این جلسات یک روایت پرکشش از تاریخ و آینده را ترسیم میکنند؛ از ورود اهلبیت(ع) به شام و فتنههای بنیامیه تا نقشههای صهیونیسم و آرماگدون . در ادامه، جایگاه شام و بیتالمقدس در روایات آخرالزمانی و پیوند آن با مقاومت امروز ملتها تحلیل میشود . نقش ایرانیان بهعنوان «قوم سلمان» و فرماندهان سپاه امام زمان(عج) به تصویر کشیده شده و فرهنگ مقاومت بهعنوان رمز بقا معرفی میگردد . پیام پایانی روشن است: تاریخ به پیچ بزرگ خود نزدیک میشود و این امت باید با ایمان، ولایت و جهاد، مسیر ظهور را هموار کند
* اورشلیم؛ مهمترین شهر دنیا در زمان حاضر و محل درگیری بین ادیان [5:41]
* اهمیت قبةالصخرة نزد یهود؛ محل قربانی هابیل و قابیل و ذبح حضرت اسحاق (علیهالسلام) [8:01]
* فتح اورشلیم توسط مسلمانان در سال 15 قمری و ساخت قبةالصخرة [11:43]
* تخریب مسجدالاقصی و ساخت مجدد معبد سلیمان؛ مسئله اصلی اسرائیل در زمان حاضر [18:55]
* نژادپرستی و برتر دانستن خود در بین یهودیان؛ عامل رویگردانی مردم دنیا از ایشان [24:16]
* تصرف منطقه شام توسط کوروشکبیر در دوره هخامنشیان؛ تطابق ذوالقرنین با ایشان [27:52]
* غزه؛ کهنترین شهر در تاریخ و نقطه درگیری هخامنشیان با اسکندر [31:55]
* خراب شدن فرهنگ فلسطینی در زمان حکومت یونانیان [34:52]
* ترک امربهمعروف و نهیازمنکر؛ عامل لعن شدن قوم بنیاسرئیل [37:22]
* تخریب مجدد معبد سلیمان در سال 70 میلادی توسط لشکر روم [39:25]
* حمله روم به اورشلیم و کشتار یهودیان؛ پایان حکومت یهود بر شام تا به امروز [43:57]
* ایلیا، نام مسیحی و تاریخی شهر اورشلیم [45:00]
* نهم آو (ماه پنجم عبری)؛ نکبتترین روز یهودیان و روز عزاداری ایشان [48:08]
* بن زکّای؛ موسس حوزه علمیه یهودیان و احیاگر ایشان [52:15]
* حمله ساسانیان به حکومت روم و پادشاهی مجدد ایرانیان بر اورشلیم [59:07]
* شهادت فرستادهای مسیحی در شام در حالی که سر امام حسین (علیهالسلام) را به آغوش داشت [1:04:05]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد; اللهم صل علی محمد و آل محمد؛ و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسّر لی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
خب این شبها محضر عزیزان بودیم با بحثی که در مورد شام، منطقه شام داشتیم؛ گذشته و آینده. خب این مباحث را پی گرفتیم. مباحثی هم هستش که به هر حال مخاطب خودش را دارد؛ یعنی بعضیها به شدت از بحث استقبال میکنند و بعضیها هم به شدت خسته میشوند از این جور بحثها که معلوم نیست مثلاً حالا به چه دردمان میخورد که تقریباً شاید هر دو طیف را هم داشتیم در این شبها. ولی خب این عزیزانی که الان هستند، بخش عمدهایشان و اکثریت مطلقشان رفقاییاند که با هیجان بحث را پیگیری کردهاند تا امشب. عزیزی دیشب برگهای داد به ما که فکر میکنم از خواهران محترمه بودند که خیلی استقبال کرده بودند، حالا محبت داشتند و اینها. فرمودند که منابعی معرفی بشود برای مطالعه.
منبع خاصی بنده سراغ ندارم برای این بحث و کتابی ندیدهام با این موضوع به این صورتی که دارد بحث میشود. مجموعهای از مباحث مختلف، حالا انشاءالله رفقا برنامهاش را دارند که مباحث را حالا تبدیل به جزوه و کتاب و اینها بکنند. بعضی مطالب هم که من به صورت سرفصل میگویم برای این است که رفقا که بعداً میخواهند اینها را تدوین بکنند، این سرفصل یادشان باشد که در بحث کار بشود رویش. بعضی مطالبی که فقط میگویم و رد میشوم از این باب است که توی فهرست رفقا گم نشوند و بعداً تحقیقاتش انجام بشود.
خب، بعضی کتابها مثلاً تاریخ فلسطین را، تاریخ شام را، بعضیها تاریخ انبیا را گفتهاند؛ کاملاً متفاوت، اینکه آقا تو این منطقه چه اتفاقاتی رخ داده. بعضیها هم گفتهاند که انبیایی که بودند، مثلاً حضرت داوود، حضرت سلیمان. بعضی هم تاریخ امت را گفتهاند؛ بنیاسرائیل را مثلاً گفتهاند. بعضی مباحث قریش را جدا بحث کردهاند، در حالی که بحثهای قرآنیاش بسیار مهم است. در این مباحث ما سعی کردهایم به هر چهار تای اینها، آنقدری که حالا خدای متعال توفیق بدهد و در حد توان کممان بپردازیم که خب از این جهت به هر حال بحث پرچی، چه باید بگوییم، پرمطلب، به هر حال عقبهای دارد دیگر این بحثها که برای جمع شدنش و اینها. خود ما که خب با اشتیاق دنبال این مطالب میرویم، ولی حالا عرض کردم ممکن است که هر کسی به این نحو با آن ارتباط برقرار نکند؛ ولی خب مباحث، مباحث خیلی مهمی است. عقب ماجرا معلوم میشود، جلو و آینده داستان.
فردا شب، انشاءالله که شب آخر این دهه است. گفته بودیم که این دو شب آخرش را به بحث سفیانی برسیم؛ خب چون یک پنج شب هم اضافه شد به جلساتمان، بحث سفیانی انشاءالله میرود توی آن پنج شب. فردا شب که شب آخر این دهه است، انشاءالله یک کمی در مورد خود یهود و آینده یهود عرض بکنم. در مورد اسرائیل یعنی رژیم صهیونیستی و دولت اسرائیل این هفتاد هشتاد سال اخیر. پنج شب مال این جلسه نیست، پنج شب مال جلسه دیگر است، ولی این بحث را آنجا ادامه میدهم. عرض کردم چند شب پیش، حالا انشاءالله فردا شب بحث اسرائیل را عرض بکنم و آینده اسرائیل را، یعنی بحث ظهور را لااقل یک بحث آخرالزمان در این دهه مطرح بکنیم که یهودیان و رژیم صهیونیستی و دولت یهودیها قبل از ظهور چه وضعی خواهد داشت؟ در شام ظهور امام زمان، مردم یهود و حکومت یهود چه تأثیری خواهد داشت؟ انشاءالله فردا شب عرض خواهم کرد.
امشب یک دور دیگر خیلی سریع بعضی مباحث از ابتدا را مرور خیلی سریع داشته باشم تا به بحث روم که دیشب بهش رسیده بودیم، برسیم. ما منطقه اورشلیم را عرض میکردیم؛ اورشلیم همین منطقهای که الان دقیقاً دو تکه است؛ محل دعوای اصلی اسرائیل و فلسطین همین شهر اورشلیم است. این منطقه اورشلیم الان دو تا استان است. یک استان اسرائیلی است به نام استان اورشلیم و یک استان مسلمانی و فلسطینی به نام استان قدس. دقیقاً محل اصلی دعوا خود مسجدالاقصی است و در مسجدالاقصی نقطه اصلی دعوا قبةالصخره است. یک عکسی که هی میگذارند: مسجدالاقصی، مسجدالاقصی، گنبد طلایی که در حرم هم یک صحن زدهاند به نامش، این مسجدالاقصی نیست؛ این قبةالصخره است. مثل اینکه مثلاً عکس کعبه را نشان بدهم بگویند مسجدالحرام، این کعبه است، مسجدالحرام نیست. به مجموعه این فضا میگویند مسجدالحرام. مسجدالحرام خیلی بزرگ است، یک تکهاش کعبه است. یا مثلاً حرم امام حسین با ضریح امام حسین؛ حرم امام حسین خیلی فضاهای زیادی دارد. یا حرم امام رضا خیلی فضاهای زیادی دارد؛ یک تکه از حرم امام رضا ضریح امام رضا است، ولی بخش اصلی حرم همان ضریح است. بخش اصلی مسجدالاقصی همین قبةالصخره است.
اسرائیل را که فردا شب میخواهم عرض بکنم، یک اشاراتی الان بکنم که بحث تاریخیاش را باز بهش وارد بشویم. ببینید، الان شهر اورشلیم مهمترین شهر دنیاست. هیچ شهری اینقدر محل دعوا نیست. هیچ شهری اینقدر اهمیت ندارد و هیچ شهری محل دعوای اصلی ادیان در این دنیا الان نیست. مقدسترین شهر ادیان هم هست. حالا برای ما مسلمانها البته نه، شهر اولمان نیست، خوب است، در جمله شهرهای اول، ولی برای مسیحیها و یهودیها شهر اولشان است. برای یهودیها چرا؟ برای صخره را اینها میگویند که اساساً دنیا از اینجا آغاز شده است. ازش تعبیر میکنند به ناف دنیا. میگویند چطور بدن انسان از ناف شروع میشود؟ بند بچه، ناف فلان جاست. شنیدهاید نافش مرکز فلان، ناف یعنی این دیگر؛ یعنی مهمترین بخش بدن. میگویند دنیا نافش قبةالصخره است. کی میگوید این را؟ یهودیان میگویند عالم از اینجا، دنیا از اینجا شروع شده است، زمین از اینجا شکل گرفته است، در حالی که این غلط است. ما چه میگوییم؟ از کعبه است. دحوالارض. میگویند زمین از اینجا شکل گرفت. و قبةالصخره را از جهات مختلفی اهمیت قائلند، یکیاش همین است.
یکی دیگرش این است که میگویند آقا قربانی هابیل و قابیل روی همین صخره بوده است و میگویند ذبح ابراهیم هم همین صخره بود که آنها میگویند ذبح کی بوده؟ اسحاق. پس بحثهای قبلیمان به یک دردی خورد. آنها میگویند که از این جهت برایشان مهم است. اینجا جایی است که آنها میگویند اسحاق را ابراهیم روی این صخره ذبح کرد. غلط است، اسماعیل را ذبح کرد. اینجا نبود. من از این جهت برای اینها خیلی مهم است. مسلمانها میگویند که آقا اینجا محل عروج پیغمبر، معراج از بیتالمقدس. یهودیها میگویند اینجا دیوار ندبه است؛ تنها بازمانده از معبد سلیمان. البته معبد بازسازی شده سلیمان دیگر؛ چون معبد سلیمان که دو دفعه کامل خراب شد، بلکه شهر اورشلیم هم خراب شد. شهر اورشلیم تا حالا ۵۰ بار تخریب شده است. دو بار به صورت کامل خراب شده است. دوباره آمدهاند شهر را از نو بنا کردهاند و اسکلتش را بالا آوردهاند و حدود همین منطقهای که بلد بوده است را الان قبةالصخره [که] دقیقاً قبةالصخره که نیست، حدودش را گفتهاند بر اساس احتمالات و شواهد و اینها. اینها میگویند که تابوت عهد زیر قبةالصخره است. آنجا است. البته کندهاند، پیدا نکردهاند. اصلاً داستان کندهکاری و این داستانهایی که توی مسجدالاقصی درست کردهاند، همهاش به خاطر همین تابوت است. میگویند که باید مسجدالاقصی خراب بشود. حالا عرض میکنم چون مسلمانها آمدهاند روی همان معبد سلیمان که خراب شده بود البته دیگر توسط رومیها که عرض میکنم تاریخش، مسلمانها آمدهاند همان منطقه را مسجد ساختهاند بعد از فتحش، و اینها هم البته حدودی بررسی کردهاند.
جاهای مقدسی هم داریم به عنوان مسجدالاقصی یادداشت کردهام برایتان چون مهم است. گنبد طلایی است، شش ضلعی است. آن خود مسجدالاقصی که بهاصطلاح [مسجدِ] مسیحیان زیر خود همین عرض میکنم. بله، حالا بحث یهودیها را داشتم میگفتم. مسیحیهاش را هم میرسم. عرض کنم که سال ۱۵ هجری قمری که مسلمانها بیتالمقدس را فتح کردند که به میلادیاش میشود سال چند؟ ۶۳۸ میلادی. اینها را داشته باشیم، مهم است. سال ۱۵ هجری قمری. الان ما سال قمری دیگر، الان سال چند قمری هستیم؟ ۱۴۴۶. سال چند میلادی هستیم؟ ۲۰۲۴. سال ۱۵ قمری که میشود سال ۶۳۸ میلادی، مسلمانها اورشلیم را فتح کردند، کلاً منطقه را گرفتند. ۵ سال بعد رحلت یا شهادت پیامبر اکرم. اوایل حکومت خلیفه اینها آمدند و اماکن را و مناطقی که بود را بر اساس شواهد و مختصاتی که بود، دوباره بازسازی کردند. این مسجد و اینها ساختهاند. مسجدالاقصی را اینها ساختهاند. قبةالصخره را اینها ساختهاند با مدل اسلامیشان. ساختند، مسجد ساختند. مسجد ششضلعی ساختند. هیچ مسجد ششضلعی هم در دنیا غیر از این ما نداریم. قبةالصخره. آمدهاند یک بابُ التوبه گذاشتهاند، گفتهاند اینجا محل توبه حضرت داوود است که قرآن اشاره کرده است به توبه حضرت در [یک] سوره. یک بابُ السکینه گذاشتهاند، گفتهاند اینجا محراب حضرت مریم بوده است. این را مسلمانها گذاشتهاند. دقت بکنید. مسلمانها بابُ السکینه گذاشتهاند.
مسیحیها آنور اورشلیم رفتهاند، اینور اورشلیم که بیتالمقدس است، دعوای مسلمانها و یهودیهاست. آنور اورشلیم دعوای مسیحیهاست. باز آن مسیحیها با مسلمانها سر آنجا دعوا دارند که میگویند قبر حضرت عیسی علیهالسلام اینور اورشلیم دعوای مسلمانها و مسیحی است، ولی باز هم مسلمانها که ساختهاند. ببین چه فرهنگ مترقیای. بابُ السکینه ساختهاند به نام حضرت مریم، گفتهاند که اینجا محلی بود که ملائکه به مریم وحی کردند که خدا به تو بچه... محراب حضرت مریمم اینجا عبادت میکرد. مسجدالاقصی موقع زایمان بیرونش کردند. امیرالمؤمنین فرمود: فضیلت من به عیسی همین بس که مادر او مدت این همه سال در مسجد محل عبادت بود، موقع زایمانش که شد بیرونش کردند، بیرون. مادر من بیرون کعبه بود، بردندش داخل کعبه، زایمان کرد داخل کعبه، نه مسجدالحرام. نکته دارد. پس یکم بابُ السکینه، یکی دیگر محراب حضرت زکریاست که گفتهاند آنجا بشارت تولد یحیی را [به] زکریا [دادند]. مزار حضرت مریم نزدیک بیتالمقدس، کوههای زیتون. یک کلیسایی دارد. پایین آن کلیسا، زیرزمینش یک حالتی دارد. فیلمهایش هم هست اگر نگاه کنیم که گفتهاند این قبر حضرت مریم سلاماللهعلیها است. آنور اورشلیم عرض کردم قبر به ادعای اینها قبر حضرت عیسی علیهالسلام است که این را هم رومیها آمدهاند کشف کردهاند. یک راهی هم دارد از بیتالمقدس، از مسجدالاقصی [به] قبر حضرت عیسی به ادعای اینها. قبر حضرت عیسی که البته اینها میگویند عیسی در این قبر نیست. سه روز فقط در قبر بوده است. خیلی هم برایشان مقدس است. آن جمعهای که میگویند عیسی کشته شده است تا یکشنبهاش سه روز در قبر بوده است. مراسم خاصی دارند. چراغی دارد، شمعی دارد. آن چراغ هم میگویند آن جمعه خاموش میشود. اعتقاداتی دارند و آن چراغ، روغنش یک چیز بسیار متبرکی است در بین مسیحیها تا جایی که مارکوپولو وقتی داشت میرفت اورشلیم، پدرومادرش بهش گفتند یک مقدار از آن روغن آن شمع برای ما بیاور. چرا؟ در روضه به این نکته انشاءالله اشاره خواهم کرد. قضیه کلاً فضای مسیحیت، فضای بسیار تبرکی است. اسم مسیح هم از مبارک میآمد دیگر. خیلی فضای تبرکشان زیاد است. روضهای دارد. امشب عرض میکنم اینها هم شد داستانشان.
قبر حضرت عیسی بنا به اعتقاد خودشان را از مسجدالاقصی تا قبر حضرت عیسی یک راهی است. اسمش را گذاشتهاند راه اندوه. اسمش را گذاشتهاند راه اندوه و پیادهروی هم میکنند آن تکه را به سمت قبر حضرت مسیح. پیادهروی اربعینشان! ۱۰۰-۲۰۰ متر پیادهروی میکنند. بله، مسیح. خدمت شما عرض کنم که مسلمانها که اینجا را ساختند، آن دیوار ندبه را که اینقدر برای اینها مهم است و میگویند تنها بازمانده معبد سلیمان است که البته عرض کردم در بازسازیاش دیگر. حیاتیترین و ناموسیترین چیز یهودیهاست در این عالم. هیچ چیز دیگر به ارزش این ندارند دیگر. مسلمانها آمدهاند گفتند که بابا این دیوار ندبه نیست، این دیوار براق است. براق دیگر چیست؟ گفتم پیغمبر ما که میخواست این را بیشتر مال اهل سنت [است]. اصلاً شیعه خیلی به مسجدالاقصی از این جهت میگوید به امام صادق: مسجدالاقصی خیلی فضیلت دارد. آره، مسجد سوممان است دیگر. معادل هزار رکعت در مسجدهای دیگر. معادل مسجدالحرام نمیشود. بعد تازه به ما گفتهاند که نماز در مسجدالحرام که معادل با چند هزار رکعت نمازهای جاهای دیگر است، نماز بالا سر امام حسین معادل چند هزار رکعت در مسجدالحرام [است]. نمک کربلا داریم، خوب است.
میخواست [پیامبر] از کوفه برود شام، محل معراج پیغمبر است. آن دیوار براق را میگویند که اهل سنت برایشان خیلی مهم است. مسجدالاقصی بعد کعبه، میگویند که اینجا جایی بود که پیغمبر با اسبشان که این مسافت را زمینی رفتند تا مسجدالاقصی، اسبشان را به آن دیوار بستند. براق، اسب پیغمبر. این دیوار براق است. اسب پیغمبر اینجا بوده است. امروز کله میزنم به جایی که پیغمبر ما اسبشان را بستهاند. خلاصه این داستان دعوای سر اورشلیم الان هم اساسیترین چیز توی این دعوا و جدال اسرائیل و فلسطین هم امروزش هم توی هفتاد هشتاد سال اخیر، اساساً در این دولت اسرائیل و بازگشت اسرائیلیها به فلسطین، مسئله اصلیشان ساختن دوباره معبد سلیمان، اصلیترین حرفشان همین است. کندوکاو هم دارند میکنند. اصلیترین حرفشان این است که مسجدالاقصی باید خراب بشود. اینجا مسجدالاقصی نیست. اینجا اصلاً مسجد نیست. اینجا معبد سلیمان است. باید برای بار سوم این را بازسازی کنیم و باید اینقدر شخم بزنیم زیر این مسجد را تا تابوت را پیدا کنیم. اینجا سرزمین ماست. سرزمین موعود.
اینقدر این سرزمین موعود برایشان مقدس بود که تا یک دورههایی قبل از اینکه رومیها بیایند راه آواره بکنند، اینها اصلاً تصور نمیکردند که یهودی بتواند جای دیگری از عالم زندگی کند و بهش بگویند یهودی. اصلاً در غیر سرزمین مقدس مگر میشود کسی یهودی باشد و زندگی کند؟ اینقدر مسئله حیاتی است. اورشلیم داستانش این است برایش. این از این نکته در مورد اورشلیم. عرض کردم که ۵۰ بار اینجا بازسازی شد، یعنی مورد هجوم واقع شده است. دو بار کامل خراب شد و اصلاً اورشلیم، آن شلیمش همان سلیم خودمان است. مؤذن زادهاش سلیم یعنی سالم. شلیم. خیلی کلمات عبری با کلمات عربی به همدیگر شبیه [است]. اورشلیم یعنی سرزمین صلح. اسمش اسمش را دوست دارم. سرزمین صلح. اصلاً صلح میبارد ازش. از اولی که اینجا شکل گرفته است، اصلاً صلحی است که ازش دارد در طول تاریخ تراوش پیدا میکند به همه جای دنیا.
خدمت شما عرض کنم که عرض کردم آن منطقه را بهش میگویند شام. خیلی سریع یادآوری از بحثهای قبلی هم بکنیم. شام گفتیم همان سام خودمان بوده است که شده است شام. مثل سلیم که شده شلیم. سین و شین را میگویند معمولاً. حبیبی، حبیبی میگویند. خبیبی، حبیبی. تماس. عرض کنم خدمتتان که سام شد شام. این سام کیست؟ سام بن نوح، پسر حضرت نوح. یک پسری داشت به نام کنعان، کنعان بن سام بن نوح. این شد منطقه شام و بعدها معروف شد به منطقه کنعان. کنعانیان که اینها قبل از حضرت ابراهیم اینجا بودند. کنعانیان در تاریخ اسمشان آمده است. آنجا بودم. بعد حضرت ابراهیم به اینها ملحق شد و دیگر شد سرزمین مقدسی و مبارکی و دیگر شد مرکز ادیان و پدر انبیا و این داستان. ۴۰۰۰ سال قبل، ۲۰۰۰ سال قبل میلاد است. ابراهیم میروند آنجا تا ۱۶۰۰ قبل میلاد که حضرت یوسف هجرت به مصر میکنند. ۴۰۰ سال بنیاسرائیل در مصر بودند. در این ۴۰۰ سال برده شدند. نژاد برتر، ژن خوب، تبدیل شدند به برده فرعون و فرعون هم نمیگذاشتند زاد و ولد کنند. پسرهایشان را هم میکشت: «یقتلون ابنائهم». اینها تصمیم گرفتند برگردند. ۱۲۲۵ قبل میلاد، موسی علیهالسلام که نافرمانی کردند، ۴۰ سال در صحرای سینا بودند و که حالا یک قضیهای دارد جلوتر انشاءالله وقت بشود عرض میکنم.
امروز یک روز خاصی است برای یهودیها و صهیونیستها که نمیدانم در جریانش هستید یا نه. نهم آو. که این قضیه مال همان نهم آو است که اینها خواستند از پشت در شام برگردند به سمت مصر، بیابانها گرفتار شدند. بهشان گفته شد که یک نسل باید بگذرد تا نسل بعدیتان توفیق پیدا کند که وارد سرزمین موعود بشوید. همین هم شد. در آن ۴۰ سال حضرت موسی را از دست دادند و تا زمان یوشع که دوباره برگشتند و و کلاً هم آقا در طول تاریخ همیشه اینها نژادپرست بودهاند. مرکز دنیا کجاست؟ بابا همین جاست. گفته است: چرا نمیخواهی؟ برو حساب کن از اینجا مرکز دنیا کجاست؟ میگویند همین جا. بهترینها هم که همیشه اینها بودهاند. یک دلیل ما بنیاسرائیلی، ما همچین سلسلهای! بعضی اتفاقاتی هم که برایشان رقم خورد در این افزایش اعتماد به نفسشان خیلی اثر داشت. یکی همین بازگشت دوبارهشان شام بود و اینکه توانستند حکومت تشکیل بدهند. آن هم حکومت داوود و سلیمان. این خیلی دیگر اینها کاملاً دیگر در ذهنشان تصویر کرد که ما بهترین نژادپرست بودهاند. با غیر قومشان وصلت نمیکردند. نمیگذاشتند کسی به اینها ملحق بشود. کسی را در جمعشان راه نمیدادند. به همین دلیل همیشه بقیه اقوام با اینها مشکل داشتند یا بهشان حسودی میکردند که حالا این همین داستان همین ویژگیشان باعث میشود که کارشان آخر تمام میشود به مردم دنیا. سر همین ویژگی یهودیهاست که با اینها به چالش میخورند که همین امروز هم دارید این را میبینید. میگوید: من باید در کانادا کار بکنم، پول بدهم. فیلمهایی که هی دارد در تیکتاک و اینها منتشر میشود، میگوید: آقا من در آمریکا خدمات درمانی ندارم. فلان شهرم آب ندارد. باید مالیات بدهم که خرج صهیونیستها بشود که اینها گنبد آهنی بزنند. چرا؟ نژاد برترند. زنده بودن اینها مهمتر است تا زنده بودن من آمریکایی. یک بخشی از اینکه دنیا را دارد تحریک میکند علیه اسرائیلیها همین است. برایشان محسوس است. ما اینجا نمیفهمیم این نژادپرستی اینها را. در زندگیمان حس نمیکنیم خیلی، ولی اروپاییها خوب میفهمند. آمریکاییها خوب میفهمند که در هر چیزی یهودیها مزیت دارند نسبت بهشان. فضیلت برایشان قائل میشوند. همین، گرفتار میکند. همین پاشنه آشیل صهیونیستها است.
تنها دینی است در دنیا که تبلیغ آیین ندارد. شما هیچ تبلیغات، هیچ کانال، هیچ سایت، هیچ کتابی در تبلیغ یهود نمیبینی. چرا؟ برای اینکه اصلاً عضوگیری ندارد. چرا؟ برای اینکه اگر کسی میخواهد عضو بشود، باید نژادش یهودی باشد. نژاد یهودی هم یعنی از مادر باید یهودی باشد. اینها بعد قضیه حضرت سلیمان دچار اختلافاتی شدند و دو تکه شد. اشاره کردم، دارم جمعوجورتر میگویم که در ذهنتان بماند چون نکته هم دارد. یک بخش شمالی شد، یک بخش جنوبی شد. بخش شمالیاش افتاد که حالا لبنان بود و سوریه بود، شمال فلسطین بود، افتاد دست ۱۰ تا سبط بنیاسرائیل. اسم آن منطقه شد منطقه سامریا، هم اسرائیل بهش میگفتند. مرکزش شد سامری. این طرف که پایین بود، جنوبش بود، دست دو تا سبط بود که یکیاش سبط یهودا بود. اینجا را بهش میگفتند: یهودیه. دو تا کشور شد در واقع. نکاتی دارد، دارم عرض میکنم. دو تا کشور شد: اسرائیل و یهودیه. یهودی مرکز شد اورشلیم. اینها هم همیشه درگیر بودند هم با خودشان هم با بیرون. چون با همدیگر درگیر بودند، بیرونیها میآمدند سمتشان. آشوریها و بابلیها دو طرف اینها بودند. آشوریها آمدند سمت شمال اینها، بابلیها آمدند سمت جنوب اینها. اینها هم که با همدیگر درگیر بودند. آشوریها شمال را گرفتند. بابلیها جنوب را گرفتند. آشوریها آن کشور اسرائیل که بالا بود، ۷۲۲ قبل میلاد سقوط کرد. یهودیه که پایین بود، ۵۸۶ قبل میلاد سقوط کرد. یعنی اینها دولت بالا را که دادند، یک ۱۵۰ سالی تقریباً دولت پایین بودند. همهشان در این یهودیه جمع شده بودند. درست شد؟ اسیر شدند دیگر. داستان که اینها را دیگر تکه تکه شبهای قبل اشاره کردیم. بابلیها آمدند اینها را اسیر بختالنصر. اینها را برداشت برد آنجا و آن قضایایی که پیش آمد.
کی اینها را آزاد کرد؟ برشان گرداند به کشورشان؟ کوروش. کوروش کبیر. احترام یاد بکنید. یک وقت اسرائیلیها ناراحت نشوند! خندهدارش این است که کوروش که اینها را نجات داد و اصلاً این منطقه شام یکی از مناطق حکومت هخامنشیها شد، یعنی حکومت هخامنشیان اینقدر توسعه پیدا کرد که شام افتاد آنجا. اینقدر اینها پسفطرت و موجودات عجیب و غریبیاند که عالم واقعاً مثل این صهیونیستها به خودش ندیده است. نمیآیند بگویند ما یک زمانی تحت حکومت کوروش بودیم. میگویند کوروش صهیونیست است. کوروش از ما بوده است. یعنی پادشاهی ایران یک وقتی دست صهیونیستها بوده است. اینها دیگر! کیاند؟ چون به اینها امتیاز داده است. حال داده است. پادشاهی ایران در یک دوره دست صهیونیستها بوده است. غیر ما که کسی نیست. غیر از ما، موجودات دوپا و چهارپا، همه حیواناتاند. یک موجود دوپا است که انسان است، آن هم یهودی است. بقیه را میگویند گاو! «حیوانات دوپا هستم.» جنگ غزه رسماً کی بود؟ آن بیشرف برگشت گفتش که ما داریم حیوانات را میکشیم. حیوان، حیوانات فلسطین را داریم [میکشیم]. بعد جالب است، آن شعر تلکه [که] قضیه بود به همین اشاره میکرد، میگفت: یک لاکپشت را از تو دریا نجات دادند. «تو دریا انداخت، تو دریا درآورد.» حیوانات، انسانات حیواننما. شعر قشنگ است.
خلاصه اینها را بعد که برگشتند، خب دوره هخامنشیان برای موقعیت ویژهای و دوره استثنایی. وقت کم است، من فقط یک کدهایی میدهم. روی اینها مطالعه کنید. خیلی مطلب دارد. مطالب جالبی. دوره هخامنشیها کلاً یکی از آن دورههایی است که محل مطالعه باید باشد. دوره ویژه که [مخصوصاً] کوروش را گفتند ذوالقرنین. علامه طباطبایی پذیرفتند کوروش کبیر ذوالقرنین بوده است که قرآن با احترام و عظمت از او یاد میکند. برعکس طیف زیادی از اهل سنت و دیگرانی که ذوالقرنین را کی میدانند؟ اسکندر مقدونی. اسکندر کبیر. آنها میگویند که اسکندر بود که شرق و غرب را گرفته بود. هم آسیای صغیر را گرفته بود، آسیای دور را گرفته بود. هم این طرف را تا مصر گرفته بود. شرق و غرب دست اسکندر بود. آنها ذوالقرنین را اسکندر در تفاسیر اهل سنت هم زیاد گفته شده است که ذوالقرنین اسکندر. ولی نمیخورد. یعنی اسکندر یک جنایتهایی ازش رخ داده است. ویژگیهایی هست که بهش این ویژگیها نمیخورد. ولی کوروش ازش بدی کسی سراغ ندارد. بله، این را هم که نسبت به یهودیها کرد، یک محبت و تلطفی بود و احترام نسبت به ادیان بود. وزن یوغ ظلم بختالنصر فاسد. اینها را نجات دادن بود. ولی آنها حمله بر این کردند که این فهمید ما کی هستیم! این حال آدمه! بفهمت میدانی! این بود. این کوروش کبیر خیلی دیگر کردهاند قضیه را.
خلاصه هخامنشیها آنجا را دست گرفتند تا قضیه اسکندر شد. اسکندر آمد فلسطین را از چنگ هخامنشیها درآورد که یک درگیری فوقالعاده که از آنور اسکندر آمد منطقه صور لبنان، یک کم درگیر شد. مقاومت کمی کردند. به غزه که رسید، غزه شهر عجیب غریبی است. بعضی گفتهاند کهنترین شهر تاریخ. قدیمیترین شهر تاریخ. بیشترین قضایای تاریخی آنجا رقم خورده است و همیشه هم مرکزیت داشته است. یک شهر حیاتی. اتفاقات عجیب غریب رقم خورده است. هخامنشیها در غزه به عنوان مرز نهاییشان که میخورد به مصر، نقطه آخری که آن نقطه، نقطه استراتژیکی بود، آنجا درگیر شدند با اسکندر که در واقع حکومت یونان بهش میگویند هلنیسم. که این هم باز بحث مهمی است. اینها را کدهایی که میگویم در ذهنتان باشد، رویش بعداً مطالعه کنید. هلنی همین حکومت یونانی. حکومت اسکندری. اسکندر. کلاس بعد اسکندر هم ادامه پیدا کرد. جاهایی که فتح میکرد را تبدیل میکرد به مرکز شعر و هنر و فلسفه و برای همین گفتهاند که اتفاقاً حکومتهای یونانی، حکومتهای بسیار مترقی بود. آثار خیلی خوبی داشت. مقالات متعددی در این زمینه نوشته شده است. فقط اشاره کردم در ذهنتان باشد.
آنجا درگیر شدند و شاه هخامنشی در آن نقطه عظمتی از خودش نشان داد. مقاومت عجیب و غریبی آن مردم نشان دادند. آخر هم که شاه هخامنشی را دستگیر کرد. [شاه هخامنشی] به اسکندر: «زانو بزن.» زانو نزد. با یک وضعیت فجیع پای او میخ رد کردند. طناب در پایش کشیدند، روی زمین کشیدند و با یک وضع فجیعی شاه هخامنشی را کشتند. خب اینها در این قضیه یونان و هخامنشیها، این درگیریهای تاریخی هنوز که هنوزه مطرح است. ماها خب چون خیلی در جریانش نیستیم، خبر نداریم. این فیلم ساخته شد. اصلاً مضمونش همین. فیلم خشایارشاه درگیری با یونانیها. یعنی دقیقاً این مسائل را رویش دست میگذارند برای اینکه ذهن شما را عوض بکنند که آقا از قدیم این شکلی بوده است. شما از اول تاریخ زیر دست ما بودید. ما تحقیرتان کردیم. خردتان کردیم. ضعیف بودید. زبون بودید. جنایتکار بودید. در حالی که تاریخ وقتی میخوانید اصلاً داستان یک چیز دیگر است.
یونانیها این شکلی پایشان به غزه و آن منطقه باز شد. منطقه شام که خب سالها دست یونانیها بود. خدمت شما عرض کنم که از سال ۳۳۲ قبل میلاد تا ۱۴۲ قبل میلاد یونانیها مسلط شدند به فلسطین. اورشلیم افتاد دستشان و فرهنگ یونانی را آوردند در فلسطین. اینها را خراب کردند. زنبازی و عرقخوری و کاباره و فساد جنسی و اینها توسط یونانیها آمد توی بنیاسرائیل و فضا خراب شد. تصاویر مستهجن آمد توی معابد اینها. مجسمههای مستهجن آمد توی معابد اینها. به شدت حساساند. هنوز هم که هنوزه حساساند. یک فیلمی صهیونیستی سوار هواپیما شده است. فیلم یک کمی صحنه دارد. پا میشود سفت و سخت. با اینها ما جور درنمیآید. بقیه: غلط کردم با اینها من جور درنمیآید. برای انسان. غرض اینکه یونانیها یک کمی فضا اینها را به هم ریختند. حالا در فضای یونان هم، بالاخره شراب و شعر و عشقبازی و این داستان زیاد است. این دوره شد عصر هلنیستی. عصری که یونانیها پایشان باز شد و تا دوران امپراتوری روم این فرهنگ یونانیها در منطقه اورشلیم و بیتالمقدس، اسرائیل و فلسطین و همه اینهایی که تا حالا میگفتیم حاکم شد. یونانیها که رفتند، سلوکیها آمدند که این هم یک دورهای است که باز این را هم مطالعه بکنیم، واردش نمیشوم.
بعد از سلوکی [ها] رومیها آمدند. چون دوستان هم سؤالاتی بعد جلسات و اینها میپرسیدند، این نکاتی که دارم میگویم به خاطر اینکه سؤالات دوستان هم برطرف بشود. بحث روم را دوستان میپرسند قضیهاش چه بود. قیاصره. قیاصره جمع چیست؟ قیصر. قیصر پادشاه کجاست؟ پادشاه روم. این اورشلیم، بیتالمقدس افتاد دست قیاصره و دو تا جنایت بزرگ شد که بنیاسرائیل هم در آن اتفاقاً شریک بودند. یکیاش قتل حضرت یحیی بود. حضرت یحیی یا سه سال قبل از میلاد حضرت عیسی به دنیا آمده است یا ۶ ماه. اختلاف. به هر حال تولد حضرت عیسی را باید سالهای حدود سه سال قبل میلاد یا ۶ ماه قبل میلاد، یعنی همان سال میلادی تقریباً باید بدانیم. معادل سال میلادی میشود. خب حضرت یحیی بعد یک مدتی قیصر روم بود که آن فساد را میخواست انجام بدهد. آن زن خبیث ازش خواست که سر یحیی را بیاورد. اینها کشتند. بنیاسرائیل هم عین خیالشان نبود. در این فساد شریک بودند. قرآن هم اشاره میکند میگوید که اینها به خاطر اینکه نهی از منکر نمیکردند، لعن شدند. هم داوود اینها را لعن کرد هم عیسی. ویژگی بارزی که باعث سقوط حکومتها میشد این بود که نهی از منکر نداشتند. شما را دوستتان دارم و نگهتان دارم به خاطر اینکه نهی از منکر دارید. حالا نهی از منکر فقط بحث گشت ارشاد اینها نیستش. مجموعه، یعنی اینکه آقا وقتی کسی حرکت میکند به سمت اینکه با فساد مبارزه بکند، پشتش را بگیرید. پشتش در بیایید. [به] پارس یحیی ایستاد، داد زد. کسی پشتش را نگرفت. حضرت یحیی را کشتند.
بعدها چند سال بعد، سی و خوردهای سال بعد، یعنی بعد تولد حضرت مسیح، قضیه خود حضرت عیسی شد و درگیری با بنیاسرائیل که دیشب خواندم برایتان. باز هم بنیاسرائیل حمایت شایانی از حضرت عیسی نکردند. درست است که حضرت عیسی طبق نظر ما مسلمانها و مسیحیها، حالا مسیحیها که زنده است و کشته شد. طبق نظر ما مسلمانان کشته نشد، ولی به هر حال جنایتی بود که روی مسیح رخ داد. رومیها این جنایتها را انجام دادند. بنیاسرائیل هم ساکت بودند نسبت به این جنایت. این باعث شد که وارد دوره جدیدی شد بنیاسرائیل. تا رد نشدیم بگویم آخرین نبردی که حضرت عیسی علیهالسلام قبل از شهادت به زعم مسیحیها، آخرین نبردی که حضرت عیسی داشت با کیها بود؟ با بنیاسرائیل و رومیها. بنیاسرائیلی که رکب رومیها را میخوردند، از رومیها میترسیدند، با رومیها همپیاله بودند. بعد که دوباره حضرت عیسی برمیگردد، با همین دو تا طیف دقیقاً درگیر میشود. «ادامه». یک جایی پاس خورده است. «ادامه دارد.» برمیگردد. ادامهاش را میرود. دقیقاً میآید از [طرف] عیسی هم با این بنیاسرائیل درگیر میشود هم با رومیها درگیر میشود. احتجاج جمع میکند البته باهاشان. حقایقی را افشا میکند. بعد دیگر حالا وارد قضایای دیگر که حالا فردا شب اشاره [میکنم].
خب، این تا اینجای داستان. سال ۷۰ میلادی آقا این رومیها آمدند برای بار دوم معبد سلیمان را خراب کردند، یعنی تقریباً ۳۵، ۶ سال بعد از شهادت به قول مسیحیها شهادت حضرت عیسی که در این سالها هم اوضاع خیلی بدی را در آن مناطق ما میبینیم. آن قضیه یونانیها که درگیر شدند، فقط اگر خواستید مطالعه بکنید نبرد سالامیس را. ما میگوییم سالامین، ایرانیاش فارسیاش میشود سالامین. سالامیس هم گفتهاند، یونانیاش میشود سالامیس. این نبرد اسکندر بود در غزه. نبرد دریایی بود. اگر خواستید مطالعه بکنید داشته باشید که با داریوش سوم درگیر [شدند].
یونانیها وقتی آمدند، یونانیان چند تا نکته دیگر بگویم. تعطیلی روز شنبه را که مثل ناموس برای یهودیها باطلش کردند. ختنه کردن که جزء مناسک یهودیها بود، ممنوع اعلام کردند. کمکم یهودیها با یونانیها درگیر شدند و یهودیها به یونانیها غلبه کردند. آثار یونانی که در معبد سلیمان آمده بود، بیرونش کردند که این شد یک عید بزرگی برای اینها به نام عید حنوکا، عید روشنایی که هر سال جشن میگیرند. تعطیل رسمی برایشان. میگویند یک معجزهای هم رخ داده است. همه چراغها خاموش بوده است. یک چراغ فقط مانده بوده است در آن قضیه که اینها میخواستند از معبد سلیمان، آثار یونانی را بریزند بیرون. آن یک چراغ هم یک مقدار سوخت داشت در حدی که یک روز جواب بدهد، ولی به آن مقدار سوختی که یک روز را جواب میداد، ۸ روز چراغ روشن بود. برای همین اینها جشن میگیرند، ۸ روز هم جشن میگیرند بابت این قضیه. دوباره اینها مسلط شدند بعد یونانیها، ولی فرهنگشان خیلی متأثر از یونانیها شده بود. جوانهایشان، نسل زدشان یونانیتور شده بودند. آخوندهای حزباللهیشان هنوز یهودی بودند. پسر همین با همدیگر یک کم درگیری داشتند. ۸۰ سال برای بار دوم اینها حاکم شدند در فلسطین، ولی باز اختلافاتشان زیاد بود. آن بخش زورش بیشتر بود. حاکمهای مذهبیشان قدرتشان بیشتر بود. آن طرف هم که امپراتوری روم بود. امپراتوری روم از ۲۰۰ سال قبل میلاد قدرت پیدا کرد. آرام آرام قدرتش بیشتر شد. یونانیها را شکست داد. رسید به دروازه خاورمیانه و آمد دیگر فلسطین را هم دست گرفت که عرض کردم درگیریهایشان که یک بخشیش هم با حضرت یحیی و اینها بود که درگیری با رومیها بود.
بعد از اینکه اینها این منطقه را گرفتند، تا دو قرن حکومت فلسطین دست رومیها بود. یا خودشان مستقیم کسی را میفرستادند حکومت بکند یا زیر نظر آنها اداره میشد. در این دو قرن مناسک یهودیها سر جایش بود. رومیان با این مناسک اینها مشکلی نداشتند. کمکم که گذشت این جور موجودات هارند، بنیاسرائیل که همهشان نه، آنهایشان. یهودیهایشان پروبال گرفتند. به اینها چیزی نگفتند. اینها کمکم هار شدند. گفتند که مملکت خودمان است. رومیها حالا اینها را، آنها جمع کرده بودند از دست یونانی مثلاً. حالت خودشان هم قیام کردند ولی اینها را درآورده بودند از دست سلوکیها و اینها. خلاصه منتظر یک فرصتی بودند که علیه رومیها قیام بکنند. فرماندار فلسطین، اورشلیم. دیگر همهاش بحث اورشلیم است دیگر. دعوا سر نقطه اصلی اورشلیم. فرماندار اورشلیم را که رومیها تعیین کرده بودند، آمد گفتش که آقا این معبدهای ثروتمندتان باید مالیات بدهند. کاهنهای معبد. آنوقت کی باید مالیات بدهند؟ مردم که مردماند. اینها آمدند با کاهنها سرشاخ شدند. به مقدسات دینیشان دارند توهین میکنند. اینها را تحریک کردند، شورش کردند. افتادند در خیابان و این حرفها. و خدمت شما عرض کنم که در این دو قرن هم اورشلیم را بازسازی کرده بودند. دیوارهای خیلی قوی برایش ساخته بودند. کنترل شهر را دست گرفتند. دروازههای شهر را بستند.
رومیها یک سپاه فرستادند پشت دروازه اورشلیم. ۴ ماه اورشلیم را محاصره [کردند]. آنجا هم اسکندر غزه را محاصره کرد. بروید بخوانید. خیلی قضیه خیلی شبیه امروز است. محاصره کرد. آب و نان به اینها نمیرسید. اصلاً این داستان عجیبی دارد اینجا. محاصره کردند اورشلیم. مردم داخل شهر را گرسنه نگه داشتند. بعد آمدند در شهر. وارد شهر که شدند، رفتند دوباره معبد را آتش زدند. همان سال ۷۰ میلادی. همان کاری که بختالنصر کرده بود. معبد را آتش زدند. کلی آدم کشتند و همه دیوارهای این معبد سلیمان خراب شد. فقط چی مانده است؟ آقا! دیوار ندبه که گفتم این بازسازی بعد از بختالنصر بود، زمان کوروش بود. این دیوار ندبه از آنجا بود. خلاصه آقا اورشلیم را دست گرفتند. رومیها شروع کردند بازسازی ولی دیگر به سبک خودشان، نه به سبک بنیاسرائیل. در معابدشان هم الهههای خودشان را گذاشتند. اسم شهر را هم عوض کردند. اسم شهر را گذاشتند ایلیا کاپاتولینا. خب نکتهاش چیست؟ آخرالزمانی [است]. داریم از امام صادق میفرماید: «در ایلیا این اتفاقات رخ میدهد.» فردا شب برایتان میخوانم. ایرانیها به ایلیا میرسند. آن ایلیای منظور کجاست؟ اورشلیم و بیتالمقدس یا استان قدس فلسطین. کلاً وسطشان دو پاره است. اینطرفش اسرائیلیاناند، اینطرفش فلسطینیاناند. نه این بندر ایلیایی که بعضی وقتها اسمش را میشنوید. این آن نیست. این نکات تاریخی یک بخشی از خاصیتش اینهاست.
این شد اسمش ایلیا. ایلیا اسم مسیحی اورشلیم. خب! چهل سال بعد از آن شورش اولی که بنیاسرائیل کرده بودند، یک شورش دیگر راه انداختند. دوباره سرکوب شد. همه وجودشان خشم بود خصوصاً اینکه میدیدند که آقا معابد رومی دارد روی معبد سلیمان ساخته میشود. دوباره ۱۵ سال بعد شورش دوم. اینها خشمشان را دوباره بیرون ریختند و دوباره رومیها به شدت سرکوبشان کردند. کشتار بینظیری رقم خورد اینجا. حواستان جمع. در این کشتار بعدی. پس ۴۰ سال بعد شورش اول، شورش ۱۵ سال بعد شورش بعدی. در این شورش بعدی رومیان، پدر اینها را درآوردند. ۸ تا از اعضای اصلی شورای یهودی اعدام شدند. دو تا خاخام هم قبلاً کشته شده بودند. این ده تا جزء ده تا شهید مقدس بنیاسرائیلاند در طول تاریخ. از جمعیت دو و نیم میلیونی یهودیها در آن زمان ۶۰۰ هزار تایشان کشته شدند، البته بعضی از اینها یک کمی آدم میترسد که پیازداغش را خود آنها [بگذارند]، قضیه شبیه هولوکاست باشد. حالا فردا شب اگر فرصت بشود در مورد کاسه عرض بکنم. یک بخشیش هم خود آنها خیلی قضیه را با بالند، که بابا بختالنصر اینقدر نکشت اینها را. آقا گرفتند یک میلیون ما را کشتند. ما بدبختیم، بیچارهایم. گذاشتند. جنگشان هم ۴ سال طول کشید. سرزمین نور را با خاک یکسان کرد. دیگر بحث معبد سلیمان نبود که با خاک یکسان شد. اورشلیم با خاک و روی اورشلیم یک سرزمین جدید ساختند رومیها و اینقدر برده گرفتند از اسرائیلیها که تا صد سال در سرزمین روم قیمت برده از اسب کمتر بود. اینطور برده گرفتند، برداشتند. ارزانتر است. بستنی خوشمزهتر است.
و دیگر هم اجازه ندادند که یهودیها بیایند در فلسطین. تا دو قرن ورود یهودی به اورشلیم ممنوع بود. با این حال هر سال یک مقدار از این یهودیها خودشان را روز تخریب معبد سلیمان که امروز بود، ۹ آو که عرض میکنم، روز تخریب معبد سلیمان، اینها خودشان را میرساندند پشت دیوار ندبه گریه میکردند. نهم آو. یعنی که «آو» ماه پنجم تاریخ عبری. معادل مرداد ماه میشود تقریباً. البته هر سال یک مقدار جابجایی دارد. نهم آو، نکبتترین روز تاریخ یهود که از این روز به شدت متنفرند. همه بدبختیهایشان هم در این است. حالا من لیستش را آوردهام، نمیدانم حوصله شما میکشد بخواهم بگویم چند تایش را یا نه. که امسال نهم آو شده است ۲۲ مرداد. ۲۲ مرداد. امروز بیستوسوم بود. ۲۲ مرداد از طلوع آفتابش تا غروب فرداش، یعنی تا غروب امروز. این روزی است که حالا بلا تشبیه، بلا تشبیه شبیه عاشورای ماست. چند روز قبلش از مثلاً هفت هشت روز قبلش عزاداری اینها شروع میشود. دیگر به این نهم آو که میرسد، دیگر مصیبت و ماتم. حمام نمیروند. عطر نمیزنند. غذا مثلاً در حد عدسپلو، تخم مرغ، عدسی چیزی میخورند. غذا خاص نمیخورند. حالا خودتان مطالعه کنید در مورد نهم آو. نهم آو را بهش میگویند تشوا به آو. تشوا، تسوا یعنی تاسوعا. تسوا به آو. آوش هم که همین ماه آو است. بدبختیهای بزرگشان در این روز است. اصلاً میگویند که کتاب مقدسشان گفته است. میگویند آن قضیه برگشتمان از کنعان که در این روز بود. کتاب مقدس به ما گفته است این روز را دیگر در طول تاریخ نمیگذاریم که روز خوشی برایتان باشد. همه تاریخ امروز گریه خواهید کرد و همیشه هم یک بلایی سرشان میآید. تخریب اول معبد سلیمان نهم آو بود. تخریب دوم معبد سلیمان نهم آو بود. جنگ رومیان نهم آو بود. سال بعدش تخریب یکدست کردن اورشلیم و از بین بردنش نهم آو بود. تا هنوز که هنوزه نهم آو همیشه بدبختی تویش هست تا قضیه نازیها و هیتلر و جنگ جهانی و همیشه نهم آو. شما در تاریخ بزنید، یک روز عجیب غریب و بدبختی بزرگی است که حالا امسال ممکن است امشب هم نهم آو است و به هر حال ما منتظریم اینها چون تا فردا عزادارند. از عزا زود درنمیآیند. گریه و روضه و ماتم و لباسهای خاصی میپوشند و حتی تورات نمیخوانند. میگویند تورات شادی میآورد. ما عزاداری. سرودهای خاصی دارند و اصلاً موجودات عجیب غریبیاند کلاً و آدم به در هم هستند. به هر حال میشود عزاداری میکنند که آقا معبد سلیمان خراب شد. پشت همان دیوار ندبه هم میروند عزاداری میکند.
دیگر اینها آقا بعد از این داستان هیچ وقت مذهب رسمی یهودی به خودشان در هیچ دنیا ندیدند تا تشکیل دولت رژیم صهیونیستی. من همین این دیگر شیشه عمرشان است. اگر از دست برود، دیگر معلوم نیست. معلوم نیست که قطعاً دیگر تمام است کارشان، ولی دیگر معلوم نیست که بتوانند دوباره اینطرف پیدا بشوند. این داستان ادامه داشت. سال ۶۸ میلادی، ۲ سال قبل تخریب دوم معبد، یک قضیهای شد. نگه داشت. استایل یارو در بازی. بازی. قضیهاش چه بود؟ سال ۷۰ دیگر این جور پدرشان در آمد و پراکنده هم شدند. این رومیها که پشت در بودند، میخواستند بیایند در آن جنگی که داشتند با این بنیاسرائیل و اینها. یکی از این اسرائیلیها به نام بنزکای. اورشلیم که محاصره بود. آمد رفت با اینها مذاکره. آن موقع یا میگفتند که این خیلی پدرسوخته رفت با اینها با هم رو هم ریختند. رفت مذاکره کرد. گفت آقا به من امان بدهید. من تسلیم. فقط این بیرون اورشلیم یک دفتر به ما بدهید. یک جایی داشته باشیم. یک کاری تشکیل [بدهیم]. این دفتر تشکیلاتی که این گرفت، تبدیل شد به یشیوا. یشیوا همان فیضیه خودمان است. حوزه علمیه. حوزه علمیه یهودیها. یشیواشان. فیضیهشان. همین جا با خورد خورد اثرات کار فرهنگی اینها را نشان میدهد. یشیوا بسازید برای امام زمان. همین خورد خورد کار کرد. کار کرد. کار کرد. هرچی آخوند صهیونیستی و یهودی و اینهاست، از آنجا درآمده است. میگویند ما بعد انبیا بنیاسرائیل، به هیچ کس به اندازه بنزکای بدهکار نیستیم. خدمتی که این کرده است. آن یک حوزه فسقلیای که بغل اورشلیم ساخت، همه را زدند، خراب کردند، نگه داشتند. در امان بود. از همان دوباره همه را ساخت. یهود را زنده کرد. خیلی بهش اعتقاد دارند.
خوب کمکم بحث را تمام بکنم. چند تا نکته دیگر بگویم و بحث تمام. حضرت مسیح ظهور کردند سال ۳۱۲ میلادی. حواستان باشد به اینکه هنوز به اسلام نرسیدهایم. حضرت مسیح به دنیا آمدند. تولد پیغمبر ۵۵۰ یا ۵۷۰ میلادی است. بعثت پیغمبر ۵۹۰ یا ۶۱۰. اواخر قرن ۶ یا اوایل قر ۷. پس هنوز اینهایی که داریم میگوییم قبل از ظهور اسلام. نکته دارد. نکته در اینها. رویش فکر کنید. مهم است. آقا اینها سال ۳۱۲ میلادی. یعنی چند سال قبل از ظهور اسلام؟ سیصد و خوردهای سال قبل از ظهور پیغمبر، ظهور اسلام. چقدر؟ چرا اطلاعات گمراهکننده؟ حواسم نیست. حساب کتاب بکنم. سال ۳۱۲ میلادی پادشاه روم به نام کنستانتین. ایشان مسیحی شد. اولین پادشاه روم که مسیحی شد. دیگر حالا دین خاصی نداشتند اینها. دیگر ببین اصلاً غیر از یهود که حرف از خدا میزد و تورات داشت، همه بتپرست بودند. بتهای مختلفی هم داشتند. حالا یک آتشپرست بودند یا بتپرست بودند یا خورشیدپرست بودند. ماهپرست بودند، ستارهپرست. دقیقاً چه بوده نمیدانم. تنها دینی که حالا تازه وضع دنیا چه بود که قورباغه هفتتیرکش میشود مسلمانها و موحدهاش. اینها بودند. بنیاسرائیل بودند. یهودیها بودند. در دنیا نیم بندش هم خدا آنقدر هوا اینها را داشت. میگویم خدایی میگویم بالاخره روی کره زمین. خلاصه آقا ایشان که مسیحی شد، روز به روز مقبولیت مسیحیت هی در روم و در دنیا افزایش پیدا کرد. یهودیها هی بهشان سختتر و سختتر شد. کلیسا آمد و گفتش که آقا ببخشید حضرت عیسی ما را کی کشته؟ شماها کشتی. شما یهودیها. اعلام [کرد]. حکومتم که دست زور. دست [مسیحی] باید مسیحی بشوید. یک تعدادی از این یهودیها آنجا مسیحی شدند. قرآن فرمود که من بین یهودیها و مسیحیها. این نکاتی که در بحث عرض میکردم که فقط بحث تاریخی نیست، یک هو یک بحث قرآنی میآید، میکشد بالا. یکیاش همین است. قرآن فرمود من یک کاری کردهام بین یهودی و نصرانی: «فَاغْرَیْنَا بَیْنَهُمْ الْعَدَاوَةَ وَ الْبَغْضَاءَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ» تا روز قیامت یک کاری کردهام. دل مسیحی جماعت با یهودی جماعت صاف نمیشود. کینه و نفر. «فَاغْرَیْنَا بَیْنَهُمْ الْعَدَاوَةَ وَ الْبَغْضَاءَ» رسماً میگویند که صهیونیسم مسیحی. الان هم که دیدید امروز هیئت عالیرتبهای از عربستان سعودی، آخوند شیعه هم دارد با عمامه مشکی رفتند محل یادبود هولوکاست نماز خواندند. بعد اینها گفته بودند نماز برای اسماعیل هنیه ممنوع است، جرم است. دل ما هم صهیونیست مسیحی داریم هم صهیونیسم اسلامی داریم هم صهیونیسم شیعی داریم. کشک است. مسیحی واقعی اگر باشد، با اینها سرش [جنگ است]. خلاصه تعدادشان مسیحی شدند. تعداد زیادشان هم یهودی ماندند.
رومیها این نکته را بگویم. رومیها بعد از اینکه یهودیها را در اورشلیم شکست دادند، یک معبدی ساختند به نام ژوپیتر. امپراتور روم وقتی مسیحی شد دستور داد که بروند در اورشلیم بگردند از بقایای حضرت عیسی. گفت آنجا در اورشلیم کشتند حضرت عیسی را. بروید بگردید ببینید از بقایای عیسی چی پیدا میکنید. اینها آمدند و کلی تحقیقات کردند. به یک چیزهایی رسیدند که دیدند این نشانههایی از این دارد که این قبر عیسی در معبد ژوپیتر که خودشان ساختند، قبر حضرت عیسی را پیدا کردند. سال ۳۲۵ میلادی کلیسا ساختند آنجا. از این جهت مسیحیان در اورشلیم وارد داستان شدند. تا حالا دعوا بین یهودیها بودند، حالا اسلام که هنوز نیامده بود. یهودیها بودند. دعوا سر این بود که اینجا سرزمین مادری ماست، ارض موعود ماست، ارض مقدس ماست. ما میخواهیم برگردیم.
آنها [حالا] دعوا بین یهودی و مسیحی شد. دعوا شده است. داستان شد اصلاً برایش. به قول خودشان حالا قبل از عیسی شد کلیسا و کنترل اورشلیم را هم دادند دست کلیسا و دست مسیحیها. ولی ممنوعیت یهودیها را برداشتند. اینها هم با اینکه راحت رفتوآمد میکردند ولی اقلیت بودند. اورشلیم افتاد دست مسیحیها تا ۵۰۰ سال بعد که پیغمبر اکرم آمدند. فقط یک دوره ۱۵ ساله بود که ساسانیها باز هم ایرانیها اینها را نجات دادند. هرچی دارند صدقه سر ماست. ساسانیها آن هم خسروپرویز در یک برههای با همدیگر دست به یکی کردند، یهودیها و ساسانیها برای تقابل با روم. این دعوای ایرانیها و رومیان دعوای مهمی است دیگر. سورهاش کجاست؟ سوره مبارکه روم. نه وقت نشود امشب میخواستم سوره مبارکه روم یک اشارهای بهتان بکنم. قُلِ بُتِلَ الروم. این را وین مطالعه کنید. چه بود داستان روم؟ خدا روی این دست گذاشت. دعوای کی و کی بود؟ بعد چه وعدهای داد؟ بعد چی گفت؟ خیلی قشنگ. معارف سوره روم چه گفته است؟ روم چیست؟ آینده تاریخ هم درش نکته دارد.
خلاصه اینها سال ۶۱۴ میلادی. ایرانیان اورشلیم را دست گرفتند تا ۶۲۹. ۱۵ سال اورشلیم دست ایرانیها بود. دست ساسانیها بود. دوباره مسیحیها اورشلیم را پس گرفتند و خدمت شما عرض کنم که تا موقعی که پیغمبر به دنیا آمدند، سال ۶۳۸ خلیفه دوم پای مسلمانها را وا کرد به فلسطین. سال ۶۳۸ بود. امپراتوری روم موقع بیزانس بود و ۵۰۰ سال از بعد آن قضیه اورشلیم دست ما بود که غالباً دست کیها بود؟ بخش عمده دست بنیامیه بود. یک بخش عمدهاش دست بنیعباس بود تا ۵۰۰ سال بعدش و عرض کنم شما که سال ۱۱۰۰ میلادی، ۵۰۰ سال بعدش میشود دیگر. ۶۳۸، ۵۰۰ سال. جنگهای صلیبی شد. دوباره این را گرفتند. دعواهای در این جنگهای صلیبی بین مسیحیها و مسلمانان هی دست به دست شد. اصلاً بحث جنگ صلیبی را کلاً مطالعه کنید. ۱۱۰۰ تا ۱۲۵۰. چند بار دست به دست شد. سال ۱۲۵۰ صلاحالدین ایوبی مسیحیها را شکست داد. اورشلیم افتاد دست مسلمانها. الان سامرا کدام اسم استانش چیست؟ در عراق استان صلاحالدین. صلاحالدین ایوبی. اینجا دیگر پای مسلمانها باز شده است. شد قضیه مسجدالاقصی و ساختن مسجدالاقصی. و دیگر این دعواهایی که الان دیگر یک سهضلعی شکل گرفته است روی اورشلیم. سه تا، هر سه تا گروه میگویند این مال ماست. این داستان آخرالزمانش هم از همین جا نشئت میگیرد. کانون جنگهای آخرالزمانی اورشلیم. همه دعوا به آنجا ختم میشود. این آن جمله طلایی را در ذهن شما میآورد که کلید فرج. کلید رمزآلود فرج فلسطین. قضیهاش این است. ایدهشان این است: «از نیل تا فرات». این دو تا آبی که توی پرچم اسرائیل داریم، یکیاش نیل است یکی فرات. مال ماست. جان! چون حضرت ابراهیم مال همین منطقه بابل. بنیاسرائیل بچههای ابراهیم. بینالنهرین تا این دجله. تازه فقط هم فرات نیست. دجله هم که اینورتر است. مرز ما میآید منطقه اسرائیلیه. خلاصه این داستان اینور تاریخ. تا انشاءالله فردا شب برسیم به اینکه حالا چی شد اینها که اینقدر آواره شده بودند و پخش و پلا شده بودند دوباره برگشتند و حکومت تشکیل دادند و اینها. حالا قضیه حجازش یک بحث مفصلی دارد. چی شد برگشتند حجاز؟ سه تا قبیلهای که زمان پیغمبر بودند. درگیریهایی که داشتند و اینها. که آن یک بحث دیگر است. انشاءالله در آن دهه دوم اگر فرصت بشود، کمی بهش میپردازیم.
این داستان بنیاسرائیل و روم بود. عرض کردم پس پادشاه روم تا زمان یعنی پادشاه روم از آن وقتی که عرض کردم مسیحی شد و دیگر معمولاً روم دست مسیحیها بود. روم هم که میگوییم، روم با یونان فرق میکند. درست است الان همهاش اروپا. روم همین پایین است. یعنی ایتالیا و اسپانیا و پرتغال و اینها. همین حوزه را بهش میگویند روم. اینجا دست مسیحیها. یهودیان که خب درگیری داشتند و پخش و پلا. در زمان امام حسین علیهالسلام هم روم دست مسیحیها. یک قضیه عجیبی نقل شده است در بعضی از مقاتل. این قضیه خیلی درخور توجه است. حالا تکمیل بحثمان باشد هم روضه امشبمان باشد. یک نفری که پادشاه روم فرستاده بود، یعنی هیئت دیپلماتیک بوده. رفتوآمد داشتند. خب این هم به اسم پادشاه مسلمین بود دیگر در منطقه. اورشلیم، فلسطین دست یزید بود دیگر. این حالا آمده است در آن منطقه. فرستاده روم. اتفاقی رخ داد و یک گفتگویی رخ داد. یک گفتگوی عجیب تاریخ. این را امشب بخوانم برایتان. خیلی درش نکته دارد هم شما به عنوان سخنرانی. خوارزمی میگوید: از محمد بن حنفیه نقل میکند. ایشان از امام سجاد علیهالسلام نقل [میکند]. جابهجا [میشود].
نکاتی دارد که به هر حال روضه آلود [است]. «لما أوتی برأس الحسین (علیهالسلام) إلى یزید کان یتّخذ مجالس الشّرب...» سر امام حسین علیهالسلام را که برای یزید آوردند، مجلسهای شرب خمر گرفت. یزید ملعون و «ویأتی برأس الحسین» در هر مجلس شرابی که میگرفت دستور میداد سر مبارک امام حسین را بیاورند و «و یضعه بین یدیه و یشرب علیه.» روبرو بالای سر امام حسین شراب میخورد. «حضر ذات یوم فی أحد مجالسه رسول ملک» در یکی از این مجلسهای شرابی که داشت فرستاده پادشاه روم بود. از اشراف روم بود. از بزرگان روم بود. گفت: «یا ملک العرب! رأس من هذا؟» از یزید پرسید: «ای پادشاه عرب! این سر کیست؟» «چکار داری سر کیست؟ من برگردم مملکت خودم. سؤال میکنند کجاها رفتی؟ چیها شد؟ چیها دیدی؟ میخواهم بگویم مجلس رفتهام. پادشاه عرب بود. بروم بگویم به کی غلبه کردی؟ دشمنت کی بود؟ این جشنی که تو گرفتی؟ بروم گزارش کنم برای مردم روم.» «رأسه صاحب... لی یبارکک فی الفرح.» «سرش [صاحبش] در شادی تو شریک باشد.» یزید گفت: «هذا رأس الحسین بن علی بن أبی طالب.» «این سر حسین بن [علی است].» پرسید: «و من أمه؟» «مادرش کیست؟» گفت: «فاطمة الزهراء.» گفت: «و ابن من پدر مادرش کی بود؟» گفت: «ابن رسول الله.» «مادرش دختر پیغمبر خدا بود؟» عجیب است.
این قرآن «فرمود مسیحیها به شما نزدیکترند. درشان محبت، رحمت و رحمت خدا در اینها قرار داد.» برعکس یهودیها که اینها اهل تکبرند. مسیحیها یک دل نرمتری دارند. خودش را نشان داد. برگشت گفتش که: «أُفٍّ لَکَ وَ لِدِیَنِکَ یزید.» «تف به خودت و تف به دینت!» «ما دین أقذر من دینک.» «واقعاً دینی پستتر از دین تو نیست.» بعد یک جملهای گفت. این قضیه تبرک که در سخنرانی عرض کردم مال اینجاست. خیلی عجیب، خیلی عجیب و درد [آور است]. گفت: «بِعِلْمٍ إِنَّی مِنْ أَحْفَادِ دَاوُودَ عَلَیْهِ السَّلَامُ.» گفت: «یزید! من از نوادگان داوود هستم.» خب این چند شب بحثهایی که کردیم خیلی ذهنتان را آماده کرده است. داوود نسل چندم بود؟ کی بود؟ اینجا زمان اسلام است. بگو مثلاً ۲۰۰۰ سال پیش بلکه مثلاً ۱۵۰۰ سال پیش. چقدر این همه سال گذشته است. «من از نوادگان داوود هستم.» «بینی و بینه آباءٌ کثیرة.» «بین من و داوود چندین نسل فاصله است.» «و النصارى یعظموننی و یأخذون التراب من تحت قدمی یتبرّکون.» «مسیحیها احترام مرا نگه میدارند و خاک زیر پای مرا از باب تبرک برمیدارند.» میگویند این از نوادگان داوود. چند نسل فاصله است. «لأنی من أحفاد داوود.» چون از نوادگان داوود است. «و أنتم تقتلون ابن بنت رسول الله.» «تو میگویی یک در فاصله بوده است بین این آقا و پیغمبرتان و بین رسول الله الا أم واحدة.» «یک مادر فقط فاصله بود. این چه دینی است شماها دارید؟ حرمت هیچ رسولی.» خیلی اینها عجیب است. خیلی عجیب است. این بنیامیه از همین مسیحیهایی که آنقدر اشکال جدی و عقایدشان وارد بود، اینها از آنها هم پستتر بودند که مسیحی آمده است. مسیحی که قائل به تثلیث، ایثار و بچه خدا میداند. مشکلات انحرافات جدی. شرابخور. هزار و یک مشکل دارد. این آمده است به یزید که مثلاً خلیفه مسلمین است، دارد میگوید این چه دینی است تو داری؟ چرا احترام این بچه پیغمبرت را نگه نداشتی؟ خیلی عجیب است. گفت: «یک چیزی بهت بگویم. داستان کنیسه حافر را شنیدی؟» کنیسه همان کلیسای خودمان است. حافر به معنای سم است. کلیسای سم را. داستانش را شنیدی؟ «بگو تا بشنوم.» گفت: «بین عمان و چین یک دریایی است. فاصلهاش یک سال راه است. توی آن دریا شهر نیست. جزیره نیست مگر یک شهری که وسط دریاست. طول آن شهر ۸۰ فرسخ است، عرضش هم ۸۰ فرسخ است. هیچ شهری روی زمین از آنجا بزرگتر نیست. کافور از آنجا به عمل میآید. یاقوت از آنجا به عمل میآید. عنبر از آنجا به عمل میآید. درختهایش عود. دست مسیحیان است. هیچ کس غیر از مسیحیان به اینجا حکومت [نمیکند]. توی این شهر چند تا کلیسا داریم. بزرگترین کلیسایش همین کلیسایی است که کنیسة الحافر، یعنی کلیسای سم. در محراب آن کلیسا یک چیزی گذاشتهاند. قاب صندوقچه که از طلا درست کردهاند. معلق است. آویزان کردهاند در محراب کلیسا. «فی حافر.» «یک سم درش گذاشتهام.» میدانی آن سم چیست؟ «إنه حافر حمار کان یرکبه عیسی علیهالسلام.» «مسیحیها گفتند عیسی یک الاغی داشته است که سوار میشده است. خیال میکردند که این سم آن الاغی بوده است که عیسی سوار میشده است. برداشتهاند در طلا طلاکوب کردهاند. به محراب آویزان کردهاند. بزرگترین کلیسا را ساختهاند.» «و قد زینت حوائط الحق بذهب و الجواهر و الدیباج و الابریز.» «دور و برش هم طلا زدهاند، نقره زدهاند، جواهر زدهاند، دیبا زدهاند، ابریشم زدهاند. هر سال هم علمای مسیحی حرکت میکنند، میروند آن کلیسا را زیارت میکنند. دورش طواف میکنند. زیارت میکنند. میبوسند. حوائجشان را از خدا میخواهند کنار آن سمی که عیسی روی آن سم نشسته بوده است.» «هذا شأنهم و دأبهم فی حمار.» گفت: «ببین! اینها با سم الاغ ایثار.» «حافر حمار کان یرکبه نبیهم.» «خیال میکنند تازه یقین هم ندارند. خیال میکنم این سم الاغی است که عیسی پیغمبرشان رویش نشسته است.» «و أنتم تقتلون ابن بنت نبی.» «بعد شماها بچه دختر پیغمبرتان را! «لا بارک الله فیکم و لا فی دینکم.» «خدا نه به تو برکت بدهد نه به [دین] یزید. برگشت به اطرافیانش گفت: «اقتُلوا هذا نصرانی.» «این مسیحی را بگیرین بکشید.» «این اگر برگردد در منطقه خودش مایه آبروریزی ما میشود. میرود. میگوید من اینجا دیدم یک جماعتی بودند بچه پیغمبرشان را کشتند.» این نصرانی همین که دید میخواهند بکشنش، گفت: «یا یزید أتُرید قَتْلی؟» چقدر عجیب است واقعاً این داستان تاریخ. گفت: «میخواهی مرا بکشی؟» گفت: «آره.» گفت: «فَاعْلَمْ إِنِّی رَأَیْتُ أَبَانَبِیَکُمْ فِی مَنَامِی.» «من دیشب خواب شما را دیدم. در خواب به من گفت: «یا نصرانی أنت من أهل الجنة.» «ای مسیحی! تو بهشتی هستی!» گفت که: «من از حرفش تعجب کردم. من آخه مسیحیام برای چی باید پیغمبر اسلام را ببینم؟» تا اینکه این قضیه پیش آمد. همانجا شهادت داد به «لا اله الا الله». «پیغمبر.» لحظه عجیبی است. چه شهادتی داشت این مسیحی! خوش به حالش. «ثُمَّ أَخَذَ الرَّأْسَ وَ ضَمَّهُ إِلَیْهِ.» شبیه رقیه. شهید. سر را به آغوش گرفت و «جَعَلَ یَبْکِی حَتَّى قُتِلَ.» آنقدر گریه کرد تا گردنش را زدند. چه افتخاری در شام! این نامسلمان لحظه آخر مسلمان بشود. شبیه رقیه شهید بشود. بعد امام حسین را ببین چه خریدار است. یک ذره انصاف، یک ذره مرد، مروت. اینها چقدر بدبخت بودند. همین قدر اگر احترام به امام حسین نشان میدادند، همه عاقبت بخیر میشدند. یکی نگفت: «بابا! این بچه پیغمبر است.» بگذار روضه را تکمیل کنم با همین جمله گریز آخرم. این خب این مسیحی در جریان هیچی نبود. یک هو بهش گفتند: «این سر بچه پیغمبر.» اینطور غیرت نشان داد برای پیغمبر آخرالزمان. این در وجودش محبت یک خوبی نوری در وجودش بود. خدا با همین خریدش. احترام به داوود داشت. احترام به عیسی داشت. وقتی شنید به بچه پیغمبر آخرالزمان هم بیاحترامی کردند، به غیرتش برخورد. ولی خب بنده خدا دیگر اصلاً در جریان کربلا نبود. اصلاً بهش نگفتند چه شد. این فقط بریده [سر] را دید. اگر میشنید که اصلاً کار به شمشیر یزید نمیرسید، خودش میمرد. این به غیرتش برخورد. گفت: «ما سمی از یک مرکبی داریم که عیسی رویش مینشسته است. کلیسا ساختیم.» اگر بهش میگفتند این بچه پیغمبر زیر سم اسب، اگر بهش [میگفتند] اسبها را سم تازه زدند. تازه آمدند گفتند: «تا رکاب اسبمان را باید طلا کنیم.» «املا رکابنا من الذهب و الفضة.» رکابمان را باید تا رکاب باید پر از طلا و نقره کنیم. گفت: «مگر چه کار کردیم؟» گفت: «یک جوری داد بزنیم با این روضه حتی بیاحترامی این روضه نشود.» این روضهای است که فاطمه باهاش فریاد میزند. گفتم: «ما یک کار ویژهای کردیم. یک جوری به این بدنها «حتی رضواناً صدره و ظهره» هم استخوانهای جلوی سینهاش را شکستی هم استخوانهای [پشتش را]».
الا لعنت الله علی القوم الظالمین الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون.
در حال بارگذاری نظرات...