* ادامه بررسی سوره مبارکه یونس
* زینت و اموالی که خداوند به فرعون بخشیده بود
* جذابیت فرعونی؛ عامل گمراهی مردم
* اضلال خداوند ابتدایی نیست ولی هدایت خداوند ابتدایی است
* بودن فرعون در عالم خوب است ولی شدنش بد است
* فرعون؛ نماد عذاب در قرآن
* ظالم؛ اسباب عذاب الهی
* حتی ظالم نیز از محدوده تقدیرات الهی خارج نیست
* فرعون؛ گزینه غلطی که بودنش در امتحان لازم است
* نفرین حضرت موسی علیهالسلام؛ تبدیل نعمتهای نزد فرعون به نقمت
* چه زمانی خداوند گزینه غلط را حذف میکند؟
* فرعون یک آدم نیست بلکه یک جریان و فکر است
* امام خمینی رحمهالله؛ تمام اختلافات بین بشر از طغیان نفس است
* طغیان => تجاوز از حق => پدید آمدن اختلافات
* آدم یک شبه فرعون نمیشود، تدریجی است
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
. بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطیبین الطاهرین. لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
ما این آیات را از سوره مبارکه یونس خواندیم تا به آیه ۸۸ رسیدیم. خدای متعال از قول حضرت موسی علیه السلام حکایت میکند: "و قال موسی ربنا انک آتیت فرعون و ملعه زینت و اموالا فی الحیات الدنیا." بحثمان برمیگردد به جلسه اول فصل اول و مباحث فصل اول و کلاً این مباحثی که در این چند فصل مطرح شد. حضرت موسی عرض میکند که: «خدایا، خودمانیم، تو هم کم این ظاهر چرب را به فرعون و رفقایش ندادی، همین پدر هوایمان را درآورده است.»
انک آتیت فرعون و ملعه… که هر بار این کلمه «ملع» را میگویم، وسوسه میشوم که دو ساعت صحبت بکنیم که وقت نمیشود. «تو به این فرعون و ملع فرعون زینت و اموال دادی در حیات دنیا.» الان میفرمایند که هر مالی هم زینت نیست. زینت باشد، مال نباشد. هم زینت داده است، هم مال داده است. خدا هم داده است. اصلاً دیگر بحث این نیست که فرعون زینت و مال دارد. «انک آتیت فرعون و ملعه زینت و اموالا فی الحیات الدنیا.»
همینجوریش که نابرابر بودیم، دیگر سه هیچ باختیم. هرچه جذابیت است، مال اینهاست. یک ظاهر شیک و پیک دلربا، جذاب. «انَّکَ آتَیْتَهُم» (تو به آنها دادی). همه را تو دادی. هم زینت دادی، هم مال دادی. هرچه پول دست اینهاست، هرچه قدرت دست اینهاست. یک ظاهر جذاب دلربا، زینتی که آدم را مست میکند، آدم را مسحور میکند. خب، بعد چی شده؟ «ربنا لیضلوا عن سبیلک» (پروردگارا، تا از راه تو گمراه سازند).
اصلاً خدایا، انگار تو دادی اینها از راه تو بهدر کنند، با همین درست عجیب و غریب. «ربنا لیضلوا عن سبیلک.» خدایا، تو به فرعون و تیمش زینت و مال دادی تا اینها از راه تو بهدر کنند. خیلی نکته دارد این آیه، خیلی مطلب. «از راه تو بهدر کنند.» اینجا اصطلاحاً «لام عاقبت» است. یعنی نتیجه این کار این شده است، نه اینکه خدای متعال داده است که اینها *اضلال* کنند. نه، نتیجه این عنایت خدا. علامه طباطبایی یک بحثی دارد که مثل همه بحثهایش غوغاست و محشر است.
عدهای آمدند هی این را ماستمالی کردند که آقا، این «لیضلوا عن سبیلک» منظور حضرت موسی آن است و این است و این است که مثلاً نه، منظور این نیست که خدایا تو یک کاری کردی اینها از راه بهدر کنند و اینها؛ یعنی مثلاً اینها خودشان از راه بهدر میکنند. علامه طباطبایی میفرمایند که نه آقا، این صاف و پوستکنده دارد میگوید که خدا به فرعون و تیمش یک امکاناتی، یک جذابیتهایی داده است که اینها از راه خدا بهدر کنند. ولی این اضلال، اضلال ابتدایی نیست، اضلال کیفری است.
یک اضلال ابتدایی داریم که یک کسی از همان ابتدا به ساکن به یک کسی آدرس غلط بدهد، یک کسی را به اشتباه بیندازد. خدای متعال در مورد کسی اینجور اضلالی که ابتدا به ساکن کسی را از راه بهدر کند و به خطا بیندازد، ندارد. کیفری است. یکجوری تو رفتار میکنی، یک شارلاتانبازیهایی درمیآوری که خدا هم در قبال این کار تو، به عقوبت کار تو، با تو اینطور رفتار میکند.
یک اضلالی هم شد اضلال کیفری؛ چوب عملش است. با یک کسی شما چون دارد برایت بازی درمیآورد، حقه درمیآورد، حقه سرش سوار میکنی، بازی سرش درمیآوری. مثلاً شما تصور کنید که سریال گاندو. مثلاً نیروهای امنیتی هیچوقت این اتفاق نمیافتد که در خیابان یکی را بردارند، رویش پروژه سوار کنند، طرف را سر کارش بگذارند. اصطلاح خاص استفاده نمیکنم که مثلاً آن حیوانی که زمستانها یادش میرود، چه چیزی را کجا گذاشته است، این را تبدیل به *او* کند. مثلاً درست این کار را نمیکند با او به صورت ابتدایی. به قول شما "کوخ" که ندارد که بردار بیار در خیابان یکی را علم کند برایش، پروژه درست کند، داستان درست کند و این حرفها.
اگر یک کسی شارلاتان بود و این را گرفتند و مثلاً حقه باز بود و این داستان را برای ما داشت درست میکرد، ما برای این داستان درست میکنیم، پروژه درست میکنیم، طرحی در می آوریم، به کیفر این کاری که با ما کرده بود. درست است؟ او نشسته یک بازی طراحی کرده است، مثلاً یک حقههای کوچولو، حقههای گنده، چیزهایی که اصلاً باورش نشود و اینجور حقه سوار کردن به کسی که حقه میزند، عین حقه است، عین عدالت است، عین ثواب است، عین کار درست است.
خدای متعال اضلال دارد، بله. «یهدی من یشا و یضل من یشا.» ولی اضلال خدا ابتدایی نیست. هدایت خدا ابتدایی است، چرا؟ از اول راه را بهت نشان میدهد، دعوتت میکند، پیشنهاد خوب بهت میدهد، آدرس درست بهت میدهد. هدایتش ابتدایی است. البته خدا هدایت پاداشی هم دارد. «والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا.» (هرکس در راه ما تلاش کند، حتماً او را به راههای خود هدایت خواهیم کرد.) این پاداشی است. ولی در مورد اضلالش، هرچه که هست، مجازات است، کیفر، جزا. اضلال ابتدایی *نیست*.
این یک نکته. نکته بعدی اینکه اینها خودشان رفتند توی آن فضا که *مضر* بشوند. من اینها را *مضل* نکردم. یک شب یک نکتهای گفتم که خیلی مهم بود، ولی خب، خیلی از نکات را ما در این جلسات تُندتُند از کنارش رد شدیم. یکی از نکات این بود که فرعون بودنش در عالم خوب است، شدنش بد است. شیطان، همانطور که شیطان بودنش خوب است، شدنش بد است. نکته مهمی بود.
ماشینهای اسقاطی را میگذارند سر پلیسراه، میگذارند. این ماشینها بودنش خوب است، شدنش بد است. هیچوقت به شما نمیگویند که همچین ماشینی *بشو*. ولی اگر ماشین اینجور شد، میروند پول میدهند. نیروی انتظامی میخرد، آنجا میگذارد به عنوان عبرت. ببینید، اینجور نشوید. بودنش خوب است، شدنش بد است. شمر بودنش خوب است، شدنش بد است. بودن شمر خوب است، شدن شمر بد است. نکتهای است.
حالا فرعون بودنش خوب است، شدنش بد است. بحثهای اعتقادی سنگین اینجاها دارد که بخواهم واردش بشوم، بحث بحث سنگینی میشود و کلاس دیگری میطلبد. اصلاً بحث یک بحث دیگری میطلبد. آنجا صحبت بکنیم که بحث جبر و اختیار و نسبت اعمال ما با خدا و نسبت شرور با خدا و اصلاً شر را میشود به خدا نسبت داد، نمیشود نسبت داد، چقدر به خدا نسبت داده میشود، چطور است که میگوییم بودنش خوب است، شدنش بد است؟ اگر این شده، خودش شده.
یک بحثهای سنگینی است؛ یک دوره مفصلی مباحثه میخواهد که به آن سمت نمیرویم؛ محصول آن سمتی را نمیکشیم. ولی اجمال و چکیده بحث این است که آقا، فرعون با پای خودش، با اختیار خودش وارد یک حریمی شده است که خدا از اول گفته بود کسی وارد این حریم نشود. ولی وقتی وارد آن حریم شد، از آنجا به بعد توی یک مداری قرار میگیرد که خدا در این مدار، فرعونی دارد در این عالم کارهایی را انجام میدهد. از این به بعد با فرعون امتحان میکند مردم را.
در بعضی از آیات قرآن، فرعون را نماد عذاب الهی دانسته است. در سوره مبارکه دخان، ابتدای سوره دخان که در مورد فرعون میگوید، «من شما را نجات دادم از عذاب غلیظ بنیاسرائیل.» آنجا خیلی نکته فنی قشنگی دارد. میگوید: «نجینا بنیاسرائیل من العذاب المهین.» (ما فرزندان اسرائیل را از عذاب خوارکننده نجات دادیم.) بعد آیه بعدی میگوید: «من فرعون.» بخوانید.
علامه طباطبایی اینجا میفرمایند که بر اساس قاعده ادبیاتی در ادبیات عرب، در نحو، بحث میکنیم، بدل است. این بدل از آن است. میگوید: «شما را از عذاب مهین نجات دادم.» بعد میخواهد توضیح بدهد. میگوید: «عذاب مهین چه بود؟ من فرعون.» علامه میفرمایند که از این فهمیده میشود که حتی نگفته کار فرعون عذاب مهین است. گفته خود فرعون عذاب مهین است. «شما را از عذاب مهین نجات دادم.» عذاب مهین چه بود؟ دیگر نگو که بود. عذاب مهین که بود؟ فرعون بود.
پس آقا، کسی که طاغوت شد، کسی که ظالم شد، ظالم شدن... ولی وقتی کسی ظالم شد، خودش میشود شلاق عذاب خدا بر سر بقیه و ابزار امتحان و فتنه خدا نسبت به بقیه که این ابزار فتنه بودنش خوب است، شدنش بد است. چاقو، اره، گیوتین، اینها بودنش خوب است. برای تهدید و اینها هم خوب است. ولی شدنش بد است. یک کسی چاقوی خلقالله باشد و توی شکم بقیه فروبرود، این بد است.
بودنش خوب است از باب اینکه بالاخره یک عده میبینند، میترسند. همان ماشینی که میگذارد آنجا سر عوارضی برای اینکه شما ببینی، بترسی دیگر. هتل جوادی میفرمود که حالا این تمثیل است، البتهها. بیان ایشان فرمود که: «شما بهشتیها، ان شاء الله هر وقت وارد بهشت بشوید، اول دیوار جهنم را میبوسید.» فکر کن شما میروید در و دیوار جهنم را میبوسید. «تو اگر نبودی، ما بهشت نمیرفتیم.» شاهدش این است که اینهمه در مورد نماز شب ما روایت داریم که نماز شب فضیلت دارد، ثواب دارد، فایده دارد. ولی در مورد نماز صبح گفتند: «اگر نخوانی، میروی جهنم.» نماز شبخوان چند نفرند؟ نماز صبحخوان چند نفرند؟
شاهدش این است که جهنم کار میکند، بهشت خیلی کار ندارد. جهنم کارایی دارد؛ یک طبقه بالاتر. ولی اینجا حساس شد. این دیگر جهنم است. جهنم کار میکند. جهنم بودنش خوب است، شدنش بد است. رفتنش بد است. درست شد؟
حالا خدا چیزهایی را ابزار عذاب کرده است، ابزار فتنه کرده است. این خدا اصلاً یکی از ویژگیهایش فَتّان بودن است. خدا فَتّان است. خدا فتنهگر خطرناک، فوتون. درست است؟ ولی جزء اسماءالله، ما اسم فَتّان نداریم. توی هیچ دعایی، سرچ کردهام، توی هیچ دعایی «یا فَتّان» نداری. همانطور که مثلاً «خیر الماکرین» در مورد خدا گفته است: «یا خیر الماکرین.» (ای بهترین مکرکنندگان!) خدا! یک حقهای سر ما سوار کن. فدایت بشوم. قربان حقههای خوشگلت بشوم. جستجو و صحبت میکنی.
خدا این را از باب تهدید گفته است: «آقا، بازی در بیاوری، من هم بازی در میآورم.» بعد شما "ای خدایی که بازیهای خوشگلوشوشگل سر بندههایت در میآوری" و "همه را سر کار میگذاری، ما را هم سر کار بگذار." چه دعایی است آخه؟ عقوبت خداست، شلاق است. وارد این فضا بشوی، این جلال خدای متعال است. عقوبت و عذاب خدای متعال است. فتنه همین است.
توی بعضی روایات داری، آقا، این روایت، روایت خطرناکی است. یعنی روایتی که خیلی جای تأمل دارد، میفرمایند که: «الظالم سیفی.» (ظالم شمشیر من است.) کمرشکن فرمود: «ظالم، شمشیر من است.» این نیست که تو فکر کنی صدام که میزند، صدام زده است. بازم من دارم میزنم. از دست من که در نرفته است که. بمب اتم آمریکا زد، ولی برنامه من که خارج نشده است که.
خدا که صبح جمعه پاش نمیشود ببیند: «عه! هیروشیما را هم زدند. خبرهایی شده است توی مملکت.» خدا عاقل است. خدا حواسش به همه چیز هست. حالیش است. میداند که این دارد میزند. «خب، خدایا، این دارد میزند. بله، دارد میزند. با دست من دارد میزند.» البته بعداً من خود همین را هم میزنم. این نیست که بگوید من زدم. خدا خواست که زدم. آنی هم که ظلم میکند، چوب ظلمش را میخورد. کتک ظلمش را میخورد. ولی ظلمش از دایره تقدیر و برنامه خدا خارج نیست.
آنهم که بهش ظلم میشود، این ظلم ظالم برای آنی که بهش ظلم شده است، امتحان است. اولاً فصل اول همه بحثمان سر این بود که همه عالم امتحان است. یک بخشی و یک بعدی از امتحانات خدا همینهاست. و فرعون توی این دایره امتحانات الهی تعریف شده است. یک بخشی از داستان امتحان الهی و داستان امتحان ماست. و مواجهه ما با فرعون هم امتحان ماست. وظایفی که داریم در قبال فرعون: عذاب (تن) بدهیم، بایستیم، بعد باهاش بجنگیم، بترسیم. ولی خود فرعون هم عذاب مهین است که خدا این را عذاب مهمان کرد و البته به ما هم دستور داده است که شما هیچکدام ابزار عذاب من نشوید که اگر تو ابزار عذاب من شدی، خودت را هم عذاب میکنم.
«شلاق توی دست من نباش. تو حسین را نخور که من بیشلاق میمانم.» من بیشلاق نمیمانم. تو ابزار شلاق من نباش. حسین را نخور که اگر من نکشم، یکی دیگر امام حسین را میکشد. خدا برای قتل امام حسین یکی را جور میکند. تو آن قاتل نباش! خیلی فنی! اگر بخواهم وارد جزئیاتش بشوم، خیلی بحث سختی است. فرار میکنم از آن بحثهای جزئی. میخواهم جنبه کلی قضیه حفظ بشود.
پیغمبر به مردم فرمود که: «آقا، حسین من را میکشند، ولی قاتلش توی جهنم است. حواستان باشد قاتل حسین نشوید.» بَکُشم، خب بالاخره یک قاتلی دارد. یعنی خودش را نوشته است. دیگر بالا برویم، پایین برویم، خدا گفته است بکشد حسین را. خدا نوشته است: «من حسین را میکشم به دست یکی از شماها.» ولی شماها آن یکی *دانه* نباشید. قضیه را سخت میکند این تکهاش که آخرش «تو حسین را نخور.» تو ایثار نکن برای اینکه کار خدا راه بیفتد، بگویی: «پس من امام حسین را بکشم، به شهادت برسانم.» غلطکاری است. به تو نیامده است که بخواهی فکر این چیزها را بکنی. «تو بکشی، من پدرت را در میآورم.» «خدایا، من هم نکشم، خب امام حسین همینجور بنده خدا میماند، این مقامات نمیرسد.» «تو نباش آن قاتل که اگر آن قاتل باشی، تو خودت میشوی عذاب خدا به جهنم.»
پس فرمود: «من بنیاسرائیل را از عذابِ مهین نجات دادم. این عذاب مهین خود فرعون بود. من فرعون. انه کان عالیا.» داستان همش در واقع کل آن ساختار و مکانیزم، ساختار و مکانیزم شیطانی است دیگر. متولی آن قضیه شیطان (است). در واقع قاتل امام حسین، شیطان است. اساساً مبدأ شر در این عالم، شیطان است. خدا شرور را، ضررها را، آفتها را به شیطان نسبت داده است. ولی شیطان هم از دایره اراده و انتخاب و کار خدا خارج نیست. از آنور هم به ما گفته است «شیطان نشو.» «شیطان نباش.» «شیطان باشی، میزنم توی گوشت.»
حضرت موسی عرض کرد: «خدایا، تو برداشتی به اینها زینت و مال دادی که از راه تو به در کنند.» معلوم میشود که به قول ما سر شوخی را خود خدا وا کرده است. درست است؟ داستان را خدا راه انداخته است. فرعون هم خدا آورده است. زینت و اموال هم بهش داده است. رسماً به فرعون گفته است: «برو، این بندههای من را یکم گول بزن، فلان فلان شده! امتحانشان کن. برو، اینها را چکشان کن، تست کن، ببین.» بنده بارها گفتم این مثال را. دیگر مثال به نظرم مثال جواب میدهد، زیادی جوابگوی سؤال هست.
یک دانه معلم دانا و حکیم مینشیند تست مینویسد برای شاگردش. سؤال تستی مینویسد و آن سؤال تستی که مینویسد، از چهار تا گزینه، سه تایش غلط است. و شبیه به (گزینه) درست است، نه تابلوی غلط. یکجوری غلط است که درستنُماست. آن معلم هم مخصوصاً درستنُما میکند این تستهای غلط را. و مخصوصاً غلط میآورد در این تستها. ولی یک تست درست است، یک دانه گزینه درست است. سه تایش غلط است. آن سه تا غلط را کِی آورد؟ این معلم حکیم. درست بود یا غلط بود کارش؟ درست بود. ولی آن گزینه غلط بهرهای از فضیلت هم ندارد. فضیلت گزینه درست را چون آن درست است، بهرهای ندارد، باطل است، پوچ است، هیچ. ولی هیچ بودنش از خودش است. استفاده کردن از این هیچ و پوچ که حقه است، از این معلم حکیم، ارزشی فاقد ذره ارزش است. اینکه فاقد ذره ارزش است، به خودش برمیگردد. خودش ارزش ندارد. چرا ارزش ندارد؟ چون مطابقت با واقع ندارد. چون درست نیست. چون خودش درست نیست، ارزش ندارد.
ولی استفاده از این درست است. اینی که بخواهد محک بزند که دیگران فهمیده بشوند چقدر واردند، چقدر حق را میشناسند، درست را میشناسند. این جنبش میشود حق. این جنبش میشود درست. گزینه غلط از این جهت درست است. بودنش خوب است، لازم است.
پس فرعون آن گزینه غلطی است که خدا در عالم قرار داده است برای امتحان. خودش را هم زینت و مال داده است. خدا به فرعون حقنما بشود دیگر. گَلَمبه بگذارد وسط بگوید: «هذا فرعون، هذا موسی.» (این فرعون است، این موسی است.) کدامشان ایمان میآورید؟ عبارت امام خمینی، اگر وقت بشود برایتان میخوانم. خیلی عبارت جالبی دارد در تحلیل قضایای موسی و فرعون. موسی را یک ظاهری بهش میدهد که اصلاً شما هیچرقمه نمیتوانی بپذیری. فرعون را هم یک ظاهری بهش میدهد که هیچرقمه نمیتوانی نپذیری. این داستان همیشه تاریخ است و همیشه طاغوت است؛ طاغوت.
یک جذابیت ظاهری، قدرت ظاهری. هالیوود را هم خدا خلق کرد. فیلمهای هالیوودی را هم خدا خلق میکند. خدا اجازه داده است به هالیوود، هر چه دوست دارد شر و ور بگوید و دروغ بگوید و مبالغه کند در ترسیم یک تصویر خیالی از غرب و آمریکا. چرا خدا این کار را میکند؟ برای اینکه بفهمی کِی 2016 دارد، بفهمد اینها همش چرت و پرت گزینههای غلط خداست. اینها کیک است. اگر کسی عقل و شعور داشته باشد، میفهمد آن گزینه درست را بین این سه تا گزینه غلط که همه هم شبیه هماند، قایم کرده است، جاساز کرده است. همانطور که اولیای خودش را بین یک مشت کفتارصفت انساننما قایم کرده است که همهشان هم شبیه هماند. چه تفاوتی دارد؟ این اولیای برجسته الهی را که نگاه میکنی، اینها تفاوت با بقیه مردم چیست؟ مثلاً توی خیابان شما اگر این را ببینی، خیاطی را شما اگر توی خیابان ببینی، مثلاً توی اتوبوس ببینی، توی مترو ببینی، مثلاً روی پیشانیاش نوشته باشد: «هزار عجب خیاط!» برای بقیه اصلاً باورت هم نمیشود. اگر کسی توضیحات هم بدهد: «وای! نمیتوانم.»
داستان مال این حرفها نیست. آنور به فرعون یک شکوهی داده است، یک قدرتی، یک جذابیتی، زینتی، اموالی. ضلعوته داده است. یک چیزی هست بابا، نمیشود که هیچی نباشد که. قدرت شما! ببین، مشهور شده است، اینقدر محبوب دلها شده است. محبوبیت یک چیزی دارد دیگر.
محبوبیت خدا به این داده است. «محبوبیت برای چه داده است خدا به کسی که سر تا پایش کثافت است؟ محبوبیت!» محبوبیت آنهم که منفور است، همه بدشان میآید. همه بدشان میگویند. «یک چیزی دارد که اینقدر بدشان میگویند دیگر.» نه، برعکس. مفصل چون فصل اول بهش پرداختیم.
حالا درخواست حضرت موسی چیست؟ «ربنا اطمس علی اموالهم و اشدد علی قلوبهم فلا یؤمنوا حتی یروا العذاب الألیم.» (پروردگارا، اموالشان را نابود کن و دلهایشان را سخت کن تا ایمان نیاورند، مگر هنگامی که عذاب دردناک را ببینند.) خدایا، ببین، تو به اینها چیزمیز دادی، امکانات دادی، ظاهر باشکوه دادی اینها. ولی خدایا، دیگر مهلتشان تمام شده است. هر چه هم اینها بیشتر بمانند، دیگر این امتحان به پایان وقت رسید. دیگر از این به بعد هیچ چیزی رقم نمیخورد. دیگر جبهه حق از جبهه باطل جدا شده است. از اینجا به بعد هم هر چقدر طول بکشد، این جبهه باطل فقط دارد تکثیر میشود. دیگر امتحان تمام شده است. وقت امتحان تمام شد.
همان درخواستی که حضرت نوح هم از خدا کرد: «اینها دیگر هرچه…» بزن، همش چیست؟ آقا، یک مشت فاجر، کفار، کفتار. کفار کفتار. اینها فقط کثافت میکشند. دیگر داستان امتحان دیگر نیست. دیگر داستان فساد و به گند کشیدن عالم است. دیگر وقت تمام است. دیگر خدایا، به نظرم دیگر وقت امتحان تمام است. دیگر وقت جواب شد. دیگر عذابهایی که خدا توی دنیا میآورد، دیگر یعنی امتحان تمام شد. دیگر وقت ساعت اعلام نتایج است. دیگر این دیگر درخواست حضرت موسی هم این است: «خدایا، دیگر وقت اعلام نتایج است.»
«اطمس علی اموالهم.» (اموالشان را نابود کن!) این اموال اینها را، صورت ظاهری باشکوهی که به مالشان دادی را بردار. «واشدد علی قلوبهم.» (و دلهایشان را سخت کن!) دلهای نرم را دیگر سفت کن. سفت کن یعنی دیگر آن مُهر آخر را بزن که دیگر اینور و آنور هنوز یک انعطافی نداشته باشد که به خاطر آن انعطاف بخواهی وقت را بیشتر کش بدهی که هنوز «ناروتو تایم» (زمان ناروتو) توی زمان امتحان نگه داری. نه. آن مُهر آخر را بزن که دیگر قضیه امتحان تمام بشود و برویم دیگر تو وارد راند نتایج و عذاب و اینها بشویم.
دیگر این درخواست هم اینجوری نیستش که بگوییم مثلاً خدا همینجور نشسته بود بعد حضرت موسی آمد یک پیشنهاد داد، خدا گفت: «اِه! چه پیشنهاد جالب!» اصل طرح این درخواست که موسی طرح میکند، اینهم کار خداست. اینهم اراده خداست. در ظرف نفس حضرت موسی، این درخواست را ایجاد میکند. از طریق آن درخواست مطرح میکند بعد خودش پاسخ میدهد. اینهم یک داستان دیگری دارد که باز وارد اینهم نمیشوم.
خب، معنای آیه این است که موسی بعد از اینکه به یک اصل رسید از ایمان فرعون و ملعش و یقین پیدا کرد و «انهم لا یدعون الا علی الضلال و الاضلال» (و به تحقیق که آنان جز به گمراهی و گمراهسازی دعوت نمیکنند.)، که این آقا، هرچه بمانند فقط اضلال و دلالت دارد. مثل دعای حضرت نوح بر قومش که در آیه ۲۷ از «نوح» (سوره نوح) میگوید: «ربّ لا تذر علی الارض من الکافرین دیارا.» (پروردگارا، هیچ کافری را بر روی زمین باقی مگذار.) خدا روی زمین یک دونه کافر نگذار بماند. دیگر نه. هرچه بمانند، امتحان تمام شده است. دیگر از اینجا به بعد امتحانی نیست. دیگر از اینجا به بعد به فساد کشیدن این عالم است و خراب کردن سنتهای الهی و خراب کردن این عالم، آسیب زدن به این عالم. از اینجا به بعد یک امتحانی نیست. تمام شده است.
اینجاست که دیگر خدای متعال اینها را ورشان میدارد. آن مرحلهای است که وارد عذاب میکند. «فصب علیهم ربک سوط عذاب.» (پس پروردگارت نیز تازیانهای از عذاب بر آنان فرود آورد.) آنجا دیگر شلاق عذاب را خدای متعال میفرستد. شلاق میزند. «انّک إن تذرهم یضلّوا عبادک.» (زیرا اگر آنان را بگذاری، بندگانت را گمراه میکنند.) دیگر اینها هرچه بمانند، از راه بهدر میکنند. یعنی دیگر اصلاً شرایط برابر دیگر نیست. چون امتحان خدا باید توی شرایط برابر باشد. میخواهد بگوید: «خدایا، این سه تا گزینه دیگر اگر هرچه بمانند، یک دانه گزینه درست را خراب میکنند.» تا قبلش این سه تا گزینه سر جایشان بودند. گزینه اگر بیشتر از این دیگر بخواهم بمانند، این سه تا گزینه درست را هم خراب میکنند. همهچیز دیگر به هم میریزد.
دیگر میشود سه تا گزینه. مردم از وقتی چشم باز میکنند، با سه تا گزینه غلط مواجه میشوند. فکر میکنند بین این سه تا گزینه باید بنشینند و انتخاب بکنند. نکته فنی خیلی مهمی است. اینجا دیگر آن مرحلهای است که خدا اینها را برمیدارد. مرحلهای که دیگر طاغوت را نابود میکند. طاغوت دیگر کفرش، لجاجتش، اضلالش به اوج میرسد. بیشتر از این دیگر بخواهد امتداد پیدا بکند، دیگر از بین بردن آن گزینه درست است. مگر سنت تا حالا؟ خدا اجازه داده بود این گند و کثافتهایی که آمریکا میکند. خدا اجازه داده برای امتحان.
از یک نقطه به بعد که ان شاء الله دور نیست آن نقطه. از یک جایی به بعد دیگر امتداد پیدا کردنش آسیب زدن به گزینه درست است. گزینه درست را دارد محو میکند. آنجا دیگر من این سه تا گزینه را برشان میدارم. قضیه را تمام میکنم. میگویم اعلام نتایج، بیا این هم نمراتتان. رهبری چه تعبیر قشنگی با فرمان فرمودند: «آمریکا مثل کشتی تایتانیک غرق خواهد شد.» فرق کشتی تایتانیک خیلی باشکوه بود، خیلی خوشگل بود، خیلی گنده بود. رفت زیر آب. تمام. تمدن آمریکا و دولت آمریکا هم همین. خیلی خوشگل است، خیلی باشکوه است، خیلی سر و صدا دارد، طمطراق دارد. سازمان مللش کوفته، نمیدانم برج فلانش اینجوری است، کاخ سفیدش فلان است، مجسمههای فلانش، بانکهای فلانش، هالیوودش. خیلی نما دارد. همش زیر آب است. فقط برای امتحان. برای اینکه اگر یک کسی خِرده خاکشیر توی دلش باشد، نرم شیشه داشته باشد. دیگر ببینم دیگر.
بیشتر از این اگر بخواهد بماند، دارد داستان امتحان را به هم میزند و دارد آسیب میزند به گزینه، محو میکند. و اینها همانجور که قوم عاد و ثمود و اینها که بحثش گذشت، آنها هم همین شد. دیگر اینها دیگر آمدند، زدند شتره را کشتند. اینها دیگر آمدند، گزینه درست را دارند محو میکنند. دیگر پیغمبر را میخواهند بکشند توی قضیه هجرت. پیغمبر را بکشند. دیگر من آنقدر فرصت نمیدهم به گزینههای غلط که بخواهند گزینه درست را محو بکنند. دست روی گزینه درست بگذارم. کشته تا آنجایی مهلت میدهد که حق و باطل گم نشود، یک مرز باریکی بین اینها بماند، یک خطی بماند که این حق معلوم بشود، گزینه درست معلوم بشود.
یک جای دیگر ببینم که دارد نابرابر میشود. دیگر دارد این زور گزینههای غلط آنقدر زیاد میشود که دارند فشار میآورند روی گزینه درست. گزینه درست را دارند به مِحق میبرند. دیگر بیفروغ میشود گزینه درست. دیگر به چشم نمیآید. آنجا دیگر این گزینه غلط را برشان میدارد. این سنت خداست.
پس همش شد امتحان. فرعون هم در دایره امتحان الهی است. فرعون هم شلاق خداست. فرعون هم شمشیر خداست. فرعون گزینه غلطی است که خدا گذاشته است سر راه خدا. خدا هم بهش زینت و اموال داده است که اگر کسی توی حُبُّالمال است (حُبُّالمال) و حُباً جَمّا (دوستداشتنی بسیار) است، همه هوش و گوشش پول است، همه عشقش پول است، برود سمت فرعون، معلوم بشود تو کِی را میخواهی؟ با کِی کار داری؟ دنبال چی هستی؟ برای چی آمدی؟ "یعسوب امیرالمؤمنین" یا "مال المُدامة." "یعسوب الفجار." (سرکرده فاجران.) یک گندهبکی میگذارم که اینجور ابرسرمایهدار است. من میگذارم. من بهش پول میدهم. من میزنم سر راهت. من بهش میگذارم که اگر به خاطر پول آمدی، بروی پیش همان معاویه را من میگذارم، پولشم من بهش میدهم. البته به حرام کسب کرده است. کتکشم میخورد. نه اینکه چون من دادم دیگر الان همه را حلال شد برایش. نه. با ظلم و جنایت و غارت به دست آورده است. من اجازه دادم که با ظلم و جنایت و غارت به دست بیاورد. چرا این اجازه را دادم؟ «عن سبیلک.» (از راه تو.)
گزینه غلط من باشد تا امتحان من را توی این عالم برقرار کند، محقق کند. بدون گزینه درست که دیگر انتخابی دیگر شکل نمیگیرد. حرکتی شکل نمیگیرد. حرکت وابسته به این است که باید دو تا گزینه سر راهت باشد. نقطه شری باشد، یک نقطه خیری باشد. تو از نقطه شر عزیمت بکنی به نقطه خیر. این میشود حرکت. و خدا به خاطر همین نقطه شری قرار داده است. به خاطر عزیمت تو در این عالم و گفته است تو آن نقطه شر نباش. من نقطه شر را درستش میکنم. تو نباش. تو سعی کن توی نقطه شر واقع نشوی. تو ابزار امتحان بندههای من نباش. تو فتنه به فَتّان نباش. تو حیله نکن. تو فریب نده. من البته ابزار فریب قرار میدهم برای امتحان. تو آن نباش. برای اینکه تو آن نقطه اگر واقع بشوی، کتک من و شلاق من به تو میآید. نکته مهمی است.
خب، اینها درخواست کردند و «قال قد اُجیبت دعوتکما فاستقیما.» (فرمود: دعای شما دو نفر پذیرفته شد، پس استقامت ورزید.) خدای متعال فرمود که این دعایی که شما دو تا کردین، که حالا توی روایت دارد حضرت موسی درخواست میکرد، دعا میکرد، هارون آمین (میگفت). «دعای شما دو نفر مورد اجابت قرار گرفت. محکم و استوار باشید و از راه نادانان پیرو نباشید.» (و لا تتبعان سبیل الذین لا یعلمون.) راه آنهایی که حرف حالیشان نمیشود و علم ندارند را دنبالش نروید. و این شد داستان این آیات که حالا دیگر و «جاوزنا ببنی اسرائیل البحر» (و ما بنیاسرائیل را از دریا عبور دادیم)، فتبهم فرعون و جنود. که یک بخش خب یک آیاتی هم در سوره مبارکه انفال داریم.
آورده بودم بخویم. بگذارید یک چند تا جمله از امام خمینی بخوانم که دیشب ذکر خیر حضرت امام شد و نکاتی عرض شد. یک سری مطالب جالبی از سخنرانی حضرت امام است. این دقایقی که مانده، اینها را بگویم. حضرت امام… یک صلوات بفرستید. یک چند تا مطلب آوردهام از حضرت امام، پراکنده، در مورد فرعون و فرعونیت و موسی و اینها. اینها را برایتان بخوانم. حالا توی یک ساعتی که مانده، اگر برسیم آن آیات سوره انفال را هم میخوانیم، ولی بعید میدانم به آن آیات برسیم، چون (یک) مفسر یک صفحه قرآن طلبمان است. طلب تو نمیگویم که باز بعداً بزن پدر ما را دربیار! باشد. طلبمان است که روزیمان بشود ان شاء الله به آنها بپردازیم.
خب، حضرت امام ۱۵/۴/۵۹ میفرمایند: «آنهایی که همه (دل) شان نفس فرعونی دارند، خیال نکنید که همه یک شخصی یا یک اشخاصی بودند فرعون بودند. انسان تا تربیت اسلامی یا تربیت مکاتب توحیدی پیدا نکند، این فرعونیت در باطنش است. شیطنت هم در باطنش هست. خودخواه است.» مفصل اشاره کردیم. فرعون یک نفر نبوده است. فرعون یک جریان است. فرعون یک مدل آدم نیست. آن مدل کِی است؟ چه ویژگیهایی دارد؟ هر کسی که خودخواه است، هر کسی تربیت نشده است، خودبین، ظاهربین (است)، به پشتوانه قدرتهای ظاهری اعمال زور میکند به دیگران. دیگران را میخواهد بیاورد زیر بلیتش.
در یک سخنرانی دیگر ۱۱/۳/۶۰، خیلی مطالب امام قشنگ است. رضوان و رحمت خدا بر این مرد بزرگ و کمنظیر. میخوانم کیف بکنی. اینها درس اخلاق باشد توی این جلسه آخر. ان شاء الله که خود بنده هم متنبه بشوم. «تمام اختلافاتی که بین بشر هست، اختلافاتی که بین سلاطین هست، اختلافاتی که بین قدرتمندان هست، ریشهاش همان طغیانی است که در نفس است.» یک جمعبندی از این ۸ فصلی که تا به حال مطرح کردیم توی این چند تا عبارت امام خمینی جمعبندی (است) تا ان شاء الله سال بعد اگر زنده باشیم، دوباره فصل جدید از این مباحث را شروع کنیم.
«ریشه این است که انسان دیده است که خودش یک مقام دارد، طغیان کرده است و چون قانع نمیشود به آن مقام، این طغیان اسباب تجاوز میشود.» به جایی رسیده، میخواهد آنی هم که تو داری را هم بگیرد. طغیان تجاوز میآورد. تعدی میآورد. «و ادوند و بقیه.» ( و دشمنی و ادامه.) که تو همین آیات ادامه همین آیات سوره یونس در مورد فرعون یا تو آن آیه دیگر میفرماید: «تلك دار الآخرة نجعلها للذین لا یریدون علواً فی الأرض و لا فساداً، و العاقبة للمتقین.» (این سرای آخرت را برای کسانی قرار میدهیم که نخواهند در زمین برتریجویی کنند و نه فسادی کنند، و سرانجام نیک برای پرهیزگاران است.) فرمود: «آخرت را، یعنی بهشت را برای کسانی قرار دادم که علو در زمین نمیخواهند.» دوست داشته باشی بند کفشت از آن یکی بهتر باشد، مشمول این است: «آیا در زمین بهتر باشی؟» یعنی تکبر، طغیان است. بهتر باشی، بهتر بالاتر است. «اِسلام، علو فی الارض» چی میآورد؟ فساد میآورد. خراب میشود دیگر. ریشه به «علو» برمیگردد، به «طغیان» برمیگردد، به «تجاوز» برمیگردد.
امام میفرماید که: «تجاوز که شد، اختلاف حاصل میشود.» چرا؟ روانشناسی فوقالعادهای دارد امام خمینی. طغیان تجاوز میآورد. تجاوز اختلاف میآورد. هر جا اختلافی هست، یک تجاوزی بوده است. هر جا تجاوز بوده است، یک طغیانی بوده است. کسی اگر از حد و حریم خودش بالاتر نرود، اینور و آنور نزند، تجاوز به حق و حقوق دیگری نمیکند. هیچ اختلافی هم پیش نمیآید. دعوا نمیشود توی این عالم. این دادگاهها، شلوغیها و اینها برمیگردد به تجاوز. برمیگردد به اینهمه پرونده قوه قضائیه. همش مال طغیان است. به حق خودش قانع نیست. خطکشی که برایش کردهاند، بهش التزام ندارد. «این زیادت حجر، اونی که تو داری هم مال است. حق من را خورده ای. همه سهم من بوده. مال من است.»
بعد میفرماید که: «و این فرق نمیکند. از آن مرتبه نازلش طغیان است تا مرتبه عالی آن، فرعون گندهای باشد یک مصر گنده.» سر کلاس توی مدرسه بودیم روی نیمکتها مینشستیم، سه نفر زورچپانی، سه نفر که بودیم، خط میکشیدیم روی نیمکتها که آقا، این سهم آن یکی نیاید. بعد یکی مثلاً وسط کوچولومُوچولو طرح بود، یکی این بغل گندهتر بود. همیشه دستش را میانداخت روی سر آن یکی. مثلاً میخواست بنویسد. واحد فرعونیت را پاس میکند دیگر. از همان بچگی از زمین خاکی شروع کرده است اینها. زمین خاکی فرعون شدن تا بیاید بشود یک گندهبک. یکی از بچگی حواسش جمع است. مراد خاطرات شهدا را وقتی میخوانند معمولاً از بچگی حواسش به همهچیز بوده. حقالناس و شهید چمران مطالعه میکنیم، چقدر این آدم از بچگی لطیف بوده. شهید قاسم سلیمانی احوالات نوجوانیاش که میرفت کار میکرد، پول میآورد برای پدرش و اینها. غذای خیلی جالبی دارد. اینها را وقتی خوب بشکافی، میبینی از آنجا آب میخورد. آدمها یکشبه فرعون نمیشوند.
پس از سنت الهی اجازه نمیدهد کسی یهویی فرعون بشود. اصلاً عالم قابلیت (آن) را ندارد کسی یهویی فرعون بشود. از آنور کسی یهویی موسی نمیشود. عالم قابلیت... همش تدریجی است. آرامآرام، قدمبهقدم. آدم توی خودش هم که نگاه میکند، میبیند. این را؛ یک کاری که میکنی، یکم اینور «شل» میشوی، بعد «شل» میشود. بغلش هم داری «شل» میشوی. خردخرد. نماز صبح مثلاً حالا اول وقت نشد، بعد ۱۰ دقیقه، حالا بعد ۲۰ دقیقه، بعد نیم ساعت، حالا جماعت نشد، فُرادا (تنهایی). آخر وقت، لب تیغ. حالا قضا (نماز قضا). تا شب قضایش را میخوانم. تا فردا که دیگر میخوانم. تا آخر هفته. تا آخر سال. بعد مرگم. بچههایم میخوانند. وصیت کردهام بخوانند. وصیت هم نکردم، میخوانند. نخواندندم، خدا کریم است.
یک سیری. یهویی آن «خدا کریمه» از همان اول از بیخ آدم از بدو تولد با «خدا کریمه» خیلی سنگین است. قدیم هفت تا خط کسی که میخواست خط هفتم را بخورد، کلی ۲۰ سال عرقخور میبود که میتواند خط هفتم (بخورد). هفت خط. اول باید «پیکی» کوچولو «درد» گرم شدن، آرامآرام. نمیشود سنگین.
وسایل معنوی هم همینهاست. شراب را معمولاً اولیا خدا (میخورند). این مثال را معمولاً اولیا خدا مثال میزنند. همین شراب. بحث هفت خط و تو مراحل معنوی آن فناهای عجیبوغریب داستانهایی که مثلاً مرحوم آقای قاضی داشته. پسانداز مثلاً دیشب صحبت کردیم. مال من و تو نیست. چراغ قاضی پسانداز نمیکند که اینجا الان مثلاً بچهاش دارد خوشگل زندگی میکند. اینجوری نداشته است. همه غم و غصه دنیا برای من و تو از «الله اکبر». نماز من تو دنیا نیستم که بخواهم مشکلی از این دنیا بفهمم. خیلی کار دارد من بخواهم به آن برسم. آنهم خودش حالیش است که پسانداز بکند و خرج خانواده و حقوق واجب و نفقه. خودش حالیش میشود این حرف اول داستان است. میخواهم خودم را با قاضی مقایسه کنم. یک ضرب میخواهم قاضی طباطبایی بشوم اول هفته. اول (درس را) گرفتم. حسین علی قاضی. آن بزرگوار مثلاً ۱۵ سال زبانش را کنترل (کرده است). بنده خدا آمده بود طلبه بشود، گل میکشید. اصلاً داستانی شده بود. بدبخت بیبُته و بیکله. وقتی میآید کسی خیلی هم اینجوری هم داریم متاسفانه. خیلی هم خطرناک است. یهو شروع کرده ریاضتهای سنگین، ذکرهای سنگین. مثالهایی هم دارد که نمیخواهم الان وارد آن شوم.
در حال بارگذاری نظرات...