* فرعون؛ نماد اشرافیت، اسراف و اتراف
* علاوه بر فرعون خارجی، فرعون درونی هم داریم!
* عجایبی از فساد هارونالرشید که سابقه نداشت
* سختی مبارزه با فرعونهای به ظاهر خودی
* ادعای خداییِ نهفته در هر حکم و دستور
* خلفایی که حکمشان از خود کسی که از طرف او خلیفه شده بودند بالاتر بود!
* ظلمات؛ ساحت کار فرعون
* نور؛ ساحت کار انبیاء و اولیاء علیهمالسلام
* تفرقه: سیاست اصلی فراعنه
* کار فرعون؛ ایجاد ساختار مستضعف پرور
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
. بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین. صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آل محمد فعال طیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
در مورد فرعون و «فرعون ذیالاوتاد» در سوره مبارکه فجر نکاتی عرض شد. البته خب، بحث خیلی بیشتر از اینهاست و انشاءالله جلسات بعد - فردا شب دیگر خارج از ماه صفر میشود - مباحثمان را انشاءالله ادامه خواهیم داد و به فرعون بیشتر خواهیم پرداخت. به مناسبت این ایام شهادت آخر ماه صفر، یک تطبیقی دادیم که البته کاملاً هم جا داشت در مباحث سوره مبارکه فجر، جریان فراعنه داخل امت اسلام، جلسه قبل که خودش البته سه جلسه به فرعون امت پیامبر که معاویه بود، مقدار اندکی پرداختیم. انشاءالله که روح ایشان هم در جهنم از ما راضی باشد! به همین اندک از کم گفتیم. شرارتها و شیطنتهای ایشان حقش ادا نشد. انشاءالله فرصتی پیش بیاید، بتوانیم در مورد معاویه بیشتر از اینها صحبت بکنیم.
واقعاً اینها نیاز به واحدهای درسی دارد و مباحث مفصلی میطلبد، دورههای آموزشی میخواهد. خصوصاً حیلهها و ترفندهای اینها باید روی آن کار شود. عملاً یک نوع شیطانشناسی و دشمنشناسی است که بصیرت میآورد برای انسان که اینها چهکار میکنند. قرآن هم به شدت تأکید دارد، مهارتها و ترفندها را بیان میکند؛ هم نسبت به دشمنان انبیا راهکارها و در واقع سیاستها و راهبردهای اینها را نشان میدهد و بین اینها، فرعون به نحو خاصی در قرآن مورد توجه واقع شده است.
البته فرعون، عرض کردیم، آن کسی است که نماد اشرافیت و طغیان و استراف و اسراف و اتلاف و تمام این کلمات با هم است. آن کسی است که سرمایههای عمومی را هدر میدهد، سرمایههای عمومی را به چپاول شخصی و جناحی خودش میآورد. آن کسی است که خودش را محور قرار میدهد، بقیه را تابع سیاستهای خودش قرار میدهد. جبار، متکبر؛ اینها ویژگیهایی است که قرآن برای فرعون معرفی کرده است و این ساری و جاری است همیشه و همهجا. نه محدود به زمان خاصی است، نه محدود به مکان خاصی؛ همیشه و همهجا ما فرعون داریم. و گاهی این فرعون، فرعون خارجی است، گاهی فرعون، فرعون داخلی است. گاهی در جامعه، گاهی در فرد؛ یعنی هر کدام از ما خودمان درون خودمان یک فرعونی داریم که نفس اماره است. بیرون از خودمان هم فرعونی داریم، فرعون بیرون از ما. یک وقت فرعون بیرون از ما یک وقت فرعون داخلی است در شکل دوست، یک وقت فرعون خارجی است دشمن نمایان.
ما فراعنه داریم. مرحوم علامه طباطبایی هم تأکید دارد، به عنوان «الفراعنة» در اول سوره مبارکه قصص بحثی دارد که حالا امشب احتمال زیاد نمیرسیم؛ چون امشب اینقدر مطلب داریم که سه ساعت هم قطعاً مباحث امشبمان کفایت نمیکند. امشب چهار پنج ساعت لااقل بحث میخواهد که خب، باید همان دو ساعت و عوضش تصمیم گرفتیم که این بحث مأمون را چند شبی ادامه بدهیم؛ چون شب امشب شب شهادت امام رضا علیهالسلام، فردا شب شام غریبان امام؛ یک دو سه شبی بهانه داریم که به این موضوع بپردازیم و با شب سوم امام رضا را داریم، همینجور هی چند شبی میتوانیم به بحث بپردازیم و حق هم هست. یعنی واقعاً ما برای امام رضا کم میگوییم. شما ببینید شهادت امام رضا علیهالسلام؛ تا امشب ما فرصتی پیدا نکردیم، اینقدر که ترافیک مناسبتهاست. تو محرم و صفر واقعاً فرصتی نمیرسد به اینکه ما بخواهیم یک کم مبسوط در مورد امام رضا علیهالسلام صحبت بکنیم. تازه از امشب تنفسی داریم برای اینکه بتوانیم از امام رضا علیهالسلام بگوییم که خب، سعی میکنیم از این فرصت استفاده کنیم.
بماند که الان باز در مناسبت دیگر تاریخی واقع شدیم که آن هم خیلی مهم است. امروز داستان سقیفه، سالگرد سقیفه است از امروز و دو سه روز دیگر قضیه آتش زدن منزل حضرت زهرا سلامالله علیها و کشتن حضرت محسن و باقی قضایاست که آنها هم از جهت تاریخی وقایع بسیار دلخراش و سنگینی است و آن هم معمولاً فرصتی پیش نمیآید که به آن به طور مبسوط پرداخته شود. خود قضیه سقیفه یک بحث مفصلی است. ما یک سال، فاطمیه، هفده سال پیش، سال ۸۵، صوتش هم نیست هیچ کدام، احتمالاً نمیدانم پنج شب یا ده شب فقط در مورد سقیفه صحبت کردند. در سقیفه چه گذشت؟ خیلی بحث مفصل و مبسوط.
خدمت شما عرض کنم که اینها خوب وقت میخواهد. خیلی از مباحث غریبی است. ما شناختمان هم خیلی کم است. الان به ماهایی که ساکن مشهدیم، اگر بگوییم پنج دقیقه در مورد امام رضا صحبت کن، یک قضیه آهو را داریم؛ کذا ضامن آهو شدند و سندیت آن در چه حدی است و چقدر است، و یک چند تا قضیه این شکلی را، و همه تمرکزمان هم روی مأمون است معمولاً. امام رضا در قبال مأمون، در حالی که عمده فعالیت سیاسی و دوران حیات امام رضا علیهالسلام به درگیری با هارون گذشت. شناختمان از هارون هم تقریباً صفر است.
خدمتتان عرض کنم، امشب عجایبی از هارون برایتان خواهم خواند اگر فرصت بشود. بروید حرم، تف پرت کنید به قبرش که همین جاست دیگر. هارون از افتخارات ما این است که در شهری هستیم که هارون اینجا دفن شده. امام رضا را هم بردند کنار هارون دفن میکنند، زیر پای هارون دفن بکنند دیگر. جریان حق غلبهاش را نشان داد، هارون را پس زد، ولی به هر حال هارون. بنده وقتی گفتم به این دوستان آستان قدس که آقا موزه راهاندازی کنیم تو حرم: «هارونشناسی، مأمونشناسی»، اینجا قبر هارون هم هست، معرفی عجایبی در مورد فساد اقتصادی، فساد جنسی، فساد سیاسی در هارون نقل شده که بعضیهایش واقعاً در خلفا سابقه ندارد. یک شخصیت منحصر به فردی از هارون؛ اَلا لعنه الله علیه. خدا عذاب او را و متأسفانه غریب و گمنام! نمیدانم چرا؟ چرا باید این را اینقدر دیگر نه وحدت اقتضا دارد، نه طایفهای طرفدار؟ چرا نباید کسی مثل هارون شناخته شده باشد؟ کمکاریهای آموزشی، علمی، رسانهای و فرهنگی ماست. این همه محتوای غنی، این همه مطلب!
سیاستهای عجیب. یکی از سیاستهای جدی بنیعباس، خصوصاً هارون، بحث موسیقی و غناست که برای اولین بار به صورت جدی کنسرت در عالم اسلام توسط هارون برپا میشود. و عمده روایات غنایی که ما داریم در برخورد با هارون است. رهبر عزیز انقلاب در درس خارجشان به همین نکته توجه میدهند که چون فضای درگیری با غنا در دوره بنیعباس و خصوصاً هارون، البته یک کمی هم قبلش منصور، آن موقع داغ شده و بیشتر روایتها در آن دورهای از ائمهایست. امام صادق، امام کاظم و امام رضا؛ بیشترین فضای ضد غنا و موسیقی حرام توسط این سه امام است. ایشان ناظر به همان فضا و فرهنگ میگیرد اصلا روایت غنا را، و فتوای ایشان منحصر به فرد دیگر رهبر عزیز انقلاب، رهبر معظم انقلاب فتوای منحصر به فردی دارند ناظر به همین شناخت سیاسی و تاریخی قضیه که اصلاً غنا یک داستان سیاسی دارد و فضای برخورد اهل بیت هم با همان غنای بنیعباس است نه هر تار و تنبک و سر و صدایی. برای همین ایشان مطلق موسیقی را حرام ندانسته است؛ در حالی که بعضی از فقهای ما مطلق موسیقی و غنا را حرام دانستهاند. ایشان میگوید نه، اصلاً یک فضای دیگری دارد.
حالا من نمیخواهم خیلی هم وقت جلسه را به این بحث بگذرانم. بحث دیگری میطلبد در مورد موسیقی باید جدا صحبت شود و خوب بحث مهمی هم هست. البته آن موسیقی که آنها بنا داشتند و دنبالش بودند، الان در مملکت ما کاملاً رایج است. از تلویزیون، تو آسمانهاست و اینها. نه، همان موسیقی که اهل بیت علیهمالسلام صحبت کردند، کاملاً رایج است. همینی که همهجا هست، تو رادیویمان هم هست و تو تلویزیون هم هست و تو فیلمهای سینمایی کلاً هست و همهجا هست موسیقی. ولی یک دستی پشت قضیه است. «الَّذِينَ طَغَوْا فِي الْبِلَادِ فَأَكْثَرُوا فِيهَا الْفَسَادَ». هر کدام از اینها روی فسادهای خاصی تمرکز داشتند.
یک نکته بسیار مهم و همهشان فرعوناند. فراعنه این امت که حالا بعضیهایشان فرعونهای خارجیاند مثل ابوجهل و ابوسفیان؛ بعضیهایشان فرعونهای داخلیاند مثل فرعون و مأمون و هارون. اینها فرعونهای داخلی. و نقطه مشترک همهشان این است که طغیان میکنند و فساد، مفسدند. جامعه را به فساد میکشانند. بعضیهایشان سگشان شرف دارد مثل ابوجهل. ایستاده میگوید آقا من از بیخ هیچی را قبول ندارم، قرآن را قبول ندارم، من این آقا را به پیامبری قبول ندارم. یک فرعونی مثل ترامپ است، کار راحت است با این فرعون.
یک فرعونی نه داخلی، در مورد آل سعود صحبت میکنم، فراعنه، فرادنه. اینها خلاصه هر چه داخلیتر میشود، فرعون هم نفوذ و اثرگذاریاش بیشتر میشود، برخورد با آن سختتر میشود. بنیصدر تا وقتی که اینجا بود، آسیبش بیشتر بود، نشان دادناش هم سختتر بود. همین که گذاشت رفت به لطف خدا راحتتر در موردش صحبت میشود؛ گذاشت رفت آن هم با لباس زنانه و آرایش. اینها کار را راحت میکند دیگر. هر چه بیرونیتر است راحتتر میتوان صحبت کرد، هر چه درونیتر است، زیر عمامه است یا آیه قرآن میخواند، روایت میخواند، از کربلا درس میگیرد مثلاً، روضه میخواند.
فرعونهای داخلی که هم طغیان میکنند و هم فساد: «إذا دخلوا قریة أفسدوها». هر جا هم پا میگذارند خرابش میکنند. تو هر حوزه و تو هر حیطه ای که وارد میشوند، میریزند به هم، ساختارش را معیوب میکنند. خودشان هم معیوباند، همه را خراب میکنند. همهچیز از آن استاندارد و اعتدالش خارج میشود. روی نماز هم که دست میگذارد، مسجد هم که میسازد، یکچیز دیگر میشود. حوزه علمیه هم که میسازد، یکچیز دیگر از توش دارد درمیآید. منبر هم که میرود، یک امام حسین دیگر دارد میگوید. روضه هم که میخواند، یک جور دیگر دارد کربلا را تمام میکند. خاطره را چند بار گفتم دیگر. رفیقمان میگفت: «تو عقیدتی سیاسی روضه بخواند که قبولش کنند به عنوان مداح.» میگفت: «آن سرهنگمان خیلی شوخ بود و دنبال این بود که آتو از زندگی داغ بنده خدا سرهم کرد که اشکی درآورد و اینها قبولش کردند به عنوان مداح تو عقیدتی سیاسی.» سرهنگ برگشت، آخر گریه که نکرد، آخر برگشت گفت: «پاشو برو، این روضهای که تو یک خوندی، من فهمیدم امام حسین را بیخود کشتند.»
میخواهم بگویم بعضی وقتها این است. یعنی فرعون روضه هم میخواند. ما تو دربار پهلوی محرم و صفر مراسم میگرفتند، منبر، روضهخوان دعوت میکردند. بابا روضه را تعطیل کرده بود، پسر روضهخوان دعوت میکرد. رضا شاه کسی مراسم میگرفت؟ محمدرضا روضهخوان دعوت میکرد تو دربار. سیاهی میزدند، فرح مشکی میپوشید. مراسم نه یزیدی، نه امام حسینی، نه هیچی. هیچی. در «اذا دخلوا قریة أفسدوها» رضا. تو هیئت هم که بیاید «أفسدوها». حوزه علمیه هم که بیاید، فقه هم که بیاید «أفسدوها». تو تفسیر قرآن هم که بیاید «أفسدوها». همه را خراب میکند، یکجوری باید در استانداردشان میریزد به هم، باید فرعونپسند شود. آن استانداردی که از توش عبودیت الله درمیآید. خیلی هم لازم نیست همهجایش را خراب بکنند. یکی دوجایش را که یک کم جابهجا میکنند، تمام میشود. آن عبودیت الله، زهر عبودیت را میگیرد. میرود تو عبودیت بقیه. یک کوچولو. خیلی ندارد. شما فکر نکنید برای اینکه یکچیزی از فرم استاندارد اسلامی و الهیاش خارج شود، خیلی باید تق و توق چکش تو سرش بخورد. یک کوچولو، بعضی کوچولوها را که میگیری، همهاش عوض میشود.
یک کوچولو «وا» بشود، کجای «وا» را برمیداری؟ یک همزهاش را که جابهجا میکنی، یک کسرهاش را، «مشرکون و رسوله». یک آیه در قرآن داریم که اینها اگه ضمیرش را فقط اعرابش را جابهجا کنیم، معنایش کلاً عوض میشود. دستور توبه: «أنّ الله بریءٌ من المشرکین و رسولُه». باید «رسولُه» باشد، دیگر. خدا از مشرکین بیزار است و رسولش. خوبی! و رسولش عطف به کیست؟ عطف به الله است یا عطف به مشرکین؟ اگر عطف به خدا باشد، میشود یعنی خدا و رسولش از مشرکین بیزارند. «و رسوله». اگر «رسوله» باشد، خدا بیزار است از مشرکین و رسولش. یک فتحه بالا پایین بشود، کلاً همهچیز عوض میشود. خیلی نمونه نمیخواهد. یعنی شما میخواهی دست تو قرآن ببری، یک توضیح، یک کوچولو عوض میکنی، جابهجا میشود.
«دور هم بشینند عرق بخورند بهتر از این است که تک تک بشینند نماز بخوانند.» گفتند: «آقا، این گفت نه. روایت داریم که اگه دور هم باشند، ولو عاصی باشند، بهتر از این است که جدا بشوند.» یکچیز دیگر روایت دارد میگوید. نمیگوید که دور هم بشینند عرق بخورند. میگوید: «دور هم جمع شدن ولی آدمهای خودشان آدمهای خوبی نیستند. همین که دور هم جمع شدند، خدا دوست دارد.» نه اینکه دور هم جمع میشوند عرق بخورند. یک کوچولو جابهجایش میکند، کلاً یکچیز دیگر میشود. فرعونپسند میشود قضیه. ساختارش کلاً عوض میشود. اینها با حجم مشکل ندارند، با کربلا هم مشکل ندارند، با هیئت هم مشکل ندارند، با امام حسین هم مشکل ندارند، با امام رضا مشکل ندارند. نقاط خاصی است که آن امام رضا را تو عبودیت الله تعریف میکند. آن همان یک نقطه را فقط قبول نمیکنند. کربلا میآید خرجم میدهد، همهچیزش سر جایش است. این میشود طغیان. این میشود فرعونیت و تفرحن.
طرف یک کلیپ تازگی منتشر کرده، بچه را آوردند، شعر فردوسی میخواند و شاهنامه میخواند. دیدید کلیپ را؟ خیلی معروف است این چند روز، خیلی وایرال شده. بچه کوچولو اسمش را گذاشتند «سانا». آوردند مثلاً ما چطور یک آخوند تو جلسه مثلاً بزرگ جلسه، بچه را میبریم اذان بگوییم، اینها. این هم یک بزرگ جلسهای لائیک بزرگوار بیدین سکولار. این بچه را میآورند برایشان. این بچه را میگیرد و اشعار فردوسی میخواند برایش. همه زن و قاطی با همدیگر نشستند. چی شده؟ «اَرَ سولَهُ. انّ الله بریءٌ من المشرکین و رسولُه». «انّ الله بریءٌ» عطف ظاهرش را توضیح بدهم. اینجور نقد را ندیدم کسی کرده باشد. یک تکه اش خیلی مهم است. این را منتظر بودم یکی بگوید. دیدم هیچکس نمیگوید. اصل داستان نکته ظریف و لطیفش را کسی به آن کار نداشته است.
آره، به جای اذان شاهنامه میخواند، برعکس آن بخشهایش که: «برو دنبال دانش، دنبال دین نرو.» اینها: «به نام خداوند جان و خرد/ کزین کزین نه کز او برتر اندیشه برنگذرد.» اولاً که این «کزین اندیشه»؛ از این عبارت «اندیشه برنگذرد» میگوید: «از او اندیشه به خدا میرسد دیگر از خدا رد نمیشود.» اصل داستان: «جهان پرشگفت است چون بنگری/ ندارد کسی آلت داوری/ خردمند کین داستان بشنود/ به دانش گراید به دین نگرود.» میگوید: «بدین نگرود.» یعنی «به این داستان نگرود.» «بدین» «به این داستان». این میگوید: «به دانش گراید به دین نگرود.» حالا، حالا...
«یاری از پروردگار جهان هستی برگزیدیم از از میان هزاران نام نیک ایرانی و آریایی نام سانا، سانای سایدیم را باشد که در آینده چهره درخشانی از خود در جامعه ایرانی نشان دهد. سانا به معنی ایرانی یعنی خورشید درخشنده و زیرک و باهوش.» حالا سانا اصلاً برای خورشید درخشنده است و نیست. آن «سا» من بدبخت که آنجا نشستهام که کسی کار به این حرفها ندارد. حالا: «هیچکس حق ندارد گل شکفته، این عبارت را دوباره گوش بدهید ببینم چی میفهمید. هیچکس حق ندارد تا این گل شکفته هجده سال کاملش بشود و خرد بر نه دین براش تعریف کند نه آیین. وقتی که خرد در وجودش شعله ور گردید خودش میتواند برای خودش راه راستی چه بهترین راههاست را انتخاب کند. برای سلامت انتخاب نکند. به هیچکس حق ندارد تا وقتی که این به سن هجده سال نرسد برایش نه دینی انتخاب بکند نه آیین.»
خوب اینجا چند تا نکته است. این «هیچکس حق ندارد»، سن هجده سال. این الان خود این حکم و الزام، این عبارت خودش دستور است. دستور هم از ولایت و ربوبیت نشئت میگیرد. ربوبیت هم به الوهیت بازگشته. اونی که دستور میدهد از یک الوهیتی دارد حکایت میکند. این خودش عین تفرعن است. خودش فرعون است: «انّا». «هیچکس حق ندارد.» چرا؟ «چون من حق داشتم، گفتم تا هجده سال کسی حق ندارد برای هیچی کسی برای این انتخاب کنند.» یکچیزی برایش من انتخاب کردم تا هجده سال که کسی حق ندارد به من بگوید چی انتخاب بکند. کلیپ تو تحلیلش اینها نقدهای دیگر کرده بودند که آقا دین یعنی فلان و این تا هجده سال فلان و اینها به کنار.
این خود همین دین است. دینی که تا هجده سال تو را آزاد گذاشته که بعد از هجده سال دین راستی را انتخاب بکنی، این خود یه دین است. یک آیین است. این دین و آیین هم منشأ تویی که آنجا نشستهای. این «ان الحکم الا لله». ما حق این آیه را خوب ادا نکردیم. خیلی توش مطلب است. هر کی هر حکمی، هر الزامی، هر... انجام میدهد، دارد ادعای خدایی میکند. ادعای خدایی میکند فوق دین و این حرفهاست. مگر اینکه شواهد و قرائن و حجج و بینات و اماراتی داشته باشد که معلوم میشود این حرف خودش نیست، حرف خداست. خودش نیست میشود پیغمبر، میشود امیرالمؤمنین.
این خریت و حماقت خوارج بود که نفهمیدند، حالیشان نشد. به امیرالمؤمنین گفتند که: «الحکم لله لا لک یا علی!» شمشیر وقتی میزد ابنملجم: «مال خداست نه مال تو!» میزنم تو سرت ابنملجم. اینکه «لا لک یا علی» این دیگر مال قرآن نیست که تو داری میگویی «لا لک یا علی». این هم حکم تو یا علی! همین هم حکم است. آیا از کجا آوردی که «لا لک یا علی» را از کجا؟ قرآن که نگفته بود. قرآن «الحکم الا لله» «لا ل ...» تو گفتی. این هم حکم است. با همان منطقی که قضیه دست آن میشود که به فکر خوارجی نیفتد. آدم خیلی مهم است. هر کس هر حکمی میکند، ادعای خدایی دارد میکند. این که بنده خیلی از مشاوره و اینها پرهیز دارم، میترسم، مثل چی. به خاطر همین است. به خاطر اینکه مشاوره تهش «شما برو زندگی کن»، «شما برو طلاق بگیر»، «با این ازدواج کن». از کجا داری حکم میکنی؟ قضاوت دیگر حکم است دیگر. خیلی سخت است. البته نمیشود که هیچکس عهدهدارش نشود. واجب کفایی است دیگر. باید تخصص پیدا کنند، کار کنند.
ولی خب، الحمدلله الان چیزی که زیاد است، مشاوره است. متخصص باشند، چون خیلی زیاد داریم. اینستا و اینها درس نمیآمد. مثلاً نگاه کجاست. این زده بیو که: «مشاور خانواده». مثلاً مشاوره دیگر خودش قضاوت است دیگر. حکم کردن. از کجا گفتی اینها با همدیگر ازدواج کنند، زندگی کنند؟ اینها بدبخت شدند گردن تو! از کجا درآوردی این را؟ خیلی سخت است آقا! این مسائل حرف مفت زدن خیلی راحت است. اینها همهاش میشود الوهیت، میشود ربوبیت، میشود ولایت. همهاش هم حساب و کتاب الهی دارد. اینها میشود تفرعن. خودت برای خودت الوهیت قائلی وقتی حکم میکنی. نه در برابر اینها، در برابر خدا، خودت کسی میدانی. اینی که داری حرف مفت را میزنی، دارد در برابر خدا حرف میزند. آخوندها نیستند، طیف مقابلش آخوندها نیستند. آن مقابل این خداست. میگوید: «من این حکم را وضع کردم تا هجده سالگی کسی حق ندارد برای اینکه برای آن چیزی انتخاب بکند.» از کجا آوردی این را؟ تو غلط کردی که وصل کردی به هفت جد و آبایت. خندیدی. غلط کردی. از کجا درآوردی این را؟ تا هجده سالگی؟ چرا هفده سالگی نه؟ چرا نوزده سالگی نه؟ هجده سالگی. «هجده، هجده!» چون همه میگویند. چون آن نهادهای بینالمللی میگوید. این که خود این باز شد دین و آیین! که آنها تا هجده سال. این که میگویم آقا هر چیزی تو خودش تناقضاتش را آدم بگردد پیدا میکند. حرف مفت و باطل تو خودش پارادوکسیکال خودش! خودش اشکالش تو خودش است. خودش با خودش مشکل دارد. عاقل و دانا، یک کسی که سر از آخور بیرون آورده باشد، آنجا سر میآورد. با این جواب میدهد که آقا این الان تو خودت حکم کردی. یعنی الان الان ماها باید این را الزام داشته باشیم که تا هجده سال کسی به این چیزی یاد ندهد؟ خب، این الزام یعنی من متدین به دینی باشم که تو به من یاد دادی که گفته که رسول من تویی، خدای من تویی، دین من هم دین. چه دینی هستی و دین این آقا که گفته بود تا هجده سال دین همین است. دین خیلی چیز پیچیدهای نیست. یارم سوار میکنند. اینها میشود دین. نه، نداریم. لایک نداریم. همه متدیناند، همه الزامیاند. یک قانونی، یکچیزی. همینیم که میگوید: «کسی حق ندارد برای کسی چیزی انتخاب بکند.» همین «کسی حق ندارد» خود این حکم است، الزام است. متدین شدن به این حکم میشود تدین، میشود دین. پایبندی به این حکم یا الهی است یا غیر الهی.
برای همین، حالا یک وقت آن خطرناکش این است که تو امت اسلام است. حکم از پهنای شکم میکند. میگوید: «پیغمبر فلان چیز را حلال کرد و من حرامش میکنم. مصلحت نیست.» کی هستی تو؟ پیغمبر میگفت: «نماز دستتان را ...» من میگویم: «جمع کنید.» پیغمبر روی خاک سجده میکرد. من میگویم: «روی هر چی سجده کردیم مشکل ندارد.» پیغمبر اینجوری وضو میگرفت. من میگویم: «آنجور وضو.» از کجا درآوردی اینها را؟ اجتهاد است. یک جاهایی این اجتهاد اینها اینقدر گنده است، خود وحی و دین و قرآن را میخورد. یعنی اینها قرار بود که صحابهای باشند که اجتهادشان را هم به هر حال ما قبول داشته باشیم، دنبالش بریم. پیغمبر گفته که اینها صحابه... «به ایهم اقتدیتم اهتدیتم». به هر کدام. بماند که آن خود اصل روایتی هم که خودشان هم نقل کردند «اصحابی کمثل النجوم، به ایهم اقتدیتم اهتدیتم.» صحابهای مثل «اصحابی کمثل النجوم». اصحاب من مثالشان مثال ستاره است. دنبال هر کدام راه بیفتید، هدایت میشوید. خب، این تو خودت داری میگویی. این پیغمبر فرمود: «ستارهاند.» این خورشید! این ستاره! آن هم یک دانه از آنها. هیچ کدام هم یک دانه ستاره کوچک او را دارد. همه ستارهها را که هیچی میخورد. هیچی. خورشیدش هم دارد میخورد. کهکشانی برای خودش. وقتی صحابه، وقتی صحابه خطا نمیکنند دیگر. قرآن، قرآن را باید یک جور تفسیر کرد که به کلام این بخورد. این داستان این شکلی میشود. یعنی صحابه اینقدر میروند بالا. خب، این هم فرعون است دیگر. «متعتان کانتا فی زمان رسول الله حلالاً و أنا أحرمهما». شما سالیانی، شما تو کی هستی با چه جایگاهی؟ با چه شأنیت؟ چی به تو داده این جایگاه؟ شمایی که هفت بار لنگیدی گفتی آقا: «بروید از علی بپرسید.» «فا کردن و آببار» ازش سوال کردند بلد نبود. یعنی چی؟ تو قرآن آمده «خلیفه رسول الله». این کلمه ساده قرآن است. عرب هم هستی. «از علی بپرسید.» ما کارمان سیاست، حاکمیت. مشق و درس و اینها، استاد دانشگاه نیستم. رئیسی، استاد دانشگاه. خلیفه پیغمبری. تازه خلیفهای عنوان تو هم خلیفه است. تو رسماً او را گذاشتی. او انگار خلیفه تو بوده. پیغمبر آمد یک کم آب و جارو کرد که اینها بیایند تو فضایی که شما یک کم میروی تو حال و هوای اینها. جارو کرد، یک کم همهچیز را جمع و جور کرد که این بزرگواران بیایند حاکمیت را دست بگیرند.
آن روح فرعونی، آن منش فرعونی، خوی فرعونی همین است. یک وقت داخلی است، یک وقت خارجی. یک وقت از بیرون دارد میزند. یا از تو دارد. آنی که از تو میزند خطرناکتر و بدتر است. با اسم پیغمبر میزند، به اسم قرآن میزند، با استفاده از آیات قرآن میزند. حالا میخوانم برایتان یک سری گزارههای عجیب و غریب. خلیفه سوم، هر فساد اقتصادی که میکرد، میگفت: «اینها صله رحم.» قرآن نگفته: «و آتِ ذَوِی القُرْبَیٰ حَقَّهُم». همه مملکت را میداد به دامادش و بچهاش و فک و فامیلش و اینها. بعد میگفتند: «آقا، صله رحم!» خلیفه رسول الله هم. این هم مال رسول الله است. به من رسیده. هر جور که صلاح میدانم خرج میکنم. و کدام دستور داده که صله رحم کنیم؟ طغیان میکنند. هر کاری میکنند قرآن دارند برایش.
یک مشت مچل نشسته بودند تو آن دوران. نگاه بیتالمال خوردن، آوردن و اینها. بعد مثلاً گفتند که: «عجب! این مثلاً چه حاکمیتی شد؟» نه، یک آیه قرآن میخواند، همهچیز عوض میشود. به معاویه میگفتند: «این کارها چیست میکنی؟ این همه ثروت به هم زدی از بیتالمال.» قرآن داریم، معلوم است. هر چی برای هر کی میآید، خدا. یعنی تو میگویی خدا بد جایی فرستاده که خدا فرستاده. خلط است دیگر. همه اینها خل است. این را هم که همیشه عرض کردم، کلاً آقا! همیشه آن چیزی که محل فتنه است، فتنه خودش ملس است. «أُفٍّ» «أُفٍّ» بعضی چیزها هم هست که شما فکر میکنید خیلی روشن است ولی توش یک ابهامی دارد، خیلی ابهام ریزی دارد. از همان ابهام ریزش میشود نهایت سوء استفاده را کرد. بعد رفت به سمت شفاف کردن.
یک حرف وقتی گفته میشود، همه ابعادش را توضیح بدهد. همه زوایایش، همه ویژگیهایش، همه قیودش. هر چی به سمت شفاف شدن میرود، مچ فرعون گرفته میشود؛ چون ساحت کار فرعون ظلمات است: «یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ». ساحت کار موسی و انبیا نور است. شفاف که میشود، میآید زیر نور، میآید زیر پروژکتور. همهجایش را روشن کن ببینم. روشن بشود. آنها کارشان تو تاریکی است. همهجا را تاریک میکند برای اینکه مچ آنها گرفته نشود. اصلاً لازم نیست بایستی فحش بدهی، داد و بیداد کنی، معجزه، معجزه هم خیلی وقتها لازم نیست. روشن کن قضیه را. ابعادش را روشن کن. یعنی چی؟ همه مواردی که این برایشان قابل صدق است. یعنی آن هم حتی تو میگویی اینجوری هم بشود. موارد نقیض، آنجایی که این ابهامی که تو میگویی به من حق میدهد که من به تو ظلم کنم، آنها چی؟ قبول نمیکند. قیودی دارد. آن قیودش را روشن کن. روشن بشود. تو وقتی روشن بشود، دیگر کار از دست این خارج میشود. میخواهد از نور در بیاورد به ظلمات ببرد. از ابهام از روشناییاش را میخواهد بگیرد. هی ببرد تو ابهام، هی مبهمتر، هی کلیتر. قابل تطبیق به موارد و افراد بیشتر. شما باید چهکار کنی؟ باید از این ابهام در بیاوری. به یک نفر بخورد دقیق. به کی میخورد دقیق؟ کی بوده؟ دقیق کجا بوده؟ نه، آقا. بالاخره سپاهیها خوردند. خب کی دقیقاً؟ کجا؟ چقدر؟ کی دید؟ چطور نقل کرد؟ چطور به تو رسید؟ همه اینها را بگو. انکار میکنید؟ اینها جایی برای انکار ندارد. موارد نقضش هنری میخواهد دیگر.
آن مدل مناظرههای امام رضا علیهالسلام این شکلی است. اینها آمدند مسیحیان. از نظر فرمودند که خدا رحمت کند حضرت عیسی را. خیلی خوب بود، فقط مشکلی که بندگی نمیکرد. از شما توقع نداشتم این حرف را بزنید. چه جور آخه؟ مگر خودش جزو سه تا خدا نیست؟ آخه چه جور بندگی میکرده؟ سه تا خدا دیگر. خدا، پدر، پسر، روحالقدس. این الان چه جور است که این وقتی پدر پسر این دیگر سر خودش هم یکی بین آن دو تاست بپرستد دیگر؟ رنگش پرید و تناقضاتی که تو کلام است. این هنر اهل بیت تو مناظرههای اهل بیت، وقتی نگاه میکنی در اوج بیداد میکند. دست میزند که طرف آشپز میشود. میگوید: «اینو من منظورم نبود.» منظورت باشد. منظورت است. به اینجایش که میرسد دیگر منظورت نیست. پس منظورت را روشن کن. منظورت را عوض کن. اینها خیلی مهم است. این کار راه را برای فرعون از مشت فرعون خارج میکند. این نکته، اینها نکات بسیار مهمی است تو برخورد با فراعنه و سیاست فراعنه.
یکی دیگر از سیاستهای فراعنه تفرقه است: «وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِنْهُمْ». همه فرعونهای مدرن نمیخواهند با یک گروه طرف باشند. نمیگذارند مخالف اینها را همیشه یک گروه بشوند، یک دسته بشوند. هی روی تمایزهای دست اینها را داشته باشیم. خیلی مباحث مهمی است. روی این بحثها باید بنشینیم کار بکنیم. فرصتش نیست متأسفانه. نمیخواهد جناح مقابلش را هی سر مواردی با همدیگر مشترک کند، متحد کند. بلکه برعکس، میخواهد سر تمایزات اینها را از هم جدا کند. تفرقه بینداز و حکومت کن. تفکیک بکند. سیاست فرعون است: «وجعل أهلها شیعا». شیعه، شیعه بکند. گروه، گروه، فرقه، فرقه. فرقه، تقریب نمیخواهد بکند. درست شد؟
الان تو همین جلسه ما ببین. همه جمع شدیم، مشکی پوشیدیم برای شهادت امام رضا. مکانیزم الهی و ربانی و خدا، پیغمبر. همه حرم جمع شدند. این جمعیت زیاد میلیونی برای امام رضا علیهالسلام. کربلا چندین میلیون نفر برای امام حسین علیهالسلام. حتی گاهی مسیحی توشونه، ایزدی توشونه، سنی توشونه، موافق انقلاب توشونه، مخالف انقلاب توشونه. قمهزن، چقدر توشونه. کلهها تو حرم. نگاه همه خورده. درست شد. آن نقطه اتحادمان است. الان ما به خاطر امام حسین جمع شدیم، به خاطر اربعین جمع شدیم، به خاطر عزا جمع شدیم. حالا همین را میشود یک جور دیگر برخورد کرد. به هر دو نفری که رسیدیم، یکچیزهایی بین این دو نفر هست. آقا! آنهایی که عینک دارند، آنهایی که عینکی نیستند. همین را یکچیزی بکنیم برای دو دستگی. میشود دیگر. الان همین جلسه را میشود تک تک شماها را با همدیگر درگیر کرد. آن بالا شهریه، این پایین شهری. آن مال خود مشهد است، مال بیرون مشهدی. از بچگی مشهد بودم، از بچگی مشهد نبوده. ازدواج کردهام، ازدواج نکرده. این نمیدانم دانشگاه رفتهام، دانشگاه نرفته. این مهندسی خوانده بود، ریاضی خوانده. آن هم ریاضی محض خوانده. کاربردی خوانده. او مهندسی که خوانده، مهندسی مواد بوده مثلاً. آن یکی عمران خوانده. آن یکی مثلاً صنایع خوانده. آن یکی نمیدانم فلان خوانده. همه را میشود عامل تفرقه کرد.
کار فرعون این بود: تو دسته مقابل هر چی بین خودش اتحادسازی میکرد، همه را روی محور نگه میداشت. به عزت فرعون همه میآمدند وسط. طیف مقابل را هر کدام را سریع یکچیزی با یک کسی درگیر میکرد. به سیاستها خیلی مهم است. بعد: «یستضعف طائفة منه». ضعیف میشوند. بعد آن طایفه اصلی که آنها نباید قدرت پیدا بکنند، هی ضعیف میشوند، ضعیف میشوند. «مستَضعف» تو این ساختار شکل میگیرد. چقدر عجیب! ساختار مستضعفپرور و مستکبرپرور. ساختار فرعونیاش. همین که الان بنده مفصل یک سالی در مورد این بحث کردم. یک بحثی بود «عنصر جهادی و جهانی بود». ایام شهادت حاج قاسم اتفاقاً خیلی نشست. یعنی همان از قبل عنوان را طراحی کرده بودیم که فاطمیه این را بگوییم. زن حاج قاسم «شهید جهادی جهانی». پنج جلسه، شش جلسه تو این بحث کردیم و خیلی مباحث آنجا مطرح شد.
یکی بحث مرز بود. اصلاً این مرزبندی از کجا آمده؟ ما مرز نداریم. تا اینجا ایران، از آنجا به بعد افغانستان. ارمنستان. از اینجا به بعد عراق است. خرمشهر است. همه هم عرباند. از اینجا میروی بیرون دیگر اینها ایرانی نیستند. اینها زلزله آمده، یک کمربند همه با هم خراب شده. همه هم مثلاً عرباند. تا اینجایش ایرانی کمک کن. از آنجا بعد بروم گم. آنها عراقیاند، به ما چه؟ این کار فرعون است. کی این خط را کشید؟ کی اینها را تفکیک کرد؟ از کجا آمدید این تفکیک را؟ روی چه مبنایی مرز؟ مرز نداریم. یک مرز داریم با کفار. اسمش اسلام. حدود و ثغور اسلام. هر جایی که از آنجا به بعد دیگر سرحدتی است که بیرون از آن کسانیکه میخواهند نفوذ بکنند و لت و پار بکنند، هجوم بیاورند، آسیب بزنند. آن مرز ماست. آنجا میشود مرزداری ما با لشگر کفر. اینجا که دیگر بین خودمان که دیگر مرز نداریم که. اینجا آنور مثلاً افغانستان نژاد مثلا مشترک است تا حد زیادی. این افغانی است. این ایرانی. بعد این باعث استضعاف میشود. شما وقتی یکسره کنی، دیگر افغانی زور نمیرود، مستضعف نمیشود. ایرانی هم هیچکس نمیتواند ظلم بکند.
در حال بارگذاری نظرات...