 
        
        
        جلسه ده : قرآن و یهود؛ از ذلت ابدی تا نژادپرستی
این جلسات یک روایت پرکشش از تاریخ و آینده را ترسیم میکنند؛ از ورود اهلبیت(ع) به شام و فتنههای بنیامیه تا نقشههای صهیونیسم و آرماگدون . در ادامه، جایگاه شام و بیتالمقدس در روایات آخرالزمانی و پیوند آن با مقاومت امروز ملتها تحلیل میشود . نقش ایرانیان بهعنوان «قوم سلمان» و فرماندهان سپاه امام زمان(عج) به تصویر کشیده شده و فرهنگ مقاومت بهعنوان رمز بقا معرفی میگردد . پیام پایانی روشن است: تاریخ به پیچ بزرگ خود نزدیک میشود و این امت باید با ایمان، ولایت و جهاد، مسیر ظهور را هموار کند
                    * مظلومنمایی اسرائیلیان به کمک امپراطوری رسانهای [4:13]
* ظهور امام زمان (علیهالسلام) در کشاکش فتح بیتالمقدس [10:14]
* ظلمهای فراوان و مُهر ذلت و مسکنت بر پیشانی یهودیان تا قیامت [16:04]
* قاعده قرآنی: ملحق شدن انسان به قومی که رفتارش را قبول میکند [16:52]
* نسبت کشتن شتر حضرت صالح به همه قوم و عقوبت دستهجمعی ایشان به خاطر این گناه [21:42]
🔻 عذاب الهی و کینه و نفرت یهودیان نسبت به یکدیگر [27:12]
🔺 نعمت الهی و یکدلی و برادری مؤمنین با یکدیگر [30:16]
* نکته اساسی در تحلیل یهود: نژادپرستی و غیرانسان دانستن غیریهودیان [32:38]
* تبیین نژادپرستی یهودیان بر اساس قرآن کریم [36:39]
* حفظ نژادپرستی و عقاید یهودیان حتی در دوره پراکندگی در کشورهای گوناگون [44:12]
* کوچ اجباری و بیرونکردن یهودیان توسط انگلیس، فرانسه و پرتغال در قرون وسطی [53:27]
* شورش و جدال مردم اروپا علیه یهودیان در قرن 19 [56:29]
* روایت یکی از سربازان عمرسعد از ماجرای حمل سر اباعبدالله (علیهالسلام)  [1:03:44]
* ماجرای محبت یک راهب مسیحی به سر امام حسین (علیهالسلام) و مسلمان شدن او [1:07:32]
* لا يزورني ويزور أباك وأخاك وأنت الا الصديقون من أمتي [1:27:33]
                
                    ‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنتالله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری واحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
خب، بحثی که این شبها خدمت دوستان داشتیم در مورد منطقه شام بود. گذشته شام چه بوده و آینده شام چه خواهد شد، خصوصاً در حوادث قبل از ظهور و بعد از آن. بنا داشتیم که خیلی جمع و جور یک چیزی بگوییم و رد شویم؛ اما هرچقدر که تأمل کردیم و در بحث دقت کردیم، دیدیم که این بحث جای طرح بیشتر از اینها را دارد؛ خصوصاً که امروز جنگ سنگینی را در منطقه شام شاهدش هستیم، بین رژیم صهیونیستی و مردم فلسطین. ابعاد این جنگ هم وسیع است، هم سوریه درگیر است، هم لبنان درگیر است و خیلیها دوست دارند بدانند که اصلاً این جنگ از کجا نشئت گرفته و آخرش هم چه میشود.
لذا ما بنا داشتیم اصلاً داستان سفیانی را از اول بگوییم. چیزی که در ذهن بنده بود این بود که خیلی زود و جمع و جور به سفیانی بپردازم؛ ولی مهمتر از بحث سفیانی، بحث خود اسرائیل و رژیم صهیونیستی و یهود است. حیفم آمد واقعاً؛ یعنی دیدم که این بحث سفیانی را حالا میشود به آن رسید، ولی این بحث اسرائیل الآن فوریتر و ضروریتر است که اصلاً داستان جنگ غزه و قبلش و اینها چه بود. اصلاً اینها چه شد که رفتند آنجا، به قول خودشان، حکومت تشکیل دهند و دولت تشکیل دهند و درگیر شدند با مردم فلسطین و اینها و دروغهایی که در جامعه ما گاهی شنیده میشود که فلسطینیها زمینهایشان را به اینها فروختند و آنها خریدند و بعد اینها طلبکار شدند و گفتند پس بدهید و از این حرفها که سراسر دروغ و حرفهای خندهدار است.
خیلی مسائل در جامعه ما هست که واقعاً آدم از طرح این مسائل در جامعه تعجب میکند. یک بخشش حالا به خاطر این است که خب ما خیلی اهل مطالعه نیستیم، خیلی ملت اهل مطالعه نیستیم متأسفانه، خانه ملت کتابخوان نیست. یک بخش دیگرش هم این است که از طرح سری مباحث پرهیز داریم به خاطر اینکه اینها "منبریخور" نیست. منبری باید رفت که در مطالعه پدر آدم را در بیاورد؛ پای منبر آدم مطالبه بکند برای اینکه آقا سطح مطلب را بیاور بالا، تحقیق و پژوهشش، محتوایش، این از کجاست؟ سندش، رفرنسش.
خب، ما بحث شام را که مطرح کردیم، یک بخش مهمش همین قضیه رژیم صهیونیستی و اسرائیل است که این را داشتم عرض میکردم که خیلی از مطالب در ذهن جامعه اصلاً خوب و درست ننشسته است؛ یعنی اطلاعات درستی داده نشده است. یکیش همین قضیه فلسطین و اسرائیل. دقیقاً امپراتوری رسانهای یهود و صهیونیسم کاری کرده که اسرائیلیها با یک وجاهت مظلوم، خصوصاً در دو قرن اخیر، خودشان را نشان دادند، خود را نشان دادند، به حق برگشتند سرزمین خودشان که فلسطین باشد، سرزمین کنعان باشد و مسلمانان و فلسطینیان هستند که به اینها ظلم کردهاند، دارند اینها را میکشند و این جور گاهی در ذهن جامعه ما هم همین است.
در حالی که حالا انشاءالله مباحثی که عرض بکنم، میبینید که اتفاقاً وقتی که همه دنیا آب را روی صهیونیستها بستند و اینها را بیرون کردند، همه دنیا (که تنها جایی که به اینها امان داد و پناه داد) مسلمانان فلسطین بودند. اینها در دریا میچرخیدند، جا نداشتند. التماس کردند به این فلسطینیها که یک گوشه به ما جا بدهید. ببینید چه را تبدیل به چه کرده، چه را تبدیل به چه. میهمان فلسطینیها بودند اینها، پناه آوردند به فلسطینیها، فلسطینیها برای کدخداهایی زدند به عنوان اینکه [حالا] مثلاً باشند در مملکت ما زندگی [کنند]. وقتی که همه دنیا اینها را بیرون کرد و همه دنیا دنبال این بود که اینها را بسوزاند، چرا عرض میکنم؟ «خورد مسلمانان به اینها پناه دادند.»
بعد که آمدند، خب، آدمهای خبیث عجیب و غریبیاند اینها. آمدند گفتند که «زحمت کشیدید به ما جا دادید. مملکت ماست، بریم بیرون.» شروع کردند، خردهخرده خانهها را گرفتند و شهرکسازی و خراب کردن محلههای اینها. «اینجا سرزمین پدری-مادری ماست، اصلاً مال ماست و خدا به ما هدیه داده. اورشلیم را [داده است]. مال اجداد ماست. شما هم هیچ نقشی اینجا ندارید؛ یا با زبان خوش میروید یا میکشیمتان یا به زور بیرونتان میکنیم.» بعد محدود به اورشلیم هم نمیکنند. «از کجا تا کجا؟ نیل تا فرات همش مال ماست، این سرزمین، سرزمین من.»
وقتی به جامعه نگاه میکنم، میبینم که حتی فضاهای جلسات مذهبی و هیئتی ما هم خیلی مسائل را نمیدانند. حالا فقط یک نکته را بگویم، انشاءالله در روضه تکمیلش بکنم. ما اماکن شیعی داریم در شام، در همین منطقهای که الآن به نام اسرائیل میشناسند، به نام کشور اسرائیل میگویندش. ما اماکن شیعی داریم که اینها اماکن مقدسی بوده که حج و زیارت قدیمیمان، مردم که میرفتند ۱۵۰ سال پیش، مردم ایران وقتی میرفتند مکه، اینها را یک [بار به] مسجدالاقصی میبردند. مسجدالاقصی ضمیمه سفر حج. طولانی بود دیگر. مثلاً ۱۰۰، ۱۵۰ [سال] مسجدالاقصی که میرفتند، اماکن معتبر شیعی داشتیم، مثل مقام رأسالحسین عسقلان، که اصلاً این رأسالحسین عسقلان یکی از جاهایی است که احتمال قوی داده شده که سر امام حسین دفن شده. قطعاً سر امام حسین علیه السلام اینجا گذاشته شده بوده. برخی حتی بین علمای شیعه که کتابهایی با نام رأسالحسین نوشتند، مقالاتی با این نام نوشتند. آخرش بعضیشان، البته عرض کردم، یک شبه دیگر است؛ این نکته را که روایات ما چیز دیگری میگوید، بحثهای تاریخی، بحث روایت. ما فرمود [که] نه این سر نجف دفن است، کنار امیرالمؤمنین علیه السلام؛ ولی نقلهای تاریخی ممکن هم هست که کوتاهمدت دفن شده باشد؛ چون عسقلان منطقهای بود که شیعهنشین اصلاً نبود! به خاطر همین احتمال جدی دادند که یزید دستور داد که آنجا دفن بشود که یک پایگاه برای شیعه نباشد. بر همین احتمال جدی هست نسبت به اینکه سر مبارک امام حسین علیه السلام در عسقلان دفن شده باشد و اینجا حرم بود، مقام رأسالحسین بود، حرم بود، شیعیان میرفتند زیارت. اسرائیلیها نابودش کردند!
خب، چند تا بچههیئتی شما میدانید، سراغ دارید که [بدانند] امام حسینی که سنگش را به سینه میزند، این اسرائیلیها این مقام رأسالحسین را خراب کردند؟ لااقل اگر به دلایل دیگری آنها سنی [و] الم با غزه و فلسطین و اینها همراه نیستی، به این دلیل که باید با صهیونیستها بد باشی. نمیدانم اینها کمکاریهای امثال بندهاند. اول بحث عرض کردم که هی میخواستم من سریع از این مباحث عبور بکنم، ولی هی تیکهتیکه میبینم که خیلی مباحث جدی و مهمی هست که مطرح نمیشود. حیفم میآید که در این جلساتی که حالا بابی برای این بحث باز شده است، از کنار اینها عبور بکنیم. وقت دیگر هم شاید پیدا نشود که این مباحث مطرح [شوند].
من چند تا نکته میخواهم این شبها عرض بکنم. یک بخشش این بود که قبل از ظهور وضعیت یهود به چه نحوی است. حوادث منتهی به ظهور را میخواستم این یکی دو شب بگویم، ولی فعلاً بحث اسرائیل را در این ۱۵ شب بتوانیم تمامش بکنیم اگر خدا بخواهد. بعد برویم، دیگر وارد پروژه جدیدی میشویم. حالا احتمالاً اواخر ماه صفر دوباره جلساتی اگر باشد، آنجا به قضیه سفیانی جدیتر بپردازیم که اصلاً داستان سفیانی، عقبهاش چیست و کجا ظهور میکند، برای چی ظهور میکند و چه [اتفاقی میافتد].
خب، قضایای مربوط به ظهور، بحث یهود، بحث مفصلی دارد. همین حکومتی که تشکیل میدهند در بیتالمقدس، اتفاقاتی رخ میدهد. درگیری منطقه وسیعی که آنجا دارند. با رومیها دست به یکی میکنند؛ ولی با ترکها، که ترکها میشوند همین منطقه روسیه خودمان و غرب آسیا و شرق آسیا و شرق اروپا که میشود چین و روسیه. در منطقه شام اینها همه با هم درگیر میشوند طبق روایات؛ خصوصاً در دمشق. پایگاه مهمی است، قبیلههایی در دمشق دست به دست [میکنند]، حکومت بینشان میچرخد. حالا آنجا سفیانی حاکم میشود و وضعیت بیتالمقدس وضعیت خاصی است. ایران این وسط درگیرند و پایشان به بیتالمقدس باز میشود و در کشاکش فتح بیتالمقدس، امام زمان در مکه ظهور میکنند و هنوز این درگیری در بیتالمقدس هست که حضرت میآیند و فتح بیتالمقدس توسط امام زمان صورت میگیرد و حضرت عیسی آنجا نزول میکند. پشت امام زمان نماز میخوانند، وارد گفتگو میشوند، هم با مردم منطقه، هم با رومیها. تعداد زیادی از مسیحیان تصدیق میکنند، حتی چهبسا بین یهودیان هم افرادی تصدیق میکنند، رمان منجی. قبلش هم دجّال در این منطقه کارهایی کرده است. دجّال به دست حضرت عیسی به قتل میرسد. بعد قضایای بعدی که بیشتر درگیری دیگر میآید سمت داستان کوفه و خیلی قضیه فتح بیتالمقدس، قضیه کشداری نیست، همان اوایل ظهور تمام میشود. بیشتر آن چیزی که کش پیدا میکند، قضایای سفیانی است، درگیری با سفیانی است که جنگهای بسیار خونباری را به همراه دارد. البته قبلش هم درگیریهای کانون همه اینها همین منطقه شامی است که قبلاً عرض کردم. این بحثهایی است که انشاءالله شبهای بعد بهش بیشتر خواهیم [پرداخت].
یک چند تا نکته میخواهم بگویم که نکات مهمی است. حالا بحثهای تاریخیمان رسید به قضیه جنگهای صلیبی و اینها. صلاحالدین ایوبی دیشب، به اینجا رسیدیم. بعدش را میخواهم عرض بکنم خدمتتان که از قرن ۱۴ تا ۱۶ چه اوضاعی برای یهودیها پیش آمد و خصوصاً دیگر داستان مهم یهودیها قرن ۱۹، دیگر قضایای جنگ جهانی و ماجراهایی که حالا با نازیها و اینها که احتمال میدهم امشب به این بخشش نرسم. یعنی امشب اگر برسم تا قرن ۱۹ را میگویم. قرن ۱۹ را انشاءالله فردا شب بحث نازیها و هیتلر، هولوکاست و کوچ اینها به سمت سرزمین موعودشان، فلسطین و قضایایی که رخ داد تا الان. اگر بحث جمع و جور [شود]. چون نکاتی از بعضی مسائل هست که اصلاً طرح نشده است. مثلاً یک فرانسوی که قضایایی برایش رخ داد یا مثلاً آن خبرنگاری که آمد گزارش بکند این قضایایی که رخ داده است، اینها مقدمات شکلگیری طرح دولت اسرائیل را فراهم [کرد].
مطالب سابقش در قبل از اینکه بحث تاریخی بخواهیم داشته باشیم، یک چند تا نکته میخواهم بگویم، خیلی مهم است. اصلاً بحثهای ما این شبها تاریخی نبود. عرض کردم، مجموعهای از مباحث بود؛ یعنی هم بحثهای تحلیلی بود، یک بخشهایش تاریخ منطقه شام بود، یک بخشیش تاریخ انبیا بود. بخش عمده و مهمش تحلیل قرآنیاش [بود].
میخواستم وارد بحث این چند قرن بشوم که مثلاً این پنج قرن اخیر، پنج-شش قرن اخیر، وضع یهودی چطور بود در اروپا. دیدم اگر این بحث را بدون این مقدمه مطرح بکنم، شبهه پیش میآید. چیزی که در این پنج-شش قرن اخیر در اروپا دیده میشود، یهودیستیزی سفت و سخت، سرکوب، تحقیر یهودیها، دشمنی با یهودیها، تبعید یهودیها، آوارگی یهودیها و حتی کشتار و سوزاندن یهودیان. اگر همینجوری بخواهم تاریخ را روایت بکنم، برای همه سؤال میشود که آقا اینها بدبختها [بودند]، مظلوم [بودند]، حق داشتند. به هر حال اروپاییها پدر اینها را درآوردند، مسیحیها اینها را بیچاره کردند. آن دادگاههای تفتیش عقاید که اسمش را شنیدهاید، حسن تفتیش عقاید این بود داستانش (حالا میگویم در بحثهای تاریخی)، آنقدر فشار آوردند مسیحیها روی یهودیها که اینها تعداد زیادیشان اعلام میکردند که ما مسیحی شدیم. شکنجه میکردند (اگر احتمال میدادند که این هنوز یهودی مانده است، احتمال دارد در خفا دارد کارهای یهودیها را انجام میدهد). دستگاه عجیب و غریب. سرچ بکنید: دادگاههای تفتیش عقاید. شکنجههایشان با چه چیزهایی بود؟ کلمه [ای] از تو [اشارهای] نمیتوانم به ابزار شکنجهاش بکنم. در بعضی موزههاشان موجود [است]، در فرانسه ابزارهای شکنجه اینها در موزهها موجود است. دوره عجیبی [بود]، خصوصاً قرون وسطی که شنیدهاید. فضای قرون وسطی همین است، بیشتر فشار روی یهودیها است. شکنجهها و دادگاههای تفتیش عقاید. تفتیش عقاید میکردند که یک وقتی این واقعاً یک رگ و ریشه هنوز از یهودی در وجودش نمانده باشد، مسیحی خالص شده باشد، خالی خالی.
بگوییم همه میگویند که بابا این بدبختها حق داشتند، ببین چه بلاهایی سر اینها آوردند. اینها مجبور بودند دیگر، آخرش زدند به این که بیایند بر یک کشوری برای خودشان داشته باشند و از این مظلومیت دربیایند. در حالی که آن چیزی که در بحثهای تحلیلی و تاریخی جایش خالی است، این نکته است که «چرا یهودیها مبتلا به این داستان [شدند؟]». قرآن این تحلیل را [میدهد]. به [این] خیلیها [پشت کردند]. اینها نکات مهم و فوقالعاده [هستند]. چند تا نکته قرآنی برایتان آوردم که اینها مطالب بسیار فوقالعاده و بهچسبی هستند. ببینم چقدر وقت میشود از این بحث قرآنی بخواهیم مطرحش بکنیم و رد بشویم.
ببینید آقا، چند تا نکته داریم. یکی این است که بنیاسرائیل به خاطر کارهایی که کرده بودند، خدای متعال اینها را مبتلا کرد به ذلت و مسکنت. «ضُربَت عَلَیهِمُ الذِّلَّةُ وَالمَسکَنَةُ». خدا بر اینها زد، مهر ذلت زد در پیشانی اینها تا قیامت. تا قیامت. این آیه قرآن است. این خیلی نکته [مهمی است]. هرچه سر اینها بیاید، حقشان است. و اینها مظلوم نیستند. اینها چوب ظلمشان [است]. یهود تا وقتی یهودی و به عقبه خودش افتخار میکند، مظلوم نیست، ظالم است. چوب ظلم [را میخورند].
چند تا نکته است: یک، ما یک مطلب فوقالعاده و شگفتانگیز قرآنی داریم که قرآن اقوام را مقطعی تحلیل نمیکند. اینها بحثهای مهمی است، مربوط به شبهات ظهور هم هست. مثلاً امام زمان که میآیند دنباله بنیامیه را قصاص میکند. همان قضیه ۷۰ هزار [نفر] تو که یک شب هم نکتهاش را مختار مثلاً قصاص کرد. امام زمان که میآیند ۷۰ هزار نفر را قصاص میکند. بعد تازه کسانی را از نسل جدید قصاص میکند. برای بعضی از مسلمین هم شبهه میشود که بابا اینها ۱۵ قرن پیش باباش یک کاری کرده، این را اینجا [میگیرد]. آیاتی حتی داریم! کارهای گذشتگان را نسبت داده به این امت فعلی به خاطر اینکه اینها خودشان را دنباله آن جریان میدانند. کما اینکه الان مثلاً به شما میگویند «این آقا که مثلاً بسیجی است، متولد ۸۳ بودی آقا؟»، متولد ۸۳ [بوده است،] میآیند بهش میگویند «برای چی انقلاب کردی؟ اینها انقلاب کردن؟». این بنده خدا که انقلاب نکرده، که آن موقع کجا بوده؟ آن موقع ۵۷. این بنده خدا حالا چون با هم رفیقیم، دست گذاشتم؛ چون با هم صمیمی هستیم، میتوانیم شوخی کنیم. ایشان سال ۸۳ به دنیا آمده، ۵۷ کجا، ۸۳ کجا. آنی که میخواهد بزند میگوید «اینها انقلاب کردن.» خودش هم اتفاقاً میگوید «بله، ما انقلاب کردیم.» میگوید «ما انقلاب نکردیم که شما این جوری کنید، ما انقلاب کردیم که شما آن جوری کنید.» کجا بودی اصلاً؟
این یک سنت است، درست هم هست. آدم وقتی به عقبه خودش افتخار کرد، شریک در آن کارهاست. خوب بود، شریک در خوبیهاست، بد بود، شریک در بدیهاست. قرآن روی این مطلب بسیار تأکید دارد، مقطعی نگاه نمیکند که مثلاً اینها مثلاً قرن فلان، نسل فلان، نسلبندی ندارد. نسل جدید، نسل قدیم، صد سال پیش، قرن پیش، این جوری نگاه نمیکند. میگوید تا وقتی که مطابق آنها داری میآیی، افتخار میکنی به کارهایشان، شریک میدانی خودت را دنباله آن. جمله معروف امیرالمؤمنین در جنگ صفین هم هست دیگر که خیلی قشنگ است. طرف آمد گفتش که آقا برادرم بیمار بود، نتوانست شرکت کند، ولی خیلی دوست داشت بیاید، تو این فرد، تو این جنگ شریک بود. حضرت فرمود: «احوا اخیک معنا.» دلش با ما بود، گریه هم میکرد که نیامده بود. حضرت فرمودند: «نه تنها او تو ثواب جنگ صفین شریک است، کسانی هم میآیند که هنوز اصلاً نطفهشان شکل نگرفته، هنوز به أصلاب پدرانشان نرسیدهاند، اینها هم در این جهاد ما شریکاند.» نسلهای بعدی. یعنی شماها، امیرالمؤمنین همه شما را جزء مجاهدین صفین حساب کرده است. جزء مجاهدین بدر حساب میشود. هرکی کربلا میرود بهش ثواب کسی را میدهند که در جنگ بدر از پیغمبر دفاع [کرد].
ادامه. تمام نمیشود. این خیلی نکته مهمی است. قرآن هم فقط این نگاه را دارد. این نگاه قرآن و عترت است. بقیه نگاه ندارند! و تو اگر این جوری نگاه نداشته باشی، نمیتوانی خیلی مسائل را تحلیل بکنی، به شبهه میخوری که آقا اینها چه ربطی دارند به آنها. اینها همان قرآن دقیقاً چوب کارهای بنیاسرائیل موسی را تو سر یهودیهای زمان پیغمبر میزند. چقدر فاصله دارد؟ فکر کن ۲۰۰۰ سال فاصله افتاده است. بین توی آیه گفتش که «شما پیغمبران را به غیر حق میکشید»، که حالا میخوانم. زمان پیغمبر اکرم که پیغمبر نمیکشتند. یک پیغمبر مانده [بود]. زمان پیغمبر اکرم دارد به یهودیان میگوید «شما پیغمبران را میکشید.» [آنها] مانده [بودند]. گفتند آقا این چی میگوید؟ این آیه فرمود: به آن قبلیهاشان که پیغمبر میکشتند، اینها کار آنها را تأیید میکنند. قرآن به اینها هم گفته قاتل. گرفتی نکته را؟ خیلی مهم است. نه نکات بسیار مهم.
ادامه پیدا میکند. کار بابا با بچه مشارکتی میشود. نسلهای بعدی که آمدند سهیم میشوند، تأیید بکنند، قبول داشته باشند قبلیها را، افتخار بکنند، پای اینها هم نوشته میشود. در انتقامش هم شریک است. نه تنها در ثواب، در عقوبت شریک است، در انتقامش هم [شریک است]. امیرالمؤمنین باز در نهجالبلاغه فرمود که شتر صالح را یک نفر کشت، ولی قرآن چی فرمود؟ «کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَا». آقا ثمود کجا بود؟ یک نفر شتر را [کشت]. قوم ثمود طغیان کرد و تکذیب کرد. «کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَا» ادامهاش. «إِذِ انْبَعَثَ أَشْقَاهَا فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ نَاقَةَ اللَّهِ وَسُقْيَاهَا». این ناقه بین [آیه] «الله اینجا دیگر تو این آیه». «رسولالله ناقةالله و سُقیاها». پیغمبر خدا بهشان گفت آقا حواستان باشد به این شتر خدا. عجیب هم هست؛ اینجا به این شتر گفته شتر خدا. خیلی [مهم است] «ناقةالله و سُقیاها». «فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا» همشان شتر را کشتند. «فَدَمْدَمَ عَلَیْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاهَا وَلَا یَخَافُ عُقباهُ». خدا از عاقبت چیزی هم نمی [ترسید]. آخر میگوید زدم، ترکوندمشان، از هیچکس هم ترس ندارم. چیست؟ چیکار داری؟ من زدم. گناه کردند، عقوبت همه را شریک کرد. این فقط آقا در یک سلسله ارضی نیست، در یک [سلسله] زمان، که مثلاً این ۵ میلیونی که الان هستند، [شریک باشند]. ممکن است در یک سلسله طولی باشد. ۵ میلیونی که ده هزار سال بعد میآید، ولی کار او را که میشنود، تصدیق میکند، تأیید میکند، بدش نمیآید. الان هشتگ میزنند «ابنملجم متشکریم». شب ۲۱ ماه رمضون. ترند هم میشود! گویی تو [مینویسی]. «ابنملجم متشکریم». «قتال العرب» را ترند کرده بودند به عنوان تأیید ترور امیرالمؤمنین. آفرین، یک تروریست را کشتی! تأیید کار یزید. همین امسال محرم، سال قبل، هشتگ میزنند که مثلاً «یزید متشکریم». اینها هم شریکاند. وگرنه اصلاً سنت جور درنمیآید. یکی دستش رسیده امام حسین را بکشد، اصلاً ظلم است. بقیه میگویند «پس ما چی؟ ما میخواستیم بکشیم.» یکی دستش رسیده روبروی امام حسین وایسد و تیر بخورد، ظلم است. میگویند «بقیه چی؟ بقیه میگویند ما چی؟ ما میخواستیم جلوی امام حسین سپر بشویم، دفاع کنیم.» تیر قبول کرد. جاهای دیگر البته امتحانش را ازت میگیرد؛ موقعیتهای مشابه این.
این یک نکته که نکته خیلی مهمی است. تا وقتی که اینها خطشان عوض نشده، شریکاند. بنیاسرائیل امروز هم خطش از استیلای زمان حضرت موسی عوض نشده است که، بدتر شده است! که بدتر شده است. این خیلی جالب است. میخوانم برایتان یک سری نکات. علامه طباطبایی میفرماید: مثلاً این حرفی که زمان پیغمبر میزده، این را دیگر حتی در تورات تحریفشدهشان هم نگفته [اند]. در تورات تحریفشده هم نگفتهاند. اینها درآوردند. یعنی هرچه آمدند جلوتر، کثیفتر، پستتر، درندهتر شدند. همان قدیمیهاشان افتخار هم میکنند هنوز به هرچه که تا به حال رخ داد.
این پس یک نکته که بنیاسرائیل ادامه هرچه که بر اقوام قبلی گفته، مال اینها هم هست تا وقتی اینها ادامه آنها هستند. عقوبتهایی که خدا به آنها کرده، شامل اینها هم میشود. یکیش چیست؟ یکی اینکه خدا به آنها غضب کرد. «غَضَبَ اللَّهُ عَلَیهِمْ». یکی دیگر این است که خدا آنها را لعن کرد. «لَعنَةً». «أصحاب السب» [بودند]، آن روز شنبه را لعن مسخشان [کرد]. تبدیل شدند به خوک و میمون. «خنازیر و قرده». اینها هم البته مسخ شدند، فقط مسخشان ظهور پیدا [کرد]. دیگر چی؟ خدا مهر ذلت در سر اینها کوبید. دیگر چی؟ همه را آیاتش را آوردهام، فقط چون وقت کم است نمیخوانم.
یکی دیگر از چیزهایی که هست این است که خدا بین اینها دشمنی انداخت. آدرسش را اگر خواستید بعداً بگویم. سوره مائده خیلی نکات مهمی دارد. «مسؤول مائده» غافل نشوید. سوره مائده آخرین سورهای است که بر پیغمبر اکرم نازل شد. آخرین آجر تمدن اسلامی و معارف اسلامی در سوره مائده است. اصلیترین حرفها [در] سوره مائده [است]. ولایت امیرالمؤمنین، مهمترین آیاتش در سوره مائده است. آیه غدیر در سوره مائده [است]. آیات جدی توصیف بنیاسرائیل در مائده است. یهودیها را معرفی کرده در مائده است. دشمنان مسلمین را معرفی کرده در مائده است. رابطه با اینها را معرفی کرده در سوره مائده. سوره مائده جا دارد خودش یک کتاب درسی باشد. سوره آلعمران بحث روابط بینالمللی و پیمانهای بینالمللی، روابط خارجی، دیپلماسی، صورت دیپلماسی، یک جورایی آن هم سوره خیلی مهمی است. سورههای جدی تمدنی ما این سورهها است؛ مخصوصاً علامه طباطبایی در المیزان که غوغا [است]. هم در آلعمران، هم در مائده. آن آیتالله جوادی میفرمودند: «اصل المیزان ۵-۶ جلد اولش [است]. بقیهاش هم خیلی نکته دارد؛ ولی کسی میخواهد المیزان را قورت بدهد، آن پنج ششهی اولش را اگر بخواند، دیگر اصل حرفهای علامه را فهمیده است.»
مباحث مهمی است. خلاصه در سوره مائده میفرماید: من به خاطر این کاری که کردید «ما بینهم العداوت و البغضا». یک آیه دیگر فرمود: «ینا بینهم العداوت و البغضا» در مورد به هم خوردن رابطه مسیحیها با همدیگر. گفت: «فَقَرَّبْنَا بَيْنَهُم». اینها که جفتش هم سوره مائده است؛ یکیش آیه ۱۴، یکیش آیه ۶۴. رابطه مسیحیان [را بیان کرده]. گفت: «به خاطر این کارتان که کردید، یک کار میکنم خودتان، دلهایتان با همدیگر هیچ وقت صاف نشود، خوب نشود. مسیحیها با همدیگر «فَأَغْرَیْنَا بَیْنَهُمْ». یهودیها با همدیگر «فِی قُلُوبِهِمْ» تا روز قیامت شماها با همدیگر خوب نخواهید شد. آنها هم با اینها خوب نخواهند شد. یهودیها با مسیحیها خوب نمیشوند. یهودیها با یهودیها خوب نمیشوند. مسیحیها با مسیحیها خوب نمیشوند. دنیا را کیسه کردم. در سوره حشر فرمود: «تَحْسَبُهُمْ جَمِیعًا وَقُلُوبُهُمْ شَتَّىٰ» قوم لا [یَعلمون]. خیال میکنی وحدتش سر «پول» و منافع است. اسرائیل امروز را نگاه کن. اصلاً آن چیزی که طوفان علیالقصار و جراتش را داد به بچههای غزه، به هم ریختگی اوضاع اسرائیل بود دیگر. اوضاع نتانیاهو بود دیگر. ۴ سال نمیدانم چند تا دولت عوض کرده، در یک سال فکر کنم چهار بار، چهار تا پنج [بار] دولت عوض کردند. وضعیت به هم ریخته، آشوب، سایه همدیگر را با تیر میزند. شما الان نتانیاهو را وسط تلآویو اگر ول کنی، ۱۰ دقیقه راه برود تیکهتیکهاش میکند. این جوری نفرتشان نسبت به همدیگر.
شما فکر نکن اینها عاشق چشم و ابرو [هستند]. این محبت و صمیمیتی که شما با همدیگر دارید، مخصوصاً در این پیادهروی اربعین، از پاکستان و هندوستان و ایران و آذربایجان و افغانستان و عراق و کویت و اصلاً این جوری نیست. اینها نعمتی است که خدا به شماها داده: «فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا». مال شماها هم فقط هست. مال ولایت امیرالمؤمنین است. مال «حَبْلِ اللَّهِ وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا». آنها ندارند این را. آنها سراسر کینه و نفرت، جنگ و دشمنی با همدیگر، منفعتطلبی، بچاپ، بچاپ تا روز قیامت هم این را زدم به پیشانیشان.
این یک نکته خیلی مهم در تحلیل قضایای یهودیهاست. تمام اینی هم که در این سالها برایشان رقم خورده، چوب این ذلت است. اگر شنیدید دلتان نسوزد که آخی بگردم این بدبخت را. نه، اینها حقشان است، تازه اولش هم هست. ذلتها در پیش دارند انشاءالله. خصوصاً زمان ظهور امام زمان، اصل ذلت آنجاست که گفتم یک سنگ صدا میزند: «إِنَّ فِی یَهُودِيِّيِ بِیَا هُنَا». یهودی قایم شده. سنگ صدا میزند: «یهودی، بیا اینجا. ای مسلمان، بیا.» یهودی، «آرم قرمزه»، که حماس سنگش را میزند، میگوید «اینها اینجا ایستادهاند». برایتان پیدا کردم. تازه اول ذلت [است]. بله، خودشان از اینها، آنها شگردهای رسانهای مظلومنمایی، از اینها برای خودشان حماسه میسازند. از یک چرت و پرتهایی در طول تاریخ. ظلمهایی که میکردند را تبدیل میکردند به مظلومیت خودشان. اصلاً عجیباند اینها، واقعاً خیلی عجیب و غریب.
ویژگی جدی و مهمشان. حیفم میآید بخش تاریخیش را بگویم؛ ولی خیلی نکات را نگفتم. قرآن روی نژادپرستی اینها دست میگذارد. آقا نکات فوقالعادهای میگوید. اگر حال دارید و گوش میدهید، که البته شماها خوب گوش میدهید ماشاءالله، بگویم برایتان یک چند [تا را]. آفرین. اللهم صل علی محمد.
چند تا آیه در قرآن داریم در مورد نژادپرستی یهودیها. این بحث نژادپرستیشان خیلی کلاً تحلیل تاریخیشان یکی از نکات جدیاش نژادپرستیشان است که سر همین هم مسیحیها با اینها لج کردند. در یک دوره قرون وسطی بحثهای اعتقادی داشتند سر اینکه اینها قاتلان مسیحاند. بعد که دوره مدرنیته و رنسانس شد، خیلیها فکر میکردند که دیگر آقا دین رفت کنار و دیگر عملاً اروپا از فضای مسیحیت و کلیسا و اینها فاصله گرفت. تا قبلش حاکمیت کلیسا بود دیگر. حاکمیت کلیسا رفت گاراژ، رابطهشان با یهودیها خوب میشود. دیدند بدتر شد. اینها یک نژادپرستهای کثیفی هستند که اصلاً هیچکس را آدم حساب نمیکنند. گفتم بهتان گوییم که مفردش گوی، جمعش گویم. این گوییم، که جمعش است، به قبایل و به نژاد غیر یهودی که الان امروز دیگر عملاً یهود با صهیونیسم یکی شده است. مال اوایل، اواخر قرن ۱۹، که حالا عرض [میکنم]. به نژاد غیر یهودی اینها میگویند گوییم.
بعد جالب است الان خیلی صدایش را درنمیآورند این جز ریشهشان است، ولی الان میگویند که نه ما اصلاً این گوییم و اینها خیلی جدی واقعاً اعتقادشان است. آنها معنایش این است که آقا یک موجودی است که در این کره زمین انسان است و حق زندگی دارد، زمین مال اینهاست، امکانات مال اینهاست، آن هم ماییم. بقیه همه حیواناتند، در تسخیر ما، در جهت منافع ما. هر دین، هر نژادی (چون اینها دینشان با نژادشان یکی است دیگر، از غیر این نژاد اصلاً کسی نمیتواند به این دین وارد بشود)، یعنی بحثشان بحث تعصب دینی هم حتی نیست، کاملاً تعصب نژادی. دینشان مال نژادشان است، نژادشان هم مال دینشان است، یکی است. هرکی هم غیر از این نژاد و این دین که باشد.
علامه طباطبایی نکاتی میگوید خیلی قشنگ. اینها آیات غریب قرآناند. سوره آلعمران آیه ۷۵: «وَ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ...». قرآن که اصلاً دیوانه [مورد خطابش قرار میدهد]. بعضی از اهل کتاب. اهل کتاب، آقا دایرهاش خیلی وسیع است. باز یک نکته دیگر، اینها همش نکات طلایی است، حیف است. اهل کتابی که ما قبول داریم که اینها را پاک میدانیم، ذبحشان را پاک میدانیم، دستشان به ما بخورد، خیس باشد، پاک میدانیم. برخی از مراجعمان البته. اهل کتابی که قبول داریم ازدواج باهاشان در بعضی صورتها درست است. ما هرکی که کتاب آسمانی دارد، قبول داریم. یهودیها را، مسیحیها را. حالا در مورد زرتشیها بحث [است]، در مورد صابئینها بحث [است] و خدمت شما عرض کنم که ادیان ابراهیمی، بله، حالا خب اصل کتابشان بحث [است]. اگر کتاب آسمانی داشته باشند، ما اینها را قبول داریم. به اینها میگوییم اهل کتاب. قرآن هم که میگوید اهل کتاب، مجموعه اینها را میگوید. ولی یهودیها اهل کتاب را کی میدانند؟ اصلاً بقیه را اهل کتاب نمیدانند. عیسی را چی میدانند؟ انجیل را چی میدانند؟ میگویند اینها که آقا تخیلات است! معاذالله، تخیلات، عیسی [نیست]، عیسی ناصری هم که دزد دروغگو بود. معاذالله، [برای ما اینطور است ولی] اینها [چنین] میگویند. اینکه عیسی نبود، تازه تولدش هم که حرفهایی که هست، بماند. این شیاد بود به اسم عیسی مسیح آمد. ما منتظر عیسی مسیح ما [هستیم]. عیسی مسیح را قبول داریم [ولی] این عیسی مسیح شیاد دروغگو [بود]. اسلام هم که اصلاً اینها عربهای بدبخت فلانی و حرفهایی که دیگر سر قرآن و پیغمبر و اینها که یک فصل دیگری است. کلاً میخواهیم واردش بشویم. قرآن هم که کتاب نمیدانند. کلاً روی کره زمین کتاب دیگری غیر از کتاب اینها نیست. اینها اهل کتاب فقط اینهایند.
حالا ببین قرآن چی میگوید. خیلی قشنگ میگوید: «مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطَارٍ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ». بعضی از اهل کتاب هستند اگر یک مقدار پولی بهش قرض بدهی، برمیگرداند. دست روی پول هم گذاشته که اصلاً کلاً یهود امروز، یهود و پول. یهود، و پول، سرمایهداران اصلی دنیا یهودیاند. «وَمِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدِينَارٍ لَا يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ إِلَّا مَا دُمْتَ عَلَيْهِ قَائِمًا». بعضیهاشان هم اگر بهشان پول قرض بدهی، بهت برنمیگردانند، مگر اینکه همیشه بالا سرش سفت وایستی، هی بگویی پولم، پولم، پولم تا آخر بهت برگرداند. قنطار بدهی برمیگرداند، این را. یک دینار هم بدهی برنمیگرداند. قنطار.
بعد میفرماید که چرا این جوری است؟ «ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَيْسَ عَلَيْنَا فِي الْأُمِّيِّينَ سَبِيلٌ». جانم فدای قرآن با این خط و خطوطهایی که میدهد و مظلومیت این قرآن. چه را گفتم؟ اصلاً آیات اینقدر غریب [هستند]. چرا اینها این شکلیاند؟ یک دینار اگر ازشان بگیری، بعضیهای دیگرشان البته. یک تعداد قرآن همیشه منصفانه هم نگاه میکند. میگوید بالاخره در اینها چهار [نفر] خوب هم هست. من همیشه میگویم اکثریت «أَكْثَرُهُم فَاسِقونَ»، «کَثِيرًا مِنْهُمْ». چون همیشه تک و توک خوب درشان پیدا میشود. اکثریتشان این طورند. اکثریت اهل کتاب این مدلاند. اهل کتاب منظور همان [است] یعنی یک تعدادی از اهل کتاب که منظور کیان [هستند]. یهودیان. آن یکی اهل کتابی که معمولاً خوباند، درشان بهتر، خوشحسابترند مسیحیان. چرا اینها این جوریاند؟ به خاطر اینکه اینها میگویند آقا امین اشکال ندارد. «حقا» نسبت بهشان کتاب ندارند. این همان «گوییم» امیدین. آنهایی که کتاب ندارند، هرکی غیر یهود است میشوند «امی»، بیسوادها، بیکتابها.
بعد میگوید که بین خودشان ربا گرفتن ممنوع است. میگوید از این «امین» (و تعبیر قرآن، یا به تعبیر کتب مقدس خودشان «گوییم»)، از بین اینها اگر میخواهی ربا بگیری اشکال ندارد. قرض گرفتی برنگرداندی اشکال ندارد. خون غصب کردی، غصب کردی اشکال ندارد. اینها برای ما همه چیزشان حلال است. «وَيَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَهُمْ يَعْلَمُونَ». خودشان هم میدانند، ولی باز به خدا این جوری دروغ میگویند. حیفم میآید مطالب خیلی زیبایی علامه طباطبایی اینجا در المیزان ذیل این آیه مطرح میکند که چون نگاه میکنم ببینم یکی دو سه صفحه مطلب میشود، نمیخوانم. اگر خودتان خواستید مراجعه کنید.
یک آیه دیگر در مورد نژادپرستی اینها بخوانم: آیه ۱۱۱ سوره بقره. البته این آیه ۱۱۱ سوره بقره از آیات قبلتر، بدترش را اگر بخوانید از آیه ۱۰۸ تا ۱۱۵، اگر بخوانید نکات بیشتری هم دارد، ولی فعلاً همین یک آیهاش را بخوانم برایتان. میفرماید که: «وَقَالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَىٰ». اینها مبانی اعتقادی اینهاست. شما تحلیل سیاسی. تعریفشان این است: «قَالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَىٰ». کسی به بهشت نمیرود. حالا جالب این است که در بحث نژادپرستی قرآن پای مسیحیها را هم یکم میکشد. اینها گفتند که یا یهودی یا مسیحی. آنها گفتند یهودی. اینها گفتند مسیحی. گفتند غیر از اینها کسی بهشت نمیرود. «تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ». اینها توهمات، خیالها [است]. «قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ». دلیل بیاور، ببینم کجا گفتم این را؟ کی گفته است؟ یهودیها میگویند جز یهودی به بهشت نمیرود. مسیحیها میگویند جز مسیحی به بهشت نمیرود. اینها چون نژاد برترند. آنها هم که مسیح فداشان، فدایتان بشوم، اصلاً من فقط آمدم فدای شماها بشوم.
این دو تا این جوری. قرآن هم یک جاهایی که از اینها یاد میکند، میگوید: من اصلاً با اسم کار ندارم «کُلَّمَا جَاءَهُمْ رَسُولٌ بِمَا لَا تَهْوَىٰ أَنْفُسُهُمْ فَرِیقًا کَذَّبُوا وَفَرِیقًا یَقْتُلُونَ». میخواهیم این باشیم، آن باشیم، صابئی باشیم، هرچی میخواهید باشید، مهم ایمان، عمل صالح [است]. من با این شاخص، خودش هم میسنجد. به اسم کار ندارم. درگیر اسامی نکن من را. آقا شیعه و سنی و وهابی و فلان، به اسم کار ندارد. ممکن است شیعه باشد از یهودی بدتر. مسیحی باشد از شیعه بهتر، از سنی بهتر. سنی باشد آن ور، شیعه باشد این ور. چون نمیداند. ببین ممکن است نداند. ممکن است التزام نداشته باشد به حرفهای غلط فلان مکتب. مثلاً این نکتهای.
خب، این بحث نژادپرستی اینها. بریم سراغ یک سری نکات. پس چند تا نکته اینجا گفتم. یکی اینکه اینها ادامه آن بنیاسرائیلاند. هرچی سر آنها آمده بود سر اینها میآید. قرآن گفته بود چوب ذلت و مسکنت را میزنم تو سرتان. بیپناه میکنم، آوارهتان میکنم، ذلیل، تازیانهخور میکنمتان. نمیگذارم دیگر سوار بشوید. شما پیغمبر کشتید، شما ظلم کردید، تعدی کردید، با آیات من بازی کردید، به این دلیل تا وقتی این جوری هستید، ذلیل و خوار و بدبخت و نگونبخت [هستید]. حالا بریم یکم تاریخ بخوانیم، خدا چه کرد با این قوم بنیاسرائیل. خیلی حالا خودشان که اینها را با افتخار میگویند، به عنوان مظلومیت. شما گوش بدهید کیف بکنید. مظلومیت نیست، اینها انتقام خداست. تازه اول داستان است.
ادامه این آقا از قرن ۱۴ تا ۱۶. یک مدت دست آن منطقه اورشلیم دست ترکها بود و بعد هم که ترکهای عثمانی از اول قرن ۱۶ تا آخر جنگ جهانی اول (که چهار قرن بود) دست عثمانی بود. الان یک کمی اردوغان اینها هوای آن ور هم از این جهت را دارند که برگردند به حکومت عثمانی. این جایش قشنگ میکند که اینها هم از این ور وارد داستان میشوند. این بنده خدا هم همان دماغش را بالا نمیتواند بکشد، میخواهد بیاید برود شام را فتح بکند، برگرداند به عثمانی.
رومیها در قرن ۲، سال ۱۳۵ میلادی که یهودیها را اخراج کردند، این توی تا قرن ۱۹ که جنگ جهانی اول شروع شد، در این ۱۷، ۱۸ قرن خیلی تعداد کمی یهودیها در اورشلیم بودند، به ۱۰ درصد نمیرسید. نحوه پراکنده شدنشان هم در کشورهای دیگر. بیشترشان هم کجا رفتند؟ آقا بفرمایید بیشتر یهودیها کجا رفتند؟ روم. یک بخشیش البته چی بود؟ قبلاً دیشب یا پریشب اشاره کردم، یک بخش عمدهشان به عنوان چی رفتند؟ به عنوان برده رفتند که آنقدر برده از اینها زیاد شد، قیمت اسب گرانتر بود، برده ارزانتر بود، برده بهصرفهتر بود. مثلاً دو تا برده کارت را راه میانداخت، میخریدی از یک اسب ارزانتر در میآمد. بردههای اسرائیلی در روم پر شده بودند. مثل جنس چینی الان. یک تعدادشان هم رفتند ایران که خب به خاطر آن سوابق حسنه و اینها که هم از کوروش هم ساسانیان، یک تعدادشان دوباره برگشتند مصر، یک تعدادشان آمدند عربستان قضیه حجاز.
ولی آقا اینها هرجا که رفتند، یک نکته خیلی مهم این است که هیچ جای اینها ذوب نشدند. خیلی! طرف ایرانی است. الان یکی از مشکلاتی که ما با مهاجران ایرانی داریم، به ما خیلی میگویند. کشورهای مختلف: آمریکا و کانادا، سوئیس. میگویند آقا مثلاً ما رفتیم آنجا درس بخوانیم، خودمان حالا اعتقاداتمان را حفظ کردهایم، بچهام خیلی متفاوت است. نسل سوم مهاجرین معمولاً دیگر هیچکس اعتقادات پدربزرگ را قبول [ندارد]. یعنی تهش نسل دوم نماز میخوانند، قرآن تازه [میخوانند]، نسل اول قرآن میخوانند، نماز میخوانند، نسل دوم نماز نمیخواند ولی سالی یک بار قرآن میخواند، نسل ۳ اصلاً قرآن را قبول ندارد. این مشکل جدیای است که ما در مهاجرهای ایرانی داریم، از همه جای دنیا این شکلی است. نسل سوم از دست رفته است.
اینها هرچی نسلشان گذشت، هیچی عوض نشده. خیلی! هر جا که هجرت کردند اصلاً نه تنها رنگ نگرفتند، بلکه همیشه تافته جدا بافته بودند. سبیل در ذهنتان [است]. خودشان را قاطی «امیها» نمیکردند. با اینها وارد بازی نمیشدند. ما برتریم. و دلایلی هم داشت. یکیش این بود که آقا حالا برخی گفتند، حالا روی آن هم مطالعه شده است ها، آنقدر که اینها مراکز رسمی علمی رفته روی آن مطالعه کرده است، اینها گفتند آقا اصلاً سطح هوش در یهودی بالاتر است. بحثی داریم که هوش اشکنازی، که یک بحثی است و حتی آمدند بعضی جاهای دنیا را مطالعه کردند. بعضی گفتند دلیل نداریم برایش. برخی هم گفتند آقا بهترین دلیلش انیشتین است. انیشتین ما انیشتین از جهت سطح هوش در طول تاریخ بر اساس محاسباتی که کردهاند هوشش از همه بالاتر بوده است و یک صهیونیست بوده است، یک یهودی بوده است، اسرائیلی بوده است. شخصیتهای درجه یک تاریخ وضعیت علمی اسرائیلی بودند. فروید اسرائیلی بوده است. ابراهیم مازلو اسرائیلی بوده است. نیوتون بله. خیلیها بله. حتی آماری که دارند، من همه را آوردهامها، وقت نیست بخوانم برایتان. که مثلاً [در] قرن [۲۰]. حالا درصدش دقیق خاطرم نیست. اکثریت نوبل قرن ۲۰ را یهودیها بردهاند. بهترین اساتید درجه یک علمی دنیا، یهودیها [بودند]. یک بخشی شاید به آن ژن «فَبَشَرُوهُ بِغُلَامٍ عَلِیمٍ» که چند شب پیش گفتم که نژاد اسحاق را قرآن گفت: بشارت دادیم او را به یک فرزند دانشمند. اسماعیل را گفت: «غُلامٍ حَلِیمٍ». اسحاق را گفت: «غُلامٍ عَلِیمٍ». این نکات قرآنی، این جوری اگر روی آن فکر بشود، از تویش خیلی مطالب در میآید. یک بخش شاید از اینجاست که اینها ژنشان به هر حال یک ژن علمی و دانشمندطوری است.
خلاصه، وضعیت هوش. گفتند که اینها برتر و بهشدت اهل سواد و مطالعهاند. بهشدت اهل مطالعه، اهل درسآموزی. اینها با اینکه آقا در جاهای مختلف محرومشان میکردند از تحصیل، مسیحیها نمیگذاشتند یهودیها سر کلاس با اینها بنشینند. خودشان مدرسه جدا داشتند. مدرسه استثنایی میرفتند درس میخواندند. باز هم شاگرد برای مملکتشان میشدند. یهودیها رتبههای علمی ممتاز. شروع میشود. همین امروز هم در این مقامهای علمی بینالمللی دنیا، یهودیها حرف اول [را] در خیلی چیزها میزنند. با اینکه همیشه اقلیت بودند در دنیا، ولی از جهت هوش و سهم علمی و تولید علم حرف برای گفتن داشتند. بهترین دانشمندان دنیا یهودی بودند. نژاد برتریم. هوشمان بالاتر است.
یک بخش دیگر از دلایل این که اینها بور نمیخوردند با بقیه این بود که چون اقلیت بودند، رابطهشان هم تشکیلاتی [بود]. دیگران را حساب نمیکردند. خب، گفتیم با بقیه وصلت نمیکردند، رفتوآمد نمیکردند. اینها چون خودشان با همدیگر بودند، هوای همدیگر را داشتند. فقط کافی است بفهمند یک کسی اسرائیلی است. شهید مطهری بحثی دارد. میگوید آقا طرف اگر فروشگاه مثلاً در هلند برود، میخواهد یک چیزی خرید بکند، اگر بهش بگویند تو سوئد یک دانه یهودی همچین جنسی دارد، میکوبد میرود سوئد میخرد. یک مثال این شکلی میزند. شهید مطهری میگوید آنقدر اینها هوای همدیگر را دارند که تا وقتی یهودی است، من از غیر یهودی نمیخرم. برای همین نمیگذاشتند بینشان فقیر شکل بگیرد. میکشیدندشان بالا، ضعیف نمیگذاشتند و غریب نمیگذاشتند بین اینها شکل [بگیرد]. به هر حال این باعث میشد که اینها خودشان با همدیگر باشند و هیچ وقت در هیچ جامعهای حل نشدند. همیشه تافته جدا بافته بودند و یک چیز نمایانی بود در هر جامعه. یهودیهاش معلوم بودند. نسل سوم، چهارمشان ذوب بشوند بروند. اینها مثل بقیه بشوند. رنگ میگرفتند از یونانیها رنگ گرفتند، از هخامنشیها رنگ گرفتند، ولی قاطی نمیشدند. هخامنشی نشدند، یونانی [هم نشدند]. امروز هم غربی نشده [اند]. خیلی نکته مهمی است. بلکه غربیها را بچاپ [کردند].
اصل بحثی که فردا شب از قرن چهارم که کلیسا حاکم شد، قرون وسطی شروع شد و عرض کردم اینها به عنوان قاتل مسیح بودند، فشار و کشتار و تبعید و فشار برای اینکه باید مسیحی بشوید. تازه مسیحی هم که میشدند، باز هم به اینها مظنون بودند و باز هم اینها را فشار میآوردند و آقا این یهودیستیزی خلاصه خیلی رایج بود و ریشه اصلی شکل گرفتن این کشور اسرائیل و مهاجرتشان به اورشلیم هم تشکیل حکومت بود که ما باید یک دولت تشکیل بدهیم. دیگر کسی به ما زور نگوید. خودمان آقا باشیم. تا قبل تشکیل دولت اسرائیل، اینها تو سری خور بودند. این ور آن ور، آویزان و آواره. هر داستانی که میشد در اروپا، زلزله میآمد، طاعون میشد، وبا میآمد، میگفتند کار یهودیهاست. آنقدر که اینها بدشان میآمد و فال شوم میزدند به و به هر حال مشکلات فکری با همدیگر داشتند. اینها قائل به تثلیث بودند. آنها قائل به تثلیث نبودند. سر این هم دعواهایی با همدیگر داشتند.
کمکم یهودیها مجبور شدند که یک علامتی را روی لباسشان بدوزند که در شهرهایی که زندگی میکنند، همدیگر را بتوانند تشخیص [دهند]. در بعضی کشورها وقتی لباس [با علامت] دوختند، خرید و فروش با اینها ممنوع [شد] و زمین. خرید و فروش زمین، زمین به اینها نمیفروختند. تصدی نظامی هم به اینها ممنوع [بود]. چرا؟ میگفتند که اینها عرق ملی ندارند. آن داستان آخری هم که جرقه تشکیل دولت اسرائیل را زد، همین داستان [بود]. امشب فقط بشنویم، فردا شب توضیحش را عرض [میکنم]. میگفتند آقا یهودی جماعت به هیچ کشوری عرق ملی ندارد. اینها ملت خودشان، کشور خودشان را فقط چی میدانند؟ اورشلیم. عشق پول هم هستند. هرکی به اینها پول بدهد میفروشند. دو تا ویژگی دارند: یکی اینکه عشق پولاند، یکی اینکه تعلقشان هم به آنجاست. برای همین هم زمین به اینها نفروشیم، نظامی نکنیم. این تعصب نسبت به هیچ ملتی ندارد. این هیچ ملیتی را نمیپذیرد. هر جای دنیا هم که برود، میگوید ما ملتمان آنجاست، میخواهیم برگردیم آنجا، حکومت [کنیم].
آن اتفاقاتی که در مسیحیت رخ داد، این را [نشان داد]. اینها که شروع کردند کتابسوزی یهودیها، کتاب یهودیها، تلمود، که حالا ما بعضی از ماها تلمود میخوانیم. شروع کرد کلیسا تلمودسوزی. مراسم خاص و باشکوهی را میانداختند. تلمود، تفسیر حاخامهای یهودی از تورات و قانون اساسیاش. یک جورایی در حکم مثلاً رساله عملیه ما [است]. تلمود مثلاً فرض کنید که آقا راه بیفتند در دنیا رساله عملیه ما را مثلاً بسوزانند. خب، خیلی مهم و بد است. شروع کردند، اول از همه هم سر اسقف کلیسای کاتولیک در پاریس و روم سال ۱۲۴۴ میلادی این کار را شروع کرد. در قرن ۱۴، چهار بار [کلیسا]کاتولیک این کار را انجام داد. کلیسای کاتولیک سال ۱۵۶۰، ۱۲ بار دیگر مراسم اجرا شد و حمله میکردند، خانههای یهودیها را آتش میزدند.
یکی دیگر از سیاستهای ایجاد گتو بود. گتو چیست؟ اینها گفتند که آقا یهودی نباید با ما زندگی کند. مثلاً امروزیاش تقریباً میشود کمپ، حاشیهنشینی. بعد گفتند که آقا اینها باید بروند حاشیه شهر. اسم گتو از کجا آمد؟ در ونیز، پاپ اعظم دستور داد که اینها را ببرند پشت شهر کنار یک ریختهگری چدن. به اینها جا بدهند. چدن به ایتالیایی میشود گتو. اسم آن محله شد گتو. بعد اینها در گتو که زندگی میکردند، بیرون از گتو که میآمدند، باید قبل از تاریکی هوا برمیگشتند [به] گتو. در شهر نمیماندند. اگر میماندند مجازات میشدند. گتونشینی اینها، یهودیها را کمکم، کمکم در شهرهای مختلف برایشان گتو زدند، کمپ زدند، از شهر جدا [کردند]. مرحله بعدی شروع کردند کوچ اجباری اینها، تبعید اینها. اولین کشور هم که یهودیها را اخراج کرد، کدام کشور بود؟ اولین کشور انگلیس بود. سال ۱۲۹۰. ۲۵ هزار یهودی با فرمان ادوارد اول از انگلیس خارج شدند. بعد فرانسه بود. پادشاه کاتولیک فرانسه دستور داد که هزاران یهودی را اخراج بکنند. سال ۱۴۹ [۲]. در اسپانیا بیش از ۱۰۰ هزار یهودی را اخراج کردند. بعد پرتغال همین جور شهر به شهر اینها را تبعید میکردند. «یهودی در منطقه ما نباید [باشد].»
در آن دوران شرق اروپا، همین سمت روسیه و اینها وضعیت اقتصادیش بدتر بود. بیشتر اینها را تبعید میکردند شرق اروپا. یک تعدادشان هم تبدیل شدند به شمال آفریقا، به تونس. که یک بحثی است که آقا چرا اینها وقتی میخواستند دولت اسرائیل تشکیل بدهند، نرفتند تونس؟ آنجا که بیشتر بودند. چرا مصر نرفت؟ چرا آمدند فلسطین؟ یعنی چرا؟ فردا شب با این [نکات]. حال، بعضی کشورها مسیحی شده بودند، مظنون بودند. مسیحیهایی که احتمال میدادند یهودی باشند، آنها را هم تبعید میکردند و عرض کردم، دادگاههای تفتیش عقاید و اینها شکنجه میکردند، زندانی میکردند. یک تعدادی از اینها را، مجرمینشان را تبعید میکردند به قاره آمریکا. قاره آمریکا این شکلی شکل [گرفت]. فردا شب در مورد رابطه یهود و آمریکا که خیلی بحث مهمی است. خرد خرد. دابلها. اینها به عنوان اینکه اینها تبعید بشوند بروند یک جا، جلو چشممان نباشند. اینها را فرستادند آمریکا که بعدها اینها آمریکا را قبضه کردند. خصوصاً در قرن ۱۹.
عرض کردم قرون وسطی تمام شد، مدرنیته آمد، فشار روی یهودیها بیشتر شد. عامل اصلیش هم این بود که آقا اینها خیلی پولدوستاند و احتکار. همیشه هم پولدار بودند. همین باعث و کسی هم راه نمیدادند. مهمترین سرمایهداران بودند. حساس میکرد بقیه را و حسادت [میکردند] که عرض کردم یک دلیلش این بود که اینها تحصیلاتشان بالا بود. یکی دیگرش این بود که ربا میگرفتند. یکی دیگرشان این بود که هوای همدیگر [را داشتند]. اینها باعث میشد که وضعیت یهودیها از جهت اقتصادی خوب باشد. نکات قرآنی هم باز هی دارد یادم میآید، کیفم میآید نگویم؛ ولی دیگر چون وقت کم است. «قَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ». قرآن به این حرف خیلی کار دارد. یهودیها گفتند: «دست ما باز است. ما هر کار بخواهیم میکنیم. شما که بدبخت بیچارهاید. ما پول داریم. ما پول داریم، وضعمان خوب است. یدالله مغلوله.» دست خدا بسته است؟ «قَالَتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا». هم دستشان را بستم، هم لعنشان کردم بابت حرفی که زدند. پول داری؟ خب برو بدبخت. دست خدا بسته است؟ آره.
این آقا ادامه پیدا کرد. قرن ۱۹ دیگر یهودیستیزی به اوج رسید. نیمه اول قرن ۱۹ جنگهای زیادی بود بین کشورهای اروپایی. یهودیان که مرفه بیدرد بودند، متهم هم بودند که هم جنگها را شما راه میاندازید، هم در جنگها شرکت نمیکنید. «از شومی شماهاست که جنگ میشود. بعد در جنگ ما برای ما خاصیت نداریم. حتی در جنگ هم احتکار میکنیم. باز از ما پول در میآوریم.» مشکلات جنگ را انداختند گردن یهودیها. بعضی سیاستمداران میخواستند رأی بیاورند، میگفتند اگر به من رأی بدهید، یهودیها را بیرون میکنم. این شعار سیاسی دست یهودیها را از اقتصاد کوتاه میکند. آنقدر مردم به یهودیها حساس شده بودند در کشورهای اروپایی. قدرت سیاسی هم نداشتند. قدرت نظامی هم نداشتند. زور هم نداشتند. دیگر همین جور هی در گتوها زندگی میکردند و تبعید میشدند و اینها. کمکم کار به اینجا رسید که مردم علیه یهودیها شورش میکردند. سال ۱۸۱۹ اولین شورش بود در آلمان. خوب دل بدهید. اینها خیلی مهم است. در ولسبرگ آلمان حمله کردند به یهودیها که این دیگر خیلی نمایان شد. جدال مردم اروپا با یهودیها سر اینکه آقا اینها عامل وضع بد اقتصادی ما هستند، مثل زالو دارند میمکند خون ما را و خودشان خوب میشوند ما بدبخت میشویم. اینها ما را بیچاره کردند. حمله میکردند به اماکن تجاری که بیشترشان هم سرمایهدارها یهودی بودند. آتش میزدند اینها را و علیه سرمایهدارهای یهود.
۱۱ سال بعدش، سال ۱۸۳۰، یک شورشهای جدیدی شد در اروپا و بحث این شد که اصلاً مشکل با یهودیها نیست. مشکل با نژاد یهودیهاست. میخواهم به قضیه هیتلر برسیم کمکم. اینهایش را باید بگویم. اینها گفتند آقا این نژاد مشکل دارد. این نژاد است که زمینهساز بدبختی است. این نژاد چه نژادی است؟ این نژاد همان نژاد سامی است. نژاد سامی چی بود؟ سامی. بحث شام خودمان. قرن ۱۹ یک اتفاقی رخ داد در غرب به نام آنتیسمیتیسم. سمیتیسم چیست؟ سمیتیسم؟ آفرین! آنتی سمیتیسم! باریکالله! سمیتیسم از چی میآید؟ ضدت سامیها. سمیتیسم، سامیها. سامیها یعنی همان شامیها. درست شد. آنتیسمیتیسم میگفتند آقا مشکل از نژاد شامی است. «سام» بن فلسطین از اینها شکل گرفت. شام آقا. نژاد شامی ما را بدبخت کرده است. هرچی میکشیم از نژاد شام است.
آقای ریچارد واگنر. ریچارد واگنر یک موسیقیدان برجسته آلمانی بود. این برگشت در قرن ۱۹. برگشت گفت مردم، نژاد شامی یا نژاد اسرائیلی عامل بدبختیهای ماست. این نژاد اگر غلبه بکند به آلمان و اروپا. خب این آدم اهمیتش از کجاست؟ اهمیتش از این است که این خواننده مورد علاقه هیتلر بود. هیتلر جوان که بود، هرچی پول در میآورد خرج میکرد فقط برود در اوپرای واگنر شرکت بکند. حرفهای واگنر روی هیتلر خیلی اثر [داشت]. کار به اینجا رسید که وارد دانش شد. اینها گفتند آقا قضیه نظریه داروین هست که میگوید تنازع بقا. با آن نژادی که پستتر است باید کنار برود، نژاد بهتر رشد بکند. حرف داروین را هم درست نفهمیده بودند اینها. اینها گفتند که آقا اصلاً در مملکت ما اگر میخواهیم نژاد ما خوب رشد بکند و غلبه بکند، نژاد بهتر باید نژاد شامی از بین برود. خب این هم شد دقیقاً چی؟ دوباره نژادپرستی. نژادپرستی مسیحیها، نژادپرستی غیر یهودیها شد یهودیستیزی که الان یهودیستیزی را هم باز خودش را نژادپرستی میداند در دنیا. داروینیسم اجتماعی و کار به اینجا رسید که آقا اساساً باید یهودیها کشته بشوند، از بین بروند. یهودی نباید در مملکت، در دنیا بماند. اینها ویروساند، اینها باکتریاند، اینها کرونا.
و حتی طرفداران جدی در بین اهل علم و دانشمندان اروپایی نظریه پیدا کرد و سال ۱۸۷۰ وضعیت اروپا به هم ریخت. بحران اقتصادی شد. گفتند که عامل این مشکلات یهودیان و هم غرب اروپا را گرفت، هم شرق اروپا را گرفت. سال ۱۸۸۱، الکساندر دوم، امپراتور روسیه، یک تعدادی انقلاب کردند کشتندش. در آن انقلابیها چند تا یهودی بودند. اینها گفتند که این کار یهودیها. گر گرفت که این یهودیها را ولشان کنیم، حاکم ما را میکشند، باید بکشیمشان. دیگر بین ۱۸۸۱ و ۱۸۸۲ حمله و کشتار یهودیها بود در روسیه و هزاران یهودی روسی، مردم روسیه را کشتند، مزارعشان را آتش کشیدند، خانههایشان را آتش کشیدند، اموالشان را گرفتند. دیگر تا اواخر قرن ۱۹ این شد یک فرهنگ فراگیر و جاری که یهودی جماعت را باید کشت. یهودیستیزی شدیدی راه افتاد. چه قضایای دیگری دارد؟ فردا شب انشاءالله تکمیلش میکنم که این موج یکهو از یک جایی، که خیلی دیگر اوج گرفته بود، هم از این ور اوج گرفت که شد کشتار یهودیها، هم از آن ور شد تعصب یهودیها به اینکه و حرکت یهودیها برای اینکه آقا ما باید برگردیم حکومت تشکیل بدهیم. ما حکومت. دنبال این افتادند که حکومت تشکیل بدهند. برگشتند. حالا اول قضیه آرژانتین مطرح بود که آنجا خیلی یهودی داشتند. جدیترش دیگر قضیه اسرائیل مطرح شد که باید انشاءالله فردا شب توضیحات بیشتر [را] بگویم. هم هولوکاست را بگویم، هم قضیه کوچ اینها را به اسرائیل.
خب، امشب یک کمی طولانی شد. ببخشید. این قضیه ما فعلاً قضیه بنیاسرائیل و اسرائیلیها و یهودیها و اینها بود تا اینجایش که حالا انشاءالله شبهای دیگر.
یک نکتهای که در بحث بود این بود که یک اقلیتی را قرآن همیشه تأیید کرده، بین اهل [کتاب] هم بین یهودیهاشان، هم بین مسیحیهاشان. اهل انصافاً آدمهای خوبیاند. قرآن سوا کرد. و ما در قضایای کربلا واقعاً یک اقلیت این شکلی میبینیم که یکیش را دیشب برایتان قضیهاش را گفتم. یکی دیگرشان را امشب میخواهم بگویم که ایشالا این هم روضه امشب. در کتاب «الخرائج و الجرائح» در جلد دوم صفحه ۵۷۸. این روضه را بنده تا حالا نخواندهام چون یک داستان مفصلی دارد. انشاءالله حوصله بکنید، کل داستان را بگویم. در ذیل این داستان مقتل خوانده میشود که تا حالا بنده اینها را نگفتهام. یعنی چون یک حالت داستانمانندی دارد دیگر. حالا در این جلسات به هر حال با رفقا صمیمانهتر جلسه برگزار شد، راحتتر بودیم و رفقا هم تحمل کردند. این هم امشب انشاءالله تقدیم بکنم.
نکات جالبی دارد. سلیمان بن مهران اعمش میگوید: من در طواف بودم، وقت حج، ایام. دیدم یکی دارد دعا میگوید: «اللهم اغفرلی و انا اعلم انک لا [تغفر لی]». میگوید خدایا من را ببخش، ولی میدانم که نمیبخشی. خیلی جمله عجیبی. ببخش تو که نمی؟ میگوید که تنم لرزید. رفتم نزدیک. گفتم: «یا هذا! انت فی حرم الله، به حرم رسوله. بابا جان! اینجا حرم خداست، حرم پیغمبر است. ایام حج است، از مغفرت مأیوس نشو.» گفت: «زن عظیمی مگر گناه بزرگی کردم؟ میدانم، بخشیده نمیشوم.» میگوید بهش گفتم: «گناه تو از این کوه تهامه بزرگتر است؟» گفت: «آره.» گفتم: «گناه تو از کوههای دنیا بزرگتر است؟» گفت: «آره.» تعجب کردم. گفت: «اگر میخواهی بهت بگویم من چیکار کردم.» گفتم بهش. گفتم که: «فقط بیا بریم از حرم بیرون، آنجا برای من [بگو].» رفتیم بیرون. خیلی نقل عجیبی. اصلاً مقتل، مقتل داستانی هم که نقل میکند چیز [عجیب و غریبی است].
گفت که «انا احد من کان فی العسکر المشعون، عسکر عمر بن سعد علیه [لعنة الله]». گفت من جزء سپاه شوم بودم، جزء سپاه عمر سعد. آن روزی که حسین را کشتند و «و کنت احد الاربعین الذین حملوا الراس الی یزید». ما ۴۰ نفر بودیم که سر را بنا شد ببریم برای از کوفه ببریم شام. میگوید در مسیر که آمدیم، در مسیر شام به یک عبادتگاه رسیدیم. به دیر، حالا همان کلیسا. و «کان الرأس معنا...» بله، روضه است دیگر، یک قضیه تاریخی، هم روضه است دیگر. همش را با هم عرض [میکنم].
گفتش که «این سر همراه ما بود مرکوزاً علی رمح». این سر را به نیزه میزدیم و «و معه الاحراس». چند نفر هم بودند کنار این سر، پاسبان سر. «فوضعوا الطعام و جلسوا». غذا پهن کردیم که بخوریم، نشستیم بخوریم. یکهو دیدیم روی دیوار روبروی ما یک دست آمد، یک جمله نوشت: «أترجو امة قتلت حسینا شفاعة جده یوم الحساب؟» امتی که حسین را کشتند امید دارند که جد حسین روز قیامت اینها را شفاعت کند؟
میگوید که ما ترسیدیم. بعضیهامان رفتند دنبال این دست ببینند این دست کی بود این جمله را نوشت: «فغاب». دوباره نشستیم غذا بخوریم. دوباره دیدیم دست برگشت، شروع کرد روی دیوار نوشتن: «فلا والله لیس لهم شفیع و هم یوم القیامة فی العذاب.» به خدا اینها شفاعتکننده ندارند، روز قیامت عذاب میشوند. میگوید دوباره پا شدیم بریم ببینیم این دست کیست. رفتیم، غیب شد. دوباره آمدیم سر غذا بنشینیم بخوریم. دوباره دیدیم دست برگشت، نوشت: «و قد قتل الحسین بحکم جور و خالف حکمه حکم الکتاب». حسین را به ظلم کشتند، با حکم [ستم] کشتند که این حکم با حکم قرآن جور درنمیآید.
میگوید من دیگر نخوردم. دیدم از گلویم پایین نمیرود. ترسیدم. یکهو دیدم یک راهبی عالم مسیحی از توی کلیسا آمد. «ففرعها نورٌ ساطعٌ من فوق رأسها». گفتش که من یک نوری دارم میبینم از این سر دارد به آسمان میرود. میگوید این نور من را کشید بیرون. آمدم ببینم چیست. دیدم که یک جماعتی دور یک سری جمع شدید. حالا جمله را ببینید با این بحثهای شبهایمان. خیلی ربط [دارد].
میگوید به ماها گفتش که «از کجا آمدید؟» گفتیم: «من العراق. قاتلنا الحسین.» از عراق آمدیم، حسین با ما جنگید. راهب گفت: «ابن فاطمة، الحسین؟» منظورتان پسر فاطمه [است]؟ «و ابن بنت نبیکم؟» منظورتان نوه پیغمبرتان است؟ «و ابن ابن عم نبیکم؟» فرزند پسر عموی پیغمبرتان [است]؟ گفتند: «نه.» گفت: «طبّاً لکم! نابود بشوید شماها.» جمله را ببین: «والله لو کان عیسی بن مریم ابن لحم الله علی اعدانا.» به خدا اگر عیسی گفت: «به خدا اگر عیسی یک بچه داشت، روی پلکهایمان بزرگش میکردیم، روی پلکهایمان حفظش میکردیم.» «ولکن لی الیکم حاجة». حالا داستان هم عجیب است. یک ذره نور باشد. عرض کردم به اسم کار ندارد. اینها به اسم مسلماناند، رفته حج، در حج دارد این قضیه را تعریف میکند. او هم به اسم مسیحی است. این کجا، آن کجا. به اسم کار ندارد. دل را نگاه میکند، واقعیت قضیه را نگاه. این مسیحی ظاهراً مسیحی، قلباً حسینی است. قلباً شیفته پیغمبر است.
برگشت به اینها گفت: «یک درخواست ازتان دارم.» گفتند: «چیست؟» گفتش که: «به رئیستان بگویید من ۱۰ هزار دینار دارم.» خیلی. ۱۰ هزار دینار میشود صد هزار درهم. زمینهای زیادی را خرید از پدرانم، به من ارث پدری دارم. اگر میشود این را بهتان میدهم، یک شب بگذارید این سر کنار من باشد. قول هم میدهم هم پول را بهتان میدهم، هم صبح خواستید حرکت کنید، سر را تحویلتان میدهم. اینها رفتند به عمر سعد ملعون گفتند. گفت: «پولها را بگیریم.» یهودیهای امتند دیگر. همه چیز را با پول اندازه میگیرند. پول را گرفتند آوردند و رفت [و کارشناس] برداشت آورد. عمر سعد دو تا بسته ۵۰۰۰ دیناری هم بود. دادم. چک کرد، وزن کرد. خوب که بررسی کردند تقلبی نیست و درست است. پول سنگین و باورشان نمیشد اینها. این راهب اینقدر پول بدهد به خاطر یک شب این سر را چند ساعتی در اختیار داشته باشد. حتماً تقلبی چیزی. دیدند نه آقا، پولش هم واقعی است. همه درست است. دستور دادند که سر را تحویلش [بدهند]. «فأخذ الراهب الرأس». خوش به حالش مسیحی. این جور بهش عنایت [شد]. سر را گرفت. فقط «صلب اول». سر را شست. تا آن لحظه هیچکس هنوز [آن را نشسته بود]. و «و نظفه». سر را مرتبش کرد، نظیفش کرد و «و هشاب مسک و کافور». مشک زد، کافور زد، معطر کرد. «ثم جعله فی حریرة و وضعه فی حجراً». یک حریری آورد، سر را گذاشت توی آن پارچه حریر. هی نگاه کرد، هی ناله کرد، هی گریه کرد. «حتى اصبح».
وقتی که صدایش زدند، گفتند میخواهیم راه [بیفتیم]. آن لحظه آخر، طبق این نقل کتاب «الخرائج» که بزرگانی مثل آیتالله وحید خراسانی به این کتاب عنایت دارند و خیلی از این کتاب نقل قول میکنند، اینجا این جور گفته است. ولی این کتاب این جوری [مینویسد]. لحظه آخر که میخواست سر را تحویل بدهد، گفت: «یا راسی». هنوزم نمیدانم مثلاً با اسم صدا نمیکند. امام حسین گفت: «ای سر»، «یا ربّ». «والله ما املوک الا نفسی». من که دیگر چیزی هم ندارم، فقط خودم ماندهام. دیگر هرچی داشتم سرمایه، پول، اینها همه فنا شد. «فاشهد لی عند جدک». روز قیامت فردا پیش جدت شهادت بده من به تو این طور ابراز محبت کردم. الان هم میگویم «لا اله الا الله». اعلام مسلمانی کرد. «أسلمتُ علی یدیک». اعلام مسلمانی کردم کنارت. «و أنا مولاک». من نوکرتم مولا، من عَبدم. خیلی قشنگ.
بعد به اینها گفتش که: «میگذارید من با رئیستان چند کلمه حرف بزنم؟» خیلی. سر را داد. عمر سعد آمد جلو. گفت: «سألتک بالله». تو را به خدا قسم میدهم، به حق پیغمبرتان قسم میدهم: «أن لا تعود الی ما کنت تفعل.» خیلی گفت. فقط درخواستمان این است. دیگر این سر را به نیزه نزن. پول هم دادهام، سر را تحویلم [بده]. قسمتتان دادم به خدا، به پیغمبر، به پیغمبرتان. دیگر این سر را از این صندوق بیرون نیاورید. خواهش میکنم. چون دیده بود که سر را به نیزه زدهاند، کنار دیوار چسب [اند]. این طور جسارت که نشستند کنار سر غذا میخورند، تازه طبق نقل دیگر شراب میخورند کنار سر. عمر سعد هم گفت باشه، این کار را میکنم: «أعطاهُم الرأس و نزل من الدیر جبلًا یعبدالله». راهب رفت سر کوه مشغول عبادت خودش.
اینها هم راه افتادند. نامرد! همان اولی که حرکت کرد دوباره سر را به نیزه زد. از صندوق درآمد. به دمشق که رسیدند، «قال لأصحابه انزلوا». اصحابش گفت: «بیایند پایین.» آن دو تا کیسه ۵۰۰۰ دیناری را هم گرفت و باز کردم نگاه کردم. مهرش را که شکست باز کرد. یکهو دیدند که آقا همه اینها تبدیل به خاکستر شده. پولها شده «خزف»، شده سفال. «فنظروا فی سکتها». بعد دیدند که تازه دو طرف سکه هم که مهر چیز داشته، آنها که مثلاً حکاکی میشد روی سکههای قدیم دیدند به جای حکاکی روی سکهها، اولاً که سکه طلا شده سفال. بعد هم دو طرفش اینها هک شده. به جای آن دم و دستگاه پولها و اینها که چیزهایی که هک میشد، یک طرفش هک شده: «لا تحسبن الله غافل عما یعمل الظالمون». فکر نکنی خدا از کارهایی که ظالمین میکنند غافل است. این آیه قرآن است. آن ورش هم دیدیم آیه قرآن است. و «و سیعلم الذین ظلموا». این هم برگشت گفت: «انا لله و انا الیه راجعون». دنیا آقا. ما هم دنیایمان به باد رفت، هم [که]. بنداز در این نهر دمشق، بنداز در آب. پرت کرد در آب. تمام این سفال. چیزی هم دست اینها را از دنیا [ندادند].
رفتند پیش یزید. آن کسی که سر را جدا کرده بود، که حالا نقلها مختلف است، ولی قاعدتاً شمر برگشت گفت: «املأ رکابی». بعضیها هم گفتند سنان. افرادی به نامشان. این قضیه «املأ رکابی فضة أو ذهباً إنی قتلت الملک المحجبا». گفت: «گفت تا رکاب من را پر از طلا و نقره کن. من پادشاهی را کشتم. قتل خیر الناس اماً و ابا». کسی را کشتم که در این عالم پدر و مادر بهتر از پدر و مادر او نبودند. «ضربته بالسیف حتی [مات]». با شمشیر که جان داد. حالا بعضیها گفتند که آن کسی که این سر را پیشکش کرد، غیر از قاتل بود. یعنی مثلاً غلامش بود، نوکرش بود که این ابیات را خواند.
یزید برگشت گفت: «تو میگویی این بهترین پدر و مادر را داشت؟ اگر بهترین پدر و مادر را داشت، چرا کشتیش؟» دستور داد این را هم گرفتند، سرش را زدند. نه تنها پول بهش ندادند، گردنش را هم زدند. خب این جایش دیگر خیلی عجیب است دیگر. یعنی باز یک بخش دیگر از روضه است. و «و جعل الرأس فی طشتٍ». سر را در تشتی گذاشتند. «و ثنانه»، دیدند یزید هی با این چوب این دندانها را میکوبد. این ابیات را خواند که شب اول گفتم برایتان: «هشتگ جزع الخزرج من وقع الاسل». بزرگان ما که در جنگ بدر بودند، [اینجا] بودند، میدیدند چه انتقامی. «فهَلُّوا وَ اسْمَعُوا وَ انصِفُوا» [است] «ثم قالوا یا یزیدَ لا تَشَلْ». اگر بودند همشان خوشحال میشدند، به من میگفتند یزید دستت درست بابت این کاری که کردی. «فَجَزَيْنَاهُمْ بِبَدرٍ مِثلَهَا وَ بِأَحَدٍ يَوْمَ أُحُدٍ فَاعْتَدَلُوْا». من هم انتقام بدر را گرفتم، هم انتقام احد. اینها اشعاری بود که یزید ملعون خواند. «لَیتَ مَن خَندَفَ اِن لَم اَنتَقِمْ مِن بَنی اَحمَدٍ». ما کان فعل [ما]. من به قول امروزیها بچه بابام نیستم اگر انتقام احمد را بابت کارهایی که کرده ازش نگیرم.
این حرفها را، این شعر را یزید ملعون [خواند]. زید بن ارقم آمد اینجا. جزء اصحاب پیغمبر بود: «ورأی الرأس فی طشت الی». زید بن ارقم دید یزید هی با این چوب دندانها را میکوبد. گفت: «کُفَّ عَنْ ثَنایَا [رَسُولِ اللَّهِ]». بردار این چوبت را از روی این دندانها. «فَقَد رَأَيْتُ رَسُولَ اللََّه يُفَبِّلُها». آنقدر پیغمبر این لب و دندان را میبوسید، نزن آنقدر به این لب و دندان. یزید گفت اگر پیر نشده بودی، بابت این حرفت میگفتم گردنت را بزنند که این جور یادآوری کردی که پیغمبر سر حسین احترام گذاشته.
اینجا آن قضیه بعدی را راوی حکایت میکند، جزء آن چهل تا بود دیگر، یادتان نرفته است که داستان چی بود. این در حج داشت میگفت: «خدایا من را ببخش، ولی میدانم که نمیبخشی.» غزل کامل تعریف کرد. رفتیم راهب مسیحی این طور گفت. رفتیم به مجلس یزید رسیدیم این طور شد. چیز دیگری که نقل میکند، آن قضیه بود که دیشب برایتان تعریف کردم. شخصی که از روم و این طرفها آمده بود، برگشت به یزید گفت این کیست و چیست و اینها که آن قضایا شد و او هم دستور داد که گردنش را زدند.
یک چیزی اضافهتر اینجا دارد که در کمتر روضه و مقتلی نقل شده است که خیلی نکته عجیب و جالبی میگوید که اینجا «أُدخِلُوا القُبَّةَ الَّتِی بِإِزاءِ المَجلِسِ الّذِی یَشرَبُونَ [فیه]». در حالت گنبدمانندی بالا سر یزید بود که زیر آن میشد شراب هم نوشید. یکهو دیدم که از اینجا و «وَ کُنَّا بَارَ مُوسِرٌ». ما دور سر مأمور بودیم که زیر آن قبه از سر محافظت [کنیم]. زیر آن قبه. من شب خوابم نبرد. وقتی شب شد، یکم که از شب گذشت، یکهو دیدم یک صداهایی میآید: «سَمِعتُ صَوْتًا مِن السَمَاءِ». صداهایی از آسمان میآید. خیلی جمله عجیبی. این روضه نابیها تا حالا بنده عرض نکردم. امشب انشاءالله توجه ویژهای به همه ما بشود.
میگوید شنیدم یک نفر دارد میگوید: «یا آدم! اَهْبَط! [آدم!» آدم بیا پایین.] «فَهَبطَ اَبُو البَشَرِ». دیدم آدم آمد پایین و «و معَهُ خَلْقٌ کَثِیرٌ مِنَ المَلائکةِ». دیدم خیلی عظیمی از ملائکه هم باهاش آمدند. یکهو دوباره یک صدای دیگر شبیه صدای اول شنیدم. صدا زد: «یا ابراهیم! أََهبَطْ! [ابراهیم!]» بیا پایین. بنیاسماعیلند دیگر. این ذریهای بود که آنقدر جوششان را میزد. حضرت ابراهیم این فدیه اسماعیلش است دیگر. این ذبح عظیم است. «فَهَبَطَ و مَعَهُ کَثِیرٌ مِنَ المَلائِکَةِ». او هم با یک [گروه] زیادی از ملائکه آمد پایین. دوباره صدایی شنیدم، گفت: «أَهْبَطْ یا موسی! [موسی بیا پایین]». دیدم او هم با ملائکه آمد. «یا عیسی! أَهْبَطْ! [عیسی بیا پایین]». او هم با ملائکه آمد. شنیدم پیغمبر اکرم را صدا زد. گفت: «یا رسول الله!» به نامشان گفتی، تشریف بیاورید پایین. «فَهَبَطَ و مَعَهُ خَلْقٌ کَثِیرٌ مِنَ المَلائِکَةِ». پیغمبر اکرم با یک تعداد زیادی از ملائکه آمدند پایین. همه ملائکه دور حالت گنبدی که آنجا بود را گرفتند. «ثم ان النبی دخل القبه». خیلی تعبیر عجیبی دارد. پیغمبر آمد زیر آن قبه. «فأخذ الرأس من [الرمح]». ولی تعبیر این است. میگوید: «فنحن الروم». دیدم نیزه را از زیر نیزه را جدا کرد. سر را بغل کرد. «الرأسُ فی حِجْرِهِ». سر را گذاشت در دامنش. «فأخذه». گرفت دیگر محکم این سر عزیز دلش را و «و جاء به الی آدم». خیلی عجیب است این تعبیر. تا به حالش همش این بود که مثلاً زینب کبری یا بقیه اهل بیت پیغمبر را صدا میزدند، به پیغمبر تظلم میکردند: «یا رسول الله ببین با ما چه کردند.» این صحنه عجیبتر است. اینجا سر را پیغمبر اکرم در آغوش گرفت، رفت سمت حضرت آدم. گفت: «یا ابی یا آدم! بابا جان آدم! ما ترا ما فعلت امتی بولدی من بعد؟» ببین امتم با بچهام چه کرده؟
این راوی که جزء آن ۴۰ نفر بود، میگوید: «فخشعر لذلک». این صحنه را که دیدم دیگر تنم شروع کرد لرزیدن. جبرئیل برگشت گفتش که خیلی چیزهای عجیبی است این صحنه. این نکاتی که اینجا هست. جبرئیل برگشت گفت: «أنا صاحب الزلازل یا رسول الله». من نسبت به زلزلهها اختیار دارم. اجازه بدهی، دستور بدهی، زلزله جاری میکنم. صیحهای میزنم که همشان هلاک بشوند. فرمود: «لا.» نمیخواست. گفتش که آقا جان، لااقل اجازه بده با این ۴۰ تایی که این سر را این شکلی آوردند، من برخورد کنم. جبرئیل گفت. پیغمبر فرمود: «فدونک». باشه. با این ۴۰ تا اگر میخواهی کاری بکنی، بکن. «فجعل ینفق بواحد واحد». خیلی صحنه [عجیبی است]. میگوید دیدم این ۴۰ تایی که بودیم، دانهبهدانهمان را جبرئیل آمد، فوت کرد در ما. «فیهلکو». دانهبهدانه را با یک فوت نابود کرد. به من رسید که نفر آخر بودم. «فدنا منی». به من که رسید، گفت: «أتسمع و تَری؟» میشنوی؟ میبینی؟ دیدی چی شد؟ میگوید این را که گفت، حالا شاید در این آدم یک ویژگی بوده، متفاوت از بقیه بوده، انصافی داشته، یک کاری کرده است، یک وقتی نمیدانم. میگوید به من که رسید، پیغمبر فرمود: «دعوه». ولش کن. ولی فرمود: «لا یغفر الله». خدا نمیبخشد این را. «فترکنی». این هم من را ول کرد. تمام آن ۳۹ تا مردند، من زنده ماندم. و «و أخذ الرأس و ولاه». اینها هم سر را گرفتند و رفتند. «فغفتق در الرأس من تلک اللیله». از آن شب هم خیلی اینها چیزهای عجیبی. این میگوید از آن صحنهای که این خواب را دیدم، صبح که بیدار شدیم، حالا این تعدادی که مرده بودند، این سر مبارک هم دیگر گم شد تا [بعد]. دیگر نفهمیدیم کجا. میگوید عمر سعد هم رفت سمت ری و به حکومت نرسید، بیچاره شد.
این آقای اعمش که کنار کعبه حرفها [را] ازش شنیده بود، که گفت راوی اصلی [بود]. گفت که: «من را ببخش، میدانم نمیبخشی.» خب چون از پیغمبر شنیده بود که بخشیده [نمیشود]. راوی اعمش بود. اعمش میگوید این را که ازش شنیدم تا قبلش بهش میگفتم: «تو گناهت حالا هرچقدر هم باشد، خدا می [بخشد]. ناامید نباش. حج اینجاست، مکه است، اینجاست.» این را که ازش شنیدم، گفتم: «تَنی أَنِی لَا تُحرِقْنِی بِنَارِکَ». برو گمشو، یک وقت از آتش تو من نسوزم. میگوید من هم ولش کردم و دیگر هم خبر ندارم که این چی شد و کجا رفت.
خب، یک جای روضه را من گفتم و رد شدم. این را میخواهم تکمیلش بکنم امشب. روضهمان تکمیل بشود. دهه اول ماه صفر تمام شد. خدا را شکر میکنیم که اجازه داد از اول محرم ۴۰ شب شد دیگر. چهل پای این بزم بودیم. الحمدلله، الحمدلله. انشاءالله تکمیل بشود این عزاداریها با یک زیارت شش گوشه و به همین زودی انشاءالله همه ما جمع بشویم کربلا.
زید بن ارقم به یزید گفت: «من دیدم پیغمبر این لب و دهان را میبوسید.» میخواهم این را بیشترش برایت توضیح بدهم. در «کاملالزیارات». «کاملالزیارات» دیگر معتبرترین کتاب شیعه است. جزء آن دو سه تا کتاب اصلی. در صفحه ۷۰ امام باقر علیه السلام نقل میکند: «کان رسول الله إذا دخل الحسین جذبه.» پیغمبر همیشه این جور بود، هر وقت حسین میآمد پیغمبر بغلش [میکرد]. حالا این قضیه که صورت امام حسین را میبوسید، سینهاش را میبوسید، لبش را میبوسید، دندانش را میبوسید، اینها خیلی روایت شده است؛ ولی این یک دانه ناب [است]. یک بار پیغمبر به امیرالمؤمنین فرمود: «أمسکوه علی!» علی جان این بچه را بغل بگیر بیاور بالا. خیلی صحنه. دیدن پیغمبر افتاد سر تا پای حسین را میبوسید. دستها را بوسید، پاها را بوسید. همه جا را بوسید. تمام این بدن را از بالا تا پایین هی بوسید. خیلی صحنه عجیبی بود و گریه میکرد. میبوسید و گریه.
امام حسین عرض کرد: «یا أبتاه!» این هم باز دوباره پرانتز. نکته زیاد گفتیم دیگر تا وقتی که پیغمبر در قید حیات بودند، امام حسن و امام حسین به امیرالمؤمنین نمیگفتند یا پدر جان. به پیغمبر [میگفتند]. یا اگر میخواستند امیرالمؤمنین را صدا بزنند، امام حسن میخواست صدا بزند، میگفت: «یا أباالحسین!» امام حسین میخواست صدا بزند، گفت: «یا أباالحسن!» بعد از رحلت پیغمبر به امیرالمؤمنین میگفتند: «یا أبتاه!» تا پیغمبر بود، به علی نمیگفتند پدر جان. پیغمبر اینجا وقتی دید امام حسین علیه السلام [را]، پیغمبر این طور میبوسند، عرض کرد: «یا أبهَ! لِمَ تبْکي؟» بابا جان چرا گریه میکنید؟ جمله را ببین. خیلی جمله عجیب است. انشاءالله قرارمان اینجا. ناله را بزنیم، ولی این روضه را ببریم در ذهنمان تا شش گوشه آنجا مجدد برایش گریه [کنیم].
میگوید پیغمبر فرمود: «یا بُنيّ! پسرم.» «اُقَبِّلُ مَواضِعَ السِّیُوفِ». دارم جای شمشیرها را میبوسم. معلوم میشود جایی نمانده بود از شمشیر در امان [باشد]. ادامهاش هم برای من و تو [بود]. روضهام تمام شد. اینجایش دیگر بشارت است. آخر روایت عرض کرد: «یا ابتاه و أُقتَلُ؟» بابا! یعنی من را میکشند؟ پیغمبر فرمود: «ای والله! آره پسرم، میکشنت. و أبوک [هم]» بابات هم میکشند. «و اخوک [هم]» داداشت هم. «و أنتَ [هم]» شماها کشته میشوید. عرض کرد: «یا ابتاه! فَمصارِعُنا شَتّىٰ؟» بابا! یا رسول الله! قبرهایمان کنار هم نیست؟ پیغمبر فرمودند: «آره پسرم، قبرهایتان هم پراکنده است.»
حالا جمله امام حسین. بهش پیغمبر فرموده که شهیدت میکنم. ببین فکرت چیست؟ امام حسین به این فکر [است]. عرض کرد: «فَمَنْ یَزورُنا مِن أُمَّتِکَ؟» کیا میآیند زیارت ما یا رسول الله؟ پیغمبر فرمود: «لا یزورُنی أَباکَ وَ أَخاکَ وَ أَنتَ.» عجب جملهای! پسرم، نه من را، نه پدرت را، نه برادرت را، نه تو را زیارت ما نمیآید «إلاّ الصِّدّیقونَ مِن أُمَّتِی». مگر آنهایی که از صدیقین امت ما هستند. خبر شهادت را شنیده، نگرانیش برای زائرانش. نکنه نیایند. نکنه نباشم. من شهید بشوم، زائر.
یا اباعبدالله، رفقایمان دارند یکی یکی میروند. ما جا نمانیم. امسال ما محروم نشویم. یک جایی کربلا برای ما رزرو کن. تو کنار بگذار. تو بگو. تو معرفت نشان بده. از آن جنس محبتها و معرفتها که این شبها با هم خواندیم. برای آن مسیحی نشان دادی، بر آن رومی نشان دادی. اگر میبینی من هم سفت و محکم دنبال زیارت نیستم یا امام حسین، تو بگو. بگو من امسال دلم تنگ شده. من طاقت ندارم، من نمیتوانم این جاده را ببینم. تو در این جاده نباشی. من دلتنگم.
بیا اینجا با آن پاهای پر آبله بیایی کنار شش گوشه ناله بزنی. روضه را تمام کنم دیگر. شب آخر [دهه] است. ببخشید طولانی هم شد. جمله آخرمان، واقعاً آدم وقتی کربلا این شکلی میرود، شرمنده است. یعنی میخواهی مثلاً گله بکنی از اینکه پاهایت تاول زده، شانههایت کوله انداختهای درد آمده، آفتاب به سر و صورتت خورده، خسته شدی، پاهایت درد میکند. ولی میرسی کربلا. با همه این دردهایی که داری، میگویی: «یا امام حسین! شرمندهام. تاول دارد بدنم، خسته و کوفتهام، درد دارم؛ ولی هرجا رسیدیم از ما پذیرایی، با التماس پذیرایی کردند، خانههایشان بردند، غذای خوب.» اربعین. بچههای تو هم میآیند کربلا. ولی هرجا رسیدند یا سنگ یا تازیانه خوردند، یا سیلی خوردند، یا فحش. ندیدند.
علی لعنت الله علی القوم الظالمین. یعلم الذین ظلموا ای منقلب قلب. خدایا در فرج آقامان امام زمان تعجیل بفرما. قلب نازنینش را از ما راضی بفرما. عمر ما را خادم حضرتش قرار بده. نسل ما را نوکران حضرتش قرار بده. اموات، شهدا، فقها، امام راحل، حقوقالوالدین، ارحام، ملتمسین دعا از سفره با کرامت اباعبدالله متنعم بفرما. اسرائیل و آمریکای جنایتکار را نیست و نابود بفرما. رزمندگان اسلام در نبرد یهودیان، در نبرد با رژیم صهیونیستی موفق و پیروزشان بگردان. بیماران اسلام، خصوصاً بیمارانی که در رفقا بودند، بعد رفقا التماس دعا گفتند، به فضل و کرمت لباس عافیت بپوشان. خدایا حاجت امت اسلام، حوایج امت اسلام را به فضل و کرمت برآورده بفرما. رهبر عزیزمان را حفظ و نصرت عنایت بفرما. هرچه گفتیم و صلاح ما بود، هرچه نگفتیم صلاح ما میدانی برای ما رقم بزن. «وَ عَلَى بَنِيِّ وَ آلِهِ رَحِمَ اللَّهُ مَنْ الْفَاتِحَةَ».
                
                        برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
                    
جلسات مرتبط
 
    
    جلسه پنج : بنیاسرائیل در مسیر مصر و شام
به وقت شام
 
    
    جلسه هفت : آیات قرآن و نظریه «تکرار تاریخ»
به وقت شام
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات به وقت شام
 
    
    جلسه پنجم : شرایط ظهور از نگاه شهید صدر ثانی
به وقت شام
 
             
             
             
             
             
             
             
             
            
در حال بارگذاری نظرات...