* کدام مستضعف شریک مستکبر است؟
* هر کس دوست داشته باشد ظالمی زنده باشد با او محشور میشود
* سکوتهایی که منجر به استفاده ظالمین میشود
* قوی شدن؛ دستور دین اسلام به مؤمنین
* مؤمن باید پولساز باشد نه پولدار
* وظیفه مسئولین؛ ایجاد قدرت برای مستضعفین
* مبارزه پیامبر اکرم صلاللهعلیهوآله با طبقهسازی در اجتماع
* طاغوت؛ حکومتی که در آن ظلم قانونی است
* امیرالمؤمنین علی علیهالسلام؛ حاکمی که در دادگاه محکوم شد
* رد کردن پولدار بودن بیش از حد توسط اهل بیت علیهمالسلام
* شیعه بودن به حرف نیست؛ شاخص مقدار شباهت در اعمال و رفتار است
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
مستضعفی که شریک مستکبر است، خودش یک جزیی است، یک پیچی است از جریان طاغوت. امام باقر فرمود: «اگر اینهایی که سوزن نخ میکنند برای دشمنان ما، اینها اگر نبودند، آنها یک روز نمیتوانستند حکومت بکنند.» حالا قضیه هارون را هم که چندین شبی اشاراتی کردیم...
امام کاظم (ع) به صفوان جمال که از اصحاب درجهیک حضرت بود، (صفوان جمال کسی بود که علی بن یقطین، معاون اول هارون بود و امام کاظم (ع) او را جاساز کرده، به قول ماها توی دربار هارون نفوذی امام کاظم بود و دربار هارون شخصیت بسیار مهمی هم هست.) یکم بیاعتنایی کرد علی بن یقطین به صفوان جمال. امام کاظم علی بن یقطین را به خانه راه ندادند. از مدینه برگشت کوفه، -که از دل او در بغداد بغداد بوده- از مدینه برگشت بغداد، بعد برگشت دوباره مدینه که حضرت او را راهش بدهد.
حضرت به صفوان جمال فرمودند: «ما از همه کارهای تو خوشمان میآید، غیر از یک کار.» صفوان پرسید: «آقا، بلا به دور! مثلاً چیست آن کار؟» حضرت فرمود: «همین که شتر کرایه میدهی به هارون الرشید.» صفوان گفت: «آقا من اصلاً کارم این است. من آژانس مسافرتی دارم. جمالهام. من شتر دارم، کارم است. حقوق این کارم. بعدش هم خودم نمیروم، غلام میفرستم. بعدش هم آن که به مکه میرود، عیاشی میرود، مکه نمیرود.» حضرت فرمودند: «دوست داری هارون...»، ببین حالا همین را که دیشب خواندیم که حضرت فرمود: «جعلنی الله فدا خدا منو فدای تو کنه بیا برادر بیا بغلم.» حضرت به صفوان جمال فرمودند: «دوست داری هارون میرود مکه، برگردد پولتو بده؟» صفوان گفت: «منتظرم که برگردد.» حضرت فرمود: «همین که دوست داری زنده بماند، "مَن أحَبَّ بقاء الظالم..." همین که دوست دارد ظالم زنده باشد، با ظالم محشور میشود.» صفوان گفت: «همین که زنده باشد؟ نه اینکه برایش مزدوری کنی، نوکری کنی، کاسهلیسی کنی، هیچ کدام از اینها؟» نه.
صفوان جمال مانند کسی که سایه را با تیر میزند، بعدش هم برد همه شترهایش را فروخت. درجا هارون دید، گفت: «امسال شتر نداری؟» صفوان گفت: «دیگر پیر شدم و این بچههایم خوب کار نمیکردند، شترها را فروختند.» هارون گفت: «من که میدانم تو از کی خط میگیری. اگر خوب ندیده بودم اینکه به ما شتر خوب کرایه میدادی، اینها، گردنت را امسال زده بودم. عنقت را امسال سر این قضیه که شتر فروختی، گردنت را زده بودم. چون بههرحال از قبل میشناختم، تو رفاقتت را برای ما اثبات کرده بودی، نمیکشمت. من که میدانم از کی خط گرفتی، کی بهت گفته که این کارها را بکن.»
حضرت فرمود: «من از این کار تو خوشم نمیآید.» من فکر میکنم اصلاً امام زمان فقط از اینکه مثلاً ما نشستیم مثلاً به هم توهین کردیم، مثلاً چه میدانم غیبت کردیم، امام زمان فقط نسبت به اینها حساس هستند. نه، آقا. امام زمان از برخی چیزهای دیگر بیشتر حساس هستند. امام زمان به صفوان جمال فرمود: «من از این کار تو خوشم نمیآید که شتر کرایه میدهی هارون میرود مکه.» اینترنشنال را فالو کردی؟ مشکل ندارد. مشکل ندارد. فقط اختلاس نکن. کربلایی! کجا داری میآیی؟ تو کربلا، کی؟ بدم میآید از این کارت. بدم میآید. ممکن است به حدی برسد که از خودت هم بدم بیاید. شریک ظالمی. تو سرت بخورد کربلایی که میروی. کربلا محتوایش به این است که من با مظلومم. قیام علیه ظالم است. تو کربلایی داری میروی که ظالم را داری تقویت میکنی.
خیلی هنر میخواهد آدم یک جوری حسین بگوید که ملَّه خوشش بیاید. امسال صهیونیستها عکسش را زده بودند تو پیجشان که «عزاداری اینها رؤیای ما را خراب کرد!» هنر میخواهد دیگر. آدم یک جوری عزاداری بکند که اسرائیل کف بزند. قضیه این است؛ فاصله داشته باشی با طاغوت. باید در برابر طاغوت باشی. سواری ندهی. فرمود: «در فتنه ابن لبون باش. سکوت بکن.» بابا، ابن لبون، «لا ظَهْرَ فَیُرکَب و لا زَرْعَ فَیُحْلَب.» نه پشتی دارد که سوار بشوند، نه شیری دارد که بدوشند. هیچ طرف نباش. این هیچ طرف نباشد خودش یک طرف است. کسی که میگوید «من هیچ طرف نیستم»، یکی از طرفهای طاغوت است. هیچطرف. و یکی از دستههای قاتلان اباعبدالله «هیچطرفان» بودند. گفتند: «با هیچ طرفی نبودند.» اینها جهنم یک طرفه است. تو جهنم برای «هیچطرف»ها حق و باطل که هیچ طرفی نداری. «با هیچ طرف نیستم»، این خودش هیچ طرف است. درست شد؟
شما پشت نداشته باشی که سواری بدهی، وقتی سکوت میکنی دیگر شیر نداشته باشی که بدوشند. دارم میدوشنت دیگر. موقعیتت، جایگاهت، اعتبارت، حاج آقا فلانی چقدر خوب است، تو هم از او یاد بگیر! ببین هیچی نمیگوید. حاج آقا فلانی، حاج آقا فلانی درس یاد بگیر! از او یاد بگیر. دوشیدن است دیگر. ابن لبون باش. هیچ چیز نصیب اینها نشود، یعنی جنازهات هم دست اینها اگر افتاد، هیچی گیر اینها نیاید. نصب کرده بود، از خدا خواسته بود که من فقط جنازهام دست ساواک بیفتد. جنازهای هم دست ساواک بیفتد که از آن جنازه هیچی برای اینها در نیاید. لحظه آخر که هیچی دست اینها نیفتد. «این جنازه من، جنازهام دست تو نمیدهم. جنازهام اگر بدهم، یک چیزی میدهم که خیلی عظمت میخواهدها. این منطق دین است.»
بعد آقا این «فی سبیل الله» را عطفش کرد «مستضعفین فی سبیل الله.» معلوم میشود که این یکی از نمودهای راه خدا، جهاد در راه خدا، قتال در راه خدا، قتال در راه مستضعفین به حمایت از مستضعفین. درست شد؟ آیه بعد چی فرمود؟ «الَّذِينَ آمَنُو يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ.» از اینها خارج نداریم. یا راه خداست یا راه طاغوت. سومی ندارد. یا این را تقویت میکنی یا آن را تقویت میکنی. سکوتت هم گاهی تقویت آن است. سکوتی باید کرد که از تو سکوتت هم چیزی گیرمان نیاید. خیلی هنر میخواهد اینجور سکوتها. خیلی سخت است ها. یک جایی سکوت کنی، یک جوری سکوت کنی که او را ضعیفش کنی. لشکر مقابل را ضعیفش کنیم. ببین خیلی قشنگ است. حضرت هارون گفت: «من دلیل سکوتم این بود که تفرقه نیندازم بین بنیاسرائیل.» یعنی چی؟ یعنی آقا همه قطعات را چیده بودند برای اینکه این امت را دو تکه کنند. فقط منتظر بودم من یک چیزی بگویم که این تمام بشود کار. ندادم به اینها که دو تکه بشوند. سکوت من بازی اینها را خراب کرد.
بعضیها باید تو فتنه فقط سکوت کنند. بعضی وقتها بعضیها، دور و نزدیک شما، تو این قضیه سکوت کن که فلان شخصیت، فلان امام جمعه، فلان مسئول این یک چیزی بگوید. رئیسجمهور، کلاً نسبت به این قضیه زن زندگی آذری باید سکوت کند. برای اینکه حاشیه است. تو بهترین کار برای اینکه «زن زندگی آزادی» را بزنی این است که اصلاً به اینها هیچ کاری نداشته باشی، بروی خانه بسازی برای مردم، آب بکشی، اشتغالزایی کنی. این بهترین کار است. آنها اصلاً میخواهند تو را درگیر این قضیه کنند. میخواهند به حرف بیایند. وقتی تو به حرف آمدی، میگویند آقا ما بردیم، این را به حاشیه کشیدیم. موضوع، بهترین موضوع برای تو این است که هیچی نگویی. فلان مسئول، مثلاً فرهنگی ما باید حرف بزند؟ مسئول سینمایی ما باید حرف بزند؟ او سکوتش الان دارد تقویت طاغوت، او باید حرف بزند. تو الان موضع تو چیست نسبت به این فضایی که تو سینما وجود دارد؟ سکوتش کار را خراب میکند. رئیسجمهور حرف زدنش کار را خراب میکند.
بحث حضرت زهرا (س) چند سال پیش به این بحث مفصل پرداختیم که امیرالمومنین حرف زدنش کار را خراب میکرد، حضرت زهرا سکوتش کار را خراب میکرد. امیرالمومنین سکوت کرد حضرت زهرا حرف زد. «فاطمه سکوت کند، علی حرف بزند، برد آنها.» تو این، فاطمه سکوت کند، علی حرف بزند، و اصلاً فکر این را نمیکردم که علی سکوت کند فاطمه حرف بزند. بازی ریخت به کار و خراب کرد. تشخیص دقیق میخواهد و کار هم سخت است اینکه چه جور زمین را چیده و چی آنها را قوی میکند، چی آنها را ضعیف میکند. کشف این یک چیزی است و درست شد؟
حالا مستضعفین، یک ور قضیه این است که خودشان بعد از استضعاف خارج بشوند، مهاجرت کنند بیایند بیرون، تن ندهند به ظلم، راضی نشوند به ظلم. از آنور مؤمنین باید از مستضعفین حمایت کنند. این هم یک نکته. نکته سوم این است که آقا اصلاً ما همهمان تکلیف داریم به اینکه باید قوی بشویم. این آن بحث اصلی است که وارد مبحث جدیدی میکند ما را که میخواهم به این بیشتر بپردازم.
ما وظیفه داریم قوی بشویم. ببین ما وظیفه نداریم پولدار بشویم. بعضی وقتها شنیدم اینور و آنور از بعضی هم از بعضی افراد بعضی مطالب را شنیدهام، فلان سخنرانی، فلان جلسه اینها مثلاً گفتند که مثلاً مؤمن باید پولدار باشد. عبارات اینها خیلی از این حرفها پشتوانهای ندارد و روی هوا است و به جایی هم بند نیست و بیشتر خطرش هم که بارها این را عرض کردیم، عبارات مبهم فتنهخیز است. این «پولدار بودن، پولدار شدن» مبهم است، این فتنهخیز است. «مؤمن باید پولدار باشد.» ما همچین چیزی نداریم. کدام دستور دینی؟ کدام روایت؟ کدام آیه گفته باید پولدار باشد؟ مؤمن باید قوی باشد. بین این دو تا خیلی تفاوت است.
وقتی به من میگویند آقا تو مؤمنی باید پولدار باشی، من خیلی خیلی چیزهای دیگر برداشت میکنم. وظیفه دارم که پولدار باشم. آلمان، طلبه پولدار بشوم؟ باید قید همه این کارهایی که دارم الان میکنم را بزنم، چون از تو هیچ کدام اینها پول درنمیآید. ضد پول هم هست از این کارهایی که ما داریم میکنیم. تعطیل کنند پولدار باشی. لوازم قوی بودن که ذلیل نباشم، ضعیف نباشم، تو سری خور نباشم، حقم پایمال نشود، آویزان این و آن نباشم، زندگیام بند این و آن نباشم، قوی باشم. ولی پولدار بودن، به او هم که پراید هم دارد میگویند پولدار، به او هم که پرادو هم دارد میگویند پولدار. به اونی که یک واحد ۵۰ متری تو پایین شهر هم دارد میگویند پولدار. با اون یک کسی که ویلای ۵۰۰ متری تو بالا شهر هم دارد میگویم پولدار. کدام پولدار؟ «پولدار باشد!» کی این را گفته؟ مؤمن وظیفهاش این است که قوی باشد. «لَهُمُ اسْطَتَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ.» وظیفه تو این است که قوی باشی در برابر دشمن، قوت نشان بدهی. ضعیف نباشی، مستضعف نباشی، زور بهت نگویند. هر روز هم قویتر. هر جایی که تو و آن نقطه میخواهد تو را ضعیف کند، هر جایی که از آنجا به تو آسیب وارد میکند، تمام این حوزهها باید خودت را قوی کنی. قوت علمی، قوت اطلاعاتی، قوت نظامی، قوت ایمانی، قوت اقتصادی.
بعد اگر قرار شد ما قوی باشیم، آن وقت نباید بگوییم مؤمن باید پولدار باشد. باید بگوییم مؤمن باید پولساز باشد. و بین این دو تا خیلی تفاوت است. بین این دو تا خیلی تفاوت است که بنده میخواهم امشب یکم بیشتر در مورد این مطلب صحبت بکنم. همچین ارزشش میکنیم این را و بیپولی را همچین تو سرش میکوبیم. نه آقا، بیپولی برای مسئولین که لااقل ارزش است. فقر برای مسئولین ارزش است. آن بابا که رسماً میگفت به مسئولین پولدارمان احترام بگذارید، به پولدارها احترام بگذارید! یادتان است دیگر. در سخنرانیای میکرد اندر فضیلت پولدارها: «چرا مردم پولدارها را احترام نمیگذارند و تو جامعه نباید کاری بکنیم که پولدار به خاطر پولش تحقیر کنند.» پولش را تحقیرش نمیکنیم ولی پولدار هم به خاطر پولش مسئول هم نباید کرد. چون بالاخره پول یک جوری است که قدرت میآورد برای افراد. و خیلیها که به قدرت پولشان رسیدهاند را نزدیک دیدهام، نشنیدهام، دیدهام که بعضیها تو چه ستادهایی چه جور خرجهایی میکنند که بعداً چه وزارتهایی و چه جاهایی دستشان باشد. هیچ صلاحیتی تویش نه سوادش را دارد نه هیچی. فقط پولی بوده که این پشت این بابا بوده.
کابینه و این دم و دستگاه و این دفتر و دستک و اینها باید یک جای تپلی داشته باشد. چون یک وقت از «فی سبیل الله» مؤمنی است، برای خدا دارد بدون توقع بدون چشمداشت حمایت میکند، آن بحثش جداست. یک وقتی زد و بند حمایت میکند، آن میرود جلو، آن هم باید به این جایگاه برسد. امتیاز میدهد، رانت میدهد. پول اصلاً ذاتش این شکلی است، قدرت میآورد. پول دست و بالت را باز میکند. اینجور پولداری بد است. اینجور پولداری ضد ارزش است. اصلاً مسئول کی وقت میکند برود دنبال پول؟ عجیب غریبی داریم از بعضی از مسئولینی که تو چند تا شرکت یا سهامدارند یا تو هیئت مدیرهاند و چندشغلند. «کی به اینها میرسی؟» برای مسئول که این حرفها را ما نداریم که. مسئول باید مستضعف باشد. آن طرف تو مناظرهها میگفت: «بچه وزیر رفته چی کرده، وارداتی کمی رفته چی کرده.» مثل همه مردم. چقدر؟ دو سه میلیارد. ۹۰۰ میلیارد. «بچه وزیر هم رفته، دختر وزیر هم رفته.» مؤمن پولساز باشد. امیرالمؤمنین فرمود: «مؤمن باید قوتساز باشد، قوی باشد.» قوی که بهش ظلم نکنند و زور نگویند و قدرتساز باشد برای بقیه. نه اینکه یک قدرتی داشته باشی که کسی به این نتواند بگوید بالای چشمت ابرو.
پیغمبر فرمود که مقدس نمیشود آن امتی که ضعیفترین مردمش بتواند وایسد روبروی بالاترین مدیر و رئیس آن جامعه بدون تتتهو، بدون لکنت حرفش را بزند و حقش را بگیرد و ضعیف حقش را از قوی بگیرد. این تعبیری که تو روایت آمده است: «حتَّی یُؤْخَذَ للِضَّعیفِ حَقُّهُ مِنَ القَوِّی.» حق ضعیف، حقش گرفته بشود. جامعه مقدس نیست جامعهای که این شکلی نباشد. وقتی که آن مسئول ایجاد قدرت میکند برای مستضعفین، برای مردم، نه برای خودش که روز به روز هی این گندهتر، باند این هی گندهتر میشود، هیچکی نمیتواند چیزی بگوید.
یک چیزی شنیدم، خواندم، خیلی جالب بود. خیلی، اینها خوب است، اینها را باید زیاد گفت. یکی از این روزنامهنگارها گفته است: «من از ٦٦ دارم کار رسانهای میکنم. تنها دورهای که الان نگرانی نداریم که تو روزنامهمان که همه را هم داریم نقد میکنیم و بالا و پایین را داریم میزنیم، از سیاست داخلی، خارجی، تنها دورهای است که نگرانی نداریم که فکس بیاید که 'برای روزنامهتان تعطیل شد.'» خیلی نکته مهمی است. خیلی مهم است. تو کدام دوره؟ تو دورهای که تمام سران قوا یک شکلند، یک دستند. توضیح بدهیم. کی شده تو این مملکت که سران قوا همه از یک جناح باشند؟ خیلی نکته مهمی است. همین بس است برای اینکه این دولت صلاحیت داشته باشد. به هم یک دانه انتقاد داشته باشد. اینکه میگوید «ایران قوی»، ایران قوی میکند. دارد مردم را قوی میکند. این همبستگی سه تا قوه دلیل نشده که به هیچ کدام از اینها نشود گفت بالا چشم ابروست. چون یک کاسه شدن، قوی شدند. نه، مردم را قوی کردند که اینها راحت میتوانند حرفشان را بزنند، انتقاد بکنند. خیلی تفاوت داردها. خیلی دقت میطلبد. این مطالب، مطالب مهمی است. ایجاد قوت میکند، ایجاد قدرت میکند، ایجاد ثروت میکند برای مردم. ثروت عمومی. این مدل امیرالمؤمنین. تو حکومت که هست یک جور ایجاد قدرت و ثروت میکند برای مردم. تو حکومت که نیست یک جور دیگر ایجاد.
خودش نمیآید. این عصاره حرفی است که امام مجتبی در خطبهای که بعد از شهادت امیرالمؤمنین ایراد کردند، یک کلمه خلاصه میشود که مردم! کسی را از دست دادید که تو همه عمرش هیچی برای خودش بر نداشت. خیلی مهم است. چند تا مسئول داریم که این شکلی باشند؟ که اگر آمدند بالا و فردا رفتند، فردا که رفتند هیچی به قدرت شخصی او اضافه نشده باشد. میشود؟ مگر داریم واقعاً این جوری؟ به قدرت شخصی او چیزی اضافه نشده باشد و کلی به قدرت جامعه اضافه کرده باشد. همان که دیروز بود، همان، همان صف نانوایی بود و همان. نه فقط هم جنبههای سوری و شکلی عوامفریبانه که گول بخوریم که مثلاً با شاسی کوتاه میآمد. الان با شاسی کوتاه بود. قدرت که اشرافیت که فقط به شاسی کوتاه نیستش که. بله با شاسی کوتاه میآید ولی پدر ملت را هم درمیآورد با یک امضا. امضای مهم. شاسی کوتاه را میخواهم چکار؟ یک امضایی دارد. کسی نمیتواند بهش چیزی بگوید. چند سال رئیسجمهور بشود، چند سال رئیس مجلس باشد. همچین امضایی نداشته باشد. دیدهام. اینها خیلی مهم است. اینها را خیلی باید گفت. اینها را.
رئیس دادستانی تهران در دوره سال ٨٨ و اینها، آیا دولتآبادی اگه اشتباه نکنم؟ مسافرکشی میکند تو تهران. خیلی نکات مهمی است. نیکاراگوئه یک کسی تو خیابانهایش رفتگر شهرداری این جوری باشد و همه جا تو سر همه میزند. این هم تازه ملت عکس گرفتند که این فلانی اداره مسافرکشی میکند. رئیس دادستانی تهران. یعنی چی؟ چه قدرتی! چند نسل میتواند از قبل قدرت این بخورَد. چه جایگاهی دارد توی قوه قضاییه؟ چکارها میتواند بکند؟ چه رانتی است؟ خیلی مهم است. علامت سلامت این نظام است. کنار گذاشتن به صورت طبیعی. مسئولش این است. اونی که زد و خورد غیر عادی بوده وگرنه عادیش همین است. مسئول که میآید باید برود توی قوای نظامی و امنیتی. سردار بازنشستهای است، تیمسار بازنشستهای است. همه زندگیها معمولی. با بعضی از اینها ارتباط داریم. بله، بله. رفته بود توی بنگاه نشسته بود و داشت فیلم گرفته. رفیق دوستان صمیمی هستی. طرف قدرتی بوده در زمان خودش. الان با حقوق بازنشستگی یک گوشهای یک کاری را شروع کرده، دارد انجام میدهد. خیلی نکات مهمی است. کار میکرده برای خودش؟ نمیکرده.
پس مؤمن باید قوی باشد. مؤمن باید پولدار باشد ولی نه پولداری که یعنی برود کیف و حال مترف بشود. عشق و حال. باید ویلا داشته باشد، ما هم ماشین شاسی بلند سوار شویم یا این گبرها و جهودها سوار شوند؟ چه فرقی؟ بخور بخورهایش بد بود. نه به خاطر اینکه ریش و پشم نداشت، کراواتی بود، عرقخور بود. به خاطر میکند رانتهایش بود. به خاطر آن روحیهی اشرافیگریش بود. بد بود. عمامه دارم. دیگه آنها کراوات داشتند، با عمامه داشتند. تمام شد. دیگه میشورد، میبرد. این که بدتر شد که. همان اشرافیت. طرف رفته تو کارخانه روز کارگر. از شاسی بلندش، پیدا نمیشود تو خیابانها.
با چشم رایگیری میکنند. مسخره کردند عقل مردم را. همین که رهبری به این دولت تو این سخنرانی اخیر فرمودند که با مردم از موضع بالا برخورد نمیکنید. خیلی نکته مهمی است. «جای بالا نمیبینید مردم را. کجا؟ تو آن سطح مردم میبینی؟» مردم یک مشت کلفت و نوکر و د*** و اینها که فقط وقت انتخابات به درد ما میخورند که آن هم فریبشان بدهیم به ما رای بدهند. واقعاً خیلیهایشان نگاهشان این است ها. تصور ماست. یک مقداری متاسفانه بعضی افکارشان اصلاً نگاهشان به مردم خیلی عجیب غریب است. مردم از دهانشان نمیافتد ها. وقتی که قرار است که یک چیزی از مردم... مردم کیست؟ سیل آمده پلدختر را برده. این تو قشمی است، از ویلایش یک هفته بیرون نیامده. از ویلا یک هفته بیرون نیامده. بعد جوک ساخته بودم، میگفتند که آمده نگاه کرده، میگوید: «آخه اینجام که همه جا را آب!» اینها منطق طاغوت است. اینها نگاه طاغوتی است. اینها وقتی هم که به قدرت میرسند، او قدرت امنیت برای خودش میآورد. برای داداشش میآورد. برای رفیقش میآورد.
ابروست! سریال نمیتوانم بسازم. بسازم ولی نمیتوانم پخش بکنم. بودجه کلتان را قطع میکنیم. بسته خبریتان را اول باید بدهید ما نگاه کنیم. اگر تایید کردیم، پخش بکنیم. مجری که میخواهد بیاید ما تایید بکنیم. برنامهای که میخواهد فلان بشود و تمام شما تعیین بکنیم. یک شبکه را میخواستند تعطیل کنند. شبکه شبکه افق. بودجه صداوسیما را قطع کردند. دیکتاتوری قدرت دارد، میتواند. اونی که من میگویم: «ما اوریکُم اِلاّ ما اریٰ.» مجری میآید که من میگویم. حرفی میزنی که من میزنم. این نگاه از بالا. به جای همه فکر کردن، به جای همه حرف زدن. نکته مهمی است. و قدرتی هم که ایجاد میشود برای خودش است. ثروتی هم که ایجاد میشود برای خودش است. ثروتی هم برای بقیه ایجاد نمیکند. تهش ثروت ایجاد بشود برای برادرزادهها و خواهرزادهها و باجناقها و دامادها. و آزمون خلبانی را یک جوری میآورم پایین که او قبول بشود. آزمون دارد قبول نشده. او را میآورم پایین که این قبول بشود.
امیرالمؤمنین بگویم خستگیتان در برود. در سیرت امیرالمؤمنین (ع)، در زمان رسول الله اینطور بود که به این نکته خیلی عرض کردیم. خیلی مهم است. پیغمبر اکرم طبقه نداشت. این خیلی مهم است. جامعه پیغمبر طبقهبندی ندارد. شهروند درجه یک و دو و سه و چهار. آن چی میگفت توی قلعه حیوانات؟ یادتان است؟ کسی یادش است؟ برابر و برابرترها. یک همچین چیزی داشت. «با هم برابرند، بعضی برابرترند.» میگوید: حق با اکثریت نیست. میگوید: «همه حیوانات با هم برابرند ولی برخی برابرترند.» تو آن قلعه حیوانات خوک. «همه حیوانات با هم برابرند ولی بعضی برابرترند.» یعنی تو حکومت طاغوت همه با هم برابرند ولی بههرحال یک عده هم هستند که برابرترند. فقط حکومت امیرالمؤمنین بود که واقعاً همه با هم برابر بودند، برابرتر نداشت. پیامبر اکرم با این ویژهخواریها و امتیازخواهیها و ویژهخواریها هم که عرض کردم ابعاد فراوانی دارد. لزوماً رانت اقتصادی، بلکه رانت سیاسی، رانت علمی، رانت رسانهای، رانت آموزشی و خیلی چیزهای دیگر. یک طبقهای که اینها شرایط برایشان فرق میکند. یک گروهیاند که همه مثلاً باید این ویژگیها را داشته باشند که به آن نقطه چهار درصدی. و میگویند: «این مثلاً با ثناگویی ما، این بالاخره داماد ماست. این فامیل ماست. آن رفیق ماست. بالاخره تو ستاد ما بوده.» من نمیتوانم بگویم که آقا همه بروند تو آن دورهها.
این یک فیلمی بود سوریه ساخته بود، «مدیر کل». یادتان است؟ خیلی از معدود سریالهایی که بنده کامل دیدهام. خیلی قدیمی هم هست، مال ۳۰ سال پیش تقریباً. این سریال. آنجا یک روزی مدیر کل رفته بود توی گزینش. رفته بود و داستان خیلی جالبی. آن آقای ممدوح بود و آن دو تا دیگر، آن تپله بود و آره. میآمد طرف مینشست بعد این سؤال میکرد که شما کی هستی؟ بعد مثلاً طرف آمده بود دکترا داشت. بیماری از این سؤال کرد. بعد آن جواب داد که آقا اونجوری بخوره اینها. آخر به یک چیزی گیر داد، این را دکّش کرد. «فلانی فرستاده آهنگ چی بلدی بخونی؟» گفت: «پاشو برو فردا بیا سر کار!» یعنی واقعاً سؤال پرسید. ولی از آن چی میپرسید؟ از آن چی پرسید؟ برابرترند بعضی. چرا؟ چون این رفیق فلانی است. این بچه فلانی است. این هم رانت شده. سؤالش را جواب داده، رفته آنجا. قشنگ همه مراحل را طی کرده. ولی نه همونجوری که همه طی میکنند. نه همونجوری که همه طی میکنند. برابر نیست.
آیا همه همینجوری میروند؟ قشنگ همینجوری همین سؤالها را همین مدلی ثبت نام میکنند؟ ویژگیهاست. آدم به این توجه داشته باشد. مثالهایش به حدی است که خیلی بحث طولانی میشود. این جایگاه پیغمبر به کسی نداده بود. دیگه شما ببینید، ببینید اوج. ببین این قضیه سقیفه به نظرم اوج اثبات حقانیت پیغمبر. این نکته را دقت بکنید. انقدر این سیستم اداری که پیغمبر ایجاد کرده، من این نظام سیاسی که پیغمبر ایجاد کرده، سالم است. دامادی که دامادی که صد بار به مردم اعلام «خلیفه من، وصی من.» همه هم میدانند که تو هیچ کدام از این صد بار یکیش به خاطر داماد بودن، تو خونه بودن و اینها نیست. حقانیت تو شهر و جایگاهش است. این داماد پیغمبر را چه نفر دوم مملکت انقدر میشود صاف و پوست کنده و شل و ول تو روز روشن انداختش کنار. یک جمعیت دیگر بدون سابقه و بدون جایگاه و اینها. از آنور نشان میدهد بیماری فکری و فرهنگی جامعه را. سلامت اداری و ساختاری پیغمبر نشان میدهد که انقدر راحت میشود خاندان پیغمبر را حذف کرد از قدرت. مثل آب خوردن، تو سه سوت. خیلی حرف است ها.
یک فدک بوده که آب خوردن نبوده است. پیغمبر کسی را دنبال این نمیفرستاد که پایگاه قدرت درست کند برای خودش و خانوادهاش. ایجاد بکند که اصلاً فدک آنور دنیاست. چهار تا کارگر. تو کارگرها خودشان انقدر جاهایی میشود جاپا درست کرد برای افراد. قدرت درست کرد؟ سلامت این مدل سیستم اداری پیغمبر. بعد شما میبینید دیگران یک کاری برای میرزا تقی ماستفروش سر کوچه یک قدرت سیاسی ایجاد میکرد. عبدالرحمن بن عوف توی مملکت بوده. فروش سر کوچه است. اینجور قدرت سیاسی نفوذ برایش ایجاد میکند تو شورای ٦ نفره انتخاب خلیفه. هر سه نفری که این جزء آن سه تا باشد، باز باید آن خلیفه بشود. این است اینکه بنده عرض میکنم مهمترین چیز تو جامعه قانونش است. آن قانون است که رانت ایجاد میکند، فساد ایجاد میکند و اولین نقطه در اصلاح جامعه اصلاح قانون است. اینکه قانون افرادی را بهشان رانت ندهد. این قانون خلیفه اعلام کرد و قانون بود. ما اینها را الحمدلله نداریم تو جمهوری اسلامی. به هیچکس هیچ مسئولیتی نداده است. حالا تو مقام اجرا هزار تا اشتباه و خطا و ظلم و جنایت صورت میگیرد به کنار. لااقل ما یک قدم آمدیم بیرون از طاغوت. یک قدم جدا شدیم از فساد. یک قدم جدا شدیم. خیلی نکته مهمی است. قانونی نیست برایمان. ظلم قانونی نیست. همه جای دنیا ظلم قانونی است. متن قانون پدر همه را درمیآورند. ظلم بین جایی است به پشتوانه قانونی است. قانون میکند، دارد قانون را دور میزند. قانون، یا اینکه خلاء قانونی بوده، این هم هست البته. یک خلاء قانونی بوده که دارد از آن سوءاستفاده میشود.
نکته مهم. پیامبر اکرم قلعهای ایجاد نکرده برای خانوادهاش. هیچ مصونیتی ایجاد نکرده. امیرالمؤمنین که حاکم مملکت است سر جاش. تو دست منه، شاهد داری. میگویند: «نه.» قاعدهی ید چی میگوید؟ میگوید: «تو دست هر کی است همان صاحبش.» حضرت گفت: «قبول نداری؟ بریم دادگاه.» بعد تازه قاضی را حضرت ملامت میکند که برای چی با من گرم صحبت کردی توی دادگاه؟ گرم کردی به «به به یا امیرالمؤمنین». طرف، طرف دعوا سلام علیکم سلام. حکم. قسم میخوری. قسم هم خورد. مسیحی قسم خورد. به حکم اسلامی دادگاه عادلهای که سنت پیغمبر بوده، «زینو» را دادند. آمد بیرون. مسیر برگشت به امیرالمؤمنین گفت: «میخواهم مسلمان شوم. چکار کنم؟» چرا؟ «خب آن عمارتی که تو امیرش باشی حق است.» حق حقی، خوشم آمد. «تو رئیسی من با تو آمدم دادگاه. محکوم شدی. هیچ مصونیتی نداری. همش مرغ حق است.» این سنت الهی، سنت هر کی هم بیاید همین است. همانجور که برای همه حکم میکند. با اینکه قاضی میداند امیرالمؤمنین را میشناسد، گفت: «میدانم که حق با تو است یا علی. چیزی ندارم چی بگویم الان.» اماره داشت، شاهد نداشت. اماره داشت. قسم هم خورد. این است آقا. قدرت برای مردم ایجاد کرده. زبان مردم باز شده. خیلی حرف است ها. پول برای مردم آمده.
حالا بگذارید برایتان بخوانم. یک مقداری این قضیه «هجرت» را اشاره بکنم و بریم تو روایات. این مال حکومت امیرالمؤمنین است که عرض کردم. یک کتاب وحید خراسانی دارند، این را هم معرفی کنم. بخوانید. «نفس نفیس خاتمیت». این داستان را تو آن کتاب ایشان اشاره کرده، بحث کرده است. خیلی کتاب زیبایی است. یعنی وقتی این کتاب را میخوانی احساس میکنی که عشقتان به امیرالمؤمنین دارد قلقل میکند. «نفس نفیس خاتمیت» چند تا کتاب امام حسین دارند، برای حضرت زهرا دارند، برای امام زمان دارند. کتاب قابل استفاده و زیبایی است. «نفس نفیس خاتمیت». نفس پیغمبر است دیگر. امیرالمؤمنین نفس پیغمبر است. خیلی مطالب فوقالعاده تو آن کتاب از امیرالمؤمنین و وضعیت اقتصادی ایشان. نکاتی را عرض بکنم. یک مطلب میخواستم در مورد خود پولداری بگویم. حالا این را هم ببینم اگه وقت بشود عرض میکنم که اساساً نه تنها به ما نگفتهاند پولدار بشوید بلکه از یک سقفی، پولدار بودن به بالا را اهل بیت رد کردند، محکوم کردند. برعکس است. اگر فرصت بشود عرض میکنم خدمت شما.
عرض کنم در مورد دوران امیرالمؤمنین و وضعیت امیرالمؤمنین. اول آن قضیهی پولداری را بگویم. یک جریان چند تا روایت است. امام باقر (ع) این کتاب الحیات آقای حکیمی را هم، کتاب خوبی است. حال و هوای این شکلی بحثهای اقتصادی دارد. و این را ایشان تو جلد 3 کتاب این روایت را آورده است از امام باقر (ع): «لَیْسَ مِن شِیعَتِنَا مَن لَهُ مِئَةُ أَلْفٍ.» کسی که 100 هزار تا دارد، که ظاهراً درهم باید باشد. فرمود: «کسی که 100 هزار درهم دارد شیعه ما نیست.» پرسیدند: «فرمود: بلا خمسون الف؟» نه. «صد هزار تا، 50 هزار تومان هم داشته باشد شیعه ما نیست.» «وَ لَا أَرْبَعُونَ أَلْفَا.» نه 50 هزار تا 40 هزار تومان هم داشته باشد شیعه ما نیست. «وَ لَوْ شِئْتُ أَنْ أَقُولَ ثَلَاثُونَ أَلْفاً لَقُلْتُ.» میتوانم الان بگویم سی هزار تاها ولی دیگه سی هزار تا را نمیگویم. امام باقر فرمود: «لَوْ شِئْتُ أَنْ أَقُولَ ثَلَاثُونَ أَلْفاً لَقُلْتُ.» میتوانم سی هزار تا را بگویم ولی دیگه ۳۰ هزار تا را نمیگویم. حالا البته باید رفت آن موقع دید که سطح درآمدی چقدر بوده. چه میزان مثلاً بین 30000 تا و 40 هزار تا چه تفاوتی بوده؟ با 40 هزار تا چه کاری میتوانسته طرف بکند؟ کمرشکن پدر آدم.
بعد آخرش خیلی و «وَ مَا جَمَعَ رَجُلٌ قَطُّ عَشَرَةَ آلَافٍ مِنْهَا إِلاَّ مِنْ حَجَبَتِهَا». اصلاً کسی هم نداریم که با 10 هزار درهم، 10 هزار درهم داشته باشد که همش حلال باشد. این از امام باقر (ع) است. با حلال 10 هزار تا جمع نمیشود. حالا میخوانم. امیرالمؤمنین گردش اقتصادیش چقدر بود؟ حضرت تو آن چند سالی که از حاکمیت دور افتاد شد قطب اقتصادی مکه و مدینه ولی با بدهی از دنیا رفت. قطب اقتصادی بود که همش تو اردو جهادی بود و وقف بود و بیمارستان بساز و فلان کن و... امام صادق فرمود: «الْمَالُ أَرْبَعَةُ آلَافٍ وَ اثْنَا عَشَرَ أَلْفُ دِرْهَمٍ کَنزٌ.» فرمود که مال 4000 درهم است. «وَ اثْنَا عَشَرَ أَلْفُ دِرْهَمٍ کنزٌ.» آیات کنز بود تو فصل قبلی خواندیم. بشارت بده به عذاب. علی فرمود کنزی که قرآن گفته چقدر است؟ کسی 12 هزار درهم داشته باشد کنز است. «وَلَا یَجْتَمِعُ عِشْرُونَ أَلْفاً مِن حَلالٍ.» نمیشود 20 هزار تا از حلال جمع بشود. 20 هزار درهم از حلال؟ ندار. 20 میلیارد! نمیدانم یک مشکلی داشته که انقدر جمع شده یا سنگینها. اینها حرفهای بسیار، اینها روایات غریبهای است که خب کسی هم حالا یا جرأت نمیکنند یا خودشان وضعشان خوب است که نمیگویند. من حاضرم با همهتان عوض کنم بدون هیچ ترس و دلهره. چون میدانم قطعاً بردهام.
حساب کردین؟ نه، ریال الان نیست. این باید با عرض کنم که آره، و باید با قیمتهای آن موقع مثلاً با نونی که آن موقع بوده، آره با اسبش، با مثلاً شتر. مثلاً یک شتر چقدر بوده قیمتش؟ بعضی جاها دیده بودم قیمت شتر تو آن زمان حضرت امیرالمؤمنین. بحث جهیزیه حضرت زهرا میشود در آن زمان پیدا کرد. خیلی سخت نیست. یکم بالا پایین بشود. «صاحب الثَّلاثِينَ أَلْفاً هَالِکٌ.» اونی که 30 هزار تا دارد که هلاک شده است. کلام امام صادق (ع). یک روایت دیگر: «مَن مَلَکَ عَشْرَةَ آلَافِ دِرْهَمٍ» البته عرض میکنم باید به همون شاخصها رو خیلی خوب معادلگذاری کرد، جای کار دارد واقعاً. یک زحمتی بکشد. چند روایتی که حضرت اینها را گفتند. خیلی دقیق است. یعنی یک برآوردی دستمان میآید که آقا مثلاً چقدر خونهای، چقدی. بعد مثلاً مرکب چطوری، زندگی چطوری، فرش چطوری، ماشین چطوری؟ یک حدی در میآید دیگر. از یک جایی به بعدش دیگه اصلاً بحث این نیست که مسئولین و آخوندها و اینها. اصلاً بحث آنها نیست. بحث شیعه است. آنها نخورند. مسئولین نباید داشته باشند. آنها نباید اشرافی باشند. آخوندها اصلاً بحث اینها نیست. «برای خودت جمع چیست؟» نیست. چون امام تو کسی بود که برای خودش جمع نمیکرد. غیر از اینها دو دو تا چهار تا. امام تو کسی نبود که از یک جایی به بعد بیشتر داشته باشی و برای خودت جمع کردی. برای خودت جمع کردی؟ اونی که برای خودش جمع میکند امامش کیست؟ آقا، معاویه. امام که نه اینکه یا علی یا علی تو سرمان بزنیم، هی دور نجف هی بچرخیم و سینهخیز غلط بزنیم. امامت هم این رفتارت معلوم کند امامت کیست. مفصل یک شب این را اشاره کردم.
«جزء سوگلیهای امیرالمؤمنین فرمود: من وضع زندگیام این است. یک دو تا تکه نان دارم، یک دست لباس پاره.» 20 دست لباس داری. بله. یک وقت است جایگاه آدم، شأن آدم، موقعیت آدم، خانواده آدم، آن هم نه متوهِم، واقعی، واقعی. اینها را اهل بیت شأنش را رعایت کردند. بحث شأن خیلی بحث مهمی است. دختر پادشاه را تو جنگ گرفته بودند. روی زمین گذاشته بودند جزء غنایم جنگی. فرمود: «این دختر پادشاه است. صندلی بیاورید. جایگاه بیاورید.»
امام باقر آمد. فردی طرف تو خونشون. «بابا این چه وضعی؟» حضرت فرمودند که: «اتاق من را پشتت نشان بدهم؟» خاک، سجاده پهن کردند. «مهریه خانم را دادم رفته.» دخالت شاهنشاهی نبودها، معمولی بود. ولی خب طرف توقع همین را هم نداشت از امام باقر. قاطی کرد. خلط کرد. نجف از امروز میرویم خانه و ماشینمان مثلاً دیگر پژو را میفروشیم و یک پراید 83 میخریم. خانمم اگه گفت چرا این جوری است؟ ببین سیرهی امیرالمؤمنین. امیرالمؤمنین اولین ویژگیاش این بود که عاقل بود. باشعور بود. اولین ویژگی امیرالمؤمنین بود. عقل خیلی مهم است. بعضیها درک ندارند. این میشود مدل خوارج. بارها عرض کردم. «زندگی معمول مهم نیست. زندگی معقول مهم است.» برای یک زندگی معمولی، نه زندگی معمولی. بلکه زندگی معقول. عاقلانه. که زیر و زبر این زندگی بر آدم با استدلال است. با حجت در پیشگاه. آن سلمان که حالا اینها که دیگر جزء عجایب است. آخر عمری آفتابه مسیاش را نگاه میکرد، گریه میکرد. گفتم: «تو که اصلاً هیچی نداری. تو الان برای چی گریه میکنی؟» که سیل آمد در مدائن. آفتابَش را گرفت آورد بالا. آفتابَش را گرفت بالا. داد زد. گفت: «نَحْنُ المُخَفَّفُونَ.» نَجل مخف. «ما هیچ ندارها راحتی. خلاص.» سیل آمده، من فقط یک آفتابه دارم. دستم گرفتم، رفتم. هیچی دیگه ندارد بخواهد ببرد. مسلمان، مسلمان. دیگه عشق امیرالمؤمنین است. سخت است آن جوری بودن. ساخت اونطوری شدن. این حرفها گفتنش خیلی ساده است. آدم برای خودش ذخیره ندارد. انداختن. حالا آن که مسئول است، آن که ذخیرهها انداخته، کمترین جهنم است. تو شهروند عادی جمع و جور کنی تا یک حدی. بله آقا، فقط یک مخارج طبیعی داری تو زندگی. داری دختر شوهر میدهی، خانهای میخواهی در شأنَت بهتر بگیری. 6 تا بچه داری. بالاخره یک دانه اتاق خواب کم است. باید دو تا باشد، سه تا باشد. میخواهی خانه را یکم بالاتر بگیری، از این جهت بهترش کنی، وسیعتر کنی. آن هم روایت داریم.
دیدم تو خانه دیدم طرف تنگ. خونه تنگی نشسته. بابا اینم خونه پدریاش است، بابای مشهدیار، بابابزرگم بابایی خونه پدریمه. یک جمله عجیبی. حضرت: «کوچک زندگی میکرد.» خونه کوچیک بنشینی. «برو خانه بزرگتر.» بحث خود خونه بزرگ هم تو روایت بهش اشاره شده. دو نفر آدم که دیگه خونه ٤٠٠ متری نمیخواهند که. شش نفر آدم خونه ٤٠ متری نمیخواهند. بیشتر کار کن، پول داشته باشی بری خونه بزرگتر. استاد دانشگاهام آخه همچین خونه من نباید یک ویلا داشته باشم؟ فلان جا؟ باجناق من که هیچ جای عالم به حساب نمیآید، فلان جا رفته باغ خریده. خلاصه، آقا، این یک سطحی است. مراقبت باید بکند. جایگاه شما فرمود: «لَیْسَ مِن شِیعَتِنَا مَن مَلَکَ عَشْرَةَ آلَافِ دِرْهَمٍ إِلَّا مَن أَعْطَى یَمِیناً وَ شِمَالًا قُدَّامَاً وَ خَلْفَاً» اونی که ۱۰ هزار درهم دارد شیعه ما نیست. مگر اینکه از چپ و راست و جلو عقب دارد خرج میکند.
در حال بارگذاری نظرات...