* تحلیل روانشناختی طغیان در سوره مبارکه علق
* بررسی و تفسیر سوره مبارکه علق
* توجه به مبدا تولد انسان؛ راه برون رفت از گردنکشی
* ربوبیت الهی از آغاز تولد تا هنگام تکمیل رشد
* راهکار قرآن برای رسیدن از خالقیت به ربوبیت الهی چیست؟
* تعریف انسان؛ فقیرترین و ضعیفترین موجود
* ظلم و زورگویی ضعیفترین موجود به تمام موجودات
* مبدا خلقت انسان: تعلقات، وابستگی و احتیاج
* عجایب و زیبایی طاووس در بیان امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
* ظرفیت فهم و علم به هستی؛ ویژگی شاخص انسان
* عطش آیت الله قاضی رحمةالله نسبت به هدایت مردم
* پیامبران علیهمالسلام مردم را به مقام خودشان دعوت میکنند!
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری واحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی…**
درباره طغیان و طاغوت، سوره مبارکه فجر به آن اشاره کرد و اقوامی را اهل طغیان دانست: قوم عاد، قوم ثمود و فرعونیان را اهل طغیان دانست. اگر بخواهیم تحلیل روانشناختی بر اساس آیات قرآن انجام دهیم که ریشه طغیان چیست و از کجا نشئت میگیرد؟ اینکه انسان زیر بار نمیرود، زیر بار حرف رسول نمیرود، معصیت رسول میکند و تن نمیدهد، و خودش برای خودش دفتر و دستکی علم میکند در برابر جریان انبیا؛ این که انسان در برابر انبیا قد علم میکند و گردن بلند میکند، به اینجا برمیگردد. ریشهاش این است.
ریشهشان چیست؟ آیهای است که در سوره مبارکه علق فرمود. اولین سورهای که بر پیغمبر اکرم نازل شد. خیلی این سوره، سوره لطیفی است و خیلی پر از نکته است. خیلی مطلب دارد. حالا دیشب سوره حاقه را بحث کردیم که آقا میگوید: خلاصه خنجری بود بر قلبمان! امشب کامل نمیخواهیم به آن بپردازیم، ولی محتوای سوره مبارکه علق به عنوان محتوای پایه در معارف دین و قرآن خیلی محل مطالعه است و خیلی درخور توجه. اولین حرفی که خدا دارد با بشر میزند در قالب قرآن چیست؟
**"اقرا بسم ربک الذی خلق"**
که آقا تازگی رفتند غار حرا، آنجا خلاصه مشرف شده بودند و محلی که این آیات نازل شد. "قرائت کن به نام ربی که تو را خلق کرد." خلقش را دیشب گفتیم. هیچکسی روی آن بحث نداشت. کفار هم خالق را قبول داشتند. این "الذی خلق" پایه است. اولین حرفی که... اینها خیلی نکته است. به اینها توجه کنید. خیلی در اینها مطلب است. روی پایه "الذی خلق" میآید جلو. همه خالق را قبول دارند که خداست، حتی کفار. دیشب بحثش را کردیم. آیات فرمود که در سوره لقمان… فرمود از همین کفار هم که بپرسی خالق کیست؟ "لیقولون الله". "لیقولون الله". هم لام تأکید دارد، هم نون تأکید ثقیله دارد. حتماً حتماً میگویند خدا. با خالق بودن الله مشکل ندارند.
**"بسم ربک الذی خلق، ربک الذی خلق"**
از "الذی خلق" شروع میکند، ولی "الذی خلق" را با چه عنوانی معرفی میکند؟ به عنوان "ربک". نه فقط خالق. ربی که تو را خلق کرد. از خالقیت خدا استفاده میکند، پل میزند به ربوبیت خدا که، گفتیم اصل داستان در قرآن، آن چیزی که میخواهد توجه انسان را به آن معطوف بکند، ربوبیت خدای متعال است. میخواهد به این توجه بدهد که رب تو خداست. "قرائت کن به نام آن ربی که تو را خلق کرد." که این قرائت، جمع شدن یک مجموعهای از حروف و کلمات کنار همدیگر است و متمرکز شدن روی... با یک تمرکزی اینها را بیان کرد.
"قرائت کن به نام آن ربی که تو را خلق کرد." از چی؟ خالقیت خدا را وسط میآورد. خالقیت خدا را که همه قبول دارند، روی نکتهای متمرکز میشود که آن نکتهاش باعث میشود انسان به ربوبیت خدا توجه کند. خیلی باید دقت بکنیم مطالب را. چه نکتهای متمرکز میشود؟ "خلق الانسان من علق." بله، ما همه قبول داریم خدا خالق ماست، ولی توجه به این نمیکنیم که چه بودیم و از چه ما را خلق کرد؟ و این فرایند خلقت خدای متعال در مورد ما چه بود؟
"من علق" ما را آفرید. "علق" خیلی معانی دارد، خیلی باطن هم دارد این کلمه. خیلی ظرایف دارد، خیلی عمق دارد. بنای ابتداییاش همین است که به هر حال، سازوکاری که در رحم مادر، علق، برنامه علقه و آویزان شدن و اینهاست. یک چیزی به یک چیز دیگری آویزان میشود و متعلق میشود و اینها. خلاصه از یک ساختاری خدای متعال انسان را آفریده که همهاش داد میزند که این موجود چقدر ضعیف و چقدر هیچ است.
نقطه آغاز خلقتش که حالا نمیخواهم خیلی امشب آلبوم فضا بشوم با جزئیاتش، به هر حال آن سازوکاری که در رحم مادر، ابتداییترین قطعه انسان شکل میگیرد که حالا از آن تعبیر میشود به علقه، مضغه و علقه و اینها. این اول انسان. انسان از اینجا شروع شد. اگر میخواهی خدا را خالق خودت بدانی، خدا خالق اتومات یک همچین چیزی ۱۰۰ کیلویی یکهو فرستاده با این همه دانش و سروصدا و هارت و پورت و اینها؟ این نیست که خدا دکمهاش را زده، مثلاً تو آمدی بعد دیگر بقیهاش را میروید. نه! یک چیزی صفری بودی که میتوانستی مثل هزاران هزار دیگر از این جنس که از بین رفتند، و یا قبل این مرحله از بین رفتند یا بعد این مرحله از بین رفتند.
میلیارد میلیارد بودند که در مرحله قبل از این تلف شدند. میلیارد میلیارد هم بودند که در همین مرحله تلف شدند. میلیارد میلیارد بودند در مرحله بعد از این تلف شدند. میلیارد میلیارد بودند در حین تولد تلف شدند. بعد تولد تلف شدند و همینطور. و تو بین این تریلیاردها که هدر رفتند، به ثمر نشستی. میتوانستی مثل آنها باشی. فرق تو با آنها چه بود که آنها هدر رفتند، تو به ثمر نشستی؟ خودت خودت را نگه داشتی؟
آن نقطه ابتداییتان که مشترک بودید، چطور آنها نگه نداشتند، تو در آن لحظه چی داشتی که خودت خودت را نگه داشتی؟ در آن دورانی که علقه بودی، با چی خودت را نگه داشتی؟ چی اضافه داشتی؟ امتیاز داشتی؟ ترجیح داشتی که تو نگه داشتی، آن یکیها هدر رفتند؟ در آن دوران این همه نطفه هدر میرود در شبانهروز. هیچکدام از منزل نمیرسد که بخواهد بماند. تو نطفهای بودی که منزل رسیدی و در منزل ماندی و آرام آرام آن قطره گوشت و پوست و استخوان پیدا کرد و سفت شد و محکم شد و بعد صورتگری روی این شکل گرفت و بعد ابرو و این ریزهکاریها… و خیلی عجیب است. کوچولویی که خدا تازگی به ما داده، من هر چی نگاه میکنم، یعنی مات و مبهوت میشوم در این عظمت خلقت خدا و پوچی انسان. چقدر انسان ضعیف و حقیر است!
چقدر خدای متعال قدرتمند است! روی کتف بچهاش مو دارد. مثلاً، حال تو بیا یک چیزی درست کن. مثلاً عروسک درست کن، اتومات از کتفش مثلاً مو دربیاید. هر قطعهاش عجیب است! این بچه که الان مثلاً ابتداییترین چیزهایش را نمیتواند بگوید، اگر گرسنهاش است، اگر درد دارد، اگر میسوزد، مثلاً پایش سوخته، مثلاً عاجز از این است که حتی همین را به یک نحوی اعلام بکند. بیان این... بیست سال بعد کی میتواند جلوی زبان این را بگیرد؟ این با زبان چه کارها که نخواهد! با یک توییتش یک مملکت را به باد میدهد. چند هزار آدم را به کشتن… با یک دروغش، با یک تو... با یک افشاگریش، با یک همینهاست! همین است که الان حتی اعلام با گریه عاجز است. حتی با اعلام با گریه.
این کلمات را، این تکلم را کی در این دهان و روی زبان میگذارد؟ میچرخاند. کی او را میچرخاند؟ کی فهم و ادراک در او ایجاد میکند؟ این معانی کلمات را، این دلالتها را کی میفهمد؟ این کلمه را تلقی میکند بعد از این به بعد از آن استفاده میکند برای بیان مقصود خودش و هی این کلمات را در یک مخزنی جمع میکند؟ در آن مخزن هی اینها را با همدیگر ترکیب میکند. اینها را هی در آن خزانه درک و ذهن خودش حفظ میکند، تقویت میکند، تکثیر میکند، تولید میکند؟
چی آفریده شده؟ این همانهاست. هیچ. هیچ چیزی از بیرون بهش اضافه نمیشود. همین است که وقتی به دنیا میآید، همهاش همینجا هست. آرام آرام از همینها ظهور و بروز پیدا میکند. ساختار مغزش و چشمش و گوشش. هیچی بهش اضافه نمیشود. هیچ چیزی از بیرون نمیآید. همانهایی که از اول قرار داد، فقط ظهور پیدا میکند. اینها همهاش درون او هست. این درک، این توان فهمیدن، توان تکلم، همه در او هست. آرام آرام بروز و ظهور پیدا میکند. کی این را خلق کرد با این قابلیتها؟ و کی این قابلیتها را به عرصه ظهور میرساند؟ اینجاست که انسان از خالقیت و ربوبیت منتقل میشود. همین خلق خدا با این ساختار داد میزند که، "همانی که خالق است، رب است." ما به رب میرسیم و معلوم میشود که مال اوست، مال من نیست.
اگر چیزی میفهمم، اگر چیزی میگویم، یک کسی دارد این را در من ایجاد میکند: این فهم را، این قدرت را، این تکلم را. قدرتش از من نیست. اگر از من بود، اگر مال خودم بود، باید از روز اول میبود، باید برای همه میبود، باید همیشه میبود، برای شدت و ضعف هم پیدا نمیکرد. چطور اولش من مثلاً پنج تا کلمه میتوانم بگویم، بعدها ۵۰۰ تا کلمه میتوانم بگویم؟ مگر مال خودم نبود؟ پس چرا اول پنج تا داشتم، بعداً شد ۵۰۰ تا؟ از کجا اضافه شد؟ کی این را اضافه کرد؟
خودم اضافه کردم؟ خودم اگر اضافه کردم، یعنی خودم داشتم که اضافه کردم. خودم به خودم دادم دیگر! خودم به خودم دادم، یعنی آن روزی که پنج تا داشتم، ۵۰۰ تا داشتم. بعد کم کم این پنج تا را کردم ۵۰۰ تا. خوب، پس یعنی آن روزی که پنج تا داشتی، ۵۰۰ تا داشتی دیگر. پس چرا آن روز که ۵۰۰ تا داشتی، ۵ تا میفهمیدی و استفاده میکردی؟ چقدر ۵۰۰ تایش استفاده داشتی دیگر، پس کجا بود؟
ما از هر طرف که بریم، اگر خودمان را خوب مطالعه کنیم، به این میرسیم که ما نداریم و نمیتوانیم. انسان مساوی با نادانی و ناداری است. ناتوان، نادان. این تعریف انسان. "خلق الانسان ضعیفا" این تعریف انسان. انسان مساوی با ضعف. انسان مساوی با فقر. معرفت نفسی که بزرگان گفتند، همین خودشناسی یعنی همین. میفهمیم هیچ چیزش از من نیست. نه! اینهاش غم و شادیاش هم از من نیست. خنده و گریهاش هم از من نیست.
**"هو الذی اضحک و ابکی"**
خندهاش را خدا ایجاد میکند، گریهاش را خدا ایجاد میکند. آرامشش را او ایجاد میکند، ترسش را او ایجاد میکند، شادیاش را او ایجاد میکند، غمش را او ایجاد میکند. مال من نیست. اصلاً ندارم. آنی که من از خودم دارم، یک چیز است و فقط از خودم یک چیزی دارم. چیست؟ نداری. من یک چیزی از خودم دارم. مال خودم است، نداری. مال خودم است. این را دیگر دارم.
**"یا ایها الناس انتم الفقرا الی الله والله هو الغنی الحمید"**
"فقرا الی الله." و میدانید که ما از همه موجودات هم فقیرتریم، چون دایره نیازمان بیشتر از همه موجودات است. حیوان فقط به گیاه نیاز دارد و آب و هوا و نور. ما هم به گیاه و آب و هوا و نور، و هم به حیوان. گوسفندها دیگر برای زندهماندن به گوسفندان نیاز ندارند، به علف نیاز دارند. ما هم به علف نیاز داریم، هم به گوسفند. پس ما نیازمان از گوسفندها بیشتر است. پس وقتی نیازمان بیشتر است، پس ما از گوسفندها ضعیفتریم دیگر! نیازمند بیشترین، ضعیفتریم، ولی فکر میکنیم ما از همه قویتریم. همه اینها مال ما خلق شده و از هم بازی گوسفند واقعاً ضعیفتریم.
گربه آمد اینجا زیرزمین خانه پدر خانمم، زیر تخت خواهر خانمم زایمان کرد. به کثافت کشید زیر تخت را. چهار شکم قشنگ زایید. یک ربع بعد در حیاط داشت از دیوار میپرید بالا. حالا شما یک آدم پیدا کن که چهار شکم، چهار قلو بزاید. اگر توانستی! گربهای که این زایید، سه روز بعد، چهار روز بعد در کوچه دارد راه میرود. آدمیزاد پیدا کن چهار روز بعد در کوچه راه میرود.
و همینطور با هر چی که ما را مقایسه کنیم، ما ضعیفتر. واقعاً ضعیفترین را! خیلی عجیب است این همه هارت و پورت. در یک موجودی که از همه ضعیفتر است. از گاو هم ضعیفتر، از الاغ هم ضعیفتر، از خوک هم ضعیفتر، از سگ هم ضعیفتر. سگ میرود در سرما آپشنی دارد؟ نه ژاکتی دارد. خیابان… در آن سرما، تو آدمیزاد را بزن برود بیرون، اگر زندهماند! شتر شما میبینی بدون آب اینقدر مسافت طی میکند، بار هم روی دوشش است. یک ماه آب نمیخورد در آن بیابان. آدمیزاد بتواند برود با آن تشنگی؟ خیلی عجیب است این همه هارت و پورت. در موجودی که از همه ضعیفتر است.
از سوسکها هم ما ضعیفتریم. از پشه ضعیفتریم. اگر وقت بود، روی تک تک اینها مطالعه میکردیم، گفتگو میکردیم. آدم از پشه ضعیفتر. یک بخشاش همین است که پشه برای زندهماندنش، ساختار بدن پشه، چند تا از این عناصر جدول مندلیف را لازم دارد که پشه زندهبماند؟ کوچکترین و ساده. با چند تا عنصر زنده. آدم با چند تا عنصر زنده میماند؟ با چهار تا عنصر زنده ور زنه بودن. چهار تا چیز میخواهد، من ۴۰ تا چیز میخواهم. مبحث ضعیفتر. ولی همین انسان ضعیفتر از پشه، پشه ظلم میکند. زور میگوید. پشه را میکشد. اثر جباریت و دیکتاتوریاش هم میکشد که مثلاً تو وارد حریم من شدی. شب نمیگذاری من بخوابم. تو وارد حریم او شدی. این است داستان ما.
فکر کردم همهاش مال ماست. بعد اینها را باید بزنیم قتل و قمع بکنیم که اینجا کیف کنیم، زندگی کنیم. این همان ریشه فرعونیتی را عرض میکنم. پس خدا به این نکته، اولین چیزی که توجه داده این است: **"اقرا بسم ربک الذی خلق، خلق الانسان من علق."** تو از علق آفریده شدی. که حالا باز یک معانی دیگر برای علق، تعلق و وابستگی است. هیچ موجودی مثل انسان این همه وابستگی و تعلق ندارد! هیچ حیوانی خدای متعال این دایره از تعلقات قلبی و عاطفی و روانی در وجودش قرار نداد. هیچ گربهای وقتی زندهاش، افسردگی نمیگیرد! البته الان دیگر غرب چون آدمها گربه شدند، خیلی آنها هم دیگر افسردگی می... ولی خب آن نیاز عاطفی، آن روحی، آن تعلق، نیاز به انس، نیاز به همدم بیشتر از همه در انسان. نیاز به فرزند، نیاز… چقدر به شوهر، نیاز به زن. یکی که باهاش حرف بزند. این در گیاه هم هستا، تا یک حدی. در حیوان هم هست، تا یک حدی. شدیدترش در انسان است. نیاز در انسان شدیدتر است.
"انسان را از علق آفرید." از علقه، از تعلق و وابستگی. انسان یک چیز وابسته است. موجود وابسته. وابستهترین موجود عالم. ما تعریفش را چه میگوییم؟ مرغ. در تعریف انسان میگوییم: قدرتمندترین موجود عالم، اشرف کائنات، همه موجودات برای او خلق شدهاند، قویترین موجود هستی. نه آقا جان! ضعیفترین موجود هستی، ذلیلترین موجود هستی، عین وابستگی، عین حقارت است. عین ذلت است. عین نیاز. نیاز شب از همه موجودات. نیازمندترین موجود. این موجود از همه نیازمندتر است. میشود انسان. اتفاقاً چون عقل دارد، بیشتر از همه نیاز دارد. آنها چون عقل ندارند، اینقدر هم نیاز ندارند. یک سیستم اتومات در وجودش است. همهچیز را واسش پردازش میکند. حوزه وسیع تصمیمگیری و ادراک و درک و اینها را ندارد. زنبور چهکار دارد که مثلاً برود عنکبوتشناسی کند؟ زنبور با گل کار دارد. همینقدر که گل را بشناسد و بفهمد که این گل به دردش میخورد، به دردش نمیخورد. این را بردارد و در دهنش فلان میکند. در معدهاش بکن. که یک شب بحث بتون را عرض کردیم در یکی از… که خودش هم بلد است. همه اینها را اتومات دارد. وقتی میخورد این را چطور بدهد و این لعاب این را چه جوری بگیرد و بعد چطور منتقل کند و بعد وقتی این برای زندهماندنش دیگر نیاز مثلاً به اینکه آقا من الان دیاکسید کربن را باید چهکار بکنم و بعد درختکاری باید بکنم و درخت چه شکلی بکارم که مثلاً اکسیژن به من بدهد، دیاکسید کربن مثلاً بگیرد و در شهرسازی دور خونمان نیاز به درخت داریم و برم درختکاری یاد بگیرم و بعد کاشتم آبیاری باید بکنم، آبیاری باید یاد بگیرم و بعد باران اگر نیامد چهکار کنم؟ باید برم ابرها را بارور کنم و این… چون عقل دارد، بیشتر از همه نیاز دارد. این به این همه دانش نیاز دارد. به این همه چیز نیاز دارد.
زنبور راحت است بدبخت. معمولاً با انسان این شکلی مطالعه نمیکنیم. از آنور نگاه میکنیم میبینیم انسان است که زنبورها را به کار میگیرد. به کار میگیرد چیست؟ محتاج به این است که به کار میگیرد. خلق کرده؟ نه آقا! احتیاج دارد که به کار بگیرد. این به عسل اینها نیاز دارد. انسان به همه موجودات نیاز دارد. به عسل این نیاز دارد. به بال زدن او نیاز دارد. به لانه کردن این نیاز دارد. به آن جوانه زدن آن گیاه نیاز دارد. به این درخت نیاز دارد. به سیب نیاز دارد. به گل نیاز دارد. به همه اینها نیاز دارد. دایره نیازهایش وسیع است. سیب دیگر به گلابی نیاز ندارد. گلابی انجیر نیاز ندارد. یک انسان است که نیاز دارد. "انسان را از علق آفریده." انسان میشود تعلق، وابستگی، احتیاج.
ولی خدا آقا جان! آنی که همین را درک میکند، فرق اولیای خدا با ما این است. آنها فقرشان را خوب فهمیدند. فهمیدند که به موازات این هستی، نیاز دارند. خیلی حرف است و فهمش، فهمش خیلی سخت است. با این ساختار فکری ما جور در نمیآید. من همینجا که نشستم، این مجموعه نیازها… من به لامپ نیاز دارم. به این کولر نیاز دارم. به این صندلی نیاز دارم. به این لپتاپ نیاز. الان فعلاً همینقدرش را بفهمم خیلی است که بفهمم به اینها نیاز دارم. بعد باید برم در عمقش. عمیق که بشوم، معلوم میشود که به لپتاپ نیاز ندارم، چون لپتاپ هم به خودش بند نیست. برق هم به خودش بند نیست. کولر هم به خودش بند نیست. صندلی هم به خودش بند نیست. از هر کدام اینها که خوب بشکافم، میرسم به اینکه این هم به خدا نیاز دارد. این هم یک فعلی از افعال خداست. کاری از کارهای خداست. ولی نعمتی از نعمتهای خداست.
از هر طرف برم، به یک جلوه و یک قدرتنمایی دیگری از خدا میرسم و به یک نیاز دیگری از جانب من، و قدرتنمایی دیگری از جانب او میشود. بازی نیاز دیگر. به این هم نیاز دارم. آنجا هم نیاز من را برطرف کرده. آنجا هم نعمت است. من چقدر نیاز دارم! او چقدر همه نیازهای من را پوشش داده و دارد میدهد! هر لحظه. هر لحظه غافلیم. الان همین الان گردش زمین… شما الان ساعت دارد طی میشود. زمین دارد میچرخد. ولی شما سرعتش یک جوری نیست که با لرزه… دیشب یک کمی لرزیدیم، فقط اینجا نماز آیات خواندیم. آن لرزه هواپیما یک کمی که میلرزد، در حالش نمیخواهد بنشیند. بعد از این پروازها ناشی است. طرف مشخص یک تقی همچین میزند. ولی خدا یک جوری زمین را میچرخاند، شما را ظرف صدا بدهد. در حال لرزش باشد. در پشت تکانی نمیخورد. این کولر مثلاً نمیافتد. اینقدر نرم و آرام میچرخاند. هیچ دست نعمتها به حساب نمیآید.
**"الان نجل الرض مهادا، والجبال اوتادا."**
مهد قرار داد. خوابت میبرد رویش. روی زمینی که نمیشود خوابید. زمینی که در حال حرکت است، که نمیشود خوابید. یک جوری حرکت مهد. اینقدر نرم و آرام تکان تکان میدهد که تق تق بزند. کی مهد؟ کدام خدایی است که چند هزار سال است مهد را همینجور آرام آرام دارد تکان میدهد؟ بشر میخوابد. عین خیالش نیست. یادش هم نرفته. غافل هم نشده. یک لحظه هم از دستش در نرفته. یک ثانیه هم تخلف نداشته. یک قلم کار خداست. گردش افلاک سر جای خودش. خورشید میآید، ماه میآید. فصول سر جای خودش. فصلی با میوههای خودش. درختها. باران. آب. بعد بیاید اینجا ذخیره بشود. بعد آنجا که ذخیره میشود، رطوبت بیاید. بعد یک جوری جدولکشی کند به همه برسد. به شهرها برسد. آب و هوای شهرها را تنظیم میکند.
خطبه طاووس نهجالبلاغه که اصلاً دیوانه میکند آدم را. امیرالمؤمنین چقدر آن خطبه محشر است! حالا به رفقا ما آن خطبه را شرح کردیم. رفقا این را آماده کنید. آنجا امیرالمؤمنین میفرماید که یک پر آبی مثلاً وسط، دور تا دور پر مشکی مثلاً… در کی آن یک دانه را حواسش است که بین این چند میلیون پر، این یک دانه را باید آبی در بیاورد؟ بعد هارمونیاش را دیدی؟ پر طاووس را… من این عکس گوشی پر طاووس. این یک آبی درآورده خیلی نرم، آن اطراف. بعد یک آبی درشت وسط درآورده. یک دایره دارد. بعد در آن دایره یک رنگبندی طیفبندی دارد. از شدید به ضعیف میآید. اصلاً یک چیز عجیب!
امیرالمؤمنین میفرماید: این توصیف یک پر از یکی از مخلوقات خداست که همه هستی جمع بشوند از توصیف این عاجزند. که تازه این جزء مخلوقات بهشت است؟ چیست؟ آخر خطبه طاووس. بعد میفرماید که: "اگه میفهمیدیم بهشت چیه، من مجل هذا، از مجلس من علی پا میشدم. میرفتیم در قبرستان، قبر میکردیم، دراز میکشیدیم. میگفتیم برنمیگردیم به زندگی تا بمیریم." اگر میفهمیدیم بهشت چیست، اینجا نمیماندیم. میرفتیم در قبرستانها نوبت میگرفتیم.
من نمیتوانم توضیح بدهم. همه بشریت عاجز از توصیف پر طاووس است که مال دنیاست. لول میکند، جمع میکند، میاندازد دور. میگوید چیزی نبود که اصلاً به حساب نیاورده. خدا. دنیا اینجاش اینه، تو اونجاش چیه؟ بهشت چیه؟ قلیل دست کفار بروند کیفش را ببرند. اینش اینه. هیچیش اینه. آنی که گفته: **"ندا الاخرة الیه الحیوان"** همه زندگی آنجاست. همه داستان آنجاست. **"فلا تعلم نفس"** هیچکس نمیداند من اینجا چه سفرهای چیدم. قرار است چه جور پذیرایی کنم. **"لا تعلم نفسٌ"** هیچکس نمیداند من اینجا چشم روشنی گذاشتم که هیچکس خبر ندارد. چه سفرهای چیدم برایت که بیا اینجا ببینی چهکار کردم برایت. بابا پر طاووس دیگر این است. که دنیایت که این است، آنجا چهکار میخواهی بکنی؟ میخواهی دیوانهام کنی!
داستان انسان، انسانی که معادل چیست؟ معادل نداری است. معادل فقر. و فقرش از همه موجودات بیشتر است. عین تعلق و وابستگی است.
**"اقرا و اکرم، قرائت کن، بخوان در حالی که رب تو کریمترین و کریم است."**
کریمترین. **"الذی علم بالقلم."** رب تو اونی است که تعلیم میدهد با قلم. تعلیم میدهد. این سازوکار آفریده. انسانی آفریده. قدرت دارد یاد بگیرد، بفهمد، انتقال بدهد. عالم بشود. این ظرفیت را به هیچ موجودی نداده که از این هستی سر در بیاورد. هر کس کارش را میکند و میخورد و دفع میکند و میمیرد و میرود. هیچکس را راه ندادم بفهمد هستی چیست. هر کس در شعاع وجودی خودش، ابعاد وجودیاش، از اسماءالله همینقدر هم سر در میآورد. خالقی دارد و یکی هست. میمیرد، میمیراند او را. روزیاش میدهد و همین.
بیایی تو لایههای باطنی هستی، ببینی چه… چهکار کردم من اینجا. نشانت بدهم. این را فقط این امکان را برای تو قرار دادم. توی انسان. "علام بلغلاب علم الانسان ما لم یعلم." نمیدانی؟ او. یک چیزهایی در این عالم هست. از علوم، از حقایق، از اسرار. همین تو همین لایههای همین چیزهای ساده و باطنی. همین جایی که من و شما الان با همدیگر هستیم. آنورش نشستهاند، اینورش نشستهاند. این انرژی آن طرفش چیست؟ انرژی اینورش چیست؟ آن مدل نشستن، این مدل نشستن. تفاوت آن مدل و این مدل. این کلمه، آن کلمه. حقایقی در این عالم. کسی بود. نگاه به ناخن طرف میکند، میگوید از سفیدی ناخن شناخته طرف بهش میگفت چقدر عمر میکند. هست هنوز؟ این شخص شهر شده برایمان. هماکنون در سراسر کشور پیام که این را معرفی کن. که بود و چه کرد و کجا بود؟ یک قلمش بود که به این مناسبتی از دستش در رفته بود، لو رفته بود بوی عجایبی.
انسان به چیزهایی میرسد. قدرتی که خدا علم. این را به عنوان نعمت اصلی خدا در نظر… درهم و دینار به جا نمیگذاریم. ارزشی ندارد. در ارثمان علم است که ارزشی ندارد. که درهم و دینار یک تکه سنگ است منتقل میشود. که حقیقت انسان آن نیستش که… کلام امیرالمؤمنین به کمیل را ببینید. نه! "هنال علم جما." دستمال روی سینه: تمام! همه علم اینجاست. **"لو اصبت لهو حملا"** اهل پیدا نکردم بهش بگویم. بعد آنجا ۸ تا ویژگی ازت میفرماید در نهجالبلاغه است. ویژگیهای افرادی که... **"بلا عصبت غیر معمول مستعملا آلت الدین للدنی"** بله. این هشت گروه را دیدم. هیچکدامشان لایق نبودند که من بهشان علم بدهم. ۸ فرقه را اسم… ۱۴ ۱۵ سال پیش اینها را در دانشگاه امیرکبیر این خطبه را میخواندیم. حکمت البته. خیلی حکمت عجیب است. خیلی عجایبی در این حکمت هست. فقط حامل ندیدم. اهل ندیدم. بگویم بهش چهخبر است این عالم. خیلی عجیب است. رگههای رشتههایی از علم اینها ریخته بیرون.
علامه طباطبایی فرمود: "من ذکر میگفتم خوابم میبرد. یک روز که مشغول ذکر بودم." به برخی شاگردانشان. کتاب ثمرات حیات. "یک روزی مشغول ذکر بودم. یکهو چشمم سنگین شد. امام صادق علیهالسلام را دیدم. حضرت فرمودند که: میخواهی خوابت نگیرد، انگشت سبابه (انگشت اشاره) این را با آن دو تا انگشت دیگر فشار بده. خوابت میپرد." تست کردیم پشت فرمان اینها هم البته شاید جواب… خوابم میگیرد. با همین خارج در انگشت اشاره چه ویژگی است که با فشار دادن خوابت میپرد؟ یک چیز کوچولویی هم هستا. آن چیزهایی که اینها حقایق این هستی را فهمیدند. اینها صفر است.
"علم الانسان ما لم یعلم." این ظرفیت و قوه را در تو قرار دادم. حالیت کنم اینجا کجاست و من کیام. حالا این داستان منهاست. خداست با توی انسان که همه وجودت فقر و نیاز و بهت گفتم آقا من دریغ ندارم. رب تو اکرم است. هر چی دارم بهت میدهم. که بالاتر از همه اینها علم است. دنیا تکنولوژی را میدهد. تکنولوژی را میدهد، علمش را نمیدهد. دیگر جیرهخوار بار بیاورد. **"وما هو علی الغیب"** بزنیم زمین به معنای بخیل است. خیلی آیه قشنگ. به خدا که بخلی ندارد. همهاش باشد مال تو.
امشب شب سالگرد مرحوم آیتالله علیآقای قاضی رحمتالله علیه است. فردا سالگرد یکی از بزرگان. یکی از دوستان ما از فرزندان یکی از بزرگان میگفت که یک روز پدر من با یک حال خاصی به من گفتش که تو فکر کردی مثلاً آقای قاضی اگر میدانست تو الان داری مثلاً مسیر بندگی و عبودیت را حرکت میکنی، مثلاً بهت نگاه میکرد میگفت مثلاً از من جلو نزن، برو آن عقبها مثلاً ۵ متر فاصله بگیر. کف و سوت میزد. دست… مسیر این شکلی است. کسی بخل ندارد. دریغ ندارد. بلکه عطش است برای اینکه بدهد. منتقل کند. خودش داشت. به همان حسی که شاگردانش داشتند. عطش این را داشتند که این همان عطش است. همان حرص بر هدایتی که پیغمبر داشت. دیگر چی بود؟ آیه را بخوان. آخر سوره توبه: **"عزیزا علیه ما عنتم حریصا علیکم."**
**"حریص علیکم."** پیغمبر حرص میزند برای شما. پنج سیخ کوبیده بخوریم؟ حرص میزند که این درجه ایمانش از دو بشه سه. آخ! میشه حرم امام رضا. در مورد امام رضا نسبت به خودتان بهش توجه کنید. امام رضا نسبت به شما حرص دارد. چهار راه را بندازید. تصور کنید امروز من در حرم به این نکته فکر میکردم که الان همه ۷ میلیارد آدم کره زمین بشن آقای بهجت. کی از پس این ۷ میلیارد آقای بهجت برمیآید که اینها را تغذیه کند؟ امام رضا! امام رضا اونی که از پس ۷ میلیارد بهجت برمیآید. درجا مشت همه را پر کند. ببین امام رضا کیست! همه ۷ میلیارد را میتواند از کانال خودشان و دریچههای خودشان، بدون اینکه این را با آن قاطی کند. خط روی خط بشود. این یادش برود، این یادش برود که این پله چند بود، آن پله چند بود. همه را در اندازه خودشان حواسش هست. در یک سیکل و دم و دستگاه و داستانی دارد اینها را میبرد. خیلی حرف است. ۴۰ تا از دستش در میرود.
این کجا بود، گفته بودیم چی بود؟ آن قبلی چی بود؟ نوشته بود من بعداً به این چی بگویم؟ یعنی از اینجا به بعد. بعد دیگر چی چی بگویم؟ کلاً خبر ندارم چی چی است. امام اونی است که همه خلایق را زیر و زبرشان در مشتش است. هیچکدام با هیچکس قاطی… یک جوری با شما طرف میشود، انگار همین یک دانه مخلوق است که تو هستی و امام فقط نسبت به همین یک دانه. این یک دانه بشود یک میلیارد. یک میلیارد بشود ۱۰۰ میلیارد. برایش هیچ فرقی نمیکند. این چه قدرتی است؟ استادی داشتیم با هم اولین پیادهروی کربلا را با هم میرفتیم. درجا دارد. تجرد روح کافی است. همین دلیل که روح مجرد امام حواسش به همه ۲۰ میلیون هست. از کجا راه افتادیم؟ قدم به قدم که آمدی و حاجتت چی بود و چی میخواستی و در فکر چی بود و لحظه به لحظه بهت توجه دارد. به اکبر اگر توجه دارد، از اصغر غافل نیست و از تقی غافل نیست. خیلی حرف است. قدرت انسان و حرص دارد به همه. ما به قول علامه طباطبایی فرمود: "هر پیغمبری امتش را دعوت میکند به مقامی که خودش در آنجا ساکن است." نوکر من شو. میگوید: بیا در درجه من. یعنی هر پیغمبری میخواهد همه را پیغمبر ما میخواهد همه را بکند امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب. خیلی حرف است.
کلاس اول ما مثلاً من کلاس دوم که نمیگذارم تو بیایی. همان کلاس اول بس است. میگوید: کلاس اول نمونیا. بیا اینجا ببین چهخبر است. آدم یاد جمله مهدی باکری میافتد به احمد کاظمی: "بیا اینجا ببین چهخبر است." کجا رفتی؟ بهشت اینجوری است. مؤمن آل فرعون موقع ورودش به بهشت چی گفت؟ **"یا لیت قومی…"** بخوان! تا وارد شد. مؤمن و بهشتی وقتی از اینجا رد میشود، یک دغدغه دارد: ای کاش بتوانم برگردم به اینها بگویم اینجا چهخبر است. قطعه قطعه کردن. بابا نمیدانی اینجا چهخبر است. **"یعلمون بما غفر لی ربی و جعلنی من المکرمین."** مکرمین. مکرمین این است نه آن لب به اکرمی که یک دو سیخ کوبیده میخوردی. میگفتی: **"ربی اکرمه"** که بهت نمیرسید. میگفتی: **"ربی اهانا."**
این مؤمن آل فرعون که معلول بود بنده خدا. همینجایش هم معلول بود. آنورش هم که کشتند و به میخ کشیدند. با **"ذو الاوتاد"** به میخ کشیدند. رفت آنور گفت: **"آها! این را میگویند کرامت!"** تو دنیا که معلول بودی، آخرم که با میخ زدند کوباندنت، فرستادنت آنور. مکرمین. اینجا که معلوم شد خدا من را تحویل گرفته. زندگی اینجاست. داستان این است. کرامت اینجاست. کرامت آنجا نبود که هتل اسپیناس برید، ۶۰۰ نفر بریزند پشت هتل، مشهد بلرزد. پایت را بگذاری ایران، مشهد بلرزد. خوش به حالش! بابا این چقدر طرفدار دارد! این فقط راننده اتوبوسش ۱۳۰. لااقل ۴۰۰ ۵۰۰ کار داشت دیگر. تا دیشب خود همین خبر منتشر میشود چیز میکند، مضاعفش میکند دیگر. تضاعفی، تضایدی میبرد بالا. تصاعدی محبوبهاش. همه جا میرود. دوستش دارم. بابا تو میدانی شاید حق به گردنشان است. نه خمس، نه اهل زکات این پولی که به خاطر پول هم پا شده آمده عربستان، روزی چند میلیارد دارد میگیرد. به پول ما، روزی ۲۰۰ چقدر؟ ۲۰۰ میلیارد دلار. برای سالی ۱۰۰ میلیارد دلار، ۲۰۰ میلیون دلار. به پول ما؟ به پول ما چقدر میشود؟ میخواستم بگویم دیگر نگفتم در جلسه که نیمار به پول ما روزی ۷۰ میلیارد میشد. ۴۰ میلیارد تومان به پول ما. حسرت خوردن. دلت را میدانی این بدبخت چه حساب کتابی دارد در قیامت؟ در جهنم و این داستانها؟ چقدر حق ملت… این حقش فقرا بدبخت و بیچاره عربستان در کیسه این است. فقط عربستان. پول اینها از جیب باباشان که نیاوردند. پول ملت را برداشتند دادند به این. دیگر شاهزاده داد و عکس گرفتند. فرار از این دارد که یک وقت نکند من در لحظهای که با اینم بمیرم. من باهاش…
تبریک امام رضا فرمود به آن طرف که گفت چطور با داییات رفت و آمد میکنی؟ این جزء واقفان است. گفت بالاخره داییام است. سر میزنم. حضرت فرمود: "مگر نشنیدی وقتی سپاه موسی رد میشد از آب، یکی از اینها برگشت، گفت لحظه هدایتش کنم؟" آن سپاه موسی رفت جلو. آب آمد و با داییاش غرق شد. امام رضا فرمود: "فرمود که: داییام است، داییام است." نکن! یک وقت دیدیم عذابی که دارد آن میآید، تو را هم میگیرد. با هم میبردتتان. الان فرار دارد رونالدو. حقالناسی که گردنش است. اموالی که گردنش است مال یتیم و صغیر و کبیر. خمس نه، زکات! تنها آدم میلرزد عکس با این داشته باشی. بله. شب بخوابید. ۴۰ میلیون تومان. شبی ۴۰ میلیون تومان داده که بچهاش فقط مثلاً یک لحظه ببیند آنجا. یک لحظه مثلاً در لابی رد بشود، شاید مثلاً این را ببیند. شاید ۴۰ میلیون تومان. ولی مهم این است که شما کربلا میروی پول فقرا بر مدار پیادهروی. غذا هم تازه به خاطر غذای مفتیاش است که میروی. اگر آنجا فاسولیه بهت ندهند، لوبیا… کربلا میریزد ۶ میلیون خرج میکند. پیاده هم میرود که فاسولیه مفتی بهش بدهند. خب وقتی کسی همه وجودش حیوانی است، درکی ندارد که یکی هست که آقا نه شهوت برایش مهم است. یک فیلم در میآورد میگوید: ببین اگر رفتن امسال یا رفتن برای شکم. یک دنیا که غیر از این دو تا مگر چیزی دارد؟ خب تو هم که همین دو تا. همین است دیگر. بالاخره آدمی که رفته دوست دارد همانجا غذای خوب بخورد، ولی به هر حال دنیا برعکس است.
بعد مثلاً فلان، ولی خدا فلان عارف فرزانه که هم زندهاش هم مردهاش چقدر برکت دارد! چقدر اثر دارد! چقدر خاصیت دارد! یک لحظه دیدن این چقدر اثر دارد! در گمنامی. ایام سالگرد شهید ثانی هم نزدیک است. فکر میکنم پس فردا از اول محرم. من این قضیه شهید ثانی را اینجا نوشتم که بخوانم. هی فرصت نمیشود. اگر حال دارید امشب یک اشارهای بکنم. چون مدتهاست که آوردم بگویم به شرط اینکه به روح ایشان و شهید اول، یک صلوات نه، یک فاتحه هدیه.
**بسماللهالرحمنالرحیم، الحمدلله رب العالمین**
خدمت شما عرض کنم که یک کتابی دارد علامه امینی به نام "شهداء الفضیله." یکی از رفقا گفتند ما بنشینیم ترجمه کنیم، چاپ کن. شهدای روحانیت و علما را ایشان یک مقداریشان را دستهبندی کرده. گفته عجایبی در مورد اینها هست.
در حال بارگذاری نظرات...