* بازخوانی ادبیات فوقالعاده امام خمینی (رحمهالله) در مورد طغیان و اطمینان
* ظرفیت فرعون شدن در همه هست و سرچشمه آن نفسِ طغیانگر ماست!
* عدم تزکیه نفس؛ ریشه همه اختلافات و طغیانها
* تزکیه مردم؛ غایت بعثت همه انبیاء (علیهمالسلام)
* کسی که تزکیه شد => هیچگاه خودش را مستغنی نمیبیند => طغیان نمیکند
▪️سوالاتی مهم و اساسی در بیان امام خمینی (رحمهالله):
🔻 آیا تمام مقصد انبیاء (علیهمالسلام) دفع ستمگران و ظالمان است؟
🔻 آیا تمام مقصد انبیاء (علیهمالسلام) ایجاد رفاه و تامین دنیای مردم بوده است؟
* دفع ستمگران و ایجاد آزادی؛ تنها یکی از کارکردهای انسانِ تزکیه شده!
* فتوحات انبیاء (علیهمالسلام) نیز برای تصرف دنیا نیست؛ بلکه برای رساندن مردم به خداست
* حضرت موسی (علیهالسلام)؛ چوپانی برخاسته از طبقه مستضعف و دارای اراده الهی و فرعون شکن
* کلمات امام خمینی (رحمهالله) در مورد یهود و صهیونیست
* تنفر یهودیان و تمامی اقشار مردم از صهیونیست
* مخالفت با طاغوت و اطاعتِ خداوند؛ محتوای بعثت انبیاء (علیهمالسلام) در تمام طول تاریخ
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
از مرتبهٔ نازلی که در یک روستا بین افراد اختلاف حاصل میشود، ریشهٔ آن همین طغیان است. هرچه مرتبه و سطح بالاتر برود، طغیان زیادتر میشود. حالا منی که همینجا با زن و بچهام دارم طغیان میکنم، دارم دست و پا میزنم که رئیس فلان قبرستان متروکه بشوم، با تو در همین سطح، فرونی. بعد میخواهی بر روی آن اریکه قرار بگیری که آن فرعونیتت را با خود ببری آنجا که به ملت بیشتر ظلم بکنی. طرف در همان سطح پایینش هر چه توانستی گند زده؛ یک لول بالاتر رد صلاحیتت که خدا پدرت را بیامرزد. "برو دست اینها را ببوس که رد صلاحیتت کردهاند. خدا خیرتان دهد؛ رحم کردید به خودم، به این مردم. نگذاشتید من بیایم اینها مردم را تکهپاره کنم."
فرعونی که طغیان کرد و "أنا ربکم الاعلی" گفت، این انگیزه در همه هست، فقط در فرعون نیست. اگر انسان را سر خود بگذارند، "أنا ربکم الاعلی" خواهد گفت. انگیزهٔ بعثت این است که نفوس سرکش و این نفوس طاغی و یاغی را از آن سرکشی و از آن طغیان و از آن یاغیگری کنترل کند و تزکیه کند. نفوس همهٔ اختلافاتی که در بشر هست برای این است که تزکیه نشده است. این کلیدواژهای که بر آن تمرکز کرد: تزکیه، زندگی را آباد میکند، چه پیوند زناشویی را آباد میکند، چه رفاقت را آباد میکند، چه شراکت را آباد میکند، ریاست را آباد میکند، یک رئیس را اهل میکند. دیگر اختلاف نیست، دیگر ظلم نیست، دیگر زور نمیگوید، دیگر دیکتاتوری نیست.
هفتهٔ دفاع مقدس امروز شروع شد. رزمندههای ما در جبهه را ببینیم؛ طرف مسئول دسته بود، هرگاه فرمانده میشد، کارش بیشتر میشد، فشار به او بیشتر میشد، شکسته شدن انحصارش بیشتر میشد. پوتینها را واکس میزدند، لباسهای رزمندگان را رفته بودند مخفیانه میشستند. آنجا رئیس و ارباب و آقا و اینها نداشت. در جبهه هرکه بالاتر بود، خاکیتر بود و بیشتر شکسته میشد. رمز این بود که خدا برکت داده بود و آنجا را رؤیایی کرده بود. دفاع باید همان مدل اجرایی شود. هر جایی، هر مجموعهای، اگر آن سبک باشد، همهچیز درست میشود. مجلسمان باید همین مدلی باشد، دولت باید همین مدلی باشد، شهرداری باید این مدلی باشد. شهرداری داریم که مثلاً شبها میآید و میرود، مثلاً کفشهای پاکبانان شهرداری را –بندهٔ خدا– با دوربین و اینها بهطور خاصی هر شب یک دوربینی میآید فیلم میگیرد.
غایت بعثت این است که مردم را تزکیه کند تا بهواسطهٔ تزکیه، هم تعلیم حکمت کند و هم تعلیم قرآن و کتاب. و اگر تزکیه بشوند، طغیان پیش نمیآید. کسی که خود را تزکیه کرد، هیچگاه خود را مستغنی نمیداند. همهٔ اینها یعنی: نکات که در هفتاد جلسه گفتیم، امام خلاصهوار میگوید در دو پاراگراف: ﴿وَإِنَّ الْإِنسَانَ لَيَطْغَى أَن رَّآهُ اسْتَغْنَى﴾ همانا انسان سرکشی میکند همین که خود را بینیاز ببیند. وقتی که خود را میبیند و برای خود مقام قائل است، برای خود عظمت قائل است، این خودبینی اسباب طغیان است. اختلافاتی که بین همهٔ بشر هست، اختلافاتی که بر سر دنیا بین همهٔ بشر هست، ریشهاش این طغیانی است که در نفس است.
این بچهها را دیدهاید دعوایشان میشود؟ "این ماشین منه!" "اون، نمیدونم، کیف منه!" "این میشکنه اما باز هم مال من!" او هم میگوید "مال من!". زندگیهای ما و این اختلافات بیشتر طغیانی است که در نفس است و این گرفتاری همان گرفتاریای است که انسان دارد؛ گرفتاری به خود دارد و به هواهای نفسانی. اگر انسان تزکیه بشود و نفس انسان تربیت بشود، این اختلافات برداشته میشود.
این را هم در جای دیگر امام خمینی میفرمایند که این هم خیلی قشنگ است. حیف که نشد. خیلی میخواستم این چند وقت در این جلسات، از امام زیاد بخوانیم. مخصوصاً دربارهٔ دو موضوع میخواستم خیلی از امام زیاد بخوانیم: یکی مباحث مربوط به حیوانیت که امام خیلی ادبیات فوقالعادهای دارد در مورد حیوانیت، یکی هم در مورد مرفهین بیدرد که امام بیانات محشری دارد در مورد این مرفهین و شکمسیرهایی که در مملکت همیشه صدایشان بالاست. هیچ غلطی هم نمیکنند، هیچ فایدهای هم ندارند. مقداری از آن را انشاءالله بخوانیم، فرصتی بشود بخوانیم. مجموعهای از سخنرانیهای امام سالهای ۵۸-۵۹ که حالا خیلی سریع میخوانم:
"غایت بعثت انبیا، خدا برای این مبعوث شدند که آدم تربیت کنند، انسان بسازند، بشر را از زشتیها، پلیدیها، فسادها و رذایل اخلاقی دور سازند و با فضائل و آداب حسنه آشنا کنند. نهضتهایی که بهوسیلهٔ انبیا و اولیا واقع شده است، قابل مطالعه است. ما که تابع مکتب انبیا هستیم، باید آن نهضتها را مطالعه کنیم و بفهمیم نهضت چه بوده است، برای چه بوده است، مقصد انبیا از نهضت چه بوده است، مقصد پیغمبر اسلام از نهضت اسلامی چه بوده است، مقصد ائمهٔ ما چه بوده است. آیا فقط این بوده است که دست ستمکاران را کوتاه کنند؟ یعنی فقط هدف این بوده که شاه نباشد، ظلم نکنیم. آیا دعوت انبیا فقط برای این بوده که مزاحمین با مستضعفین را کنار بزنند و همین که غلبه بر آنها کردند و کار را به پیروزی و راندن آنها رساندند، کار تمام است؟" «خیلی حرفهای فوقالعادهای است.» "آیا مقصود انبیا این است که ظالم نباشد فقط یا مقصد بالاتر از این است؟ اگر مقصد بالاتر از این است، باید ما هم که تابع انبیا هستیم و تابع مکتب اسلام هستیم، بهتبعیت از آن بزرگان دین و دنیا، مقصدمان همان مقاصد باشد. آیا راندن رژیم پهلوی و ابطال رژیم شاهنشاهی تمام مقصد بود؟ آیا رفاه ملت و رسیدن ملت به چیزهای مادی آخر مقصد است؟ انبیا آمدند تا مردم را، تا جامعه را ترتیبی بدهند که رفاه زندگی مادی آنها باشد؟ مقصد انبیا این بوده است که مستکبرین بروند و مستضعفین به نوای دنیایی برسند یا مقصد بالاتر از اینهاست؟ این همه انبیا آمدند و دعوت کردند و کشته شدند، جنگها کردند و زحمتها کشیدند، فقط برای این بود که مستکبری را کنار بزنند و برای تودههای مردم رفاه حاصل کنند یا مقصد بالاتر از اینهاست؟ خدای تبارک و تعالی که انبیا را فرستاده است، برای تعمیر دنیا فقط فرستاده است یا مقصد بیشتر از این و بالاتر از اینهاست؟"
اول پیروزی انقلاب در ۸ خرداد ۵۸ است. منظور «اولین پیام پس از پیروزی انقلاب» است هنوز حتی فکر میکنم که انتخابات برگزار نشده بود. قبل از اینکه مردم اصلاً رأی داده باشند، فقط به جمهوری اسلامی رأی دادند.
"مقصد اسلام و مقصد همهٔ انبیا این است که آدمها را تربیت کنند، صورتهای آدمی را آدم معنوی و واقعی کنند. مهم در نظر انبیا این است که انسان درست بشود. اگر انسان تربیت شد، همهٔ مسائل حل است."
«روحت شاد! واقعاً کجا بودی؟»
"یک مملکتی که دارای انسان مهذب است، تمام مطالبش حل است. انسان آگاه و مهذب، همهٔ ابعاد سعادت را برای کشور تأمین میکند. انسانی که ایمان به خدای تبارک و تعالی دارد، انسانی که متعهد است، انسانی که مهذب است، دست ظالم را کوتاه میکند، لاکن مقصد همین نیست. این یکی از خدمتهایی است که میکند. آزادی برای مردم تأمین میکند، لاکن این یکی از مقاصد است، همهٔ این نیست. استقلال برای کشور تأمین میکند، لاکن همهٔ مقصد نیست. رفاه برای امت درست میکند، لاکن مقصد این نیست. انسان حیوان نیست. انسان یک موجودی است که در طرف سعادت، به بالاترین مقام میرسد؛ در طرف کمال، به بالاترین مقام موجودات میرسد. اگر انحراف داشته باشد، از پستترین موجودات پستتر میشود. انبیا که دیدند مردم در هلاکت هستند، از حیث اخلاقی، از حیث عقاید، از حیث اعمال، مکتبهایی را خدای تبارک و تعالی به آنها الهام کرد تا انسان را به همهٔ ابعادی که دارد، نجات بدهد. اگر انسان مثل سایر حیوانات، لاکن حیوانی که تدبیر دارد، حیوانی که اهل صنعت است بود، اگر این فقط بود، احتیاج به آمدن انبیا نداشت. برای اینکه این راه، راهی است که مادیین خودشان اِدراک میکنند. آمدن انبیا برای این است که آن راههایی که بشر نمیداند، آن حقایقی را که انسان نمیداند، به آنها تعلیم بفرمایند. انبیا برای راهنمایی یک مقام بالاتر، یک مقام انسانی بالاتر، آمدهاند. انبیا که جنگ میکردند با مخالفین توحید، مقصدشان این نبود که جنگ بکنند و طرف را از بین ببرند. مقصد اصلی این بود که توحید را در عالم منتشر کنند، دین حق را در عالم منتشر کنند. آنها معاندین مانع بودند. اینها میدیدند که مانع را باید برداشت و به مقصد رسید. انبیا در عین حال که دنیا را اداره میکردند، مملکتها را اداره میکردند –که در اسلام نمونهٔ بارزش نزدیک به ماست و تاریخ که در ظرف نیم قرن تقریباً اکثر معموره جهان آن روز را فتح کردند– در عین حال تعلق نداشتند به دنیا. فتح برای مملکتگیری در اسلام نیست. مملکتگیری برای حکومت در اسلام نیست. حکومت جاهلانه مطرح نیست. فتح برای این است که انسانها را، آدمها را به کمال برساند. فتوحات اسلام غیر از فتوحات رژیمهای دیگر است. آنها فتوحاتشان، رژیمها فتوحاتشان فتوحات برای دنیاست. فتوحات اسلامی برای خداست، برای توجه دادن مردم به خداست. آنها مردمی که اسیر ماده هستند و اسیر نفس و شیطان هستند، میخواهند تحت تأثیر خودشان و مکتب خودشان قرار بدهند و آنها را از حزب شیطان به حزب الله وارد کنند."
"چکیدهٔ قرآن و حرفهای امام خمینی، چکیدهٔ المیزان است."
"انبیا آن همه زحمت کشیدند..."
همش هم مال اول انقلابه، همش تا اینجا که خوندم مال یا خرداد ۵۸ بود یا تیر ۵۸.
"انبیا آن همه زحمت کشیدند، نه فقط برای اینکه طرف را از صحنه خارج کنند و خودشان صحنه را دست بگیرند، بلکه مقصد این بوده که انسانهایی که انسانیت ندارند، این اشخاصی که در راه خلاف سیر میکنند و آنها میدیدند که این راه خلاف، راه شقاوت است، راه ضلالت است، راهی است که مردم را در این دنیا به شقاوت و در آن دنیا هم به مهلکه میکشاند، انبیا از طرف خدای تبارک و تعالی مأمور شدند برای نجات مردم. مأموریت همهٔ انبیا این است که اینها را از این ظلمتها، از این چیزهایی که بر خلاف مسیر انسانیت است، بر خلاف مسیر ملیت است، خارج کند و متوجه به نور کند، وارد کند در نور وحی، بر نورانیت. این کاری که انبیا میخواستند بکنند و همیشه هم دنبالش بودند. کم موفق میشدند، موانع زیاد بود. برای اینکه انسان بهحسب طبع خودش مایل به شهوات و شهوت غضب و شیطنت و این مسائل است. و آنهایی که میخواهند مخالفت با این بکنند و این را مهارش کنند، مبتلا به یک مخالفتهایی میشوند، مبتلا به یک موانعی میشوند که موفق نمیشوند، به آن کم موفق میشوند. کم موفق شدند، لاکن معذالک هرچه که سلامت در دنیا هست و برکت هست، باز از همین کوشش انبیاست که کوشش کردند تا آن حدی که توانستند، تا آن حدودی که شعاع تعلیماتشان رسیده است، تا آن حدود توانستند تا یک حدودی محدود کنند. مطلقاً مشکل بوده است و کم رسیدند، لاکن باز هرچه خوبی هست از آنهاست که اگر انبیا را از روی بشر منها کنند، اسقاط کنند، آنوقت خواهید دید چه خبر است، دنیا چه خواهد شد. انبیا بودند که مردم را محدود کردند و تا یک حدودی موفق شدند و تا یک حدودی برکت و خیری که در عالم هست از برکت آنهاست. این انسانی که اگر سرِ خود باشد، از همهٔ حیوانات سرکشتر و بدتر است. انبیا از اول، خدا فرستاده که اینها را از آن سرکشی بیرون بیاورند و مهار کنند. لاکن انبیا هم آنطوری که میخواستند موفق نشدند. معذالک همان مقداری هم که موفق شدند، الان سلامت دنیا هرجا باشد، به تابع مذاهب است که هست. با قوت معنویات"
میفرماید "با قوت معنویات، اعوجاجهایی که در بشر بود و در این قدرتهای بزرگ بود، این اعوجاجها را میخواستند مرتفع کنند. یک چوپان با عصایش پا میشد میرفت فرعون و آن بساط فرعونی را میرفت؛ دعوت میکرد که بیا مسلمان شو، بیا آدم شو."
خدا رحم کند. بهجای حضرت موسی، امام خمینی یک صغیر یتیم، چوپانزاده یا چوپان، از حجاز پا میشود، همهٔ دولتها را دعوت میکند که بیایید آدم بشوید.
"تمام زحمتی که انبیا کشیدهاند و تمام رنجهایی که اولیای خدا از بدو خلقت تاکنون کشیدهاند و بعدها هم تا آخر خواهند کشید، مقدمهٔ این بوده است. مقدمهٔ چه بوده؟"
قربان امام خمینی با این حرف زدنش، که: این موجودی که در خارج به او میگویند انسان، انسان بشود.
"انبیا آمدند تا بشر را هدایت کنند به راهی که همه در آن راه سیر کنند و همه انسان صحیح و کامل بشوند."
خیلی عبارات، عبارات حضرت امام زیباست. رحمت و رضوان خدا بر این مرد بزرگ. ۱۵ اردیبهشت ۲۳.
"میگوید: قیام لله است که موسی کلیم را با یک عصا به فرعونیان چیره کرد و تمام تخت و تاج آنها را به باد فنا داد و نیز او را به میقات محبوب رساند و به مقام صعق و سهو کشاند." ۸/۸/۵۷
"انبیای سابق، هر کدامشان که ما از تاریخشان اطلاع داریم..."
خیلی قشنگ است؛ یک تحلیل ویژهای است ها! این جور تحلیلها خیلی نایاب است؛ فقط مال امام خمینی است. نوآوریهای خاصی کلاً دارد. در همه جا به چشم نمیآید معمولاً. نوآوری امام خمینی میفرماید که:
"انبیای سابق هم هر کدامشان که ما از تاریخشان اطلاع داریم، یک اشخاصی بودند از طبقهٔ سوم، از این طبقهٔ فقیر یعنی: از بالای شهر کسی پیغمبر نشده تا حالا. سجاد و وکیل آباد و هاشمیه و اینها. همه از ساختمان، همه از طلاب بودن. همه از طلاب میرزا کوچکخان تا مجلسی، اینها قیام میکردند در مقابل سلاطینشان."
حالا ما یک حوزهای رفتیم لواسان، آقا ساخته آنجا، یک چیز لاکچری و تمیزی! اصفهان بزرگوار و اینها.
"و اینها قیام میکردند در مقابل سلاطینشان مثل حضرت موسی (سلام الله علیه) در مقابل فرعون. یک مرد بیزبان با یک عصایی قیام میکند و مردم را دعوت میکند و میرود سراغ فرعون و فرعون را میخواهد دعوت کند برای اینکه او را آدمش کند. اینجور نبوده است که از فرعون مبعوث شده باشد موسی. برای تقدیر توده، از توده پیدا شده است؛ یعنی خدا از توده انتخاب کرده این را در مقابل قدرت فرعون و کذا سایر انبیا و آنهایی که ما اطلاع از آنها داریم اینطور بودند."
جای دیگر میگوید: "حضرت موسی یک شبانی بود. شبان حضرت شعیب بود مدتها. شبان یعنی چوپان و تنهایی مأمور شد که برود و قیام کند. منتها ایشان یک توقعی از خدای تبارک و تعالی کرد که برادرم هم باشد. آن وقت شد، «مثنی»، اول خودش بود قیام کرد، بعد برادرش هم همراهش و «مثنی» و «ابو فرقان» شد، «مثنی» و «فرادی» شدند دو نفر. اما در مقابل چه دستگاهی؟ در مقابل دستگاه فراعنه که الان هم آثارشان در مصر و آنجاها در قاهره و مصر آنجاها هست، آن آثار عجیب و غریبشان. ایستاد در مقابلشان تنهایی، بعد هم که یک نفر دیگر اضافه شد و آن عبارت از برادرش بود. بنیاسرائیل هم کاری از آنها نمیآمد جز شلوغکاری، چنانچه حالا هم همین جز شلوغکاری کاری از آنها نمیآید." قبل انقلاب هم این یکی مال ۱۷/۱۱/۵۷.
"حضرت موسی به اثر خودش از همین توده بلند شد و با فرعون معارضه کرد. من فرعون موسی را ایجاد کرد."
موسی از این مردم بود. فرعون هم هرچه جدیت کرد، لابد مثنوی را ملاحظه کردهاید. آن طولانی است. در اینجا بحث دارد، هرچند که خاص نشود. این شد و حضرت موسی از همین از همین تودهٔ مردم، از همین جمعیت بود و با یک عصا پا شد و اساس فرعون را به هم زد. نه فرعون موسی را درست کرد که مردم را خواب کند. موسی مردم را بیدار کرد که فرعون را از بین ببرد. این موسی است که تودهٔ مردم را، یک آدم شبان، عصا، راه افتاد، تودهٔ مردم را بیدار کرد بر ضد فرعون، نه فرعون موسی را درست کرد برای خواباندن آنها. موسی مردم را تجهیز کرد برای اینکه جلوی قدرتمندها را بگیرد. انبیا در تبلیغاتشان ابتدا یک بودند. موسی (علیه السلام) یک نفر، دو تا چیز هم اضافه شد، مثلاً وسطای راه هارون هم بهش عهد کرد، مثلاً یک گروه دو نفره زد. این محتوا را آنجا شیر کنید. با فرعون، بعد فرعون، لفت گروه."
امام میفرماید: "در قرآن بیشتر از همهٔ انبیا ذکر حضرت موسی شده است و تاریخ حضرت موسی در قرآن گفته شده است یک آموزش ارزنده به ترتیبی که حضرت موسی رفتار کرده است با فرعون. یک شبان بوده است با یک عالم قدرت و اراده و این بر ضد قدرت بزرگ فرعون قیام کرد و فرعون را از بین برد. تکیه بر قدرت الهی و توجه به مصالح مستضعفین در قبال مستکبرین که اولش فرعون بود، قیام بر ضد مستکبرین طریقه حضرت موسی بوده. حضرت موسی یک آدمی بوده شبان بوده. شبانی مدتها هم در خدمت حضرت شعیب بوده و شبانی او را میکرده است و از همان مردم عادی بوده است. در صورت به همین حضرت موسی که از توی همین جمعیت پا شد، همینها را تجهیز کرد بر ضد فرعون. فرعون موسی را درست نکرد برای اینکه تختش را حفظ کند. موسی مردم را برداشت رفت، تخت فرعون را به هم زد."
و هی امام این را توضیح میدهد و و هی هم اصرار دارد که مال همین طبقهٔ مستضعف است. «آها، اینجاست.»
"میگوید که: حضرت موسی هم یک شبان و یک عصا، از همین طبقهٔ مستضعف، این طبقه را بر ضد فرعون و بر ضد دستگاه طاغوتی برافراشت، اینها را برانگیخت بر ضد آنها."
جای دیگر میفرماید که: "حضرت موسی در مقابل فرعون قیام کرد و نظرش این بود که حق را مستقر کند و به هیچوجه در نظرش نبود تا خودش حکومت کند. موسی وضع زندگیش آن بود که یک شبان بود و یک عصا داشت و وضع شبانیاش هم آن وضع بود که تاریخ میگوید. آنوقت هم پا شد رفت سراغ بزرگترین قدرتی که در آن وقت بود و با او معارضه کرد و توجه به دنیا به هیچوجه نداشت."
باز هم برایتان بخوانم؟ جالب است. یک چند تا دیگر بخوانم. خیلی قشنگ است.
"امام میفرماید که بعضی از سفرایی که فقط بهخاطر آن متلک سیاسی که تویش است، این تکه را میخواهم بخوانم هوای امام خمینی. میگوید بعضی از سفرایی که پیغمبر اکرم به دربار سلاطین بزرگ آن وقت فرستاده بودند، اینها وقتی وارد شدند با شمشیر خودشان آن پارچهای که حریر بود زدند کنار. سفیر پیغمبر رفته با مثلاً هیئت حاکمهٔ فلان کشور صحبت بکند، دید یک پارچهٔ حریر جلوی او است. با شمشیر زد پارچهٔ حریر را پاره کرد. این شکستن آن دماغ فرعونی سلاطین آن زمان بود. مطلب بهنظر ساده میآید، لاکن مسئله اینطور نیست. اینها که رفتند یک اعراب سادهای بودند متعهد به اسلام بودند، از اول خواستند بفهمانند که وضع ما چیست و ما برخوردار از چه مکتبی هستیم و اینطور جلال و جمال و دستگاه به ما تأثیری نمیکند. بسیاری هستند که وقتی یک شخصیت خیلی بهنظر خودشان عالی را دیدند، دست و پایشان را گم میکردند و میکنند، خصوصاً در زمان قدرتهای بزرگ."
اینجا چیز کنی، منشن کنی اکانت کی را؟ آن بزرگواری که رئیسجمهور فرانسه میخندید با نخستوزیر. یک بحثی هم امام در مورد یهود و صهیونیسم دارد که ما وقت نشد در مورد اینها مفصل صحبت بکنیم. این هم یک بحث مفصلی است. ما حساب جامعهٔ یهود را از حساب صهیونیسم و صهیونیستها جدا میدانیم. آنها جز اهل مذهب اصلاً تعالیم حضرت موسی که تعالیم الهی بوده است و در قرآن بیشتر از همهٔ انبیا ذکر حضرت موسی شده است، تاریخ حضرت موسی در قرآن گفته شده است یک تعلیمات ارزنده به ترتیبی که موسی رفتار کرده است با فرعون، یک شبان بوده است با یک عالم قدرت و اراده. «خواندم.»
"بعد میفرماید که: طریقه حضرت موسی بوده و درست این معنا بر خلاف آن طرحی است که این طایفهٔ صهیونیستها دارند. اینها اتصال به مستکبر پیدا کردهاند، جاسوس آنها هستند، نوکر آنها هستند. بر ضد مستضعفین عمل میکنند، عکس تعلیمات حضرت موسی که از همین مردم عادی مثل سایر انبیا از همین مردم عادی بازار و کوچه و اینها اشخاص را برداشت و بر ضد فرعون و قدرت فرعونی قیام کرد. از مستضعفین حمله شد به مستکبر که آنها را از استکبارشان پایین بکشد؛ بر خلاف طریقهٔ این صهیونیستها که اینها با مستکبرین مربوط هستند و بر ضد مستضعفین عمل میکنند. تعریف امام از صهیونیسم این است."
"این مقدار از یهودیهایی که بازی خوردند و از اقشار عالم جدا شدند، آنجا شاید آنها الان پشیمان باشند از اینکه آنکه یهودی است و نمیخواهد غیر تعالیم عالی موسی را داشته باشد، پشیمان باشند از اینکه رفتهاند آنجا برای اینکه کسی که برود و ببیند اینها چه برنامه دارند و چه جور بیخود آدم کشی میکنند و چه جور اتصال به آمریکا و دیگر قدرتها دارند، این نمیتواند تحمل کند."
اصلاً امام! ما میگوییم آمریکا بد است چون با اسرائیل خوب است. امام میگوید اسرائیل بد است چون به آمریکا خوب است. خیلی نکتهٔ مهمی است. میگوید اینها چون تعلیمات موسی را گوش نکردند که باید روبروی مستکبرین بایستند که مستکبری یعنی آمریکا، برای همین اسرائیل بد است. این جوری بدند اینها. امام کلاً گادفادر پدرخوانده گذاشته آمریکا، چهارپایهٔ سیاسی ما که میگفتند آمریکا و اینها نه، فقط اسرائیل بد است، خیلی داستان، داستان جالبی است.
"چه جور اتصال به آمریکا و دیگر قدرتها دارند، این نمیتواند تحمل کند که یک طایفهای بهاسم اینکه ما از جامعهٔ یهود هستیم، بر ضد تعالیم حضرت موسی عمل بکنند. ما میدانیم که حساب جامعهٔ یهود غیر از حساب جامعهٔ آنهاست و ما با آنها مخالف هستیم و مخالفتمان بر این است که آنها با همهٔ ادیان مخالف هستند. آنها یهودی نیستند، آنها یک مردم سیاسی هستند که بهاسم یهودی کارهایی را میکنند و یهودیها هم از آنها متنفر هستند و همهٔ انسانها از آنها باید متنفر باشند."
یک بحث دیگری دارد امام در مورد همین طبقهٔ پایینتر. این قشنگ است، این را هم برایتان بخوانم. این مال کی است؟ مال ۳۰/۴/۵۸. میفرماید که: "در تمام ادوار..."
خیلی خیلی این را خوب گوش بده، ایمانت افزایش پیدا میکند.
"در تمام ادوار مؤمنین عبارت از این طبقهٔ مقابل مستکبرین بودند که آنها دارای قدرتهای فوقالعاده بودند. زمان حضرت موسی مؤمنین عبارت از یک دستهای بودند در مقابل فرعون و قدرتهای فرعونی. و در آیه میفرماید که از خودشان، از خود مؤمنین یعنی از این طبقهٔ پایین به اصطلاح، خداوند منت بر آنها گذاشته که از همین طبقهٔ مؤمنها که مؤمنها در همهٔ عصرها عبارت از همین طبقهٔ پایینتر بودند مقابل طبقات بالا بودند و این یک واقعهای است که قرآن میفرماید. واقعهٔ تاریخی است که قرآن میفرماید و در مقابل گوش و چشم و گوش همهٔ مردم که در آن عصر بودند و دیدند که چه بوده قصه. اگر چنانچه پیغمبر دستاورد آن مستکبرین بود، از آن طایفه بود، در مقابلش مردم میایستادند که نه، قرآن در اینجا خلاف واقع گفته است. از همین طبقه بهحسب تاریخ هم همینطور بوده است که حضرت موسی یک شبانی بوده است، شبانی میکرده است و همین شبان را چون لیاقت داشته است خداوند مبعوثش کرده است و در اسلام هم پیغمبر اسلام از قریش بوده، لاکن قریش آن ثروتمندهایشان و آن مستکبرینشان یک دسته بودند و این طایفهٔ پایینتر که خود حضرت میفرماید من هم شبانی کردم، یک موجودی بوده است که از طایفهٔ فقیر بوده است که اینها خود حضرت و عموهایش اینها فقیر بودند و لذا در یک وقتی حضرت فرمود که ابوطالب نمیتواند بچههایش را حفظ کند ما برداریم هر کدام قسمت کنیم. این برای این است. این بوده است که مال نداشتند و این طایفهٔ پایین را همیشه اینطور بوده که پیغمبران، این مردم مستضعف را، این طایفهای را که مستکبرین آنها را ضعیف میشمردند و میدیدند که شما چیزی نیستید در مقابل ماها، از همینها خداوند یکی را انتخاب میفرمود روی ذاتی که داشت."
یعنی خدا همیشه کلاً گرفته بود روی این طبقات ضعیف. همیشه میگفت پیغمبر باشند، پیغمبر انتخاب نمیکرد. حالا نمیدانم حضرت سلیمان داستانش چیست، در مورد ایشان من اطلاع خاصی ندارم که ایشان از اول طبقات بالا بود یا بعدها مثلاً طبقات جابهجا شد. حضرت سلیمان هم با اینکه شکوه ظاهری و اینها داشت، ولی آن حال و هوای حکومتش و اینها یک حال و هوای درویشی بود دیگر. یعنی حاکمیتش اصلاً ذرهای اشرافیت اطراف و اینها تویش نبود. بله، کاخ داشت، سلطنت عجیب و غریب داشت ولی روحیهٔ کاخنشینی نداشت. که این را هم شنیدید دیگر. پیغمبری بود که پدرش که کاخنشین بود، زنبیل میبافت. با زنبیلبافی حقوقش تأمین میشد. حضرت سلیمان هم که خب پسر داوود بود، از همین راهها تأمین معاش میکرد. خودش کار میکرد، پول حقوق حکومتی و اینها نمیگرفت. با صنایع دستی و اینها مثلاً زندگی میکرد. یک نکتهای است دیگر. آن روحیه را نگذاشته که آنجا روحیهٔ کاخ و تشکیلات. آن هم بههرحال وظیفه بود. در شرایطی بود، در موقعیت قرار گرفت، لازم بود، کارهایی داشت میکرد. بههرحال همیشه انبیا مال طبقات مستضعف بودند. امام هم روی این نکته خیلی تأکید دارد و آقا این این اول انقلاب خیلی، آنقدری که بنده دیدم و مطالعه کردم و اینها، فضایش خیلی گرم بود. الان اصلاً کلاً پوکیده و خوابیده و نابود شده. یعنی فضای اول انقلاب این بود که بالاشهریها چپچپ نگاه میکردند، با یک چشم خلاصه کنجکاوانه و حساسی نگاه میکردند. آرامآرام رئیس و رؤسا، بله امام رفت بالاشهر جماران. گفتند که آقا شما باید در تهران زندگی کنی. قم نباید بروی بهخاطر اینکه دمِ دست باشی. قلبت مشکل دارد، باید دم دست باشی. بیمارستان، دکتر. وسط شهر هم نباید بروی، هوا آلوده است، باید بالاشهر باشی. امام پرسوجو کرد که محلهٔ مستضعفنشین بالاشهر کجاست؟ گفتند جماران. آره، خیلی بله. روستا بود، جماران روستا بود. بله بله بله. تهران تمام میشد بعد خدمت شما عرض کنم که پاسداران و اینها دیگر ته تهران میشود. امام فرمود من میخواهم منطقهٔ مستضعفنشین بروم. همانجا هم تازه کرایهنشین شد امام، مستأجر شد. محله و کوچهای هم که امام رفت کلاً فضایش فضای پایینشهری و طبقات محروم بود دیگر. کمکم کمکم حال و هوا عوض شد. تهران و جماران افتاد سر شهر یعنی مرکز توجه قرار گرفت و بعد سرش جماران. اصل بزرگواری کنایه از متمولین آنجا آمدند دیگر، خلاصه داستانهایی شد و الان دیگر اصلاً کلاً غیر از جماران اصلاً تهران به حساب نمیآید. تهران کلاً حال و هوا عوض شد. بعد دیگر خب آنجایی که مینشینند، مینشستند. بعد دیگر وقتی که کسی خودش بالاشهری شد که دیگر نمیتواند روبروی طبقهٔ بالای شهری درآید. بعد دیگر میشود نمایندهٔ بالاشهریها. بعد دیگر پایینشهریها از ساختار انقلاب میافتند بیرون. الان غریبههای انقلاب، پایینشهریها. الحمدلله بهلطف خدا هنوزم آنجور فضا غالب نشده. رهبر عزیزمان سادهزیست و این فضا را تا حد زیادی حفظ کرده. ولی بههرحال در فضای خصوصاً این دولتهایی که حالا میخواهم بعضیهایشان اشاره بکنم، با صراحت این خیلی پررنگ شد. شما ببینید یک دولتی واسه دولت قبلی، همه مسئولین لواسان بودند یا ولنجک بودند یا خانههای چند صد متری. نمایندهٔ قشر مستضعف است؟ این اصلاً درکی دارد از طبقات پایینشهر؟ پایینشهر تهران خودش بالاشهر خیلی از شهرهاست. خانه میخواستیم اجاره بکنیم برای مؤسسه، تهران زیر مثلاً ماهی ۱۲ میلیون اصلاً خانه پیدا نکردیم. در پایینشهر. خانهٔ ۵۰ متری پایینشهرش خودش ۱۰ تا بالاشهر جای دیگر است. آنجا بالاشهر است. بعد بالای بالاشهر است. داخلی و خارجی.
"امام چی میفرماید: درست عکس آن تبلیغات سوئی که میشود و میخواهند مردم را از ادیان منحرف کنند، درست عکس آنها میگویند که پیغمبرانِ مستکبرین بودند درست کردن برای اینکه مردم پایین را، کارگر را، صنعتگر را، زارع را، اینها را با موعظه و اینها خواب کنند و اغفال کنند، وعده بدهند و آن بزرگترها بچاپند مردم را و به الهام حرفی نزن و برای این وعدهها و حال آنکه بهحسب تاریخ، تاریخ اسلام هم که نزدیک است به ما، تاریخ دیگر هم که منقول است، اینها از این طایفه تجهیز میکردند انبیا مستضعفین را در مقابل مستکبرین. نه مستکبرین را درست میکردند که خواب کنند اینها را. مستضعفین را بیدار میکردند که بر ضد مستکبرین قیام کنند. قیامهای انبیا همیشه اینطور بوده که یکی از بین خود اینها، از بین خود این مؤمنین که طبقهٔ پایین بودند، از خود همین مردم پایین یکی انتخاب میشد برای اینکه تبلیغ و یکی از کارهایشان این بود که همین جمعیت مستضعف مقابل مستکبر را تجهیز میکرد با تبلیغاتی که میکرد، مهیا میکرد، تجهیز میکرد بر ضد آنها؛ برای منافع خودشان درست نمیکردند. این مستضعفین بودند که از میان آنها یکی پا میشد و خداوند او را انتخاب میکرد و بر ضد مستکبرین قیام میکرد. موسی بر ضد فرعون و رسول اکرم بر ضد قریشی که آن وقت همهچیز دستشان بود."
مطلب دیگری در مورد خدمت شما عرض کنم که این قضیهٔ مستکبرین و مستضعفین یک بحثی را مرحوم علامه طباطبایی دارد در المیزان جلد ۳ صفحهٔ ۱۴۷. این هم مطلب قشنگی است. این را هم بخوانم برایتان. هنوز مطلب که میدانی خیلی ماند از مطالبمان. خیلی خیلی ماند. خیلیهایش را نگفتیم حالا دیگر وقتی انشاءالله فرصت شد.
یک عبارتی دارد علامه، این هم خیلی جای دقت دارد. میفرماید: "و من الضروری ان النبوة منذ اقدم عهود ظهورها" و از ضروریات است که نبوت از قدیمیترین دوران ظهورش. مطلب واضحی است که نبوت از آن قدیمیترین دورانهایی که شکل گرفته: "مردم را دعوت به عدالت و تمنعهم عن الظلم" مردم را از ظلم منع میکرد. خوب دقت کنید، عبارت امام خمینی بود برای عموم، عبارتهای علامه طباطبایی برای خصوص؛ عبارات فنی و دقیق. البته جفتش هویتش، محتوایش یکی است ولی این فنیتر است، همچین تخصصی است. "و تبین لهم الی عبادة الله و تسلیم له" و به آنان عبادت خدا و تسلیم شدن در برابر او را نشان میداد. مردم را تشویق میکرد به عبادت خدا و تسلیم برای خدا. نبوت این کارها را دعوت به عدل میکند، منع از ظلم میکند، تشویق میکند به ایمان و عبادت و تسلیم. "و نهی" میکند و "تنهاهم عن اتباع الفراعنة الطاغین" و آنان را از پیروی فرعونهای طغیانگر نهی میکردند، مردم را نهی میکند از اینکه دنبال فراعنهٔ طغیانگر و "و النمارید المستکبرین المتقلبین" و نمرودهای مستکبر و متقلّب با غین زورچه پونم. "و لم تزل هذه الدعوة بین الامم قرون متراکمة جیلا بعد" و این دعوت پیوسته در میان ملتها، قرنها پشت سر هم و نسل به نسل ادامه داشته است. این آقا از اول بوده و تا الان هم هست و همینجور پشت هم در همهٔ قرنها این داستان بوده و هست. داستان نبوت این است. آمده، گفته عدالت آری، ظلم نه. بندگی خدا آری، بندگی فرعون و نمرود نه. هر امتی آمد همین بود. یک وقتهایی توسعهاش بیشتر بود، یک وقتی کمتر، بهحسب اینکه بعضی امتها، بعضی دورانها اقتضای بیشتری داشتند. "و محال است و من المحال ان یلبث مثل هذا العامل القوی بین الاجتماعات الانس قرون المتمادی و هو منعزل عن الافر خالن عن الفل" و محال است که چنین عامل قدرتمندی در میان اجتماعهای انسانی قرنهای متمادی باشد و از افراد و کارها جدا باشد. نمیشود که همچین چیزی بوده باشد و هیچ اثری هم در جامعه نداشته باشد، این همه دورانهای طولانی نبوت این بوده باشد اثری در جامعه نداشته باشد و کارکردی نداشته باشد.
بعد میفرماید که قرآن حکایت کرده این را در بسیاری از مطالب خودش و وحی که نازل شده بر انبیا. مثلاً حضرت نوح گفته بود که آقا: "رب انهم عصونی و اتبعو من لم یزد ماله الا خسرا" نوح گفت: پروردگارا! آنان از فرمان من سرپیچی کردند و از کسانی پیروی نمودند که ثروت و فرزندشان جز زیانکاری بر آنان نیفزود. حضرت نوح گفت خدایا اینها حرف من را گوش نمیدهند، دنبال یک کسی راه افتادهاند که او مال و بچه دارد ولی مال و بچهاش فقط خسارت برایش به بار میآورد. یعنی بهجای اینکه از تعبیر فرعون بکند، تعبیر به چی کرد؟ او که مال و ولد دارد ولی مال و ولدش فقط خسارت به جا میآورد. "فمثُلَ وَمَکَرُوا مَکْرًا کُبَّارًا" پس مکر بزرگی به کار بردند. دنبال کسانی راه افتادند که اینها مکررهای گندهگنده میکنند. "و قالوا لاتذرن آلهتکم" و گفتند: هرگز خدایانتان را رها نکنید. به اینها میگویند که آقا، الهه خودتان را رها نکنید، سفت بچسبید، حمایت کنید. و همچنین آن چیزی که واقع شده بین نوح و بین بزرگان قومش، جدالی که کردند یا بین بعضی انبیا با اقوامشان، مثلاً "قالوا أنؤمن لک و اتبعک الاولون" گفتند: آیا ما به تو ایمان بیاوریم، در حالی که فرومایگان از تو پیروی کردهاند؟. "آدم پاپتی گداگشنه بدبخت بیچاره." "و ما علٍمی بما کانو یعملون" این حساب هم "الا علی ربی" من درباره اعمالشان اطلاعی ندارم حضرت جواب این... حالا پیغمبر حضرت ابراهیم بود در جوابشان گفت یا حضرت نوح بود، حضرت نوح در جواب گفتش که آقا، حساب اینها با خداست. تو ببین، خیلی نکتهٔ لطیفی است. تو از کجا فهمیدی که اینها بدبخت بیچاره و ندار ناچیزند؟ ناچیز بودن پیش خدا معلوم میشود. "إن حسابهم الا علی ربی لو تشعرون" اگر شما شعور داشتید میفهمیدید که حسابشان تنها با پروردگار من است. اگر شعور داشتید میفهمیدید که آنجا پیش خدا با حساب و کتاب الهی معلوم میشود که کی بالا است، کی پایین است. طبقات بالا و پایین آنجا واقعی است، اینجا همش بازی. "یاهود به قومش میگفت: اتبنون بکل ریٍ آیة تعبثون؟" آیا بر هر بلندی نشانه و بنایی از روی بیهودگی میسازید؟ دشتی، یک باغی، زمینی پیدا میکنیم یک علم، یک برجی میسازیم که تویش کیف و کثافتکاری و "و تتخذون مصانع لعلکم تخلدون" و کاخهای عظیم و محکم میسازید به امید آن که همیشه بمانید؟ تکنولوژی و صنعتتان را به استخدام گرفتید فکر میکنید با اینها به خلود میرسید، ابدی میشوید. "و اذا بطشتم بطشتم جبارین" و هرگاه چنگ انداختید، همچون جبّاران چنگ میاندازید. هرجا میخواهیم ورود کنید، دیکتاتورمآبانه ورود میکنید. "یا صالح میگفت: فلتصبروا و اتبعون و لا تطیعوا امر المصرفین." پس از خدا بترسید و مرا اطاعت کنید، و از فرمان اسرافکاران پیروی نکنید. صالح میگفت حرف من را گوش بدهید، تقوا داشته باشید، حرف من را گوش بدهید، حرف مصرفین را گوش ندهید. مصرفین کیان؟ "الذین یفسدون" آن کسانی که فساد میکنند با آن توضیحات مفصلی که در این جلسات داریم، خیلی مطالب انشاءالله روشن شد. "مصطفی اونایی که فساد میکنند تو زمین، اصلاح نمیکنند."
بعد علامه میفرماید که اینجایش خیلی قشنگ است. اجازه بدهید دو تا پاراگرافش را بخوانم، تمام میشود. میفرماید که: "حضرت موسی قیام کرد برای دفاع از بنیاسرائیل و معارضه با فرعون در سیرهٔ جارحهٔ ظالمهای که فرعون در برابر جور و ظلم فرعون ابراهیم، قبل از موسی هم کسی نهضت به پا کرد. حضرت ابراهیم برای معارضه با نمرود بعد موسی، کی نهضت به پا کرد؟ عیسی و سایر انبیا بنیاسرائیل."
حالا عبارت، عبارت خوب دقت کنید. جمعبندی بحث دارد تمام میشود. یک جمله است. علامه غوغا کرده با این جمله: "میفرماید که همهٔ اینها آمدند با کیا درگیر شدن؟ "فی معارضة مطرفی اعصارهم" در معارضه با متعهدان هر عصر از پادشاهان و بزرگان با مترفین، مترفین اعصارشان. همهٔ اینها با یک گروه درگیر بودند: مترفین روزگار خودشان، "من الملوک و العزما" از پادشاهان و بزرگان چه بین پادشاهان، طبقهٔ بالایی. "و تقبیح سیرهم الظالمة" و سرزنش سیرت ظالمانهٔ آنها. آمدند گفتند این سیرهها و این مدلی که شما دارید فاسد است. روبروی مرفهین بیدرد و مطرفین و طبقهٔ حاکم و طبقهٔ پولدار و بالاشهریها درآمدند. "و دعوت الناس الی رفض طاعة المفسدین و اتباع طاغین" و دعوت مردم به رد اطاعت مفسدین و پیروی نکردن از طاغیان. آمدند به مردم گفتند آقا حرف اینها را گوش ندهید. دنبال طاغوت و طاغیان راه نیفتید. مفسدین را اطاعت نکنید.
بعد دیگر جمعبندی نهایی را الله خداوند میفرماید که: "قرآن هم آقا همینو گفته. مردم را دعوت کرده به اینکه کنترل کنند از طاعت افساد و زیر بار زور نروند." و گفته: "عواقب ظلم و فساد و عدوان و طغیان چیست؟" چه علامه فقط یک دسته از آیات را در این بحث میخواند. تمام. "قال تعالی: الم تر کیف فعل ربک" مگر ندیدی پروردگارت با قوم عاد چه کرد؟ تفسیر سورهٔ فجر نیستها! در جلد ۳ دارد این را میگوید. عصارهٔ حرف انبیا همین آیات سورهٔ فجر است. مدل کار اسلام هم همین است. آمده گفته روبروی اینها بایستید. روبروی طاغوت بایستید. زیر بار ظلم نرو. طغیان نکن. نکن. فساد نکن. روبروی فساد بایست. روبروی مفسدین بایست. حرفشان را گوش نده. خلاصهی حرف انبیاست که همه را در یک آیات، در یک مجموعه از آیات جمع کرده سورهٔ مبارکهٔ فجر و فرمود: "الذین اجاب السخر بالواد و فرعون و تاد الذین طغوا فی البلاد فکثروا فیه الفساد فصب علیهم ربک سوط عذاب ان ربک لبمر" همان کسانی که سدّی عظیم در وادی (یمن) ساختند و فرعون، صاحب سپاهیان (قدرتمند) و قوم ثمود که در شهرها طغیان کردند و در آنها فساد فراوان به پا داشتند، پس پروردگارت بر آنان تازیانهٔ عذاب را فرو ریخت. به یقین پروردگارت در کمین است.
خدا را شکر میکنیم که توفیقی حاصل شد با این جلسه. تعداد جلساتی که برگزار شد و ضبط شد، شد ۷۲ جلسه. سورهٔ مبارکهٔ فجر، سورهٔ امام حسین (علیه السلام) بود. به لطف خدا امسال ۷۲ جلسه به یاد ۷۲ شهید کربلا، ۷۲ تن کربلا برگزار شد. حدود ۷۰ ساعت هم بحثهایمان شد. بیشتر میشود، کمتر میشود، حالا همان حدود. انشاءالله انشاءالله که مورد قبول واقع شده باشد این مباحث و سبب این باشد که هم انس و ارتباطمان با قرآن تقویت بشود و انشاءالله قلب و جانمان پیوند پیدا بکند با این معارف. به اهل معارف بشویم. جامعهمان انشاءالله قرآنی بشود و انشاءالله از دریچهٔ قرآن با اهل بیت ارتباط برقرار بکنیم. ما البته این سبک بحثی که داشتیم، انشاءالله به زودی از هفتهٔ بعد، از جمعهٔ بعد انشاءالله سورهٔ مبارکهٔ جمعه را انشاءالله در تهران آغاز خواهیم کرد. با محوریت اینجا محوریت امام حسین (علیه السلام) بود، آنجا محوریت امام زمان (ارواحنا فداه) انشاءالله که جای بحث امام زمان واقعاً خالی بود. حالا انشاءالله توفیق باشد جمعه به یاد حضرت بقیهالله الاعظم باشیم و آنجا با محوریت امام زمان و حکومت امام زمان انشاءالله. بعد حالا دیگر مباحث مربوط به یهود و این قضایا را انشاءالله باز آنجا مفصلتر میپردازیم. انشاءالله که خدای متعال به همهٔ ما توفیق بدهد و این حرکت انشاءالله مقبول درگاه الهی باشد و همهٔ عزیزانی که در جلسات حضوری شرکت کردند، چه تهران چه مشهد، خدا انشاءالله خیر دنیا و آخرت بهشون بدهد. همهٔ عزیزانی که این جلسات را گوش دادند، نظر دادند بر کیفیتش، انشاءالله خداوند متعال از همگی این عزیزان قبول بکند و انشاءالله که توفیق باشد و بتوانیم این ارتباط با قرآن را داشته باشیم. خدایا در فرج آقا امام زمان تعجیل بفرما. قلب نازنینش را از ما راضی بفرما. عمر ما را نوکر حضرتش قرار ده. نسل ما را نوکران حضرتش قرار ده. اموات علما، شهدا، فقها، امام راحل، علامه طباطبایی، حقوق زوال ارحام الساعه کسانی که حقوقشان ضایع شده است. سر سفرهٔ با برکت نبی اکرم میهمان بفرما. خدایا عاقبت ما را ختم به خیر بفرما. شر ظالمین و طاغین را به خودشان برگردان. نابودی فراعنهٔ زمان ما را به دست ما محقق بفرما. خدایا رهبر عزیزمان را حفظ و نصرت عنایت بفرما. هرچه گفتیم و صلاح ما بود و هرچه نگفتیم و ما میدانی برای ما رقم بزن. بانبی و آله، رحم الله من قرأ الفاتحه مع الصلوات.
در حال بارگذاری نظرات...