این جلسات یک روایت پرکشش از تاریخ و آینده را ترسیم میکنند؛ از ورود اهلبیت(ع) به شام و فتنههای بنیامیه تا نقشههای صهیونیسم و آرماگدون . در ادامه، جایگاه شام و بیتالمقدس در روایات آخرالزمانی و پیوند آن با مقاومت امروز ملتها تحلیل میشود . نقش ایرانیان بهعنوان «قوم سلمان» و فرماندهان سپاه امام زمان(عج) به تصویر کشیده شده و فرهنگ مقاومت بهعنوان رمز بقا معرفی میگردد . پیام پایانی روشن است: تاریخ به پیچ بزرگ خود نزدیک میشود و این امت باید با ایمان، ولایت و جهاد، مسیر ظهور را هموار کند
* قارون و سامری؛ همراهی حضرت موسی (علیهالسلام) بههنگام عبور از دریا [5:38]
⚜️ تیپولوژی مردم بنیاسرائیل: [9:58]
1️⃣ مردمی حسگرا که خدای غیرمحسوس را قبول نداشتند
2️⃣ مردمی متکبر و خودبین که تقاضای دیدن خداوند را داشتند [11:11]
* حضرت موسی (علیهالسلام): تنها انتخابی که فرعون به شما میداد، انتخاب بین عذابهای سخت بود [21:27]
* پاسخ امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به یک یهودی بعد از سقیفه: ما در کلام پیامبر اختلاف کردیم نه در خود ایشان [24:45]
* نزول تورات بعد از پیروزی و شکلگیری حکومت بنیاسرائیل [34:30]
* گوسالهپرستی بنیاسرائیل در 10 شب اضافه شده به غیبت حضرت موسی (علیهالسلام) [38:23]
* تکبر؛ نقطه ضعف اصلی بنیاسرائیل [40:20]
* حضرت موسی (علیهالسلام) و تقاضای شهود تام قلبی خدای متعال [48:31]
* قرآن؛ مهیمن بر تمام کتابهای آسمانی و مفسّر آنها [54:57]
* اشتباه در مصداق منافاتی با عصمت انبیاء (علیهالسلام) ندارد [1:09:39]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا...
خب، بحثی که شبهای قبل مطرح شد، به اینجا رسید که یک تحلیل جامع نسبت به بنیاسرائیل داشته باشیم؛ بدانیم که خدای متعال بر اساس چه موازین و سنتها و قاعدههایی با بنیاسرائیل برخورد کرده و پایان کارشان هم بر اساس چه قاعدهای خواهد بود.
خب، دیشب بحثی که عرض شد این بود که خدای متعال خیلی از امتهای دیگر را با کمتر از گناهانی که بنیاسرائیل داشتند، نابود کرد؛ ولی بنیاسرائیل را نابود نکرد. علتش چه بود؟ که عرض شد خدا طور دیگری عذاب کرد بنیاسرائیل را و گرفتاریهای دیگری سر بنیاسرائیل آمد و آنچه که برایشان رخ داد، لزوماً برایشان خیر نبود. در بعضی از آیات هم فرمود: "ما بعضی وقتها مهلت میدهیم، فکر نکنید که این خیر است و خوب است. نه، این [مهلت دادن] برای این است که پروندهشان قطورتر بشود؛ هم پرونده دنیاییشان، هم پرونده آخرتیشان." بنیاسرائیل یکی از مصادیق واضح این قاعدهاند که خدای متعال به آنها مهلت چند صدساله داده و پروندهشان هم هی دارد قطورتر و قطورتر میشود. خب، البته از آن ور هم فرصتی برای توبه و بازگشت هم هست و همیشه خدای متعال به بنیاسرائیل وقت داده که برگردند.
آیات سوره مبارکه اعراف را با هم مرور میکردیم. امشب انشاءالله اگر بشود این بخش را تمام بکنیم. آیات ابتدایی سوره مبارکه اسراء را اگر توانستیم، میگوییم.
فردا شب، انشاءالله بحث روایات مربوط به وضع شام در آخرالزمان را انشاءالله به آن میپردازیم و قضایای شام، وضعیت یهود را هم قبل از ظهور، هم در آستانه ظهور و بعد از ظهور، انشاءالله [بررسی میکنیم]. آیات ۱۳۸ به بعد سوره مبارکه اعراف: "وَ جَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلَى قَوْمٍ يَعْكُفُونَ عَلَى أَصْنَامٍ لَّهُمْ..." اینها از دریا عبور کردند و به یک جماعتی رسیدند که «یعکفون علی أصنام لهم»؛ یعنی دور بتها را گرفته بودند، میپرستیدند و با بتهایشان خلوت کرده بودند.
این جماعتی که از دریا رد شدند و عنایت خدای متعال را دیدند، غلبه کردند. البته دیشب آن آیه «تُورِثُونَ» را این شکلی ترجمه کردیم که به آنها ارث رسید، زمین شام، ولی هنوز آن ارث نرسیده؛ یعنی فعلاً یک مرحله عقبتر است. زمین مصر به آنها ارث رسیده و فعلاً در این مرحله هستند؛ در مشارق و مغارب زمین مصر مستضعف بودند. هیچ جایی از این زمین مصر آزادی نداشتند. به این راحتی فرعون را در دریا غرق کردیم. کار برای اینها ساده شد.
بعضی دوستان سؤال پرسیدند که آقا، داستان فرعون، هامان و قارون، آنها را هم اشارهای بهشان بشود. هم هامان اشاره بشود، هم قارون. خب، چون آیاتی داریم که میفرماید: "ما موسی را فرستادیم به فرعون و هامان و قارون." اینها سه نفر مختلف با حیثتهای مختلف. اینجور نیست که سه تا دولت مثلاً بودند که حضرت موسی با اینها درگیر بود. نه، قارون از قوم موسی بود. به تعبیر قرآن، «قوم موسی» میشود این قوم موسی، قوم فلانی، قوم فلانیه، قوم حسنشونه مثلاً. نه، این «قوم موسی» منظور بنیاسرائیل. از بنیاسرائیل. پس نشان میدهد که قارون جزء کسانی بود که با موسی از دریا عبور کردند. سامری همینطور بود، ولی سامری را اینجا به عنوان سرشاخههای مطرح طاغوت مطرح نکرد. اولی و دومی و سومی: اولی فرعون، دومی هامان، سومی قارون. خیلی جا... آره، خدا ستمگران را لعنت بکند.
خیلی محل توجه میتواند باشد، این سه تا. روش فکر بکنیم. هرآنچه در بنیاسرائیل رخ داد، در امت پیغمبر هم رخ میدهد. با سه نفر درگیری داشتند و «کَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيَانَ». این سه تا را هم تطبیق به سه نفر دادند: کفر و فسوق و عصیان. حالا واردش نمیشوم.
اولین بت در برابر موسی علیهالسلام فرعون بود، دومیش هامان بود و سومیش قارون بود. قارون از خود بنیاسرائیل بود و همراه بود با موسی، ولی سر مسائل مالی و اینها به چالش خوردند و طغیانی کرد و طغیانش هم از جنس مالی بود. حالا به تعبیری از همان مطرفین، پولپرست، مست پول و ثروت و اینها بود.
فرعون هم که خب میدانید که بود و چه بود. میماند هامان. در مورد هامان ما اطلاعات دقیقی نداریم که کی بوده. چند تا آیه در قرآن فقط داریم. یکیش همین آیه بود که دیشب خواندیم: " نُرِيَ فِرْعَوْنَ وَ هَامَانَ وَ جُنُودَهُمَا..." به فرعون و هامان و سپاه این دوتا نشان میدهیم عاقبت کارشان را. که اینجا قضیه فرعون را از هامان جدا کرده. قضیه فرعون را از هامان جدا کرد؛ یعنی دو تا سپاه گفته: هم فرعون سپاه داشته، هم هامان سپاه داشته. در آیه دیگری فرعون به هامان میگوید که: "ابْنِ لِي صَرْحًا..." برو برای من قلعهای، چیزی درست کن، بروم بالا به نام خدای موسی را پیدا کنم. میگویند در آسمانهاست. برو برای من یک چیزی بساز. معلوم میشود که نسبت فرعون و هامان جوری بوده که فرعون به هامان دستور میداد. یکجورایی معاون اولش بوده. درعینحال، احتمالاً بعد از فرعون، هامان جانشینش بوده. از وضعیت هامان خبری نداریم. قرآن هم نگفته که هامان چه شد. فرعون را فقط گفت که غرق شد. شاید به این نحو بوده که فرعون غرق شده، هامان در مصر مانده و بعد فرعون [هامان] حاکم مصر شده. قرائنی هم داریم برای اینکه اینها همهشان نابود نشدند در دریا. یکیش همین است که اینها جسد فرعون را برگرداندند از توی دریا و بردند دفن کردند. اگر همهشان بنیاسرائیل بودند و همه این سردمداران فرعون نابود شده بودند، پس جماعتی بودند که فرعون را از توی آب درآوردند، بردند دفنش کردند. احتمالاً این جماعت، همان جماعتی بودند که رئیسشان هامان بوده. هامان بعد فرعون جایگاهی داشته، ولی ما اطلاعات دقیق در مورد هامان نداریم. خب، این هم شد فرعون و هامان و قارون.
اینها از دریا که عبور کردند، آن ور دریا که رسیدند، برگشتند به موسی گفتند که: "ببین! اینها چه خوشگل خدا میپرستند. خدایشان چقدر خوب است. یک خدا این شکلی برای ما بگذار. چیست هی خدا به ما میگویی: خدایتان را نمیتوانیم ببینیم و صدایش را نمیتوانیم بشنویم و شما فقط من باهاش حرف میزنم، من باهاش در ارتباطم." خب، اینها یک ورش برمیگردد... نه، نکات مهمی داریم، تحلیل شخصیتی میکنیم، تیپولوژی مردم بنیاسرائیل و یهودیها را. یکی از مسائل و مشکلات –چون علامه در «المیزان» اشاره میکنند- این است که اینها حسگرا بودند. حسگرا؛ یعنی نهایت چیزی که میفهمند از زندگی، همان چیزی است که با حواس پنجگانه درک میشود. بالاتر از این قبول ندارند. امروزیها بهش میگویند چی؟ پوزیتیویست. امروزیها بهش میگویند پوزیتیویست. باید زیر تیغ جراحی بیاید، قابلیت ارزیابی مادی داشته باشد، با حس قابل درک باشد، بشود دید، بشود لمس کرد، بشود بوئید. این را قبول دارم. این میشود حسگرایی.
یک مشکل دیگرشان چیست؟ اینها نکات مهمی است ها! پس هرکس هم که امروز همچین مشکلی دارد در دنیا، مشکل حسگرایی، این ملحق میشود به یهودیها و اسرائیلیها. فضای غرب چیست؟ فضای غرب با همین حسگرایی پر کرده دیگر. بیشتر از این، عالم محسوسات، هیچی را قبول ندارند. باید یک چیزی باشد که کم و کیف مادی...
برگشتند به موسی گفتند: "ما میخواهیم ببینیم." خب، ما میخواهیم ببینیم؛ یعنی چی؟ این توی دلش چه معنایی هست؟ میخواهیم آرامآرام با همدیگر پخش بکنیم. دوستان هم توی بحث شرکت داشته باشند. وقتی میگوید ما میخواهیم ببینیم، معنایش چیست؟ یکیش مادیگرایی و حسگرایی بود. یک معنای دیگرش چیست؟ «خدا را ببینم».
یک معنای دیگرش این است که: "آقای موسی، فرق تو با ما چیست که تو باهاش حرف میزنی، ما حرف نزنیم؟ پس ما چی؟ تو کلیمالله باشی؟" برمیگردد به کدام ویژگی قوم یهود و بنیاسرائیل؟ خودبرتربینی و تکبر و استکبار. "ما که «أَبْنَاءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ»؛ مخلوقات برتر خدا روی کره زمین." همین الان هم میبینی این حرفهایشان را دیگر. همین امروز یک فیلمی دوباره من میدیدم از یکی از این فرماندههایشان. میگفت: "انقدر نگویید آقا بچههای اینها را نکشید، فلان و اینها. تورات به ما گفته هرکس غیر یهود باشد، میشود قتلعام کرد. بچه و بزرگ هم ندارد. حتی دستورات تحریفشدهشان اجازه قتلعام حیوانها را میدهد از دشمن. بدانید ماجرا را. هیچ چیزی در این دنیا مهمتر از ما که یهود باشیم، وجود ندارد." هیچ کس بهتر از... نمیفهمیم؛ یعنی چی؟ چون تجربه حسش را نداریم. ما این حجم از نژادپرستی، درکی ازش نداریم. نمیفهمیم؛ یعنی چی؟ ولی خب واقعیتش همین است. یهودیها ایناند. حالا موسی هم از ماست. چون از ماست، قبولش داریم، ولی دیگر در این حد نه دیگر که حرف نزنیم. این سرمنشأ مباحث بعدی در این آیات که میخواهیم بخوانیم، به هم تحلیل میکنیم شخصیت بنیاسرائیل را. وقتی خوب توانستیم تحلیل کنیم، آن وقت میتوانیم بر اساس سنتهای الهی بفهمیم خدا با اینها چه کار خواهد کرد و چرا این کارها را خواهد کرد. این خیلی مهم است. وگرنه دعوا میشود. دعوای بین دو تا کشور: فلسطین و اسرائیل. خیلیها در این مسائل تحلیلی که امروز به قول خودشان هم بیطرفانه قضاوت میکنند، میگویند آقا، طرفداری هم نکن. نمیفهمد طرفداری کیو کی چطور؟ به هیتلر که میرسیم جانبدارانه تحلیل میکنیم. یک نفر جرئت دارد بیاید در مورد هیتلر خوبش را بگوید؟ از نازیسم تعریف بکند؟ چطور آنجاها قضاوت میکنی تاریخ را؟ یک طرفی میروید. بعد تاریخ...
بعد ما احمقهایی داریم که به یزید هم میرسد طرف، روی منبر امام حسین پارسال گفته بود که: "در مورد یزید هم قضاوت نکنید." قضاوت نکنید؛ یعنی حتی میخواهد کربلا را هم شستهرفته در بیاورد، بیطرفانه. یعنی به اینها رو بدهی، شما میخوانید: "همهاش جانبدارانه است. شما از این ور تاریخ را نگاه میکنید. خیلی بد است. این نامردی است. یکم از آن ور هم نگاه کنید." به هر حال، یک شبهه جدی است در همه تحلیلهای تاریخی راه دارد. مسئله طرف من، طرف او نیست. مسئله تحلیل خداست. زاویه دید خداست. تعریف خداست. من اینکه ایرانیها این شکلی داستان غزه را روایت میکنند، فلسطینیها روایت میکنند، مسلمانها این شکلی روایت میکنند. این گیر اصلی داستان را، این پیچ این میخ داستان را در نیاوری، نمیتوانی بخش آخرالزمانی قضیه را بهش بپردازی؛ چون همهاش میشود نگاه یکطرفی به تاریخ و نگاه یکطرفی به آینده تاریخ.
حرفهایی که همین الان هم برای خودم مطرح میشود، اثر معاشرت با این جماعت. آمادگی هر شبههای را ذهن ما... دل [با] این جماعت، وقتی این را میگویی، میگوید: "که نه، شما داری با سوگیری تحلیل میکنی. چرا اینجوری تحلیل میکنی؟ بیا بگو آقا، اسرائیل هم یک کشور، فلسطین هم یک کشور." بعد هم میرسد به کجا؟ آیندهای که ما در افق «فلسطین استایل» باید ترسیم بکنیم، چیست؟ اینکه دو تا ملت و دو تا کشور خودشان برای خودشان تصمیم بگیرند. "آقایان ایرانیها، شما بروید بکشید بیرون از اسرائیل." حالا خر بیار و باقالی بار کن. "روایت داریم که ایرانیها میروند قدس را فتح میکنند، جعلی است اینها." مثلاً هیچی نمیتوانی بگویی. خلع سلاحی. پیچ ماجرا، میخ ماجرا اینجاست. مسئله این است که یک ویژگی بنیاسرائیل دارند که از اول خدا، هر وقت تاریخ را نقل کرده، نسبت به این ویژگی سوگیری منفی داشته؛ تحلیل داشته، جانبدارانه حرف زده. آن ویژگی چیست؟ تکبر.
خدا وقتی قضیه آدم و شیطان را تعریف میکند، قضیه را بیطرفانه روایت نمیکند که حالا این ور هم آدم بود، آن ور هم شیطان بود دیگر. حالا به هر این هم کمی حق میگفت، او هم کمی حق میگفت. حالا قضاوت نکنیم. "باشد. قضاوت برای قیامت. به هر حال، سجده نکرد، حالا به هر دلیلی سجده نکرد. «أَبَىٰ وَ اسْتَكْبَرَ وَ كَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ»." وقتی هم سجده نکرد، برگشت و بهش گفت: "«مِنَ الْكَاذِبِينَ»!" و بعداً بهش گفت: "برو گم شو!" «مالک» تکبر... اینجا جای «أَخْرِجْ». برو بیرون. فرق میکند مدل روایتگری خدا و تحلیل تاریخیش. این خیلی مهم است. خیلی نکته مهم است. خدا به هیچ چیزی کار ندارد. به آن استکبار کار دارد. به تکبر بنیاسرائیل از کی محروم میشوند؟ از آن وقتی که تکبرشان جلوه میکند.
"ما شیعه باشیم، کفایت میکند؟ مسلمان باشیم، کفایت میکند؟ ایرانی باشیم، کفایت میکند؟ انقلابی، کفایت میکند؟ اصولگرا باشیم، کفایت میکند؟ جبنه پایداری باشیم، کفایت میکند؟ به جلیلی رأی داده باشیم، اصولگرا هم ایران هم انقلابی هم اینها جبهه رفتن." الان توی مجلس میبینی که گاهی حرفهایی زده میشود که عصاره فضای... فضولات ملت را آدم میبیند. میفهمد هر دوتاش را دیگر. «مجلس هم عصاره فضایل هم عصاره فضولات».
یک بنده خدا در تاکسی تحلیل گوش میدادی، در حد تاکسی دارد تحلیل میکند. میخواهد وزیر رأی بیاورد: "دفاع، آقای سابقه جبهه دارد، بهش رأی بدهیم." چه ربطی دارد واقعاً؟ سابقه جبهه... جانباز هم، شهید هم شده بود، رفته بود، برمیگشت. باز دوباره ما محک میزدیم. به چه دلیل چند ماه توی جبهه بوده اینها مسئله ما نیست. اگر سابقه جبهه باشد که بنیاسرائیل، پدر جد سابقه جبهه. با فرعون جنگیدن. اینها سوابق درخشان دارند. دوشادوش حضرت داوود، دوشادوش حضرت سلیمان. اگر به اینها باشد که اینها عقبه این بنیاسرائیل هم اینهاست. اینها نیست که...
تکبر. تواضع در برابر حق. تکبر در برابر حق. به موسی میگویند که: "ما میخواهیم ببینیم." معنایش چیست؟ یعنی فرقی بین من و تو نیست. "چطور تو میبینی، من نبینم؟" این یک بروز تکبر است و سرمنشأ یک سری مشکلات و گرفتاریهاست که حالا با ادامه داستان ببینیم چه میشود. «قَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ».
پس اینها چی گفتند؟ "آقا این بتهایی که اینها میپرستند، خیلی حال میدهد. ببین، خدایشان را میبینند. خیلی مزه میدهد. هی ما را حواله میدهد به این خدایی که نمیبینیم، با آن خدا حرف بزنیم. آدم توی سر خودش را ببیند این شکلی بغلش کند، بوسش کند، دلش تنگ میشود." پدر جد هالیوود بودند. به قول استاد آیتالله جوادی میفرمود که این حسگرایی، بصری [بودند]. بصری بودند. بعداً هم سر همین از سامری رکب خوردند که آیات بعدیاش است. نقطه ضعف اینها را سامری شناسایی کرد که نقطه ضعفشان این است که یک چیز بصری میخواهند. میخواهند مقدساتشان، معبودشان در حوزه بصر بتوانم باهاش ارتباط برقرار کنم، چشمی لمس کنم. این نقطه ضعفی است که شناسایی کرد. از همینجا زدش.
حضرت موسی چی جواب داد؟ "إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ". "شما جهل دارید. حالیتان نیست. «إِنَّ هَؤُلَاءِ مُتَبَّرٌ مَّا هُمْ فِيهِ»." اینها این چیزی که الان تویش هستند، ثمری ندارد، ته ندارد. اینجور خداپرستی از تویش چیزی در نمیآید. "وَ بَاطِلٌ مَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ." این کاری هم که میکنند، ته عبادت چیزی نیست؛ باطل است. "قَالَ أَغَيْرَ اللَّهِ أَبْغِيكُمْ إِلَـهًا وَ هُوَ فَضَّلَكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ." "من غیر الله را بروم به خدا قبول کنم؟ بابا همین الله بود شما را برتری داد. همین الله بود دریا را باز کرد. آن موقع که دریا را کسی باز کرد، کی بود؟ دریا را باز کرد؟ از همینها بودند که دیده میشدند، پرستیده میشدند؟ آهن بودند؟ سنگ بودند؟ چوب بودند؟ کی دریا را باز کرد؟ خدای دریا کی بود؟ کی شما را غلبه داد به فرعون؟ کی در این عالم شما را حساب میکرد؟ شما زیر چنگ فرعون بودید. آدم حساب نمیکرد شما را. ارزش قائل نبود برای شما. فرعون. کی جور سوار کرد شما را به فرعون؟ فرعون غرق شد، آن دریا، شما رد شدین. این الله است. من این الله [را] آهن و سنگ و چوب بپرستم؟"
"وَ إِذْ أَنجَيْنَاكُم مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ." "کی نجاتتان داد از دست فرعون؟ «يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذَابِ»." فرعونی که شما را توی گرفتاریهای سنگین... «یسومون»، «سوم» با سین، به معنای «صائم» [صیام]. با سین که میگویند مثلاً «دابّه سائمه». «دابّه سائمه» به گوسفندی میگویند که خودش میچرد. «دابّه معلوفه» داریم، بهش علف میدهند. یک گوسفندی هم که بهش علف میدهند، یک گوسفند هم داریم که خودش میرود میچرد. «یسومونکم»؛ یعنی به چراگاه بردن. چراگاهی که حالا امروزیترش راحتترش این است که "«مایهدر اختیار گذاشتن»". «یسومونکم سوء العذاب». فرعون با شما بنیاسرائیل چه کار میکرد؟ «مایه» میداد دستتان. «مایهای» که انواع و اقسام چی تویش بود؟ عذاب. آن هم نه عذاب معمولی، «سوء العذاب». عذابهای بد. "مختارت میکردم حلقآویزت کنم، تکهتکهات بکنم، زندهزنده بسوزانمت، میخکوبت بکنم، با میخ فرو بکنم توی زمین، از بالای کوه پرتت کنم، بندازمش شیر بخورد. کدامش را میخواهی عزیزم؟ کدامش را بدهم؟" نهایت انتخابی که شما زمان فرعون داشتید، این بود که انتخاب بکنید شیر بخوردتان یا کوسه بخوردتان یا توی آتش بیندازندتان. همینقدر میتوانی انتخابات [داشته باشی]. در همین حد برگزار میشد. الان توی [سودان] هم همچین انتخاباتی داریم. در همین حد میتوانند مردم انتخاب بکنند. وضع شما پیش فرعون این بود. به دریا رسیدیم، فرعون پشتتان بود؛ از دریا رد شدی، دیگر فرعونی نبود. کی شما را رد کرد؟
به تعبیر امیرالمؤمنین به آن یهودی که برگشت گفت: "سقیفه شد که چی شد؟" پس... یهودی برگشت، متلک انداخت به امیرالمؤمنین. حضرت فرمودند که: "«إِخْتَلَفْنَا عَمَّا فِی النَّبِی»، «ما در مورد کلام پیغمبرمون اختلاف کردیم نه در خود پیغمبر»." امیرالمؤمنین، جنگ روایتها زد توی دهن یهودی. خیلی اینها مهم است ها! خیلی اینها مهم است. امیرالمؤمنین در برابر متلک یهودی از سقیفه دفاع کرد. میدانی یعنی چی؟ در برابر یهودی از سقیفه دفاع کرد. از خلیفه دوم، از خلیفه اول دفاع کرد. برگشت گفتش که: "چی شد پس بعد پیغمبرتان؟" حضرت فرمودند که: "ما در مورد کلام پیغمبرمان با هم اختلاف کردیم، نه در خود پیغمبر. یک گروهمان برگشتیم گفتیم پیغمبر ما این را گفت. یک گروه گفتیم پیغمبر گفت این را گفت. در پیغمبرمان که شک نداشتیم. بحث این بود که نسبت خودمان را با آن پیغمبر چه شکلی تعریف کنیم. شما در خود پیغمبرتان اختلاف کردید." بعد فرمود: "کی اختلاف کردید؟ وقتی که از دریا ردتان کرد. هنوز رطوبت کف دریا به پایتان بود." این جمله معروف: "برگشتید بهش گفتید که از این بتها برای ما بیاور. خدا اینجوریاش خوب است. هنوز رطوبت کف دریا به پایتان بود." شن و ماسه کف دریا خیس بود.
خیلی جواب سنگینی است. تو یکی خفه... جماعتی داریم که حاضر نیست «مرگ بر اسرائیل» بگوید، چون به نفع جمهوری اسلامی میشود. اینها کیاند؟ یک کلمه از انگلیسیتان یک سال دیده باشید علیه اسرائیل حرف زده باشد. یک کلمه انگلیسی. حالا هم شیعه انگلیسی، هم سنی آمریکایی. هم طرف گوش ترامپ خودش را به افلاک میبرد، بعد برای ترور حنیه... نه فقط آن ورا، رهبران سنی که توی آنها زیاد بود. این قضیه احمدینژاد برای گوش ترامپ بیانیه داد؛ برای ترور حنیه هیچی نگفت. این کسی بود که اصلاً ولش کنی، پس فردا میرود اورشلیم را از نو میزند و میکوبد. یک اتوبان میزند وسطش. دست به اتوبانش هم چون خوب بود. اینها خیلی مهم است. با جمهوری اسلامی به چالش خورده. "مرگ بر اسرائیل" بگویم، به نفع جمهوری اسلامی میشود. خیلی عجیب است. و منطق امیرالمؤمنین...
بعد اینها خودشان را، حالا ما مشکل باشد. امیرالمؤمنینی چه جور تنظیم شعائر میخواهی بکنی؟ چه جور میخواهی علم امیرالمؤمنین را بلند بکنی؟ "اللهم عجل لولیک الفرج"ش هم هنوز دارد میگوید: "اول همه شرور..."اش هنوز دارد میگوید. کدام فرج؟ کدام ولی؟ کدام عجل؟ کدام اللهم؟ و عافیه و نصر؟ و اجعلنا من المستشهدین بین یدی... "مستشهدی، مستشهدین بین [یدی]". امیرالمؤمنین از سقیفه در برابر یهودی دفاع کرد. خیلی اینها حرف است. چون «إِنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِينَ آمَنُوا الْیَهودُ وَ الَّذِین اَشْرَکوا» این منطق قرآن است. شدیدترین دشمنی، بدترین دشمن مال یهود است. یهودیان. نباید شما یک جور مخرج مشترک پیدا کنی که ولو در برابر سقیفه، یک جور موضع بگیری که یهودی خوشش بیاید. این درس امیرالمؤمنین است. خیلی عجیب [است]. نهجالبلاغه است. زد توی دهن یهودی به حمایت از خلیفه اول و دوم. خیلی حرف است. خیلی حرف است. از خلیفه سوم هم که دفاع میکرد، دفاع کرد. [آنجا هم] میترسم توی گناهان شریک بشوم به خاطر چی؟ به خاطر اینکه یک کسی دندان تیز کرده به این حاکمیت. از سکه عباسی... حالا آنی که یادم است، زمان امام باقر علیهالسلام شاید بود. سکه عباسی را حضرت فرمودند: "این ازش حمایت بشود. این اگر آسیب ببیند، سکه رومی میآید بازار پر میشود." یعنی حکومت بنیعباس، حکومت بنیامیه حفظ بشود، حمایت بشود، تأیید بشود که یک وقت رومیها غلبه نکنند. خود قرآن هم که سوره روم اشاره شبهای قبل کردیم. منطق قرآن است.
بله، اینها معارفی نیست که توی هیئتها بگویند. چون خیلی کسی حوصله ندارد بشینم خواب ننه کلثوم که سه هفته پیش در مورد مجلس شنیدید که شلهزرد دادید... جلسه قلقله میشود. هر شب یک دو تا خواب بگویم. فردا شب سکینه خانم همسایه بغلیشان یک خواب دیگر دیده بود مال شله بودیم. خود شله هم اگر بدهیم که اصلاً خواب هم ندیده بودیم.
منطق امیرالمؤمنین بود که در برابر یهود از سقیفه هم دفاع... هر شب... اینها غربت اهل بیت، مظلومیت اهل بیت. اینها معارف اهل بیت است. نام معارفی است که خاک خورده و اتفاقاً سرمنشأ مشکلات و گرفتاریهایمان هم اینهاست. فرمود: "اصل منکر اینهایند." دشمنان ما اصل منکرند. اعداء. "آنها اصل کل شر." نمیشود من در مورد چهار تا شر فرعی بنشینم صحبت بکنم، به آن منبع شر کار نداشته باشم. فرمود: "اصل منکر آنهایند. طاغوت اصل منکر است. طواغیت اصل منکرند. شیاطین اصل منکرند." بین همه شیاطین که دشمنان انبیاء هستند، شدیدترین دشمنی گفته مال کیست؟ مال یهود است.
شیاطین انس و جن دارند. انسشان انسانهاشان، شیاطین ویژگیشان دشمنی با مکتب اهل بیت است. هرکس که دشمن مکتب اهل بیت بود، شیطان. اگر انسان بود، میشود شیطان انس. اگر جن بود، میشود شیطان جن. در بین انسانها فرمود: "کی بیشترین دشمنی را به مکتب پیغمبر و انبیاء و اهل بیت دارد؟ یهود." پس بدترین شیاطین روی کره زمین یهودند که البته با جنهایشان هم در قرآن که بعضیهایش را هم خواندیم با همدیگر، «شُرَکَا» [شرکا] دارد. «هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلَىٰ مَن تَنَزَّلُ الشَّيَاطِينُ * تَنَزَّلُ عَلَىٰ كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ * يُلْقُونَ السَّمْعَ وَ أَكْثَرُهُمْ كَاذِبُونَ». "به شما بگویم شیاطین بر کیا نازل میشوند؟ تنزل بر هر دروغگوی گناهکاری. هرکس که خیلی میبندد، دروغ میگوید، گناه میکند. القا میکنند به گوشها به شنیدنها. بیشترشان هم دروغ میگویند." این یک آیه است.
یکی دیگر هم دارد که: «وَ مَا تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّيَاطِينُ». بله، خب آن یکی دیگر است. یکی دیگر هم: «الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ كَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ وَ عِندَ الَّذِينَ آمَنُوا كَذَلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ». سوره غافر. هرکسی که متکبر و جبار باشد، هم خودش را بهتر میبیند، هم زور میگوید، دیکتاتور، سوار میکند حرفش را. خدا دل این را قفل میکند. این دیگر بهرهای از فهم حقیقت نخواهد داشت. الان این ویژگی مال کیست؟ در این آیات که داری میخوانی، مال بنیاسرائیل.
خب، از بحث گم نشویم. اینها برگشتند گفتند: "یک خدا این شکلی بده." حضرت موسی جواب داد. فرمود: "من این اللهی که شما را از توی دریا نجات داد، از دست فرعون نجات داد، رها کنم؟ اینی که شما را برتری داد، غلبه داد به فرعون، بعد بروم این را بپرستم که هیچی تویش نیست؟ هیچ خاصیتی ندارد؟ هیچ فایدهای ندارد؟" از دست فرعونی نجات داد که: «يُقَتِّلُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ». "بچههایتان را میکشت، زنانتان را به اسیری میبرد و «وَ فِي ذَلِكُمْ بَلَاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ»." خیلی گرفتاری بزرگی بود.
وسط این کشاکش که قرآن حکایت نمیکند، که این برهه، برههای که اینها به پشت در ارض مقدسه نرفتن، آن چهل سالی است که سرگردان شدند توی بیابانها. حالا صحرای سینا و آن طرفها که صحرای سینا «اِستایل»اند. از خودشان توی یک برههای هم از مصریها گرفتند دیگر توی بعد درگیری که مصریها پیدا کردند. بعد آن جنگ ششماهه اول. قضایای اول جنگ ششماهه دارد. بعداً جنگ ششروزه دارد. آره، زمان جمال عبدالناصر یک مدتی صحرای سینا را گرفتند که بعد باز روسها دیدند آمریکاییها دارند شاخ میشوند و آمدند حمایت جمال عبدالناصر. وارد قضایای بعدیاش که ماجرایی که پیش آمد، این توی صحرای سیناست. حالا توی صحرای سینا وسط این گیر و دار، پشت ارض مقدسه... نه اولی هم که از دریا رد شدند، گفتند: "ما بت این شکلی میخواهیم." حالا شد داستان «مَواعِدَ».
وسط این کشاکش و این داستانها، خدای متعال به موسی فرمود که: "پاشو بیا." خب، دقت کنید. این بحثهای فواصل زمانی را اگر با دقت نگاه کنید، خیلی از تویش نکته در میآید. من حیفم میآید این مطالب رویش فکر نشود. هنوز که هنوز است خبری از تورات شما نمیبینی. خیلی نکته دارد این. خیلی نکته دارد. هنوز خبری از تورات نیست. با خدا حرف میزنی. «عهد عندک» هست. کلی داستان پیش آمده. چندین بار این فرعونیان به موسی گفتند: "از خدا بخواه عقب بیفتد. از ما برداشته بشود." بعد وعید کردند توی گرفتاری و مصیبت که دیشب خیلی سریع آیاتش را خواندم. برداشته میشد، ولی هنوز تورات نیامده. کی تورات میآید؟ وقتی که یک جایی هست که اجرا بشود. وقتی هنوز زیر یوغ فراعنه، قانون اساسی نخواهند داشت. قانون اساسی مال بعد از پیروزی. گرفتی چی شد؟ هنوز قانون اساسی ندارد. البته این را بدانید، رژیم صهیونیستی هنوز که هنوز است قانون اساسی ندارد. هفتاد سال ازش گذشته. به توافق نرسیدند. انقدر که درگیری بین خودشان زیاد است. اسرائیل قانون اساسی ندارد. فقط سیزده تا قانون دارد به عنوان شبه قانون که در حکم قانون اساسی [است]. قانون اساسی ندارد. خودش در نوع خودش نکته جالبی است.
حالا اینها هنوز قانون ندارند. حضرت موسی فرمود که به من گفتند سی روز ول کن، بیا سی روز. میخواهم دقیق باشید ها! بعضی، الحمدلله همهتان اینجور هستید، ولی بعضی رفقا نقطهزنی خوبی دارند. یعنی سریع روی هوا مطلب میگیرند. یک نکته هم تازه تنگش میچسبانند. آدم کیف میکند. ببینم چه میگیرید از این مطالب. این بارش فکریتان را بدهید توی بحث، چون به دردمان میخورد. "اینها بهشان گفتند که آقا سی روز نیستید." خب، فقدان رهبر برای بنیاسرائیل توی بازه سی روزه. حالا شخصیت حضرت موسی یک شخصیت کاریزماتیک است: قدرت بدنی بالا. یک مشت زد، طرف به دیار باقی شتافت. دستهای قوی، پرزور. بعد یک همچین جماعت قالتاقی. موسی میخواهد که بزند به... موهای هارون را بکشد، ریشهایش را بکشد. اصلاً شهرام بهرام بنیاسرائیل این را میخواهد. یک رهبر مثل موسی.
یک رهبر هم حضرت هارون. خیلی مراقب اینکه دعوا نشود، جنگ نشود، با آرامش امنیت. در مورد هارون هم رفقا پرسیده بودند: "چی شد؟" توی همین چهل سال قبل حضرت موسی، هارون از دنیا میرود. اخلاقی پرسید که قضیه هارون چی میشود؟ رفتم نگاه کردم. البته چیز قطعی نداریم، ولی برخی روایات هست. علامه رد نمیکند؛ یعنی وقتی نقل میکند، رد تأییدی برایش نداریم، ولی رد هم نمیکند که بعضی روایاتی که هارون قبل موسی از دنیا رفت. بعضی قرائن هم از این حکایت دارد دیگر. چون یوشع آمد جای حضرت موسی. هارون بود، قطعاً خود حضرت هارون رهبری میکرد فتح شام را. هارون نبود. خب، بزرگتر هم بود از حضرت موسی علیهالسلام. بله، پیغمبر بودند. حضرت یوشع وصی پیغمبر بود. هارون پیغمبر. با هم پیغمبر بودند. عرض کردم که آن روایت از این، ازش یک بوی این میآید که پرده موسی و هارون بوده. پیغمبر میفرماید: "تو هم بعد من هستی، فقط پیغمبر نیستی." بعد از من پیغمبری نیست دیگر. به هر حال، اینجوری... شما ببخشید.
عرض کنم که حالا سی روز حضرت موسی نیست. بعد از رد شدن دریا و در آن برهه چهل سالهای که گرفتار طی شدند، «یَتِیمُونَ فِی الْأَرْضِ». همه اتفاقات جدی در این چهل سال دارد رقم میخورد. نزول تورات هم در این چهل سال است. پشت در ارض مقدسه چهل سال ماندن. در این چهل سال خیلی اتفاقات مهمی دارد رقم میخورد. یکیش خود قضیه قارون است در این چهل سال. یکیش قضیه سامری است که الان در متن داستان. اینها در آن سی روزی که موسی گفت: "من نیستم"، به مشکل نخوردند. یک ده روزی بود که خبر نشد از موسی. «وَ أَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ». «اتمام کردیم آن را با ده [شب دیگر]». «و واعدنا موسى ثلاثین لیله»، آیه ۱۴۲. «و اتمناها بعشر». " «ما سی شب با موسی وعده گذاشتیم، و آن را با ده [شب دیگر] تمام کردیم. »" تمومش کردم با یک ده شب اضافه. حالا دیگر خود آیه چقدر تویش لطافت دارد که به چهل شب. بعد ده شب اضافه شد و اینها. که خب، نکاتی که علامه هم خیلی لطیف بهش پرداخته که فعلاً کار نداریم. ده شب اضافه شد. در آن ده شب گرفتاریها درست شد. خیلی عجیب است. چرا؟ برای چی سی شب نیستم؟ بیا، مرده یا دروغ گفته یا پیچانده. به مشکلی خورده. هرچی. خلاصه آقا، خلأ فیزیکی و حسی این پیغمبر کاریزماتیک، اثرش را در این امت نشان داد. این حاکی از چیست؟ این امت، هم حسگرایی، ظاهر بینی. دیگر چی؟ عدم انسجام تشکیلاتی، قائم به فرد بودن، نظمپذیر نبودن و عدم قدرت زندگی جمعی. عقلانیت زندگی اجتماعی را ندارند. اینها خیلی نکات مهمی است. شما اگر اینها را کشف بکنید، فقط که ما نمیخواهیم در برابر اسرائیل دفاع بکنیم، که درباره یهودیها میخواهیم هجمه بکنیم. چطور آنها راحت میتوانند نقاط [ضعف ما را شناسایی کنند] ایام انتخابات اگر اینجوری کنیم، آنجوری کنیم، درست میشود. چطور آنها بلدند؟ چرا ما بلد نیستیم؟ نقاط ضعف اینها چیست؟ به شدت اینها در زندگی اجتماعی دچار مشکلند. دلیلش هم چیست؟ تکبر. نظمپذیریشان مشکل دارد. فرمانپذیریشان مشکل [دارد]. شما همین نتانیاهو... بابا این خیلی گنده است. این نتانیاهو چند سال است در رأس حکومت است؟ از سال ۱۹۹۶ [است]. ۹۹۶ نخستوزیر بوده. خیلی از بچهها اینجا ۹۶ به دنیا نیامده بودند. ۹۶: ۷۵. آقا ۹۶، از وقتی شما به دنیا آمدید، نتانیاهو نخستوزیر بوده. تنها نخستوزیر اسرائیل که در اورشلیم به دنیا آمده؛ یعنی بعد از استقلال اسرائیل، بعد از ۱۹۴۸ به دنیا آمد. آدم بسیار باسواد است، بسیار کارکشته است، بسیار معتقد به مبانی مذهبی اسرائیل. حالا وقت نیست یک جلسه در مورد خود نتانیاهو شد، مفصل صحبت کرد. با این حال به شدت باهاش مشکل دارند. حالا شما فرض کن ما انشاءالله اگر نتانیاهو را زدیم و این ایام انشاءالله بعد، به چه چالشی میخورند اینها؟ فقدان رهبری در بنیاسرائیل همیشه چالش جدی بوده. بعد سلیمان هم کسی نتوانست رهبری اینها بشود. نمیپذیرند به خاطر تکبرشان.
بله، یک بخششان. یک بخش دیگرش این است که میترسند از جنگ. «لَا يُقَاتِلُونَكُمْ إِلَّا فِي قُرًى مُّحَصَّنَةٍ أَوْ مِن وَرَاءِ جُدُرٍ». قرآن راهکارهای عجیبی دارد. ولی اینها کجاست آقا؟ این حرفها کجاست؟ اینها با شما هیچ وقت درگیر نمیشوند. یا میروند توی دژشان با شما درگیر میشوند یا از پشت دیوار میزنند. چون باگ جدی که اینها دارند به خاطر ترس از مرگ است که: «لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَىٰ حَيَاةٍ». به شدت از مرگ میترسند. به شدت پولدوستند. به شدت جاندوستند. به شدت زمین و ملک و اینها دوست دارند. به شدت وابستهاند به زندهماندن. به شدت از جنگ فراریاند. «فَاذْهَبْ أَنتَ وَ رَبُّكَ فَقَاتِلَا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ». و به شدت مغرور و فرمانناپذیر. زیر بار رهبر نمیرود. زیر بار بلیط کسی نمیرود. «قد قد قد» درست شد. و اینها [را] اگر شما کشف بکنی، نقطه قوت مال تو است. باید بلد باشد آدم. نقاط ضعف دشمنت را باید بشناسی. "توی سرمان بخورد." یکی بزنیم. "یکی بزنیم." خودش هزار تا باگ دارد. یکی از باگهای جدی صهیونیستها، قلدریشان است. انگلیسی، نرفتن. مشکلی که همه دنیا با اینها دارد. به شدت توی فضای دیپلماسی میشود ازش استفاده کرد. شاه سلطان حسین کار را خراب [کردند]. به شدت میشود از این استفاده کرد. یک نقطه ضعف جدی است. زیر بار فرمانده، رهبر، زیر بار طالوت هم نرفتند. همان طالوت هم که تازه به رهبری قبولش کردند، هی چند جا نافرمانی کردند. با داوودش هم مشکل داشتند. با سلیمانش هم مشکل. خود داوود اینها را لعن کرد. «عَلَىٰ لِسَانِ دَاوُودَ». داوود، سلیمان با اینها مشکل داشت. آیات قرآن حکایت از اینها دارد دیگر که من نمیخواهم فعلاً بهش بپردازم.
یک باگ جدی در بنیاسرائیل این تکبرشان است. یک نقطه ضعف جدی توی خودمان هم گاهی این تکبر هست. دشمن خوب بلد است از این تکبر چه شکلی [استفاده کند]. یکی از شیوههای توی جنگ روانی و جنگ فکری و فرهنگی و فلان و اینها، تسلط به نقاط ضعف جبهه مقابلت است. طرح سؤال میکنند. "آهنگ گوش نمیدهند." بزنیم برایشان موسیقی. آن هم میگوید: "اینها تاریخشان ضعیف است." بزنیم تاریخ. آن یکی میگوید: "اینها فیلم نمیبینند." بزنیم فیلم. این خیلی مهم است. خیلی درست است. اصلاً واقعیتش همین است. وقتی این مثلاً «پوئن»ش این است که مثلاً فرض کنید فوتبال استاد است، بعد تو بیا فوتبال. بعد ما مثلاً میخواهیم با اسرائیلیها وارد فضای توی جنگ روایتها درگیر بشویم. ما میبازیم. توی جنگ کجا حریف میشوی؟ آنجایی که تفرقه بخواهی بیندازی، فعال بکنی، قدبازیهایشان را، آنجا تو بردی. نابود میشود اینها. آن نقاط...
حالا قرآن میگوید که آقا، در این سی روزی که نبود، ده روز که اضافه شد. موسی به برادرش گفته بود که: «اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي». "خلیفه من باش در قومم. «وَ أَصْلِحْ وَ لَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ»." معلوم، مفسدین توی بنیاسرائیل بودند. این چه را میرساند؟ نشان میدهد یک حلقه خطرناکی در بنیاسرائیل مترصد فقدان رهبری برای اینکه بیاید آسیبش را بزند. "«سبیل مفسدین» و تو باید حواست باشد، پشت دست «سبیل مفسدین» حرکت نکنی، تبعیت نکنی." اینها خیلی نکته دارد. مخصوصاً برای تاریخ صدر اسلام. تحلیل تاریخ صدر اسلام.
خب، حالا باز خیلی نکات دیگر میتوانم بهش [اشاره کنم]. یعنی هست تویش. بنده بلدم. بعد میفرماید که: «وَ لَمَّا جَاءَ مُوسَىٰ لِمِيقَاتِنَا وَ كَلَّمَهُ رَبُّهُ». یهو دست روی بحثی هم میگذارد قرآن؛ بحث عجیب غریبی که بحث عرفانی سنگین است. "آمد با خدا گفتگو کرد. گفت: «رَبِّ أَرِنِي أَنظُرْ إِلَيْكَ»." "خدایا میخواهم ببینمت." «قَالَ لَن تَرَانِي وَ لَٰكِنِ انظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي». "فرمود: نمیتوانی مرا ببینی، به کوه نگاه کن. اگر بر جا ماند، آنگاه مرا میبینی." معمولاً این آیات را که خواندن، رفتند تویش غرق شدند که آقا، خدا را میخواسته ببیند. معنایش چیست؟ آخر دید میشود دید؟ نمیشود دید؟ بابا کسی که دارد اینطور به اینها احتجاج میکند: "خدا شما را از دریا رد کرده، خدایا اینها میخواستند بت بپرستند، من نگذاشتم." ولی: "به ما دیگر نشان بده. خداییش من که میدانم تو را میشود دید. بگذار من ببینم." خیلی خندهدار. معلوم است که معنایش رؤیت با چشم مادی نیست که گفتم. [موسی] گفت: "خدایا میشود من اینجوری ببینمت؟" خدا گفت: "نه، اینجوری." من هم بودم شاید نمیگفتم: "خدایا میشود من ببینم از پشت در بیایی، یک نگاه حلاله باشم؟" آن چه رؤیتی را میخواهد؟ علامه مفصل بحث کرده. میگوید: "این مشاهده قلبی را میخواهد." «و لکنه رؤیه القلوب بحقائق الایمان». «أميرالمؤمنين»: «لم أعبد رباً لم أره» "خدایی را نپرستیدم که او را ندیدم." با چشم نیست که میبینند. با دلی که میبینم. با دلی که حقایق... با حقایق ایمان خدا را میبیند. خب، پس این ملاقات را میخواهد آقا. سید، درست شد؟ خوابت نبرد. چند تا روایت دارم آخر کار. اولش موسی گفت: "خدایا، من آن شهود تام و تمام را میخواهم." خدا بهش فرمود که: "نمیشود. این نمیشودش چیست؟" "نمیشودش؛ یعنی با این درگیریها و مشغلههایی که تو داری، نمیشود. بعد مرگ میشود. آنی که تو میخواهی، آن مشاهدهای که تو میخواهی، تو مشغله داری. الان درگیری. با این درگیریها نمیشود آن مشاهده. نمیشود توی مراحل پایینتر میشود. آن مشاهده باید فارغ بشوی از همهچیز." "نمیشود، ولی فعلاً به کوه نگاه کن. «انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي»." که دیگر حالا حواله به کوه داد. «فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُ لِلْجَبَلِ». خیلی عبارات، عبارات خفن عرفانی سنگین است. «تجلى ربه»، «تجلی» به کار رفته. کلمه «تجلی» و قرآنی عرفانی قرآنی. «تجلى ربه للجبل». "خدا تجلی کرد برای کوه." نه اینکه تجلی نکرد که. در کوه تجلی کرد. خدا در کوه تجلی کرد برای موسی. «جَعَلَهُ دَكًّا وَ خَرَّ مُوسَىٰ صَعِقًا فَلَمَّا أَفَاقَ». هم کوه متلاشی شد، هم موسی غش کرد. به هوش که آمد، گفت: «سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ». "خدایا ببخشید." توبه... معنای اول «المؤمنین»: "توبه از چی توبه کرد؟" که: "ببخشید، من اشتباه کردم گفتم بگذار با چشمانم ببینمت. خیلی حرف بدی زدم خدایا." بابا انبیاء مگر توبهشان این مدلی است؟ گناهشان این است؟ "خدا ببخشید." قبل از موقع درخواست فکر میکردم وقتش شده. مشتاق ملاقات بود. فکر میکردم وقتش شده. قبل از موعد بود. "ببخشید. توبه."
«قَالَ يَا مُوسَىٰ إِنِّي اصْطَفَيْتُكَ عَلَى النَّاسِ بِرِسَالَاتِي». "چرا؟" حالا نذا... درگیریهای بزرگی داری با آنها. "نمیشد." یک کاری داری خیلی مهم است. خیلی مهم است. یک مسئولیت سنگینی داری. "فعلاً نمیتوانی با این مسئولیتها، با این رسالتی، آن مشاهده تام و تمام بهش برسی." البته برای امیرالمؤمنین میشود. مرتفعش بالاتر. همسایه هم مشاهده شده. در طول روز درگیریاش را دارد. میجنگد، قضاوت میکند، حکومت میکند. مال امیرالمؤمنین است. فرق میکند. مرتبه انبیاء پایینتر از امیرالمؤمنین. مقاماتش. انبیاء مقامات مراحل دارد. "یک درگیری داری. انتخابت کردم بره سؤالها علی الناس به [رسالات]... [رسالتی]." یک مسئولیتهایی داری و «به کلامی». یک گفتاری دارم باید برسانی. معلوم میشود که این خیلی مشغلهآفرین است برای موسی: آوردن تورات، رساندن تورات و اجرای تورات. این بود که آن مشاهده حاصل نمیشد. خیلی باید درگیر بشود موسی با این جماعت. «فَخُذْ مَا آتَيْتُكَ وَ كُن مِّنَ الشَّاكِرِينَ». "اینی که بهت میدهم را بگیر و شکرش را به جا بیاور."
«وَ كَتَبْنَا لَهُ فِي الْأَلْوَاحِ». "چه دادم؟" حالا یک مسئولیت دادم. موسی فکر کرد که ته این چهل روز دیگر ملاقات تمام شد. خوب دل بده. خوب دل بده. خیلی نکته جالبی است. موسی فکر کرد که چه روز جدا شدیم. مقدمه انقطاع کامل بود. دست هارون است و ما دیگر جدا شدیم. نه، این انقطاع مقدمه بازگشت بود. این انقطاع برای دریافت وحی بود. این انقطاع برای دریافت قانون اساسی بود، همان چهل سال پیغمبر بود و آن چهل سال که حضرت موسی بود. آن چهل ساله نبی اکرم بود. چهل سال که گذشت. خلوت چهل ساله که تمام شد، حالا باید برگردد. با قرآن تازه اول درگیری و بدبختی و گرفتاری است با این جماعت نادان. چه مصیبتها خواهد کشید پیغمبر در این بیست و سه سال. حضرت موسی هم همین است. حالا تازه باید برگردد با چی؟ با الواح. الواح تویش چیست؟ «مِن كُلِّ شَيْءٍ». "همهچیز را در الواح گفته بودم." همهچیزی که لازم داشتم البته. «مِن كُلِّ شَيْءٍ». قرآن: «تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ». و این دلیل بر این است که قرآن به تورات سوار است. تورات را قرآن باید تفسیر کند. قرآن با تورات تفسیر نمیشود. تورات با قرآن تفسیر میشود. قرآن مهیمن است که آیه دیگری دارد. قرآن چرا؟ چون تورات «من کل شیء». قرآن «تبیان لکل شیء». این هم یکی دیگر.
از همهچیز، آن مقداری که لازم بود بهشان گفته بودم. «مَّوْعِظَةً وَ تَفْصِيلًا». هم موعظه هم تفصیل بود. «لِّكُلِّ شَيْءٍ تَفْصِيلًا». "همهچیز اجمالاً آن قوانین اساسی را گفتم." برای همین تورات ادامه پیدا [کرد]. چون مسائل اصلی را گفته بود. انجیل هم تتمه تورات. قرآن تتمه تورات، تکمیل تورات است. مهیمن بر تورات. تحریف شده. پیرایش میکند. تورات «بیس» کار است. «بیس» کار انبیاء است. «بیس» قانون اساسی وحی در این عالم است. «بیس» آن معارفی که باید در عالم اجرا بشود، دستورات خداست. یک چیزهایی اضافه کردم باید کم بشود. یک چیزهایی هم به مرور زمان درگیریهای جدیدی است که باید تکمیل بشود یا داده بشود که این شد منشأ انجیل و تورات. حالا انجیل البته بیشتر حال و هوایش معنویت و آخرت و محبت خدا و اینهاست. جنبههای «کاستی» تورات بود. تورات بیشتر ناظر به قوانین جزایی و حقوقی و مدنی، قصاص و مسائل مالی و بحثهای این شکلی: سیاستمداری و اینهاست. انجیل و ابعاد معنوی. قرآن هم که ترکیب [است]. «ذو عینین». پیغمبر فرمود: "موسی یک چشم بود، عیسی یک چشم بود، من دو چشمم." "یک چشم بود." یعنی یک چشم دنیا ناظر به دنیا، یک چشم ناظر به آخرت. من جفت اینها. «فَخُذْهَا بِقُوَّةٍ». "سفت بگیر اینها را." «وَ مُرْ قَوْمَكَ يَأْخُذُوا بِأَحْسَنِهَا». "به قوم هم دستور بده." اینجا کار سخت میشود. این همان است که پیغمبر فرمود: "شیبتنی هود." "صورتم را سفید کرد سوره هود." چون: «فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَ مَن تَابَ مَعَكَ». "خودش باشد که سختی ندارد که. وایستاده. تا حالش هم وایستاده." وایمیستی کنار اینها اجرا بشود. بالا سرشان وایمیستی. نظارت میکنی. اجرا میکنی. کمک میکنی. پا به پای اینها میآیی. شما کربلا بخواهی تنها بروی پیادهروی، زحمتی ندارد. هرجا خواستی میخوابی، هرجا خواستی مینشینی. بلند میشوی. کاروان هشتاد نفری وقتی راه انداختی، مدیر کاروان بودی، پدرت در [میآید]. کمرت میشکند و پا به پا بروی. گفتم به رفقا، ما یک جایی یک وقتی کربلا یک طرفی میرفتیم، یک کسی ما را میبرد. یک مسافت پنجاه کیلومتری را. ما پنجاه کیلومتر رفتیم، ولی آن رئیس کاروان، راهبلدمان که ما را میبرد، صد و پنجاه کیلومتر رفت. چون سه بار با کاروان ما میرفت و برمیگشت. هی میرفت جلوی کاروان، راه را نشان میداد. دوباره برمیگشت ته کاروان، کسی جا نمانده باشد. دوباره میرفت جلوی کاروان، نشان میداد. دوباره صد و پنجاه کیلومتر رفت. اینهایش کمرشکن است. موسی اگر خودش میخواست به دستورات خدا عمل بکند، انقدر سختی نداشت. میخواهد با این جماعت عمل بکند، کمر آدم میشکند. اینهایش سخت است. "بعد با اینها پا به پا بیایم." خیلی سخت است. "باید این امت را ببرم." خیلی سخت است. در بعضی روایات گفته حالا: "آره، صد و سی هزار تا. همچین چیزی." حالا دقیق خاطرم نیست. «احسنها». "بگوید که این را، احسنش را بگیرند. «سَأُورِيكُمْ دَارَ الْفَاسِقِينَ»." "بعداً بهتان نشان میدهم آنهایی که تخطی بکنند کجا میفرستمشان." یک نکته دیگر آخرالزمانی [این است]: یک روزی خدا وعده داده. "آنهایی که از تورات تخطی بکنند، نشانشان میدهم نتیجهاش را." این یک نکته باشد توی ذهنتان.
«سَأَصْرِفُ عَنْ آيَاتِيَ الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ». نکته بعدی: "آیاتم را نشان دادم، ولی یک عده هستند منصرف میشوند از آیات من." کیان؟ «الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ». دوباره رسیدیم به کلیدواژه چی؟ تکبر. که جزو دیانای بنیاسرائیل و یهودیهاست. تکبر. «وَ إِن يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لَّا يُؤْمِنُوا بِهَا». "ویژگی متکبر چیست؟ هر آیهای که ببینند، قبول [نمیکنند]." «وَ إِن يَرَوْا سَبِيلَ الرُّشْدِ لَا يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا». "هرچه بهش پیشنهاد خوب و خیر داده میشود، نمیگیرد. «وَ إِن يَرَوْا سَبِيلَ الْغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا». "هرچه که انحراف و کجروی و کشف فکری و اینهاست، روی هوا میزند. «ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَ كَانُوا عَنْهَا غَافِلِينَ». "نسبت به آیات غافلاند. «وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَ لِقَاءِ الْآخِرَةِ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ». "آنهایی که آیات ما را تکذیب میکنند، لقاء آخرت را تکذیب میکنند، اعمالشان نابود [میشود]." این هم جزای خودش است. این «حبط» هم بابت کار خودش است. «حبط» هم از خودش است. بحث مفصلی دارند که واردش نمیشویم.
«وَ اتَّخَذَ قَوْمُ مُوسَىٰ مِن بَعْدِهِ...» این ماجرای موسی بود آن بالا. در این ده روز چی شد؟ در این ده روز تورات آمد. الواح آمد. به این تعبیر آن بالا موسی الواح گرفت. این پایین چی شد؟ «مِن بَعْدِهِ مِن حُلِيِّهِمْ عِجْلًا جَسَدًا لَّهُ خُوَارٌ». "از زیورآلات اینها، قوم موسی اتخاذ کردند از زیورآلاتشان یک گوسالهای که یک پیکری داشت، باد که میخورد به دهانش، یک صدایی ازش بیرون میآمد که انگار مثلاً یک چیزی را دارد میگوید." گردنگیرشان هم مشکل دارد. البته در سوره طه قرآن خیلی قشنگ است. خیلی قشنگ در سوره طه سامری چی گفت؟ گفت: «هذا إلهکم و إله و موسی». "گفت: «بیایید بابا، سرکاریم بدبختها! این رفته با خدا صحبت کند. هی میگوید من رفتم آن بالا گوشه کنار، باید بروم بالای کوه طور. هیچ کدام از شماها نمیتوانید بیایید. بیا بابا، من میدانم با کی میرود صحبت میکند موسی.»" این باگی که بنیاسرائیل داشتند که ظاهرگرا بودند، حسگرا بودند و تعلق به گوساله داشتند که این گوساله هم یک داستانی است بین این گوسالهها. حالا داستان گوساله در بنیاسرائیل چیست؟ ماجرای مفصلی میطلبد که چرا گوساله؟ داستانش این است. واردش بشوم. بعضیها بحث تحلیلهای قشنگ گفتند: "آقا شباهتهای اینها با همدیگر است." چرا؟ چون گوساله، چی میگویند؟ میگویند: "عجل." گوساله خیلی عجول است. یکی دیگر از باگهای بنیاسرائیل و یهودیها، عجلهشان است که حضرت موسی دست میگذارد. گوساله صفتی اینهاست و عجلهشان هم باعث نابودیشان میشود.
یکی دیگر از باگهایی که اگر شما بهش توجه داشته باشید، عجلهشان است. سر تشکیل اسرائیل هم عجله کردند، سر درگیری با فلسطین هم عجله کردند، سر سرکوب غزه هم عجله کردند. میتوانستند خیلی با تدبیر قضیه غزه را جمعش بکنند. حماقت کردند. عجله. عجلهشان هم به خاطر ترسشان است. میترسند. به همین عجله باعث میشود که: «يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُم بِأَيْدِيهِمْ». "عجله کردند. خودشان با دست خودشان قلعهها را خراب کردند." تو اگر حکیمانه با اینها برخورد بکنی، با تدبیر و آرامش، کاری ندارم. این خودش با عجله خودش نابودش میکند. این گوساله صفتی، این عجلپرستی اینهاست. از قبل هم که یک کشته بین بنیاسرائیل بود، میخواستند قاتلش را پیدا کنند. حضرت موسی. گاو بکشند، گوشت گاو بزنند به اینکه زنده بشود. بعضی حالا ممکن است از اینجا برداشت کردهاند که پس این گوساله مقدس. یعنی ریشه تقدس گوساله را از آنجا دانستهام، از آنجا بد [دانستهاند]. چون حسگرا و ظاهرگرا بودند، فکر کردند گوساله است که زنده میکند. از آن ور هم چون: «لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَىٰ حَيَاةٍ». حریصترین مردم به حیات بودند. دیدند: "چی حیات داد؟ گاو." "گفتم پس چی ما را زنده نگه میدارد؟ گوساله." قرآن روی چی دست میگذارد؟ میگوید: "اینها گفتند: «إله موسی»." نکته بعدی: "اینها انقدر ظاهرگرا و عجول بودند و بیعقل بودند [و] تجلاّ می کردند [به این که] روی باگ جدی قضیه فکر نکردند." قرآن دست گذاشته، میگوید: "بابا مگر موسی نمیگفت: «من میروم با خدا حرف میزنم»؟ مگر این کلیم الله نبود؟ مگر این نمیگوید: «این خدای موسی است»؟ سامری مگر نمیگوید: «این خدای موسی است»؟ موسی هم که با خدا حرف میزد، هم موسی به خدا حرف میزد، هم خدا با موسی حرف میزد. «أَ لَمْ يَرَوْا أَنَّهُ لَا يُكَلِّمُهُمْ»؟". "پس چرا حرف نمیزند؟ «وَ لَا يَهْدِيهِمْ سَبِيلًا»؟" این ابهامات و انحرافات و تحدیدهایی که برطرف نمیکند. همین مسئله ساده را اگر فکر میکردند، دیگر گرفتار نمیشدند. الهه موسی یک صدای فقط توی دهانش در میآید. خدا. آنی که: «وَ اتَّخَذُوهُ وَ كَانُوا ظَالِمِينَ». ریشهاش ظلم است که ظلمت باطنی میآورد، ظلمت فکری میآورد. نمیگذارد عقلت را به کار بیندازی.
«وَلَمَّا سَقَطَ فِي أَيْدِيهِمْ» موسی آمد و ماجراها که پیش آمد، وقتی که خورد زمین این گوساله، اشتباه رفتند. «قَالُوا لَئِن لَّمْ يَرْحَمْنَا رَبُّنَا وَ يَغْفِرْ لَنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ». "گفتند: «اگر پروردگارمان بر ما رحم نکند و ما را نبخشد، قطعاً از زیانکاران خواهیم بود.»" معلوم میشود دوباره به ربشان برگشتند که ربشان، رب موسی بود. ساحرها روی هوا زدند. شهید شدند. قبول کردند. جانم برایش. داداش. شاید "اول المؤمنین" اینها. هنوز با تورات آمده حضرت موسی که به اینها قوانین توحیدی یاد بدهد، گوساله را گرفتند، میپرستند. «وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَىٰ إِلَىٰ قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا». "چقدر نکته دارد." حیفم میآید. خیلی قشنگ. خیلی لطیف. همان وقتی که برمیگشت حضرت موسی عصبانی بود. نه وقتی برگشت دید عصبانی شد. چرا عصبانی بود؟ وقتی برمیگشت، چون از همان بالا که میخواست برگردد، فرمود: "تورات را ببرد، ولی «أَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ»." در سوره [طه]: "اینها را سامری از راه به درشان کرد، ولی برو به دادشان برس." میدانست از راه به در شدن و برگشت. برای همین «غَضْبَانَ أَسِفًا» برگشت. هم عصبانی بود، هم اسفناک. ولی نکته آن بالا که بود، عصبانی هم که بود، آمد. گفت: «بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِي مِن بَعْدِ». "چه چیزی آخه جای من گذاشتید؟" سامری. «أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ»؟ "عجله کردید نسبت به امر ربتان؟" [همین ده روزهها.] نتوانستید دوام بیاورید. این ده روز را. پس معلوم میشود که زمان همیشه در بنیاسرائیل به ضرر بنیاسرائیل میگذشته. گذشت زمان یکی دیگر از خلأهایشان است که سید حسن هم گفتش: "که یک بخشی از مجازات جمهوری اسلامی برای اسرائیل، همین طول کشیدن است انتقامشان." چرا؟ چون عجول است. زمان به ضررشان میگذرد. برعکس ما. یکی از «پوئن»های ماست. البته ما توی مردم، آنها با بسیجانگیزشی و روایتگری میتوانند اینها را هم به عجله بیندازند و بعد هم بخوابیم قضیه دو ماه اول. "همه داغند." بلکه زدند. انگار این اسرائیلیصفتی را بین ماها هم گاهی هست دیگر.
حالا گفت: «أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ». اینجا چه کار کرد؟ «وَ أَلْقَى الْأَلْوَاحَ». "الواح را کوبید." که در بعضی روایات دارد: "تورات که آنجا زمین خورد، یک بخشهایی از تورات، یک جاهایی از بیابان پراکنده شد. یک بخشهایی از تورات گم شد." امام باقر علیهالسلام فرمودند: "هم پیش ماست آن بخش و هم من میدانم زیر کدام سنگ است الان در فلان بیابان." "آمدی؟" گفت: "آره، فلان صحرا، آنجا، آن سنگ، پشت همان سنگ، آن تکه از تورات است." که وقتی موسی پرت کرد... قائمشهر آمارش را دارد.
خب، نکته! مگر حضرت موسی از همان بالا نمیدانست که اینها گوسالهپرست شدند؟ چرا آنجا تورات را پرت نکرد؟ چرا وقتی دید سجدهشان را به گوساله، پرت کرد؟ به خاطر این است که: "شنیدن کی بود مانند دیدن؟" شما موسی هم که باشی، بهت بگویند: "سامری مردم را گوسالهپرست کرده." یک حال داری. وقتی میبینی یک حال دیگر داری. نکته دارد. همهاش نکته دارد. «وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ». "رفت سر وقت هارون، او را به سمت خود میکشانید." کلی بحث کردند که آقا، این کار را کرد برای این بود که بقیه حساب کار دستشان بیاید و اصلاً هم موهایش را گرفت و کشید، گفت: "داداشم بیا بغلم. اذیت شدی این چند روز." تفاسیر اینها را گفتند که علامه نقل میکند. زیرش همهاش را هم میزند، میگوید: "بابا اینها معنا ندارد." "میگوید: «نه، اتفاقاً عصبانیت بود و این حد از اشتباه در معصوم هم مشکل ایجاد نمیکند. اشتباه در حکم خدا که نکرد که. اشتباه در تشخیص در مصداق. نکته مهم اینها همهاش معلوم میشود که در خود انبیاء ما گاهی از ولی فقیه حد اشتباه را قبول نمیکند.»" آقا، آقای خامنهای اگر بیاید مثلاً یقه آقای هاشمی رفسنجانی را بگیرد، موهایش را بکشد. ولی فقیه اینجا گرفت، زد و برخورد فلان و [آبرویش رفت]. "کاش حیثیت این را هم [حفظ میکردیم]." دیدید اشتباه بوده. مردم ما واقعاً پشت رهبری همچین کسی میمانند؟ میگوید: "بابا موسی کسی بود که در این حد اشتباه میکرد." آن ور هم که گم کردن با یوشع که میرفتند دیدار خضر که ظاهراً آن هم در همین چهل سال بوده. ماهی پرید توی دریا. نه موسی فهمید، یوشع هم که وصیش بود، یادش رفت که بگوید. رهبران جمهوری اسلامی یک ماهی را از توی زنبیل نمیتوانند حواسشان را جمع بکنند که نپرد توی آب. "مقدسه برسونن." "بهتر که حرفشان را گوش نکردیم. پشت در ماندیم." مهم است اینها. معصوم است. رفته با خدا حرف میزند. تورات بعدش را آورده. این حد از اشتباه طبیعی است. "آمادگی داشته باشی." "گوساله میپرستد." آنها همچین گوساله... "سامری قالتاق، کار را انداخت." عصبانی شد و گرفت سر و روی هارون را کشیدند. "حضرت: «يا ابنَ اُمَّ»." "فرزند مادرم، برادر گلو." یعنی به یاد مادر انداخت که مثلاً یک مادر به ما شیر داده. به یاد مادر. عاطفه مادری. اینها. «ابْنُ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي». "پس معلوم میشود که میشود مردم یک جامعه، رهبر آن جامعه ضعیف بشود و مصلحتاندیشی بکند. تدبیری بکند در برابر انحرافات، فقط برای اینکه کیان این جامعه از هم نپاشد. برای اینکه اگر این از هم بپاشد، آن ور آب هنوز فرعونیان هستند. هنوز هامانیها هستند که چشم به این دارند که همین این ور... شما بخورید زمین که بیایند از رویتان با لودر رد شوند." برخورد حتی با گوسالهپرستیاش هم به این نحو نیست که بیایم وایستم و داد و بیداد و کتککاری و اینها. بکشد جنگ و خونریزی و با یک تدبیری، با یک آرامشی. یک اعتباری میخواهد که من هارون نداشتم. "توی موسی داشتی." یک کاریزمایی میخواهد که تو داری. "من اینجا نمیتوانم اقدام کنم. من یک مدل دیگر باید کار کنم." خیلی نکته دارد. "من مذاکره نیست." یک تدبیری. فرق بین بنیاسرائیل. "من ترسیدم. تو بدن بگیری که تو برای چی بین بنی [اسرائیل] تفرقه..."
در حال بارگذاری نظرات...