این جلسات یک روایت پرکشش از تاریخ و آینده را ترسیم میکنند؛ از ورود اهلبیت(ع) به شام و فتنههای بنیامیه تا نقشههای صهیونیسم و آرماگدون . در ادامه، جایگاه شام و بیتالمقدس در روایات آخرالزمانی و پیوند آن با مقاومت امروز ملتها تحلیل میشود . نقش ایرانیان بهعنوان «قوم سلمان» و فرماندهان سپاه امام زمان(عج) به تصویر کشیده شده و فرهنگ مقاومت بهعنوان رمز بقا معرفی میگردد . پیام پایانی روشن است: تاریخ به پیچ بزرگ خود نزدیک میشود و این امت باید با ایمان، ولایت و جهاد، مسیر ظهور را هموار کند
* مردمی از قم؛ افرادی که پا به بیتالمقدس میگذارند و یهودیان را سرکوب میکنند [8:56]
* عذاب استیصال؛ عذابی که ازبینبرنده اقوام انبیاء گذشته بود [10:18]
* یهود؛ تنها قومی که گرفتار عذاب استیصال تدریجی شد [11:11]
* نکته قرآنی: اگر جن غیب میدانست گرفتار عذاب مهین نمیشد [16:13]
* تفرقه و ایجاد فرقههای متفاوت؛ یکی از عذابهای بنیاسرائیل [24:45]
* بررسی آیاتی از سوره مبارکه آلعمران [33:16]
* معنای مستضعفین در قرآن؛ مردمی که حق حاکمیت از آنها سلب شده [37:19]
* دوره بنیاسرائیل و حضرت موسی (علیهالسلام)؛ دوره فراگیرشدن سحر و جادو [46:51]
* عجایبی از تأیید الهی؛ همراهشدن همان کسانی که دشمن برای ضربهزدن به تو فرستاده [52:02]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین، وصلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین، ولعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری ولل عقدة من لسانی یفقهو.
مباحثی دیشب مطرح شد خدمت عزیزان. ما روایت بیطرفانه از تاریخ نداریم و اصلاً معنا ندارد که بگوییم آقا از جانب بیطرفانهای مثلاً قضایا را تحلیل بکنیم؛ کما اینکه بعضیها در بحثهای تاریخی اینطور میخواهند تحلیل بکنند. به هر حال شما امروز وقتی بخواهید قضیه فلسطین را تحلیل بکنید، آنچه تا به حال گذشته و تا به حال که رسیدیم، یک طرف قضیه را باید ظالم بدانید و یک طرف قضیه را باید مظلوم بدانید. اگر هم جفتشان را ظالم میدانید، به هر حال یکیشان را باید بیشتر از آن یکی ظالم بدانید و در یک سطح از ظلم که نیستند!
همین که شما یکی از اینها را ظالمتر دانستی، در تحلیل تاریخی تو، در رویکرد تو اثر میگذارد. کدامشان ظالم است و کدامشان مظلوم؟ اساساً قوم یهود بنیاسرائیل (این بنیاسرائیل امروزی، اسرائیلیها) اعتقاداتی دارند که بر اساس آن اعتقادات، الان در موقعیتی هستند که ذرهای ظلم اگر بهشان بشود، نارواست؛ و هزاران ظلم اگر بکنند، رواست. از نگاه او، از طرف او، وقتی به تاریخ نگاه میکنی و تحلیل میکنی، میبینی حق با اینهاست. هر چی هم بشود حق با اینهاست. به هر حال اینها نژاد برترند. این زمین هم مال اینهاست. آمدهاند سهمشان را بگیرند، آمدهاند حقشان را بگیرند.
"یک مدتی مردم فلسطین بودند؟ به ناحق بودند. عربها بودند؟ مسلمانها بودند؟ به ناحق بوده است. زمین مال اینها نیست، مال ماست. بهشان گفتیم بروید. یک تعدادیشان فهمیده بودند، رفتند. یک تعدادشان هم نمیفهمند. به زور میخواهیم بیرونشان کنیم. از خانههایشان بیرون میکنیم. مقاومت میکند؟ نمیفهمم میکشیمش. بهشان هم میگوییم که نگذار این کار به کشتن زن و بچه برسد. این همه مردم غزه، گفتیم خالی کنید، بروید؛ نرفتهاند. گفتیم میزنیمها! اگر هم نکشیم، بزرگ بشوند میشوند تروریست، میشوند حماس. همین الانش هم که حسن، غصب کردهاند زمین ما را، چیکار کنیم با اینها؟ تازهاش هم اینها چند نفر از ماها را کشتهاند در این چند وقت طوفان الاقصی. چند تا اسرائیلی کشتهاند؟ خدا لعنتشان کند. چند نفر از ما را اسیر کردهاند؟ ما از ما البته ما هم یک چند هزار تایی را از اینها کشتیم. خب به هر حال ظالم بودند، قاسم بودند. ولی اینها هم چند نفر از ما، چند ده نفر از ما را کشتهاند! خیلی مهم است، چند ده نفر از ما. حالا ما هم البته چند هزار نفر از آنها را کشتیم."
این زاویه دیدی است که یک اسرائیلی دارد در تحلیل تاریخ. تا این مسئله را نتوانیم زاویهگیری درست داشته باشیم، آن وقت هر آنچه که از آینده بخواهیم بگوییم، درست فهمیده نمیشود. که خب مثلاً میخواهیم بشارت قرآن را ببینیم که مثلاً بشارت داده که آقا اینها منکوب میشوند، ذلیل میشوند، کوچک میشوند. افرادی میآیند در مسجد الاقصی برای بار دوم اینها را زیر چکمه میگیرند، خردشان میکنند و آن منطقه را دست میگیرند. خب وقتی مقدمات در ذهن آدم نشسته باشد، بگویند که این هم شد بشارت! این مردم مظلوم بدبخت این همه سال آواره، حالا یک مدت هم حکومت در سرزمین پدریشان! شماها با این نگاههای متحجرانه و افراطیتان باز میخواهید بگویید که بیایند، بگویند اینها را بکشند و برویم فلان و این حرفها.
نظام این چیزهایی که به ما وعده دادهاند نسبت به آینده تاریخ حالا چه قبل از ظهور، چه بعد از ظهور، یک پیشفرضهایی میخواهد که اینها باید درست شده باشند. وگرنه اگر آن پیشفرض درست نباشد، وقتی همچین وعدهای را میشنویم، اولاً که بشارت نیست برایمان؛ ثانیاً محل تردید و ابهام و هزار و یک شک و شبهه است که اصلاً چرا؟ خب این هم شد بشارت؟ مثلاً میآیند امام زمان در انتقام امام حسین هفتاد هزار نفر میکشد! آها نگویید اینها را در مورد امام زمان. مردم را زده است امام زمان. هیچکسی هم نمیکشد اصلاً. خون از دماغ کسی هم نمیآید.
یادم است من نوجوان که بودم آشناییام با این آقای صادق شیرازی (علیه ما علیه) به این وسیله بود. آن موقع هنوز کسی ایشان را به این چهره امروزیاش نمیشناخت. سال ۸۵ اینها بود، یک سخنرانی از ایشان میشنیدم. ایشان میگفتش که: "امام زمان که ظهور بکند به سیره جدش پیغمبر عمل میکند، مگر جدش پیغمبر در طول تاریخ یک نفر را کشته؟ امام زمان هم یک نفر را هم نخواهد کشت." مسیر جد، جدش امیرالمومنین چی؟ امیرالمومنین چند هزار نفر کشت؟ پیغمبر امیرالمومنین نیست. پوشک میدهد. کسی در مغزش خرابکاری کرد، "تعفّن" میدهد. یک جایی کی خرابکاری کرده؟ شیطان. یهود. فضولات آنجاست که از دهن اینها درمیآید. فضولات و "تعفّنات" شیطان، کثافات شیطان. تا این مسائل ریشهای حل نشده باشد، ما نسبت به وقایع آینده هم نمیتوانیم درست بفهمیم قضایا را و علتش را بفهمیم.
**قضیه بنیاسرائیل از دیدگاه قرآن**
خب، پس یک نکته این بود: از زاویه دید قرآن باید قضیه را تحلیل کرد که داستان بنیاسرائیل چیست؟ و بعد بیاییم عاقبتش را ببینیم که قرآن چه گفته است. در این منطقه شام پایان کار به چه نحوی خواهد بود؟
خب، دیشب یک بحث دیگر هم داشتیم در مورد اینکه ما الان کجای تاریخیم؟ که مفصلاً به این بحث پرداختیم در سوره مبارکه اعراف، خیلی آیات فراوانی مانده. انشاءالله در این دو سه شب، یک تعدادی از اینها را بتوانم فرصت شود عرض بکنم. تا آن نکات پایانی مربوط به روایت هم، بعد از ظهور وضعیت یهود هم در آستانه ظهور، وضعیت یهود را انشاءالله بهش بپردازیم که آن هم اتفاقاً یکی از مهمترین مطالبی است که در مورد قبل از ظهور داریم که گل این جلساتمان است.
اتفاقاً در اثر یک تحلیل جامع قرآنی شکل میگیرد. آیات ابتدایی سوره مبارکه اسرا که خدای متعال میفرماید: "من از تورات به اینها گفته بودم اینجوری کنی میزنمتونها! و بهشان گفته بودم دو بار غلط اضافی میکنید، دو بار هم پدرتان را درمیآورم!" اطبای لحن. خب، این باید یک هندسه کلی از، یعنی ترسیم کلی از تصویر بنیاسرائیل را ما در قرآن، و خصوصاً یهود را داشته باشیم تا برسیم به این وعدهای که خدای متعال داده است که در روایات ما تطبیق دادهاند به قضا منجر به ظهور که پای جماعتی باز میشود به مسجد الاقصی برای سرکوب طغیان یهودیها.
که آن جماعت هم فرمود: "هم والله اهل قم، هم والله اهل." آنهایی که پایشان باز میشود بیتالمقدس و سرکوب میکنند صهیونیستها را بعد از طغیان شدیدشان، مردم قماند. این وعدهای است که دادهاند که در روایت ما هم عرض کردم تطبیق به ایرانیها دادهاند. ولی قبلش باید ترسیم بشود که چرا؟ مگر اینها کیند و چیکارهاند؟ چه ویژگیهایی دارند؟
**چرا بنیاسرائیل عذاب استیصال نشدند؟**
در یک دور خوب، ما تاریخ را اجمالاً سریع مرور کردیم از حضرت آدم، از هابیل و قابیل، تا تشکیل دولت اسرائیل در سال ۱۹۴۸. بعد از تشکیل دولت اسرائیل هم نکاتی را عرض کردم، ولی لازم است که ما یکم دقیقتر «تیپولوژی» کنیم بنیاسرائیل را، ببینیم که اینها کیند دقیقاً؟ چین؟ مخصوصاً یهودیهایشان که بعد ببینیم آخرش خدای متعال چی برای اینها کنار گذاشته است.
خب شما میدانید اقوام انبیا تقریباً همه اینهایی که قرآن حکایت کرده، غیر از حضرت یونس، همهشان با یک بلا و گرفتاری آسمانی کارشان تمام شد که بهش میگویند "عذاب استیصال"، ریشهکن شدن. قوم نوح، قوم شعیب، قوم هود، قوم صالح، قوم لوط. یک سری هم که اصحاب رس. دیگر بگو اصحاب الایکه، دیگر کی؟ قوم تُبَّع، دیگر اصحاب اخدود. اینها همه عذاب. ولی شارلاتانترین قوم تاریخ که بیشترین آزار را رساند، انبیا را کشت. بابا قوم صالح شتر کشتند، خدا سه روز پدرشان را درآورد. امام حسین فرمود اینها در بینالطلوعین هفتاد تا پیغمبر سر میبریدند.
بنیاسرائیل یهودی، روایت هم داریم: "اگر دو تا یهودی با یک مسلمان جای خلوت کردند، نفر چهارمشان شیطان نیست، دو تا شیطان هستند. اینجا دیگر نیاز به شیطان دیگر نیست." حدود یک یهودی با یک مسلمان جای خلوت کردند، بدانید که آن دو نفر یهودی دارند با همدیگر نقشه قتل دانه دانه. همچین جماعت پدر سوخته، کثیف، قالتاق، جنایتکار، خطرناکی تنها تقریباً میشود گفت تنها قومی بودند که عذاب نشدند. این خیلی جالب است. جالب نیست برایتان؟ خدا اینها را نابود نکرد. آنها زدند شتر کشتند، تمام شد ثمود. آن بدبختها هم که یکم همجنسبازی اینها، قوم لوط، خدا زد آنها را جمع کرد. اینها دیگر چیکار بوده که نکردند؟ بنیاسرائیل یهودیها صنعت «پورن» در این ۱۰۰ سال اخیر دست یهودیها بوده. دنیا را به هر نوع کثافتکاری کشیده، از روشن پول درآوردی، هر جایی که بشود پول درآوردی ختم میشود. بعد خودشان را حفظ میکنندها! میگوید این کثافتکاریها مال ما نیست. اینها مال این «گوییم» بیشرف، مال این غیر یهودیهای بدبخت بیچاره. ما حجاب رعایت میشود بینشان، به شدت پوشیه میزنند، زن عنکبوتی. خانواده به شدت. تکثیر نسل به شدت. هفت تا بچه، هشت تا بچه، ده تا. همجنسبازی ابداً. زنا ابداً بین خودشان.
خدا زد همه آنها را «پوکاند». به اینها که رسید، هیچی نشد. باتریش تمام شد؟ اینجا رسید، دسته خراب شد؟ برق رفت؟ چی شد؟ دقیقاً چی؟ اطلاعات غلط رسانده بودند خدا؟ میگفت یکی توییت زده بود حالا معاذالله با خدا نباید شوخی کرد. میگفت الان خدا خیلی اخلاقش. یک دانه سیب از بهشت بیرون. یک درخت را بابامان از آدم بیاید یک گاز، یک گاز، یک گاز سیب از بهشت افتاد بیرون. این بدبختها یک شتر کشتند، سه روز مهلت. آن یکی یکم نزول خوردند، قوم شعیب. آن یکی را یکمی کارهای بد بد کردند، قوم لوط. زد خدا همه را جمع کرد. اینها همه این کارها را کردند، خدا هیچ کاریشان نکرد. بنیاسرائیل، عجیب نیست آقا برای شما؟ چرا؟ یک «چرای» مهمی است. یک جنس عذاب دیگری خدا برای اینها در نظر گرفته. متفاوت از بقیه عذابها. یک عذاب بلند مدت، عذاب طولانی. ول نکردی اینها را. میخواهم یکم به این بخش بپردازم.
**جنیان و بنیاسرائیل**
داستان یهود، خصوصاً بعد از قضیه حضرت عیسی علیه السلام –عیسی و یحیی، دیگر البته در بعضی روایت خصوصاً روی زکریا و یحیی– دست زکریا به شهادت رسید. حضرت زکریا را در درخت پنهان شده بود. با اره که شیطان بهشان گفت. روایت دارد: شیطان گفتش که زکریا در این درخت قایم شد. این نشان میدهد که شیطان، شیاطین، برای اینها کارهای اطلاعاتی میکردند از اول. الان که خیلی باز شد، رهبری اشاره کوچولویی چند سال پیش کردند که اینها جن و انس با همدیگر بده بستان دارند که چقدر دست گرفتند یک عده که: "رهبری چیها میگوید؟ واضحات!" آن افرادی که یکم بین اینها پلکیده باشند، سر در میآورند که چقدر یهود به جن وابستگی دارد و جن برایش کار میکند. "رجال من الانس دادگر انه کان رجال من انس یعوذون به رجال من الجن فزادوهم رهقا یعوذون به رجال من الجن" پناه میآورند.
در قضیه زکریا هم گم کردند این را. حضرت زکریا رفت در درخت پنهان شد. شیطان آمد به اینها گفتش که زکریا در درخت. بعید نیست در این قضیه شهید هنیه و اینها به هر حال اینجور ماجراهایی بوده باشد. چون خیلی کار اطلاعاتی عجیبی بود. این حجم از اشراف اطلاعاتی در یک منطقهای که جزء امنترین نقاط ایران است. دور تا دور درخت است، یعنی اصلاً چیز عجیب غریبی است آنجایی که دقیقاً هم نقطهای که حتی به اتاق پشتی اصابت نکرد. فقط شهید هنیه و همراهش. خیلی عملیات عجیب غریبی بود اینها.
این طور ولی خب از آن ور هم خبر ندارند که مثلاً حزبالله لبنان شهر موشکی دارد، طوفان الاقصی که اینها با پاراگلایدر من در آسمانم. تمرین کرده بودند قبلاً این حرکت را. کجا؟ زیر زمین که نمیشود تمرین کرد. کجا تمرین کردم؟ رکب خوردند، خبر نداشتند که.
**جن و علم غیب در قرآن**
قرآن هم به این قضیه اشاره میکند. خیلی آقا قرآن نکات عجیب غریبی دارد. اگر با این ذهنیت بروید سراغ آیات، نکات استثنایی عجیب و غریب. در یکی از چیزهایی که قرآن رویش که میخوانی تعجب است که خب برای چی؟ چه ربطی دارد؟ عقبه داستان، کش و قوس داستانی که میبینیم: "عجب نکتهای! می گوید: جن برای سلیمان عزیز زکریا باشه، برگردم دور نشویم. جن برای سلیمان اطلاعات میآوردند، کار میکردند ولی من یک جوری جان سلیمان را گرفتم که جنهای دور سلیمان هم نفهمیدند که سلیمان از دنیا رفته. فَلَمَّا قَضَيْنَا عَلَيْهِ الْمَوْتَ مَا دَلَّهُمْ عَلَىٰ مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّةُ الْأَرْضِ" که موریانه بود. حضرت سلیمان تکیه زده بود به عصایش. جانش گرفته شد. دستش به عصا بود، تمام شد. آنقدر گفته بود خلوت که میروم کسی نیاید سراغم، در اتاقش بود. خیلی عجیب است! خیلی این قضیه. معبد سلیمان. فقط بعضی از آن وردهای آن پایین را پیدا کنم. خدا خود سلیمانش این بود. پیش من [اگر] برسی به سلیمان. آنقدر نگه داشتم موریانه آرام آرام آرام آرام آمد عصا را از پایین خورد. عصا که خورده شد، جسد حضرت سلیمان پرت شد. «تِقّی» صدا داد. اینها یکهو دیدند یک صدای بلندی از توی اتاق حضرت سلیمان آمد. "الا دابة الارض خوب ادامه اش تاکل من ساته که عصاشو خورد فلما خره تبینت الجن" خیلی نکته دارد. وقتی که خورد زمین جسد حضرت سلیمان تازه جن فهمید. "تبین لو کانو یعلم الغیب" چقدر نکته دارد! چقدر زیباست! اگر اینها غیب میدانستند. جن غیب نمیفهمد.
خیلی نکته دارد. از اطلاعات شخصی تو چیزهایی بهت میگویند. آنی که با جن سروکار دارد نکاتی میگوید در مورد اینکه آنی که با ملک سروکار دارد با آنی که با جن سروکار دارد فرقش چیست. غالباً ولی بدون اینکه جن است. غالباً سدی نود و نه. خیلی به ندرت پیدا میشود که با ملک. آن هم با ملک باشد، رو نمیکند تازه. بفهیم رو نمیکند. دنبالش بِرَویم. نعل وارونه میزند تا چی باشد؟ یک جایی یک چیزی بگوید که دیگر احساس وظیفه و تکلیف بکند. اکثر اینها جن است. اکثر مطلق. هرکی ادعایی دارد، حرفی از غیب فلان. بیست و خوردهای سالی که با این جماعت سروکار داشتیم، تا الان از دوازده سیزده سالگی بین اینها بودیم، سر و کله زدیم. خوبِ خوبهایشان با جنهای خوب در ارتباطند. علم غیب هم ندارند. اگر چیزی هم از خفا میگویند، یک چیزی رخ داده که میگویند. از مافوق ضمیرت نمیتوانند چیزی بگویند. اگر یک چیزی در دلت باشد، من یکی از اینها تازگی پارسال بود، یک جایی گفتند بیا و فلان و اینها. بیا نمیخواهم خیلی جزئیات بیشتر بگویم که چی بوده، چی میگفتند و اینها. گفتم یک سوالی در دلم است، جواب بده. شروع کرد چرت و پرت گفتن. ولی مثلاً اطلاعاتی مثلاً تو بعد مثلاً اگر یک خوابی دیده بودم که به کسی گفته بودم، میگفت؛ ولی به کسی نگفته بودم، نمیگفت. باید رخ داده باشد در عالم ماده. اشرافشان همین است. بعد بیشتر هم سرعت انتقالشان است. یعنی رفت و آمدهایشان خیلی سریع است. زود میدوند میروند آنجا. یک چیزی باید باشد. فراتر از آن را اینها به عالم غیب مگر حالا شیاطینی که الان بحثش جداست که حالا تصرفاتی دارند در قوه خیال ما، آنهایی که نمیخواهم وارد آن بحث بشوم.
یک مقداری بحثها را عرض کردیم. علم غیب ندارند اینها. آن چیزی که رخ داده، بله. غیب به یک معنایش غیب است. که تو در خانهات با فلانی چی گفتی؟ هیچکس خبر نداشت. ما به اینها میگویم غیب. هیچکس خبر نداشت به خاطر اینکه آدمیزاد نبود آنجا. خب جن که میتوانسته بیاید. قرآن میگوید اینها اگر علم غیب داشتند: "لو کانو یعلمون الغیب ما لبثوا فی العذاب المهین." خیلی لطیف است. اگر علم غیب داشتند، این شکلی در عذاب [مهین] گرفتار نمیشدند. در بیخبری نمیماندند، ضایع نمیشدند. در عذاب مهین معلوم میشود یکی از مصادیق عذاب مهین همین است که غافلگیر بشوی. مثل طوفان الاقصی. عذاب مهین بود. هم عذاب بود، هم مهین بود. این حجم از عملیات داشته زیر زمین شکل میگرفته. جایی که کلاً یک وجب سر تا بالایش را، پایینش را همش هم زیر موشت. در ۷۰۰ کیلومتر مربع. از کجا اینها سلاح رساندند؟ جایی که از همه طرف بسته است، چهجوری رساندند؟ این خارت کرده هنوز که هنوز است دارد میزند، هم سلاح دارد، تازه سلاح جدید رو کرده حماس. تازه سلاح جدید رو کرده. این را بهش میگویند عذاب مهین. جن دارد. جن برایش عملیات امنیتی اطلاعاتی هم میکند. ولی جن علم غیب ندارد. بعد آن اگر با جن در ارتباط است شما میتوانید با ملک در ارتباط باشید. شیعه داریم. خیلی از توطئهها اینها را خنثی میکند. یک مقدارش در بحثهای شنود مطرح شده بود که میگفت من دیدم جن شیعه میکند و اینها.
**استمرار ظلم و عقوبت الهی بر بنیاسرائیل**
خلاصه این شد داستان: شیطان کنار درختی که حضرت زکریا درش بود، برگشت گفتش که تو این زکریا، این تو قایم شده. اینها هم بیسر و صدا اره آوردند، درخت را با حضرت زکریا بریدند. زکریا در درخت. شهادت زکریا بد شد، شهادت یحیی بد شد. قتل حضرت عیسی که رفتند برای کشتن حالا تقدیر خدا بر این بود که کشته نشود ولی آنها کشتیم. آنها یک شتر کشته بودند سه روز مهلت. اینها این همه انبیا. "یقتلون النبیین" هفتاد تا! صد تا! چقدر پیغمبر کشتند؟ این نیست که خدا اینها را ول کرده. نه! اتفاقاً همین را شاهد برای چی میگیرند؟ "قوم برتریم. پس بحق کشتیم." نمیبیند "بغیر الحق". چرا؟ چون آنها میگویند بحق کشتیم. میگوید ما هم قبول داریم انبیا را کشتیم ولی بحق کشتیم. قرآن میگوید انبیا را کشتند "بغیر الحق" هم کشتند.
میگوید خب آقا چطور آن یکیها انبیا را نکشتند، خدا پدرشان را درآورد. پس چطور است که میگویید آقا ما کشتیم، هیچیمان هم نشد؟ پس چرا؟ چون نمیشود "پیش خدا ابناءالله و احباء". "قالت الیهود و النصارا نحن ابنا الله و احبائه." یهود و نصارا میگویند: "ما بچههای خداییم و محبوب خدا، سوگلیهای خداییم." جفتشان هم چیاند؟ بنیاسرائیل. نژاداً یکیاند. بنیاسرائیلاند. ولی قرآن فرمود که تو بنیاسرائیل اختلاف انداختند، یعنی خود این دو دسته شدن یهود و نصارا جزء عقوبتهای بنیاسرائیل بود. این یکی از عقوبتهایشان بود که شدند یهود و نصارا. باز خود یهود و نصارا چند تکه شدند.
**تفرقه و نژادپرستی در بنیاسرائیل**
الان ما در اسرائیل چند تا حزب داریم؟ خیلیها نمیدانند این را. مثلاً نتانیاهو مال حزب لیکود است. یک حزب دیگر داریم که شما ممکن است احساس کنی من دارم توهین میکنم ولی اصلاً توهین نمیکنم، اسمشان هست حزب شاس. اینها به شدت با همدیگر درگیرند. باز چندین حزب، نمیدانم کارگر، حزب چی، حزب چی. روسهایشان که آمدند بعد از فروپاشی شوروی، آنجا یک سبکی دارند، اینها یک سبکی دارند. یک طیفشان سکولارند، یک طیفشان مذهبیاند، یک طیفشان خیلی، یک طیفشان کمتر مذهبیاند. به شدت اختلافات بین خودشان بالاست. سایهشان را هم با تیر میزند. دیدید سالها درگیریهایی که در اسرائیل بود.
آنور، نصارا، مسیحیان همینطور. به شدت درشان اختلاف است. به شدت درشان دشمنی. از بیرون که نگاه میکنی بله، "تحسبهم جمیعا و قلوبهم شتی." از بیرون چون با منافع پول است و یک دشمن مشترک دارند سر این دشمن مشترک، دیگر همه با همدیگر جمعاند. بله. در نه به جمهوری اسلامی و در نابودی آخوندها و نابودی ایران و فلسطین و فلان و اینها. آنجا دیگر در این اختلاف نداریم. نه بابا! اگر جمهوری اسلامی نبود، پانصد بار همدیگر را تکه پاره کرده بودند. الان درگیریاش با جمهوری اسلامی امان نداده که بخواهند به بقیه درگیریها برسند. به شدت درشان تفرقه است. "فاختلف الاحزاب بینهم." یکی از عقوبتها این بود که خدای متعال اینها را گرفتار اختلاف کرد. پس جنس عذاب عوض شد.
دوباره برگردم. مطلب چی دارم عرض میکنم؟ تازه اضافه شدن. نکتهای که امشب وارد شدیم این بود که اقوام مختلفی در قرآن اسمشان آمد. اکثرشان هم زیر بار انبیا نرفتند. غیر از قوم یونس، همهشان هم گرفتار شدند، عذاب شدند، همهشان هم نابود شدند. یک قوم به نام بنیاسرائیل که اتفاقاً هر چی جنایت قبلی کرده، اینها هم انجام دادند، بدترش را انجام دادند. نابود هم نشدند. تازه قرآن گفته "الی یوم القیامه" هم هستند. چند بار درش گفته تا قیامت هستم. سوال این است که چرا؟ خودشان میگذارند پای چی؟ "قوم برتر. گناه نکردیم." و اتفاقاً همین که نابود نشدیم حکایت از این دارد که برحقیم. "نه تنها نابود نشدیم بلکه در دورههایی هم که در سرمان خورد دوباره برگشتیم. دوباره خدا بهمان قدرت داد. دوباره خدا ما را کشید بالا. بختالنصر بیرونمان کرد، کوروش ما را برگرداند. روم ما را بیرون کرد، برگشتیم. دولت اسرائیل تشکیل دادیم. ببین چه قدرتی شدیم در دنیا. حکایت از این دارد که خدا ما را دوست دارد." "نحن ابناء الله و احبائه." ما حبیب خداییم، محبوب.
"ليس علينا فی الامیین سبیل." "ليس علينا فی الامیین سبیل." آها "الیک من به دینار لا یعده." «إِلَىٰ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَيْسَ عَلَيْنَا فِي الْأُمِّيِّينَ سَبِيلٌ» قرض که میگیرند برنمیگردانند. چرا؟ حالا به آن خودمان کار نداریم. بدیاش یک طرف، به آن اعتقاد کار دارد. "ذالک به انهم قالوا" این «قالوا» معلوم میشود که فقط گفتن نیست. قرآن میگوید اعتقاد است. "قل هو الله احد، قل اعوذ به رب الناس." این صرف گفتنش نیست، اعتقادش است. باید اعتقاد داشته باشی به پناهندگی، اعتقاد داشته باشی به احدیت خدا. اینها گفتند که این جوری نبود که فقط بگویند که "لفظ" که نمیگفتند که. اصلاً چهبسا به زبان هم نمیگفتند. باور فکریشان بود. باور قلبیشان بود. "ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَيْسَ عَلَيْنَا فِي الْأُمِّيِّينَ سَبِيلٌ." به خاطر اینکه باورش این بود که آقا ما هر کاری با آن بکنیم اشکال ندارد. ما اهل کتابیم. همه اُمیاند. یک از آیات نژادپرستی بنیاسرائیل توضیح داده، نژادپرستی اینها را همین آیه است. نگاهشان این است. پس خودشان میزنند روی حساب نژاد برتر.
**تحلیل تاریخی و زاویه دید**
واقعش چیست؟ زاویه دید خدا. دوباره برگردم به نکته اول که یادمان نرود چی داریم میگوییم. اگر شما زاویه دید درست نداشته باشید در نقل تاریخ و تحلیل تاریخ، چه گذشته چه آینده، هم فریب میخوری هم اشتباه میکنی. ما الان مشکلمان در ایران (حاجی کل دنیا ولی بیشتر داخلی که حالا درگیرشیم) با جماعتی نیست که نمیفهمند آمریکا جنایتکار است. قبول ندارند آمریکا جنایت کرده، قبول ندارند مصدق اشتباه کرده که مثلاً با آمریکاییها اعتماد کرده. مشکلشان در خبر نیست که مثلاً خبر ندارند پس بهش خبر. عجب! مشکل در تحلیل است. با خبر حل میشود. مشکل در خبر نیست، در تحلیل است.
مشکل تحلیلش کجاست؟ مشکل تحلیلش اینجاست که کنار تو مفصل دهه اول محرم بحث میکردیم، در تعلقات قلبیشه. درکش از هزینه و فایده است. درکش از زندگی، درکش از خودش است. اینها باعث میشود که هرچی که هست میگوید آقا باشد، فرعون اگر حرفش را گوش ندهم میکُشد من را. من قبول دارم فرعون خیلی بیشرف است. تازه من تو ده تایش را میدانی، من صد تا دیگرش را هم میدانم که تو خبر نداری. بعضی از این سیاستمداران ذلیل و حقیر ما مثلاً نمیدانند که آمریکا چقدر بد است. ده تایش را من و تو میدانیم، آنها صد تا میدانند. آمریکا زندگی کرده، آمریکا بزرگ شدهاند، آمریکا سربازی رفته. تو ده تا میدانی، صد تا میداند. خب، چرا نمیفهمد پس؟ اینکه ما میگوییم چون تحلیلش یک چیز دیگر است. چون زاویه دیدش یک چیز دیگر است. ما با این زاویه دید کار داریم. قرآن به این زاویه دید کار دارد. مسئله ما در این است، در این تحلیل است. زاویه دیدمان نسبت به بنیاسرائیل، زاویه دیدمان نسبت به دشمن یهود و نصارا. تکنولوژی دارد، امکانات دارد، پیشرفته است، قدرت دارد. میکُشد، میزند. نمیفهمد. آقا گفته بود توی نایب (غدیری) ابیانی به خود بنده تعریف میکرد. میگفتش که با یکی از اینها مناظره کردم. هی میگفتش که آقا ما هم قبول داریم آمریکا گاو است. ولی میگوییم به جای اینکه اینقدر باهاش شاخ به شاخ بشین، شیرش را بدوش. شاخ به شاخ نشو با [شاخ]. شیرش را بدوش. نر است، نر ندارد. این نر است! این فقط شاخ دارد! شاخ میزند. مسئله این است در تفاوت نگاه، تفاوت تحلیل.
**معجزه موسی و سحر ساحران**
یک دور این آیات سوره مبارکه اعراف را بخوانیم ببینیم که داستان بنی اسرائیل چی بود. به یک نکاتی میرسیم. یک بخشیش همین پاسخ همین داستان عذاب اینها است. به چی گرفتار کرد؟ یکی از چیزهایی که خدا گرفتارشان کرد چی بود؟ اختلاف و تفرقه بود که عرض کردم. چند تا دیگر هم دارد. در این آیات که خیلی سریع بخوانم، از آیات ۱۰۳ به بعد. خیلی هم مطلب دارد. خیلی مطلب دارد. خیلی هم حیفم میآید که این مطالب را هیچ وقت در این بحثها بگوییم. بخوانند اگر فرصت شد، بعضی نکات را حالا اجمالاً بهش میپردازم.
"ثم بعثنا من بعدهم موسی بآیاتنا الی فرعون و ملئه" از اول داستان شروع میکند که فرعون، موسی، درگیری موسی و فرعون. که دیشب چون یک مقداری بحث اشاره کردیم از همانجا بحث را شروع میکنیم، بیاییم جلو. "بعد از این انبیایی که اسم آوردیم، ما موسی را مبعوث کردیم با آیاتمان به سمت فرعون و ملأ فرعون." «ملأ» چشم پرکن بودند. "فظلموا بها" یعنی فرعون و اطرافیانش به این آیاتی که قرآن دارد (دیگر همه اگر قرآن دارید روی این آیه سوره اعراف آیات ۱۰۳ به بعد) "فظلموا بها" ظلموا به چی؟ ظلموا به آیات. فرعون و اطرافیانش به آن آیات ظلم کردند. "فَٱنظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ ٱلْمُفْسِدِينَ" ببین که آخر کار مفسدین چی میشود. نکته خیلی جالب این است که میشود بنی اسرائیلی باشی که زیر چنگ فرعون باشی، بعداً فرعونی بدتر از فرعون قبلی. نکات جالب. حالا بیاییم جلوتر.
**از استضعاف تا آزادی**
"وقال موسی یا فرعون انی رسول من رب العالمین" حضرت موسی فرمود: "ای فرعون، من رسولیام از جانب رب العالمین. حقیق علی ان لا اقول علی الله الا الحق." وظیفهام این است که به خدا چیزی جز حق نبندم، نگویم. در توصیف خدا چیزی نگفتهام. چیزی در نیاوردهام. "قد جئتکم به بینة من ربکم" از جانب ربکم. رب خودم، نه رب شماها. "من رسول رب شماهام. خدای شماها من را فرستاد به سمت شماها." چیزی داده که تصدیق بکند من درست میگویم. ای بنی اسرائیل با من. "ارسل بنی اسرائيل" را به کجا؟ "ارسل" کن بنی اسرائیل را. الحمدلله یک سری مباحث روشن شد. آره دیگر. یعنی فقط آمده بنی اسرائیل را از چنگ فرعون درآورد. دنبال براندازی فرعون هم حتی اینجا نیست. دنبال تشکیل حکومت در مصر نیست. چون از اول آنجایی که "کتب الله لکم" داشت دیگر، در آن از اول آنجایی که به اینها وعده داده شده حکومت تشکیل میدهیم، کجاست؟ شام. حتی دنبال این هم نیستش که در مصر حکومت تشکیل بدهد. فقط دنبال این است که بنی اسرائیل را آزاد کند. بنی اسرائیل هم در این سالها به بردگی گرفته شدند، به زور، با ظلم. بچههایشان را کشتند. اینها خیلی درش نکته است. تعریف قرآن از مستضعفین این است. دست گرفتن مستضعفی که قرآن میگوید معنایش این نیست که مثلاً آدم فقیری است، نه. آنی است که از آن حق حاکمیتش محروم شده. حق حاکمیت ازش سلب شده، این مستضعف است.
پول بدهی، شکمش هم پر باشد، باز هم قرآن بهت میگوید مستضعف. اطراف شهر، حاشیه شهر مثلاً زندگی میکنند، اینها مستضعفیناند. حکومت دست آمریکا باشد، فقط شکمشان سیر باشد. نه آقا! الان مردم دبی هم مستضعفاند، بدبختترین شیخ برج خلیفه فلان هم مستضعف است. چون حق حاکمیتش را کسی به رسمیت نمیشناسد. هیچ کاری هم در این مملکت ولو شکمش سیر است، ولو در رفاه است. مستضعفین زیر چنگ فرعون اینان. موسی آمده اینها را از استضعاف دربیارود و این همون داستان اصلاً این قواره خروج از استضعاف است که قرآن دارد میگوید. آیات اول سوره مبارکه قصص این شکلی. خدا مستضعفین را از زیر یوغ مستکبر. خب، اینها آن بحثهایی است که اگر این زاویه داشته باشی، هم تحلیل تاریخی میشود، هم گذشته میشود، هم تحلیل آینده میشود. گرفتی؟ نکته.
در تحلیل آیندهاش هم به این نتیجه میرسد که چه مدلی خدا نجات میدهد. آقا برای آینده باید چیکار کنیم؟ برای اینکه از چنگ فرعون دربیاییم، همان کاری که موسی کرد. باید اول بنی اسرائیل بفهمند که حقشان این نیست و مستضعف کرده اینها را فرعون.
**فرعون و شیوه حکومتداریاش**
"ماکان خوب ادامش ان فرعون الا فی الارض و جعل اهلها شیعا یستضعف طائفة منهم" ادامه اش "یذبح ابنائهم و یستحیی نسائهم انه مفسدین". مستضعف شدن. میگه فرعون خودش رو گنده میدونست. "ان فرعون الا فی الارض". "جعل اهلها" یعنی اهل زمین رو "شیعا" گروه گروه کرد، طبقهبندی کرد، دسته بندی کرد، رتبه بندی کرد. "یستضعف طائفة منها" یه طایفهای از اینها رو ضعیف شمرد. گرفتین چی شد؟ ضعیف شمرد یعنی چی؟ یعنی شماها که حق حکومت ندارید، مال شماها نیست، شماها سهمی ندارید، به شماها چیزی نمیرسه. که اون یه گروهی که محروم شدن از حق حاکمیت کیا بودن؟ بنیاسرائیل.
این مدلی کار فرعون. این مدلی سهم برابر در نظر نمیگیره. جوکه. دموکراسی و چه میدونم این حرفها. مشارکت شما بالا بری پایین بیای، یه طبقاتی تو آمریکا هیچ وقت خواب حاکمیت و ریاست را نخواهند دید. راه پیدا نمیکنه. وارد بازی نمیشه. تا بخواد بیاد از این فیلترها. بله، خیلی راحت است آنجا شورای نگهبان تو حزب. مگر کسی میتونه بالا بیاد؟ مگر تو انتخابات حزبی من میتونه برسه؟ بعد به عنوان گزینه حزب مگر میتونه انتخاب بشه؟ مگر راه میدن؟ شیعه راه میدن؟ مسلمون راه میدن؟ یه گروههای اینا انگ خوردن. اینا مستضعفن، اینا تحقیر شدن. حالا تو هم تو فضای کشور خودشون، هم تو فضای دنیا. میگه آقا این آفریقاییه این حق حاکمیت نداره. این حق تصمیمگیری در مورد زمین خودش و مملکت خودش رو نداره. این آسیایی همینطور. این عربه همینطور.
خب، مگر به رأی گذاشتن مردم فلسطین که داشتن زندگی میکردند؟ حالا حاکمیت بله، آمد عثمانی بود. حالا تو جنگ جهانی انگلیسیها گرفتن. خب حاکمیت تغییر پیدا کرد. تو اقلیم داری عوض میکنی. مردم دیگهای رو آوردی وارد این سرزمین کردی. به رسمیت بشناسی که اینها یک کشورن به اسم اسرائیل. از کسی مگر انتخابات برگزاری؟ مگر نظرخواهی کردین از مردم؟ الان هم جمهوری اسلامی راهکاری که میگه همینه دیگه. میگه انتخابات برگزار بشه. انتخابات از خود مردم فلسطین، از اون مردمی که بودن تو این چند سال، پنجاه سال، شصت سال، هفتاد سال. نظر بدن. آقا میخوان بپذیرن یه جماعتی رو اینجا به عنوان اسرائیل؟ یا دولتی رو تو اومدی براش انتخاب کردی؟ به زور هم جماعتی اونجا سوار کردی. به زور یه دولت تشکیل دادی. نمیخوایم. حالا باز اینجا یکی میگه آقا نمیخوایم، بریم بیرون. اونجا نمیگه نمیخوای برو. میگه نمیخوای میکشم. اینها میشه استضعاف. مستضعف است. مستضعف هم در برابر کیه؟ مستکبر. مستکبر یعنی من یه امتیازی دارم، یه مزیت و فضیلت و برتری دارم. به پشتوانه اون حق دارم برای تو تصمیم بگیرم.
همونی که فرعون میگفت. فرعون چی میگفت؟ "قال فرعون ما اریٰ" من برای شما رأی رو نمیپسندم جز آنچه که خودم در نظر میگیرم. آره، تو این خونه من تصمیم میگیرم چی کجا باشه. به خانمش گفت شما فقط در مورد پرده نظر بده. که خب اون هم مشخصه، باید سبز بشه. حق انتخابی هم که میده به اینها، تهش انتخاب کرده خودش براشون. جز همینه که انتخاب کردم. شما میتوانید انتخاباتم در اومده بود مال این لیسانسهها. باباش بهش میگفتش: "گفت خودم میخوام همسرم رو انتخاب کنم." گفت: "خب خودت انتخاب کنی." گفت: "خب ما میگیم که ما برای تو گزینههایی رو در نظر میگیریم بعد تو انتخابشون کن." یعنی چرا دیگر؟ انتخاب تویی که ما میگیم. انتخاب تویی که ما میگیم. این همینه. انتخاب توئه ولی ما گفتیم دیگه. یعنی من باید بگم بعد تو انتخاب کنی. این میشه مدل فرعونی. این میشه مستکبرین و مستضعفین.
**توطئه فرعون علیه موسی و سرنوشت ساحران**
خب پس از اول حضرت موسی دنبال چی بود؟ دنبال آزاد کردن بنی اسرائیل. فرعون گفت اگر آیهای داری بیا. "فَاَلْقٰى عَصٰاهُ فَاِذَا هِىَ ثُعْبٰانٌ مُبِینٌ" حضرت موسی عصایش را [انداخت] یهو چی شد؟ اژدها شد. "وَنَزَعَ یَدَهُ فَاِذَا هِىَ بَیْضَاۤءُ لِلنّٰظِرِینَ" دستش هم بیرون آورد. حالا برخی گفتند از گریبان. چون " وَأَدْخِلْ یَدَكَ فِي جَيْبِكَ " دستش رو برد تو گریبان، بیرون آورد، دسته شروع کرد نور سفید دادن. جوری که نور کف دست حضرت موسی به نور خورشید غلبه کرد. موتور نوری یهو پر کرد کاخ فرعون را. روشنایی کف دست حضرت موسی. چرا اینطور بود؟ این چه سری درش بود؟ خیلی درش نکته است. این چه معجزهای بود؟ علت به چی داشت؟ چی را میخواست اثبات بکند حضرت موسی؟ وقت نیست بهش بیشتر بپردازم.
"اسْلُكْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ " این سفیدیش از بیماری نیست که اینطور سفید شده، نور و روشنایی فرمانده بود که برای ما این حقیقت منکشف شد که شبی دریا سیر میداد حضرت موسی. کف دستش را گرفت با نور کف دستش مسیر را شناختن رفتن تو ظلمات کف دریا. معلوم شد من هم جایی ندیدم این مسئله. نه روایت یک بچه چی میتونه باشه؟ یک بچه دیگرش هم به هر حال اینه که آقا این یدالله. و خیلی چیزهای دیگر. به هر حال این قدرت این دست. یعنی آن چیزی که آن عصا را اژدها کرده، آن عصا نیست. این دست است که آن عصا را اجرا میکند. عصا در این دست اژدها میشود. دنبال خاصیت عصا نیست. خاصیت این دست است. گریبان هم درمیآورد یعنی چی؟ یعنی باز هم نور از کجا گرفته؟ از این قلب، از این سینه گرفته! این دست خیلی نکته دارد. آن عصا وقتی به این دست متصل باشد، اژدها میشود. آن دست وقتی به این سینه متصل باشد، نورانی میشود. معلوم شد از این سینه به یک غیبی متصل است. گرفتید چی شد؟ این سینه به یک غیبی متصل است که دست روی این سینه میآید روشن میشود. به عصا میخورد اژدها میکند. این شد یک آیه دیگر. آیت حقانیتش.
"قال الْمَلَأُ مِن قَوْمِ فِرْعَوْنَ إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ عَلِيمٌ" خب، یک نکته دیگر. دست روی چی گذاشتند اینها؟ بین همه ویژگیهایی که میشد بگویند و تهمت بزنند به حضرت موسی، روی چی دست گذاشتند؟ ساحر. ساحر کارکشته. معلوم میشود که آن زمان، زمان سحر بوده که در روایت امام هادی علیه السلام دارد. پس نشان میدهد که بنی اسرائیل در یک دورهایاند که دوره رواج سحر و اتفاقاً فرعون هم ساحران کارکشته را از این ور آن ور دنیا جمع کرد و آورد. این خودش نکته مهمی است. پس از ریشه از آن وقتی که میخواهند حرکت بکنند، بروند به سمت ارض موعود در دورهایاند که دوره چیست؟ دوره سحر است. این نکته مهمی است. یک ربطی هم همیشه، یک رد پایی از اینها در سحر و رمل و جادو و تنظیم و کهانت و جنگیری و اینها همیشه رد پایشان دیده میشود.
" يُرِيدُ أَن يُخْرِجَكُم مِّنْ أَرْضِكُمْ فَمَاذَا تَأْمُرُونَ" اینها گفتند که این موسی میخواهد شما را از زمینتان بیرون کند. یعنی چی؟ یعنی بنی اسرائیل را از استضعاف خارج بکند. آن وقت اینها به جای اینکه سواری بدهند، ادعای مالکیت بر زمین داشته باشند. وقتی هم که مالک بر زمین شدند، نگذارند اونا به اینها زور بگویند. کار به دعوا میکشد. کار به غلبه میکشد. آخرش هم از اینجا بیرونمان میکند. "فماذا تامرون؟" خب، چیکار کنیم؟ "قَالُوا أَرْجِهْ و أَخَاهُ" اول چی گفتند؟ خیلی از این انقلابیها را همان اول سر به نیست نمیکنند. چون میگویند که این که کاری نمیتواند بکند. جزء الطاف خفیه خداست. حضرت امام را اعدام نکرده. آیت الله سیستانی را صدام کاری نکرد باهاش. بعد آن کسی که پدر همهشان را درآورد، آیت الله سیستانی. همه این علمای ایرانی ساکن عراق را برگرداند. آنجا شنیدم گفته بودند آقای سیستانی گفته بود که: "بابا این سید که کاری به کار کسی، بماند. بنده خدا. همه را فرستادیم. یک دانه که ماند، برگرداند." "قالوا ارجه و اخاه." اینها هم گفتند که نکش بابا، بگذار باشد. چیکار میخواهد بکند موسی و داداشش؟
"وَأَرْسِلْ فِي الْمَدَائِنِ حَاشِرِينَ" بفرستید در شهرها، بروند ساحران را بردارند بیاورند. یک کلک میاندازیم، میبازند، تمام میشود. خمینی را میفرستیم بین مراجع نجف. میخورنش. میرود آنجا بین مراجع گم میشود. اینجا چون مرجع نداریم، آخوند نداریم، خمینی سریع از توی سرا بیرون آورده، کسی شده. میرود کسی به حسابش نمیآورد. رفت نجف، بیشترین و شلوغترین درس، درس خارج نجف. دورانی که مراجع بزرگی مثل آقای خویی بودند، رضا حکیم بودند، مهمترین درس نجف شد درس امام خمینی. اینها میخواستند امام آنجا گم بشود. اتفاقاً فضلای نجف را جمع کرد با خودش. امثال شهید شدند. شهیدان امام خمینی. چی فکر میکرد، چی شد؟ چی زد، چی در آمد؟ گفت میرود نجف. بابا اصلاً تمام میشود خمینی. رفت آنجا نظریه ولایت فقیه را آنجا مطرح کرد. درس خارج تازه امام وقت کرد نشست چهارچوب نظری انقلابش را هم در بهترین جای عالم اتفاقاً طراحی کرد. با یک فراق. با طبقه اول تمدن علمایی هم که باید نخبگانی هم که باید روشن شده باشند که امام چی میگوید، دنبال چیست. آنها هم تربیت کرد. که هنوز که برکاتش را میبینیم از آن درس خارجه امام خمینی در نجف.
**قاعده الهی در نبرد حق و باطل**
یک نکته است. یکی از آن چیزهایی که، یکی از آن پس کلهها که خدا مستکبر را میزند این مدلی است. خدا کوچکشان میکند. حالا گفتند: "یَأتُوكَ بِكُلِّ ساحرٍ علیم." همه ساحران کارکشته را میآورند. و جا "اِذْ جاءَ السَّحَرَةُ فِرْعَوْنَ قَالُوا إِنَّ لَنَا لأَجْراً إِنْ كُنَّا نَحْنُ الْغَالِبِينَ" ساحران آمدند پیش فرعون گفتند: "إن لنا لأجرا إن کنا نحن الغالبین." اگر غلبه بکنیم "اجر مقربین". آره، نزدیک هم میشوید به من.
"قالوا یا موسی اما ان تلقیه و اما ان نکون نحن الملقین." تو بین خواستند قدرتنمایی بکنند. هم یک جوری ادبشان هم بود. "قال القوا." بزن، ببین چی دارم. وقتی آدم جنسش پر است، بنداز بابا. شاید چی بندازی. "فَلَمَّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْيُنَ النَّاسِ" نکته بعد چیز هم در جدال با تو ندارند. نهایت کاری که میتوانند بکنند "سَحَرُوا اعْيُنَ النّٰاسِ." آقا اسرائیل و طاغوت و نظام استکباری، نظام سلطه در برابر حالا ما ایران را میگفتیم خب ایران را در متن ماجرا بودیم، میفهمیدیم از نزدیک حس نمیکردیم. الان یمن را که میبینیم واضحتر است. آدم فکر نمیکرد که یمن از پس سعودیها بربیاید. حمله سعودیها به یمنیها شد عامل قدرت یمنیها. عامل وحدت یمنیها. یک جوری قدرت پیدا کردند که الان شاخ و شانه میکشند برای آمریکاییها.
قواره داستان این قاعده است. وقتی استقامت میکنی و میایستی، قدرت پیدا میکنی. دشمنت هم هیچی ندارد. قدرت ندارد. تنها چیزی که دارد سحر و "اعْيُنَ النّٰاسِ" است. فقط میتواند ذهنها را فریب بدهد. یک چیزی دیدم تازگی خیلی احساس خطر کردم. یعنی همان ترس حضرت موسی که در آیات دیگری هم دارد که اینها که انداختند یکهو ترسیدند از موسی. آن ترسش از کار اینها نبود. ترسش از آن برداشت مردم و فریب مردم بود. بر اساس روایت امیرالمومنین، یکی از این خاخامهای (نازی)شان گفته که: "ما اشتباه کردیم سری قبل که موشکهای مخرب بیت المقدس (مسجد الاقصی) رد میشد و اسرائیلیها برداشتند عکسش را بردند در سازمان ملل نشان دادند، گفتند که ایرانیها به حریم هوایی مسجد الاقصی تجاوز کردند." این خاخام برگشته گفته که: "ما اشتباه کردیم، اگر ایرانیها زدند ما باید مسجد الاقصی را میزدیم." میگفتیم: "موشکهایی که زدند به اینجا خورد و میانداختیم ایرانیها را به جان این چند میلیون اهل سنتی که مسجد الاقصی برایشان مقدس است و میگفتیم که اینها با شماها دعوا دارند نه با ما." گفتند: "این سری اگر این کار را بکند آنجا را میزنیم." این خیلی خطرناک است. خیلی ترسناک است. این از همان جنس ترس حضرت موسی است برای اینکه خیلی سخت است فهماندن اینکه این کار کی بود و از کجا بود، چی بود و واقعیتش چی بود. و این هم آقا این جبهه مستکبرین هیچی ندارد. چند تایش خالی است. تنها چیزی که دارد فریب است. "سحر واعیان الناس" گول میزند. کلاهبرداری. این ساحران هیچی نداشتند، فقط فریب. حضرت موسی انداخت و "جادو و تهیبهم". مردم را ترساندند.
**معوقین و منافقین در قرآن**
حیفم میآید. خیلی نکته داریم. قرآن یک گروهی را میگوید. این یادگاری این پادکست امشب آقای غریبی. قرآن در سوره احزاب از یک گروهی نام میبرد به نام "معوقین". خب باریکلا! "قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِينَ وَالْقَائِلِينَ لإِخْوَانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنَا وَلا يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلا قَلِيلا. أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ ۖ فَإِذَا جَاءَ الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ" از آیات قبلترش البته بحث اینها آقا. یه جماعتیاند در جدال با دشمن. اینها کار اصلی را انجام میدهند در شکست مستضعفین. قرآن با تعابیر مختلفی از اینها یاد میکند. گاهی به اینها میگوید منافق. البته منافق کنار این منافقین یک گروه دیگر هستند. "الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ" بیمار دل. اینجاست. باز بین اینها یک گروهی را یاد میکند به نام معوّقین. معوّقین یک جا دیگر مرجفون. مرجفون آنهایی که شایعه میاندازند. یکهو مملکت دچار زلزله فکری و فرهنگی میشود.
معوّقون چیان؟ به تعویق میاندازند. نزن! ولش کن! کارش نداشته باش! به کی؟ آنجایی که کسی به تو حمله کرده، آسیب زده. تو میخواهی انتقام بگیری. میخواهی یک کاری بکنی. دیگر جرأت نکند به تو دست درازی بکند. این شروع میکند. آقا ولش کن! بدتر بیشتر میزنند. با بیمحلی جوابش را بده. ببین جوابش را نمیدهی چه جور در دنیا خار شد، کوچک شد. معوّقین. قرآن به اینها میگوید معوّقین. میخواهند به تعویق بیندازند حضور مردم را در نبرد. میخواهند شل بکنند مشارکت مردم را در دفاع. میخواهند ضعیف بکنند. تردید میاندازند. ابهام میاندازند. مردم را شل میکنند. این را بهش میگویند معوّقین. میفرماید که شما در جنگ احزاب که بودید، از این ور و آن ور درگیری داشتید. خیلی هم اوضاع جنگ به هم ریخته بود. خب، چون دشمن زیاد بود. متنوع هم بودند همه دیگر. "هُنَالِكَ ٱبْتُلِيَ ٱلْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالًا شَدِيدًا." خیلی هم دچار تزلزل شدند. "وَإِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللّٰهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا." اینجا منافقین با آنهایی که دل بیمار دارند برگشتند گفتند که همه اینهایی که به ما گفتند همش شعار بود. حرف بود. حرف مفت بود. همه وعدههایی که داده بودند، خالیبندی بود. که روایت علامه ذیل این آیه نقل میکند که اینها میگفتند که به ما گفته که مدائن را فتح میکنیم. روم را میگیریم. پیغمبر اینها را وعده داده بود. کلنگ زد، یک جرقه زد. فرمود: "این حاکی از فتح روم است." جرقه زد. "این حاکی از فتح مدائن است." اینها برگشتند به همدیگر گفتند: "ما تا توالت امنیت نداریم!" آنجا برویم خلا! تا توالت سرویس بهداشتی با امنیت نمیتوانیم برویم! تا توالت در امان نیست. این به ما میگوید روم را فتح میکنی؟ "مَا وَعَدَنَا اللّٰهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا." تو یک هواپیما نداری. مردم از این ور تا آن ور میخواهند بروند سقوط نکند. دنیا را میخواهیم بگیریم؟!
در حال بارگذاری نظرات...