* تن دادن به خواست خدا؛ شاخص طغیان و اطمینان
* دو نوع خواست خدا؛ تشریعی و تکوینی
* حرکت طبق وظیفه؛ لازمه صبر
* اهل بیت علیهمالسلام؛ ظرف مشیّت و خواست خداوند
* امام؛ تنها فردی که به طور کامل خواست خداوند را اظهار میکند
* فرعون شناسی؛ اصلی مهم برای فهم بهتر سیره اهل بیت علیهمالسلام
* اهل طغیان؛ بودنشان خوب است امّا شدنشان بد است
* وظیفه مستضعفین برای خروج از این حالت چیست؟
* برای کمک به کدام مستضعف باید قیام کرد؟
* لزوم قیام در برابر گروهی از مومنان که ظلم میکنند
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
بسماللهالرحمنالرحیم.
الحمدلله ربالعالمین و صلیالله علی سیدنا و نبینا ابیالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنتالله الظالمین من الآن الی قیام یومالدین.
ربِّ اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهُ قولی.
بحثی که در سوره مبارکه فجر مطرح شد این بود که یک طرف، نفس مطمئنه است؛ شاخصش این است که راضیه مرضیه است، تن داده به خواست خدا. یک طرف هم نفس طاغی است که زیر بار خواست خدا طغیان کرده. اطمینان و طغیان با این شاخص تعریف میشود؛ با شاخص خواست خدا. خواست خدا هم دو معنا و دو بُعد دارد؛ یک وقت خواست خدا در حوزه «باید و نباید» است، یک وقت خواست خدا در حوزه «بود و نبود» است. که حالا اصطلاح تخصصی علمیاش، آن «باید و نباید» را میگویند تشریعی و «بود و نبود» را میگویند تکوینی.
خدا خواسته است شما روزی ۱۷ رکعت نماز بخوانید؛ خواسته تشریعی خدا. خدا خواسته است شما خمس بدهی، زکات بدهی؛ اینها خواست تشریعی خداست. از آنور خدا خواسته است شما پول نداشته باشی مثلاً، سلامت نداشته باشی، معلول باشی، بیمار باشی، یتیم باشی. خدا خواسته است در کودکی یتیم میشوی، در کودکی سلامتت را از دست میدهی، بیناییات را از دست میدهی، اصلاً بدون بینایی به دنیا میآید؛ این خواست تکوینی خدای متعال است.
تن دادن به خواست خدا البته درباره این خواست تکوینی خدا این نیست که حالا اگر فقیر بودم، پس یعنی هیچ کاری نباید بکنم. اگر مثلاً بیمار بودم، دنبال سلامتی نباید بروم، دنبال دکتر و دارو نباید بروم. نخیر! صبر، صبر فعالانه است. صبر در مسیر وظیفه است. این نکته را از فصل اول چند بار اشاره کردیم و هیچوقت هم مفصل به آن نپرداختیم؛ حالا یک وقتهایی فرصت شود، مفصل به آن بپردازیم. علامه طباطبایی در مورد صبر جمیل بحثی دارند که این را آنجا اشاره میکند.
خدای متعال طبیعت انسان و این عالم را اینجوری آفریده که انسان میخواهد از خود شرّ را دفع بکند و این هم درست است؛ ولی به هر حال شما در مسیر دفع شر که قرار میگیری، لزوماً آنی که میخواهی محقق نمیشود. کارت را انجام میدهی، دلت هم راضی باشد به آن چیزی که حاصل میشود. دنبال پول هم بروی، دنبال درمان هم بروی، دنبال دکتر هم بروی. نتیجه، درمان شد، شد؛ نشد، نشد. صبر اینجا این است؛ چون وظیفه داری. ببین، فقط اینجا تکوین که نیست، تشریع هم هست دیگر. اگر بیمارت کرده، دستور هم بهت داده که برو دنبال درمان، گفته برو مداوا کن. اگر فقیرت کرده، دستور هم بهت داده برو دنبال پول، برو کسب داشته باش. پس آنور هم حضرت فرمود: «اگر نره دنبال کار و اینها، نمیرن دعاشونم مستجاب نیست».
وظیفهت را انجام ندادی! میگوید: من راضیام به آنی که خدا محقق کرده. بله، خدا فعلاً شما را در فقر قرار داده؛ ولی دستور هم بهت داده. شما باید به هر دو تا راضی باشی. به خواست خدا باید راضی باشی. خواست خدا اینجا چیست؟ خواست خدا تکوینیاش فقر توست، تشریعیاش دارایی توست. تشریعیاش این است که برو پول در بیاور، برو درآمد داشته باش، برو کسب داشته باش. ولی به هر حال، دنبال کسب هم که میروی، لزوماً هر کسی دنبال کسب میرود، به نتیجه نمیرسد، پولدار نمیشود. یا کسب هم که میروی و پولی در میآوری، آنی که در میآوری، باز صدقه میدهی، انفاق میکنی، کم میشود از آن ثروتی که برایت حاصل میشود. پس این مجموعه اینها را باید این خواست خدا فهمیدنش یک کمی هم دشوار است، خیلی ساده هم نیست که خواست خدا دقیقاً چیست.
معصومان این قدرت را دارند که خواست خدا را میفهمند. ظرف مشیت خدا هستند. حسن، در ظرف وجود آنها، مشیت خدا محقق میشود. «المظهرین لامر الله و نهیه»؛ این عبارت خیلی عبارت مهمی است. زیارت جامعه کبیره است. شما اظهار میکنید امر و نهی خدا را، هم تسلیم محض شما هستید، تسلیم برای قضای الهی هستید. هم با شماها میشود فهمید که چیست. «علی مرضاةالله» تعبیری که دارد، «والدعاة الی مرضاةالله»؛ عبارتی است که در زیارت جامعه. چقدر این عبارات مهم است! چقدر اینها مهم است! زیارت جامعه را به خاطر ثوابش میخوانیم؛ تکتک عبارات باید فکر شود، کار شود.
حالا یک نکتهای هم بگویم: ما آدرس جلسات را معمولاً نمیگوییم، ولی این دیگر برای افرادی که این صوتها را تا الان این همه گوش دادهاند، این همه ساعت، یک بحثی را انشاءالله جمعه صبحها تهران خواهیم داشت. بعد از همانجایی که فصل اول این بحثهای «از حیوانیت» را داشتیم، عرض کنم که این شش ماه دوم سال، همین سبکی که سوره فجر کار کردیم، سوره جمعه را انشاءالله جمعه صبحها تهران خواهیم داشت. حالا جمعه شبها هم تهران، جای دیگری، جلسه دیگری است که حالا آن هم بحثش جداست. آن احتمالاً مباحث مربوط به نماز را که سالها ادامه خواهیم داد، آنجا تو آن مباحث سوره جمعه، انشاءالله اصلاً عنوانش هست: امام جمعه درباره امام زمان، تمام جمعه است. امام زمان. انشاءالله اینجا سوره فجر بود، سوره امام حسین بود، آنجا سوره جمعه، سوره امام زمان. آنجا این مباحث را خواهیم داشت. یک کمی آنجا سعی میکنیم بیشتر بعضی از عبارات را در توضیح امام، انشاءالله عرض کنیم؛ خصوصاً نسبت به امام زمان. و اینها مرتبط با امام زمان است. خیلی بحثهای مربوط به امامشناسی غریب است، متأسفانه. و یک سری کلیات و یک سری شعارها اکتفا کردیم.
«امام این است: و الدعاة الی مرضاة الله». شما دلالت میدهید ما را به رضایت خدا. با شما میشود فهمید خواست خدا چیست. خیلی این عبارت، عبارت مهمی است. یعنی اصلاً این معرفت به امام، یعنی همین. هر چقدر انسان این را بیشتر و بهتر و عمیقتر فهمید، معرفتش به امام بیشتر و بهتر و عمیقتر میشود.
امام ما برای این میخواهیم، با امام بفهمیم خواست خدا چیست، با امام بفهمیم خواست خدا خیلی مهم است. بعد اینجا قیمت ما معلوم میشود که چقدر امام قیمتی است! هیچکس نمیتواند کار امام را بکند. هیچکس به آن عالم راه ندارد. کلمه به کلمهاش مورد امضا و تأیید خداست. پلک به پلکی که میزند، میمیکی که از صورت تکان میدهد، اینجا اخم میکند، آنجا لبخند میزند، این حکایت میکند از اینکه اینجا باید اخم کرد، آنجا باید لبخند زد. خیلی حرف است اینها! یک چیزی میگوییم، یک چیزی میشنویم. «حقُّ مع علیٍّ و الحقُّ مع علیٍّ یدوُّرهُ الحقُّ حیثُ ما دار». حق دنبال این میچرخد، حق دنبال علی میبیند علی چه میکند که این عنوان حق بیاید به او مترتب شود.
خیلی اینها حرف است، خیلی اینها مهم است. بعد معلوم میشود ماها چقدر لازم داریم که تو این بحثها کار بکنیم. در سیره پیغمبر، در سیره امیرالمؤمنین. سیره اجتماعیشان، سیره فردیشان، سیره خانوادگیشان، سیره سیاسیشان، سیره اقتصادیشان. یعنی عنوان درستی دنبال او دارد میآید، نه اینکه او دنبال درستی برود؛ چون خدا در علی به اتم وجه جلوه کرده است. هیچ هیچی غیر خدا نیست در او. پیغمبر اکرم معنایش این است: «فقط رَأَی الحقَّ». هر که من را ببیند، حق را ببیند. خود حق، حق مطلق. تمام حرفهای او میشود حق. البته به شرط اینکه ما بتوانیم کشف کنیم که او چه کرده. خود همین کشف، همین سخت است. این دیگر کار علماست. نقش علما اینجا، فهم وظیفه علم و جایگاه علما این است که آنها میروند برای ما کشف میکنند. ترازها و شاخصها و پارامترهایی که دارند، منابعی که دارند، با حجت در پیشگاه الهی میآیند به ما میگویند: پیغمبر این کار را کرد، پیغمبر آن کار را نکرد، پیغمبر این را گفت، پیغمبر آن را نگفت.
این هم جایگاه علما. علما خودشان به خودی خودشان که ارزشی ندارند. این تفاوت بین علمای ماست با احبار و رهبان یهود و مسیح. آنها برای خود علمایشان شأن و جایگاه قائل بودند و خود آن علما، احبار و رهبان، اینها، اینها را هشتبل کو میکردند، بخوربخور داشتند و داستانهایی که قرآن به آن اشاره کرد، اموال مردم را بالا میکشیدند، خودشان هم یک دم و دستگاهی داشتند. الان هم تو بعضی از مذاهب اسلامی همین هست. یعنی مثلاً فلان مفتی که تو فلان شهر حرفهای مفت میزند، این خودش یک دم و دستگاهی است. اصلاً کسی خیلی به پیغمبر هم کار ندارد، سازوکار هم ندارد. یک روز میگوید زنها نیاید، یک روز میگوید زنها بیاید، بیحجاب بیا. پول از کدام ور آمد؟ مثلاً اینها داستان با پول میخرند و خودشان هم چیزهایی میگویند که پول را بیاورد. خلاصه حرفهایی میزنند که تولیدی داشته باشد برایشان.
این تفاوت علمای ماست با علم آنها. که یک جلسه ما اینجا چند وقت پیش این نکته را به آن اشاره کردیم. در پایان یکی از شجرهها بود، روایتی که از امام عسکری خوانده شد، افتتاحیه بود که حضرت فرمود: «عالم بد از سپاه یزید ضررش بیشتر است.» امام عسکری فرمود: «فرق بین علمای ما با علمای آنها این است.» این تقلید خوب، تقلید بد را که آن جلسه را «چی مضرتر از سپاه» همچین اسمی داشت آن جلسه. تفاوت پس این است. پس خود علما جایگاهی ندارند. معصومان هم جایگاهی ندارند. «حکم الا لله». حکم فقط مال خداست. مال پیغمبر هم نیست. مال امیرالمؤمنین هم نیست. پیغمبری که میخواهیم و میگوییم: «پیغمبری ان هو الا وحی یوحی»، چون حرف خودش را نمیزند برای ما ارزش دارد، چون خودش نیست در این میانه. امیرالمؤمنین هم چون خودش نیست ارزش دارد. علی نیست، حق خداست، لسان خداست، زبان خداست، دست خداست، چشم خداست، گوش خداست. راست ویژگیهای امیرالمؤمنین، که البته آیات فراوانی هم دلالت بر این مطلب داریم و شاید از همه اینها قشنگتر خود تعبیر «وجهالله» باشد.
شناخت امامی که باعث میشود سیره امام را خوب برویم، همهاش با هم است دیگر. یعنی امام، بروز و ظهور رضایت خداست. ظهوربخش امر و نهی خداست. «والدعاة الی مرضاة الله»، «المظهرین لامر الله و نهیه». از اینور دلالت میدهد به اینکه خدا از چی خوشش میآید، خواست خدا چیست. از آنور هم دستور خدا را به ما منتقل میکند. یعنی رفتارهای او حکایت میکند از اینکه این، آن چیزی است که خدا میخواهد و خدا با رفتار او، اصلاً فعل او، فعل خداست. در واقع خدا دارد این کار را میکند. او کار را نکرده، کار او کار خداست. اگر دارد شلاق به کسی میزند، خدا شلاق زده، خدا عذاب کرده. اگر دارد اکرام میکند، این اکرام الهی است. اگر دارد توبیخ میکند، توبیخ خداست. خدا توبیخ کرده، علی توبیخ نکرده، خدا توبیخ کرده. اگر دارد تشویق میکند، خدا تشویق کرده. مثلاً اگر دارد میگوید آقا مثلاً سلام بر روایت سلام، اصلاً مال امام صادق نیستش که، سلام خداست. خدا بر اهل قم سلام داده. کلامی از امام صادق ما نداریم. فلو و در قالب رفتارش ظهور پیدا میکند که خدا چی میخواهد از ما، چی میخواهد. دستور خدا به ما چیست، وظیفه ما چیست.
این میشود راضیتاً مرضیه. تو این مدار که انسان چرخید، از طغیان خارج میشود، به نفس مطمئنه دارد نزدیک میشود. مسیر اطمینان همچین مسیری است. «من تبعنی فانه منی». او خودش که نفس مطمئنه است، چه شکلی میشود از او شد؟ از او شد، از قماش او شد، از طایفه و تیره او شد، از جنس او شد. از جنس او که نفس مطمئنه است، از جنس او که راضیه مرضیه است، راهش این است: تبعیت کن. بعداً هم فرمود: «ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله». اگر خدا را دوست دارید، دنبال من این مدلی باشید، این شاخصهای کسی که محبوب خداست. این شکلی که شدی، تو هم محبوب خدا میشوی. راضیتاً مرضیه. نفس مطمئنه. این اهمیت این کار را نشان میدهد که سیره برای ما باید اصل باشد و اولویت پیدا بکند؛ رفتار اهل بیت را بهطور دقیق مطالعه کرد. البته از آنور هم رفتار طاغوت را هم باید دقیق مطالعه کرد. تو به هر حال تو «بضدها تتبین الاشیاء». یک کلامی هم از امیرالمؤمنین هست، ببینم اگر پیدا بکنم در نهجالبلاغه. مرحوم آیتالله خرسان هم که از دنیا رفت. آیتالله خرسان عرب، از علمای عرب. مجموعه آثارشان بنده داشتم. از علمای زحمتکشیدهای امروز از دنیا رفت. خدا رحمتش کند الخرسان، بله. خیلی این کلام امیرالمؤمنین آقا! کلام فوقالعادهای است، هم در نهجالبلاغه است، هم در غررالحکم. میفرماید: «لن تعرف الرشد حتی تعرف الذی ترکه». شما نمیفهمید رشد چیست، تا اینکه آنی که رشد را ترک کرده را بشناسید. از مقابلش، از ضدش. واقعاً ماها امیرالمؤمنین را نخواهیم شناخت تا وقتی که آن یکیها رقم خورد. یعنی تا به حال از امیرالمؤمنین میگفتیم خب خیلی برایمان نمایی نداشت. وقتی سیره معاویه را انسان با امیرالمؤمنین مقایسه میکند، آنجا فهمیده میشود چهکار میکرده، امیرالمؤمنین کی بوده.
یکی از دوستانمان که فرزند یکی از علمای بزرگان بود، میگفت: «از بابات مثلاً یک چیز خاصی بگو.» میگفت: «چیز خاصی ندارد. بابای من مثل بقیه، پا میشود مثلاً، شخصیت فوقالعادهای است، مطالعه میکند، چهمیدانم مثلاً نماز شب میخواند، فلان میکند اینها.» گفتم که: «تو نمیفهمی!» گفت: «چی؟» گفتم: «تو باید یک مدتی با باباهای بقیه زندگی بکنی تا بفهمی بابای خودت چی است. برای تو نمود ندارد که. مثلاً یک کسی یک چیزی میگوید، بابات عصبانیت را مخفی میکند، یک مدت با چهار تا دیگر بگردی که بفهمی آنها وقتی که همچین حرفی بهشان میگویند چه واکنشی نشان میدهند تا بفهمی بابات کی است که اینجا واکنش نشان نمیدهد.» یک مطلب بسیار درستی است. شما رشد را نمیفهمی، «لن تعرف الرشد حتی تعرف الذی ترکه». رشد را نمیفهمی چی است، آنی که رشد را ترک کرده را باید بشناسی. لذا من از اینور نیاز داریم که برویم فرعونشناسی کنیم، طاغوتشناسی کنیم تا نما پیدا کند سیره پیغمبر، تا نما پیدا کند سیره امیرالمؤمنین، سیره اهل بیت.
هزار بار شنیده بودیم که امام رضا علیهالسلام کیسه کشیده و پشت فلان سرباز، ولی این خیلی نمود نداشت تا وقتی معلوم نمیشد کجا ازت این کار را کرده بود، تو کدام دربار خلافت عباسی و آن دم و دستگاهی که یک شاعر ثناگویشان وقتی میمیرد، ان میلیون درهم ازش ارث بهجا میماند، به هر بیتی که ثنا گفته انقدر درهم گرفته. تو آن فضا، امام رضا علیهالسلام مثلاً با بدهی از دنیا میرود. مثلاً اینجا معلوم میشود، وگرنه خودم طبیعی است دیگر. آدم بدهی داشته از دنیا رفته. امیرالمؤمنین بدهی داشت. بالاخره پیش میآید، پیش نمیآید؟ تو آن دم و دستگاه، تو آن سازوکار، تو آن شرایطی که اینها بودند، پیش نمیآمده کسی باز بدهی داشته باشد. بدهی چیست؟ تا هفت نسل اینها کسی بدهی نداشته. اینها باید در این تقابل قرار بگیرد. این خیلی نکته مهمی است. باید سیره طاغوت معلوم بشود تا سیره حضرت موسی معلوم بشود، تا سیره نبی اکرم معلوم بشود. ما این را نیاز داریم. آن «الذی ترکه» را باید رویش کار بکنیم تا این رشد معلوم بشود.
خب، این «الذی ترکه» را تو قرآن همین پس این اهل اطمینانی که آورده، آنورش اهل طغیان را آورده. بعد اینها را پروپیمونتر بهشان پرداخته. برای اهل اطمینان چهار تا آیه گفته، برای اهل طغیان این همه آیه گفته. از اول که شروع کرده: «هَلْ فِی ذَلِکَ قَسَمٌ لِّذِی حِجْرٍ * أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعَادٍ * إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ * الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلَادِ». و فرمود: «وَثَمُودَ الَّذِینَ جَابُوا الصَّخْرَ بِالْوَادِ * وَفِرْعَوْنَ ذِی الْأَوْتَادِ * الَّذِینَ طَغَوْا فِی الْبِلَادِ * فَأَکْثَرُوا فِیهَا الْفَسَادَ * فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذَابٍ * إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ». اینها همهاش در توصیف اهل طغیان. بعد باز میآید: «کَلَّا بَل لَّا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ * وَلَا تَحَاضُّونَ عَلَى طَعَامِ الْمِسْکِینِ * وَتَأْکُلُونَ التُّرَاثَ أَکْلًا لَّمًّا * وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا». همهاش توصیف اهل طغیان است. کلاً اگر توصیفی از اهل اطمینان داشته باشد، همان راضیه مرضیه است، دو کلمه است اینها. همین خلاصهاش میشود به اینکه تن دادن به خواست خدا. چطور بفهمیم تن دادن به خواست خدا یعنی چی؟ باید توضیح بدهم آنهایی که تن ندادند به خواست خدا یعنی چهکار کردند و چی بودند، تا همین دو کلمه معلوم بشود راضیه مرضیه بودن چیست. در بیمرضیه است، همهاش همین است. کل قرآن تو همین یک کلمه است. کل انسان، حرکت انبیا، همهاش تو همین کلمه است. همه باید همین را بگویند: راضی مرضیه باش. برایت توضیح دادن این باید چهکار کرد، باید «الذی ترکه» را توضیح داد. «الذی ترکه»ای که ۱۰۰ درصد ترک کرد، ۹۰ درصد ترک کرد، ۸۰ درصد ترک کرد را نشان داد تا معلوم بشود راضیته مرضیه کیست. از کجاها حساب راضیه مرضیه جدا میشود. یک کسی ممکن است تو خیلی جاها راضی است، یک هو یک جایی یک تق ازش درمیآید، پیش سامری میشود، بلعم باعور.
حالا مثلاً یکی از یک سری آدم، بله، بله. اینها هم در واقع هدایتگری خدای متعال است. اینها هم تو آن نقشه کلانش سر جای خودش است و درست است و خوب است. ولو تو نقشه جزئیاش که نگاه بکنی، معاویه بودن بد است، فرعون بودن بد است. مثالی که بنده این جور وقتها میزنم، این ماشینهایی که دیدید بعضی وقتها تو جاده، ماشینهای اسقاطی چپ کرده و اینها را میزنند سر عوارضیها، خب این آنجور شدن بد است. هیچوقت کسی را توصیه نمیکنم به اینکه شما برو آن ماشینت را که درس عبرت بقیه باشی، ماشینت را بگذارند پلیسراه به بقیه بگویند که ببینید نتیجه سرعت و سبقت غیرمجاز. ولی در مجموع، بودن همچین ماشینی خوب است یا بد؟ این عبرت شدنش بد است. بودنش خوب است. معاویه بودنش خوب است، شدنش بد. ابلیس هم بودنش خوب است، شدنش بد. شمر هم بودنش خوب است، شدنش بد. خیلی قشنگ و مهم است.
آن ماشینه، بودنش خوب است، شدنش اتفاقاً بودنش هم برای این است که بقیه نشان دهند، حواست باشد اینها از اینها نشوی. بودنش خوب است، شدنش بد. اهل طغیان بودنشون خوبه، شدنشون بده و برای همین خدای متعال این همه در توصیف اهل طغیان با ما حرف زاده این ها رو نشون داده فرعون بودنش خوبه شدنش بد فرعون رو باید نشون داد برای اینکه معلوم بشه الذی ترکه کیه تا اون و راضیتم مرضیه در بیاد پس تو یه کلمه همه چی خلاصه میشه تن دادن و تن ندادن به خواست خدا اهل طغیان اونایین که به خواست خدا تن ندادن چه خاص تکوینی خدا چه خواسته تشریعی خدا و عرضم کردیم که این تن دادن به خواست تکوینی خدا باید یه جوری باشه که همزمان خواسته تشریحی خدا را مدنظر داشته باشی اگر داری به مریضی صبر میکنی باید اون دستوراتی هم که به تو تو این حالت دادنم اونا را مد نظر داشته باشی و در کنار این تو مریضی صبر بکنیم معاویه هم از این سوء استفاده میکرد میگفتش که آخرش منو کی اینجا رئیس شما کرده حاکم شما کرده خدا آخرش خدایا شماها که الان میگید معاویه نباشه یعنی داریم به خدا اعتراض میکنیم اینا ساکت باشن خفه خون خلط بین تکوینی و تشریحی بله خدا تکویناً تورو قرار داده تشریحاً هم گفته نذارید معاویه اینجا باشه خدای متعال تکویناً یه عده رو مستضعف قرار داده تکویناً مستضعف قرار داده ضعیف قرار داده ولی تشریعاً همینها رو مستضعف قرار داده یا بهشون وظیفه داده که شما بعد از استضعاف در بیا این آغاز اون بحث جدید و جدیست که امشب میخوام عرض بکنم که خیلی مطلب داره که ماها اگر هم ضعیف بوده باشیم حق نداریم در این موقعیت ضعف بمانیم باید از موقعیت ضعف خارج بشیم خدا کسانی را مستضعف قرار داده است ولی اگر در این مستضعف بودن بمانند خدا این جهنم خدا کسی رو به خاطر مستضعف بودن از جهنم نجات نداد با اینکه یه تعداد رو خودش مستضعف قرار داده این مستضعف هم به این معنا نیستش که لزوما از فقر در بیاد که بگیم آقا خدا گفته بود همه هیچ فقیری نباید باشه نخیر مگه میشه که مگه معقوله که به فقیری که هیچ توان خروج از فقر نداره خدا دستور بده فقیر نباش بعد به خاطر فقرش ببرتش جهنم نه مستضعف اینجا بودن به معنای اینه که در یک نقطهای از ضعف باشی که زور بشنوی بشنوفی زور بشنو چرا تو این نقطه قرار گرفتی دلیل نمیشه بگی آقا اونا قوی بودن زور گفتن به ما ترکیبی خدای متعال قرار داده که این ترکیب اگر ملاحظه بشه نظام ط و نظام مستکبرین مضمحل میشه از بین میره یه سری وظایف رو خدای متعال برای اینا خوب دقت بکنید خیلی مطلب اینجا داریم خیلی نکته زیاده به خود مستضعفین دستوراتی داده به دیگران هم دستور به خود مستضعفین گفته که آقا علم تکن ارض الله واسعه فتهاجرو زمین که بزرگ بود هجرت میکرد برای چی موندی زور میگفتما محیط بد بود فضا بد بود مدرسهها این شکلی بود رسانه مدلی بود رئیسامون این شکلی بودن میگفتن اگه روسری سرت بکنی بیرونت میکنیم پول نداشتیم شهر دیگه که از اینجا میگفتن اگه روسری سرت کنی بیرونت میکنه چطور برای پیشرفتهای شغلی و تحصیلی و اینا خوب بلدید مهاجرت کنی جابجا بشی مجبور بودیم دیگه بالاخره شرایط اینجوریه بالاخره اینجوری چطور اگه برای تحصیلات بالاخره اینجا شهرستان دور افتاده است بالاخره دیگه سطح اساتیدش همین قدره خودتو میکشی بری فلان شهر که بالاخره سطح درآمد بالاتر ماهی ۵ میلیون دیگه اینجا اصلاً هیچ شغلی پیدا نمیشه بالاخره نداشت خودتو میکشی میرفتی یه شهر دیگه به دین و خدا و پیغمبر که رسید بالاخره بالاخره شد نه بالاخره اینجا دیگه جوش اینجوریه بالاخره دیگه اینجا فرهنگش اینجوره بالاخره اینجا نمیشه این کارا رو کرد این مستضعفی است که خودش در موقعیت استضع قرار گرفته پس آقا یه بخشی از وظیفه اینه به مستضعفین گفته هجرت کنید دلیل نمیشه که من در موقعیت ضعفم راه چاره داری برای خروج از استضعاف تورو در موقعیت ضعف قرار دادم یک فرعونی یک طاغوتی ساز و کار رو یه جوری طراحی کرده یه فرعونیه یه تعداد رو برده زیر یوغ برده زیر چنگال زیر فشار و اینها رو لای منگنه گذاشته اینجا یه مستضعفین نمیتونن بگن که آقا ما اگر راه به در شدیم چون اینا دیگه رئیسمون بودن حقوقمون آخه نمیدادن و اخراجمون میکردن و آخه مدرکمونو امضا نمیکردن یه وقت هست البته خب شرایط یه جوریه که واقعاً آدم راه خروجی نداره مثل جناب هارون اونم تعبیر استضعاف به کار ان القوم استضعفونی فکادو ان یقتلون که این آیه را امیرالمومنین هم مثل این ایام وقتی که برای بیعت میبردن حضرت رو ایشونم این آیه رو خوندن که حالا انشالله در ساعت پایانی جلسه عرض خواهم کرد که این وقتش کی بوده این قضیه چون یه عده گفتن این ایام بوده هجوم به خانه امیرالمومنین و اون قضیه فاجعه بار در خانه امیرالمومنین این ایام ظاهراً نبوده حرفهای چی زیاد زدیم امسال حرفهایی که فحش فحش خیز بوده فرزندان حضرت زینبو که زیر آبشو زدیم و شفاعت و شعور و اینا که این همه چیز میز گفتیم و اینا امشب میخوایم اینم بگیم که این قضیه مال الانا نیست بله جنبه مختلف برای اولین بار امشب انشالله عرض خواهم کرد البته این ایام آمدند مثل امروزی ظاهراً اول ربیع و اینها اومدن پشت در منزل امیرالمومنین ولی حضرت اینا رو دک کرد رفتن چند روز بعد دوباره اومدن دوباره حضرت اینا رو دک کرد دفعه سوم که بعد چند روز زیادی بود اونجور اومدن و اون قضایا رقم خورد آره خیلی نکاتی داره که قشنگ با اون دو تا چهار تا جور در میاد مثل اینکه حضرت زهرا این ایام خطبه خوندن مسجد با سلامت و صحت کامل گزارشی نشده که حضرت زهرا تو این مسیری که رفتن تا مسجد نشانه از بیماری و درد و رنج و ولی اون بعد اون قضیهای که هجوم به بیت حضرت زهرا سلام الله علیها آوردن دیگه حضرت زهرا از جا بلند نشدند مطلب اشاره کنم کی نشون میده که این قضیه مال الانا نیست جلوتر حالا سی روز دیگه یا ۴۰ روز دیگه یا بیشتر بعضی حول و حوش ۵۰ روز گفتم که خوب نکته مهمی است ایام محسنیه عملاً از بیخ میره رو هوا تو این قضیه که خوب امیرالمومنین رو با اون وضع بردند به مسجد اونجا حضرت خطاب به مزار شریف رسول الله این آیه را خوندن یبن ام ان القوم استضعفوان کادو یقتلون که اینها منو مستضعف کردن پس این مستضعف یه جاهایی هم خدای متعال درمان مستضعفین با زبان تجلیل صحبت کرد و نرید ان نمن علی الذین استضعفو فی الارض ما اراده کردیم که منت بزنیم به مستضعف یک جا عبارات، عبارات فاخریه در توصیف مستضعفین. یک جاهایی هم عبارت تحقیرآمیزی که خدا میزند اینها را، ملائکه میزنند اینها را، میگویند غلط کردیم مستضعف بودی «ألم تکون ارض الله واسعه»، یا آنها میگویند که آقا خدایا جفتتونو دو برابر عذاب میکنم. آنها به خاطر اینکه پشتوانه شما رئیس شدن. مستضعفین اگر نبودند که مستکبرین چه غلطی میخواستند بکنند. پس ما دو نوع مستضعف داریم. نکته بسیار مهمی است. ما حق نداریم در موقعیت مستضعفین بمانیم.
ما الان مستضعفین عالمیم. پابرهنههای امام (سخنرانیها و خطبهها و نامهها و اینها، مکتوباتش زیاد این را گفته دیگر). ما پابرهنههای عالمیم و مستضعفین ارتش مستضعفین، بسیج مستضعفین. اسم بسیج، بسیج مستضعفین است. با مستضعفین ما تو چنگال فراعنهایم. همیشه ما را کشتند و زدند و خوردند و تحریم کردند، بمبگذاری کردند، پولمان را ندادند، مذاکره کردند، تعهدات ما را ۶ برابر از ما گرفتند، خودشان را یک صدمش هم ندادند. البته مشنگهایی هم داشتیم که رفتند گفتند ما آمدیم، آنها را ضایع کنیم، مذاکره کردیم هیچی بهمان ندادند. عوضش اثبات کردیم اینها چقدر بدند. خیلی این دیگر خیلی خنده دارد که ما رفتیم با مستکبرین مذاکره کردیم، همه چی را دادیم رفتیم که اثبات بکنیم این مردم بدانند اینها مستکبرند. گوشهای ما هم مخملی است.
خدمت شما عرض کنم که داستان یکور دیگر داستان گفته: آقا، شمایی که مؤمنینی هستید که یک کمی از موقعیت استضعاف درآمدید، شماها باید مستضعفین را نجات بدهید. «وَمَا لَکُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَّنَا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَاجْعَل لَّنَا مِنْ لَدُنْکَ نَصِیرًا». «ذینَ آمَنُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ». خیلی جالب است! خیلی جالب است این آیات. خیلی مطلب دارد. آیه ۷۵ و ۷۶ میفرماید که شماها چرا در راه خدا نمیجنگید؟ خدایا! کجا بحث دفاع دیگر نیست ها، بحث حمله است. یکی از جاهایی که ما باید حمله بکنیم، اینهایی که میگویند آقا به ما چه که بریم سوریه و فلسطین و عراق و آنجا باشیم، این جوابش همین آیه است. تازه ما آنجا الان برای دفاع هستیم، این اصلاً میگوید: به دفاع حمله کنید. تازه ما هم نیستیم آنجا. آیه ۷۵ سوره نساء این گفته: برید بجنگید. کاری میکنیم، یک چهار تا سلاح بهشان میدهیم. یعنی اینی که آیه گفته، خیلی فراتر از آن چیزی است که الان دارد عمل میشود. آیه میگوید که آقا چرا در راه خدا قتال نمیکنید و در راه کسانی که مردها و زنهایی که مستضعف واقع شدند؟ «وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ». حالا یا مردند یا زن یا بچه کوچک. حتی بچههای کوچک. به شرط اینکه اینجور بگویم، نه اینکه هرجا به هر کسی ظلم شد و اینها، هرجایی هر کسی ظلمی، فشاری چیزی، وظیفه همه باشد که دخالت بکنند، ورود پیدا بکند. شرطش این است: این مستضعف (بله، الان تو آمریکا ما مستضعف داریم، تو کانادا، تو ژاپن هم مستضعف داریم) باید باشد، جمهوری اسلامی، دیگر هیچی، سپاه قدس. دیگر بقیه سپاه قدسی است که جمهوری اسلامی دارد دنبالش کار میکند. شرطش این است که این مستضعفین باید این حرف را بزنند، باید بگویند که: «رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا». باید بخواهند از خدا. زبان حالشان، زبان قالشان، همهاش این باشد که خدایا ما را از شر اینها نجات بده. بله، مستضعفینی که تن دادهاند، دارند کیف میکنند برایشان. بهش میگویند: آقا چرا اینجوری؟ میگوید: بالاخره، بالاخره، همون بالاخره بالاخره. آقا اینجوری و بالاخره شرایط سخت است و بالاخره امکاناتش نیست و بالاخره نمیشود و اینها. نه، مثل اصحاب کهف. که یک شبی اشاره شد به این بحث، اصلاً اصل داستان اصحاب کهف بحث خوابشان نیستش که ما اصحاب کهف را فقط به خوابشان میشناسیم. اصحاب کهف داستانشان به این است که گفتند: آقا ما زیر بار طاغوت نمیرویم، شده تو کوه زندگی میکنیم، تو غار زندگی میکنیم. این داستان اصحاب حال نمیدهد، همچین خیلی خوابش نمیچسبد، ۳۹ سال گذشته این چیزی که ما تصور میکنیم.
اصحاب کهف گفتند ما قید همه چی را میزنیم، میرویم، زیر بار طاغوت زندگی نمیکنیم و خدا هم گفت: باش، من من اینجوری حمایت میکنم. از آن کسی که برای رهایی و فرار از طاغوت بیرون آمده و تو غار ۳۰۰ سال زنده نگهش میدارم که بفهمد چهجور حمایت میکنم از آن کسی که از زیر بار طاغوت میآید بیرون. چقدر این آیات، آیات عجیبی است! اصلاً ما زیر بار طاغوت نمیرویم، ولو شده تو غار! آقا تو غار مگر چقدر میخواهی زندگی کنی؟ چقدر غذا داری؟ چقدر امکانات داری؟ معلوم است دیگر، مردن است دیگر؛ رفتن تو غار. باشد، من تن به طاغوت نمیدهم، مگر حالا شرایط تقیه که آن یک شرایط ویژه و استثنایی خاصی است که آن بحثش جداست. زدیم بیرون، فرار کردیم از طاغوت. ماها مکلفیم به اینکه از طاغوت فرار کنیم.
خب، یک وقت مستضعفی است که به طاغوت تن داده. یک وقت مستضعفی است که دنبال فرار از طاغوت است، امکانات ندارد. ته زورهاش این است که از خدا بخواهد، دعا کند، درخواست کند از مؤمنین بخواهد، از خدا بخواهد. «رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَّنَا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَاجْعَل لَّنَا مِنْ لَدُنْکَ نَصِیرًا». خدا کمکمان کن. اگر مستضعفی که رفته تو چنگال مستکبر و طاغوت و دنبال این نجات است، شمای مؤمن وظیفه داری بجنگی برای اینکه او را نجات بدهی. یعنی حتی کشته بشوی، لشکر را بنداز. گفته حرفشان این است که «ربنا». حرفی از اسلام تو روایت هم پیغمبر فرمود که: «مَنْ سَمِعَ رَجُلًا یُنَادِی یَا لَلْمُسْلِمِینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ». مسلمان نیست. فرمود: «اگر یک مسلمانی بشنود یک کسی داد میزند، میگوید آی مسلمین به دادم برسین، این اگر جواب او را ندهد، مسلمان نیست.» کلام پیغمبر. یک کسی داد میزند، نه یک مسلمانی داد میزند. اصلاً بحث مسلمانم دیگر، بماند که این قضیه فلسطین و سوریه و اینها که اصلاً، اصلاً خیلی فراتر از این حرفهاست. اصلاً بحث نجات مستضعف نیست. بحث این است که ما خودمان را داریم نجات میدهیم. اگر شهری به ما هم نمیرسید هیچی، یک قران هم گیر ما نمیآمد، اصلاً دشمن ما نبود صهیونیست، اصلاً داعش به ما کار نداشت، فقط داشت میزد. آن هم از ما درخواست کمک داشتند، آنجا باید ورود میکردیم، ولو کشته میدادیم. قرآن است، بیسوادند! حالیشان. حرف قرآن این است.
یک جایی هم ممکن است دو تا گروه مؤمن با هم درگیر بشوند که دستور حجرات فرمود که آنجا هم باید دخالت بکنی. آن گروهی که دارد آن یکی گروه را میکشد را سرکوبش بکنیم. «حَتَّى تَفِیءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ». «وإن طائفتان» میفرماید که یک گروه اگر به آن یکی «اَخْرا فَقَاتِلُوا الَّتِی بَغَتْ حَتَّى تَفِیءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ». گروهی که سرکشی کرده را، تازه دو گروه مؤمنند، مسلمان. جنگ شده وسطشان. اول میگوید: اصلاح کن، با همدیگر وارد دعوا و کتککاری و جنگ و کشت و کشتار شدند. اول برو حلش کن. اگر حل نمیشود، آنی که ظالم است و در اثر ظلم آن یکی را میزند، باید بروی باهاش مقاتله کنی. قرآن است. آن گروه سرکشی که زیر بار حرف درست نمیرود، ولو مسلمان باشد، تو جامعه اسلامی، اصلاً بحث جامعه. مال همین اغتشاشات و اینهاست. تازه اگر مسلمان باشد، مسلمان باشد نه مزدور باشد که هر کدامشان از یک جایی کلی پول گرفتهاند و داستان و اینها. اصلاً نه، اصلاً واقعاً اعتراض دارد، واقعاً مسلمان است، بچه هیئتی، حزباللهی، پشتش هم به هیچجا بند نیست. نه آمریکا، نه اسرائیل، انگلیس هیچی. اصلاً فرض بر این است که آقا یک گروه مؤمنی است، اینها آمده با یک گروه دیگر درگیر شده. اصلاً هم سیاسی و امنیتی و اینها نیست. بر فرض کاملاً هم حزباللهی، هم مؤمن است. اصلاً بحث مؤمنین، سوره حجرات هم هستش که میگوید: به اعراب بگو که ما شما مسلمانید، مؤمن نیستید. «لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِکُمْ». ایمان به قلبشان هم راه پیدا کرده. قرآن دارد بهشان میگوید: مؤمن همانی است که میگوید غیبتش را نکن، میگوید که آقا احترامش را نگهدار، تجسس نکن، باهاش بدگویی نکن، اسم بد رویش نگذار. این هم احترام برایش قائل است. تو سوره حجرات این مؤمن آمده، کار به جنگ کشانده و به کشتوکشتار، وسط خیابان دارند میزنند، همدیگر را میکشند. برو اول صلح بده، صحبت کن. اگر زیر بار نمیرود، بزن بکشش. بکشش! بحث زندان هم نیست. «فَقَاتِلُوا الَّتِی بَغَتْ حَتَّى تَفِیءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ». تا کی بکش؟ تا وقتی که حالیش بشود، برگردد، از خر شیطون بیاید پایین. بله، اینها منطق قرآن است. باید با طاغوت اینجوری برخورد کرد. وگرنه اگر شما با طاغوت اینجور برخوردی نکنی، هر کسی که مستضعف واقع شده، شما شریک طاغوتی در مستضعف شدن این. چقدر نکته مهمی نیست که آقا بالاخره ما دخالت نکردیم، خب دیگه اینور داستان بودیم. نخیر، شما اصلاً اینور داستان ندارد. جای سومی ندارد. یا با خدا، یا با طاغوت. یا با ظالم، یا مظلوم. امیرالمؤمنین فرمود: «کونا لظالم خصما و للمظلوم عونا». با ظالم دشمن باش، با مظلوم یار باش. سوم هم ندارد، یا با ظالم یا مظلوم. البته مظلومی که دنبال این است که از شر ظلم دربیاید. ها. نه مظلومی که خودش با ظالم است. مظلومی که تن داده، شریک ظالم است. مظلومی که پذیرفته. ژاپن مرگ بر آمریکا نمیگوید، میگوید: آقا، مرگ بر آمریکایی، دیگر حالا مصلحت دانستند اینجور برخورد کنند. هیواکوشا فکر کنم میگویند بینشان که از چیز ماندند. حمله اتمی، زنده ماندند از بمباران شیمیایی اتمی هیروشیما. همانها که باهاشان صحبت میکنی، میبینی که نمیگذارند مرگ بر آمریکا و توهین به آمریکا و فلان. و بالاخره آمریکایی اینجور صلاح دانستند. بالاخره اینکه خودش شریک آمریکاییهاست. این شریک قاتل است، مستضعفی نیستش که تو بخواهی برای اینکه این را از چنگ ظالم در بیاوری، قیام بکنی. مستضعفی که شریک مستکبر است.
در حال بارگذاری نظرات...