این جلسات یک روایت پرکشش از تاریخ و آینده را ترسیم میکنند؛ از ورود اهلبیت(ع) به شام و فتنههای بنیامیه تا نقشههای صهیونیسم و آرماگدون . در ادامه، جایگاه شام و بیتالمقدس در روایات آخرالزمانی و پیوند آن با مقاومت امروز ملتها تحلیل میشود . نقش ایرانیان بهعنوان «قوم سلمان» و فرماندهان سپاه امام زمان(عج) به تصویر کشیده شده و فرهنگ مقاومت بهعنوان رمز بقا معرفی میگردد . پیام پایانی روشن است: تاریخ به پیچ بزرگ خود نزدیک میشود و این امت باید با ایمان، ولایت و جهاد، مسیر ظهور را هموار کند
* نتیجه عقبنشینی از جنگ؛ گرفتار عذاب الهی شدن [0:33]
⚜️ موارد استثناء در عقب نشینی: [1:14]
1️⃣ فریب دشمن و تغییر تاکتیک
2️⃣ تجدید قوا و اضافه شدن نیروهای بیشتر
* رهبر معظم انقلاب: ما در شرایط شعبابیطالب نیستیم، ما در شرایط بدر و خیبر هستیم [6:38]
* یهود: دست خدا بسته است؛ خداوند: با دستان خودتان خانههایتان را خراب میکنم [7:20]
* حرکت به سمت ارض مقدسه و عدم هراس از هیمنه دشمن؛ یکی دیگر از سنتهای ثابت الهی [12:39]
* وجود دلواپسان از هیمنه دشمن؛ عامل شکست و عقبنشینی [18:55]
* تمام وعدههای الهی مشروط به تبعیت از حق است؛ قوم و نژاد مهم نیست [20:49]
* ترس دشمن از انتفاضه و شورش فلسطینیان؛ دلیل برخی موفقیتهای محدود جنبش فتح [29:55]
* حضرت موسی (علیهالسلام): خداوندا بین ما و این قوم فاسق فرق بگذار [34:11]
✅ شرایط فعلی ما: نقطه طلایی در طول تاریخ؛ وقتی بنیاسماعیل برای اولین بار به فتح شام نزدیک میشوند [36:57]
* إن لَم تَرحَموني فَارحَموا هذَا الطِّفلَ... [39:45]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
اذ جَعل فیکم اَنبیاء و جَعلکم مُلوکاً و ءاتاکُم ما لم یُؤْتِ احداً من العالمین. شما پادشاهها، وارد "اَرض مُقدَّسَه" (یعنی سرزمین مقدس) بشید. خدا براتون نوشته [و گفته است] "و لاتَرُدُّوا علی اَدبارِکُم" یعنی عقبنشینی نکنید، پشت نکنید، عقب برنگردید. چه جملهی فوقالعادهای! رهبری دیروز بود پریروز بود، فرمودند اگر عقبنشینی کنید، غضب الهی شامل حالتان میشود. عقبنشینی غیرتاکتیکی! چون "مُتحرِفاً لِقتال" رو آیه دیگر در قرآن فرمود که اگر میخواهیم برگردیم، تاکتیکی باشد. آیهاش را بخوانید در سوره انفال اگر اشتباه نکنم: "و مَن یُوَلهِم یَومَئِذٍ دُبُرهُ اِلّا مُتحَرفاً لِقِتالٍ اَو مُتحَیِّزاً اِلی فِئةٍ...". درست خواندم! "فَقَد باءَ بِغَضَبِِ مِّنَ الله". فَمَن یُوَلهِم یَومَئِذٍ دُبُره... هرکس امروز پشت کند، مگر "مُتحَرِفاً لِقتال" میخواهد یک شیوه جدیدی از جنگ را پیگیری کند، میخواهد فریب بدهد دشمن را، دشمن فکر کند برگشته، از یک جای دیگر بزند؛ که رهبری تعبیر کردند به چه؟ نرمش قهرمانانه! یک وقتی یک دورهای "اِلّا مُتحَرِفاً" [یعنی] دارد عقب میرود میخواهد به یک گروه دیگر ملحق شود، با هم و بیایند بجنگند. در دو حالت عقبنشینی اشکال ندارد. غیر از این اگر باشد "فَقَد باءَ بِغَضَبٍ مِّنَ الله"؛ غضب میکنم، میزنم.
آقا، ما تا آنجا رفتیم خدایا. حالا دو قدم برگشتیم. نشانه نشان دادم. خیانت کردی، آن دشمن تکلیفش معلوم است. تو با اینهمه نعمت، با اینهمه عنایت خیانت کردی. این سنگینتر است. به آن، چیزی ندادم که خیانت کند. آن بدبخت توسرش خورده، ذلیل است. تو تا آنجا، تا اینهمه تأیید و عنایت و حمایت و پشتت بودم، دیدی کجا کار را درآوردم برات. یکهو خالی کردی و دررفتی؟ عقبنشینی؟ "لاتَرُدُّوا علی اَدبارِکُم"؛ عقبنشینی نکنید. و "مَأواه وَ جَهنّم و بئس المصیر". اینجا غذا با کتک و چک، آنور هم جهنم.
وقتی الهی گفت: "چه گیری کردیم؟ جلو برویم صدام دهانمان را آسفالت میکند. عقب برگردیم عقوبت الهی." استخاره عقوبت الهی. تو بدبختیه. این همان حالت بین تحریم و تسلیم. خلاصه آقا، "فَتَنقَلِبوا خاسِرین". عقبنشینی نکنید، خسارت میکنید، ضرر میکنید، آسیب میبینید. خیلی حرفها. بدتر میشود. ببین! فکر میکنی اوضاع معیشتی اقتصادی بدتر میشود؟ خیلی بدتر. سنت خداست. اصلاً هم چشم غیب و علم غیب و غیبگو و اینها نمیخواهد. اینها سنتهای الهی است. هرجایی که از یک حقی عقبنشینی میکنی به خاطر یک منفعت دنیایی، از یک ترسی، از یک منفعتپرستی... [هم] آن حق را از دست میدهی، [هم] عنایت را از دست میدهی، [هم] اونی که به خاطرش عقبنشینی کردی، نصیبت نمیشود. این دهه اول ماه محرم امسال مفصل در مورد این صحبت کردیم، هنوز منتشر نشده. شواهد تاریخی مال کربلا و اینها را هم که مفصل بحث کردیم. موارد فراوانی خواندیم. همان هم نصیبت نمیشود. همین دنیات هم ازت میگیرد. همینجا هم ذلیل میشوی. همینجا هم بدبخت میشوی.
با نکبت تحریمها هم که بیشتر شد. آخر هم که ترور بیولوژیکش کردند: یاسر فاطمه. بعداً معلوم شد از ترس اینکه نکُشنش رفت. هر روز بیشتر با حساب رابین با همدیگر بستند سهتایی. این و اسحاق رابین و کلینتون جایزه صلح سال گرفتند. نوبل. گفتم یک شب دیگر (تو مراسم ختم اسحاق رابین) دولا شد دست زن اسحاق رابین را بوسید. عرفات خم شد. هیچی هم ندادند. روزبهروز هم بدتر شد. شهرکسازی. مذاکره میکردند، یک انتفاضه شدیدتری شکل میگرفت. مردم فلسطین بیشتر باورشان میشود که باید بجنگند. بدون شمشیر نمیشود. هرچه اینها بیشتر وا میدادند، انتفاضهها قویتر میشد. مردم بیشتر به حماس رو میآوردند. همانطور که دیشب عرض کردم، غزه که از اول شمشیر را برداشت و افتاد دست حماس از یک دورهای، کرانه باختری که دست خودگردان بود، وقتی قرار شد که شهرکسازی متوقف شود، آنجایی که متوقف شد تو غزه بود؛ (کرانه) باختری [نه] غزه، چون زور داشتند، دیگر شهرکسازی نکردند. آنجا چون دیپلماسی بود، هنوز که هنوزه دارند میسازند (در کرانه) باختری.
رهبری فرمودند راه حل مشکل فلسطین چیست؟ مردم (کرانه) باختری مسلح بشوند. آقای ظریف میآید می گوید که باید اتفاق مدل غزه دربیاید. مدل جمهوری اسلامی باید این را بپذیرد. قرارداد اسلو. خیلی این حرفها خیانتبار است. اصلاً حرفهای عجیبغریبی است. خیلی ترسناک است. پشتدست آقای ظریف بازی کردن، امروز در عرصه دیپلماسی به معنای واقعی کلمه عقبگرد است. به معنای واقعی کلمه عقبگرد و سقوط. عقبگرد؟ کِی؟ رهبری سال نود که اول بحثهای تحریم بود، فرمود: "بعضی میگویند ما در شعب ابیطالب هستیم." ما امروز خیلی این جمله ایشان قشنگ و فوقالعاده است. خیلی هم این ایام منتظر بودم که ببینم بعضی کانالها منتشر کنند این جملات رهبری را. انگار نه، خیلی جملات کلیدیهای است. فرمود "ما الان در شرایط شعب ابی طالب نیستیم. ما در شرایط بدر و خیبریم." تو شرایط بدر و خیبریم. خیبر موقعیتش چی بود؟ پشت درِ قلعه یهودیها بودیم. تو وضعیتی که ما سوار بودیم و سنتهای قشنگ خدای متعال این است که این یهودی که گفت "یَدُ اللهِ مَغلُولَةٌ". این را دیشب باید میگفتم. حالا ادامه بحث پریشب بود. بحث یدالله مغلوله. در "گفتم یهودیها گفتند یَدُ اللهِ مَغلُولَةٌ." خدای متعال فرمود "قُلْ غُلَّت أیدیهِم". اولا اینکه دست تو بسته است. بعد خدا چکار کرد؟ اینها خیلی نکات مهم و فوقالعادهایها! توجه داشته باشید. (میخواهند) وسوسه (در شما) بیندازند که بترسانند شما را. به این نکات باید توجه کرد. خدای متعال فرمود که "یُخْرِبونَ بیوتَهُم بأیدیهم و أیدی المؤمنین". من یک کاری کردم اینها از شدت ترس خودشان با دست خودشان قلعههایشان را خراب کردند. خراب بکنند. اونا نیامدند، خراب کردند. ول کردند، رفتند. خدا با یهود اینجوری برخورد کرده. حالا می گویم چرا. آیاتی از سوره اعراف با بنیاسرائیل این شکلی برخود کرده. چون گفتند دست خدا بسته است. گفت دست من بسته است؟ با دست خودت! "بِاَیدیهم". خیلی قشنگ است. اولاً که دست تو را بستم. ثانیا از این به بعد میخواهم کاری بکنم، با دست تو این کار را میکنم. دقیقاً هرجا هر قدمی که تو این شصت هفتاد سال اسرائیلیها برداشتند تو اسرائیل به ضررشان شد. مگر اینکه امثال یاسر عرفات نجاتشان داده باشد. کی؟ همان قضیه غدیر است که فرمود از بیرون دیگر نترسین. هرچه باشد از خودتان است. بخوان شهید مطهری و علامه هم. علامه المیزان هم شهید مطهری "غدیر" دارد. چیست آن مقالهاش؟ تو "ده گفتار"، "پانزده گفتار" کجاست؟ غدیر یک بحثی دارد. میفرماید که این آیه دارد میگوید که از این به بعد دیگر از بیرون نمیزنمتون، اگر بزنم از خودتان میزنمتان. بعد غدیر دیگر "اَلیَومَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَروا مِن دِینِکُم". امروز دیگر کفار ناامید شدند. آنی فقط دارد میزند ما را امروز که امید میدهد که دشمن یک کاری برایمان بکند.
اوباما گفت: "آقا من دست و بالم بسته بود برای اینکه ایرانیها را بزنم. اینها خودشان آمدند گردن کج کردند، برجام را نوشتیم. با برجام همه پیچ و مهره تأسیسات هستهای را عملاً اگر میتوانستم که دانه دانه باز میکردم. ولی الان خودشان تحویل دادند. اگر اینها نمیآمدند پای مذاکره، من دیگر چیزی نداشتم. ما نمیتوانستیم کاری بکنیم." می گوید تحریمها دیگر تهش بود. اثری هم نداشته. همان موقع سال نود و یک اینها رهبری فرمودند که این تیر آخر خشاب دشمن بود. دیگر تموم شد! (صدای خالی شدن خشاب) چیزی ندارد. تیر آخرش بود، زد. اگر مقاومت بکنی تمام است. پس چی شد؟ مقاومت نکردیم. بعدش چی شد؟ "خاسِرین". اوضاعمان نود و هشت با نود و دو. شرایط اقتصادی دلار سه تومن با دلار سی و سه تومان. قیمت مسکن. تحریمها، این سنت خداست. حالا بعضیها خوششان نمیآید. می گویند آقا حرفهای سیاسی. جناحی است. اتفاقاً نکتهاش همین است. آنی که اول بحث عرض کردم، باید ما تو روایت تاریخ سوگیری داشته باشیم. بیطرف معنا ندارد. من آخرش هرکار بکنم، هرکسی که دارد روایت میکند یک سوگیری دارد. اتفاقاً باید سوگیری داشته باشم. ولی واسه همین این جلسه و حالا یک مقدارش هم فردا شب را آوردیم به قرآن که از سوگیری خدا به یهود قضیه را نگاه کنیم. آن وقت با این سوگیری که نگاه کنیم، منتظر نابودی یهود خواهیم بود. با سوگیری اینجایی که نگاه میکنیم: "آقا، آنام بالاخره آدماند! بالاخره آنام انسانند! بالاخره آنام مملکتیاند! بالاخره آقا سازمان ملل، آن هم دولت دونسته! بالاخره مردم فلسطین هم اینها را دولت دونستن." این جوری که نگاه میکنی، تهش بله. بجنگیم.
یکی دیگر هم که تو مسئولین ما گفته بود این جنگ عربها با اسرائیل به ایرانیها چه ربطی دارد. یادتون میاد دیگه. کسی گفته بود ملایکه باهاش کار. جنگ حواس جنگ عربا نیست. یک داستان دیگهای دارد. پس حضرت موسی به اینها فرمود عقبنشینی نکنید "فَتَنقَلِبو..." گفتند "یا موسی اِنَّ فِیها قَوماً جَبّارِین". اینجا قوم جباری هستند "و إنّا لَن نَدخُلَها حَتّی یَخرُجُوا مِنها." تا اینها بیرون نیایند، ما [داخل] نمیشویم. "فإن یَخرُجُوا منها فَإنّا داخِلون". اینها بیایند بیرون، چشم، ما میرویم تو. "قالَ رَجُلانِ". اینجا، آن دلواپسها که گفتم. "قالَ رَجُلانِ مِنَ الَّذِینَ یَخافونَ اَنعَمَ اللهُ". دو نفر از کسایی که "یَخافونَ". علامه، تو ترجمه، دو نفر از دلواپسان. گفتند "اُدخُلوا عَلَیهِمُ البابَ"؛ "فَاُدخُلوا". برید آقا! از خدا. آن ها که از خدا میترسیدند از دشمن نمیترسیدند. اتفاقا دلواپس واقعی همینهایند که میگویند مذاکره. باز دَم آن کسی گرم که دلواپس [است و] از خدا میترسد. تو تو بدبختی که از دشمن میترسی. دلواپس واقعی [تو] نیستی. آنکه دلواپسی (یعنی از اینکه به تکلیف عمل نکند خدا بزندش) ندارد (یعنی اینطور دلواپسی و نگرانیای ندارد)، دشمن که دلواپسی (یعنی از اینکه دشمن بزندش) ندارد. خیلی فرق بین اینهاست.
دوتا از آن دلواپسانی که از خدا میترسیدند، گفتند آقا بروید "فَإذَا دَخَلتُموهُ فَإِنَّکُم غالِبُونَ". همین که بروید تو، غلبه میکنید. اصلاً دشمن در میرود. دشمن ببیند که شما هراس از هیبت او ندارید، او خودش هراس از هیبت شما پیدا میکند. این هم سنت الهیه. این هم یک سنتی در بنیاسرائیل است که اگر بنیاسماعیل میخواهند غلبه بکنند، با این سنت باید بیایند جلو. با توجه به این، هر وقت که هراس از هیمنه او پیدا میکنی، اولا او جرأت بیشتر پیدا میکند. چون اعتماد به نفس پیدا میکند، اتحاد پیدا میکند، قوت قلب پیدا میکند. بیشتر هم بهت فشار میآورد. چیزی هم گیرت نمیآید. در موقعیت ضعف هم قرار، شکست هم میخوری. بدتر هم میشود اوضاعت.
برگشتند گفتند: آقا، جمهوری اسلامی جایی را نزد. هرچه موشک زد، رهگیری شد. دوتاش هم که خودشان تو بیابانها. سی و هشت نفر واسطه کردند. این سری که اینها بیایند به جمهوری اسلامی بگویند: "نزن!" خب آخه فلان فلانشده، این واسطه نمیخواهد. اینها شواهد رسانهای که ماها نداریم. بعد یکهو یک موج، یک روایتی میکند قضیه را. تو مملکت ما میپیچد. می گویند: "جایی نخوردهها! الکی بودا! همه را رهگیری کردنها! قمپز بودا! جمهوری اسلامی، بزنم پیش مردممان ضایع است!" وعده صادق. تاکسیها... تاکسیهای زرد و سبز و نارنجیها. شواهد داستان است. هم آن موقع خورده، هم الان دوباره ترسیدند. بعد شما ببینید وضعیتی که تو اسرائیل است! قرص اعصابی است که دارند میخورند! مهاجرتی است که کردند تو این ایام! استرسی است که دارند. شبها خواب ندارند. او ترسیده. بعد مملکت بعد اینجا پمپ بنزینهای ما شلوغ میشود. خیلی عجیب غریب است. ما میخواهیم بزنیم پمپ بنزین. به تو چکار دارد اصلاً این وسط دعوا؟
تنها چیزی که جبهه مقابل دارد، در طول تاریخ هم داشته (حالا اینها درگیری بنیاسرائیل با کفار؛ بعداً خود بنیاسرائیل طاغوت شدند. فعلاً ما تو آن برههای هستیم که بنیاسرائیل درگیر بودند). دارم عرض میکنم که ما الان با طاغوت درگیریم. حالا انشاءالله بعدش تا خودمان طاغوت نشویم. این خطر بعدیاش است. طاغوت شدن. دیگر بعضی که تو مملکت ما به رتبه و موقعیتی رسیدند، عملاً خودشان طاغوت شدند. دو تا سور زدند به شاه و فرح و دیگران. کار ندارم. فضای کلی را دارم عرض (میکنم). تو این درگیری با طاغوت، فقط آقا طُلوپُشه که سر و صدایش است، که کارش را پیش میبرد. هیچی ندارد. هرجا که میروم برای سخنرانی، دعوت میکنم خودم مثلاً کارت ورود به جلسه ندارم. (یکیو کنارم می ذارم) یکی را کنارم میگذارم. بعد میرویم به دربان که میگویم که ایشان هم با من است. پس حتماً این خیلی مهم است. آنقدر هم قدرت دارد که تازه یکی هم با اوست. به پشتوانه کارت او. ایشان میگفت من آقا بارها و بارها تو جلسات این شکلی شرکت کردم. یک نفر را با خودم بردم. تو میگفت. یکی: "یکی یک جا وایستا!" اولین کسی بود که ... "تو، شما خودت کارتتو ببینم!" گریخت. به همبازی (بود). "تو خودت مجوز نداری! این هم با من است." خودت کارت ورود به جلسه نداری.
هیمنه هست. آن جو است که کار میکند. آن چیزی که اعراب را میترساند از اسرائیل، همین. همین اسم اسرائیل بود که خیلی قلمبه بود. حماس این را شکست، لهش کرد. الان وضعیت خیلی وضعیت عجیب و غریب هم برای آمریکا، هم برای اسرائیل که رهبری فرمودند بعد طوفان الاقصی "دیگر دنیا و دنیای سابق نمیشود." خیلی جمله قشنگی است. این حقیقتی است. یک هیمنهای شکست. یکی (پادشاهی) عریان شد. پادشاه لخت. یک جو روانی بود. هیچکس نمیتوانست داد بزند. همه هم میفهمیدند این هیچی نیست ها. یک کاری کردند که همه جرأت پیدا کردند. یمنیها حیثیت برای آمریکا نگذاشتند. شبیه طبس. بعد نفتکشهای اینها را میگیرد. بعد آنها میافتند به التماس: "تو را خدا، بگذار از اینجا رد شویم. از این شعاع اینجا رد شوی، دیگر نمیآیم. توپت اینجا بیفتد، از اینجا رد شوی، با من طرف هستی." چشم. هشت هزار کیلومتر میرویم. دور میزنیم. "نفتکش آمریکایی نبینم اینجا نفس کش." نفتکش ریخته به هم.
تا حالا آنقدری که آن تُلوپ اینها کار میکرد، توپ و تانکشان کار نمیکرد. شکست بیشتر بزنید، بیشتر هیمنهاش میشکند. این داستان فرعون این شکلی شد دیگر. بیشتر هیمنهاش میشکند، بیشتر حیثیتش میرود. نتانیاهو پدر ما را درنیاورد. یک کاری با ما کرده. نه میتوانیم بزنیم. نه میتوانیم نزنیم. تو یک موقعیتی: "قرارداد اسرائیل را بزنیم میبازیم، نزنیم میبازیم. محکمتر برخورد کنیم با حماس آبروم تو دنیا میرود. برخورد نکنیم میآیند میگیرنمون آبروم بیشتر میرود." این خیلی موقعیت برتری. این هیمنه کار میکند. یک ادمین این وسط فوق تخصص این است که فقط شما را از هیمنه دشمن بترساند. این یک کلیدی دارد. میزند. بمب میاندازد. همهچیز شما نابود میشود. خیلی. هیچ کاری نمیشود کرد. الان هم که داریم نفت میفروشیم. آقای بایدن لطف فرمودند. "حَفَظَه". مگر نه بدبخت، "دامَت مَعالی قُدسِ سَرُهُ". چیست این بچه سوسولهای تهران؟ گفت یک چیزی شبیه "تو درست شد." واقعا این شکلی. یعنی در چشم آن، یک ابرقدرت است. یک قادر مطلق. قادر متعال. اما هیچیام. ما همه مولوی چی بود؟ "ما همه شیران، ولی شیر علم حمله ما از باد باشد."
واقعیت میدان این نیست. ولی یک عدهای آن جماعتی که باید به سمت "ارض" حرکت بکنند را به واهمه و دلهره و تردید میاندازند. دوتا دلواپس در اقلیت هم هستند که وقتی میگویند نه، آنقدری اعتبار تو جامعه ندارند. نه آنقدری موج ایجاد میکند. من خوبم. میشوم ذلیل. میشوم تحقیر. اتفاقاً چهار نفر دیگر هم اگر کمی دلشان با اینها بود، دیگر جرأت نمیکنند حرفی بزنند. حرکت متوقف میشود. انشاءالله که مال ما اینجور نخواهد شد. انشاءالله اگر متوقف بشویم، "یمشِیتُونَ فِی الأَرضِ اَربَعین". چهل سال آواره میشویم. اوایل انقلاب فرمود: "اگر مردم از مسیر امام خمینی عقبنشینی کنند، برگردند، سیلی میخورند." چهارده خرداد چند سال پیش فرمود: "مردم ما سیلی میخورند." تا حالا رهبری مردم را این شکلی توصیف نکرده بود: "مردم سیلی میخورند." نه. سنت خدا تعارف که نمیخواهیم بکنیم. هندوانه که حلوا که نمیخواهیم به هم بدهیم. هندوانه قرض نمیخواهیم بدهیم. نه. مردم ایران باشد؟ باز هم. ببین! آخه نژادپرستی است که! این همان بنیاسرائیل که بنده خدا باشد. باز هم ما بنیاسرائیلی! باشد. باز هم ما ایرانی! آخرش ایرانی؟ ایرانی ایرانی؟ ایرانی نداریم؟ مگر خدا در لوح محفوظ نوشته "هذا ایرانی"? این فرق و فکوله؟ این مابقی فرق میکند؟ عراقیها و عربها و مُربا و هندیها پاکستان! ناموساً غیرت دارم. چه فرقی! مسیر حق بروی؟
آن جمله معروف امام حسن عسکری که روایت بینظیری است، واقعاً فرمود: "ما اخذَ الحقَّ ذَلیلٌ اِلّا اَعَزَّهُ، و ما ترکَ الحقَّ عَزیزٌ اِلّا اَذَلَّهُ." هر عزیزی که حق را ول کرد، ذلیل شد. هر ذلیلی که حق را گرفت، عزیز شد. خیلی این قاعده فوقالعاده است. خدا کار ندارد. میگوید آقا اینها مثلاً پایینشهریاند، بالاشهریاند، افغانیاند، کردند، لرند، ترکاند، بلوچند، عربند، مال مدیترانهاند، خلیجاند، اینوریند، آنوریند. با اینها کار ندارد. نگاه میکند. دنبال حق رفتی؟ عزت میدهد. فاطمیون، شما چه عزتی بهشان داد? حق را ول کردی، ولت میکند. حق را گرفتی، میگیرد. قاعده فوقالعاده. ول کردی، ولت میکند. آقا مردم ایرانیم آخه! به ما گفته بودند مردمی! آخه به ما گفته بودند انقلاب شما فلان! گفته بودند. ولی این قاعده هم توش است سرش. آقا چی میگویی شما؟ حتماً خواهد شد. با فلانی! ما ایرانی! فلان! آقا اینجوری نیست. بنده خدا! همهاش حساب و کتاب دارد. قاعده دارد. شرط و شروط دارد. آنهم که از ایرانیها تعریف کردند به خاطر اینکه گفتند آخرش اینها پای حق وایمیایستند. آن ایرانیهایی که پیغمبر زد به کتف سلمان فرمود: "بچههای این ایرانی!" ما بچههای سلمانیم! آقا حله! بچههای سلمان بودیم که بحرینتان را شوهر دادند و رفت! بچههای سلمان بودید شما در ایران؟ آنقدر با نازیها بستین که یک محله تهران اسمش را گذاشتین نازیآباد! آنقدر سواری دادیم به هیتلر. بچههای سلمان نبودین شما آن موقع؟ مگر ایران نبود؟ مگر بهشت آلمانیها نبود ایران در جنگ جهانی؟ قطارها را برای کی ساختیم؟ از بالا تا پایین اذیت نشوند. از شمال میخواهند بروند جنوب. بچههای سلمان نبودید مگر آن موقع؟ قفل که ندارد که بگوییم آقا مثلاً تا پنجاه و هفت قفل بود، مثلاً یکهو پنجاه و هفت قفلش وا شد. نه آقا! همان مردم ما آنوری بشویم. قحطی افتاد. انگلیسیها قحطی انداختند. یازده میلیون ایرانی کشته شد تو این قحطی. در جنگ جهانی یازده میلیون ایرانی. تازه گفتند ده میلیون کشته شد. سیر رشد جمعیت نشان میدهد که این تا یازده دوازده میلیون جمعیت ما از بین رفته. یعنی آمار دقیق که از تلفات نداشتیم. فقط بغل خیابانها پر از مرده میشد. نصف جمعیت تهران از بین رفت. یک میلیون جمعیت تهران به پانصد هزار تا رسید. همان ایران خودمان بود. تو قم آدمیزاد میگرفتند کباب میکردند میخوردند از بس که هیچی. از گرسنگی. اینها چیزهای نقل شده در تاریخ است. عجایبی نقل شده. من با جزئیات بیشتر نمیگویم براتون، خودتان مطالعه کنید. قحطی که انگلیسی. تازه قحطی دستساز هم بود. انگلیسیها ساختند قحطی را. قحطی واقعی نبود. رضوان خدا بر شهید میرزا کوچکخان جنگلی که قیام کرد علیه این داستان مردانه، این روحانی بزرگوار که درسهایی در کاری که آخوندی نشانش میدهد، نه شیخ میرزا کوچکخان جنگلی. شیخ کوچک، حالا اسمش کوچک است، روبروی انگلیسیها وایساده. خدا بهش عزت داد. شیخ فضلالله بود که وایساد. خدا بهش عزت داد. شیخ فضلاللهی که عمامهاش را از سرش برداشتند. وایساد به مردم خطاب کرد. اولاً گفتش که دیشب خواب دیدم پیغمبر فرمود در این وضعیت به من ملحق خواهی شد، شهید خواهی شد. بعد فرمود: "مردم! اما من از سر من برداشتند. عمامهای نمیگذارند رو سر کسی بماند." ها، شد. بعدش داستان عمامه برداری رضا شاه. ما همان ملتی هستیم که وقتی شیخ فضلالله را خودمان اعدامش کردیم، کف و سوت زدیم در تهران. تو حوزههای علمیه قلیون رایگان چاق میکردند به عنوان شادانه به طلبهها میدادند. شادانه قتل شیخ فضلالله. امام به ما عزت داد، این مسیر را رفتیم، آقا شدیم. دنیا برامون ارزش قائل شد. اگر نرویم، پنهم بارون نمیکنه. میشوید مثل زمان شیخ فضلالله. میشوید مثل زمان قحطی انگلیس. زمان رضا شاه میآمدند تو سفارتخانههاشان مینشستند. شاه خبر نداشت. شاه نمیدانست: "چهل کیلو [بار] آمده مملکت من." شدی آخه؟ باشد. میخواستی بروی تو خاک خودمان. لب مرزتان سربازهای آمریکایی را سوار قایق میکنی که یککم آمده، اینا خیس میکنند خودشان را. ادرار میکنند. به زانو میافتند. برای چی بود؟ پای حق که وایمیایستی، عزت بهت میدهد. داشتی میرفتی به سمت ارض موعود با همه سختیهایش، با همه هزینههایش. برعکس کنی، سر خر را کج کنی، بخواهی برگردی، حساب کار عوض میشود. این حمایتها را برمیدارم. اینکه دیدی یک سایه انداختم، هیمنه انداختم، عزتی دادم به قاسم سلیمانی، تو که اسمش میآید داعش از کردستان عقبنشینی میکند، برمیدارم ها. اوضاع را برش میگردانم ها. عوض میکنم ها. میخواهی؟ میخواهی امتحان کنی؟ میخواهی برگردم به زمان پهلوی؟ کسی برای تره خورد نکنه بهت. زنگ بزنم بگویم ویتنام سرباز میخواهیم. بفرست بره از ایران سرباز. دفاع از مدافعان حرم از آمریکا دفاع کن تو ویتنام. باباهامون بودند. دو نسل قبلتر ما بودند.
به نصب کار ندارد. به سال نیست. به سده نیست. به برهه تاریخی نیست. به نژاد نیست. اینها مگر سلمان نبودند؟ نمک ایرانی نبودند؟ اینها مگر زمینهسازان ظهور نبودند؟ پس چرا آنقدر بدبخت بودند؟ ایرانی بودنشه؟ ما ایرانیها آقا فلان ... نه آقا. به خاطر این مسیری است. رو قاعده بروی پیروزی. بنیاسرائیل هم "خُضِّلتُکم علی العالمین." بیشتر بخوانم انشاءالله. امشب یکم دیر شد. فردا شب بیشتر بخوانم. خدا نشانشان داد. به خاطر ژنشان بود؟ هنوز منتظر بقایشان. ما اگر ژنمان خوب نبود برای چی از تو دریا ما را رد کردند؟ با اینکه چهل سال هم پشت در بودیم، دوباره برگشتیم. به ارض موعود رسیدیم. به حکومت داوود. اورشلیم. معلوم میشود ما یک کسی هستیم. نه آقا! کنار داوود وایسادیم، دفاع کردیم، خدا عزت [بهمان داد]. کنار سلیمان وایسادیم، دفاع کردیم، خدا عزت [بهمان داد]. "من أنصاری الی الله". ایثار و پاسخ دادیم، شدید نصارا. شدیم انصارالله. خدا عزت داد. صد جای دیگر عهدشکنی کردیم، خدا ذلیلتان کرد، خارتان کرد. بعد فرمود "یک کار هم میکنم تا قیامت این خاری روی سرشان باشد." که در سوره اعراف، فردا شب انشاءالله میخوانم که خیلی آنها مهم است. چون بحث آخرالزمانمان است. به آن بحثی که مربوط به آخر کار یهود است. خوب کم کم تمومش کنم. "وَ عَلَی اللهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤمِنُونَ". حرفی که دلواپسها زدند پشت دروازه این بود: "به خدا توکل کنید اگر ایمان دارید." به چی دل بستی؟ به سلاح و زور و شمشیر و دیپلماسی؟ قدرت مذاکره؟ و به این چیزها. مردم. خیلی عجیب است. خیلی عجیب است. جنبش فتح تو فلسطین میگفتش که آقایان فلسطینی، مردم فلسطین! ما میرویم از اسرائیل حقتان را میگیریم. میرفتند. حقی نمیتوانستند بگیرند. انتفاضه راه میافتد. انتفاضه که راه میافتاد، بعد چی میشد؟ یک قدرتی برای جنبش فتح شکل میگرفت. به پشتوانه آن میرفت مذاکره بعدی. یک چیزی. بعد طرف میگوید دیپلماسی و میدان اینها برای ما کاری نمیکردند. از ما هرچی میخواستند. فلان. همانیم که دارد آدم حسابت میکند. نشسته باهات مذاکره میکند به خاطر اینکه از میدانت میترسند. بعد اینها میزدند تو سر حماس که اینها تندروان، حالیشان نیست، دارند ما را به افلاک میبرند. کلهشقند، حالیشان نمیشود، از دیپلماسی سر در نمیآورند، زبان دنیا را نمیفهمند. در حالی که همان چیزی که باعث میشد او بنشیند و اصلاً به این امتیاز بدهد، قبول کند که کوتاه بیاید، همین بود که از حماس میترسید. حماس یک پشتوانه بود برای این جنبش فتح. آن امتیاز. آن اصلاً قدرت تولید میکرد برایش. او سرمایه این به حساب میآمد. او جیب این را پر میکرد.
خطرناکی تو مملکت خودمان. طرف حرفهای سیاسی میزنیم ما مثلاً جناحی هستیم. آنقدر بعضیها. ظریف. چه مشکلی باهاش دارم مثلاً؟ تو عمرم ندیدمش و انشاءالله نخواهم دید تا آخر عمرم. تا ابد. پولمان را خورده؟ وام میخواستیم بگیریم نگذاشته بگیریم؟ مثلاً مسئله شخصی من با این آدم چیست؟ چه بحثی من در مورد اینها دارم؟ چکار به اینها دارم؟ دولت آقای روحانی چی گیرمان نیامد؟ تو دولت آقای رئیسی بیشتر هیچی گیرمان نیامد. تو دولتهای بعدی قطعاً چیزی گیرمان نخواهد آمد. صحبتهای شنود و اینها. منتظرش هستیم. شکایت و اینها. نه چیزی گیرمان میآید، نه از آن یکیها چیزی به ما رسید. دولت آقای رئیسی به ما چیزی نرسید. الحمدلله دنبالشم نبودیم. خدا را شکر. بالاتر از این تصور که یک کسی با یک چیزی مخالفت داشته باشد نه به خاطر منفعتش، نه به خاطر ضررش. نه به خاطر جناحش. پرواز. خیلی سخت است تصور این مسئله. بابا قضیه این است. قضیه این است که این مدل، این دستفرمان "فَتَنقَلِبوا خاسِرینَ"ت میکند. برت میگرداند. بدبختترت هم میکند. ذلیلت هم میکند. دو تا فحش هم تو سرت میزند. تحقیرت هم میکند. میگی نه؟ چشم باز کن. میبینی این ماه و این شما. مگر تاریخ چندم؟ امروز بیست و شش مرداد هزار و چهارصد و سه. ساعت بیست و دو و بیست و پنج دقیقه بامداد (شامگاه). ما اینجا با همدیگر این ساعت گفتیم. دیگر آقا این ما و شما و این مملکت و این دستفرمانها. یک مدل دستفرمان آن مدلی بود که آقای رئیسی، شهید امیرعبداللهیان داشتند. یک مدل هم مدلی که آقای عراقچی دارد و آقای ظریف دارد و آقای روحانی دارد و اینها. میبینیم دیگر. هستید. انشاءالله ما هم نبودیم، شماها هستید. این حرف که میماند دیگر. صوت. ما خواهیم دید از الان تا ده سال بعد. خواهیم دید چه خواهد شد. ثمراتش را خواهیم دید. اینها سنت خداست. نه بحث جناحی است. نه بحث دوست نداشتن اینها به چیزی برسند. دوست داریم اینها به چیزی برسند. سنت فرمود: "توکل کنید." توکل کنید یعنی به این چیزها دل نبندید. توکل به من داشته باشید. رمز پیروزی. "قالوا یا موسی إنّا لَن نَدخُلَها أَبَداً ما دامَت فیها". با همه حرفها اینها برگشتند. گفتند که ما وارد نمیشویم تا وقتی اینها هستند. توکل و موکل حالیمان نمیشود. نمیشود. نمیرویم. "فَٱذْهَبْ أَنتَ وَرَبُّكَ". تو با خدا خودت "فَقَتِلَا". برویم بجنگیم. "إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ". ما اینجا نشستهایم. حضرت موسی هم عرض کرد: "رَبِّ إِنِّي لَا أَمْلِكُ إِلَّا نَفْسِي وَأَخِي". من اختیاری ندارم کسی جز خودم و داداشم. "فَافْرُقْ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ ٱلْقَوْمِ ٱلْفَاسِقِينَ". بین ما و قوم فاسق فرق بگذار. یک کیسامون نکن. حساب ما را از اینها سوا کن. کنار. بحثهایی دارد. انشاءالله فردا شب بیشتر عرض میکنم. "قالَ فَإِنَّهَا مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ". فرمود بر اینها مُحَرّم، حرام شد. تحریم کرد. دچار تحریم الهی شدند. این خیلی خطرناک است. تحریم آمریکا آنقدر ترس ندارد. تحریم خدا خیلی ترسناک است. "مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِم". "علیهم" هم که گفت یعنی یک نسل. یک نسل هم یعنی چهل سال. این نسلتان که هیچی. حرام شد. بریم ببینیم چهل سال بعدی چی میشود. "أَرْبَعِينَ سَنَةً يَتِيهُونَ فِي الْأَرْضِ". چهل سال اینها آواره شدند. "فَلَا تَیأس علی الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ". بابت این اوضاع و احوال قوم فاسقین هم غصه نداشته باش. نگران نباش. به من بسپار.
این داستان بنیاسرائیل بود. پس ما شباهت تاریخیمان به نظر رسید که با این برهه است. یکی عبور از دریا، یکی رسیدن به پشت "ارض مقدسه" و در آستانه فتح "ارض مقدس" است برای اولین بار در طول تاریخ. بنیاسماعیل دارند شام را فتح میکنند. به این شکل. نه آن مدلی که مسلمین صدر اسلام، خلیفه دوم فتح کرد و افتاد دست بنیامیه و به جای اینکه مرکز قدرت برای اسلام باشد، مرکز خیانت و توطئه بود. به تعبیر پیغمبر اکرم اینها یهودیان امت بودند. همانطور که آن ها "یَقتلون النّبیین بغیر الحق". اینها هم چی شدند؟ اثبات پیغمبر را به غیر حق کشتند. بنیامیه یکی پشت دیگری، اول با امیرالمؤمنین، وصی پیغمبر درگیر شد. معاویه لعنتاللهعلیه تا سرحد کشتن او پیش رفت. موفق نشد. ولی خودش توطئه بعدی، امام مجتبی را از سر راه برداشت و ترور کرد. توطئه بعدی پسرش کربلا را رقم زد. امام حسین علیهالسلام را به شهادت. و توطئههای بعدی، شهادت امام سجاد، شهادت امام باقر علیهالسلام در بنیامیه رخ داد. بقیهاش هم البته بیربط به بنیامیه [نبود]. یعنی با آن هم که کار بنیعباس بود به هر حال ربط بنیامیه داشت. ازم صبا نبود تو این مورد با همدیگر اشتراک داشته. فرمود: "اینها مثل یهودیها انبیا و فرزندان انبیا را می" برای اولین بار است که شام دارد فتح میشود. ما در آستانه همچین تحولی هستیم. تاریخ به خودش ندیده. بنیاسماعیل با پرچم توحید و ولایت حق پایشان دارد به شام میرسد. در این روزگار هستیم ما. الان تو متن داستان یک میکرون این جریان را نمیدانیم. از بالا نمیتوانیم نگاه کنیم ببینیم چه خبر است. کجای تاریخ قرار گرفتیم؟ اگر کسی آمد بیرون [از] تاریخ نگاه کرد، میگوید آقا اینها کجایند؟ کجا رسیدند؟ کل این منطقه [یعنی] شام چند هزار سال محل دعواست. هی دارد دست به دست میشود. سیطره انداختند، سوارند. اسم انتقام آمده، رژیم صهیونیستی به لرزه افتاده. تا پشت در دروازه رژیم صهیونیستی رسیده. رسیده دمشق. رسیده به تپههای جولان. حالا انشاءالله بعد به زودی منتظر اتفاقات بزرگی در تپههای جولان باشید. رسیده به جولان. بیخ گوش اسرائیل. دمشق را گرفته. حالا انشاءالله حالا غذاهای دیگری که بعدها خواهیم داشت: سفیانی و اینها که اینجا ظاهراً حالا دست به دست خواهد شد. ولی فعلاً ما تو یک موقعیت باشکوهی هستیم. تو یک شرایط استثنایی هستیم. جبهه حق قدرتمند با همه مشکلات و ضعف و آسیبها و گرفتاریهایی که داریم. مستحکم. مقتدر. جریان وسیع. مستحکم. جدی. از یمن و عراق و سوریه و همینجور تا اینور افغانستان و پاکستان. حتی آذربایجانی که دولتش دولت صهیونیستی (شما میبینید چه بر بچههای جدی و محکمی دارد.) این شهیدی که اخیراً به شهادت رسید رضوانالله علیه در زندانهای آذربایجان که زندانهای سختی هم دارند. و بسیاری از بزرگانشان سالهاست در زندان. فکر میکنم بیست سال اینها در زندان. دورادور با بعضی شما آشنایی داریم و بعضی از بچههای آذربایجان و اینها اطلاعاتی میدهند. با این حال بچههای آذربایجانند. بچههای جدی و محکمی. تو یک دوره بسیار فوقالعادهای از جهت تاریخی هستیم. رسیدیم پشت دروازه ولی یک عده دارند تو ذهن ما میاندازند که آقا ما از همه بدبختتریم و بیچارهتریم و هیچ جای دنیا مثل ما تو گرفتار نیستند. کاملاً داری یکجور دیگر قضیه روایت میشود برای ما. انشاءالله با این توکل آخر این حرکت آخر را بزنیم. کار تمام بشود انشاءالله و پرونده شام انشاءالله بسته.
امشب خیلی در ذکر مصیبت وقت دوستان را نگیرم. مختصر بکنم. هرچه دشمن مستاصلتر میشود، بیشتر جنایت میکند. از جنایت دشمن نباید ترسید. البته خوب جنایتها آسیبشان را میزنند. ولی حیثیت دشمن را هم میبرند. الان به خاطر استیصالش است که رژیم صهیونیستی اینطور دارد جنایت میکند. مضطرب شده. واقعاً ترسیده. برایش جدی شده قضیه نابودی اسرائیل. باورش آمده. دارد به چشم میبیند. برای همین دیگر زده به سیم آخر. چکارها میکنند؟ عکسها و فیلمها را واقعاً آدم نمیتواند نگاه بکند. بچههای کوچک زیر آوار. بچه شیرخواره سر از تنش جدا شده. خیلی اوضاع عجیب و غریبی در غزه در حال رقم خوردن است. پدر رفته شناسنامه دو تا بچه نوزادش را بگیرد. شناسنامه را گرفته برگشته. این دو تا بچه تازهبهدنیاآمده تو بمبارون به شهادت رسیدند. میرود زیر آوار. خونش خراب شده. بیرون بوده. میآید آوار را برمیدارد. جنازه بچهاش را از زیر آوار بیرون میکشد. این رژیم کودککش زده به سیم آخر. باکی ندارد. جنایت. این خیلی نکته مهمی است که این جنایت به خاطر چیست؟ به خاطر اینکه مستاصل شده. در کربلا همینطور بود. هرچه که سپاه عمر سعد مستاصلتر میشد، میدید آقا مقاومت امام حسین و یارانش جدی پای کار است و طوری هم پای کارند که هرچه اینها بیشتر وایمیایستند، بیشتر آبروی من میرود. بیشتر معلوم میشود من ناحقم. اثر میگذارد در سپاه من. بیشتر برای اینها فهمیده میشود که آقا من دارم دروغ میگویم. دست روی جنایتی میزد، اوضاع برایش بدتر میشد. امام حسین علیهالسلام دست گذاشت رو حقوق انسانی خودش. فرمود آقا من کافر من دشمن من خارجی. آب را چرا رو من بستید؟ اینکه یک حق انسانی است. تو کدام جنگی پیغمبر آب را به روی کفار بست؟ کجا پیغمبر با کفار این شکلی برخورد کرد؟ کدام قانون جنگی؟ رو چه حسابی؟ اثر نکرد. باز هم ادامه دادند. دست برنداشتند. امام حسین خوب جنایت بدتر شد دیگر. این خانواده همه به عطش شدید افتادند. امام حسین علیهالسلام خواست بیشترین حقانیت را به رخ بکشد در این جنگ روایتها. اینجا بچه شیرخواره را سر دست کرد. معلوم بشود این سپاهی که روبرو ما وایساده، وجدان ندارد. نه تنها دین ندارد. نه تنها مسلمان نیست. وجدان هم ندارد. از انسانیت هم چیزی حالیش نمیشود. رحم هم ندارد. تعبیر عجیبی کرده امام حسین: "فَارْحَمُوا هذَا الرَّضِيع". به من رحم نمیکنی؟ تعبیر "ارحموا" را به کار برده امام حسین. روی این کلیدواژه دست گذاشت. اگر به من رحم نمیکنید، به این بچه شیرخواره رحم کنید. "اَلَا تَرَوْنَهُ" این بچه دارد بالبال میزند. دارد میمیرد. خودش پر از عطش. میمیرد. امروز بچههای غزه واقعاً دارند. تعدادشان از گرسنگی این ایام از دنیا رفتند. وضعیت آب و غذاشان. اینها را اگر با بمب هم نزنند، خودشان میمیرند. اولین رژیم خبیث کثیف پست تو همین اوضاعی که این بچهها گرسنه تشنه با کمترین امکانات تابستان هوای خنک ندارند. زمستان جای گرم ندارد. تو این اوضاع دارد اینها را قتلعام میکند. حکایت از این دارد که کار اینها تمام است. انشاءالله. همانطور که خون این بچه سند حقانیتی شد در طول تاریخ، هرجای قضیه را اگر بشود توش اشکال آورد، اینش دیگر جای حرف ندارد. بعضی میگفتند آقا ما تو اروپا و آمریکا امام حسین را میخواستیم تبلیغ بکنیم برای "حسین دِی" که یک روزی است تو آمریکا، "روز حسین" که مراسمهایی برگزار میکنند بچههای شیعه. امام حسینی. گفتند تراکت چاپ میکردیم این شکلی معرفی میکردیم. میگفتیم یک بچه شیرخواره اگر در لشکری باشد نه جور میکرده. نه جنایتی. آب را هم بستند و تشنه شده. آن سپاهی که به این آب نمیرساند و بلکه این را هم ترور میکند، او کیست؟ او چیست؟ او را چه شکلی تعریف میکنید؟ شاخصه حقانیت شیعه است در جدال با دشمنش. میگفتم دستم یزید عرقخور بود. مهمانباز بود. اینطور بود. آنطور بود. برو رو همین مورد. میگفتیم آقا برای اینکه یزید ناحق بود، همینقدر بس که لشکری داشت که اینها به یک بچه شیرخوارهای که داشت از تشنگی میمرد، بهشت! بهش رحم نکردند. خیلی صحنه نجیب رقم خورد. کربلا هم صحنه باشکوهی شد، هم صحنه غریبانه و مظلومانه شد. از معدود جاهایی بود که در کربلا امام حسین یک دل سیر گریه کرد. "فَبَکیٰ بُکاءً شَدیداً". گریه شدیدی کرد. هی این خون گلو را به آسمان پاشید. با خدا نجوا کرد که "خدایا اگر نصرتت را در این جنگ برای ما نفرستادی، عوضش این خون را سند حقانیت ما کن. این را از ما بپذیر. این را ثبت کن در عوالم بالا. این خون را بگیر در آسمانها به عنوان نماد مظلومیت و حقانیت این لشکر که این بچهای که حتی یک کلمه حرف نزده بود که بخواهند بگویند آقا فلان حرفش ناحق بود. زبان نداشت بچه از خودش دفاع کند. زبان نداشت که بخواهد نیازش را بگوید. بابا من نه. مادرم شیر ندارد." آنقدر این بچه مظلوم است. آنقدر این بچه بیگناه است. تو آن شرایط. یکهو نگاه کردم اباعبدالله. من یک تیر معمولی. تیر سهشعبه زدند به این بچه. بگذار. دو نفر در کربلا ذبح شدند. یا سه نفر. بلکه به تعبیر اینها زنده ذبح شدند. قبل از اینکه به شهادت برسند، بقیه شهدا را بعد شهادت ذبح کردند. خوب در رأس اینهایی که در کربلا ذبح شدند، امام حسین علیهالسلام. نفر دیگری هم که ذبح شد، عبدالله بن حسن بود. طبق آن نقل که با تیر حرمله سر از تنش جدا شد در آغوش اباعبدالله. نفر سوم هم این بچه است. نگفتند که بچه کشته شد، چون بین قتله و ذَبْح تفاوت است. یعنی سر جدا شد و کشته شد. نه اینکه کشته شد بعد سرش جدا شد. به این نحو کشته شد. سر فضا. "لِلطِّفْلِ مِنَ الْعُنُقِ إِلَی الْعُقُبِ". فمن الورید الی الورید. این رگ اینور تا رگ آنور همه کنده شد. گوش اینور تا گوش آنور بریده شد. لا اله الا الله. روضه را تمام کنم. ناله آخر. انشاءالله. عجیب بود. خدای متعال اینجا تسلی داد اباعبدالله را تو این وضعیت. خوب حقانیت را اثبات کرد. ولی خوب اوج مظلومیت. داغی که بر دل اباعبدالله نشسته. این آقایی که وقتی دید اسبهای لشکر دشمن تشنهاند، طاقت نیاورد. هرچی آب ذخیره داریم بین اسبها بدیم. اینها تشنهاند. اذیتند. حالا این بچه. این سبط رسولالله. این نوه امیرالمؤمنین. این بچه مظلوم. این بچه بیگناه. اینطور وسط میدان سرش از تن جدا شد با این تشنگی. بچه را دادم. آخر اصلاً این صدا. جوی گریهای کرد. صدایی از آسمان بلند شد که دوست و دشمن شنید. "فَنُودِيَ مِنَ السَّمَاءِ". یا "فَنَادَت هَاتِفٌ مِنَ السَّمَاءِ". یک هاتفی از غیب صدا زد. همه شنیدند. "دَعي يَا حُسَيْنُ". بچه را رها کن. بچه خداحافظی کن. وداع کن. "دَعی يَا حُسَیْنَ". بچهات را تو بهشت شیرش میدهم. بچه بالاخره سیراب شد. غصه نخور. از تشنگی درآمد. علی. لعنتالله. "یَنقَلِبُونَ یَنقَلِبُونَ".
خدایا در فرج آقا امام زمان تعجیل بفرما. قلب نازنینش از ما راضی بفرما. عمر ما نوکری حضرتش قرار بده. نسل ما نوکران حضرتش قرار بده. اموات. علما. شهدا. فقها. امام راحل. حقوقالناس. ارحام. ملتمسین دعا. سفره با برکت حضرت علی اصغر متنعم بفرما. شب اول قبر حضرت علی اصغر به فریادمان برسان. آمریکا و اسرائیل جنایتکار نیست و نابود بفرما. رهبر عزیزمان حفظ نصرت عنایت بفرما. خدایا به فضل و کرمت رزمندگان اسلام در نبرد با رژیم صهیونیستی موفق و پیروز قرار بده. خائنین به اسلام. خائنین جبهه حق. خائنین به سپاه امام زمان در هر لباس و هرجایی از این عالم که هستند، خوار و خفیف و ذلیل و رسوا و نابودشان بفرما. بیماران اسلام شفای عاجل و کامل عنایت بفرما. هرچه گفتی و صلاح ما بود. هرچه نگفتی و صلاح ما میدانیم برای ما رقم بزن. بن نبی و آله رحم الله من قرء الفاتحه مع الصلوات.
در حال بارگذاری نظرات...