد. هم این کشتن نسل، کشتن این بچهها و پسران و اینها هم به همین حذف فیزیکی اینهاست. هم به حذف فکری و فرهنگی و معنوی و سند بیستوسی و هزار و یک از یاس نسلکشی میکند، ذبحشان میکند و با همین رسانهها و با همین مجموعه دیزنی، دیزنیلند، این هم یک جایی است برای قتلعام وضعیت فکری و این بازیهای کامپیوتری. نگاه میکنی اینها همه برای ذبح است دیگر. خودش هم هنوز آن هم در مدل خودش ادامه دارد و آن به خدمت گرفتن زنانش هم که فضای خودش، آن هم با سر جای خودش که آن هم مصادیق و موارد فراوان.
خلاصه فرعون گفت: «آقا «ذَرُونِي أَقْتُلْ مُوسَى» و «وَلْيَدْعُوا رَبَّهُ». آقا بگذارید من این موسی را بکشم. این هم اگر خدایی دارد و صاحب دارد و اینها، برود خدایش را بخواند، نجاتش بدهد دیگر. «إِنِّي أَخَافُ أَنْ يُبَدِّلَ دِينَكُمْ». خیلی عبارات فرعون قشنگ است. گفت: «آقا من نگرانم.» واقعاً فرعون گفت: «من نگرانم این دین شما را عوض کند.» دَنیه دغدغه دینی بود. آنچیزی که فرعون داشت نسبت به موسی. خیلی عجیب است ها! کدهای بسیار عجیبی است که قرآن در معرفی فرعون میدهد. آخر هم با یک سِیرت معنویگرایانه و تقدسگرایانه وارد میشود. پوشش همین که نگران دین شما، نگران معنویت شما، نگران ارزشهای جامعه. مرا با ارزش معرفی میکند، بعد موسی را به عنوان ضد ارزش معرفی میکند. کسی که دو زار اصلاً هیچ ربطی به ارزش و هیچی ندارد. قتلعام میکند، غارت میکند، جنایت میکند، به هیچی پایبند نیست. هرچی میخواهد حذف بکند با تکیه به همین ارزشها و حقوق بشر و این مخالف آزادی و این مخالف حقوق بشر. خیلی نشست روی غربیها امروز. خیلی واضح است. «فِي الْأَرْضِ الْفَسَادَ». میترسم که دین شما را عوض کند یا اینکه در زمین فساد کند. فرعون نگران فساد شد. چون که دیشبپریشب گفتم که دیگر تکرار نمیکنم عنوانش را که چی چی بود؟ فرعون نگران فساد شد. از فساد. «قَالَ مُوسَى إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَرَبِّكُمْ مِنْ کُلِّ مُتَکَبِّرٍ لَا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسَابِ». موسی برگشت گفتش که من پناه میبرم به رب خودم و رب شما از هر متکبری که ایمان به یوم حساب ندارد. معلوم میشود که این عنوان فرعون مال این شخصیت است. هر متکبری که ایمان به یوم الحساب ندارد، این میشود شخصیت فرعونی. «وَقَالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ». یک مرد مؤمنی بود از آل فرعون بود که ایمانش را کتمان میکرد. کتون فصل اول گفتیم که دستش هم معلول بود. این بزرگوار برگشت گفت: «أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَقَدْ جَاءَکُمْ بِالْبَيِّنَاتِ مِنْ رَبِّکُمْ». یکیو میخواهیم بکشیم فقط به خاطر اینکه گفته من خدایم. با خدای شما فرق میکند. اینکه بینات آورده از جانب ربش. برای چی میخواهید بکشیدش؟ «وَإِنْ يَكُ كَاذِبًا فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ». دروغ میگوید. خب گردن خودش که دروغ گفته. این دو حالت دارد. یا دروغ میگوید، یا راست میگوید. اگر دروغ میگوید که خب، دروغ تو سرش رسوا میشود. اگر راست بگوید، «وَيُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ». این وعدههایی که آن وقت داده، عملی میشود. اینکه خدا میآید، میزند، نابود میکند. روایت جالبی هم دارد. امیرالمؤمنین هم یک اشارهای در خطبه قاصعه میکنند که اصلاً حضرت موسی همان اول که آمد، مذاکره با فرعون اول که کرد، یک تر تمیزی در مذاکره را کرد. فقط این نبود بیاید بگوید: «پدر سوخته ایمان بیاور». امیرالمؤمنین (علیهالسلام) که آمد بهش گفتش که آقا، میخواهی این مملکتت را برایت نگه دارم؟ ایمان. در روایت داری که بهش گفت آقا، من مکتوب بهت ضمانت میدهم اگر به حرف من ایمان بیاوری، این کاخت، مملکتت، سلطنتت برایت میماند و تو تا لحظه مرگت حکومت میکنی با یک عمر طولانی با بچههای زیاد و حتی بهت وعده میدهم تا آخر عمرت هرچقدر دوست داری غذای خوب بخوری و حتی شهوتهای دیگرت هم تأمین باشد تا آخر عمرت. وعدههایی بود که حضرت موسی به فرعون داد اول کار در روایت بحار مفصل اینها را اشاره کرده. خیلی جالب است. بله، بله، احسنت. یعنی فقط همین نبود که یک انذاری که: «پدر سوخته ایمان بیاور، وگرنه میزنم.» بشارت هم داد. بشارتهای این شکلی که: «من اصلاً نیامدهام حکومت تو را ازت بگیرم. باشد مال تو. اصلاً حکومت مال تو، کاخت هم برقرار، همهاش هم مال تو. اینها را با خودت دعوت نکن. اینها را آزادشان کن. خدا را بپرست. حبسشان نکن. تو خودت گرفتارشون نکن. خدا پرست. آب داره.» جای ما نشستی، تخت ما مثلاً اشغالگر. گفت: «ولی اگر گوش ندهی، همهچیز نابود میشود ها. هیچیاش نمیماند برایت.» مؤمن آل فرعون گفت: «آقا، این که دارد حرفهای منطقی میزند. بینات هم دارد. تهش این است که دروغ میگوید. خب، دروغش خودش را رسوا میکند. اگر راست گفته باشد که اینهایی که وعده داده که میآید سرتان، بیچاره میشوید.» «إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ». خیلی مطلب دارد این آیات. حیف که وقتش نیست بهش بپردازیم. استدلال گفت: «آقا، آنکسی که مسرف و کذاب است، این کارش به نتیجه نمیرسد.» اینکه دروغ میگوید، لو میرود دیگر آخرش. مهلت بدهید. معلوم میشود بکشیدش. یک فرصتی بدهید. لو میرود دیگر اگر این جنایتکار است و حرف مفت میزند و دروغ میگوید و اینها، لو میرود دروغش، افشا میشود. اگر هم راست گفته باشد که خب شما بدبخت میشوید.» اینجوری خواست حفظ بکند مؤمن آل فرعون. در بعضی روایات تطبیق دادند به جناب ابوطالب، جواب مفصلی در موردش بحث بشود. اینجور حفظش کرد. مصاحبه با این که البته خودش بنده خدا به شهادت رسید. «يَا قَوْمِ لَكُمُ الْمُلْكُ الْيَوْمَ ظَاهِرِينَ فِي الْأَرْضِ». مؤمن آل فرعون گفت: «آقا، امروز «الْمُلْكُ» ملک مال شماست. ظاهراً در زمین» که بحث ارث و دیشب یک اشارهای کرده. «شما الان قدرت دارید در زمین. ملک هم که مال شماست. تو نیازی نداریم به کشتن موسی. چه خطری است برای شما؟ چه مشکلی برای شما ایجاد میکند؟» شوی امپراطوری، قدرت، این امکانات. «فَمَن يَنصُرُنَا مِن بَأْسِ اللَّهِ إِن جَاءَنَا». ولی اگر روبروی خدا وایسادیم، اگر این خدایی که میگوید واقعیت داشت، اگر این یک چیزی باشد ماورا، روبرو بایستیم دیگر، کی میتواند؟ «الان مال چه نیازی داریم به کشتن موسی؟» ولی اگر بکشیم یا واقعیتی باشد، میزند، پودرمان میکند، سوسکمان میکند. «نکن این کار را.» «قَالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِيكُمْ إِلَّا مَا أَرَىٰ». باز دوباره فرعون. فرعون برگشت گفت: «من نمیبینم برای شما جز آنچه میبینم». یعنی شما هیچ رأیی ندارید غیر از آن رأی که من دارم. حق نظر دادن و فکر کردن و اینها ندارد. حرف رؤوحرف من نیست. همین که گفتم. حق وتو، تمام. «وَمَا أَهْدِيكُمْ إِلَّا سَبِيلَ الرَّشَادِ». راه درست آنی که من میگویم. «وَقَالَ الَّذِي آمَنَ»؛ مؤمن آل فرعون دورش را گفت، گفت: «يَا قَوْمِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ مِثْلَ يَوْمِ الْأَحْزَابِ». من میترسم. میترسم قضیه یوم الاحزاب بشود که حالا داستانی دارد در تفاسیر. «مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ». میترسم آن بلاهایی که سر قوم نوح آمد، سر قوم عاد آمد، سر قوم ثمود آمد، «وَالَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ». سر بعدی. سر وقایع برای اینها واضح بوده. نام قدیم تاریخ. سرشان میشده. این غزای تاریخی ثابت شده بوده برای همهشان. «وَمَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْمًا لِلْعِبَادِ». خدا هم به بندههایش ظلم نمیکند. «وَيَا قَوْمِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ يَوْمَ التَّنَادِ». من میترسم این روزی که روز آخری که آنجا همه به جان هم میافتند، از آنجا میترسم. «يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِينَ مَا لَكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ». روزی آنجا دیگر همه درمیریزند و کسی هم به دادتان نمیرسد و «وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ». کسی را خدا گمراه کند، دیگر هیچکس نمیتواند به دادش برسد. «وَلَقَدْ جَاءَکُمْ یُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَيِّنَاتِ». خیلی آشکار. چون حضرت یوسف خودش در دستگاه حکومتی فراعنه بوده. فرعون داشتند دیگر. زمان یوسف هم فرعون داشتند و خود او چون عزیز مصر شده بوده، از این جهت در تاریخ اینها ماندگار است. و خب آن هم دیگر اصلاً از جنس فراعنه نبوده، پیغمبر الهی بوده. حرفش حرف واضحی بوده. این زیرکیهای مؤمن آل فرعون است که دست روی نمونههایی میگذارد که رویش حرف نباشد. گفت آقا، داستان یوسف مگر یادتان نیست؟ با بینات آمد. «فَمَا زِلْتُمْ فِي شَكٍّ مِمَّا جَاءَكُمْ بِهِ». همان موقعش هم در مورد یوسف هم همین حرفها را گفتید. شک داشتید به آنچیزی که میگوید. «حَتَّى إِذَا هَلَكَ قُلْتُمْ لَنْ يَبْعَثَ اللَّهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولًا». وقتی هم از خدا پیغمبر نمیفرستد. «كَذَلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتَابٌ». اینجور رسوا میشود آنکسی که از خط بیرون زده و شک دارد. «الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ». میخواستم وارد ابوجهل بشوم، خیلی دیگر مقدمهمان طولانی شد. سریع وارد ابوجهل بشوم؛ یک ساعت بعدی بپردازیم. خلاصه آنهایی که در آیات الهی مجادله کردند بدون اینکه سلطانی داشته باشند. دقت عبارت. حالا فرعون را با این عبارت دارد معرفی میکند: «كَذَلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ». خدا مُهر میکند، دل سفت میکند، دلهای کیها را؟ «عَلَى كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ». متکبر جبار. این میشود ویژگی فرعون. فرعونصفتی اینهاست. متکبر جبار. خودش را در یک جایگاه رفیع و بلندی دارد تصور میکند. این جایگاه اجازه نمیدهد او بخواهد زیر بلیط کسی دیگر بپذیرد. حرف یکی دیگر. تابع یکی دیگر باشد، تسمه یکی دیگر باشد. خودش گنده است. حرفش حرف. درکش درک. موقعیت او بالاتر از همه است. این میشود تکبر و جبار. دیکته میکند آن فهم خودش و خاص خودش را به بقیه. این به بقیه میگوید. این پیاده میکند در طول تاریخ. تطبیق بدهیم که حالا به یکی از نمونههایش برسیم که ابوجهل. بعد میگوید: «وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَا هَامَانُ» اینجا فرعون به هامان گفت. «ابْنِ لִי صَرْحًا لَعَلِّي أَطَّلِعُ عَلَىٰ إِلَٰهِ مُوسَىٰ وَإِنِّي لَأَظُنُّهُ كَاذِبًا». فرعون سوء العَمَل. اینجوری بود که یک عمل زشتش برایش زینت داده شده بود. آنقدر خوشگل میدید. این حقبهجانبی که از آن فصل اول بحث رویش تأکید داشتیم، همین است. فرعونصفتی این حق به جانب است. خیلی هم باورش آمده که کسی است. واقعاً باورش این است. نه اینکه بگی مثلاً خودش پیش خودش وقتی دو تا چهار تا میکند، میگوید که نه، ما که کسی نیستیم ولی پیش اینها خودش خیلی مطمئن است از اینکه آقا ما که اصلاً این حرفها را اصلاً. واضح است اینکه خودش میشود. خودش خیلی برای خودش روشن است. یعنی گاهی آدم مافیا آنقدر قشنگ نقش بازی میکند، نقش شهروندیش خودش یادش میرود که بیدار بشود. خواب میماند. بقیه مافیاها چشم باز میکنند، دیگر شب شهروند است. بعضی وقتها اینجوری میشود آدم. آنقدر به خورد خودش میدهد یک حرف مفتی را. این قضیه فرعونصفتی است. «کَذَلِکَ زُيِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ». اینجوری بود که برای فرعون، عمل زشتش زینت داده شده بود. بعد میفرماید که: «وَصُدَّ عَنِ السَّبِيلِ». اینجوری بود که دیگر به راه نمیآمد. آنکسی که راه را میبندد، همین است دیگر. اصلاً جایی نمیگذارد برای اینکه تو خودت شک کنی. وقتی تو یک ذره شک نمیکنی، دیگر جایی نمیماند برای اینکه بخواهی راهی پیدا کنی، خطی عوض کنی. تردیدی نداری دیگر. آنقدر واضح گرفتی. بعد ۸ سال ازش میپرسیدند که شما الان بعد ۸ سال مثلاً چی میگویی؟ اینها خب برگردم دوباره همین. «کَذَلِکَ زُيِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ وَصُدَّ عَنِ السَّبِيلِ». فرعون این شکلی است دوستان، این مدلی. بعد نگران هم است که اینها که الان آمدند، شما را دینتان را ازتان میگیرند در زمین. آنقدر حق به جانب میگوید. بعد توضیح میدهد آن آقا بزرگوار فراعنه در وزن فراعنه میگوید چی؟ میگوید که چون راه دیگری نیست. اگر برگردم دوباره راه دیگری نیست. اثرهای دیگری ندارد. آنقدر باورش آمده. یعنی آدم آنقدر یک حرف مفتی را به خورد خودش میدهد که دیگر اصلاً خودش هم خودش به خودش یک چیزی داده. بعد دیگر باورش هم شده. بعد حاضر است پای جانش را بدهد. ملا نصرالدین دید صف نانواحدی شلوغ است. به افتیم جلو کوچه آش میدهند! نفر اول گفت. راستی؟ راه افتاد. نفر دوم، پنجم دید کل کوچه. نمیشود که این همه جمعیت بروند سمت آش. گاهی اینجوری است آدم. یعنی آنقدر باورش میآید نسبت به حرفی. اینها ویژگی فرعونصفتی است. فرعونی مدلی. آنقدر باورش میشود بدون هیچ بینهای. یعنی هیچی ندارد برای اثبات حرفش. صرفاً یک آرزوست. صرفاً یک انگاره ذهنی است و آن هم پشتوانه به این است که من این را فکر کردهام. من میخواهم، پس هست. اگر نبود که من نمیخواهم. میدانی من کیام؟ من فرعونام. میشود من یک چیزی بخواهم نباشد؟ میشود من یک چیزی بخواهم غلط باشد؟ همین میشود. راه دیگر ندارد. اصلاً چیز دیگر نیست. شک نکن. آنقدر سفت و محکم حرف میزند. خیلی خطرناک است. اعتماد به نفس که از اول بحثش مفصل است اینها که اینجور سفت حرف میزنند بدون اینکه هیچی، هیچی پشتش باشد، هیچی هم ندارد، هیچی هم ندارد. خودم و ایده من و فکر من و باور من و همین است که در قانون جذب داریم دیگر. قانون جذب همین مدلی فرعونصفتی است. تو میخواهی، پس میشود. تو میخواهی همه کائنات نوکر تویند که وقتی تو میخواهی، کائنات بگویند نه. معنی توهمات فرعونصفتی این مدلی. همه در اختیار مناند. و این ملک مصر است و اینها همه نوکر مناند و من هم ذیالاوتاد ام و میخهای سفت دارم و کسی مگر میتواند بگوید نه؟ و پدرش را درمیآورم و مگر نشد دارد حرف من؟ مگر نشد دارد خواست من؟ مگر میشود که نشود؟ آنقدر سفت و محکم اراده کنیم این بگوییم نه دیگر نه. آن بگوییم آره دیگر، آره است. «وَمَا كَيْدُ فِرْعَوْنَ إِلَّا فِي تَبَابٍ». دوباره آنجا «وَقَالَ الَّذِي آمَنَ يَا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِكُمْ سَبِيلَ الرَّشَادِ». دیگر خیلی سرشاخ فرعون، فرعون گفته: «وَمَا أَهْدِيكُمْ إِلَّا سَبِيلَ الرَّشَادِ». اینجا مؤمن آل فرعون: «حرف من را گوش کن. من به سبیل الرشاد میرسانم شما را.» که دیگر اینجا بزرگوار را زدند، پرپرش کردند. «يَا قَوْمِ إِنَّمَا هَذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا مَتَاعٌ وَإِنَّ الْآخِرَةَ هِيَ دَارُ الْقَرَارِ». روی چه مفاهیمی دست گذاشته مؤمن آل فرعون که شبهای قبل؟ «مردم، این زندگی دنیا متاع است. دارالقرار آخرت است.» اینجا به اینجا پشت نکنید. خودتان را به اینجا بند کردهاید. فکر میکنید که به پشتوانه اینجا همهچیز حل میشود. «مَنْ عَمِلَ سَيِّئَةً فَلَا يُجْزَى إِلَّا مِثْلَهَا». گفت: «يَا قَوْمِ مَا لِي أَدْعُوكُمْ إِلَى النَّجَاةِ وَتَدْعُونَنِي إِلَى النَّارِ. تَدْعُونَنِي لِأَكْفُرَ بِاللَّهِ وَأُشْرِكَ بِهِ مَا لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ وَأَنَا أَدْعُوكُمْ إِلَى الْعَزِيزِ الْغَفَّارِ». شما دارید من را دعوت میکنید که من مشرک بشوم، کافر بشوم بدون اینکه هیچی. «الْعَزِيزِ الْغَفَّارِ. لَا جَرَمَ أَنَّمَا تَدْعُونَنِي إِلَيْهِ لَيْسَ لَهُ دَعْوَةٌ فِي الدُّنْيَا وَلَا فِي الْآخِرَةِ وَأَنَّ مَرَدَّنَا إِلَى اللَّهِ وَأَنَّ الْمُسْرِفِينَ هُمْ أَصْحَابُ النَّارِ. فَسَتَذْكُرُونَ مَا أَقُولُ لَكُمْ». مؤمن آل فرعون. «فَوَقَاهُ اللَّهُ سَيِّئَاتِ مَا مَكَرُوا». خدا نگهش داشت از مکر زشتی که اینها داشتند، از این برنامههایی که اینها داشتند. فرعون، همه فرعون را از آل فرعون جدا کرد. معلوم میشود که این عذاب مال کل آل فرعون بود. واکنش نشان نمیداد، قاتی آل فرعون میرفت. یک دانه را از آل فرعون جدا کرد چون همچین واکنشی داشت. اینها خیلی مهم است ها! خیلی در اینها نکته است. وقت نیست بپردازیم. با همین حرفی که زد، از سرنوشت آل فرعون خارج شد. دیگر سرنوشتش با اینها یکی نشد. آنها چی شدند؟ «فَوَقَاهُ اللَّهُ سَيِّئَاتِ مَا مَكَرُوا وَحَاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ». آنها سوء العذاب. من سراغشان. «النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوًّا وَعَشِيًّا». از آیات بسیار مهمی که اینها در بحثهای برزخشناسی خیلی مهم است این آیه. از آیات بسیار کلیدی که نشان میدهد عالم صبح و غروب دارد و عذاب برزخی داریم. عذاب برزخی هم غیر از عذاب اخروی و قیامتی است. همین آیه است. در مورد آل فرعون هم هست. «النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوًّا وَعَشِيًّا». الان در برزخاند آل فرعون. صبح به صبح آتش خاص، عصر به عصر آتش خاص. بنا عرضه میشود. حالا صبح و عصر عالم برزخ چیست؟ خودش یک بحث مفصل است. «وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ». این تازه مال برزخ است. قیامت که بشود: «ادْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ». آنجا میگوییم آل فرعون را ببرید در اشد العذاب. این که الان اشد العذاب نیستش که برزخی است. «وَإِذْ يَتَحَاجُّونَ فِي النَّارِ». آنجا در آتش در قیامت کلکل میکنند. در فصلهای قبلی اشاره به این بحث کردیم. «فَيَقُولُ الضُّعَفَاءُ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعًا فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا نَصِيبًا مِنَ النَّارِ». معلوم میشود که رفتند جهنم، باز اینها ضعفا، مستکبرین دارند. ضعفا به مستکبرین چی میگویند؟ «میگویند ما دنبال شما بودیم. آیا شما میتوانید ما را از یک تکه از آتش بینیاز کنید؟ از یک تیکش نجات بدهید؟» «قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُلٌّ فِيهَا». آش کشک خاله است. مال همه است. همه درگیرش. «إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَكَمَ بَيْنَ الْعِبَادِ». خدا بین عباد حکم میکند. «وَقَالَ الَّذِينَ فِي النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ». حالا همه اینها که در جهنماند، اول مستضعفین دست به دامن مستکبری شدن که حکم خداست، دست به دامن خزانهدار جهنم میشوند. آنهایی که موکلین جهنماند. «ادْعُوا رَبَّكُمْ يُخَفِّفْ عَنَّا». چقدر این آیه نکته دارد. هی میخواهم رد شوم، سریع بروم. نمیگذارد این آیات. بعد جالب است. اینها خودشان با خدا حرف نمیزنند. خیلی لطافت دارد. به خزنه جهنم میگویند: «ادْعُوا رَبَّكُمْ»، نه «رَبَّنَا». نمیگوید: «از خدای ما بخواهید.» میگوید: «از خدایتان بخواهید.» جهنم. ملکات. آدم آنجا هست. آنجا هم کافر است آدم. در جهنم. در جهنم که برود، کافر است. حق را میبیند. قرار نیست که مؤمن بشود که در جهنم. کافر «ادْعُوا رَبَّكُمْ». اینها به آنها. بعد اینها درگیر اسباب بودند دیگر، درگیر ظاهر بودند دیگر. آنجا هم حالیاش نمیشود که این خزانهدار... آنجا هم حالیاش نمیشود که این حرف تو را خدا زودتر از خزانه جهنم میشنود. اینجا ظاهر بین است. آنجا هم ظاهر بین است. خیلی لطافت دارد این آیات. آنجا هم به خزنه جهنم میگویند که: «ادْعُوا رَبَّكُمْ يُخَفِّفْ عَنَّا يَوْمًا مِنَ الْعَذَابِ». به ربتان بگویید یک روز تخفیف بدهد. یک روز آقا، یک روز عذاب نشود. «قَالُوا». پاسخ اول که شروع کردیم، آدم دوست دارد سرش را بکوبد در دیوار. آنقدر این آیات قرآن زیباست. حرف آخری که ملائکه جهنم به اینها میزنند چیست؟ آنها میگویند به خدا بگویید لااقل یک روز تخفیف بدهد. اینها چی؟ «أَوَلَمْ تَكُ تَأْتِيكُمْ رُسُلُكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ». اولی که شروع کردیم، چی بود؟ مگر رسل با بینات نیامدند؟ «قَالُوا بَلَى». رسل مگر نیامده بود با بینات؟ میگویند: «چرا». الان رسل زمانه ما در اشل پایینتر، در سطح پایینتر، همین تجربیات نزدیک به مرگ و غزای ندیدی، نشنیدی. اینها گفتند. این دیگر قیافه اینها نمیخورد. حرف اینها نمیخورد به اینکه این صادق است. یک دانه دروغ بود، دو تا دروغگو. ۳۰۰ تا تلویزیون نشان نداد به شما. رسول است دیگر. خدا برده، نشانش داده. برگردانده. همه قرائن هم حکایت است. خالیبندی چی گیرش میآید آخه؟ یعنی چه؟ دروغی دارد. یکییشان، دو تا ازشان. پنج تاشان. ایرانی. مال کوبا. آن یکی مال یوگوسلاوی. آن یکی مال آمریکا. آن یکی مال روسیه است. آن یکی اصلاً اهل فحش. نیامد این رسل الهی برای شما؟ نیامد با بینات؟ «قَالُوا بَلَى قَالُوا فَادْعُوا وَمَا دُعَاءُ الْکَافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلَالٍ». حالا ملائکه بین چی میگویند؟ میگوید: «خب انبیا آمدند، محل نگذاشتی. حالا هرچی دوست داری ناله بزن.» ناله تو هم به جایی نمیرسد. به جای این زلال (ضلال). یعنی به جایی نمیرسد. نالت به جایی نمیرسد. این همان ظهور همانجاست. عذاب جدایی نیستش که. این ظهور هم همان وضعی که تو دنیا حق روشن و مسیر روشن بود، دیدی، مسیر را. جای دیگر رفتی. تمام شد. به جایی نرسیدی. مسیر را نگرفت. الان هم حرفت به جایی نمیرسد. مسیر را نگرفتی.
آیات سوره مبارکه غافر: «إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ. يَوْمَ لَا يَنفَعُ الظَّالِمِينَ مَعْذِرَتُهُمْ». این دیگر خیلی دیگر محشر است اینجایش. میگوید: «آن روز اینها به غلط کردن میافتند. ظالمین غلط کردنش هم دیگر فایده ندارد.» «وَلَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ». لعنت روی سرشان است. سوء دار هم روی سرشان است. که این وضع فرعون و آل فرعون است. خب عرض کردم یکی از افرادی که تطبیق داده شده عنوان فرعون بهش، ابوجهل است. یک کمی در مورد این بزرگوار نکاتی عرض میکنم.
در حال بارگذاری نظرات...